واجه واج ۹/۱

واجه واج(واژه نامه تالشی):
واش گاتِه vâš gâte : شعله ور گرفتن ، روشن گرفتن، شعله گرفتن ، هر چیزی که خاموش بوده است و اکنون شعله گرفته و روشن شده است .

همراه واژه آتش ، فعل ، زدن ، درست تر است ، و همراه واژه، واش،وَش، فعل ، کردن و گرفتن، درست تر است. ولی کاملا مشخص است که این واژه ها برای حالت های شبیه و هم راستای یکدیگر نیز به کار می روند .

[۹/۱،‏ ۱۸:۵۳] #بیت_اله_صفری_فومن: درود و عرض ادب خدمت دکتر بختیاری عزیز

در باره ی *آلک*
دو روز پیش توضیحات کامل و مبسوطی بیان فرمودید.

دیشب مطلبی یادم اومد و خواستم در گروه عنوان کنم.

*سٓر آلٓکٓه*
در اینجا ما برای کسی بکار میبریم که ، یادش اومده، یا تازه فهمیده و با خبر شده

فلانی *تازه سر آلکه*
تازه متوجه شده ، فهمیده


یا بعضی جا وقتی دو نفر همدیگه رو میبینن
میگیم *سرپٍلٓک* بینه

*ٍچٍم پٍلٓک*

ٍنوم ویلک

ممنون اگه صلاح دونستید
توضیح بفرمائید
[۹/۱،‏ ۱۹:۲۸] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود

سَر آگنسته : sar âgənəste
تازه متوجه شدن / فهمیده

سَر آگنستیشَه sar âgənəstiša
متوجه شدی /فهمیدی

سارا روحانی

[۹/۱،‏ ۲۰:۱۰] #محمد_باقر_شیرزاد_ماسال: درود
با یک مثال شاید وش معنی روشن‌تری پیدا کند

وقتی کسی گرمش شده باشد یا در اثر آفتاب یا آتش يا خجالت، صورتش حالت خاصی پیدا میکنه
آن وقت میگیم که فلانی " دیم وشه "
که آن حالت صورت ترکیبی از گرما و نور باهم است!
[۹/۱،‏ ۲۳:۳۵] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *وشه* در *چه دیمه کول *وشه**، یعنی می‌درخشد، گل انداخته است و ...
[۹/۱،‏ ۲۳:۴۱] #بهنام_ن_ماسال: درود د
جناب دکتر
درخشیدن
آیا معنی مجاز نیست برای وشه
ایا ترجمه دقیق تر آن
چه دیم وشه : صورتش افروخته بود/آتش گرفته بود
؟
[۹/۱،‏ ۲۳:۵۳] #علی_حیدری_عنبران: افروختن
میتواند:اتش،صورت،ماشین،وووو
باشد که در سه حالت
وَشهَ Vaša: افروخته شد(گذشته ساده)
بَوَشهَ Bavaša: افروخته خواهد شد(آینده)
وَشنهَ Vašana: در حال افروختن است(حال)
[۹/۲،‏ ۰:۰۵] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: احتمالا به معنی شعله‌ور بودن، درخشنده بودن، افروخته بودن، نورانی بودن و ... هستش
البته گاهی به صورت کنایی در معنایی دیگر هم میاد:

مثلا:
ام تیلویزیون کی‌ را وشه؟
Əm tilviziyun ki rā vašə?
این تلوزیون واس کی روشنه؟
[۹/۲،‏ ۰:۲۳] #عباس_رحمتی_ماسوله: درود
چندکلمه ماسـوله ای
آتش وشه: آتش شعله وراست
آتش گته شه: اتش گرفته
آتش پل گسه: pelgese. آتش شعله وراست
عزم: ezem. هیزوم
چیکه: چوبهای نازک وریز
بهاری: بخاری
چراع: چراغ
اوزگور: جرقه آتیش
آلوس: ذغال
[۹/۲،‏ ۰:۲۴] #علی_حیدری_عنبران: درود
کاملا درسته با توجه به جمله معادل خودش رو دارد.
اما در حالت کلی ،
وشهvaše مصدری است که معادل مستقیم ان افروختن است و واژه
وش vaš هم مشتق شده ان است

[۹/۲،‏ ۰:۳۵] #علیرضا_پناهی_عنبران: هَزو جورَه آز تٚه رو بَوَشَم
دِیو دٚلَه آز تٚه رو بَتَسَم
باندَه سَه وون تیئَه دٚل دَنٚشتو
دٚل بَووتم,دٚل تٚه کو بَمَسَم
Hazu jura âz tə ru bavašam
deyu dəla az tə ru batasam
bânda savun tiˀa dəl danəštu
dəl bavutem dəl tə ku bamasam
به هزاران طریق من برایت افروخته خواهم شد.
بخاطرت من در دریا غرق خواهم شد.
در سر کوهها اگر خارها بر قلبم فرو رود.
من به تو دل خواهم گفت و دل خواهم شنید.
[۹/۲،‏ ۱:۰۷] #ضیا_طرقدار: درود ... بله .

تلویزیون واشِه: تلویزیون روشن است ..

تلویزیونشون واش نوآ شه آین: تلویزیون را روشن گذاشته اند رفته اند..
و ...
[۹/۲،‏ ۱:۰۸] #ضیا_طرقدار: تلویزیونه اوکشت: تلویزیون را خاموش کن ..


چو واش بکَه : چراغ را روشن کن

و ...
[۹/۲،‏ ۱:۰۹] #علی_حیدری_عنبران: پسوند اَنده در گویش شمالی معادل بودن و هستن است که در بیشتر مواقع استفاده میشود و مقصود گوینده را میرساند و نیاز به استفاده از فعل دیگری را سلب میکند
تلویزیون وشه نه یا وشه انده
[۹/۲،‏ ۱:۲۱] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: درود
در مقابل وَشه وی وَشه هست
*وی وَشه*: خاموش شدن، کم نور شدن،
_کلَنگاه آتَش کره وی وَشِیه
آتش آتشدان در حال خاموش شدن است.
*وی وَشیاونده*: خاموش کردن ، کم نور کردن
_چرا ویوَشیاون : چراغ رو خاموش کن، یا نورش رو کمتر کن(بیشتر برای چراغ های نفتی قدیم استفاده میشد).
*وَش ژَنده* : آتَش زدَن، سوزاندن، بین دیگران اختلاف انداختن ، آبروی کسی را بردن،
[۹/۲،‏ ۱:۲۷] #ضیا_طرقدار: وی vi : پیشوند و پسوندی برای اشاره به سوی پایین..
حالتی که فتیله چراغ بالا است و شعله زیاد و بعد می خواهند فتیله را پایین بکشند و شعله را کم کنند یا خاموش کنند ..
[۹/۲،‏ ۶:۳۶] #محمد_باقر_شیرزاد_ماسال: درود
نمونه قشنگی بود
بجای وَشه ،از آگِریستَه ،گذشته استمراری استفاده می‌شود

روشن کن و خاموش کن هم چون فعل امر است به صورت ؛ آگِر : روشن کن
دَکش : خاموش کن

ممکن است در مناطق مختلف معادل های دیگری داشته باشد
[۹/۲،‏ ۹:۰۷] #زلیخا_صبا_ماسال: واشنیه : Vašniye: شعله ور داشتن

آتشک :Ãtašk : نوعی قارچ سمی که قرمز رنگ است وسمی وسوزنده

خاکه وش: Xakavaš : خاکستر روی آتش

خاره آتش :Xaraãtas: کم کردن آتش. زیر غذا در هنگام پختن. تا دم بکشد و جا بیفتد
ویوَشَنی یه :Vivašaniya: نهایت سوختن و به خاکستر تبدیل شدن چیزی ویا مکانی
زلیخا صبا ماسال

[۹/۲،‏ ۱۰:۴۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *درود بر شما خوبان گروه واجه‌واج*

صبحتان به خیر و روز خوبی داشته‌باشید🌹

چند مثال و نکته دیگر درباره *وش* (vaš):

۱. وقتی می‌گوییم " *مشینه آتش* *الانی وشه* " (آتش دقایقی پیش، هنوز روشن است)، شکل کوتاه چنین جمله‌ای می‌شود: *آتش وشه* (آتش روشن است). و پرواضح است که در چنین نمونه‌ای *وش* نمی‌تواند در معنای *آتش* به کار رفته‌باشد؛ اما در نمونه‌هایی مثل " *شک و شندرون* *وش بژن* " (آت و آشغال‌ها را آتش بزن/ بسوزان) و یا " *چه شیی وش گتا* " (پیراهنش آتش گرفته‌بود)، نمی‌توان برای وش، معنا و مفهوم *آتش* در نظر نگرفت.

۲. ما تا این لحظه ظاهرا از معنای اصلی و اولیه کلمه *وش* بی‌خبریم؛ اما این‌قدر متوجه هستیم که در جمله‌ای مثل " *خردن خته‌نیه؛ چه* *چمن وشن* " (بچه نخوابیده؛ چشم‌هایش می‌درخشند/ برق می‌زنند) و یا در جمله " *زوئه‌کته* *هده تیله که چه دیمه‌کولن* *وشن* " (پسر کوچولو آن‌قدر دویده که گونه‌هایش گل‌انداخته/ گر گرفته/ سرخ شده)، این *وش* یا *وشه* قبل از این‌که معنای *روشن* و *آتش* از آن دریافت‌شود، ما را به سمت و سوی معانی و مفاهیمی چون درخشیدن، برق زدن، گل‌انداختن، گُر گرفتن، سرخ شدن می‌برد.
این‌ها نمونه‌هایی است از واقعیت کاربرد *وش* و *وشه* در تالشی فعلی؛ اما این‌که ریشه این کلمه چیست و در زبان‌های ایرانی باستان و میانه، معنای اصلی و اولیه‌اش چه بوده، خود بحث دیگری است.

۳. چنان‌که برخی از خوبان و از جمله آقا حجت دامن‌کش اشاره کرده‌اند، برخی از شکل پیشوندی مصدر *وشه* (vaš) هم در منطقه کاربرد دارد:
الف) *ویوشه* (vivaše)/ *ویوشییه* (vivašiye)/ *ویوشئیه* یا *ویوشئییه* (vivašeiye)/ *ویوشئیسته* (vivašeiste): خامون شدن، فرومردن، خاکستر شدن و ...
مثال:
- کیلاکا آتش ویوشه/ وشئیسته: آتش اجاق خاموش شده‌است/ فرومرده‌است و ...

ب) *آوشه* (āvaše)/ *آوشییه* (āvašiye)/ *آوشئیه* یا *آوشئییه* (āvašeiye)/ *آوشئیسته* (āvašeiste): شاید به معنای خشک‌شدن باشد و شاید هم جوشیدن، به جوش آمدن و ...
مثال:
- چمن خون کرا آوشیسته، ای من گتا که مرا تالشی بوخون: خونم داشت خشک می‌شد/ می‌جوشید، او از من می‌خواست که برایش تالشی بخوانم.)

۴. مصدر دیگری هم در تالشی ماسال رایج است که شبیه *ویوشه* یا *ویوشئیسته* است، اما در ساختمانش *واج n* ی وجود دارد که می‌تواند یکی بودن این دو را زیر سوال ببرد. و آن مصدر، این است: *ویوشنییه* (vivašaniye) یا *ویوشنیسته* (vivašaniste).
مثال:
- شوندن درسته ویوشنییه‌ینه/ ویوشنیسته‌ینه: آقطی‌ها (پلم‌ها) کلا پلاسیده (پژمرده)شده و فرومرده‌اند (از پای درآمده‌اند، افتاده‌اند).

- ترفه‌کیله ویوشنییه: ترب‌زار (قطعه‌ای از باغ که در آن ترب کاشته‌شده) زرد و زار شده‌است (پژمرده‌است، از بین رفته‌است).

ترجمه کردن برخی از عناصر تالشی گاه بسیار دشوار است (دست‌کم برای بنده)؛ مثل همین *کیله* (kila) در *ترفه‌کیله* (teraf-a-kila). مثال‌های بیشتر: سغه‌کیله، الاشه‌کیله، آسونداره‌کیله و .‌‌..

۵. آیا این *وشن* (vašan) به‌کاررفته در مصدر *ویوشنییه* / *ویوشنیسته* همان است که در " *ور* *و وشن* " (var-u-vašan) می‌بینیم؟ (سوالی که مهندس وحید علی‌پور مطرح کرده‌بودند).

آیا *وشن* در "ور و وشن" یک تابع است؛ مثل *متاب* در "کتاب‌متاب" و یا جسارتا *چولا* در "چرت و چولا"؟ یا نه معنای مشخصی دارد؟ مثلا به معنای *طوفان برف* است (بارش شدید و غضبناک برف که معمولا در قله‌ها با باد و برودت زیاد همراه است).

این *وشن* در کردی هم به کار می‌رود (اگر اشتباه نکنم).

در تالشی، کلمات مشابهی هم داریم که معانی دیگری دارند؛ مثلا *وشن* (vəšan) یعنی گاو نر و ...
[۹/۲،‏ ۱۱:۳۱] #بهنام_ن_ماسال: نکته دیگر اینکه
واژه ها نباید ساده گرفت
در تالش و کلا در هر زبانی
حتی یک تک واج ارزش ساعت ها بحث را داره
و ممکنه هر واژه درب یک صندوقچه کهن را باز کنه و رازی را آشکار کند
مثلا همین واژه "وش"
ابتدا خیلی ساده به نظر می رسید
بعد مشخص شد علاوه بر وجود مصدر "وش ژنده" مصدر ساده وشه :vaše : افروختن
هم داریم
و بعد پیشوند های
ویوش و اوش رو از آستارا و شفت شنیدیم
من که حیرت کردم چون هرگز در ماسال ویوش نشنیده بودم !

در این بین مشخص شد برای معنی دقیق "وش" اختلافاتی وجود داره
آیا معنی آن شعله است؟
پس اون کلمه شله چیه که در تالشی هست šala
اگر شعله است پس ایا میتوان جمله زیر را با "وش" به تالشی برگرداند:
وای چه شعله ای!
وای چه وشی؟🧐


آیا معنی وش آتش است؟

آیا میتوان به کمک کلمه وش به معنای آتش این جمله را به تالشی برگرداند:
میخواستم رد بشم آتش نگذاشت

خوایم دویریم وش نیاشتشه!🧐

حالا چرا در منابع معتبر از جمله سایت آبادیس که یکی از معتبرترین این منابع آنلاین است
کلمه در ترجمه کلمه آتش
سومین معنی را نوشته: شعله

👇👇👇
[۹/۲،‏ ۱۱:۳۲] #بهنام_ن_ماسال: حالا اگر کسی بگوید
در آن جمله
تالشها اینطور میگویند
خوایم دویریم "آتش" نیاشتشه/نی هشتشه
این سوال مطرح می شود
که چطور وقتی ما ترکیب هایی
مثل وش ژنده، وش گته، وشه
و... داریم
بعد معادل کلمه آتش را نداشته باشیم؟
آیا ممکن است
وش به معنای آتش را ما فراموش کرده باشیم؟

آیا ممکن است کلمه وشن
در عبارت ور و وشن از همین مصدر وشه باشد؟
چون ما در تالشی بن مضارع+ن
را برای اسم سازی داریم
وز+ن: آبشار

معنای وشن چیست؟
[۹/۲،‏ ۱۱:۳۲] #بهنام_ن_ماسال: همانطور که می بینید این واژه ها ساده نیستند

[۹/۲،‏ ۱۱:۴۹] #علیرضا_پناهی_عنبران: آرکی ویرکی ārki virki:شیک و پیک
شَوَغَه šavaqa:شعله آتش
راهان rāhān:حرارت
اوتَشه مۊتَه utašə müta:جرقه با ذرات ریز آتش
غوغَه quqa:مشعل
ویسکی visku:انعکاس نور سفید یا روشن
ویرکی virki:براق،درخشان
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۹/۲،‏ ۱۱:۵۷] #علیرضا_پناهی_عنبران: شَو šav:شب
شانگَوَ،شانگووَ šāngava,šānguva:شبانگاه
شانگو šāngu:شامگاه
شانگونَه šānguna:شام
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۹/۲،‏ ۱۲:۳۱] #حسین_زاغی_ماسال: درود بر همه
واژه *وَش* در جملات و جایگاه های مختلف معنای متفاوتی را ایجاد می کند.
و در منابع مختلف بشکل های مختلفی معنا شده
گاهی *وش* معنای خوب و خوش می دهد
مثل:
*وش آمدی* خوش آمدن
سنایی می گوید:
باد اگر وش آمدی و دلکش
بر حدث بگذرد نباشد وش
گاهی در ترکیب کلمات مانند و شبیه می شود حالت پسوندی:
شاه وش،رستم وش،تلخ وش،عریان وش،لاله وش.....
*پنبه پاک نشده را هم وش*
گویند.
همان گل سفید پنبه که در غوزه قرار دارد.
در بعضی منابع *خوش و زیبا* هم معنا شده.
سوالی که ایجاد می شود،در حالتی از سر خوشی،میل داشتن و گرایشات مختلف حسی هم بکار می رود،که دیروز آقای ارزانی سعی کرد با کلیپی آن را نشان دهد،.....
چون رقص هم حالتی از سر خوشی است،و ما به آن *وشتن*
می گوییم ،می تواند با واژه *وش* مرتبط باشد؟
لطفا در صورت امکان اساتید ،پاسخ دهند.
با سپاس از توجه شما
زاغی
[۹/۲،‏ ۱۲:۳۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری: رسول برای عزیز
درود بر شما

نازنین مرد، متوجه دغدغه همیشگی حضرت‌عالی هستم؛ اما:

۱. بده-بستان واژگانی یک واقعیت زبانی است و در تمام زبان‌های زنده دنیا وجود دارد. بنابراین، این‌که ما تلاش کنیم هر واژه رایج در تالشی را تالشی‌تبار بدانیم، رویکردی کاملا غیرعلمی و غیرمنطقی است. و البته عکس آن نیز صادق نیست؛ یعنی ما نباید کلمات رایج در تالشی را که نسبت به تبار آن‌ها تردید داریم، فی‌الفور دخیل و بیگانه بدانیم. در این زمینه می‌توان با به‌کارگیری روشمندی علمی و پرهیز از درغلتیدن در جانب‌داری قوم‌مدارانه، به نتایج خوبی دست یافت‌.

۲. هر شباهتی در حوزه‌ واژگان و دیگر عناصر زبانی، دلیل بر یکی بودن نیست؛ مثلا *وش* (vaš) کردی اورامانی/ هورامانی شکلی از کلمه "خوش" فارسی و "خش" تالشی است و یا *وش* پایان کلمات فارسی ماه‌وش/ ماهوش، مهوش، پری‌وش/ پریوش و ..‌. پسوندی است که مفهوم شباهت را می‌رساند و ... . بنابراین، در این مقایسه کردن‌ها، نباید بر صرف ظاهر توجه کرد.

۳. بی‌صبرانه منتظر بحث‌های تبارشناسی واژه‌های تالشی هستم. لطفا دریغ نفرمایید. 🙏❤️
[۹/۲،‏ ۱۲:۴۹] #دکتر_فرزاد_بختیاری: مهندس زاغی عزیز
درود بر شما

بزرگ‌مرد، علاوه بر توضیح مختصری که در پیام قبلی درباره *وش* اورامانی و *وش* در کلماتی مثل مهوش آوردم، جا دارد خدمت شما عرض کنم که کلمه *وشتن* (رقص) تالشی، قبل از هر چیز باید با مصدر *وشته (vašte) / وشتند (vašten)* در پیوند باشد.

لیثی حبیبی یا استاد محمدرضا فدایی (الان دقیق به خاطر ندارم) قبلا به این کلمه پرداخته‌اند و گویا آن را متشکل از *وش+تن* گرفته و به نتایج دیگری رسیده‌اند.
[۹/۲،‏ ۱۳:۰۳] #دکتر_فرزاد_بختیاری: عارف جان
درود بر شما

فرهیخته مرد، تا جایی که بنده متوجه شدم، منظور جناب آقای بلوری باید همان پسوند شباهت *وش* فارسی باشد که معادلش در تالشی، *شی* ، *شار* ، *شیوار* و *شییار* است.

مثال:
- چمه دیمه‌کولن مانگی شی وشن (مثال آقا حجت در پیام‌های قبلی).

- چه لون سره ولی شیوارینه.

البته در تالشی این شی، شار، شیوار و ... کارکرد پسوندی نباید داشته‌باشد و بیشتر حرف اضافه یا نقش‌نمای متمم است:

سره ولی شیوار: مانند گل سرخ
[۹/۲،‏ ۱۳:۰۳] #رسول_علیزاده: درود بر همه ب ویژه بر فرزانه فرزند تالش آرا جناب دکتر بختیاری گرام.
با نیم نگاهی به فرهنگ و ادب گذشتگان مان می توان دریافت که دو نام واژه در حدودات البرز از برای آتش متداول بوده بود که بنظر میرسد باقی وا‌ژه های با منظور آتش و امثالهم برآمده از این دو نامواژه می باشند و صفات و حالات آن را بیان می نمایند. ۱. کل ۲. آتروش
۱. کل؛ کلاقا وصحیح ترش کلاگا یا کلَ یا گا، کلکته ( هند) یا بشکل صحیح ترش کلکده ، کلَ واشنی، کل وش
۲. آتروش؛ آتر، آتور، اُتر، آتش، تش، وش
بنظر این حقیر ، وش نام دیگر آتش است که صفتش فروغ و فروزندگی و مشتعل بودن است. باید بپذیرم که بسیاری از واژه ها همانندچاقو و دیگر ابزارآلات می باشند که کاربردی گوناگون دارند. صفت چاقو برندگی است یکی با چاقو میوه پوست می کند ، یکی طناب می برد، یکی آدم می کشد و.. ... شاید از نگاه برخی چاقو آنست که با آن میوه پوست می کنند اما آندیگر آنچیزی را چاقو می داند که بتوان با آن به سهولت آدم کشت.
از جسارتم در گذرید
ارادتمند شما دانش آموزتان ر.ع سراوش
[۹/۲،‏ ۱۳:۱۴] #دکتر_فرزاد_بختیاری: رسول برام
سپاس از مشارکت شما نیک‌مرد. 🙏🌹

۱. بله *کل* (kəl) با صامت /ل/ نرم و گاهی *کیل* (kil) در تالشی جنوبی کاربرد دارد و در کلمات و ترکیباتی چون: کله‌واشن، کل‌واشنده، کیلاکا و ... کاملا قابل پیگیری است.

۲. اگر در منابع مربوط به زبان‌های ایرانی کهن، درباره *وش* به‌معنایی که در تالشی می‌بینیم، چیزی نیامده‌باشد، قطعا درباره *آتش* و *آذر* ، اطلاعات فراوانی وجود دارد. بنابراین، با رجوع به این منابع می‌توان به اطلاعات دقیق‌تری دست یافت.

۳. اظهار نظر کردن، درباره مباحث مطرح‌شده در این گروه، قطعا بسیار خوب و عالی است؛ اما صدور حکم قطعی درخصوص برخی از مباحث و مسایل واقعا کار ساده‌ای نیست؛ مگر این‌که بخواهیم بسیار آسان‌گیرانه رفتار کنیم.
[۹/۲،‏ ۱۳:۱۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری: عارف جان
اگر *وش* در گویش گشته‌روخون فومن به معنای *زیبا* هم باشد، برای بنده نیز جالب خواهدبود.
[۹/۲،‏ ۱۳:۲۷] #رسول_علیزاده: سلام برهمه بویژه بر شما و عزیز دلم دکتر بختیاری.
بنظرم برخی معانی برای یک واژه یک تعبیرهمسو با آنست و اما معنی دقیق ودرستش نیست.
وقتی بگوییم سیاوش یعنی مانند سیاه و سیاهی شاید در ظاهر ودر نظر عده ای درست بنماید اما حقیقتش اینیست.
به نظر م سیاوش ( قهرمان شاهنامه که از آتش گذر کرد ) از دو واژه ی سیا + وش تشکیل کردیده است که سیا با منظور سیه تالشی و سوختن پارسی است و وش نیز بامنظور آتش و فروزندگی است. وقتی میگوییم مهوش ، منظور آن فروغ و فروزندگی و اشتعالی که ماه دارد منظور نظر است.
[۹/۲،‏ ۱۳:۳۲] #منصور_بلوری_گشت: یک واژه تالشی هست بنام'

کلکله وش:kəlkəlavaš: درآتش سوختن, جزغاله شدن
نوعی نفرین هم هست
[۹/۲،‏ ۱۳:۴۳] #دکتر_فرزاد_بختیاری: رسول عزیز

باید تلاش کنیم که ریشه‌شناسی کلمات ما را به سمت و سوی یک نتیجه‌گیری سطحی و عوامانه نکشد.

شکل کهن نام‌واژه سیاوش، در اوستا *سیاوَرشَن* و در پهلوی *سیاوَخش* است. و در معنای این نام‌واژه نوشته‌اند: دارنده اسب سیاه نر.

آیا آن جزء دوم کلمه، با توجه به اطلاعات منابع، نمی‌تواند با *رخش* (نام اسب رستم) و کلمه *رَش* تالشی و کردی مرتبط باشد؟

در مناطق ییلاقی ماسال مکانی داریم به نام *رشی آخور* که شاید در این‌جا منظور از *رَش* ، همان *رخش* باشد. مخصوصا که مکان‌های دیگری هم داریم مثل *رستمی ویس‌پینج* که به‌نوعی بیانگر تاثیر قهرمان اساطیری ایران (رستم) در نام‌گذاری‌های منطقه است.


ضمنا رسول جان، این‌که شما *وش* را در *مهوش* به معنای فروغ و روشنایی می‌گیرید، اولا به ساخت نحوی زبان فارسی وفادار نمانده‌اید؛ چون اگر *وش* به معنای فروغ باشد، مهوش باید باشد *وش‌مه* / *وش ِ ماه* تا با ساختار غالب ترکیب اضافی فارسی دری هماهنگ باشد. ثانیا بفرمایید این *وش* در پری‌وش/ پریوش به چه معناست؟ و نیز در کلمات تلخ‌وش، شاه‌وش، خزان‌وش، عیاروش و ...

#فرنگیس قلیزاده:

درود
کلکله سی:kəlkəla si می گوییم
که هم نفرین هست
ایلایی که کلکله سی ببی
ilâyi kə kəkkəla si bəbi
و هم برای سوختن زیاد کاربرد دارد
آوتاوی اوسالنه گیریه
کلکله سی کرده
âvtâvi usâlna girya kəlkəla si karda
آفتاب امسال ییلاق را کاملاسوزانده است

[۹/۲،‏ ۱۴:۴۷] #ضیا_طرقدار: درود بر همه دوستان

آیا این واژه ها را در منطقه خود دارید و به چه معنا ؟؟؟


دونگا dungā

دونگو dungo

دنگو dəngo
[۹/۲،‏ ۱۴:۵۷] #انوش_نازیابی_فومن: درود
فقط اولی را داریم
که هوالی واطراف ویا اشاره به ولایت است
[۹/۲،‏ ۱۵:۱۲] #انوش_نازیابی_فومن: شمع ام واته مس
ام دونگا دری نی

چمن ولت موسله روخونی دونگایه

من قله رونی دونگا نشتیمه
[۹/۲،‏ ۱۵:۲۴] #حسین_زاغی_ماسال: درود
واژه *دونگاه* نشنیدم.
ولی دو واژه برای مزرعه داریم.
با قسمت بالای مزرعه(محل ورودی اب از نهر) را
*سراف* (sarāf)
یا *صراف* (sarāf)
می گویند.
پایین ترین نقطه مزرعه یا آخرین کرت ها را
*کونگاه* (konəgā)
می گوییم.
محل تجمع تعدادی خانه روستای در نزدیگ هم را
*کوه گاه* (kohgh)
البته ممکن است دقیق نباشد.
دوستان ماسالی لطفا اصلاح کنند.
سپاس-زاغی
[۹/۲،‏ ۱۵:۳۱] #بیت_اله_صفری_فومن: درود مهندس زاغی

*سرآو*
*بن آو*
در منطقه ی ما بکار برده میشه برای مزرعه
*سرآوه لکه*
*بن آوه لکه*
[۹/۲،‏ ۱۵:۳۲] #منصور_بلوری_گشت: با درود

کونگا:kunga: هرچیز جمعی را گویند
ای کونگا آدم ها مندینا
جمعی آدم آنجا بودند
[۹/۲،‏ ۱۶:۲۱] #دکتر_فرزاد_بختیاری: مهندس زاغی عزیز

*سراف* ی که در این پیام آورده‌اید، قاعدتا باید همان *سرآو* / *سراو* (سرآب: ابتدای آب) ی باشد که بیت‌الله برا نوشته‌اند.
[۹/۲،‏ ۱۷:۰۵] #مریم_محسنی_ماسال: سرآو sarāv : ابتدای نهر مزرعه
سرآوه کیله sarāva kila : اولین کیله یا بالای مزرعه
کوناوه کیله kunāva kila: آخرین کیله یا کیله آخر مزرعه
گاچه gāča : کرت کوچک، کیله کوچک
[۹/۲،‏ ۱۷:۱۹] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام
دونگا نه ولی *کونگاkongā* به عنوان محل اطراق و حضور دائمی کسی یا حیوانی گفته میشه،
مثال ، اَ جنگل خرسی کونگایه
خرس همیشه در ان جنگل حضور دارد
[۹/۲،‏ ۱۷:۲۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری: ضیاء بزرگوار
درود بر شما

در گویش ماسالی این کلمات را داریم:

۱. دونگا
۲. دنگ
۳. پاتنگ/ پادنگ
۴. کونگا
۵. و ...

و *دونگا* (dungā) یعنی محل دوشیدن گاوها و شاید دیگر دام‌ها. دوشیدنگاه، دوشه‌جگا.

*کونگا* هم چنان‌که آقا حجت اشاره کرده‌اند، گاه به معنای محل تجمع، محل اسقرار، اقامتگاه و ... است.

درباره دیگر کلمات هم فکر می‌کنم قبلا در این گروه بحث شده‌است؛ به‌ویژه درباره *دنگ* و معانی و کاربرد‌های گوناگونش.
[۹/۲،‏ ۱۷:۲۸] #دکتر_فرزاد_بختیاری: کونگا برای محل استقرار انسان هم به کار می‌رود؛ مثلا: تاسکوه/ تاسکو اسکندریه طایفه کونگا یه.
[۹/۲،‏ ۱۷:۵۷] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: درود
درماسال برای کسی که
کاری را بلد نیست انجام
دهد بهانه های خاصی
می گیرد
می گویند گشه گادوشی نزونو وا دونگا پشه
geša gâbuši nezunu vâ dungâ peša
یعنی عروس دوشیدن شیرگاو را بلد نیست میگوید زمین ناهمواراست
پس دونگا:dungâ=محل دوشیدن شیر گاو است
[۹/۲،‏ ۱۸:۲۰] #زلیخا_صبا_ماسال: گون : Gun: پستان حیوان
درود فرنگیس بانو
حالا طرف ما. می گویند گادوشی نزونو وا گا گون پشه یا گا گله پشه
صبا
[۹/۲،‏ ۱۸:۲۹] #دکتر_فرزاد_بختیاری: نازنین مرد

مه نی امی مسه که بانو قلی‌زاده نیویشته:

*گشه گادوشی نزونو، وا دونگا پشه* : عروس بلد نیست گاو بدوشد (گاو دوشیدن بلد نیست)، می‌‌گوید محل دوشیدن [شیر] کج است.

geša gāduši nezunu, vā dungā pəša.

[۹/۲،‏ ۱۶:۲۲] #زلیخا_صبا_ماسال: آوشه :Ãvašə : در اینجا واژه آوشه را باید علاقه معنی کنیم عشق معنی کنیم مایل بودن معنی کنیم ؟ یانه

کرا ای را آوشه :

شما بفر مایید
وش دری یه :Vaš dariya: چون آتش سوزان
یعنی برای انجام کاری هیجان غیر معقول دارد

این جمله را باید چگونه معنی کرد اینها در تالش ماسال برای گفتگوی روزانه بین مردم متداول است
آتش هر چی تند بوبو اشتن جا سونو
این اینگونه ادمها آتش هیزمی را نه ولی وجود وبود ی سوزاننده دارند که همان وشمنده را می رساند و هستند
صبا ماسال
[۹/۲،‏ ۱۶:۴۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری: در نمونه‌ای مثل " *کرا ای را آوشه* " (در صورت صحت ثبت)، *آوشه* باید به‌معنای از دست رفتن، فدا شدن و ... باشد (احتمالا به‌صورت کنایی/ مجازی).

بنده چنین جملاتی شنیده‌ام:
فلانی کرا ای را اشتن *دکشه* .
[۹/۲،‏ ۱۶:۴۷] #زلیخا_صبا_ماسال:
بله آوشه یعنی از عشق کسی مردن غش کردن
ولی فوری بعضی به جنبه منفی واژه رجوع می کنند. این است که من با این سن مجبورم خیلی احتیاط کنم حالا شما در نظر بگیرید آن بانوی جوان تالشی نویس چگونه به این گروه قدم بگذارد

واجه واج ۸/۳۰

واجه واج(واژه نامه تالشی):
#منصور_بلوری_گشت

با درود

وش گتشه: vašgetaša:آتش گرفته است

ازگر: əzgər:شراره ی آتش

ایزم: ezəm:هیزم -برخاستن

کولوس:kulus:کند

خاکه وش:xākavaš: خاکستر

بوفور: bufur:خاکسترداغ آتش

چیل:čil:زغال روشن وقرمز رنگ

کیلاغا چاله:kilāqāčala:جایی درخلنه که آتش درست می کنند

ماشه:māša:انبر آهنی که باآن تکه های آتش را
جا به جا می کنند
سه لینگه:selinga:سه پایه ی آهنی که دیگ
یا پاتیل غذا را روی آن می گذارند
سس:ses: بی نمک
سس:səs: ریه -بفه(pəfa)
سس:Sas:صدا
سخته:saxta:سنگدان
واگر: vagəre:دستمال دستی

بلوری از کردمحله


#دکتر_فرزاد_بختیاری:

درود بر جناب آقای بلوری
روزتان نیکو و سپاس از زحمات شما🌹

در تالشی رایج در ماسال، به *سنگدان* ماکیان و پرندگان می‌گویند *سس* (səs). و اگر اشتباه نکنم، *پف* (pəf) برابر *شش* یا *جگر سفید* باشد. البته خود شش هم به‌صورت šəš به‌کار می‌رود.

*مثال:*
بی‌آوی چه ششی ویکرده.

#ضیا_طرقدار:

زبان های ایرانی

زبان تالشی ( گویش آستارا ) ، زبان پارسی ، و ...

پِشمون pešmun : پشیمان
هامسُدَه hâmsodâ
هامسوآ hâmsuâ : همسایه
هرد hərd : خرد، ریز
اُسمون osmun : آسمان
اُسن osən : آهن
و ...


تالشی: نانگر nângər : ناخن
انگلیسی : nail

تالشی: شای، شَی šây : پیراهن
انگلیسی : shirt

تالشی : لیوَه liva : برگ درختان
انگلیسی : leaf

تالشی: هل həl : سوراخ
انگلیسی : hole

و ...
#علیرضا_پناهی_عنبران :

شۊت šüt:قواره زمین
انگلیسی lot
مَشۊ mašü:کفش
انگلیسی shoe
دَدَه dada:بابا
انگلیسی dad
دَدَلی dadali:بابایی(خطاب عاطفی)
انگلیسی daddy
تات tāt: گرم
انگلیسی hot
ووم vum:ولرم
انگلیسی warm
......
زبان تالشی /نمین_عنبران


#سارا_روحانی_رضوانشهر:
درود

۱_پَشمون : pašmun : پشیمان
۲_هَمسادَه : hamsāda: همسایه
۳_آسمون/آستمون ( āsmun / āstəmun ) آسمان
۴_آسون : āsun : آهن
۵_مَنگر : mangər :ناخن
۶_شَوی : šavi : پیراهن
۷_لیؤ : Liv : برگ
۸_داری لیؤ : dāri Liv: برگ درخت
۹_خل : xəl : سوراخ
۱۰ _ ودرَه : vədra : سطل

سارا روحانی


[۸/۳۰،‏ ۲۱:۵۳] #علی_حیدری_عنبران: پَشمۊن Pašmün : پشیمان
پَشی Paši :دل تنگ
پِشی Peši: برو بالا
پۊشی Püši : مخفف پیشیک(گربه)
پۊش Püš : ساقه گیاه خشک شده
هۊشٚه پۊش Hüšə püš : خس و خاشاک
پِش Peš : عقب،پی،دنبال،پشت
پٚشک Pəšk: قرعه
[۸/۳۰،‏ ۲۱:۵۶] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: ما پَشی به ترکیب شدن دوچیز میگیم
پَشی بِه=مخلوط شدن
(پَشییَر )هم داریم به معنای کسی که احشامشو با احشام یه چوپان دیگه ترکیب کرده و با همدیگه از اون نگهداری میکنن و....

🟢زبان های ایرانی

⚪️زبان شناسی

🔴کانال هایی درباره زبان شناسی و زبان ها و گویش های ایرانی ( تلگرام ) :


فرهنگستان زبان فارسی :
@theapll
پارسی انجمن :
@parsi_anjoman
آکادمی زبان شناسی :
@linguisticsacademy
زبان شناسی همگانی :
@linguiran
انجمن زبان شناسی ایران :
@lsiinfo
تاریخ زبان های ایرانی:
@iranian_languages
شبکه ریشه شناسی:
@shabakeh_risheshenasi
زبان های ایرانی ( واژه ها ):
@zabanhaye_irani

شیوه‌ی تلفظ صامت‌های نرم در تالشی جنوبی (ماسال)

مثال‌ها: لال (بزرگ)، پوته، سوئه، سوت، رو (اسپه رو)، دو (دود)، زو (زود)، خون، ووز، زوز، زوزه، نون (گم)

#دکتر_فرزاد_بختیاری

[۸/۳۰،‏ ۱۰:۳۱] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *درود بر همه اعضای بزرگوار گروه واجه‌واج*

صبح همه شما خوبان به خیر و روز خوبی داشته‌باشید🌹🌹🌹

لطفا فعالیت معمول گروه را از سر بگیرید. و اگر جسارت نمی‌شود درباره واژه‌ای بحث کنید که چند روز پیش بانو اپروز در گروه مطرح کردند و برخی از بزرگواران اندکی درباره‌اش نوشتند.

*این واژه* 👇👇👇

*اخته‌ریز (axtəriz) / ایخته‌ریز (ixtəriz)* و احتمالا دیگر شکل‌های آن.
[۸/۳۰،‏ ۱۱:۲۴] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
مهندس عارف ارجمند
از لطف حضرت‌عالی بسیار سپاس‌گزارم
کلمه *احتراز* هم در عربی داریم. نظر شما درباره این *احتراز* چیه نازنین مرد.

👇👇👇

*احتراز*

فرهنگ فارسی معین

( اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) پرهیز کردن ، دوری نمودن . 2 - (اِمص .) خویشتن داری ، پرهیز.
[۸/۳۰،‏ ۱۲:۱۲] #رمضان_نیک_نهاد:
با درود و سپاس فراوان از استاد ارجمندم دکتر بختیاری عزیز و همه دوستان بزرگوار گروه واجه واج🌹🙏🌹
ئݖختݖ‌ریزəxtəriz / ئݖختݖېاتəxtəyāt در ماسوله رودخان هر دو برای دوراندیشی و احتیاط بکار میروند.


#زلیخا_صبا_ماسال:
با درود در درخانه ماسال واژه ایختریز : پرهیز ودوری زیاد بکار می برند
در ماسال واژه پرخیز بجای ایختریز بکار می برند یعنی پرهیز

اَتراز : یعنی طعنه و. زخم زبان زدن
با سپاس صبا

[۸/۳۰،‏ ۱۰:۳۱] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *درود بر همه اعضای بزرگوار گروه واجه‌واج*

صبح همه شما خوبان به خیر و روز خوبی داشته‌باشید🌹🌹🌹

لطفا فعالیت معمول گروه را از سر بگیرید. و اگر جسارت نمی‌شود درباره واژه‌ای بحث کنید که چند روز پیش بانو اپروز در گروه مطرح کردند و برخی از بزرگواران اندکی درباره‌اش نوشتند.

*این واژه* 👇👇👇

*اخته‌ریز (axtəriz) / ایخته‌ریز (ixtəriz)* و احتمالا دیگر شکل‌های آن.
[۸/۳۰،‏ ۱۱:۲۴] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
مهندس عارف ارجمند
از لطف حضرت‌عالی بسیار سپاس‌گزارم
کلمه *احتراز* هم در عربی داریم. نظر شما درباره این *احتراز* چیه نازنین مرد.

👇👇👇

*احتراز*

فرهنگ فارسی معین

( اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) پرهیز کردن ، دوری نمودن . 2 - (اِمص .) خویشتن داری ، پرهیز.
[۸/۳۰،‏ ۱۲:۱۲] #رمضان_نیک_نهاد:
با درود و سپاس فراوان از استاد ارجمندم دکتر بختیاری عزیز و همه دوستان بزرگوار گروه واجه واج🌹🙏🌹
ئݖختݖ‌ریزəxtəriz / ئݖختݖېاتəxtəyāt در ماسوله رودخان هر دو برای دوراندیشی و احتیاط بکار میروند.


#زلیخا_صبا_ماسال:
با درود در درخانه ماسال واژه ایختریز : پرهیز ودوری زیاد بکار می برند
در ماسال واژه پرخیز بجای ایختریز بکار می برند یعنی پرهیز

اَتراز : یعنی طعنه و. زخم زبان زدن
با سپاس صبا

#عارف_محمدقلی_پور_ماسال:

بالاتر هم توضیح دادم، #واژه_سازی
نیاز به تشکیلات داره

اما الان در یک لحظه‌ یه واژه برای جایگزینی مهندس به ذهنم رسید

در تالشی شمالی «پامییِی pāmiyey» به معنی اندازه‌گرفتن هستش که با پیمودن فارسی هم‌ریشه‌ست
می‌تونیم به جای مهندس بگیم:
«پام‌یار» یا «اَپام»

تولید واژه کار سختی هست اما جا انداختنش بارها سخت‌تره.


[۸/۳۰،‏ ۱۵:۰۹] #دکتر_فرزاد_بختیاری: سطر پایانی این پیام شما بسیار مهم و شایسته توجه است.
بله؛ واقعیت همین است. واژه‌سازی کار هر کسی نیست. دانش و مهارت و ممارست بسیار می‌خواهد.

آیا این پامییی تالشی شمالی ممکن است که با *پامته/ پامجه* تالشی جنوبی ارتباط داشته‌باشد؟

البته چون در تالشی جنوبی *دسه‌مجه* داریم، *پامته/ پامجه* هم به ذهنم آمد. ممکن است اصلا به کار نرود.
[۸/۳۰،‏ ۱۵:۱۲] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
به نظرم نباید ربطی به هم داشته باشن

پامییه با پیمودن هم‌ریشه‌ست
در حالی که مته با مخیدن مرتبطه احتمالا

[۸/۳۰،‏ ۲۱:۴۷] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: سلام( بَغ )به چه معناست دوستان میشه این رو باز کنید
[۸/۳۰،‏ ۲۱:۵۲] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: در فارسی چندین معنی دارد
۱.زمین گود
۲.خدا
و...

مثلا بَغروبَند
به چه معنی میتواند باشد آیا بَغ یک کلگه تالشیست؟ یا از فارسی الهام گرفته شده
[۸/۳۰،‏ ۲۱:۵۲] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود
بگ bag:تازه داماد،سرور ،خان
بغ bəq:سبیل
اسامی تالشی زیادی با واژه بگ در تالشی کاربرد دارد😍🌹
[۸/۳۰،‏ ۲۱:۵۸] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: من یکجا شنیدم بَغ یه کلمه تالشیه و به خدای قبل از دین زردتشت بَغ میگفتندو...و بَغ+رو= یعنی راه خدا
در گویش کرگانرودی هست
قُله بغروبَند شاید علت نامگذاریش با این موضوع در ارتباط باشه...
[۸/۳۰،‏ ۲۲:۰۹] #سارا_روحانی_رضوانشهر: بگ بر ورده یعنی داماد قبل از اینکه خانه عروس برود.. برای حنابندان...تو خانه پدری با لباس شیک تو حیاط یه مراسمات خوانندگی و رقص و پایکوبی اجرا میکردند و ما معمولا این مراسمات را ( بگ برورده) میگوییم و
یک ضرب المثل تالشی است که میگویند : بَه بژن اشته بغه پشته
بغه اینجا یعنی سبیل
[۸/۳۰،‏ ۲۲:۰۹] #مریم_محسنی_ماسال: بغ bəq/ بق bəq : بغض، عقده
بغن bəqən : بغض کرده، عقده ای
بغ دکرده bəq dakarde : بغض کردن، از بغض سکوت کردن

[۸/۳۰،‏ ۲۲:۲۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *بغ*

لغت‌نامه دهخدا

بغ. [ ب َ ] (اِ) کنده و گود را گویند. (برهان ) . زمین کنده و مغاک . (ناظم الاطباء). بمعنی گو، یعنی مغاک که زمین پست و خالی باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). گو، یعنی مغاک که مغ نیز گویند. (رشیدی ). زمین گود در این صورت مبدل مغ است . (فرهنگ نظام ). رجوع به بغشور شود. || (فَغْ) =بُت = وَثَن . نام بتی هم هست و عربان بت را صنم خوانند. (برهان ). نام بتی است . (رشیدی ) (ناظم الاطباء). نام بتی بوده یا هر بت . (فرهنگ نظام ). در اوستا بغ بمعنی بهره و نرخ و بخش و بخت آمده . در گاتها بغ بهمین معنی است ، دوم بغه در اوستا و بگه در پارسی باستان بمعنی خدا و دادار و آفریدگار است . در اوستا این کلمه چندبار مرادف خدا (اهورمزدا) و گاهی نیز بمعنی ایزد آمده است . بغ به هر دو معنی از یک بنیاد است از مصدر بگ اقوام سکه مانند دیگر قبایل آریایی خدای خود را بگه می نامیدند. نزد همه ٔ اقوام آریایی یا اقوام هند و ایرانی پیش از برانگیخته شدن زرتشت ، بغ نام مطلق خدا بوده . زرتشت خدای یگانه ٔ خود را اهورمزدا خواند، اما واژه ٔ بغ همچنان بمعنی اصلی خود باقی مانده ، در اوستا مفهوم خود را از دست نداده است . در پارسی باستان (کتیبه های هخامنشی ) بگه نیز بمعنی بخشیدن (در پهلوی بختن ) در سانسکریت بهگه نیز بمعنی بخشیدن است . در زبانهای دیگر هند و اروپایی بغه یا بگه با اندک تغییر لهجه نیز موجود است در سانسکریت بهگه بمعنی خدا و در ودا بسیار آمده است . بهگود گیته بمعنی سرود خداوند، نام بخشی است از نامه ٔ ودا. در زبانهای اسلاو (مانند روسی کنونی ) بوگو بمعنی خداست . این واژه از سکه ها باقوام اسلاو رسیده و بمعنی خدا بکار رفته است . کلمه ٔ مزبور در ترکیب بغداد و بغپور و بغستان (بیستون ) آمده و مبدل و معرب آن فغ است . رجوع به «بغ» در یادنامه ٔ دینشاه ایران پورداود ص 213 ببعد شود. در پهلوی بغ، بگ (خدا،الوهیت ، سلطان ) «مناس .» (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نام بتی نیز بوده و گویند شهر بغداد که در اول دیهی بوده بنام آن بت بنیاد نهادند. (انجمن آرا). نخستین بار با «دات » بشکل «بغ داتی » در کتیبه ٔ «سارگون » پادشاه آتور _سال 721 تا 705
بنام یک نفر ایرانی دیده میشود سپس واژه ٔ بَغبَدِیْش َ نام یکی از ماههای مذکور در کتیبه ٔ داریوش است بمعنی «ماه ستایش خدای » و در اوستا و کتیبه ها هم بغبمعنی «خدای عالم » آمده و دو تن از امرای فارس «بغکرت » و «بغداد» پسرش که هر دو سکه زده اند دارای نامی می باشند که با این کلمه ترکیب شده است . «بغکرت » یعنی خدای کرد مانند یزد کرد و «بغدات » یعنی خدا داد .
[۸/۳۰،‏ ۲۲:۲۴] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
البته ممکن است این بغ مندرج در منابع فارسی، ارتباطی با بغ بغرو نداشته‌باشد.
[۸/۳۰،‏ ۲۲:۲۸] #علیرضا_پناهی_عنبران: برخی اسامی تالشی مردانه با واژه بگ
بَگسار
بَگَمَت
بَگیش

[۸/۳۱،‏ ۰:۲۳] #زلیخا_صبا_ماسال: بغ ،بق :Bəg:بغض

بغن: بغض کرده بغض آلود
جیدم :Jidam": زدم
اشته گوشه بنی جیدم
زیر گوشت را می زنم
موشاره. :Mušara: کپک روی خوراکی را می گویند
مورام: روی ظروف مسی بر اثر رطوبت یک لایه سبز رنگ که بسیار سمی است. بوجود آمده
جیجه : زخم لهیده شده را
مغ : برای موبدان زر تشتی بکار میرود
زلیخا صبا ماسال
چون در بالا دوستی بغ را کتاب زرتشتی عنوان کرده من. نوشتم که بغ نیست مغ است.
[۸/۳۱،‏ ۰:۲۹] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
درود بر بانو صبای ارجمند
مغ عنوانی است برای موبدان یا روحانیون ایران باستان؛ مخصوصا روحانیون پیش ظهور آیین زرتشت.

[۸/۳۰،‏ ۲۲:۲۱] #محمد_رضا_فدایی: درود دوستان
معنای کلمات زیر به زبان تالشی چه میتواند باشد ؟
۱- موشاره Mušāra
۲- موزگ Muzg
۳- جیجه Giga
۴- جیدم Gidam
[۸/۳۰،‏ ۲۲:۳۷] #حسین_زاغی_ماسال: درود بر شما
*موشاره(mušăra)* : کپک زده،فاسد شده
*جیجه (Giga)* : زخمی در سطحی وسیع تر (نه نکته ای یا خطی )و همراه با از هم پاشیدگی بافت
#حسین_زاغی_ماسال
[۸/۳۰،‏ ۲۲:۵۶] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
موشَه : muša : کپک
موشه آکرده : muša ākarda
کپک زده
جیجه : jija : نوعی از زخم تو سطح پوست که قرمز می‌شود

سارا روحانی پره سر
[۸/۳۰،‏ ۲۲:۵۷] #مریم_محسنی_ماسال: سلام و درود
- موشاره: کپک، زنگ/ مورام murām : زنگ
۲ - موزگ فعلا حضور ذهن ندارم یادم بیاد عرض می کنم
۳- جیجه jija : زخم عمیق و مزمن
۴- جیدم jidam : غالب می کنم، سیلی می زنم یا محکم می زنم جیدم‌چه گوشه کونی
[۸/۳۰،‏ ۲۳:۰۳] #بیت_اله_صفری_فومن: درود و عرض ادب

موسٓه= کپک
موسه آکرده =کپک زده
جیدم= *میزنم* مشت زدن ، سیلی زدن مشت به چانه سیلی به گوش
جیدومه= زدم

جیجه= زخمهای سطحی پوست
[۸/۳۰،‏ ۲۳:۰۵] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود
به صورت موشخاره (mušaxāra) هم شنیدم من این رو
آیا به کپک نون هم عبارت «موشه‌خاره آکردشه» به کار می‌برن؟
[۸/۳۰،‏ ۲۳:۲۳] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود بر استاد فدایی و همه سروران

۱. *موشاره* (mušāra): کپک. موشاره غالبا برای خوراکی‌ها و گستردنی‌ها به کار می‌رود؛ اما *مورام* (murām) برای ظرف و ظروف؛ به‌ویژه ظرف و ظروف مسی و *ژنگ* (žang) برای فلزات.

۲. *موزگ* (muzg): نشنیده‌ام؛ اما اگر اشتباه نکنم، قبلا در همین گروه یا گروهی دیگر از استاد فدایی خوانده‌ام و باید به‌ معنای *موچک* (mučak) باشد که نوعی حشره یا مگس بسیار ریز است. گفتنی است که در بعضی از زبان‌های ایرانی، *موز* و *ماز* یا *مَهاز* به معنی *مگس* است. از این رو، شاید شکل درست این کلمه muzak باشد که به *موچک* نزدیک است.

۳. *جیجه* (jija): چنان‌که بانو محسنی و دیگران نوشته‌اند، به معنای زخم عمیق و مزمن است. *جیج* (jij) هم در برخی از گونه‌های تالشی جنوبی داریم که دکتر رفیعی آن را "ماده‌ای لزج‌مانند که به تنه درختان می‌چسبد"، معنا کرده‌است. برابر این واژه در تالشی رایج در ماسال، نام بانزاکتی ندارد (البته اگر اشتباه نکنم).

۴. *جیدم* (jidam): این کلمه را به همین شکل و به‌تنهایی به‌عنوان فعلی از مصدر *جیدوئه* (jidue) شنیده‌ام؛ اما یقینا نظر جناب فدایی فعل مورد اشاره نیست. باز اگر اشتباه نکنم، قبلا در همین گروه یا گروه تخصصی کم‌عضو واجه‌واج این واژه مطرح شده‌ و باید به معنای *آهسته* و مانند آن باشد. اگر اشتباه نکرده باشم و جناب فدایی برای این واژه معنای مفهوم آهسته، آرام، یواش و ... در نظر داشته‌باشند، بنده برای این معنا در منطقه، کلمه *جیدن‌جیدن* (jidaj-jidan) یا *جیدم‌جیدم* (jidam-jidam) را شنیده‌ام.


[۸/۳۰،‏ ۲۳:۲۳] #حسین_زاغی_ماسال: درود
*جیدم اشته گوشی دیله،چره بریسی*
می زنم تو گوشت ،مثل دوک نخ ریسی ،دور خودت بچرخی
[۸/۳۰،‏ ۲۳:۲۴] #محمد_باقر_شیرزاد_ماسال: درود بر اساتید و هموندان
با اجازه عرضم اين است‌ که؛

جید
جیده
جیدم
جیدوشه
جیدوشونه
...
وید
ویده
ویدم
ویدوشه
ویدوشونه
...
بنظرم ناظر به جهت برخورد است‌
همراه با تعبیرهای مختلف!

ویده یعنی از بالای سر
جیده از پایین سر

به طور کلی به‌ ساختار مخصوص فعل در تالشی بايد توجه شود


[۸/۳۰،‏ ۲۳:۰۳] #بیت_اله_صفری_فومن: درود و عرض ادب

موسٓه= کپک
موسه آکرده =کپک زده
جیدم= *میزنم* مشت زدن ، سیلی زدن مشت به چانه سیلی به گوش
جیدومه= زدم

جیجه= زخمهای سطحی پوست
[۸/۳۰،‏ ۲۳:۰۴] #عاشوری_شولم_فومن: جیدوئِه : جا دادن زیر چیزی
[۸/۳۰،‏ ۲۳:۰۵] #عاشوری_شولم_فومن: مشتی جیدم اشته گوشی بنی یعنی مشتم را زیر گوشت جا میدم .
کنایه از گوشمالی دادن است
[۸/۳۰،‏ ۲۳:۰۷] #بیت_اله_صفری_فومن: جینم هم داریم
مورغونه کرگی بن جینومه
[۸/۳۰،‏ ۲۳:۱۶] #حسین_زاغی_ماسال: درود
معمولا وقتی *جیدم* گفته می شود،فقط با دست امکان دارد.
اگر با وسیله دیگری باشد *ژَنم* بکار می رود.


#فرنگیس_قلیزاده_ماسال :
سلام
موشاره:mušâra=کپک
موشاره کرده:mušâra karde=کپک زده
مورام :murâm= زنگ زدن آهن
موز:muz=کپک
موزکرده:muzkarde=
کپک زده
جیجه :jija=بسیار زخمی،
له شده
جیدم:jidam=محکم میزنم، غالب می کنم

[۸/۳۰،‏ ۲۲:۲۳] #محمد_رضا_فدایی: برای مصدر گرویدن فارسی در زبان تالشی از کدام مصدر استفاده میشود ؟
[۸/۳۰،‏ ۲۳:۲۹] #محمد_باقر_شیرزاد_ماسال: با درودی تازه تر

گرویدن: آلَکِه
[۸/۳۰،‏ ۲۳:۳۰] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *گرویدن*

لغت‌نامه دهخدا

گرویدن . [ گ ِ رَ دَ ] (مص ) پهلوی ، ویرویستن (از ویراو باور کردن . گمان کردن )، پازند، وروئیستن (از اوستا، ور ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). ایمان آوردن . (برهان ) (آنندراج ). ایمان آوردن . تصدیق نمودن و قبول و اذعان کردن . (رشیدی ).
[۸/۳۰،‏ ۲۳:۳۲] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود بر شما
آلَکِه مگه به معنی همراه شدن نیست؟ (در کنار سرایت کردن)
[۸/۳۱،‏ ۰:۰۰] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود بر پیله‌برام
جناب آقای شیرزاد

قطعا یکی از معانی مصدر *آلکه* (ālake)، *گرویدن* است. سپاس از شما به‌خاطر مشارکت و دقت‌نظرتان.🙏🌹

*آلکه* ( *ālake* )
۱. آواره شدن، آوارگی
۲. سرگردانی، بیهوده گشتن و پرسه زدن
۳. سرایت کردن
۴. پیوستن و همراهی، ملحق شدن، گرویدن، گرایش پیدا کردن
۵. و ...

[۸/۳۰،‏ ۲۳:۵۱] #علیرضا_پناهی_عنبران: مۊز müz:مگس
سٚپَه مۊز :səpa müzمگس سگی
هَ مۊز :ha müzخر مگس
آنگیئَه مۊز :āngia müzمگس گوزن(به گاوها چنان نیشی میزند...)
مۊچَک müčak:پشه
هۊنیئَه hünia:نوعی پشه سیاه (بیشتر در جاهای که رطوبت داره)
سینووچی sinuv či:آبسوار
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۸/۳۰،‏ ۲۳:۵۲] #علیرضا_پناهی_عنبران: مۊز müz:مگس
سٚپَه مۊز səpa müz:مگس سگی
هَ مۊز ha müz: خر مگس
آنگیئَه مۊز āngia müz:مگس گوزن(به گاوها چنان نیشی میزند...)
مۊچَک müčak:پشه
هۊنیئَه hünia:نوعی پشه سیاه (بیشتر در جاهای که رطوبت داره)
سینووچی sinuv či:آبسوار
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۸/۳۱،‏ ۰:۱۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری: علیرضای ارجمند، درود بر شما

چنان‌که اشاره شد، موچک در گویش ما نوعی مگس بسیار ریز است (و شاید نوعی پشه خیلی ریز)؛ اما به *پشه* ، *پوناش* (punāš)/ *پونش* (puneš)/ *پومش* (pumeš) می‌گوییم. شاید شکل سوم این کلمه، یعنی *پومش* دقیق‌تر است؛ چون جزء دوم آن، یعنی *مش* (meš) در تالشی جنوبی به معنای *مگس* است و گاه *زنبور* (در عسله مش/ asal-a meš: زنبور عسل).


[۸/۳۱،‏ ۰:۲۲] #علی_حیدری_عنبران: ۱.کورَه Kura :کپک
۲.مۊچک müčak🦟 :پشه
۳.اصلاحی است که شما برای زخم عمیق بکار برده اید و قطعا اگر این چنین باشد در تالشی شمالی
نٚقٚله یاره Nəqəla yâra: زخم عمیق
۴.مۊژه مۊژه Müže müže :آهسته آهسته
[۸/۳۱،‏ ۰:۲۲] #عاشوری_شولم_فومن: پونش: پشه

#علیرضا_پناهی_عنبران:

درود بر شما جناب آقای بختیاری عزیز
مِش meš:زنبور عسل
در برخی گویشهای شمالی
آنگ āng هم میگن
بزانگ bəzāng:زنبور
در گویش ما😍🌹🌹

#سارا_روحانی_رضوانشهر :
مش : məš : مگس
عسله مش : asala məš : زنبور عسل
گلَنگ : gəlang : زنبور که نیش می‌زند و عوارضش قرمزی و متورم شدن پوست می‌باشد

هَف تَن گز : haf tan gaz : نوعی از زنبور که بزرگ هست و نیش می‌زند و می‌گویند نیشش خطر ناک و زهر دارد و یک لحظه هفت تا نیش می‌زند

پونش : punəš : پشه
موز : muz : نوعی حشره کوچک..که تابستان ها دور لامپ روشن شده...جمع می‌شوند
خَره مش : xara məš : نوعی از مگس است

مار جینَه : mârjina : مورچه
تلَه مارجینه : təla mârjina :
نوعی از مورچه که میگن زهر دارد
بامبز : bâmbəz : نوعی از مگس بزرگ رنگ سیاه ...که نیش نمی‌زند

سارا روحانی

[۸/۳۱،‏ ۱:۳۱] ‏#رسول_علیزاده
دوستان و عزیزان سلام.
این حقیر مایلم نظرم را در باره سه واژه مورد بحث شما آن هم حسب فرهنگ و ادبیات تالش بیان دارم.
۱. آلکه:
اصلی ترین معنی آلکه الف ) آ به معنی و اشاره به جهت است.
ب) لکه به معنی افتادن
این واژه همسنگ با دلکه ، پلکه ، ویلکه، جیلکه
واما معنی کنایی آلکه گرایش و تمایل می باشد.
۲. بغ در تالشی فومنات بغض کردن است
۳. مغ ، بر گرفته از مغار و مغر است، لاسه مغار، دکونه ( دکان) مغر
[۸/۳۱،‏ ۱:۳۶] #علیرضا_پناهی_عنبران: اول کِر هاردِه ulker hārde:گرویدن(در دایره گروه یا طرف مقابل وارد شدن که میتواند فکری یا جسمی باشد)
واژه معادل مستقیم در گویش تالشی شمالی ندارد
اول کِر ulker:گرایش
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۸/۳۱،‏ ۱۱:۴۰] #مریم_محسنی_ماسال: سلام و درود جناب فدایی ارجمند
کلمات پیشنهادی من برای گرویدن
۱- گینه gine : گرویدن، ملحق شدن، پیوستن...
اشتن رفقون نه گینه شه
هوون‌ گینیمه شیمه

۲- آلکه ālake : گرویدن همراه شدن، پیوستن، ملحق شدن... سرایت کردن، واگیر داشتن
هوون آلکه شه
و کلمات زیر ملحق شدن و پیوستن که معنایی نزدیک به گرویدن‌ می دهند
۳- ای به ei be : متحد شدن، ملحق شدن، یکی شدن، پیوستن، گرویدن...
هی نه ای آبینه شینه
۴- بندی آلک به bəndi ālak be : ملحق شدن، پیوستن، همراه شدن ...
مترادف یندی آلک به
بندی آلک‌بینه شینه
۵- دچیکهdačike : چسبیدن، همراه شدن، پیوستن
اوون دچیکه شه
به be : بودن ، با هم بودن، متحد بودن، همراه بودن ...
هون بندینه استینه
بندی نه بَینَه

[۸/۳۱،‏ ۰:۳۲] #حسین_زاغی_ماسال: درود
*آلَکه*
به جمعی پیوستن
*گرویدن*
معتقد شدن به مذهب و آئین گروه و جمعی
[۸/۳۱،‏ ۰:۳۹] #عاشوری_شولم_فومن: گرویدن : ایمان آوردن
[۸/۳۱،‏ ۰:۴۰] #دکتر_فرزاد_بختیاری: عارف عزیز

۱. بسیار ممنونم که چند نمونه از لغت‌‌نامه‌ها مرحمت کردید؛ اما اجازه بفرمایید این را نپذیریم که همه چیز در لغت‌نامه‌ها آمده‌است.

۲. دایره معنایی گرویدن در متون جدید و قدیم فارسی، وسیع‌تر از ایمان آوردن است. و گاه گرویدن، دقیقا به معنای ملحق شدن و پیوستن است (با توجه به اصل اصالت گویشور، سعی می‌کنم سر فرصت نمونه‌هایی ارائه کنم).

۳. تصور و برداشت شخصی بنده این است که در فارسی نوشتار معیار معاصر، گاه گرایش پیدا کردن، مترادف گرویدن است (در صورت امکان و حوصله، از متون معاصر فارسی نمونه ارائه خواهدشد).

۴. اگر تصور می‌کنید که مصدر آلکه نمی‌تواند به معنای گرویدن باشد، لطفا برابر دقیق‌تر این مصدر را ارائه کنید تا از شما بیشتر بیاموزم.
[۸/۳۱،‏ ۰:۴۱] #دکتر_فرزاد_بختیاری: دایره معنایی گرویدن، وسیع‌تر از ایمان آوردن است.
[۸/۳۱،‏ ۰:۴۹] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود بر شما 🙏
بله تصور من اینه که گرویدن و آلکه معادل هم نیستن، البته ممکنه شما در آینده متنی رو نشون بدین که «گرویدن و گرایش پیدا کردن» در اون متن به معنی ملحق شدن به گروهی باشند، قطعا اون موقع نظر من متفاوت از الان خواهد بود.

و نکته‌ی مهم‌تر اینه که لزوما قرار نیست ما هر مصدر و واژه و مفهوم موجود در زبان فارسی رو در تالشی خودمون داشته باشیم
زبان فارسی به نظر من بسیار قدرت‌مند‌تر از زبان تالشیه و این به خاطر این نیست که تالشی ذاتا ضعیفه، خیر! به خاطر اینه که فارسی چندهزارساله زبان علم و ادب و حکمرانی هستش و تولیدات بهش میلیون‌ها بار بیشتر از تالشی بوده
[۸/۳۱،‏ ۰:۵۳] #منصور_بلوری_گشت: با درود
گرویدن به جمعی معمولن آگاهانه صورت میگیرد,
وآلکه: alake: از سرتصادف ویا جبرن است
وینی فلانی اوون آلکه؟

[۸/۳۱،‏ ۱:۱۶] #زلیخا_صبا_ماسال:
آلکه :Ālaka:باید نگاه کنیم مریضی است یا حرکت حیوان ویا انسان است
گاهی سرایت کردن یک مرضی را که مسری باشد می گویند آلک داره
یا دوگروه انسان از این گروه به آن گروه رفتن را می گویند. طرف الان ده اوون آلکه
گاهی مرغ و جوجه و گاو هم. به حیاط دیگران می رود در لونه. مرغ همسایه تخم می گذار د
گاهی آلکه از روی تصادف و سرگردانی هم پیش می آید
تابع مرا م و مسلک بی چون وچرای کسی یا کسانی شدن را گرویدن به آن مرام و مسلک می گویند

[۸/۳۱،‏ ۱:۰۹] #بهنام_ن_ماسال:
سوال
معنی دقیق آلکه چییه؟
[۸/۳۱،‏ ۱:۱۰] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: معنای دقیقش که شبهه برانگیزه (از جهت شباهت به گرویدن) «همراه شدن، پیوستن، ملحق شدن و ...» هستش
[۸/۳۱،‏ ۱:۱۱] #بهنام_ن_ماسال:

من آلکه رو اینطور فهمیدم
آلکه : ălake :
1_ سرایت
۲_پیوستن

پیوستن هم به معنای حضور در جمعی که با اون جمع هم باور شده باشیم

الان ده رشتیوون آلکیره امه تحویل نگری

الان دیگه به رشتی ها پیوستی و مارو تحویل نمیگیری

این پیوستن را به معنای هم باور شدن باید گرفت
که همون معادل گرویدنه

یکی از معانی که در فرهنگ فارسی
برای پیوستن
آمده:
آمیختن، یار شدن، معاشرت کردن
هست
که بنظرم این معاشرت و آمیختن چون با همباور شدن همراست پس دور نیست اگر
پیوستن به گروهی را مترادف گرویدن بدانیم
🙏🙏🙏

می شود گفت پیوستن چون همیشه بصورت فیزیکی و حرکتی نیست و گاهی بصورت عقیدتی و باور داشتن است
پس یکی از معانی پیوستن گرویدن است
مثلا
اینکه بگوییم
او اخیرا به جمع دموکرات ها پیوسته .‌..
یا مثلا بگوییم
او به جمع منتقدین این اثر پیوسته..

بنظر من در این مثال ها پیوستن و ملحق شدن
به معنای هم باور شدن و معتقد شدن و گرویدن است
🙏🙏

نتیجه اینکه اگر یکی از معانی آلکه همانطور که شما نوشتید پیوستن باشد
پس
چون پیوستن با گرویدن مترادف است لذا یکی از معانی آلکه میتواند گرویدن باشد

[۸/۳۱،‏ ۱۱:۴۹] #مریم_محسنی_ماسال: ۶- جیبلنگییه jiblengiye/ جیبلنگیسته jiblengiste : در جوار کسی قرار گرفتن، همراه شدن، ملحق شدن هم معنی می دهد
[۸/۳۱،‏ ۱۲:۰۱] #زلیخا_صبا_ماسال: جیبلنگیسته. :Jiblengista:آویزان شدن به کسی وکسانی
:
[۸/۳۱،‏ ۱۲:۱۰] #زلیخا_صبا_ماسال: جیبلنگیسته.: Jiblengista:آویزان شدن به کسی وکسانی

جیلکه : Jilaka:پستان به دهن گرفتن گوساله

چَل : Cal:آماده شدن. گاومادر برای دوشیدن. که چند لحظه می گذارند گوساله. قبل از دوشید پستان را به دهان بگیرد و بمکد
صبا
[۸/۳۱،‏ ۱۲:۱۷] #محمد_رضا_فدایی: درود دوستان و سروران ارجمند وقت خوش
از تلاش یکایک شما سپاسگزارم
بویژه از مهربانوان محسنی و صبا که به معادل نزدیک مصدر گرویدن فارسی
جیبلنگییه / جیبلنگیسته دست یافتند به قدر توان قدردانی میکنم
اساسا گرویدن از کوچک به بزرگ است
باور داشتن / ایمان آوردن / ایمان داشتن به پروردگار بزرگ و یا عاشق شدن به معشوقی که از هر حیث وجنات و وجهات برتر و زیباتری نسبت به خواهانش را دارد که در اینصورت عاشق کوچک و معشوق از هر حیث به چشم عاشق بزرگ جلوه میکند
روی این اصل مصدر جیبلنگییه / جیبلنگیسته معقول تر و موجه تر از سایر مصادر مطرح شده توسط دوستان ارجمند است
شاد باشید دوستان ❤🌹🙏
[۸/۳۱،‏ ۱۲:۵۸] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود بر شما فدایی بزرگوار

ضمن قدردانی از زحمات بانو محسنی، بانو صبا و همه خوبانی که از دیشب تاکنون درباره واژه‌های پیشنهادی حضرت‌عالی اظهار نظر کرده‌اند، جا دارد به عرض برسانم: معنای کنایی یا مجازی *جیبلنگییه/ جیبلنگیسته* همان است که بانو صبا نوشته‌اند و این معنا از این مصدر، نمی‌تواند برابر مناسبی برای *گرویدن* فارسی باشد. در مفهوم کنایی جیبلنگییه/ جیبلنگیسته، یعنی آویزان شدن به کسی یا کسانی، ابدا حال و هوای حاکم، معنوی و مثبت نیست؛ بلکه آن‌چه برجسته است، ضعف و عجز است و طفیلی بودن و سربار بودن.

خیلی نازیبا و نامناسب خواهدبود اگر ما در ترجمه جمله فارسی "او به خدای مهربان گروید"، بگوییم و بنویسیم: ا مربونه خدا جیبلنگیسته.

البته در چنین موقعیتی، *آلکه* هم جواب نمی‌دهد. و همچین هیچ کدام از مصدرهای پیشنهادی بانو محسنی.

برخی از معانی این‌ مصدرها ممکن است گاه به معنای گرویدن نزدیک باشند؛ ولی در ترجمه جمله‌ای چون "او به خدای مهربان گروید" جواب نمی‌دهند.

از این رو، بر این باورم که ما برای یافتن برابر دقیق این مصدر فارسی باید بیشتر تلاش کنیم. در این راستا شاید بررسی شباهت‌ها و تفاوت‌های دو مصدر *گرویدن* و *گراییدن* در فارسی، کمک‌کننده باشد.

[۸/۳۱،‏ ۱۳:۰۲] #مریم_محسنی_ماسال: پزومیکییه pezumikiye / پزومیکیسته pezumikiste : استغاثه کردن، پناه بردن، دست به دامن شدم به خدا را ما بکار می بریم
زیره شو دا صب خدا پزومیکیستیمه
[۸/۳۱،‏ ۱۳:۰۷] #محمد_رضا_فدایی: درود پزومیکیسته عجز و لابه است به درگاه خدا با
باور داشتن و ایمان آوردن و ایمان داشتن فاصله دارد
[۸/۳۱،‏ ۱۳:۱۰] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود بر شما بانو محسنی بزرگوار

مصدر بسیار زیبایی است و معانی آن را هم دقیق نوشته‌اید؛ اما قطعا به معنای *ایمان آوردن* نیست (البته این‌جا آن کاربردی از *گرویدن* مد نظر بنده است که در لغت‌نامه‌ها بیشتر بر آن تاکید شده و آقا عارف دیشب نمونه‌هایی از آن را ارائه کردند؛ گرویدن: ایمان آوردن).

[۸/۳۱،‏ ۱۳:۱۱] #محمد_رضا_فدایی: درود جناب دکتر
ضمن قدردانی از تلاش موثر و مفید حضرتعالی عرض شد که نزدیکترین مصدر تالشی معادل مصدر گرویدن فارسی میتواند جیبلنگییه / جیبلنگیسته باشد
آنچه که مد نظر حضرتعالی است پیرامون گراییدن یعنی میل و رغبت داشتن با گرویدن یعنی به باور و ایمان و یقین رسیدن مغایر است
شاد باشی
[۸/۳۱،‏ ۱۳:۱۳] #دکتر_فرزاد_بختیاری: قطعا جیبلنگییه/ جیبلنگیسته نزدیک‌ترین مصدر به گرویدن فارسی (به معنای ایمان آوردن) نیست.
[۸/۳۱،‏ ۱۳:۱۶] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: دوریج هم وجود داره در تالشی، شاید به معنی توسل
[۸/۳۱،‏ ۱۳:۱۷] #مریم_محسنی_ماسال: پشت دکرده pešt dakarde :
امه چمه خدا پشت دکردمونه
ما متکی به خدایمان هستیم
این مصدر را هم استقاده می کنیم

[۸/۳۱،‏ ۱۳:۱۳] #منصور_بلوری_گشت: بادرود

وش:veš:فحل;زمان جفتگیری حیوانات را گوییم
جیبلنگیه: jiblengiya: آویزان شدن

مانند تجمع زنبور عسل هنگام بچه زایی
منگه: mangə:ناخن,
شاید از لحاظ تمثیلی بتوان ماه را
به آن تشبیه کرد
جیوندیاجیبند:jibend:سبدی ازجنس کاه به شکل فریس چون گیسوی زنان
بافته می شود وبرای آویزان ظرف وهندوانه استفاده می کنند تا درهمه دسترس نباشد
تل: tal: کوک درشت برای استحکام
اندازه گیری لباس
تل: tel: هرچیز تلخ مزه باشد

تل: təl: تاول, تلس(təs) هم می گویند
وشلر:vəšlar: یقه-بخشی ازلباس کسی را گرفتن
چ وشلری گته شا ویسای
یقه اش را گرفته بود,می کشید
لر: lar:لاغر

بلوری ازگشت
[۸/۳۱،‏ ۱۳:۲۱] #منصور_بلوری_گشت: پبشته:Pebəšteh:پیچیدن
[۸/۳۱،‏ ۱۳:۲۲] #منصور_بلوری_گشت: پزوز:pezuz:نوعی آواز گرگ یا سگ
[۸/۳۱،‏ ۱۳:۲۲] #مریم_محسنی_ماسال: پشت آکر یعنی ساختار پشت، شکل و شمایل پشت
[۸/۳۱،‏ ۱۳:۲۴] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود برادر بزرگوار

واژه تالشی که همیشه بکار بردم و می‌بریم ..همین ( دعویته/ دئویته ) است

مثلاً طرف مریض می‌شود و نذر می‌کند برای امام زاده..و می‌گوید
بته دعویتیمه/ دئویتیمه
به تو پناه آوردم دست به دامان شما شدم

حالا برای نفرین کردن هم این واژه را بکار می‌بریم

مانند
ای خدا بته دئویتیمه چمه دشبند بمرو 🤣

البته با عرض معذرت این مثال را زدم

ای خدا دست به دامن شما هستم که دشمنم بمیره 😂
[۸/۳۱،‏ ۱۳:۳۰] #مریم_محسنی_ماسال: وش گریبان، یقه
وشه لر جمع هست گریبانها ، یقه ها
لر علامت جمع در ترکیست مانند
اوشاق یعنی بچه ، اوشاقلر یعنی بچه ها
قاپ یعنی در، قاپلر درها
چوون وشه لری بیگه برور برون
گریبانهایشان یا یقه هایشان را بگیر بیار بیرون
[۸/۳۱،‏ ۱۳:۳۵] #حسین_زاغی_ماسال: درود
ما خیلی نمیگیم چه *وشه لری بیگه*
ما میگیم،
*چه وشی بیگه*
*چه وشی گتمه*
*کاری کره ،که آخر چه وشی بیگرن*
داره کار خطای می کنه،که آخرش یقه اش را می گیرند.
[۸/۳۱،‏ ۱۳:۳۸] #مریم_محسنی_ماسال: دیل دوسته dil davaste / دیل دبستهdil dabaste : دلبستن، عاشق بودن
ممکنه معنی ایمان داشتن هم باشد؟
[۸/۳۱،‏ ۱۳:۳۸] #منصور_بلوری_گشت: پبشییه:pebəšiya: یعنی کاربه نوع

غیرمتعارف پیچیده شده است,
تصور چنین انتظاری نداشتم
[۸/۳۱،‏ ۱۳:۴۱] #حسین_زاغی_ماسال: *وشی گته* یقه گرفتن ،دستگیر کردن.
احتمال یقه گرفتن،به این دلیل است،که یک دستگیری قطعی است،و احتمال در رفتن و فرار در این حالت کمترین حد است.
[۸/۳۱،‏ ۱۳:۴۷] #دکتر_فرزاد_بختیاری: در تالشی جنوبی، مصدر *پشه* (peše) هم داریم عارف عزیز که یکی از معانی آن، جفت‌گیری است.

مثال:
رشه ورزا ایسپییه گا پشه.
[۸/۳۱،‏ ۱۳:۴۹] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
درود بر شما، خیلی ممنون
آیا این همون مصدر پشه به معنی بالا رفتن نیست؟
یعنی می‌گید وِشی که دوستان فرمودن با این مصدر مرتبطه؟
حتی من وزه کرده (vaza karde) رو هم شنیدم
بله عارف جان، همان مصدری است که یکی از معانی آن، بالا رفتن است. عرضم این بود که شاید این *پشه* تالشی جنوبی با *پشییه* عنبرانی مرتبط باشد و این هر دو ربطی با *وش* نداشته‌باشند.

[۸/۳۱،‏ ۱۳:۵۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری: بانو صبای عزیز
شکل آوانوشت دو واژه:
۱. *وش* (vəš): یقه
۲. *وش* (veš): جفت‌خواهی، طلب جفت کردن برخی از چهارپایان مانند گاو و ...
[۸/۳۱،‏ ۱۳:۵۶] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود بر شما
چون صورتی که در تالشی جنوبی استفاده می‌شه وِش هست، و اینکه در تالشی شمالی مصدر رفتن به صورت شه (še) هستش، و نه شیئه (šie)، این احتمال رو به نظر من خیلی ضعیف می‌کنه

به نظر من همه‌ی این‌ها باید با هم مرتبط باشن: پَشی (مخلوط)، پشیئه (رابطه‌ی نامشروع به گفته‌ی آقای پناهی)، پبشییه (پیچیدن و ...)، وِش (جفت‌گیری)

تبدیل و، پ و ب در تالشی بسیار فراوانه
[۸/۳۱،‏ ۱۳:۵۸] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *وزه کرده* برای ماکیان و پرندگان به کار میره عارف جان.

#کوهزاد
گردی پیشگا دوروت
خشه وختو زیرونه روززگار شومه را پیمه

درمورد " وش لر " خاستم مطلبی ارائه کنم وآن اینکه 👇

اولن ما " وش لری " ادا نمیکنیم

" وش للی " vəsh lali میگیم

دوومن . وش یا بش . از واژه های کهن ایرانی است که معنی
" بند " دارد گه معنی " یقه "

بند آهنی یا چرمی و ....

سربرزی و خشی گردی را پیمه


[۸/۳۱،‏ ۱۴:۲۱] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود و سپاس کوهزاد برا

لطفا برای *وش* به معنای *بند* ، یک منبع یا سند معرفی بفرمایید🙏
[۸/۳۱،‏ ۱۵:۱۸] #کوهزاد:
هه نی دوروت

در اوستا به صورت " برش " داریم که معنی گردن ویال اسب دارد
والبته درجایی هم به معنی گردن آمده در شاهنامه

[۸/۳۱،‏ ۱۳:۵۹] #وحید_علیپور_شفت: يك واژه هم كه ما در گذشته بكار ميبرديم و در حال فراموشى هست
رك اومه هست؛rək
به معنى ناراحت و عصبانى شدن
كه در تالشى شمالى همچنان استفاده ميشه
[۸/۳۱،‏ ۱۴:۰۱] #مریم_محسنی_ماسال: رک اومهrək ume : بهم خوردن رابطه، شکرآب شدن ، دلگیر شدن
بندی را رک اومینه
یعنی از هم دلگیرند
[۸/۳۱،‏ ۱۴:۰۸] #حسین_زاغی_ماسال: رکنه،هم از همین رک است.


[۸/۳۱،‏ ۱۴:۱۷] #مریم_محسنی_ماسال: رکنه یعنی نا ، توان
چه رکنه‌پسیسته یعنی توانش طاق شد
[۸/۳۱،‏ ۱۴:۱۷] #دکتر_فرزاد_بختیاری: رکنه یا روئه؟
چه روئه پسیسته.
[۸/۳۱،‏ ۱۴:۱۹] #مریم_محسنی_ماسال: هر دو بکار می روند

#ضیا_طرقدار :

زبان تالشی - گویش آستارا

گنی یِه gəniye : برخورد کردن ، اصابت کردن . مانند برخورد کردن کسی به چیزی یا کسی ، یا افتادن و برخورد کردن به زمین ، و یا برخورد کردن تیر به هدف .

آگنی یِه âgəniye : از بالا به پایین بر روی زمین برخورد کردن و افتادن

اُگنی یِه ogəniye : از بالا به پایین روی چیزی برخورد کردن و افتادن

داگنی یِه dâgəniye : در امتداد برخورد کردن و افتادن ، پیوستن، ملحق شدن ، گرویدن

چند واژه تالشی با گویش ماسوله رودخان
ئاۏݖشکه‌ندێ : āvəškande زیر رو کردن/ کنکاش
پێۏݖشکه‌ندێ: pevəškande : زیر رو کردن/ کنکاش
پێۏݖشکه‌ن‌ئاۏݖشکه‌نpevəškan āvəškan : به هم خورده
ۏݖشکݖنه :vəškənae : زیر رو کردن خاک توسط پرنده

[۸/۳۱،‏ ۱۶:۱۱] #مریم_محسنی_ماسال: وشمنده vašmanda : ورپریده، آتشپاره، چشم و گوش باز
[۸/۳۱،‏ ۱۶:۱۴] #وحید_علیپور_شفت:
اين رو ما بشكل اوشمندَ ميگيم
كه شايد شكلى از هوشمند بودن باشه

[۸/۳۱،‏ ۱۶:۳۶] #کوهزاد: بن کولوس نیک نهاد دورود

مراچومنی " آوشکنده "

" کنکاش "

مانک مداره

[۸/۳۱،‏ ۱۶:۵۰] #رمضان_نیک_نهاد: استاد جان منظورم کنکاش به معنی مشورت نیست بلکه منظورم کندوکاو و جستجو است
[۸/۳۱،‏ ۱۷:۳۵] #کوهزاد: وییه ر سپاس یاله مرد

بله
کندو کاو و جست و جو را درخود دارد

گویا " کنکاش " واژه ترکی " کنکاج " است که به مرور سایش یافته
در منابع موجود است که برخورد کردم

[۸/۳۱،‏ ۱۷:۰۶] #علیرضا_پناهی_عنبران:
اَیمَه ayma:جاسوسی
اَمنیئَه amnia:مامور دولتی
زبان تالشی /نمین_عنبران
[۸/۳۱،‏ ۱۷:۱۲] #منصور_بلوری_گشت: وش:vaš :خوب وزیبا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
انتخاب شده
وش:veš:,زهر
اوستایی:ویش:viš
وشتن:vaštan:فرارکردن, چرخیدن
رقصیدن
اوستایی:ازریشه veret:تغییرکردن
(دری زرتشتی:وشتن)
از واژه نامه پازند

بلوری ازگشت


[۸/۳۱،‏ ۱۹:۴۶] #زلیخا_صبا_ماسال:
جیدوشه. :Jiduša:دادن به انجام رساندن
چده امه دورو جیدوشه
چقدرو دروغ به ما تحویل داد
جینوشه :ِJinuša:گذاشتن
کرگی بنی مورغونه جینوشه
زیر مرغ تخم مرغ گذاشت
جیوَشته. : Jivāšta:در رفت
چمه دسی کو جیوشته
از دست ما در رفت
جیکوشه : Jikuša: تکان دادن یا ضربه زدن به آرامی
اه ژنکی جیکو بده. هر چی موا.

زلیخا صبا ماسال


وَش : Vaš:روشن گذشته از اینکه. معنی آتش گرفتن وشعله را دارد
چون معنی روشن و درخشان را دارد پس
برای مثل زدن گاهی می گویند
فلانی دیم وَشه یعنی بحدی روشن و زیباست. وبرق می زند

مهوش: Mavaš: چون ماه درخشان وروشن

صبا

[۸/۳۱،‏ ۲۱:۵۹] #ضیا_طرقدار:
زبان تالشی - گویش آستارا

دو du : دوغ

دوُ dū : الف: دود ، دود ناشی از سوختن چیزی . ب: دور ، مسیر دور


اُوَینَه ovâynâ : آیینه

اُتَش otâš : آتش


گُول gõl : چاله آب ، برکه آب خیلی کوچک ، کوچک تر از یک آبگیر بزرگ .

لُوتکَه lõtka : قایق
[۸/۳۱،‏ ۲۲:۱۱] #منصور_بلوری_گشت: بادرود

لوتکه:lutka:قایق کوچک

ریشه ی زبان روسی است

مانند

خوتکا:xotka:نوعی مرغابی

سیتکا: sitka: توری آهنی

بلوری
از گشت

[۸/۳۱،‏ ۲۳:۲۹] #تقی_ابراهیم_نژاد_گسکریی: درود
در تالش جنوبی برای بالا ترین نقطه یک درخت یا گیاه
واژگانی چند بکار برده میشود
که عرض میکنم ختمت دوستان
لطفا از گیشوران دیگر تقاضامندم نوع تلفظ این واژها رو در منطقه خود ارسال کنند
تئه که - نوک
لَچه - باز هم انتهای چیزی
کئه‌په - انگار انتها‌ترین نقطه هست
چین‌جئله یا جین جیله - به بالاترین نقطه اطلاق میشود

تئک‌له - در ماسوله میگن تئک‌له به‌له که
از بالا افتاد از لبه پشت بام بلندی پرت شد🌹
[۸/۳۱،‏ ۲۳:۳۸] #منصور_بلوری_گشت: با درود

تکه: təka:نوک

لچه:lača : انتها,نوک

چین جیله:čijila:بالاترین نطقه چیزی

کپله: Kəpla: بالاترین نقطه درخت

بلوری
ازگشت
[۹/۱،‏ ۰:۰۷] #انوش_نازیابی_فومن: درود
تکله
بلندی
[۹/۱،‏ ۰:۲۰] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود

تک : tək : نوک
داری تک : dâri tək : نوک درخت
[۹/۱،‏ ۰:۲۴] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود
تک tək:نوک،منقار
بانده تک:bānde tək:نوکه کوه
خولَه بَش xula baš:بالاترین نقطه شاخه
تکه سه :təkə sa:بالاترین نقطه کاربرد دارد
نیش زدن و نیش خوردن در گویش مرکزی ؟
🌹🌺
[۹/۱،‏ ۰:۲۶] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: تکه: təka= نوک،بالاترین نقطه
لچه:lača=نوک ،بالا ترین نقطه درخت،یاهرچیزی
تکله:təkla=نوک،بالاترین
نقطه هرچیز
کپ:kəp=بالاترین نقطه
درخت یا هرچیزی
چینجیله:činjila=تانوک
انگوشتان پا

[۸/۳۱،‏ ۱۴:۱۲] #وحید_علیپور_شفت: پيه ؛خواستن
وش:آرزو و تمايل
[۸/۳۱،‏ ۱۷:۱۲] #منصور_بلوری_گشت: وش:vaš :خوب وزیبا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
انتخاب شده
وش:veš:,زهر
اوستایی:ویش:viš
وشتن:vaštan:فرارکردن, چرخیدن
رقصیدن
اوستایی:ازریشه veret:تغییرکردن
(دری زرتشتی:وشتن)
از واژه نامه پازند

بلوری ازگشت
[۸/۳۱،‏ ۲۲:۳۷] #بهنام_ن_ماسال: درود تا جایی که من میدونم
فلانی خیلی ام کاری را وش داره
یعنی فلانی برای این کار دست از پا نمی شناسد و مشتاق و عجول است
این معنی که در اینجا برای وش vaš قائلیم یک کنایه و اصطلاح است
چیزی تقریبا معادل این عبارت فارسی
فلانی خیلی آتیشش تنده

لذا معنای وش vaš تنها همان آتش است و معنی لغوی ان حداقل نمی تواند آرزو یا تمایل باشد
دست کم در ماسال اینطور است
🙏
[۹/۱،‏ ۰:۲۵] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
وَش / آرا
وش ژه یعنی آتش زدن
آرا ژه یعنی روشن کردن
وش آکه یعنی روشن کن
وش گته یعنی آتش گرفته
[۹/۱،‏ ۰:۲۹] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: وش ژنده (vaš žande) : آتش زدن
وش گته (vaš gete) : آتش گرفتن
چمه جانی وش دری (čəmə jāni vaš dari) : گر گرفته‌ام
و ...

با وش می‌شه خیلی ترکیب‌ها رو ساخت
چه بهتر که هر واژه‌ای با مثال همراه باشه
درود بر شما 🙏
[۹/۱،‏ ۰:۳۱] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود بولی
بوش bəvaš:؟
[۹/۱،‏ ۰:۳۲] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود بر شما
اون که مصدره
وشه (vaše): نورانی شدن، شعله‌ور شدن و ...
اساتید معانی مختلفش رو شاید بهتر بلد باشه 🙏
[۹/۱،‏ ۰:۳۵] #علیرضا_پناهی_عنبران: سپاس بولی
حالت امری این مصدر در گویش تالشی عنبرانی
بوش bəvaš
در حالت وادار
بووشن bəvušən

در گویش جنوبی و مرکزی به چه شکله؟
[۹/۱،‏ ۰:۳۶] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: جنوبی ماسال (اون‌چه که من شنیدم):
بوش (bəvaš)
بواشن (bəvašən)

مرکزی رو نمی‌دونم متاسفانه 🙏
[۹/۱،‏ ۰:۵۵] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: زبان تالشی گویش ماسال وش:vaš=شعله،روشن،
درخشنده
وشه:vaše=شعله ورشدن
،سوسوزدن،روشن بودن
شپق:šapaq žande=
نوردادن،درخشیدن،نورانی
بودن
وش ژنده:vašžande=
آتش زدن،سوزاندن
وش گِیته:vaš geta=
آتش گرفته
وش گینه:vašgina=
آتش زده شده
وش آگته:vaš âgete=
آتش گرفتن
وش آکه:vašâka=
روشن کن
وش آمکه:vašâmaka=
روشن نکن
وش:vəš=یقه
وشیر:vešir=گرسنه
فرنگیس قلیزاده
[۹/۱،‏ ۱:۲۱] #منصور_بلوری_گشت: بادرود وایم
اوشتاره داره راکه مونو

اوشتاره دار راکه: uštara raka: مانند ترکه های نازک درخت
بوش: bəvaš : تو بسوزفعل,روشن شو
فعل امری است
بواشن: bəvašn: دستوری
است
آنها را بسوزان, روشن کن
سیف:sif: سیب
بسک: bəsk: سیخ

روار:rəvar:رودخانه

چم:čem:چشم

لو:lavیا لفچ: lafč:لب

کوپ:kup: حصیر نوعی زیرانداز

فورش:furš:شن

بلوری ازگشت
[۹/۱،‏ ۷:۵۳] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود

وَش : vaš : شعله ؛ روشن
وَش آکرده : vaš âkarde :
روشن کردن
وَشَه ؟ vaša : روشنه ؟
وَش ژه : vaš že : آتش زدن
وَش گته : vaš gate :
آتش گرفتن
وش آکه : vaš âka
روشن کن
وش آمَکه : vaš âmaka
روشن نکن
وشیرَه ؟ vəšira : گرسنه ای
وشنکی : vəšnaki : گرسنگی
وش بژن : vaš bəžan :
آتش بزن
وش : vəš : یقه
وش گتیش؟ vaš gatiš :
آتش گرفتی ؟
وش مژن : vaš mažan :
آتش نزن ..

گویش پره سر سارا روحانی

[۸/۳۱،‏ ۲۲:۴۷] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: زبان تالشی گویش ماسال
دو:du=دوغ
کاله دو:kâla du=دوغ خام آبکی،دوغ نپخته
کیسه دو:kisa du=دوغ چکیده
دوآش:du âš=آش دوغ
دو:du=دودناشی از سوختن چیزی
آوینه:âveyna=آینه
آتش:âtaš=آتش
آوه بیله:âvs bila=برکه کوچکی
که از آب باران ایجاد شده
باشد،چاله آب.
لوتکا:lutkâ=قایق
فرنگیس قلیزاده
[۹/۱،‏ ۰:۳۱] #عباس_رحمتی_ماسوله: چند کلمه ماسوله ای
انگل: anghl. گره
کینه: چکش
سف: سیب
سر: serازگیل
مامیلی: زال زالک جنگلی
ور: برف
کلاک: باران
فوش: شن
یلله وشلوار: کت وشلوار
گوروه:جوراب
بسک:سیخ
که:خانه
آو:آب
ربار:رودخانه
آلوس:ذغال
کوپ:فرش حسیری
دالون:انباری زیرخانه
بینی:انباری
وینی:بینی
چم:چشم
بوک:لب
و...
عباس رحمتی ماسوله
[۹/۱،‏ ۰:۴۶] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: دوستان درود بر همگی
در ماسال وقتی می‌خوان به صورت ناخوشایندی به کسی بگن قددراز از ترکیب «درازه هوشتار (dəraza huštar) یا شاید هم درازه هوشدار» استفاده می‌کنن، آیا این هوشتار به معنی شتره؟ یا معنی دیگری داره؟
پیشاپیش ممنون از همگی 🙏
[۹/۱،‏ ۰:۵۴] #عباس_رحمتی_ماسوله: درماسوله درازه اوشتار می گـویند. اوشتار به چوب نازک بلند میگویند
[۹/۱،‏ ۱:۲۱] #منصور_بلوری_گشت: بادرود وایم
اوشتاره داره راکه مونو

اوشتاره دار راکه: uštara raka: مانند ترکه های نازک درخت
بوش: bəvaš : تو بسوزفعل,روشن شو
فعل امری است
بواشن: bəvašn: دستوری
است
آنها را بسوزان, روشن کن
سیف:sif: سیب
بسک: bəsk: سیخ

روار:rəvar:رودخانه

چم:čem:چشم

لو:lavیا لفچ: lafč:لب

کوپ:kup: حصیر نوعی زیرانداز

فورش:furš:شن

بلوری ازگشت
[۹/۱،‏ ۱:۳۴] #سعید_بشری_ماسال: وِژه بو : vəźa bu:
بوی عرق آمیخته با بوی نباتات و عدم استحمام
[۹/۱،‏ ۱:۴۶] #ضیا_طرقدار: این واژه ها نیز در گویش مرکزی و شمالی زبان تالشی به معنای نوک چیزی آمده است، نوک درخت ، نوک کوه ، نوک تپه ....

دونگو dungo

دنگو dəngo

آیا دوستان در گویش های خود شنیده اند؟؟
[۹/۱،‏ ۷:۱۵] #سارا_روحانی_رضوانشهر: انگل : angəl : گره
چَکوش : čakuš : چکش
سیف : sif : سیف
سر : sər : ازگیل
مامنی ؛ mâmni :زالزالک وحشی
وَر : var : برف
کلاک : kəlâk ; باران
فُوش : fuš : شن

گوروه : gurave : جوراب
بسک : bəsk : سیخ
کَه : ka : خانه
آؤ : âv : آب
ربار : rəbâr : رودخانه
زییال : ziyâl : زغال
کوپ : kup : حصیر
وینی : vini : بینی
چم : čam : چشم
بوک : buk : لب
لؤ : ləv : لب

سارا روحانی
[۹/۱،‏ ۱۰:۰۷] #رمضان_نیک_نهاد: چند واژه تالشی با گویش ماسوله رودخان
چه: ča چه هست
چه‌م: čamفن
چه‌مه: čamaمال ما
چێ: čeمال او
چێم: čem چشم
چێمه: čema چشمه
چݖ: čə چه/ چیز
چݖمݖ: čəməمال من
چݖمݖن: čəmənمال من
چݖرا: čərā چراغ
چݖ‌را: čərā چرا
چیم: čimاز این
[۹/۱،‏ ۱۳:۲۱] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: انگل:angəl=گره
چکوش:čakkuš=چکش
سیف:sif=سیب
فتر:fətər=ازگیل
ماملی:mâmli:زال زالک وحشی
ور:var=برف
وارش:vârəš=باران
فورش:furš=شن
گوروه:gurave=جورتب
بسک:bêsk=سیخ
که:ka=خانه
آو:âv=آب
ربار: rəbâr=رودخانه
روار:rəvâr= رودخانه
آلوس:âlus=زغال
کوپ:kup=حصیر
تنوی:tanavi=انباری
چسبیده به خانه
وینی:vini=بینی
چم:čem=چشم
بوک:buk=لب
لو:lav=لب
فرنگیس قلیزاده
[۹/۱،‏ ۱۳:۲۱] #علیرضا_پناهی_عنبران: چمان čəmān:مال من
اشته əštə:مال تو
شمه šəma:مال شما،شما
چوه čavə:مال او
چمه čama:مال ما
چوون čavün:مال آنها(نقطه سوم)
چامون čāmün:مال آنها(نزدیک شماست)
چامه čāme:مال آن
چمه čəmə:مال این
چیکی čiki:مال کی
چمون čəmün:مال اینها
چمئون čamaün:مال ماها

زبان تالشی/نمین_عنبران

[۹/۱،‏ ۱۵:۲۶] #علیرضا_پناهی_عنبران: وَشِه vaše:شعله ور شدن
اَوَشِه avaše:فروکش کردن
پِوَشِه pevaše:زبانه کشیدن
دَوَشِه davaše:به مرکز فروکش کردن
سَه وَشِه savaše:از بالای سر شعله ور شدن
اووَشِه uvaše:از مرکز به جانبین شعله ور شدن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۹/۱،‏ ۱۸:۲۷] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *درود بر همه هموندان ارجمند*
عصرگاه‌تان آرام🌹

چند مثال برای کاربردهای گوناگون *وش* ( *vaš* ) در تالشی رایج در ماسال و یک نتیجه‌گیری اجمالی:

۱. *وشه* (vaše): روشن بودن، درخشیدن

مثال:
- بخاری وشه: بخاری روشن است.
- آفتاوه‌گله وشه: آفتاب می‌درخشد.

۲. *وش ژنده* (vaš žande): آتش زدن، سوزاندن
مثال:
- برون وش بژن: گیاهان خاردار (لم) را آتش بزن/ بسوزان.
- چمن دیلی وش ژندشه: دلم را آتش زد/ سوزاند

۳. *وش گته* (van gete): آتش گرفتن، سوختن
مثال:
- چوون که وش گته: خانه آن‌ها آتش گرفت/ سوخت.

۴. *شله* (šala): شعله
مثال:
- آتشی شله ایشته: شعله آتش بلند شد.
/ل/ در "شله" یک صامت نرم است.

۵. *شله کرده* (šala karde): شعله‌ور شدن، زبانه کشیدن، سوختن
مثال:
- خشله ایزم شله کره: هیزم خشک شعله‌ور است/ زبانه می‌کشد.

۶. *شله پتیله* (šala petille): شعله‌ور شدن، آتش گرفتن
مثال:
- چه گفون مسه نه من شله پتیله: با شنیدن حرف‌هاش شعله‌ور شدم/ آتش گرفتم.

*سو پتیله* (su petille) و *وش* *پتیله* (vaš petille) هم عینا در همین معنا به کار می‌رود.
مثال:
- من سو پتیله/ من وش پتیله: شعله‌ور شدم.

۷. *وش دکرده* (vaš dakarde): آتش زدن، سوزاندن
مثال:
- ا خروئه چره‌کوئه وش دکر: آن بوته آلوچه را آتش بزن/ بسوزان.

۸. *واشنده* (vāšənde): روشن نگه‌داشتن، روشن کردن
مثال:
- خاسه برام، چمه دده که چرا همیشه بواشن: برادر عزیزم، چراغ خانه پدرمان را همیشه روشن نگه‌دار.

۹. *و ...*

*نتیجه‌گیری:*

الف) با توجه به مثال‌های ارائه‌شده و نمونه‌های بسیار رایج در تالشی، برداشت بنده این است که *وش* (vaš) در تالشی جنوبی، در بافت ترکیبات و عبارات، گاه به معنای *آتش* است و گاه *روشن* و گاه *شعله* ؛ و گاه مجازا به معنای *حرارت* *بسیار بالا*، *شوق* ، *اشتیاق* ، *شهوت* و ...

ب) برای همه این مفاهیم/ معانی می‌توان مثال‌های بیشتری و مقبول‌تری ارائه‌کرد که پیشتر اعضای محترم گروه، زحمت بسیاری از آن‌ها را کشیده‌اند.

پ) *وش* (vaš) جزء آن دسته از عناصر زبانی است که غالبا بیرون از بافت گروه، بند و جمله نمی‌توان برای آن معنای مشخصی در نظر داشت. معانی گوناگون این قسم از عناصر را باید در بافت یک واحد زبانی بزرگ (گروه، بند و جمله) تشخیص داد.

ت) این‌که *وش* (vaš) در گذشته زبان‌های ایرانی به چه معنایی بوده، جای بررسی بیشتری دارد.
[۹/۱،‏ ۱۸:۳۷] #مریم_محسنی_ماسال: درود بر شما جناب بختیاری ارجمند خسته نباشید
ما می گویبم
سو پتیله su petille : تشنه شدن

وش آکرده vaš ākarde : روشن کردن
چرا وش آکر
[۹/۱،‏ ۱۸:۳۷] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود استاد ارجمند
وَش : درخشیدن،روشن،شعله ور ...
با توجه به جمله معنی میدهد
🌹🌺🌺
[۹/۱،‏ ۱۹:۱۴] #دکتر_فرزاد_بختیاری: بهنام جان
وش به‌تنهایی یک عنصر "سپیدمعنا" است؛ یعنی به‌تنهایی معنای دقیقی ندارد. باید در بافت کلام و سخن معنایش را تشخیص داد‌.
[۹/۱،‏ ۲۰:۱۰] #محمد_باقر_شیرزاد_ماسال: درود
با یک مثال شاید وش معنی روشن‌تری پیدا کند

وقتی کسی گرمش شده باشد یا در اثر آفتاب یا آتش يا خجالت، صورتش حالت خاصی پیدا میکنه
آن وقت میگیم که فلانی " دیم وشه "
که آن حالت صورت ترکیبی از گرما و نور باهم است!
[۹/۱،‏ ۲۰:۲۳] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام
فلانی *دیم وَش* یا فلانی *دیمَه کُلِن وَشن* مفهوم *جوانی و بشاش بودن و شادابی* هم میده

مثال _ چه دیمه کولِن روشنه ما شی وَشن ، ترا تاریکه شَو اَیینه را بشی
گونه هاش مثل ماه روشن میدرخشند طوریکه در شب تاریک با درخشیدنش میشه راه رفت
🙏🏻
[۹/۱،‏ ۲۲:۴۶] #زلیخا_صبا_ماسال
: شَله: Šalà:شعله
آتشی شَله. ویئر. آبه تا صب کوئه پره ویسونو
وَ ش: Vaš:آتش گرفتن و روشن
ایزمی سری بنزین مپکه
که وش ژنی

چَوون تله لوئه آدمی وَش ژ نه
آتش تاو. ایته خور اکه چمه که کو هردشه و را دَلکه
هنته چمن دیل ای کو چکه که" نخام چمن چِم اَی پِلَکِه
زلیخا صبا ماسال

[۹/۱،‏ ۲۲:۵۱] #ضیا_طرقدار: زبان تالشی - گویش آستارا

اُتَش otâš : آتش
اُتَش بژان otâš bəžân : آتش بزن

واش ، وَش vâš : شعله ور ، روشن

واش کاردِه vâš kârde : شعله ور کردن ، روشن کردن، چیزی که خاموش است را روشن و شعله ور کردن

واش بکَه vâš bəkâ : شعله ور کن ، روشن کن

گلَی پاپروس واش بکَه
gəlây pâprus vâš bəkâ :
دانه ای سیگار روشن ( شعله ور ) کن .

ماشینه واش بکَه بشامون
mâšinə vâš bəkâ bəšâmun
ماشین را روشن کن برویم .

واجه واج ۸/۲۴

واجه واج(واژه نامه تالشی):
[۸/۲۴،‏ ۲۱:۱۷] #بهنام_ن_ماسال: دوستان بزرگوار اگر تمایل دارید
برای شروع یک بحث مشترک بین گویش های مختلف زبان تالشی
واژه و اصطلاحات مرتبط با حرکت کردن را بنویسیم

رفتن
انواع رفتن(آهسته/تند)
دویدن(روبه بالا/پایین)
صعود کردن و فرود آمدن
خزیدن
فرار کردن
و...
با بیان این مصادر میتوانیم تفاوت انواع آن ها را بررسی و یا حتی تاثیر ترکیب پیشوندهای اصلی با این مصادر را بررسی کنیم
[۸/۲۴،‏ ۲۱:۵۴] #ضیا_طرقدار: زبان تالشی - گویش آستارا

شِه še ، شِی šey : رفتن
آشِه âše : رونده ، کسی که می رود
بششیم bəššim: رفتم

ویتِه vite : دویدن . فرار کردن

پِشِه peše ، پِشِی pešey: بالا رفتن

آیشِه âyše ، آیشِی âyšey : پیاده شدن ، فرود آمدن، پایین آمدن، مانند پیاده شدن از اسب یا اتومبیل
[۸/۲۴،‏ ۲۲:۲۳] #منصور_بلوری_گشت: بادرود
مضارع
شوم:šum:میروم
شی:ši:می روی
شو: šu:میرود

شم:šam: می رویم
شن:šam: می روید
شون:șun:میروند

ماضی
شیمنه:šimia:رفتیم

شینه: šina:رفتید

،شیره:šira:رفتی(تو)

شَه:ša:رفت

نشوم:nešum: نمی روم

خام بوشوم:xām bušom
میخواهم بروم
بوشوم:bušum:بروم

بلوری از گشت
[۸/۲۴،‏ ۲۲:۴۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *زبان تالشی - گویش بخش مرکزی ماسال*

معادل مصدر *رفتن* و شکل‌های پیشوندی آن:

*شه* (še) / *شن* (šen): رفتن

*آشه* (āše) / *آشن* (āšen): خلیدن، فرورفتن، آزردن، مزاحمت، خوش نداشتن و ...

*پشه* (peše) / *پشن* (pešen): بالا رفتن، بررفتن، سوار شدن، چیره شدن، بررفتن حیوانات از همدیگر به قصد جفت‌گیری، تنگ آوردن عرصه بر کسی و ...

*ویشه* (više) / *ویشن* (višen): فروشدن، فرورفتن، فرود‌آمدن، پایین آمدن، پیاده شدن، ناپدید شدن، گور و گم شدن و ...

*دشه* (daše) / *دشن* (dašen): درشدن، وارد شدن، داخل شدن، داخل رفتن، بور خوردن، عضو شدن، حشر و نشر و ...

*جیشه* (jiše) / *جیشن* (jišen): فرورفتن، خلیدن، به‌زحمت خزیدن در زیر چیزی، درشدن اندرون چیزی از پایین و ...

*روشه* (ruše) / *روشن* (rušen): فرورفتن، درلغزیدن، به‌سرعت فرورفتن/ درلغزیدن در چیزی، روان شدن، جاری شدن و ...

*و ...*
[۸/۲۴،‏ ۲۲:۴۳] #بهنام_ن_ماسال: ۱_شه: še : رفتن
۲_ ویشه : više : پایین/فرو رفتن(مثلا در گل فرو رفتن)
۳_پشه : peše : صعود و بالا رفتن
۴_جیشه: jiše : به زیر چیزی رفتن
۵_آشه : āše : فرو رفتن (مثل سوزن در چیزی-آشو:فرو می رود)
۶_شه اومه :še ume : رفت وآمد

۷_ اگر یکی از روش های اسم مصدر سازی را در زبان تالشی اضافه کردن پسوند "مون" بدانیم (مثل واژه ی هردمون)
شاید بتوان
"شِیمون" :šeyəmun به معنای شیوه و روش
را به عنوان یک واژه معرفی کرد که اگر چه شاید در تالشی معاصر شنیده نشده اما با فرمول های فعلی این زبان می توان به وجود آن یقین داشت.
این موضوع می تواند مورد بحث قرار بگیرد
[۸/۲۴،‏ ۲۳:۰۰] #مریم_محسنی_ماسال: برای شماره ۷

متمون mətemun طرز راه رفتن
پردمون pərdemun : طرز راه رفتن
بکار می بریم
[۸/۲۴،‏ ۲۳:۰۳] #علیرضا_پناهی_عنبران: شِئِه šee :رفتن
اَشِه aše:فرو رفت،پایین رفت
دَشِه daše:داخل رفت
پِشِه peše:بالارفت
سَه شِه saše: سر رفت
اوشِه uše:شبیه شد
بِشِه beše:در رفتن
شِه اومِه še ume:رفت آمد
شِئِم šeem: رفتنم
شِئِه شِئِه šee šee: روان روان
شِئَندَه šeanda :هنگام رفتن
شَنین šanin:رفتنی
#دکتر_فرزاد_بختیاری: *زبان تالشی - گویش بخش مرکزی ماسال*

معادل مصدر *دویدن* و شکل‌های پیشوندی آن:

*تیله* (tille) / *تیلن* (tillen): دویدن

*آتیله* (ātille) / *آتیلن* (ātillen): تندوتیز و کوتاه دویدن، سریع و کوتاه دویدن در فضایی باز و هم‌سطح و ...

*پتیله* (peše) / *پتیلن* (pešen): تندوتیز به سمت بالا دویدن، در خود گرفتن چیزی، دامن گستردن، فراگیر شدن، شعله‌ور شدن و ...

*ویتیله* (više) / *ویتیلن* (višen): تندوتیز به سمت پایین دویدن، سرازیر شدن و ...

*دتیله* (daše) / *دتیلن* (dašen): تندوتیز دویدن به درون خانه یا سرپناهی، پناه آوردن، پناهنده شدن، پناه گرفتن و ...

*جیتیله* (jiše) / *جیتیلن* (jišen): رمیدن، به‌ ناگاه به سمت فرودست پریدن، هراسیدن و ...
*و ...*
*نکته:*
کاربرد *آتیله/ آتیلن* و *جیتیله/* *جیتیلن* در تالشی امروز، بسیار کم‌رنگ است (به‌ویژه آتیله/ آتیلن).
#بهنام_ن_ماسال:
آتیل را بیشتر در ترکیب
بتیل آتیل: bətil ātil : جنب وجوش و جست وخیز
شنیدیم
#علیرضا_پناهی_عنبران: شِئِه رو šee ru:برای رفتن
کَرَه بشی kara bəši: ی نوع امر در زمانی شاید آینده
بشی bəši:برو
شِئِم روو نی šeem ravu ni:رفتنم روا نیست
#دکتر_فرزاد_بختیاری:
* یک نکته :*
پسوند *مون (mun)* که قبلا با احتیاط آن را نشانه ویژه *مصدر* *مقیدساز* نامیده‌ایم، با هر مصدری به کار نمی‌رود. مثلا ما *شه‌مون* (šemun) نداریم؛ اما *پرده‌مون، هرده‌مون، خته‌مون، وینده‌مون، دییشته‌مون* و ... داریم.

[۸/۲۴،‏ ۲۳:۳۴] #مریم_محسنی_ماسال: بتیل آتیل = دوندگی
[۸/۲۴،‏ ۲۳:۴۱] #مریم_محسنی_ماسال: جنب و جوش و جست و خیز = وچلی واز vačli vāz ، پوز آوز pevaz āvaz است
[۸/۲۴،‏ ۲۳:۴۲] #علیرضا_پناهی_عنبران: دَداشتٚمۊن dadāštımün:طرز و شیوه نگاه کردن مستقیم
هاردِمۊن hārdemün:طرز و شیوه خوردن
شِئِمۊن šeemün:طرز و شیوه راه رفتن
سخانمون səxānəmün:شیوه سخن گفتن
.....🌹🙏
[۸/۲۴،‏ ۲۳:۵۹] #ضیا_طرقدار: زبان تالشی - گویش آستارا

آیشُنی یِه âyšoniye : پیاده کردن ، پایین آوردن، مانند پیاده کردن یا پایین آوردن کسی از اسب یا اتومبیل.

شِدَه šedâ : در رفتن ، در هنگام رفتن

هردَنَتی hərdânâti : کودکی

هردَنَتی دَه hərdânâtidâ : در کودکی

نینَکی ninaki : پنهانی
[۸/۲۵،‏ ۰:۰۰] #علیرضا_پناهی_عنبران: کاربرد واژه بریم (برویم)در زبان تالشی عنبران به چهار شکل👇
شام šām : بریم(من و تو دو نفریم و نفر سوم وجود ندارد.برویم خانه ای که من و تو می بینیم و نزدیک ماست
شامۊن šāmün:بریم(من و تو دو نفر،می تونه نفر سوم یا بیشتر هم باشه ،خانه دور از دسترس نیست در این حوالی است
بٚشَمۊن bəšamün:باز هم دو نفر،ولی منزل دور است
بٚشامۊن bəšāmün:دو یا بیشتر،منزل خارج از دسترس و دور است
امیدوارم مثال مفهوم را رسانده باشد در گویش عنبرانی برای نشان دادن جا و مکان و جهت ها سه و در برخی موارد به چهار شکل است
🌹🙏
[۸/۲۵،‏ ۰:۰۵] #علیرضا_پناهی_عنبران: چییو شِه čiyu še:از اینجا رفت(یعنی نزدیک شما)
چَیو شِه čayu še:از آنجا رفت(نقطه ای که بین من و شماست و می تونه در بین ما نباشه)
چایو شِه čāyu še:از آنجا رفت(جایی که شما هستید)
چییو،چَییو،چایو
با ی تغییر در آوا نقطه و مکان شخص مشخص می گردد در پاره ای موارد به چهار شکل است

[۸/۲۵،‏ ۰:۰۹] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: سلام
وقتتون به خیر
یه سوال

فرق مفهوم فرورفتن در مصدر‌های روشه (ruše) و آشه (āše) در چیه؟

کاربرد فرورفتن در جیشه و ویشه که تقریبا مشخصه
جیشه (jiše): نفوذ از زیر
ویشه (više): فرو رفتن به سمت پایین
[۸/۲۵،‏ ۰:۲۸] #دکتر_فرزاد_بختیاری: مهندس عارف عزیز
درود بر شما

*روشه* (ruše) مصدری است که غالبا برای آب و مایعات به کار می‌‌رود: روان شدن راحت آب در مسیری که رو به سوی فرودست دارد و ..‌.

اما *آشه* (āše) قبل از هر چیز، مفهوم خلیدن را به ذهن متبادر می‌سازد.

مثال:
۱. *چمه آو درسته روشه گره‌چا کو:* آب چشمه کلا در "گره‌چا" فرورفت (چاه یا آب‌راهی که در نتیجه برخورد صاعقه/ آذرخش با زمین، ایجاد می‌شود).

۲. *للکه تییه‌تا چمن دسی آشه:* خار درخت کرات (للکی) به دستم خلید (فرورفت).

عمق فرورفتن *آشه* در مقایسه با *ویشه* و *جیشه* ، نباید خیلی زیاد باشد.


[۸/۲۵،‏ ۰:۳۵] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود و خیلی ممنون

در پیشوند رو، این رو می‌خوام بدونم چه کاربردی داره کلا
ممکنه به مفهوم «به داخل محیطی بسته» باشه
یا آیا همیشه از بالا به پایینه؟

پیشوند آ چطور؟
چه کاربردی داره
یه کاربردشو بلدم که به جای باز هستش
کاربرد دومش چی؟
مثلا وقتی می‌گیم: «*تیویل تٚه آرییَه*» انگار جای خاصی مدنظرش نیست، هرجا ممکنه باشه
[۸/۲۵،‏ ۰:۵۱] #دکتر_فرزاد_بختیاری: تا جایی که بنده دریافته‌ام، پیشوند *رو (ru)* در مصدر *روشه (ruše)* دارای دو ویژگی است: ۱. جهتش از بالا به پایین است. ۲. بیانگر فرورفتن در محیطی حفره‌مانند است؛ ماننده حفره دهان و حلقوم، حفره گره‌چا، آب‌راه طبیعی زیرزمینی و ...

پیشوند *آ (ā)* در مقایسه با pe، ji، da، vi و ... باید گفت که تقریبا بی‌جهت است و همه جهت‌ها را نشان می‌دهد؛ یا جهتش همه‌سویه و باز است.

[۸/۲۵،‏ ۱۱:۲۵] #ضیا_طرقدار: در گویش شما ، خواهم رفت ، چه می شود ؟؟
[۸/۲۵،‏ ۱۲:۲۱] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود آقای طرقدار گرامی

خواهم رفت ( پیستم بوشوم )
pistəm bušum

این یعنی: می‌خواهم بروم

حالا کمی توضیح دهید
[۸/۲۵،‏ ۱۲:۴۹] #ضیا_طرقدار:
درود ..

گویش آستارا:

شِدایم šedâym ، شِدَم šedam : می روم، دارم می روم

باشیم ، بَشیم bâšim : خواهم رفت

بشم bəšəm : بِرَوم
[۸/۲۵،‏ ۱۲:۵۶] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود
در گویش مرکزی، ترکیب «بَ+بن ماضی+شناسه» برای زمان حال و آینده ساده هم‌زمان استفاده می‌شه

در گویش جنوبی «بن مضارع+شناسه» هم‌زمان برای زمان‌های حال و آینده ساده استفاده می‌شه
[۸/۲۵،‏ ۱۲:۵۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
درود بر ضیاء عزیز
روزتان نیکو و سپاس از شما به خاطرهای تلاش‌های پیوسته‌تان🙏🌹

*خواهم رفت* در گویش ماسالی

👇👇👇

*خازم/ خوازم شه* (xāzəm še)

البته این شکل فعل آینده در تالشی فعلی رایج در منطقه، کاربرد چندانی ندارد و به جای آن معمولا از ساخت‌های زیر استفاده‌می‌شود:

۱. *شوم* (šum): می‌روم.
۲. *خام/ خوام بوشوم* (xām bušum): می‌خواهم بروم.

#علیرضا_پناهی_عنبران :
فردا این موقع در راه خواهم بود
ماشکی ام واختی رواندم māški əm vāxti ruandam
فردا این موقع در حال روشن کردن ماشین خواهم بود
ماشکی ام واختی ماشین بووش کارداندم māški əm vāxti māšin(ütür) bavuš kārdeandam
فردا این موقع من مشغول
مطالعه خواهم بود
ماشکی ام واختی آز کیتوب هانده اندم
Māški əm vāxti āz kitub hāndeandam
زمان آینده استمراری

[۸/۲۵،‏ ۱۲:۴۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود بر مهندس عارف عزیز
زبان‌پژوه بسیار مصمم تالش

۱. ویسییه* (visiye) خودش به‌تنهایی یعنی گود افتادن، فرورفتن، فرورفتگی، فرونشست زمین و ...

۲. *درا/ در آ (darā)* به معنای *می‌آید* است و فعل پیشوندی از مصدر *اومه (ume)/ آمدن.* [تنه درآ...]

البته *درا/ درآ* به معنای وارد می‌شود، داخل می‌رود، جمع می‌شود و مانند این‌ها هم هست.

۳. *دول ویسییه* ( *dul visiya* ) شنیده‌ام که به معنای *گود افتاد‌ه* است.

[۸/۲۵،‏ ۱۲:۵۳] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود و سپاس آقای دکتر بختیاری گرامی

دول دگنسته : dul dagənəste :
گود افتادن ... معمولاً با افرادی که زیر چشمانشان گود است. بکار می‌بریم

یعنی همون ...واژه تالشی :
خلخه چم : xəlxa čam :
چشمی که مادر زادی فرو رفتگی و تو رفتگی داشتن باشد
🙏

#منصور_بلوری_گشت:
بادرود
ما می گوییم
ریسییه:risiye:چنان،لاغرشده که داردمی میرد
ویسییه:visiya:گود افتاده،

دسییه:dasiya:قراضه شده

پسییه:pesiya: پاره،شده است

بلوری از گشت

[۸/۲۵،‏ ۱۳:۰۲] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: خازم شه به معنی می‌خواهم بروم نیست؟
[۸/۲۵،‏ ۱۳:۰۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری: برابر دقیقش یعنی: خواهم رفت.
[۸/۲۵،‏ ۱۳:۰۵] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: پس چرا «شام هرده = می‌توانم بخورم» هستش؟
[۸/۲۵،‏ ۱۳:۳۷] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *عارف جان*

۱. واقعیت این است که ساخت‌هایی چون *توانم‌خورد* ، *خواهم‌رفت* و مانند این‌ها در فارسی امروز، ساخت‌هایی کهن به شمار می‌آیند و امروزه بیشتر در فارسی ادبی - نوشتاری رسمی به کار می‌روند. امروزه هیچ فارس‌زبان ایرانی نمی‌گوید توانم‌رفت، توانم‌خورد و ...؛ مگر این‌که بخواهد متنی ادبی و رسمی بنویسد.

۲. در تالشی هم ساختی چون *خازم*/ *خوازم‌شه*، ساختی کهن به حساب می‌آید؛ بنابراین بهترین برابر آن ساخت کهن *خواهم‌رفت* در فارسی است.

۳. اتفاقا *شام‌هرده* در تالشی هم ساختی کهن دارد. و اگر امروز ما *می‌توانم‌خورد* فارسی را برابرش می‌گیریم، دلیلش این است که در فارسی امروز، ساخت کهن *توانم‌خورد* در مقایسه با *خواهم‌رفت* ، بسیار کمتر به کار می‌رود و بیشتر حال و هوای ادبی دارد.

۴. گاه برابرهای فارسی امروز مصادر، افعال و واژه‌های تالشی می‌توانند به‌شدت گمراه‌کننده باشند (این، نکته بسیار مهمی در شناخت ویژگی‌های عناصر تالشی است).

۵. با توجه به توضیحات بالا، ما امروز می‌توانیم برابر فارسی فعل‌های *خازم‌شه* و *شام‌هرده* تالشی را به شکل‌های زیر بنویسیم:

الف) خواهم‌رفت، می‌خواهم بروم.
ب) توانم‌خورد، می‌توانم بخورم.

اما برابر فارسی دقیق این فعل‌ها عبارت‌اند از: *خواهم‌رفت* و *توانم‌خورد* .

۶. جدای از این‌ها، نباید فراموش کرد که در تالشی جنوبی (مشخصا ماسالی)، ساخت فعل‌های مضارع ساده و اخباری یکی است.

*خازم* : خواهم، می‌خواهم
*شام* : توانم، می‌توانم.

۱. ساخت مضارع ساده و اخباری در تالشی ماسالی یکی است. ۰

#دکتر_فرزاد_بختیاری :
عارف جان
بله؛ قدیم‌ترها استفاده می‌کردند. بنده این فعل از خانواده و فامیل به همین شکل شنیده‌ام:

خازم/ خوازم شه
خازی/ خوازی شه
خازه/ خوازه شه

خازَم/ خوازَم شه
خازَه شه/ خوازَه شه
خازن/ خوازن شه

[۸/۲۵،‏ ۱۴:۰۲] #ضیا_طرقدار: زبان تالشی - گویش آستارا


باشیم bâšim : خواهم رفت

بشم bəšəm : بِرَوَم

بشُم bəšom : ( اگر ) بروم

پی یِی دامِه بشم
piyeydâme bəšəm :
می خواهم بروم


باتیم bâtim : خواهم خوابید

بازنیم bâznim : خواهم دانست . خواهم توانست

باگلی bâgəli : خواهد جوشید
[۸/۲۵،‏ ۱۴:۰۴] #دکتر_فرزاد_بختیاری: ضمنا این بن مضارع مصدر خواسته/ خوازته، *خاز/ خواز* در کلماتی چون *ژنه‌خازی/ ژنه‌خوازی* به کار می‌رود و عنصری زنده‌است.

[۸/۲۵،‏ ۱۴:۱۴] #مریم_محسنی_ماسال: خدا قوت جناب بختیاری ارجمند
- کنگول ویسیستهkangul visista
حلقه ویسیستهhalqa visista
کندال ویسیستهkandāk visista
سیا دسیسته siyā dasista
دول ویسیسته dul visista / دول دسیستهdul dasista
طوق انداختن و گود رفتن و سیاه شدن اطراف چشم

لطفا مطالعه بفرمایید شاید درست باشند

آ به معنای آمدن : جور بودن ، تناسب داشتن از اومه
- اومه :
ام خلا ته نه آ
ام خلا ته نه نا

درا هم به معنای جور بودن و تناسب داشتن
درومه :
ام خلا ته نه درا
ام خلا ته نه ندرا

و حالا باید ببینیم درمه و درومه یکی هستند یانه بعبارتی هر دو را می توان بکار برد یا خیر

اما دروا ما هم بکار می بریم
- دروا برازندگی، شایستگی، لیاقت، تناسب داشتن و جور بودن
بنظرم مصدر درومه darume باشه به معنی برازنده بودن و شایستگی داشتن
ندروا nedaravā : نمی چسبد، تناسب ندارد، برازنده نیست
* اورو مه ندروا یا اورو منه ندرا و یا اورو منه نا چمه سری اَ خردنی سر پنم
الان بر من روا نیست با من جور در نمی آید و یا با من نمی آید سر به سر اون بچه بزارم
ام گفن ای ندروان این حرفا بهش نمی چسبند
درومه‌ مترادف با گوه gave در معنای شایستگی داشتن، لایق بودن، برازنده بودن
حاجی به ای گوه . حاجی به ای دروا
دوکتور به ای گوه دوکتور به ای دروا
اوستا به ای گوه اوستا به ای دروا
ای گله امن ای ندروان
یعنی شایستگی هیچکدام را ندارد
_____
- اومه : آمدن ، مناسب بودن، تناسب داشتن، جور در آمدن ...
- گوه : لایق بودن. برازنده بودن. تناسب داشتن
شایستگی داشتن. خواستن. طلبیدن. ..
- درمه : داخل شدن. وارد شدن. مد شدن. درد گرفتن. ورم کردن. تناسب داشتن. شیک بودن لباس بر تن. کادو گرفتن. جمع شدن...
عذرخواهی می کنم از این زحمت
[۸/۲۵،‏ ۱۴:۱۵] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: درود خسته نباشید خدمت
جناب دکتر بختیاری گرامی
واژه دروا:daravâ را من
زیاد شنیدم گاهی خودم هم
فردی را می بینم شایستگی
چیزی را دارد به آن رسیده
واژه دروا را بکار می برم
مثال وختی که دختر
لیاقتمندی عروس خانواده
خوبی می شود می گوییم
هنته هی دروا که هه چاکه
که گشه ببو.
hənta ay daarvâ kə ha čâka ka geša bəbu
یا جوان زرنگی که با زحمت
وتلاش خودش به جایگاه
خوبی رسیده می گوییم
ای هنته دروا که هه پیله
جیگاه کو بومونو.
ay hənta daravâ kə ha pilla jigâ ku bumunu.
پس دروا در مواردی برای
شایستگی وبالیاقت بودن
هم کاربر دارد
درا:darâ=واردمی شود،
داخل می شود،جمع می شود،
برازنده،به چشم آمدن،جلوه کردن
دروا :daravâ=شایستگی، لیاقتمندی،برازندگی
[۸/۲۵،‏ ۱۴:۲۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود بر بانو قلی‌زاده بزرگوار

از روشنگری حضرت‌عالی بسیار سپاس‌گزارم.🙏🌹

حقیقتا بنده تا امروز، هرگز واژه *دروا* را در ماسال نشنیده‌ام. چنان‌که پیشتر هم در این گروه نوشته‌ام، این‌که کلمه‌ای را بنده و امثال بنده نشنیده‌باشیم، دلیل بر این نیست که وجود نداشته‌باشد و به کار نرود.

آن‌چه بنده در این معنا شنیده‌ام، دو فعل است:

۱. *درا (darā):* می‌آید، هماهنگ است، همخوانی دارد، برازنده‌ است و ...

۲. *دبرازی (dabrāzi):* برازنده است، شایسته است، مناسب است، می‌آید و ...

ضمنا اشاره شد که *درا/ درآ* به‌عنوان فعلی از مصدر *دراومه/* *درمه* (darume/ darme) معانی دیگری هم دارد.
[۸/۲۵،‏ ۱۵:۰۰] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: سلام
وقت به خیر
لطفا از "گوه gave" بیشتر می‌گین؟
[۸/۲۵،‏ ۱۵:۱۲] #مریم_محسنی_ماسال: سلام و درود بر شما
گوه در اصل معنای دل خواستن و خواستن و طلب کردن و مترادف کلمه تالشی پییهpiye و پیستهpiste و همچنین daravā برازنده بودن و شایسته بودن کاربرد دارد. و در جایی به معنای برازنده و شایسته بودن که در مثالهای پست قبلی اشاره کردم

#خواب

[۸/۲۵،‏ ۲۳:۳۳] #زرینبال_ماسوله:
ننه لوعه مکه زهچهی خته: مادر حرف نزن پسر کوچولو خوابیده است

[۸/۲۵،‏ ۲۳:۳۵] #ضیا_طرقدار:
زبان تالشی - گویش آستارا

هان hân : خواب
هتِه həte : خوابیدن
هتُنی یِه hətoniye : خواباندن
بتیم bətim : خوابیدم
باتیم bâtim : خواهم خوابید
هتِدایم hətedâym : می خوابم ، دارم می خوابم
بتم bətəm : بخوابم
[۸/۲۶،‏ ۰:۲۲] #بهنام_ن_ماسال:
خته : خوابیدن
ویخته : فرو خوابیدن
جیخته : پنهان شدن
پخته : فراری دادن
ختیمه : خوابیدم
بخس :بخواب
خته نبو : نمی شود خوابید
خته نشام : نمی توانم بخوابم
خازم خته : خواهم خوابید
و...
[۸/۲۶،‏ ۱:۵۳] #علیرضا_پناهی_عنبران:
درود
هان hān:خواب
اوهان uhān:بی خوابی(بِه هان behān:بی خواب)
هتِه həte:خوابیدن
دهته dahəte:رو به شکم خوابیدن،دنبال کردن
سه هته sahəte:دنبال کردن همراه با ترس و اضطراب
هانوو hānuva:چرت
هانلو ،هانلی hānlu,hānli:خواب آلود
هانٚه مۊژَن hānə mûžan:خواب آلود
هتوونه ،هتوونیه hətvune,hətvuniye:خواباندن
نی شنش هته nišanaš həte:نمی توانی بخوابی
بَنَش هته banaš həte:می توانی بخوابی

[۸/۲۶،‏ ۱۰:۱۰] #صلاح_الدین_حمیدی_عنبران:
سلام متوجه شدم آقای پناهی برای کلمه بی خوابی دراصطلاح تالشی،اوهان قیدنموده اند ،اما درمنطقه عنبران ،به جای اوهان،کلمه ب هان،بی هان ،کاربرد دارد،نه اوهان،
[۸/۲۶،‏ ۱۲:۱۵] #خدایار_رشیدی_عنبران: سلام
در زبان تالشی خود عنبران بجای
سه هته سه ماندِه و سه گنیه گفته میشه
سه هته در روستای کلش عنبران استفاده میشه
ممنون
خدایار رشیدی از روستای گردشگری عنبران
#علی_حیدری_عنبران:
درود
جنابان استاد حمیدی و جناب پناهی بزرگوار،
واژه اوهان،ب هان،بی هان هر سه کاربرد دارد.
البته واژه اوهان اصالتش مقدم تر است و پیشوند "او" در اغلب واژه ها بر حالت و روح واژه ها تاثیر گذار است و موجب دگرگونی ان میشود و حتی در جاهایی مفهوم واژه را متضاد میسازد.البته نقش اصلی این پیشوند نماد جهت حرکتی است.
مانند:گارده،اوگارده
زانده،اوزانده.
#علیرضا_پناهی_عنبران:

درود واژه سه مانده و سه گینه در تمامی گویشهای عنبران کاربرد دارد
ولی از مصدر هته نیست
[۸/۲۶،‏ ۸:۱۰] #سارا_روحانی_رضوانشهر:
خاؤ / خواؤ : xāv : خواب
خته : xəte : خوابیدن
خساونسته : xəsāvənəste :
خواباندن
ختیم : xətim : خوابیدم
بختیم : baxətim : می‌خوابم

#فرنگیس_قلیزاده_ماسال:
خواو/خاو : xâv=خواب
بخس : bəxəs=بخواب
خته : xəte =خوابیدن
خساونده :xəsâvənde=
خواباندن
بخساون : bəxəsâvən=
بخوابان
بخسم : bəxəsəm =بخوابم
ختیمه : xətima =خوابیدم
ختیره : xətira=خوابیدی/خوابیده ای
خازم خته : xâzəm xəte=خواهم خوابید
خام بخسم: xâm bəxəsəm = می خواهم
بخوابم
کرا خسم : kərâ xəsəm=دارم می خوابم
کرا خسی : kərâ xəsi =
داری می خوابی
کراخسن : kərâ xəsən =
دارند می خوابند
خته نشام :xəte nešâm=نمی توانم بخوابم
نشام خته:nešâm xəte=
نمی توانم بخوابم
خته نبو :xəte nebu =نمی شودخوابید
نبوخته: nebu xəte =
نمی شود خوابید

[۸/۲۶،‏ ۹:۳۰] #منصور_بلوری_گشت:
با درود
خته : خوابیدن
بخس: امری، بخواب
مخس:مخواب، نهی
پخساونده:دنبال کردن
بخسم:بخوابیم
خام بخسم: میخواهم بخوابیم
نخسم:نمی خوابم
ختیره:خوابیده ای
بخساونن: بخوابانیدشان
ختیمنه::خوابیده ایم
نشایم ختن:نمی توانیم بخوابیم
نشان ختن: نمی توانند بخوابند

بلوری ازگشت
[۸/۲۶،‏ ۱۰:۰۰] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود

خاؤ / خواؤ : xāv : خواب
بخس : bəxəs : بخواب
خته : xəte : خوابیدن

خساونسته : xəsāvənəste :
خواباندن
بخساون : bəxəsāvən :
بخوابان
بخسم : bəxəsəm : بخوابم
ختیمه : xətima : خوابیدم
ختیشَه ؟ : xətiša :خوابیده ای؟

پیستم بخسم : pistəm bəxəsəm : میخواهم بخوابم
پیستر بخسی؟ pistər bəzədi? : میخوای بخوابی؟

نیمَشا خته : nimašā xəte :
نمی‌توانم بخوابم
نِیَب خته: niyab xəte :
نمیشه خوابید

مخس : maxəs : نخواب
نیمَه خت : nimaxət : نمی‌خوابم
نیمونه خت : nimuna xət :
نمیخوابیم / ما نمیخوابیم

نینَشاخته : ninašā xəte :
نمی‌توانند بخوابند

نیمونَه شا خته: nimunašā xəte :
نمی‌توانیم بخواهیم
نینَشت بخسم : ninašt bəxəsəm :
نمیگذارنند بخوابم

گویش پره سر سارا روحانی

#مریم_محسنی_ماسال:

#حرکت


زبان تالشی گویش ماسال
* رفتن، راه رفتن
شه še : رفتن
شه اومه še ume : رفت و آمد
را شه rā še : راه رفتن
بشه بری bəši beri : برو بیا
آشِهāše : فرو رفتن
آشَهāša : فرو رفت
آشو آشو āšu āšu : زق زق ، ملتهب بودن
پشه peše : بالا رفتن
پشه ویرمه pəšə virme : بالا پایین رفتن
جیشه jiše : زیر رفتن، قرار گرفتن در زیر چیزی
جیشو آشو jišu āšu : فرو رفتن از زیر
درزن انته بلکه شمه دس پا جیشو آشو مکره
جیشو جیشو jišgu jišu : تحریک کردن، زق زق کردن، ملتهب بودن
دشه daše : داخل شدن ، وارد شدن
دشه برمه کرده dašə barme karde : ورود و خروج
دشو دشو dašu dašu : زق زق کردن، ملتهب بودن
ویشهviše : پایین رفتن، فرو رفتن
ویشه پرمه کرده više perme karde : پایین بالا رفتن
حال ساده
شوم šum شیم šayam
شی ši شیه/ شین šaya / šayan
شو šu شونšun

کذشته ساده
شیمهšima شیمونهšimuna
شیرهšira شیرونهširuna
شهša شینهšina

دویرده davyarde : رد شدن عبور کردن
دویر آویر davyar āvyar: برو بیا
رووییرده ruviyarde: به طرف پایین رفتن
پویرده pevyarde : به طرف بالا رفتن
متمون mətemun : شیوه و حالت راه رفتن
پردمون pərdemun : شیوه و حالت راه رفتن
درازه را dərāza rā : راه طولانی
مته məte : راه رفتن
را مته rā məte : راه رفتن
پرده pərde : پیاده رفتن
را پردهrā pərde : راه رفتن
جیر سو پرده jir su pərde : در شیب به طرف بالا راه رفتن، از پایین به بالا رفتن
کفاسو پرده kafā su pərde : در شیب به طرف پایین راه رفتن، از بالا به پایین رفتن
نری پرده nari pərde : در سطح افقی و مستقیم راه رفتن
نره را پرده nara rā pərde : در سطح افقی و مستقیم راه رفتن
لکه را پرده laka rā pərde : در جاده راه رفتن
نراچمی پرده narāčami pərde : زیگزاگی راه رفتن
پا مج pā məj : نوپا
پامجه پا مجه کرده pā məje pā məje karde : خیلی آرام راه رفتن
تته tate : راه رفتن به زبان کودک
را دویار rā davyār : رهگذر
ریزه گل پیگته riza gal pigete : آرام رفتن
ریزه مجه riza məje : آرام راه رفتن
خشکه مجه xəška məje : با احتیاط و آرام راه رفتن ، در روزهای بارانی با احتیاط راه رفتن تا پا خیس نشود
پیله گل پیگته pilla gal pigete : قدم بزرگ برداشتن
گله گله کردهgale gale karde : با قدم سنگین راه رفتن، طرز راه رفتن بانوی حامله پا بماه
ای پا د پا مته ei pā də pā məte : آرام راه رفتن
جیر کفا شه jirə kafā še : پایین بالا رفتن
جیر سو شه jir su še : سربالایی رفتن
کفا سو شه kafā su še : سر پایینی رفتن
یالدن گچن yāldan gečan : از راه رسیده ( ترکی رایج )
مخته‌ məxte : راه رفتن
مجاونده məjāvənde : راه بردن
پراونده pərāvənde : راه بردن
متاونده mətāvənde : راه بردن
گرد آورنده مریم محسنی

[۸/۲۵،‏ ۱۵:۲۶] #بهنام_ن_ماسال: درود در ماسال:

سییه : siye : سوختن
آسییه:āsiye : خسته شدن
پسییه:pesiye : پاره شدن
دسییه: dasiye : از هم گسیختن و از هم پاشیدن
ویسییه:visiye : از هم گسیختگی روبه پایین /ریزش و فرو نشست

جیسییه رو من نشنیدم
[۸/۲۵،‏ ۱۵:۳۲] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود
ویسییه با معنی گسستن و ویسییه با معنی گود شدن و فرو ریختن احتمالا دو فعل مختلف هستند
با توجه به صورت واداریشون که به ترتیب ویسندییه و ویسییاونده هستند

له کرده هم تا جایی که من می‌دونم فقط مخصوص گل و خاک هستش تا جایی که من می‌دونم (به معنی رانش)
و احتمالا با لای فارسی (به معنی گل نرم) و لا گیلکی به معنی سیل از یک ریشه هستند
[۸/۲۵،‏ ۱۵:۳۷] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: سییه: سوختن (از ریشه‌ی‌ سوج)

پ+سییه: گسستن (گ پیشوندی باستانی هستش و جزئی از ریشه‌ی فعل نیست)
[۸/۲۵،‏ ۱۵:۳۷] #بهنام_ن_ماسال: درود من گمان می کنم
مصدر مادر
همان سییه بوده
اما معنایی که ما امروز برای سوختن قائلیم احتمالا یک استنباط از تغییر در حالت ماده است
و شاید شاید
سییه یک معنای گسترده ای از برهم ریختگی و دگرگونی را در خود داشته...
[۸/۲۵،‏ ۱۵:۴۰] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: البته در تالشی خود ریشه‌ی اصلی هم باقی مونده
«سندییه» صورت واداری و ساده‌ی فعل پسندییه به معنی گسستن (متعدی)
[۸/۲۵،‏ ۱۵:۴۵] #بهنام_ن_ماسال: درود
ساید که نمیدونم چییه
من در تالشی نشنیدم
اما
بله
سندیه داریم
پسندییه : پاره کردن
پسند آسند : گسست(اسم مصدر)
پزریه: پاره شدن
پسییه : پاره شدن


حالا اینکه پسندییه آیا همان پسییه هست
نمی دونم
باید بررسی بیشتری انجام بشه
[۸/۲۵،‏ ۱۵:۴۶] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود بر شما
اون ریشه‌ی احتمالی فعله
پسندییه صورت واداری یا متعدی پسیسته/پسییه هستش

مثل:
گرده (چرخیدن) » گاردنده (چرخاندن)
سیسته (سوختن) » سوته (سوزاندن)
پسیسته/پسییه: قطع شدن
پسندییه: قطع کردن
[۸/۲۵،‏ ۱۵:۵۲] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: مثالی که شما زدین سوزاندن هستش
سوختن صورت لازم فعل هستش

سوزاندم: سوتمه
سوختم: سیستیمه

می‌سوزانم: سونوم
می‌سوزم: سیم
[۸/۲۵،‏ ۱۵:۵۴] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: از مصدر سوته پیشوند‌های آسوته و جیسوته و پسوته رو من شنیدم (که با معنی در آرشیو کانال موجود هستن)
ممکنه پیشوند‌های بیشتری داشته باشه که من نشنیدم
[۸/۲۵،‏ ۱۵:۵۷] #ضیا_طرقدار: زبان تالشی - گویش آستارا

سوتِه sute : سوختن

سوتُنی یِه sutoniye : سوزاندن
[۸/۲۵،‏ ۱۶:۰۰] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: به احتمال خیلی زیاد در گذشته سوته به معنی سوختن بوده با توجه به اینکه در همه‌ی زبان‌ها و گویش‌های دیگه سوختن/سوتن به معنی سوختن هستش
ولی امروزه این‌طور نیست

مصادر سیسته و سوته کلا غیرطبیعی هستن و واس مطالعه مورد خوبی می‌تونن باشن
[۸/۲۵،‏ ۱۶:۰۰] #ضیا_طرقدار: به نظرم همه اینها از یک ریشه و از ریشه، siye ، هستند ... که باید یک معنای خوب برای ریشه پیدا کرد ، در کل مشخص است ولی در یک واژه نمی گنجد ...
[۸/۲۵،‏ ۱۶:۰۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری: در تالشی ماسال، مشتقات مصدر *سوته* (sute)، گاه مفهوم *سوختن* در خود دارند.

مثال:
*سوته* (suta): سوخته، ته‌دیگ
*سوته* (suta): نام یکی از ییلاقات ماسال
مگه *سوته کو* کو اومه‌یره؟! (sut-a ku): مگر از کوه سوخته آمدی؟!
و ...

#حجت_دامن_کش_سیاهمزگی:

#خاو/خواوxāv

*پیمَه بخسمpima bəxəsəm*: مایلم بخوابَم
*نِخسمnexəsəm/ نِختمnexətəm*: نمیخوابَم،نَخواهم خوابید
*ختِن نِکرمxəten nekarm*: نمیخوابَم، نخواهم خوابید
*شیرنه خاوširina xāv*: رویا ،خواب شیرین ،
*خاو نما بهxāv nəmā be*: در خواب توهم زدن ، کابوس دیدن ، خواب بد دیدن
*خاو ویندِهxāve vinde*:
خواب دیدن
*خاوی کا هَپرایی واتهxāvikā haprāiy vāte* : در خواب صحبت کردن، در خواب هذیان گفتن
*خاوَه خره xāva xəra*: خرناس ، خرو پوف
*خاوی کا آپَریهxāvikā āpariye* :
از خواب پَریدن ، از خواب بیدار شدن، ناگهانی از خواب بیدار شدن
*خاوی کا ایشتهxāvikā ište(/ایشتِنišten)* : از خواب بیدار شدن
*خاو دَرومهxāv darome*:(دو نوع) خواب آلوده بودن/شدن ، به خواب کسی آمدن
_ م خاو دَراmə xāv darā : خوابم میگیرد
_ چم خاو دَرا čəmə xāv darā : به خوابَم می آیَد
*خاو گِتهxāv gete*: خواب گرفتن، احساس خواب ، خواب آلودگی،
*میرگه خاوmirga xāv*:
(خواب گنجشکی)
خواب کوتاه، خوابی که طولانی و عمیق نباشد
*بلبله خاوbəlbla xāv*: (خواب بلبل)
خواب کوتاه ، خوابی که طولانی و عمیق نباشد
*میجَه نوعهmija nue*: پلک بر هم نهادن ، بخواب رفتن
*خاو گِتهxāv gete*:
خواب گرفتن، خواب آلوده بودن، به خواب رفتن
*خاو نِگِتهxāve negete*: خواب نگرفتن، بیدار مانندن ،
*چرت ژَندهčort žande*:چرت زدن
*چِمی پیله نِژَندهčemi pila nežande*: چشم روی چشم نگذاشتن، نخوابیدن، بیدار ماندَن
*مَرگه خاوmarga xāv*: خواب ابدی ، مرگ ،
گاهی نوعی توهین به کسی که در خواب عمیق بوده است و به سختی بیدار شده است.
*مَرگه مَورج marga mavrəj*:
خواب ابدی ، مرگ ،
گاهی نوعی توهین به کسی که در خواب عمیق بوده است و به سختی بیدار شده است.

*خاوَه سَر آشهxāva sar āše/خاوَه سَر آشِن xāva sar āšen*: خواب ماندن ، بیدار نشدن در وقت مقرر
*خاو مَندهxāv mande*: خواب ماندن ، بیدار نشدن در وقت مقرر
*خاو دِری به xāv deri be/خاو دِری بِن*: در خواب بودَن
*فیریشتان خَندَه دوئهfirištān xanda due*: (خنداندن توسط فرشته ها)
خندیدن شیرخوار در خواب که میگویند فرسته هایش او را میخندانند
*فیریشتان شت دوئهfirištān šət due*:(شیر دادن توسط فرشته ها) ؛وقتی شیرخوار در خواب لبهایش و دهانش را شبیه شیر خوردَن حرکت میدهد و صدایی شبیه شیر خوردن میدهد ، میگویند فرشته هایش به او شیر میدهند.
*فیریشتان ژَندهfirištān žànde*:(کتک زدَن توسط فرشته ها): وقتی شیرخوار در خواب چهره اش حالت ناراحت و گریان میشود و گاهی گریه ی کوتاهی میکند، میگویند فرشته هایش او را زده اند و دعوایش کرده اند.

*پِشت پِشته ختهpešt pešte xəte*: به پشت خوابیدن، روی کمر خوابیدن
*دیمیشپِر ختهdimišper xəte*:رو به بالا خوابیدن
*وَر وَرَکه ختهvar varake xəte*: خوابیدن به پهلو
*اشکمه سَر ختهəškama sar xəte*: روی شکم خواببدَن
*اَزگی سَر ختهazgi sar xəte*: روی شاخ و برگ درختان خوابیدن ،در قدیم برخی چوپانها به دلیل محدودیت در حمل و نقل وسایل خواب یا اضطرار روی شاخ و برگ درختان میخوابیدند.
*ختِنَه جاxətena jā*:جای خواب
*لِبالشlebāləš*: وسایل خواب ، رخت خواب
*رخت خاوraxt xāv*: رخت خواب
*مَلافَهmalāfa*: ملحفه
*بالشه ریbālša ri*: رو بالشی
*دیشکdišak*: تشک
*لِفlef*:لحاف
*بالشbāləš*: بالِش
*پِینِشدونpinešdon*: پَشه بَند
و...
🙏🏻

[۸/۲۶،‏ ۱۶:۱۱] #مریم_محسنی_ماسال: زبان تالشی گویش ماسال
خوابیدن
خته xəte : خوابیدن
ختمون xətemun : طرز خوابیدن
خساونده xəsāvənde : خواباندن
بخساون bəxsāvən : بخوابان
مخساون maxsāvən : نخوابان
دیماژه dimāža : خواب نما
خاو آکرده خواباندن
خاو xāv : خواب
خاو پرمییه xāv peramiye / خاو پرمیسته xāv peramiste : خواب از سر پریدن، بد خواب شدن
خاوه خره xāva xəre : خر و پف
خاوه وره xāva vəra : زمان خواب
خاو وینده xāv vinde : خواب دیدن
خاو دره وینده xāv dəre vinde : در خواب دیدن
خاوی کو وینده xāvi ku vinde : در خواب دیدن
خاو دبه xāv dabe : در خواب بودن
خاو آلو xāv ālu : خواب آلود
خاوه کوئه xāva kua : خواب آلود
خاو آشه xāv āše : به خواب رفتن
خاو سر آشه xāv sar āše : خواب ماندن
خاو منده xāv mande : خواب ماندن
خاو درمه xāv darme : بخواب آمدن
مه خاو آ mə xāv ā : خوابم می آید
خاوم درا xāvəm darā : خوابم می آید
خام بخسم xām bəxəsəm : می خواهم بخوابم
پیمه بخسم pima bəxəsəm : می خواهم بخوابم، دلم می خواهد بخوابم
کرا خسم kərā xəsəm : دارم می خوابم
بلکم بخسم balkam bəxəsəm : شاید بخوابم
شاهدا بخسم šāhadā bəxəsəm : شاید بخوابم، ممکنست بخوابم
ویگرده خته vigarda xəte : روی شکم خوابیدن
پگرده خته pegarda xəte : دمر خوابیدن
دیم آپر خته dim āper xəte : دمر خوابیدن
خاوی کو ایشته xāvi ku ište : از خواب بیدار شدن
خاوی گو گف ژنده xāvi ku gaf žande : در خواب حرف زدن
خاوی نه کرا مرم : خیلی خوابم گرفته
خاو اومه xāv ume : خواب گرفتن، در خواب آمدن
شیرنه خاو širna xāv : خواب شیرین، رویا
هفرایی واته haf rāyi vāte : هذیان گفتن
پریشونه خاو parišuna xāv : خواب بد ، خواب آشفته
پر پشیه خاو pərəpašiya xāv : خوابهای آشفته و درهم برهم
بلبله خاو bəlbəla xāv : خواب سبک
خوره خاو دبه xurrayə xav dabe : در خواب عمیق بودن
کوره خاو kura xāv : خواب بی موقع : خواب عمیق که در مکان و زمان نامناسب گریبان گیر شود
مرگه خاو marga xāv : خواب بی موقع پر خطر : خواب عمیقی که در مکان و زمان نا مناسب و خطر دار گریبان‌گیر شود
زواله خاو zəvāla xāv : خواب سر ظهر
میج نوئه mij nue/ میجه نوئه mija nue : چرت زدن، حواب کوتاه
میج ژنده mij žande : چرت زدن
خار مخسه xār maxəsə : آرام نخوابد، خدا نیامرزد (نفرینی برای مردگان)
نخته nexəte : بیخوابی، نخوابیدن، بیداری، بیدار ماندن
بیخاوی bixāvi : بیخوابی
صبه ایزی səba izi : سحر خیزی
صبه خاو səba xāv : خواب صبحگاهی
بخس bəxəs : بخواب
مخس maxəs : نخواب
خته بو xəte bu : می شود خوابید
خته نبو xəte nebu : نمیشود خوابید
نبو خته nebu xəte : نمیشود خوابید
خته نه xəte na : با خواب
اوه خس ava xəs : خوابیده : کسی که در خواب است
شو خته šav xəte : شب خوابیدن
روزه خسی ruza xəsi : روز خوابیدن
* شکل منفی در زمان ماضی نقلی
خته نیمه نخوابیده ام
خته نیره xəta nira : نخوابیده ای
خته نی xəta ni : نخوابیده است
خته نیمونه xəta nimuna : نخوابیده ایم
خته نیرونه xəta niruna : نخوابیده اید
خته نینه xəta nina : نخوابیده اند

* زمان حال ساده و در شکل منفی
خسم xəsəm : می خوابم
نخسم nexəsəm : نمی خوابم
خسی xəsi : می خوابی
نخسی nexəsi : نمی خوابی
خسه xəsə : می خوابد
نخسه nexəsə: نمی خوابد
خسم xəsam : می خوابیم
نخسمnexəsam : نمی خوابیم
خسه xəsa : می خوابید
نخسه nexəsa : نمی خوابید
خسن xəsən : می خوابند
نخسن nexəsan : نمی خوابند
* زمان گذشته ساده
ختیمه xətima : خوابیدم
ختیره xətira : خوابیدی
خته xəta : خوابید
ختیمونهxətimuna : خوابیدیم
ختیرونه xətiruna : خوابیدید
ختینه xətina : خوابیدند

پختهpexəte : دنبال کردن ، فراری دادن، آواره کردن، کوچ دادن
پخس pexəs : دنبال کن ...
جیختهjixəte : فراری دادن، پنهان شدن، مخفی شدن، قایم شدن، کمین کردن
جیخس jixəs : قایم شو ...
دخته daxəte : پنهان شدن
دخس daxəs : پنهان شو ...
ویخته vixəte : چمبره زدن، در زیر چیزی قایم شدن، خوابیدن مرغ روی تخم مرغ ، خم شدن
ویخس vixəs : زیر قایم شو...
گرد آورنده مریم محسنی
[۸/۲۶،‏ ۱۶:۱۷] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود
هتِه həte :خوابیدن
هس həs:بن مضارع این فعله
بهس bəhəs:حالت امری
در گویش عنبران در حالت امری در ساخت این فعل از بن ماضی می باشد
بهت bəhət
کرگانرود
هته həte
بهس bəhəs:حالت امری
کرینگان تبریز
هتِه həte
فس fəs :حالت امری
در اینجا ه به ف ابدال شده و به اول حذف شده است
علیرضاپناهی🙏🌹

[۸/۲۶،‏ ۲۲:۲۴] #علیرضا_پناهی_عنبران: پیشیئِه pišie:رابطه نامشروع داشتن
اَپیشیئِه apišie:رابط نامتعارف برقرار کردن (توسط برقرار کننده )
پِپیشیئِه pepišie:پیچیدن به کسی،دور خود پیچیده شده
دَپیشیئِه dapišie: پوشیده شده
اوپیشیئِه upišie:از تمامی جهات به شخص پیچیدن
سَه پیشیئِه sapišie: از سر پوشیده شده
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۸/۲۶،‏ ۲۲:۲۵] #صلاح_الدین_حمیدی_عنبران: البته این معانی که می فرمایید،معنی کنایه آیی هست ،نه معنی حقیقی
[۸/۲۶،‏ ۲۲:۲۹] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: معنی بالا رفتن هم میدهد مثلا
(سِردِ کا پِش)= از نردبان بالا برو

یا (پِشیمَه سِردِ کا)= از نردبان بالا رفتم
[۸/۲۶،‏ ۲۲:۳۰] #علیرضا_پناهی_عنبران: پِشِه peše:بالا رفتن
[۸/۲۶،‏ ۲۲:۳۲] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: دَپِشیستِه= آماده شدن
پِلا دَپِشیستِه= پلو آماده شد،پخت،دم آمد

بِدا دَپِشی= بگذار دم بیاد،بپزد و..


#دوستی خوشابر
[۸/۲۶،‏ ۲۲:۳۴] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: فکر کنم با همین پوشیده شدن هم معنی باشه یعنی پر کردن فضا
چون مثلا برنج وقتی پُف میکند وبالا میاید میگیم (دَپِشیست)
[۸/۲۶،‏ ۲۲:۴۱] #علیرضا_پناهی_عنبران: پات پیش pātpiš:پخت و پز
پیش ودر برخی گویشها پیچ همین معنیه🙏🌹

#دکتر_فرزاد_بختیاری:
درود بر علیرضا برا

در تالشی جنوبی باید *پت و پج* (pat-u- pej)/ *پته‌پج* (pat-ə-pej) باشد که با *بپه‌آپه* (bəpe-āpe) هم‌معناست. و هر دو یعنی *پخت‌وپز* .

[۸/۲۶،‏ ۲۲:۵۲] #معصومه_اپروز: سلام و عرض ادب خدمت دوستان بزرگوار آیا تا حالا در منطقه خودتان کلمه اَخته ریز:axtəriz به معنی خودداری کردن یا امتناع کردن از کاری پرهیز کردن از چیزی را شنیده اید؟
[۸/۲۶،‏ ۲۳:۰۱] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
درود بر بانو اپروز ارجمند

بنده این واژه را نشنیده‌ام؛ اما *پره* *دوئه* (para due)، *پره دور* *آدوئه/ آداشته* (para dür ādue/ādāšte) و *دومنه دچییه* (dumna dačiye) و مانند این‌ها را شنیده‌ام که جملگی در معنای پرهیز کردن، امتناع کردن، فاصله گرفتن و ... به کار می‌روند.
[۸/۲۶،‏ ۲۳:۰۵] #معصومه_اپروز:
درود آقای دکتر آنها رو من هم شنیدم اما امروز بعد از مدتها این کلمه رو دوباره شنیدم و یادم اومد که در گروه هم مطرح کنم ببینم جای دیگه هم این ترکیب کاربرد داره یا نه به معنی احتیاط هم میتونه باشه مثل فلانی ایتیه لات و لوتون همرا به کو اشتَرا اخته‌ریز کری فلانی برای خودش یکم از همراه شدن با لات و لوتها احتیاط میکرد یا دوری میکرد
[۸/۲۶،‏ ۲۳:۰۸] #حسین_زاغی_ماسال:
درود
تو ماسال همچین واژه ای نداریم.
شاید همون واژه ترکی *گم کردن باشه*
در تالشی این واژه ها را داریم:

*هَف کو اَدیم(haf ku adim):*
پشت هفت کوه آن طرفتر
زمانی بکارمیرودکه بخواهند
ازدردحادثه بسیار بدی
پرهیز دهند
------‐-------
*دور آوز ( dur āvaz):*
دور شدن -پرهیز کردن

[۸/۲۶،‏ ۲۳:۰۹] #مریم_محسنی_ماسال:
سلام و درود
بله ما ایختیریز کرده ixtiriz karde به معنای قناعت کردن داریم
[۸/۲۶،‏ ۲۳:۳۲] #رمضان_نیک_نهاد:
درود بانو افروز گرامی ما هم در تالشی ماسوله رودخان واژه ئݖختݖ‌ریز
را به معنی احتیاط در مصرف و معاشرت به‌کار می‌بریم

[۸/۲۷،‏ ۹:۰۵] #رمضان_نیک_نهاد: چند واژه رایج در تالشی ماسوله رودخان با خط آوانویسی تالشی:

سه‌ره : تیغ اصلاح قدیمی
سݖره : سرخرگ گلو
سݖر : قرمز
سݖرݖ : سرخک
سݖرا : محوطه، بیرون
سێره : سرد
سێرێگنی : سرماخوردگی
سێرݖش : سردی
ئاسێرێ : سرد شدن
[۸/۲۷،‏ ۹:۳۷] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
*برخی از نشانه‌ها در خط جدید:*

ه = a
ݖ = ə
ێ = e
ا = ā
ی = i

[۸/۲۷،‏ ۱۲:۰۰] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: Sara
Səra
Sər
Sərə
Sərä
Sera
Seregni
Serəš
Äsere

[۸/۲۷،‏ ۱۱:۰۶] #ضیا_طرقدار:
زبان تالشی - گویش شهرستان آستارا

سو so : سرا ، سرای، محوطه
سُدُ sodo : سایه
سه sə : سرخ
سارد sârd : سرد
سارین، سَرین sârin : خُنک
سو su : نور ، نور اندک
سوآ، سوئه suâ : ستاره
سوک suk : خروس
[۸/۲۷،‏ ۱۲:۴۲] #سارا_روحانی_رضوانشهر:
درود
سرا : sərā : حیاط خانه
سا : sā : سایه
سر : sər : قرمز
سر : sər : ازگیل
سَرین : sarin : خُنک
سُو : su : نور / نور کم
سُو : su : گلپر
سوک : suk : خروس
سوئه دونه : sua duna : دانه گلپر
تالشی پره سر _سارا_روحانی

#فرنگیس_قلیزاده_ماسال:
#_زبان_تالشی_گویش_ماسال
سَرَ :sara =تیغ سلمانی،یارگیری
دربازیهای دستجمعی
سْرَ :səra =حنجره،شاهرگ گلو
سْرِ : səre= نالش کردن ببر،پلنگ
سْرْ :sərə =سرخک
سْرا : sərâ=حیاط خانه محوطه
سْر : sər=قرمز/سرخ،اولاد، راز
سَر : sar =سروکله،کنار
سِرَ : sera =سرد
سِرش:serəš=سردی
سِرْن :serən =سردوخنک
سِرَآو:sera âv=آب سرد
سِرَوا:sera vâ=باد سرد
آسِرییَه :âseriya=سردشده است
آسریستَه: âserista=سردشده است
آسِراونده:âserâvənde=سرد وخنک کردن
آسِرییِه:âseriye=سردوخنک شدن
آسِر : âser=سرد شو
سَردگی :sardəgi =سرما خوردگی
سِرَگی :seragi =سرماخوردگی
سا :sâ=سایه
ساشه : sâ še= مات ومتحیر
شدن، به یک نقطه خیره شدن
حواس پرت شدن
سو :su =نور،روشنایی
سو:su = گلپر
سور: sur=شام
سور : sur =شور
سورَ :sura=دوغ نمک سود شده،شوره
سورَمایی :sura mâyi =ماهی شور
سورخون :sur xun=سرخ رنگ،
سوج : suj =سوزش، سوزش
دردسوختگی .غیرو...
سوجه :suja= تندباد سرد وسوزان
سْرَوَر: səra var =کنایه از سوز و
سرمای زیاد
سوج وبوج : suja buj= درغم
خود ودیگران آه وزاری وناله کردن
سابن:sâbən=زیر سایه
سوکله : sukla =خروس
سوک :suk =خروس
سوکله خون : sukla xun =خروس خوان
سپیده دم نزدیک خروس خوان
سبه سرخی : səba sərxi= سرخی افق
ساره :sâra =ستاره
آستاره :âstâra =ستاره
سا آلَنگیستَ :sâ âlangista =
نزدیک غروب شده،سایه افتاده
ساویلنگیستَ :sâvilangista =
سایه افتاده است
سرجیر : sar jir = سربه پایین ،
خجالت زده
سرکفا :سربه بالا،سربلند
سَرَمال :saramâl =هم سن وسال
فرنگیس قلیزاده

[۸/۲۷،‏ ۱۶:۴۲] #منصور_بلوری_گشت:
با درود خسته نباشید
نسا: nesa:سایه
خرم:xarem: آفتابگیر
سور:sur: شور،میهمانی
سوکله:sokla:خروس کوچک
سـرد: نردبان
ساوین:savin: صابون
سرپر:sarper:سربالا
آسا:āsa:بمال
ویسا:visā:بکش
ویکش:vikaš:بکش
سوره:.sura:لور
سوجه وا:sojava:بادسرد
سراو: serav:آب سرد
سومبور:sumbur:زالو
سیته:sita: سار
سیناو:sinav: شنا، شناکردن

بلوری ازگشت
[۸/۲۷،‏ ۱۷:۲۷] #علیرضا_پناهی_عنبران:
سُو so:سرا،محوله
سو su:سایه
سه sə:سرخ
سارد sārd:سرد
سَرین sarin: خنک
سو su:نور اندک،نور
سۊ sü:گلپر(میناباد)
سۊ sü:شور
سۊئَه لیف süalif:برگ
گلپر(میناباد)

زبان تالشی/نمین_عنبران
[۸/۲۷،‏ ۱۸:۰۴] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *چند نکته در ادامه تلاش ارزشمند* *بانو قلی‌زاده بزرگوار:*

۱. *سره* (sara): یار، هم‌تیمی، عضو (یکی از معانی "سره")

۲. *سره گته* (Sara gete): یارگیری، عضوگیری (این عضو و عضوگیری مفهومی است که ظاهرا می‌شود بر این واژه بار کرد).
*سره‌گری* (sara-geri) هم داریم که یکی از معانی آن، یارگیری است.

۳. *آسرییه* (āseriye)/ *آسریسته* (āseriste): سرد شدن، خنک شدن، دل‌سرد شدن (تقریبا هم‌معنای *پسمییه* (pesamiye)/ *پسمیسته* (pesamiste))

۴. *سۊر* (sür): شام؛ *سور* (sur): شور یا پرنمک

۵. *سوره* (sura): دوغ نمک‌سود شده؛ بو کشیدن چهارپایان علف‌خوار و اهلی برای یافتن نمک، اعلام نمک‌خواهی حیوانات با بو کشیدن جاهای خاصی از محوطه و محل اقامت دامداران (مثلا: زیر بوروم که محل آویزن کردن کیسه‌های دوغ و ماست است و یا محل شستن ظرف و ظروف و ...).

۶. *سورخون* (surxun)/ *سرخون* (sərxun): اسب سپیدموی

۷. *ساویلنگ* (sāvilang): تقریبا زمان مابین عصر و غروب؛ آن‌گاه که با نزدیک شدن آفتاب به نشستنگاه، سایه‌های درختان و تپه‌ها و کوه‌ها برکشیده و چیره می‌شوند؛ اما هنوز تا غروب فاصله است.

*نکته:*
در تالشی حال حاضر ماسال، به غروب، *درماز* (darmāz) یا *دییرماز* (diyarmāz) گفته‌می‌شود؛ اما اگر این *دییرماز* را شکلی از *دیگرنماز/ نماز دیگر* رایج در فارسی بدانیم، این کلمه (درماز/ دییرماز) باید معادل *عصر* باشد.

در این خصوص، نظر شما خوبان می‌تواند این هموندتان را بیشتر روشن کند.
[۸/۲۷،‏ ۱۸:۰۸] #علیرضا_پناهی_عنبران:
درود جناب دکتر بختیاری
Süanəmuž: سۊئه نموژ
عصر
[۸/۲۷،‏ ۲۰:۲۰] #بیت_اله_صفری_فومن:
درود و دییر ماز خش
*سوج* : درد
*سوج* : سرما
*سوجه* : سوخته بجا مانده از کاه و کلش که برای جوانه زدن جو ازش استفاده میکنیم
*سر جیر* : سرازیری
*سرجیر* :سر پائین
*سر پٍر* :سربالایی
[۸/۲۷،‏ ۲۰:۲۴] #حسین_زاغی_ماسال: گویش_تالشی_ماسال
سا(sa) : سایه
زئینگه(ziyanga) : سرمای غروب روز زمستانی
ایاز(ayaz) : سرمای اثر گذار(شاید ترکی باشد)
سوجه(sujah) : باد بسیار سرد
سوجه وا(sujsa va)
گرگجه ور(grgja va) : برف همراه باد

#جیران_الله_بخشی_پونل:

سرده هوا : هوای سرد
یخ دندون:سرمای شدید
سرد کرا،سوته: سرما میسوزاند


[۸/۲۷،‏ ۱۸:۲۵] #علیرضا_پناهی_عنبران:
سپاس آقای بختیاری عزیز واژه سو در ماه رمضان در افطار باز کردن هم بکار می رود سو اوکارده

در گویش کرینگان تبریز این واژه به شکل
Sürnamuž: سۊر نَموژ
کاربرد دارد

[۸/۲۷،‏ ۲۲:۰۰] #علی_حیدری_عنبران:
درود
همانطور که اشاره فرمودید :
سۊئَه نٚموژ Süanəmuž : هنگامه عصر است,
در ماه مبارک رمضان به وقت باز کردن افطار را سۊ اوکاردِه میگن .اما ریشه واژه میتونه از همان بوقت باز کردن افطار باشد و یا از ترکیب واژه ؛
سو su : سایه
اَیٚمَه aəyma : پایین امدن
ترکیب دو واژه به مفهوم پایین امدن سایه و رو به تاریکی رفتن است.

سو Su :سایه
سووٚه Suvə : به غیر ،به جز
سَوَه Sava : ابزاری بافته شده از نی یا چوبهای نازک جهت که خوراک دام را در ان میریزند.
سۊ Sü : نور اندک
سٚوَه Səva :سابیده شده
سۊ Sü :شور

[۸/۲۷،‏ ۲۲:۵۶] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
ساویلنگ : sāvilang :
سایه افتاده است
سا دگنسته : sā dagənəsta :
سایه افتاده/ نزدیک غروب شده
سرَرو : səraru : صورت قرمز گون
ساداربن : sādārabən :
زیر سایه درخت
سور : sur : شور
سوج : suj : سوزش / سوز
سوکله : sukla : خروس کوچک
سوک : suk : خروس
سوکه خون : suka xun :
خروس خوان ، صبح زود
سخمال : saxmāl : همسن
سوجو بوج : suju buj :
آه و ناله و گریه زاری کردن
سُورَه مای : sura māy :
ماهی شور
سرَه دیم : səra dim :
صورت قرمز
سَره کنلَه : səra kanla :
کسی که موی سرش قرمز باشد
سوته : sute : سوختن
سوتیم : sutim : سوختم
سره مو : səra mu : مو قرمز

#سارا_روحانی_گویش_پره_سر
[۸/۲۷،‏ ۲۳:۰۶] #عاشوری_شولم_فومن: سو : so : نور
سَف : saf : اشتباه
سومبر : sombər : زالو
سیفا : sifa : جدا/سوا
سودا : savdă : خرید
سمبل: səmbel : سبیل
سلا : sală : دعوت
سفر : safr : عطسه

[۸/۲۷،‏ ۲۲:۴۲] #تقی_ابراهیم_نژاد_گسکریی: درود دوستان خوب واجه واج
در تالش جنوبی دهنه ماسوله رودخان
لوازم اشپزخانه را که در خیلی از مناطق تالش مرس‌وپلاس مگویند
ساف سریک تلفظ می‌کنند
ایا این واژه مختص دهنه ماسوله هست یا در جایی دیگر نیز تلفظ میشود
سپاس
🌹🌹
[۸/۲۷،‏ ۲۲:۵۲] #حسین_زاغی_ماسال: درود
در ماسال هم بطور کلی به ظروف آشپزخانه *مرس* میگن.
*مرسون بی بوشورم*
[۸/۲۷،‏ ۲۲:۵۵] #مریم_محسنی_ماسال:
با سلام و درود
ساف سریک نشنیدم
گویش ماسال
مرس mərs : مس، ظرف
مرس پرس mərsə pərs : ظرف و ظروف
مرسون mərsun : ظرفها
مرسن mərsen : ظرفها

[۸/۲۷،‏ ۲۳:۲۸] #ضیا_طرقدار:
زبان تالشی - گویش آستارا

قاب qâb : ظرف
لُکَه lokâ : سینی چوبی گرد
کِچَه keča : قاشق

رُ ro : راه ، مسیر
رو ru : رود ، رودخانه
[۸/۲۷،‏ ۲۳:۳۶] #علیرضا_پناهی_عنبران:
غاب غَجَه qāb qaja:ظرف و ظروف
غاب qāb:ظرف
پودنیس pudnis:سینی
وَلوکَه valuka:سینی چوبی
مَجٚمِه majəme:سینی بزرگ
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۸/۲۷،‏ ۲۳:۳۸] #عاشوری_شولم_فومن:
ما در شولَم که حدود بیست کیلومتر با ماسوله فاصله دارد ساف سریک را در محلم خودمان نشنیده ایم.
به ظروف میگوییم:
مرس : mərs
در ضمن تالشان قدیم محل ما به بشقاب می گفتند لنگری

مرس : mərs : ضرف
لنگری : langari : بشقاب

عاشوری

#سارا_روحانی_رضوانشهر:
درود

غَب : qab : ظرف
غب و غجغ :qab va qajaq
ظرف و ظروف
لاکه : lāka : سینی چوبی گرد

کچه : kača : قاشق
ربار : rəbār : رودخانه
مجمَه : məjma : سینی بزرگ

دَغس : daqəs : قایم شو
نون آبه : nun ābe : قایم شدن
جیر آمه : jir āma : پایین آمد

ویرا : virā : پایین بیا، پیاده شو
آرَب : ārab : باز می‌شود
نییَب : niyab : نمی‌شود
نیمشا : nimašā : نمیتوانم

#سارا_روحانی_پره_سر
🙏

[۸/۲۷،‏ ۲۳:۴۳] #تقی_ابراهیم_نژاد_گسکریی:
یاغا: رختخواب
پِشِن : دستسویی
خلل :در اکثر جاها شوند گفته میشود
اوستول :صندلی کوچک یا کتیل
دّغوز : بردار
روعا : پایین بیا
[۸/۲۷،‏ ۲۳:۵۶] #عباس_رحمتی_ماسوله:
دل آچیک:دل پسند
قوسترا: الکی
فوشه دمه: سربالایی شنی
یلله:کت
گوپول:بندی که باشاخه تردرختان درست می کردند وبرای کشیدن درخت یا برای بسته بندی هیزوم استفاده می شد
[۸/۲۸،‏ ۰:۱۲] #عاشوری_شولم_فومن:
درود
برگردان بعضی از این واژهها به گویش منطقه ما/شولم

دل آچیک : خاس: xas : دلپسند

قوسترا : قاسی را qăsiră : الکی/دروغ
گوپول : بول : bol : بندی که از شاخه درخت برای بستن هیزم درست می کنند

عاشوری
[۸/۲۸،‏ ۰:۲۱] #منصور_بلوری_گشت:
با درود
داریم: لاغاز:lāqāz:گولاز، لاف زدن
گونبول: gunbul: گلوله توپ مانندی ازپو یاپشم گوسفند که به گهواره ی
بچه ها آویزان می کردند تا بجای
اسباب بازی استفاده شود
گرد وگنبول : به آدمی که تپل وکوتاه قدباشد
تاتا:tātā: سایه، به راه رفتن اولیه ی نوزاد
می گویند
[۸/۲۸،‏ ۰:۲۵] #عاشوری_شولم_فومن:
ویرا : viră : پایین بیا
[۸/۲۸،‏ ۰:۲۷] #منصور_بلوری_گشت:
ویرا: virā: کمی استراحت کردن
درجایی، پایین آمدن از درخت

[۸/۲۸،‏ ۰:۳۳] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
برای استراحت و آرامش گرفتن و ...، ما فعل «آرمِه (ārme)» رو استفاده می‌کنیم تا جایی که من می‌دونم

#حسین_زاغی_ماسال:
درود
*آرمه* : آروم گرفتن،
*خمیر آرمه* :خمیر ور اومده.یا آماده پخت شده..
گاهی برای دم کشیدن برنج هم بکار می برند.
*پلا آرمه* : برنج دم کشیده

[۸/۲۸،‏ ۲:۰۹] #دکتر_فرزاد_بختیاری: شکل‌های پیشوندی مصدر *اومه* (ume) و یک سوال:

*پراومه* (perume)/ *پرمه* (perme)
*ویراومه* (virume)/ *ویرمه* (virme)
*دراومه* (darume)/ *درمه* (darme)
*جیراومه* (jirume)/ *جیرمه* (jirme)

و ...

آیا *آراومه (ār?ume)/ آرومه (ārume)/ آرمه (ārme)* هم می‌تواند شکلی از مصدر *اومه* (ume) باشد که با پیشوند *آر* (ār) ساخته شده‌است؟ یا نه با مصدر *آرمیدن* فارسی در پیوند است؟
[۸/۲۸،‏ ۵:۴۶] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: آرَکَرد(پره سر)=آکَرِه(خوشابر)
نِآرَکَرد(پره سر)=نِآکَرِه(خوشابر)
دَرَکَرد(پره سر)=دَکَره(خوشابر)

ویرَکَرد(پرهسر)=ویکَرِه(خوشابر)
پِرَکَرد=(پره سر)=پِکَرِه(خوشابر)
جیرَکَرد(پرهسر)=جیکَرِه(خوشابر)

#دوستی


#عارف_محمدقلی_پور_ماسال:

درود
روزتون به خیر
به نظر نمیاد با آرامیدن فارسی مرتبط باشه
چون ریشه‌ی فعل آرمیدن در فارسی، رم/رام هستش
در حالی که در تالشی، ر/را هستش

و همین‌اینکه آرمیدن امروزه مصدری ساده‌ست، ولی آرمه مصدری پیشوندی هستش.

پس به نظر آرمِه ārme، باید صورتی پیشوندی از مصدر اومه ume (آمدن) باشه.

البته اون مصدر آرَمه ārame (استراحت کردن)، که آقای عاشوری فرمودن ممکنه با آرمیدن فارسی مرتبط باشه، اگر ریشه‌ش رَم باشه.

دسه دوجه سفه:dasa davaja safa=
سبدی که با ترکه یا همان شاخه های ترونرم درخت توت می بافند
که برای اربا تیما کرده:arbâ timâ kardan=
پختن دوشاب با خرمالوی وحشی استفاده
می کنند
کاربرد دیگرش: تومه بار کرده tuma bâr karde=نشا برنج را از خزانه برای نشا
کردن به مزرعه یا شالیزار می برند

#فرنگیس_قلیزاده

[۸/۲۸،‏ ۱۱:۳۵] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود

دَسه وَجَه سَوه :
dasa vaja dava
سبدی که با دست درست می‌کنند و برای حمل نشا برنج از خزانه به شالیزار استفاده میکنند و
برای حمل خرمالوی وحشی ؛ برای پختن دوشاب

[۸/۲۸،‏ ۱۱:۵۳] #منصور_بلوری_گشت:
با درود
سفه:safa:سبدی ازترکه های نازک
اولس یا اربا(arbā)یا خرمالو
می بافتند برای حمل اَربا یا وسایل
دیگر
بلوری از گشت
[۸/۲۸،‏ ۱۲:۱۸] #عاشوری_شولم_فومن:
این سبد اگر از رز و شاخه گیاه ماملی درست می شد بسیار با دوام بود و عمر بیشتری داشت .

[۸/۲۸،‏ ۱۳:۱۰] #رمضان_نیک_نهاد: سه واژه سه واجی با تالشی ماسوله رودخان و خط آوانگار
سه‌س : sas : صدا
سݖس : səs : سنگدان مرغ
سێس : ses : بی‌نمک
[۸/۲۸،‏ ۱۳:۲۸] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: درود برشما
سَس : sas = صدا،آواز
سئس: səs=سنگدان پرندگان
سِس : ses=بی نمک
گویش ماسال
[۸/۲۸،‏ ۱۴:۱۸] #جیران_الله_بخشی_پونل:
سا : سایه
سِر:سرخ
سّور:عطسه کردن
سو: نور
سوجه وا :باد سرد
سِر:ازگیل
سّوز:سبز
سِرا: محوطه بیرون
سّس:صدا
سِس: بی نمک
زبان تالشی / پونل
جیران الله بخشی پارگامی

واجه واج ۸/۲۱

واجه واج(واژه نامه تالشی):
[۸/۲۱،‏ ۱:۰۶] #ضیا_طرقدار: زبان تالشی - گویش آستارا

نواِ nue ، noe ، نُی noy : گذاشتن، نهادن ، قرار دادن

هاشتِه hâšte : گزاردن، اجازه دادن ، اجازه کاری را به کسی دادن

اِنجَنی یِه enjâniye
اِنجَی enjây : تکه تکه کردن ، قطعه قطعه کردن ، مانند تکه تکه کردن گوشت

هُری یِه horiye : خرد کردن زیاد ، پودر کردن ، آرد کردن ، مانند گندم را آنقدر خرد کنند تا به شکل آرد و پودر در بیاید .

آدواِ âdue ، آیدواِ âydue ، آدُی âdoy : آویزان کردن ، آویختن، مانند آویزان کردن و آویختن پوشاک به رخت آویز یا جایی .
[۸/۲۱،‏ ۱:۱۳] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود بر آقا ضیاء عزیز

ما در تالشی جنوبی مصدری داریم به شکل *آگزاشته* (āgzāšte) که معادل *گزاردن* و *انجام دادن* فارسی است.

شکل‌های دیگر آن:

*آگزارییه* (āgzāriye)
*آگزاریسته* (āgzāriste)

هر دو به معنای انجام شدن، گزارده شدن و ...

ممکن است شکل‌های دیگری هم داشته‌باشد.
[۸/۲۱،‏ ۱:۱۷] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود بر شما
Nue
Hašte
Injande
Yare

نکته‌ی ۱: آدوئه‌ شما باید قاعدتا معادل ویدوئه ما باشه باشه
ولی ویدوئه در تالشی ماسال به معنی پوشاندن روی چیزی (مثلا: پوشاندن پتو بر روی کسی یا پوشاندن پارچه‌ای بر روی چیزی) هستش.
نکته‌ی دوم: هشته به معنی گزاردن نیست در تالشی ما، یا حداقل من نشنیدم با این معنی استفاده بشه.
[۸/۲۱،‏ ۱:۲۵] #سعید_بشری_ماسال: نوئه:nue: گذاشتن،قراردادن
هَشته: hašte:اجازه دادن
اینجَنده : injande: تکه تکه کردن،
درنجنده: daranjande:
با وسیله مثل داس بد جوری بریدن
یاره : yare:
ساییدن و پودر کردن
ویرَشته: virašte:
آویزان کردن
گویش ماسالی


[۸/۲۱،‏ ۱:۲۵] #سعید_بشری_ماسال: نوئه:nue: گذاشتن،قراردادن
هَشته: hašte:اجازه دادن
اینجَنده : injande: تکه تکه کردن،
درنجنده: daranjande:
با وسیله مثل داس بد جوری بریدن
یاره : yare:
ساییدن و پودر کردن
ویرَشته: virašte:
آویزان کردن
گویش ماسالی
[۸/۲۱،‏ ۱:۳۳] #ضیا_طرقدار: زبان تالشی - گویش آستارا

پِه اوآردِه peuârde : استفراغ کردن ، بالا آوردن، حالتی که کسی حالش به هم می خورد و بالا می آورد از معده خود .

وی vi ، وی شِی vi šey : اسهال ، بیرون روی ، شل شدن شکم و اسهال

ساپِه sâpe : سَر بالا ، بالای سَر ، اشاره به مسیر سر بالایی ، یا مکان بالا ..

ساوِه sâve ، ساویی sâvi : سَر پایین ، پایین سر ، اشاره به مسیر سر پایینی و مکان پایین
[۸/۲۱،‏ ۱:۴۳] #ضیا_طرقدار: کارکرد ، پِه pe ، و ، ویی vi ، به تنهایی و در حالت پیشوندی کاملا مشخص است ..

از بالا .... از پایین ...
به بالا ..... به پایین ..
و ...
مثلا خارج شدن چیزی از بالا یا از پایین ....!!!!!
[۸/۲۱،‏ ۸:۳۰] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود

نوئه ( nue ) گذاشتن/ نهادن
هشته ( hašte ) اجازه دادن
اَنجه ( anje ) تکه تکه کردن
مثل تکه تکه کردن گوشت
ویرشته ( virašte ) آویزان کردن
ویرز ( viraz ) آویزان کن

گویش پره سر _سارا روحانی

[۸/۲۱،‏ ۱۰:۲۶] #مجید_نعمتی_سیاهمزگی: درود خانم روحانی بزرگوار
تنها تفاوت گویش منطقه ما با منطقه پره‌سر در کلمات بالا
در کلمه آنجه هست
که ما به جای انجه
انجندن می گویم
گوشتی بینجن گوشت را تکه تکه کن
کارده نه ته اینجنم
با کارد تو را تکه تکه می کنم

پاینده باشید
[۸/۲۱،‏ ۱۰:۲۹] #مجید_نعمتی_سیاهمزگی: همچنین برای اینکه بگویم چیزی تکه و پاره شده از کلمه جوئه جوئه استفاده می کنیم
اسبه اشته گازی نه پارچه جوئه جوئه کرده
سگ با دندانش پارچه را تکه تکه کرده

[۸/۲۱،‏ ۱۱:۱۲] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
درود جناب طرقدار
همیشه انقدر ساده نیست
بالا پایین داره هر زبونی
پیشوند‌ها هم در طول زمان ممکنه تغییر کنن و معنای اصلیشون عوض شه

مثلا ویداشته در تالشی ما می‌شه: پرت کردن، شلیک کردن
در حالت عادی باید بشه از بالا به پایین نگه داشتن!
و ...

مَمَنگ.

[۸/۲۱،‏ ۱۱:۲۷] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود بر شما
وقت به خیر
یه سوال
اگه فعلی پیشوندی باستانی داشته باشه، آیا اون پیشوند مورد قبول شما نیست؟
فعل افراشتن فارسی آیا پیشوندیه یا نیست؟
[۸/۲۱،‏ ۱۲:۵۴] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *عارف عزیز*
درود بر شما
خیلی ببخشید که دارم دیر جواب میدم. کاری پیش اومد، منو با خودش برد (نهاد: کار).

عارف جان، در ارتباط با بحث پیش‌اومده، چند نکته حایز اهمیت است:

۱. هرچه به گذشته زبان‌های ایرانی آریایی برگردیم، عقلا و منطقا باید از شمار پیشوندها کاسته‌شود؛ چرا که وندهای امروز، در سده‌های گذشته غالبا کارکردی چون تکواژ‌های آزاد معنادار داشته‌اند و چه بسا در هیئت کلمه‌ای مستقل به کار رفته‌اند. و این قاعده هنوز و همچنان بردوام است؛ یعنی همین امروز هم بسیاری از عناصر معنادار زبان‌های ایرانی کم‌کمک از معنا تهی می‌شوند و کارکردی صرفا دستوری پیدا می‌کنند.

۲. بنابراین، وندها و ازجمله پیشوندهای فعلی به عنوان یک عنصر زبانی، شکل، ساخت و کارکرد ایستا و ثابتی ندارند و با توجه به تحولات درون‌زبانی و بیرون‌زبانی مدام در حال تغییرند.

۳. در حال حاضر در زبان تالشی و مخصوصا در تالشی جنوبی، *پیشوندهای فعلی پرکاربرد،* عناصری کاملا شناخته‌اند. و می‌طلبد که در بحث‌های مربوط به ساخت و بافت مصادر و گروه فعلی تالشی، قبل از رجوع به اسناد و مدارک سده‌های بسیار دور، به نمونه‌های زنده موجود مراجعه شود.

۴. باید در نظر داشته‌باشیم که ما از گذشته زبان تالشی تقریبا هیچ سند و مدرک مستقیمی در اختیار نداریم؛ آن‌چه هست مربوط به زبان‌های ایرانی - آریایی از حدودا دو هزار و ششصد سال پیش به این سوست که اتفاقا هیچ کدام از آن‌ها را با قاطعیت تمام نمی‌توان نیای دوره باستان یا میانه زبان تالشی به شمار آورد. حتی اگر مادی و آذری سده‌های آغازین اسلامی را نیای تالشی در نظر بگیریم، باز سند و مدرک درست و حسابی از این دو زبان در اختیار نداریم. دقیقا به همین دلیل، در زمینه شناخت زبان تالشی، قبل از هرچیز، تکیه ما باید به نمونه‌های موجود رایج باشد.

۵. درباره مصادر پیشوندی دارای دو یا چند پیشوند، می‌توان در همین گروه با پیش‌کشیدن نمونه‌های قانع‌کننده از گویش‌های تالشی، بحث کرد.

درود بر شما
همه‌ی سخنان شما متین
و درسته شاید اصلا هیچ‌کدام از این زبان‌ها نیای تالشی نباشن، اما همه‌ی این زبان‌ها از یک ریشه هستند

من عمدا فعل افراشتن رو مثال زدم چون فعل برافراشتن متناظر با فعل پپراشته تالشی هستش، یعنی هر دو از یه ریشه هستن
فعل برافراشتن دو پیشوند به خودش گرفته در طول تاریخ
افراشتن با صورت امری بیفراز در واقع فعلی پیشوندی بوده با توجه به عکسی که ضمیمه کردم

مثال دیگری که می‌تونم بزنم فعل گریختن هست با متناظر ویریته در تالشی (و با صورت پیشوندی دویریته)
گ در این فعل هم در واقع پیشوند هستش (با توجه به عکسی که ضمیمه کردم) و اون گ متناظر با وی در مصدر ویریته هستش
که نشون می‌ده فعل دویریته در طول تاریخ دو بار پیشوند به خودش گرفته

[۸/۲۱،‏ ۱۳:۱۹] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درسته که ما نمی‌دونیم نیای زبان ما چه زبان‌هایی بوده‌ان ولی می‌دونیم نوشتن فارسی همون نیویشته در تالشی هستش، پس می‌تونیم رفتار نیویشته‌ی تالشی رو با توجه به رفتار نوشتن فارسی بررسی و تجزیه‌ و تحلیل کنیم
[۸/۲۱،‏ ۱۳:۵۰] #دکتر_فرزاد_بختیاری: عارف عزیز

۱. در صورت امکان، مثال‌ها را از تالشی انتخاب کنید.

۲. *گریختن* فارسی چند پیشوند دارد؟

۳. این *دویریته* به چه زبانی است و ارتباطش با *ویریته* در چیست؟

۴. در *برافراشتن* ، بر (bar) هنوز مفهوم قیدی خود را حفظ کرده است (به معنای بالا).

۵. *پبراشته* تالشی (و به قول شما *پپراشته*) چند پیشوند دارد؟

آبراشته
دبراشته
پبراشته
و ...
[۸/۲۱،‏ ۱۴:۰۱] #عاشوری_شولم_فومن: با درود
والا این طرف ها به گریختن می گوییم : davašte : دَوَشتِه
به رد شدن و عبور کردن می گوییم : davyarde : دَویَردِه

[۸/۲۱،‏ ۱۴:۱۰] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *و دو نکته قابل‌توجه:*

۱. چرا تصور می‌کنیم همه زبان‌ها و گویش‌های ایرانی زنده، برای رسیدن به وضعیت و ساخت‌و‌بافت فعلی، راه و مسیر واحدی را طی کرده‌اند؟

آیا ممکن نیست برخی از این زبان‌ها و گویش‌های زنده ایرانی، *مسیر* *دگرگونی ویژه خودشان* را داشته‌باشند؟

۲. وقتی می‌گوییم مصدر و فعل پیشوندی، یعنی مصدر و فعلی که همین امروز در ساختمانش آن پیشوند، کارکرد پیشوندی داشته‌باشد و عنصری زنده و رایج باشد.

با توجه به این نکته، باید در نظر داشت که ممکن است روزگاری مصدر و فعلی پیشوندی بوده‌باشد؛ اما به مرور، پیشوندی که در ساختمانش به کار رفته‌بود، به عنصری مرده تبدیل شده. و چون کارکرد پیشوندی نداشته، آن مصدر و فعل مجددا پیشوند تازه‌ای پذیرفته‌است.
درست به همین دلیل، بعید به نظر می‌رسد که ما در تالشی بتوانیم مصدر و فعلی پیدا کنیم که در حال حاضر در ساختمانش دو پیشوند زنده وجود داشته‌باشد. اگر احیانا بتوان نمونه‌های دارای دو یا چند پیشوند یافت، حتما غیر از یک پیشوند، مابقی عناصری مرده‌اند (دست‌کم در ساختمان آن مصدر و فعل).

[۸/۲۱،‏ ۱۵:۱۷] #دکتر_فرزاد_بختیاری: در بعضی از گویش‌های تالشی مصدر *ویریته* (virite) داریم به معنای *گریختن* که فعل امرش می‌شود: *بوریج* (bəvrij) یا *برویج* (bərvij).

و این‌که فعل امر این مصدر، b می‌پذیرد، یعنی این‌که در تالشی، مصدر *ویریته* دست‌کم امروز یک مصدر پیشوندی قلمداد نمی‌شود؛ اگر پیشوندی بود، بر اساس آن اصلی که خود شما هم بارها در همین گروه ب آن تاکید داشته‌اید، نباید b امرساز می‌پذیرفت.

ضمنا در تالشی ماسال ما مصدر مرکبی داریم که ظاهرا جزء نخست آن با مصدر ویریته در پیوند است و آن مصدر *درویج ووئرده* (darvij vuarde) یعنی *پناه آوردن* است. این‌که این *درویج* ، *دوریج* بوده یا خیر، می‌تواند محل بحث باشد.
[۸/۲۱،‏ ۱۵:۲۴] #دکتر_فرزاد_بختیاری: آن‌چه امروز تحت نام پیشوند در زبان‌های ایرانی باستان می‌شناسیم، چه بسا در همان زمان، کارکرد پیشوندی نداشته و چونان تکواژی معنادار به کار رفته‌اند؛ اما به مرور معنای خود را از دست داده و کارکردی دستوری - پیشوندی پیدا کرده و بعد‌ها تبدیل به عنصری مرده شده و جزئی از مصدر ساده به حساب آمده‌اند.

پیشوندها و دیگر وندهای زبان غالبا چنین مسیری را پیموده‌اند.

با توجه به این اصل، ممکن است ما در تالشی و هر زبان معاصر دیگری، پیشوندهای مرده بسیاری داشته‌باشیم که در بررسی ساختمان کنونی واژه‌های جایگاهی ندارند و اهمیت آن‌ها صرفا به‌لحاظ مطالعات تاریخی است.
[۸/۲۱،‏ ۱۵:۳۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری: بر (bar) در *برافراشتن*، پیشوندی است که هنوز مفهوم قیدی خود را حفظ کرده‌است و می‌توان آن را عنصری دومقوله‌ای گرفت: ۱. قید مکان، ۲. پیشوند.

*بر/ اَبَر:* بالا (قید)

در *افراشتن* اگر روزگاری *اف* کارکردی پیشوندی داشته، امروزه یک عنصر مرده در فارسی است و نمی‌توان به کمک آن مصدر پیشوندی جدید ساخت.

بنابراین، مصدر *برافراشتن* در فارسی امروز در حقیقت یک پیشوند دارد، نه بیشتر؛ و آن هم *بر* است.

اگر *راشتن* ، افراشتن برابر با *راشته* تالشی است، آن‌وقت باید آن b یا p *براشته/ پراشته* را بنا بر فرمایش شما پیشوند گرفت؛ پیشوندی که در ساختمان مصادر تالشی، امروزه دیگر کارکردی پیشوندی ندارد.

اما اجازه بفرمایید لطفا در این زمینه‌ها حکم قطعی صادر نشود؛ چون در این میان، اما و اگر بسیار می‌تواند وجود داشته‌باشد که برای فهم و دریافت دقیق‌ترشان باید مسیر تا به امروز رسیدن تالشی را شناخت.
[۸/۲۱،‏ ۱۵:۴۱] #منصور_بلوری_گشت: با درود
در منطقه فومنات داریم:ویریته:virite
به معنای نوعی چیدن برگ درختان است،مانند
تویه لیوی ویریتمه
[۸/۲۱،‏ ۱۵:۴۱] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود بر شما😍🙏
راشتِه rāšte:آرایش کردن
پِراشتِه perāšte :از پایین به بالا آرایش کردن
اَراشتِه arāšte :از بالا به پایین آرایش کردن
[۸/۲۱،‏ ۱۵:۵۱] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: درود و سپاس
*پبراشتهpebərāšte*/ *پبراشتِن pebərāšten*/ *پپراشتهpepərāšte* / *پپرازیاوندهpepraziāvənde* *پبرازیاوندهpebrāziāvənde*:
تکیه دادن چیزی
🙏🏻
[۸/۲۱،‏ ۱۵:۵۱] #مریم_محسنی_ماسال: ویتاره vitāre می گوییم
بیکباره برگها را از شاخه کندن

[۸/۲۰،‏ ۲۳:۳۳] #هویه_تحویلداری_رضوانشهر: زالاوم کرده
هلاک شدم/ازخستگی هلاک شدم.. بیحال شدم
اگراین واژه معنی دیگری داردبزرگان گروه لطف کرده معنی کامل وصحیحش راعنوان کنید
باتشکرهویه تحویلداری ازرضوانشهر
[۸/۲۱،‏ ۱۵:۵۶] #مریم_محسنی_ماسال: سلام بر شما
من چنین کلمه ای نشنیدم
زله کرده zala karde داریم به معنی زهره ترک شدن ، ترسیدن
[۸/۲۱،‏ ۱۵:۵۹] #ضیا_طرقدار: در پارسی واژه ، زِل لِه ، داریم ..

مانند این جمله معروف :

این بچه من را زِل لِه کرد ...
[۸/۲۱،‏ ۱۶:۰۵] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود
زالو اوبم من از قدیمیای محل شنیدم🙏
[۸/۲۱،‏ ۱۶:۰۶] #هویه_تحویلداری_رضوانشهر: براثرفشارزیاد کاری
میگن. زالاوم کرده
بخصوص درکارسنگین کشاورزی ورفت وآمددرییلاقات تامیرسیدندازخستگی زیادمیگفتندزالاوم کرده
[۸/۲۱،‏ ۱۶:۰۸] #هویه_تحویلداری_رضوانشهر: زال که میشه همون کیسه صفرا... آو.. که همون آب درکل (آب کیسه صفرا)
[۸/۲۱،‏ ۱۶:۱۵] #هویه_تحویلداری_رضوانشهر: به درخواست تعدادافرادی که از واژه نامه تالشی یاهمون واجه واج اطلاعاتی داشتندپرسش کردندوپاسخ خواستند
[۸/۲۱،‏ ۱۶:۴۶] #منصور_بلوری_گشت: ما داریم واژه ای بنام (زالش) که مربوط
به حیوانات است که در اثر گرما به این بیماری دچار می شوند
[۸/۲۱،‏ ۱۶:۵۳] #هویه_تحویلداری_رضوانشهر: درودبه حیوانات هم مربوط میشه
مثلابیچاره گا... زالاو کرده
[۸/۲۱،‏ ۱۶:۵۶] #بیت_اله_صفری_فومن: درود و عرض ادب
*زالٓش*
وقتی که بچه بودیم و گوجه سبز نرسیده رو خارج از قائده و به مقدار زیاد می‌خوردیم و یا همچنین انار نرسیده رو مصرف میکردیم بزرگترها میگفتند که زیاد نخور *زالٓش کری*

*زال*
معنی بی ادبی داره
مربوط به نشیمنگاه آدمها

*زٓلٓه ترکه*
زهره تَرَک، زهله ترک شدن.

دییٓرماز خش
بیت الله صفری سیدآبادی 🙏

#دکتر_فرزاد_بختیاری:
درکتاب فرهنگ تطبیقی تالش و تاتی وآذری دکتر عبدلی
زال: نوعی بیماری برای دامهاست؛تورم طحال
#فرنگیس_قلیزاده_ماسال: درود بر همه بزرگواران
ما درماسال به کسی که گوجه سبز یا باقلا مازندرانی زیاد خورده باشدمی گوییم
خروئه زله :xarua zala و باکله زله :bâkle zalaکردشه.بیمار
دچار کم خونی وبی حالی
می شود که باخوراندن دوشاب یا شیره انگور
درمانش می کنند
#دکتر_فرزاد_بختیاری: *زالاو* (zālāv)
بنده هم در منطقه ما *زالاو* نشنیدم؛ اما از مجموع اظهارات شما خوبان پیداست که این کلمه باید با *زله* (zala) و *زال* (zāl) در پیوند باشد‌.
#دکتر_فرزاد_بختیاری: *طحال*
فرهنگ فارسی معین
(طَ) [ ع . ] (اِ.) اسپرز، سپرز؛ یکی از اعضای داخلی بدن انسان که در طرف چپ شکم قرار دارد و کار آن ذخیره کردن گلبول های سرخ است .
#دکتر_فرزاد_بختیاری: *زله (zala)*
برابر *زهره* فارسی

👇
لغت‌نامه دهخدا

*زهره* . [ زَ رَ / رِ ] (اِ) پوستی باشد پرآب که بر جگر آدمی و حیوانات دیگر چسبیده است . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). و به عربی مراره گویند.(انجمن آرا) (آنندراج ). و با لفظ بافتن و شکافتن مستعمل است . (از آنندراج ). پوستی باشد کیسه مانند که درآن آب زرد تلخ پر باشد و آن به جگر هر حیوان چسبیده می باشد. (غیاث ). صفرا و مراره . پوستی کیسه مانند که به جگر چسبیده و محتوی صفرا می باشد. (ناظم الاطباء).
#هویه_تحویلداری_رضوانشهر: زال که چسبیده به روده بزرگ ماهی ووووکه مزه تلخی داردوقابل استفاده نمیباشد
#سارا_روحانی_رضوانشهر: سلام هویه جان خوبی عزیزم
عصرتون خوش

ما تو گویش تالش دولاب ( زال) داریم و این واژه تالشی بیشتر برای حیوانات بکار می‌برند

مثلاً می‌گفتیم :
هوا خیلی خیلی گرمه ... الان گاو زال می‌کنه...
یعنی در اثر کمبود آب و گرمای زیاد زرد میشه....و احتمالا صفرا کارش را خوب نمی‌تواند انجام دهد...و
به خاطر همین.... مردم بیشتر احشام خودشون را تو فصل تابستان به ییلاقات می‌بردند که از بعضی از امراض و گرمای شدید در امان باشند
ولی در مورد انسان چیزی به یاد ندارم

#اسماعیل_دوستی_خوشابر:
ما درمورد انسان هم بکار میبریم
کسی که زیاد تشنش شده باشه میگیم=(زالِش آکَردَه)یا (زال کَردِشَه)
یا میگیم(زال دونِش بَرمَه وِشنَگیرا یا تِشنَگیرا)
زال آو= به مایع صفراوی کیسه صفرا میگیم زال آو
#اسماعیل_دوستی_خوشابر:
زالِم کَردَه= هلاک شدم (مقصود اینجا ازتشنگی است)
زالشون آکَرد=هلاک شدن از تشنگی
زال آمَکَری=هلاک نشوی از تشنگی
زال آکَردِر؟=هلاک شدی از تشنگی؟
زالِش کَردَه نی کِ!= هلاک نشده است که از تشنگی!

#بیت_اله_صفری
*زالش*
وختی آلوچه زیاد می‌خوردیم ، مادر بزرگ و پدر بزرگ و ...
میگفتند زیاد نخور ، زالش می‌کنی.
یا انار نرسیده رو می‌خوردیم ، همینطور...
خروئه زالش، اناره زالش

*زال*

با عرض پوزش مجدد

یکی اگر چاک شلوارش پاره بود و هم میشد.
میخندیدند بهش و میگفتد
اشته *زال* بٓرومٓه.
#حسین_زاغی_ماسال:
*چه زله او آبه*
*چم زله ترکه*
یعنی *خیلی ترسیدم*

[۸/۲۱،‏ ۲۱:۳۴] #مریم_محسنی_ماسال: تالشی گویش ماسال
۱ - تشندی سیستهtešandi siste : از تشنگی سوختن، از تشنگی هلاک شدن
۲- تشنک کردهtašnak karde : در حد هلاک شدن تشنگی کشیدن
۳- سو پتیله su petille : خیلی تشنه شدن و آب خواستن
۴- تشیر به tešir be : تشنه بودن
۵- تشندی کشه tešandi kaše : تحمل تشنگی کردن
گرد آورنده مریم محسنی
[۸/۲۱،‏ ۲۱:۵۰] #انوش_نازیابی_فومن: درود
گویش فومنات
تشیری سیمه
سپاس

[۸/۲۲،‏ ۱:۲۴] #ضیا_طرقدار: زبان تالشی - گویش شهرستان آستارا

۱. واندِه vânde : انداختن

۲. دَه واندِه dâvânde : داخل انداختن ، درون انداختن

۳. سَه واندِه sâvânde : سَر انداختن ، نقش انداختن ، طرح انداختن ، مانند سر انداختن یک بافتنی در ابتدا ، و کشیدن و نقش اتداختن اولیه یک طرح نقاشی روی کاغذ .

۴. سَه دَه واندِه sâdâvânde : فهماندن، متوجه کردن، در سر انداختن ، مانند اینکه کسی می خواهد موضوعی را به کسی دیگر بفهماند .

دَه dâ : در ، حرف اضافه

سَه sâ : سَر ، روی، حرف اضافه
[۸/۲۲،‏ ۹:۰۸] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *درود بر ضیاء بزرگوار*
*و همه اعضای محترم گروه*

صبح همه شما به خیر و روز خوبی داشته‌باشید🌹

ضیاء جان، در مثال شماره ۴ شما، بعید است که *سه* (sa) که شکل کوتاه‌شده *سر* (sar) است، پیشوند باشد.

ما هم در تالشی جنوبی نمونه‌های مشابه داریم:

- *سر آرنده* (sar ārande): متوجه ساختن، ملتفت ساختن، خبردار ساختن و ...

- *سر آلکه* (sar ālake): متوجه شدن، ملتفت شدن، خبردار شدن و ...

- *سر برکرده* (sar barkarde): متوجه شدن، فهمیدن، درک کردن و ...

- *سر برشه* (sar barše): متوجه شدن، فهمیدن، سر رفتن (بیرون ریختن مایعات از ظرف) و ...

در تمامی این نمونه‌ها، *سر* (sar) عنصر غیرصرفی این مصادر است و یک تکواژه آزاد معنادار. و این مصدرها همگی باید از مصادیق مصادر غیرساده فرامرکب یا عبارتی باشند؛ چون ساخت آن‌ها چنین است:
*تکواژه آزاد معنادار+ تکواژ وابسته (پیشوند) + شکل ساده مصدر* .

[۸/۲۲،‏ ۱۲:۳۷] #ضیا_طرقدار:
درود .. سپاس از شما..
در گویش آستارا: سَه sâ ، به معنای ، سر و کله انسان ، هم هست، و به معنای سَرِ یا روی چیزی هم هست و حرف اضافه...

گویا این حرف اضافه در حالت پیشوندی هم ایفای نقش می کند در بعضی فعلها ..

ولی خب بررسی بیشتری می خواهد و سخن شما نیز بسیار محترم است .. به احتمال با بررسی فعل های بیشتری می توان نتیجه گرفت .. زنده باد .

#دکتر_فرزاد_بختیاری:

درودی دوباره بر ضیاء عزیز

بله؛ در تالشی شمالی، *سه* (sa) علاوه بر معنای سر/ کله، هم کارکرد حرف اضافه‌ای دارد و هم پیشوند مصدری - فعلی؛ اما این‌که در چه موقعیتی پیشوند است، شاید همیشه کار ساده‌ای نباشد.

سپاس از دقت نظر و بزرگواری حضرت‌عالی🙏🌹

[۸/۲۲،‏ ۱۳:۱۴] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود بر شما
یه سوال؟
آیا می‌تونید این مصدر رو به این صورت به کار ببرید؟
سَه‌م دَواندِه؟ یا سَه‌ش دَواندِه؟
[۸/۲۲،‏ ۱۳:۲۳] #ضیا_طرقدار: سَم دَواندِه sâm dâvânde ؛

سَه دَاواندمِه sâ dâvândəme :

فهماندم، متوجه کردم ، موضوعی را به کسی فهماندم .
[۸/۲۲،‏ ۱۳:۲۵] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: خیلی ممنون
خوب پس ظاهرا سه پیشوند نیست اینجا، چون در تالشی نمی‌تونیم به پیشوند ضمیر متصل، وصل کنیم

[۸/۲۲،‏ ۱۰:۲۰] #منصور_بلوری_گشت: ونده:vande: روانه کردن
پونده:pevande: بستن
مون:mavan: روانه نکن
مکن: makan:درنیاور، (درخت را)
پین:peyan: بیانداز
منصوربلوری ازگشت

[۸/۲۲،‏ ۱۲:۳۷] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: ینده : yande=روانه کردن،فرستادن
مین:mayan=نفرست،
روانه نکن
دوسته : davaste=
بستن
دوند:davend=ببند
مدوند:madavend=
نبند
مکن:makan=نکن،درنیاور
سردگته=sardagete:
سرانداختن یک بافتنی
ازاول
سرآچینده:sarâčinde=
کورکردن دانه های بافتنی
واز میله بیرون آوردن درپایان
گویش ماسال
[۸/۲۲،‏ ۱۳:۰۵] #عاشوری_شولم_فومن: تالش فومن
ویرَشته : virašte : افراشتن
رشته : rəšte : ریسیدن
رَجه رجه : raja raja : راه راه

#شیرمحمد عاشوری

[۸/۲۲،‏ ۱۳:۰۵] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: سلام
روزتون به خیر
امکانش هست از رویسته به معنی جاری شدن یک مثال بگید؟
[۸/۲۲،‏ ۱۵:۰۱] #دکتر_فرزاد_بختیاری: عارف عزیز
درود بر شما و روزتان به خیر🌹

مثال برای روییه/ رویسته:

۱. *ام بیلاوارثه مریضی/ لکندگی الان ده همه جا روییه.*

۲. *کرونا رویسته پسۊ، بر برشه‌نبو.*

[۸/۲۱،‏ ۱۵:۰۸] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
معنای دقیق مصدر *پرچینده* در تالشی جنوبی چیست عارف عزیز؟ و چه ارتباطی با این *پرچین* ی دارد که به عنوان سند ارائه کردید؟

*پر* (par) و *پره* (para) هر دو در تالشی امروز به عنوان یک واژه مستقل و زنده به کار می‌رود و کارکرد پیشوند فعلی - مصدری ندارد نیک‌مرد.
#عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
پرچینده رو نمی‌دونم
ولی معنی دپرچینده و آپرچینا رو می‌دونم
و می‌دونم که این‌ها با چینده/چییه، آچینده/آچییه و دچینده/دچییه مرتبط هستن، و قاعدتا پرچین هم با این‌ها باید مرتبط باشه
[۸/۲۲،‏ ۱۵:۱۴] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
*آپرچینده* ( *āparčinde* ) / *آپرچییه* ( *āparčiye* )
۱. به سلامت پشت سر گذاشتن یک مریضی، گذراندن دوره بیماری، بهبود یافتن، مصونیت یافتن

۲. تسویه حساب، به هم زدن یک رابطه و معامله
۳. تجربه کردن کاری، طی کردن راه و مسیری و تجربه اندوختن از آن
۴. جمع و جور کردن شاخ و برگ بریده و خشکیده درختان از زمین، زدن و جمع و جور کردن گیاهان هرز و مزاحم (بر و تل و ...)، آپرچینا
۵. و ...
[۸/۲۲،‏ ۱۵:۱۷] #حسین_زاغی_ماسال:
*پرچییه*
ریشه کن شدن،ریشه کن شدن یک واگیری،
شاید: رو به زوال رفتن هم بتوان گفت

#دکتر_فرزاد_بختیاری:

*پپرچینده* ( *peparčinde* ) / *پپرچییه* ( *peparčiye* )

۱. نابود کردن، از بیخ و بن کندن، نیست کردن
۲. در هم پیچیدن حیات و بود و باش کسی و چیزی
۳. بنیاد کسی و چیزی را کلا برانداختن
۴. جارو کردن/ شدن جانداران به‌واسطه یک بیماری مهلک و فراگیر چون وبا و ...
۵. ...

*دپرچینده* ( *daparčinde* ) / *دپرچییه* ( *daparčiye* )

۱. جمع و جور کردن وسایل
۲. جمع کردن کار و کاسبی، به هم زدن بساط چیزی و کاری، جمع کردن بساط، دست از کاری کشیدن، درهم پیچیدن تومار کسی یا چیزی و ...

[۸/۲۲،‏ ۱۵:۳۳] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
خلاصه دریافت بنده:
هرگاه پیشوندی مصدرساز (فعلی)، زنده و زایا باشد، امکان به کارگیری پیشوندی دیگر در همان مصدر/ فعل ممکن نیست. بنابراین اگر در شکل تاریخی و امروزین مصدر و فعلی ما دو یا چند پیشوند می‌بینیم، حتما پیشوندهای کهن آن، کارکرد و قابلیت پیشوندی خود را ا زدست داده و به عنصری مرده یا نازایا تبدیل شده‌اند که آن مصدر توانسته پیشوندی جدید، زنده و زایا بپذیرد. این قاعده‌ای است که دست‌کم در تالشی می‌تواند صادق باشد.

در تالشی اگر *دویریته* و یا چیزی شبیه آن داریم، حتما آن *وی/ vi* آغاز ویریته کارکرد پیشوندی خودش را از دست داده که توانسته پیشوند جدید *د/ da* را بپذیرد. اگر چنین نبود، فعل امر از مصدر *ویریته* نمی‌توانست *بوریج/ برویج* باشد و b امری بگیرد.
[۸/۲۲،‏ ۱۵:۳۷] #علیرضا_پناهی_عنبران: پارچٚنِه pārčəne:جمع و جور کردن
دَپارچٚنِه dapārčəne:همه دور و اطراف را جمع کردن
اوپارچٚنِه upārčəne:با کم و کاستی ها ساختن و امرار و معاش کردن
پِپارچٚنِه pepārčəne:از پایین به بالا جمع کردن
پارچیئه دپارچیئه اوپارچیئه پپارچیئه شکل دیگر از این مصدر است

[۸/۲۱،‏ ۱۵:۴۱] #منصور_بلوری_گشت: با درود
در منطقه فومنات داریم:ویریته:virite
به معنای نوعی چیدن برگ درختان است،مانند
تویه لیوی ویریتمه
[۸/۲۲،‏ ۱۴:۰۵] #وحید_علیپور_شفت: درود
اين از رده كردن مياد
رده؛rədá :جدا كردن بذور يا برگ از شاخه اصلى(برزى رده بكرم)
تويه ليوى ويردمنه گائون را
ويرده :virəde

[۸/۲۲،‏ ۱۴:۲۶] #وحید_علیپور_شفت: درود
من همين دو شكل رو شنيدم
ويرده هم عملى مشابه رده كردن هست اما براى برگها استفاده ميشه
مثلا وقتى در پاييز برگها زرد و كم رمق شده اند با دست از ابتداى شاخه به سمت انتها ميكشيم و برگها جدا ميشوند به اين عمل "ويرده" ميگيم.

[۸/۲۲،‏ ۱۵:۴۴] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود بر وحید ارجمند

به کاه باقی‌مانده از "ژه‌کری"، *رده* (rada) هم میگن.

- کلش
- رده
- سره‌چینه/ سرَچینه

اگر اشتباه نکنم در تالشی جنوبی یک مصدر هم داریم به شکل *ریته* (rite).

[۸/۲۲،‏ ۱۷:۱۱] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *ریته* (rite) باید شکلی از *ریختن* باشد.
و بن مضارعش *ریج* (rij) است که کاربرد بیشتری از بن ماضی دارد:

- *گوله ریج* (gulla-rij): ابزاری که قدیم به کمک آن برای تفنگ‌های سرپر و امثال آن گلوله می‌ساختند، قالب گلوله‌ریزی

- و ...
[۸/۲۲،‏ ۱۷:۱۳] #علیرضا_پناهی_عنبران: رٚژیئِه rəžie:ریزش
رٚژاندِه rəžānde:تخریب کردن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۸/۲۲،‏ ۱۷:۱۴] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: به به 👌🏻
من فک نمی‌کردم بن ماضیش باقی مونده باشه

ویریجاونده و ویریجئیسته هم از همین ریشه هستن، که بیشتر به معنی فروریختن هستن
[۸/۲۲،‏ ۱۷:۱۷] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *ریجییه (rijiye) / ریجیسته* ( *rijiste* ) هم داریم.
[۸/۲۲،‏ ۱۷:۱۷] #مریم_محسنی_ماسال: سلام خدا قوت
لوئه ریجه
ریجه rije : وراجی کردن
[۸/۲۲،‏ ۱۷:۱۸] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود دکتر بختیاری گرامی😍😍🙏
دریته darite:پر کردن
اوریتِه urite:خالی کردن
اَریتِه arite:فرو ریختن
.....

#ضیا_طرقدار

زبان تالشی - گویش آستارا

قری یِه ، غری یِه qəriye : ریزش ، سقوط ، مانند ریزش سنگ ها از کوه و بلندی، مانند ریزش و نابود شدن یک خانه قدیمی

آقری یِه âqəriye : از بالا به پایین و روی زمین ریزش کردن ، مانند ریزش میوه های درخت روی زمین .

رُداواندِه rodâvânde : راه انداختن ، رهسپار کردن ، در راه انداختن ، کسی یا کسانی را برای رفتن به جایی رهسپار کردن ، مانند رهسپار کردن مهمان ها برای رفتن .

رُکاردِه rokârde : ارسال کردن، فرستادن، راهی کردن ، مانند چیزی یا کسی را به جایی فرستادن

آرتِه ârəte : ریختن روی زمین ، مانند چیزهایی را روی زمین ریختن.

دَرتِه dârəte : جارو کردن


#علیرضا_پناهی_عنبران:
رٚژیئِه rəžie:ریزش
رٚژاندِه rəžānde:تخریب کردن
زبان تالشی/نمین_عنبران

#بهنام_ن_ماسال:
همین واژه ی
پ+پر+چینده
دو پیشوندی نیست؟
[۸/۲۲،‏ ۱۶:۳۰] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود و سپاس
پرچینده/ پرچییه ممکن است در اصل یک مصدر پیشوندی باشد؛ اما وقتی فعل امر ساخته‌شده از این مصدر، b می‌گیرد، یعنی *پر* (par) پرچینده/ پرچییه کارکرد پیشوند مصدری/ فعلی خود را از دست داده‌است. و چون *پر* (par) کارکرد پیشوندی نداشته، توانسته پیشوندهای جدید بگیرد: آپرچینده، دپرچینده، پپرچینده و ...

از این گذشته، در میان پیشوندهای مصدری/ فعلی شناخته و پرکاربرد تالشی امروزین، ما پیشوند پر (par) نداریم؛ بلکه پ (pe) / پر (per) داریم.
[۸/۲۲،‏ ۱۶:۳۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری: مقایسه مصدرهای زیر با مصدرهای *پرچینده/ پرچییه، آپرچینده/* *آپرچییه، دپرچینده/ دپرچییه،* *پپرچینده/ پپرچییه و ...* می‌تواند فایده‌مند باشد.

- *چینده/ چییه*
- *آچینده/ آچییه*
- *دچینده/ دچییه*
- *پچینده / پچییه*
- *ویچینده / ویچییه*
و ...
[۸/۲۲،‏ ۱۶:۴۸] #منصور_بلوری_گشت: با درودو خسته نباشید
چینده : چیدن
آچینده:کندن میوه یاهرچیزی
دچینده: روی هم انباشتن
پچینده: گردآوری وجمع کردن
ویچینده:بستن، چمی ویچین، چشمت را ببند
ویراشته: آویزان کردن
ویداشته: شلیک کردن

ویزارنده: پاره کردن
#سارا_روحانی_رضوانشهر:
چییه ( čiye ) چیدن
آچییه ( āčiye ) چیدن / باز کردن
دچییه ( dačiye ) روی هم انباشتن / انبار کردن
پیچییه ( pəčiye ) جمع کردن/ گردآوری کردن
ویچییه ( vičiye ) روی هم گذاشتن / منظم چیدن
ویراشته ( viyrāšte ) آویزان کردن
ویداشته ( vidāšte ) پرتاب کردن
[۸/۲۲،‏ ۱۷:۱۵] #بهنام_ن_ماسال:
سپاس
پرچییه:۱:مصونیت یافتن ۲: دوری گزیدن(دکتر رفیعی ص۶۲)

پرچیین: ۱_سپری کردن دوره نقاهت ۲_ از سر گذراند مثلا دوره زندانی
(فرهنگ تاتی دکتر بزرگ زاده ص۱۷۳)

پرچین: از نوعی مرض و درد مصونیت داشتن، بعد از دچار شدن
پرچینده: سپری کردن دورخ نقاهت
(استاد مسرور ص۶۲)
من واقعا پرچین را به تنهایی
در ماسال نشنیدم
حالا واقعا واژه ی
بپرچین داریم؟

ایا همین کلمه پرچین خودش به تنهایی نمیتونه فعل امر باشه؟
[۸/۲۲،‏ ۱۷:۲۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
بهنام عزیز
در فرهنگ تالشی استاد مسرور، کلمات گاهی درست و دقیق ثبت و آوانویسی نشده‌اند. احتمالا این کلمه باید *پرچیین* (parčiyen)، یعنی شکل کامل *پرچییه* (parčiye) باشد.

فعل امر پرچینده/ پرچییه
بپرچین
بپرچینه
*ته اول ام مریضی بپرچین، دا دییسم کرا چه بو* .

[۸/۲۲،‏ ۱۷:۱۵] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود بر بانو روحانی ارجمند

لطفا درباره این *ویراشته* کمی بیشتر بنویسید.
[۸/۲۲،‏ ۱۸:۱۲] #سارا_روحانی_رضوانشهر: سلام و عرض ادب آقای دکتر بختیاری گرامی

خسته نباشید

ویرشته یعنی آویزان کردن
مانند :
اشته شَوي ویرشتر؟
یعنی پیراهنت را آویزان کردی؟

شلاری ویرَرز.: یعنی شلوارت را آویزان کن

ویراشته ...تکان دادن و تمیز کردن البسه و پوشاک و رختخواب
مانند : خانه را تمیز کردی؟
کَه ر یا کئر ویراشته ؟
البته نظر شما و دوستان میتونه کمک کنه
🙏


#دکتر_فرزاد_بختیاری:
درود و سپاس بانو روحانی بزرگوار🙏🌹

خیلی لطف کردید و زحمت کشیدید.

پس تو گویش شما دو مصدر داریم:
۱. *ویرشته* : آویزان کردن
۲. *ویراشته* : تکان دادن و تمیز کردن البسه و پوشاک و ...

بسیار عالی 👏👏👏

،‏ ۱۱:۵۰] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود آقای دکتر بختیاری گرامی
در مورد واژه ( ویراشته )

ویراشنسته ( virâšənəste )
یعنی : تکان دادن البسه و پوشاک و غیر...

ویراشون ( virâšun )
تکان و تمیز کن
ویمه راشون ( vimarâšun )
تکان نده/ دست نزدن و به همون حالت ماندن

وینیمه راشون ( vinimarâšun )
نمی تکانم

ویراشنستر ؟( virâšənəsrər)
تکوندی ؟ یک حالتی که با تکان دادن گرد و خاک ریخته میشود و معمولا تو ایام عید اسباب و اثاثیه منزل و مخصوصاً فرش ها را دونفر با دست می‌گرفتند و تکان میدادند تا خاک خارج شود و گاهی هم با زدن چوپ به اون وسیله این کار انجام میشد
🙏

#حجت_دامن_کش_سیاهمزگی:
معادل کلمات شما در تالشی جنوبی:

ویراشنسته👇🏻

*ویلوئهvilloe/ویلوئِنvilloen*

ویراشون👇🏻

*ویلّاvillā*

ویمَراشون👇🏻
*ویمَلّاvimallā/مَویلّاmavillā/ویلّا مَدهvillā mada*

وینیمه راشون👇🏻

*نِویلّامnevillām/وینِلّامvinellām*

ویراشنستر؟👇🏻
*ویلویرَهvilloira*؟

🙏🏻


[۸/۲۳،‏ ۱۳:۵۵] #عاشوری_شولم_فومن:
ویلوئه در گویش فومن به معنای چیزی را تکاندن است
که فعل امری ان می شود : ویلا
[۸/۲۳،‏ ۱۴:۲۹] #اسماعیل_دوستی_خوشابر:
سلام ما مثلا میگیم (دَست ویلّا)
یا (دست ویلوئه) استفاده میکنیم

دوستی_خوشابر


[۸/۲۳،‏ ۱۵:۴۶] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام و سپاس
دقیقا
ویلوئه و ویلوئِن : تکاندن و تکان دادن
یه جور معنی کنایی هم داره

طرف میره خرید، برگشتنی میگه "م ده اوری تَمون چم جیفی ویلومه" ،(معنی مستقیم: من امروز تمام جیبم رو تکون دادم) یعنی تمام پولهامو خرج کردم

[۸/۲۲،‏ ۱۹:۳۳] #علیرضا_پناهی_عنبران: دَروستِه daruste :آراستن
راشتِه rāšte:آرایش کردن
زیبَل zibal:ظاهر
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۸/۲۲،‏ ۲۰:۱۵] #وحید_علیپور_شفت: سلام
غر به:هلاك شد
چِييى رَمه غر به؛گوسفندانش هلاك شدند
شفت
[۸/۲۲،‏ ۲۰:۳۶] #منصور_بلوری_گشت: ونده: vande: روانه کردن،

خردنی وندمه ت بوین

پسرک را روانه کردم ترا ببیند‌
بلوری
[۸/۲۲،‏ ۲۰:۴۱] #منصور_بلوری_گشت: ینده :yande: انداختن،

م ت ینم،

من ترا می اندازم، (البته در کشتی)
[۸/۲۲،‏ ۲۱:۱۰] #مریم_محسنی_ماسال: وییندهviyande : روانه کردن
هم شنیدم مطمئن نیستم تو ماسال شنیدم شاید از دوستان تاتم شنیدم
[۸/۲۲،‏ ۲۱:۱۶] #مریم_محسنی_ماسال: قر به qər be : از پا افتادن، خسته شدن، هلاک شدن، تار و مار شدن
قر قلیه به qər ə qaliya be : قلع و قمع شدن، لت و پار شدن، آش لاش شدن
قر قلیه کرده qərə qaliya karde ...
[۸/۲۲،‏ ۲۱:۱۸] #مریم_محسنی_ماسال: سلام
ما می گوییم :
- برنده barande : انداختن ، به زمین زدن
- پرنده perande : پرت کردن مانند تاس انداختن در بازیها
- درندهdarande : به داخل انداختن
- ویرنده : از بالا انداختن
[۸/۲۲،‏ ۲۱:۲۰] #منصور_بلوری_گشت: وینده: viyande: انداختن

توپی مرا وین جیر

توپ را برایم پایین بیانداز
[۸/۲۲،‏ ۲۱:۲۱] #مریم_محسنی_ماسال: ما می گوییم ویرندهvirande
لپی مرا ویرن جیر
توپ را برام بنداز پایین
[۸/۲۲،‏ ۲۱:۲۴] #علیرضا_پناهی_عنبران: وغانده vəqānde:ارسال کردن،فرستادن
وییاندِه یا ویانده کرینگان تبریز
[۸/۲۲،‏ ۲۱:۲۶] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: این‌طور که مشخصه ما دو تا مصدر داریم

روانه کردن:
یَنده
وَنده
وییَنده
وغانده
...

انداختن:
یَنده
وانده
غانده
فَنده
و ...


حالا اینکه این‌ها چقدر با هم مرتبط هستن رو باید بررسی کرد

[۸/۲۲،‏ ۲۱:۲۹] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود

وینده ( vinde ) دیدن

ویندم ( vindəm ) دیدم

ویندر ( vindər ) دیدی

ویندش ( vindəš ) دید

،
[۸/۲۲،‏ ۲۱:۳۲] #علیرضا_پناهی_عنبران: Daru kārde
بدرقه کردن(از داخل به بیرون راهی کردن)
[۸/۲۲،‏ ۲۱:۳۴] #مریم_محسنی_ماسال: را درازی rā dərāzi : بدرقه
را درنده rā darande : بدرقه کردن
[۸/۲۲،‏ ۲۱:۳۹] #سارا_روحانی_رضوانشهر: را درفنده ( rā darafande )
بدرقه کردن ...هر کس می‌تونه باشه مانند بچه بدرقه کردن و یا عروس بدرقه کردن و....

را درازی هم بدرقه کردن مهمان
[۸/۲۲،‏ ۲۳:۲۱] #منصور_بلوری_گشت:

پخر پخره : pəxər pəxəre : خنده خنده کردن و شوخی و مزاح
این اصطلاح برای انسان و حیوان بکار می رود

[۸/۲۳،‏ ۵:۵۵] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: تَندَلای= چرخش و تکان دادن حیوانات و احشام بعد از بلند شدن از جای خود.

وِنجووعَه= به حالت وحرکتی کششی که بعد از بیدار شدن از خواب به انسان دست میدهد.

[۸/۲۳،‏ ۱۰:۴۰] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: تندلا:tandala=حیوانات برای خشک کردن وراندن پشه ومگس خودرا بشدت
تکان می دهند،تکان دادن بدن
ونجوئه:vanjua=خمیازه، دهن دره

[۸/۲۳،‏ ۱۱:۳۲] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام
ما *تندَلا tandalā* رو همون تندلا میگیم و وِنجوئه رو *وِنجماvenjəmā*

[۸/۲۳،‏ ۱۵:۴۷] #وحید_علیپور_شفت: تندَلا:تكان دادن بدن در چهارپايان
شاقدَلا:سر تكان دادن چهارپايان
[گاهى براى انسان هم بكار ميرود كه حالتى توهين آميز دارد ]
ونجوا :venjəva
[۸/۲۳،‏ ۱۵:۵۲] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: 👏🏻
شاق دَلا شی ایچی دیگه یم وان؛ "فلانی دیگری را فشمfəšəm کر" ، ک معمولا گائون را بکار شو ، وختی خان یَندی حمله بکرن

#دکتر_فرزاد_بختیاری :
امه وایم:
*فشته* (fəštə)

[۸/۲۳،‏ ۱۵:۵۷] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام ، تشکر
بله فشته و فشمه ، د تا وایَم و فشته ، آوی صدا را نی وان ، جایی ک آو فشارینه بیرون بژَن ، چه صدا وان فشته

[۸/۲۳،‏ ۱۶:۲۹] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: *یَندهyande/یَندِنyanden*
انداختن ، زمین زدن، روی زمین گذاشتن
(فرستادن)
*بَیَندهbayande/ بَیَندِنbayanden* : انداختن، روی زمین پرت کردن ،
*یَندمهyandma/بَیَندمهbayandma*: انداختم ، زمین زدم
*یَندَماyandamā/بَیَندَماbayandamā*: انداخته بودم، زمین زده بودم
*یَنمyanəm/بَیَنمbayanəm*: می اندازم ، زمین میزنم
*به بَیَنمbe bayanəm*: باید بیندازم، باید به زمین بزنم
*بَیَنbayan* زمین بزن
و...
[۸/۲۳،‏ ۱۶:۴۲] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: *زمین ژَنده/ژَندِن* هم معنی انداختن و به زمین زدن هست
فقط زمین ژَنده حس میکنم شدت بیشتری نسبت به زمین یَنده داره ، و زمین یَندِه میتونه گاهی رها کردن روی زمین باشه
[۸/۲۳،‏ ۱۶:۴۵] #وحید_علیپور_شفت: يَنده ؛فرستادن
البته ويسياكرده هم ميگن
انداختن؛بَيندهِ
اگر منظور پرتاب كردن باشد؛تاو آدوئه
[۸/۲۳،‏ ۱۸:۲۹] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: سلام
وقت به خیر

به منتقل کردن بیماری چی می‌گید؟
آوَندِه (āvande)، آیَندِه (āyande) یا آرَندِه (ārande)؟

در ماسال:
آرَندِه (ārande): سرایت دادن
آلَکِه (ālake): سرایت کردن
[۸/۲۳،‏ ۱۸:۳۵] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: سلام
وقت به خیر

در ماسال:

زدن: ژَندِه (žande)
روانه کردن: یَندِه (yande)
انداختن: بَرندِه (barande)

* بَرندِه، مصدری پیشوندی و یَندِه و ژَندِه مصادر ساده هستند.


در تالشی شمالی رایج در جمهوری آذربایجان (از لغت‌نامه‌ی آقای فخرالدین عباس‌زاده):

زدن: ژَی (žay)
روانه کردن: وٚغاندِی (vəqandey)
انداختن: غاندِی (qandey)

* هر سه مصدر، ساده هستند.


البته ممکنه برای هر کدوم از این واژه‌ها معادل‌های دیگری هم وجود داشته باشه، ولی برای تخصصی شدن بحث، از آوردن اون مفاهیم خودداری کردم.
[۸/۲۳،‏ ۱۹:۱۴] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: ژنده:žande=زدن
بژن:bežan=بزن

ینده:yande=فرستادن،روانه کردن
بیین:biyan=بفرست،روانه کن

برنده: barande=انداختن
برن:baran= بینداز

آرنده:ârande=سرایت دادن،انتقال،دادن،
البته آرنده معنی دیگری
هم دارد که سقط جنین
گفته می شود
خردن آرنده:xerdan ârande= سقط جنین کردن
گویش ماسال
[۸/۲۳،‏ ۱۹:۲۴] #ضیا_طرقدار: زبان تالشی - گویش آستارا

آشاندِه âšânde : افشاندن ، تکاندن ، مانند افشاندن و تکاندن یک پارچه یا سفره خوراک .

پِشاندِه pešânde : به بالا افشاندن ، پخش کردن، پاشیدن ، مانند چیزهایی را به روی زمین پخش کردن ، مانند پاشیدن بذر در زمین کشاورزی
[۸/۲۳،‏ ۱۹:۲۷] #ضیا_طرقدار: زبان تالشی - گویش شهرستان آستارا

ژای žây : زدن
رُکاردِه rokârde : فرستادن ، ارسال کردن ، راهی کردن
وانِده vânde : انداختن
[۸/۲۳،‏ ۲۰:۳۲] #منصور_بلوری_گشت: با درود

ینده:yande:انداختن

زنده:zande:زاییدن

ژنده:žande: زدن

ونده:vande:روانه کردن

منده: mande: ماندن

خونده:xundeخواندن

وینده:viyande:انداختن

منصوری بلوری از گشت
[۸/۲۳،‏ ۲۰:۴۰] #منصور_بلوری_گشت: بادرود وخسته نباشید

آینده:āyande:سرایت دادن،بیماری

ازیکی به دیگران

آلکه:ālaka: یعنی ازیکی بیماری ای
گرفتن
ازمصدر آین:āyan
آیَنم
آیَنی
آیَن٘
بلوری ازگشت
[۸/۲۳،‏ ۲۰:۴۸] #عاشوری_شولم_فومن: گویش فومن/شولم

ژنده : žande : زدن
اَی نبو ژنده
او را نمی شود زد
وَنده : vande : فرستادن
چه ونده سخته
فرستادنش سخت است
لاکنده : lakənde : انداختن
اَه زیرنگه نبو اَی لا کندِه
او زرنگ است نمی شود او را انداخت

شیر محمد عاشوری
[۸/۲۳،‏ ۲۱:۱۵] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود

ژه : že : زدن
ویسا کرده : visâ karde یا
ویسا آکرده: visâ âkarde :
فرستادن ؛ ارسال کردن
بَرَفنده : barafande : انداختن؛ به زمین زدن
بَرفن : barafan : بینداز

آروَرده : ârvarde : مریضی را به کسی منتقل کردن

البته آرورده به معنای دیگری هم هست ...یعنی بالا آوردن؛ استفراغ کردن

سارا روحانی_ پره سر
[۸/۲۳،‏ ۲۱:۳۰] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود
ژَئِه žae:زدن
وٚغاندِه vəqānde:ارسال کردن،فرستادن
روئی کاردِه rui kārde:راهی کردن
غاندِه qānde:انداختن،پرت کردن
پارت کاردِه pārt kārde:پرت کردن
شدوئِه šədue:انداختن
فر دوئِه fər due:انداختن به صورت چرخشی
کرتنغ kərtanaq:نوعی پرتاب
....
زبان تالشی/نمین_عنبران

[۸/۲۳،‏ ۲۱:۴۰] #ضیا_طرقدار: دگرگونی واژه ها از گویش شمالی تا جنوبی

واژه ها را از گویش شمالی تا گویش جنوبی می بینیم در این گروه ، نکته جالب اینکه تا حدودی دگرگونی واژه ها از لحاظ تلفظ و دگرگونی واژه ها از لحاظ معنا را می توان کاملا مشاهده کرد ، دگرگونی هایی معنایی بیشتر در راستای هم هستند و شبیه معنای ریشه ای واژه یا فعل ..

این گونه که مشاهده می شود در بعضی از گویش ها معناهای ریشه ای حفظ شده است مخصوصا در برخی از گونه های گویش های شمالی ، ولی در گویش های دیگر مخصوصا در گویش های مرکزی و جنوبی معناهای واژه ها بیشتر شبیه معنای ریشه آن واژه یا فعل است و یا در راستای معنای ریشه ای واژه یا فعل.....!!!

در کل از تمام واژه هایی که دوستان از تمام گویش ها می فرستند می توان تمام این حالتها را استخراج کرد ..
[۸/۲۳،‏ ۲۲:۰۳] #ضیا_طرقدار: چند روز پیش غیر مستقیم واژه هایی نوشته شد توسط نگارنده که به این حالت پرداختم ولی زیاد مورد توجه کسی نشد ..

چند مثال می زنیم تا با هم فکر کنیم :


در گویش آستارا : زیل zil ، یعنی ذغال سرخ شده و داغ، ذغالی که به رنگ سرخ درآمده و آمده گذاشتن گوشت ها روی آن است ..

در یکی از گونه های گویش جنوبی ، زیل zil ، یعنی ، تاول ، و در یک گویش جنوبی دیگر در کتابی دیدم به معنای زخم سرخ رنگ روس پوست است که در حال خوب شدن است...

خب ، حالا واژه ، زیل zil ، معنای اصلی و ریشه ای آن کدام است ..؟؟؟!!!

معنای ریشه ای زیل ، به معنای زغال سرخ شده است، یا به معنای تاول که مل می دانیم تاول سرخ رنگ است ، و با به معنای زخم سرخ رنگ روی موست که دارد خوب می شود ...؟!!

کدام معنا ، معنای ریشه ای و اصلی آیت و کدام معناهای ثانویه و در راستای معنای ریشه ای واژه ‌..؟؟!!

خیلی ساده یعنی نیاکان ما واژه زیل را اول به کدام حالت گفتند ؟؟!!!!
[۸/۲۳،‏ ۲۲:۰۸] #ضیا_طرقدار: 👆👆👆👆

یک مثال دیگر...

در این گویش ، وَندِه، به معنای فرستادن است..

در گویش آستارا، به معنای، انداختن است ...

خب ، این واژه در اصل و ریشه به کدام معنا است ؟؟!

انداختن ، یا فرستادن....!!

فرستادن در گویش آستارا، رُکاردِه، می شود ..

چگونه متوجه شویم معنای ریشه ای یک واژه کدام است ...؟؟!!

اگر به تمام واژه هایی که دوستان در این مدت نوشته اند دقت کنید این معناهای هم راستای هم را در یک واژه زیاد می بینیم ... !!!!
[۸/۲۳،‏ ۲۲:۲۰] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود

آوَل : âval : تاول

زییال : ziyâl : زغال

سارا روحانی
[۸/۲۳،‏ ۲۲:۲۴] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود بر شما
در تالشی شمالی مصدر وغانده رو داریم به معنی فرستادن، نمی‌دونم چرا در گویش شما نیست این واژه

این ونده‌ که ایشون نوشتن احتمالا با وغانده هم‌ریشه‌ست

و در خیلی از نقاطی که به تالشی جنوبی تکلم می‌کنن مصدر یَنده به معنی انداختن (بر زمین) هستش

در تاتی کرنقی (نوشته‌ی آقای یوسفی‌نژاد) مصدر وییَنده و در کتاب تاتی و هرزنی آقای عبدالعلی کارنگ، وییانده به معنی فرستادن هستند
[۸/۲۳،‏ ۲۲:۲۹] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: زل (زیل) در معنی دم کوتاه گوسفند (فرهنگ تالشی دکتر نصرتی) هم هست گویا

من در مورد این واژه یا واژه‌ها و ریشه‌شون تحقیقی انجام ندادم

اگر شما تحقیقی انجام دادین (مقایسه با زبان‌های باستانی و دیگر زبان‌های ایرانی)، ممنون می‌شم همرسانی کنید با ما

درود بر شما 🙏

#ضیا_طرقدار:

در شهرستان آستارا دو گونه تالشی وجود دارد ... یکی گونه لوندویل، و دیگری گویش روستاهای دهستان هیران..

در گویش لوندویل : غانده، انداختن

در گویش دهستان هیران: وانده، انداختن

در گویش لوندویل: پهن کردن و گستراندن، اُقاندِه، یعنی از بالا به روی زمین انداختن .. مانند پهن کردن سفره.

در گویش دهستان هیران:: جیکاردِه: پهن کردن ، گستراندن . یعنی: پایین کردن،

[۸/۲۳،‏ ۲۲:۴۲] #مریم_محسنی_ماسال: زبان تالشی گویش ماسال
زدن
- ژنده žande : زدن،
تعبیه کردن، نصب کردن، دزدیدن، آسیب زدن، بستن
- یوخه کرده yuxa karde : زدن
- ویماله vimāle : زدن
- دماله damāle : زدن
- نمه کو کرده namaku karde : زدن
- پنوئه penue : زدن
- لس ژنده ləs žande : با چوب زدن
فرستادن
- ینده yande : فرستادن
- آدوئه ādue : فرستادن
- ویر آکرده vir ākarde : پایین فرستادن
- کفا آدوئه kafā ādue : بالا فرستادن
جیر آدوئه jir ādue : پایین فرستادن
- رونه کرده ravna karde : فرستادن
- پکرده pekarde : به بالا فرستادن
- را درنده rā darande : راهی کردن، فرستادن
انداختن
- برنده barande : انداختن، گم کردن، شکست دادن، قطع کردن، حذف کردن
- ویرنده virande : به پایین انداختن
- درنده darande : به داخل انداختن
- پرنده perande : به بالا انداختن
- کفا پرنده kafā perande : به بالا انداختن
- تاو آدوئه tāv ādue : انداختن، پرت کردن
- جیر تاو آدوئه jir tāv ādue : پایین انداختن، به طرف پایین پرت کردن
- کفا تاو آدوئه kafā tāv ādue : بالا انداختن، بطرف بالا پرت کردن
[۸/۲۳،‏ ۲۳:۱۸] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: درود
*آیَندهāyande/ آیَندِنāyanden/آلَکاوندِهālakavənde/ آلَکاوندِنālakāvənden*
: منتقل کردن بیماری به کسی
_ کسی را با کس دیگر درگیر کردن و دعوا دادن

*آلَکهālake/آلکِنālaken*: سرایت کردَن ، با کسی درگیر شدن ،
🙏🏻
[۸/۲۴،‏ ۰:۱۶] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: آدوئه:âdue=دادن
آدَه:âda=بده
آدَیَه:âdaya=بدهید
آمَدَه:âmada=نده
آمَدَیَه:âmadaya=ندهید
مَادَه:maâda=نده
مَادَیَه:maâdaya=ندهید
گویش ماسال
[۸/۲۴،‏ ۰:۳۰] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: درود بیکران بزرگوار
ویرازنده:virâzənde=
آویزان کردن
ویرازن:virâzən=آویزان کن
ویرز:viraz=آویزان کن
ویرشته:virašte=آویزان کردن،آویختن

[۸/۲۳،‏ ۲۳:۰۶] #علیرضا_پناهی_عنبران: تِلَه تَوَن tela tavan:هزینه کرد برای مراسم تلخی و مرگ و میر
مارگ mārg:مرگ
ماردِه mārde:مردن
چَرتِه پیلَه čarte pila:هاج واج ،سردر گم
گومائی gumāi:خنگ
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۸/۲۳،‏ ۲۳:۱۱] #علیرضا_پناهی_عنبران: کۊنَه چولَه küna čula: گودی کمر
پَخیلَه چولَه paxila čula:گودی گردن
هٚردان دۊن hərdān dün:رحم
مازگ māzg:مغز
زبان تالشی/نمین_عنبران

[۸/۲۳،‏ ۲۳:۲۷] #عاشوری_شولم_فومن: فرمایش:شما متین
اما در منطقه ما زیل به هیچکدام از این معانی نیست.

زیل : مدفوع پرندگان

تالش فومن
[۸/۲۳،‏ ۲۳:۴۶] #علیرضا_پناهی_عنبران: زیل زغال مشتعل
زِوِل زغال خام
[۸/۲۴،‏ ۰:۰۴] #ضیا_طرقدار: در شهرستان آستارا دو گونه تالشی وجود دارد ... یکی گونه لوندویل، و دیگری گویش روستاهای دهستان هیران..

در گویش لوندویل : غانده، انداختن

در گویش دهستان هیران: وانده، انداختن

در گویش لوندویل: پهن کردن و گستراندن، اُقاندِه، یعنی از بالا به روی زمین انداختن .. مانند پهن کردن سفره.

در گویش دهستان هیران:: جیکاردِه: پهن کردن ، گستراندن . یعنی: پایین کردن،
[۸/۲۴،‏ ۰:۱۶] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: آدوئه:âdue=دادن
آدَه:âda=بده
آدَیَه:âdaya=بدهید
آمَدَه:âmada=نده
آمَدَیَه:âmadaya=ندهید
مَادَه:maâda=نده
مَادَیَه:maâdaya=ندهید
گویش ماسال
[۸/۲۴،‏ ۰:۳۰] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: درود بیکران بزرگوار
ویرازنده:virâzənde=
آویزان کردن
ویرازن:virâzən=آویزان کن
ویرز:viraz=آویزان کن
ویرشته:virašte=آویزان کردن،آویختن
[۸/۲۴،‏ ۰:۳۵] #ضیا_طرقدار: واژه رازندِه rāzənde ، به تنهایی در گویش شما معنایی دارد ، به چه معنا ؟؟
[۸/۲۴،‏ ۰:۵۹] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: خیر شایدهم من نشنیدم
[۸/۲۴،‏ ۱:۰۷] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: فرم واداری مصادر در تالشی ماسال به این صورت تولید می‌شه:
۱: بن مضارع + اونده (āvənde)
مثلا:
گله (gəle): جوشیدن
گلاونده (gəlavənde): جوشاندن

۲: اگر حرف دوم بن مضارع فتحه باشه:
بن مضارع (با این تفاوت که فتحه به ا کشیده تبدیل می‌شه) + انده (ənde)

مثلا:
وشته (vašte): جهیدن و ...
بن مضارع: وَز (vaz)
وازنده (vazənde): جهاندن و ...
یا
رسه (rase): رسیدن
راسنده (rāsənde): رساندن


در مورد فعل ویرشته (با بن مضارع ویرز):
این فعل خودش واداری هستش و شکل ویرازنده یکم نامأنوس و اضافی به نظر میاد
[۸/۲۴،‏ ۱:۱۶] #بهنام_ن_ماسال: درود من هم رازنده به تنهایی نشنیدم
اما
این دو حالت را شنیدم
ویرازنده : آویزان کردن
ویرازن آرزن : عمل آویزان کردن


یک فعل دیگه هم داریم شبیه همین
که معنای پاره کردن داره
ویزارنده : پاره کردن
جیزارنده : از بن پاره کردن
پزارنده : از پایین به بالا پاره کردن
[۸/۲۴،‏ ۱:۱۹] #ضیا_طرقدار: ساختار بعضی از واژه ها :
تالشی آستارا:

۱. پِکاردِه pekârde : بلند کردن، برخیزاندن، مانند بلند کردن کسی لز خواب
پِه( بالا ) + ( کاردِه) = بالا کردن

۲. پِراندِه perânde : شانه کردن موها به بالا
پِه ( بالا ) + راندِه( راندن، هدایت کردن)= بالا راندن

۳. آراندِه ârânde : شانه کردن موها به پایین
آ â ( پیشوند برای اشاره به سوی پایین ) + راندِه = پایین راندن

۴. رُکاردِه rokârde : فرستادن، ارسال کردن، راهی کردن
رُ ro ( راه) + کاردِه( کردن ) = راه کردن ، راهی کردن

۵. رُداواندِه rodâvânde : رهسپار کردن ، بدرقه کردن ، به راه انداختن
رُ ( راه ) + دَه ( در ) + واندِه ( انداختن ) = در راه انداختن
[۸/۲۴،‏ ۱:۲۴] #ضیا_طرقدار: زبان تالشی - گویش آستارا :

دواِ due : دادن

آدواِ âdue : آویزان کردن لباس به رخت آویز.

آ â ( پیشوند برای اشاره به سوی پایین ) + دواِ ( دادن ) = از بالا به پایین دادن .
[۸/۲۴،‏ ۱:۲۹] #بهنام_ن_ماسال: درود ما برای لباس اویزان کردن
ویرز استفاده میکنیم
خلائون ویرز رختاویزی کو
لباس ها را بیاویز به چوب رختی

پیشوند آ حرکت از/ بر مافوق چیزی را نشان میدهد از بالا و با احاطه
در ماسال هم
دواِ و آدوئه هردو معنی دادن می دهد
یک فعل هم داریم
نوئه: قرار دادن
و
آنوئه: چیزی رو از بالا روی چیز دیگری گزاشتن
ام پاره ته. اشته زمی سر آنه
این تکه پارچه را روی زخمت بزار
[۸/۲۴،‏ ۱:۳۴] #ضیا_طرقدار:
لباس را می بریم بالا و می آوریم روی گیره رخت آویز:: آدواِ : از بالا می دهیم به گیره رخت آویز..


نواِ ، نوئه nue : نهادن ، قرار دادن ، گذاشتن، چیزی را روی چیزی بر سطح نهادن...

پِنواِ penue : بالا نهادن ، بالا در سطح چیزی نهادن ، مثلا روی قفسه ای در بالا نهادن ...

ولی لباس گویی به گیره رخت آویز داده می شود برای همین، آدواِ ...
[۸/۲۴،‏ ۱:۳۴] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: پیشوند آ در تالشی ما، معادل اُ یا او در تالشی اون‌هاست

Âkarde
Ukarde
Okarde

همه در معنی باز کردن هستند
[۸/۲۴،‏ ۱:۳۷] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: ما ویدوئه رو برای کشیدن یا پوشاندن یا انداختن پارچه یا پتو و ... بر روی چیزی یا کسی استفاده می‌کنیم

#حجت_دامن_کش_سیاهمزگی:
درود
کلمه ی *آیَنده/ آیَندِن و آویزون آکرده/ آویزون آکردِن* هم معنی آویزان کردن میدن

#وحید_علیپور_شفت
درود
ما
آلاخنده؛alaxənde
و ويلاخنده هم در معنای آویزان کردن میگیم

[۸/۲۴،‏ ۱:۴۲] #ضیا_طرقدار: زبان تالشی - گویش آستارا

پِکاردِه pekârde : بیدار کردن ، بلند کردن ، بیدار کردن از خواب و بلند کردن از مکانی که کسی نشسته است .

پِکَه pekâ : بیدار کن ، بلند کن

پِماکَه pemâkâ : بیدار نکن ، بلند نکن

پِکام pekâm : بیدار کنم ، بلند کنم

پِکاردمِه pekârdəme : بیدار کردم، بلند کردم

پِی یاکاردیم piyâkârdim
پِماکاردی pemâkârdi : بیدار خواهم کرد

[۸/۲۴،‏ ۱:۴۹] #ضیا_طرقدار: ساختار پیشوند در گویش آستارا:

پِه : به سوی بالا

آ : از بالا به پایین

اُ : از بالا به پایین به روی چیزی

دَه : در امتداد و به سوی درون

سَه : بر روی و سر چیزی

جی : پایین و در سطح کف چیزی

وی : پایین عمودی ، مستقیم پایین
[۸/۲۴،‏ ۳:۰۹]


[۸/۲۴،‏ ۱۱:۳۴] #منصور_بلوری_گشت: با درود

پکه یا پکر:pekaیاpekar: بریز

پکار،ٱکار:pekar,ākar:کشت وکار،

زیروکردن زمین

پراکه:peraka:برگردان بالا

ویراکه:virāka:برگردان به
طرف پایین

ویکش:vikaš:بکش پایین

پکش: pekaš: بکش بالا

فاکش:fākaš: کشیدن از طول

بلوری ازگشت
[۸/۲۴،‏ ۱۱:۳۷] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود
روز به خیر
پس شما به بیرون کردن و بیرون رفتن چی می‌گید؟
وی و آ در یک گویش استفاده می‌شن یا دوگویش مختلف؟
[۸/۲۴،‏ ۱۲:۱۸] #ضیا_طرقدار: زبان تالشی - گویش آستارا

بی یِه باکاردِه biye bâkârde
باکاردِه bâkârde : بیرون کردن ، خارج کردن ، مانند کسی را از جایی بیرون کردن ، یا چیزی را از داخل جایی بیرون کردن.

بی یِه شِی biye šey : بیرون رفتن، کسی به بیرون و خارج می رود .

باشِه bâše ، باشِی bâšey : خارج شدن

بی یِه باشِی biye bâšey: بیرون خارج شدن .

پِه اوآردِه peuârde : بالا آوردن ، استفراغ، محتویات معده از بالا ( دهان ) خارج شدن .

وی شِی vi šey: اسهال ، بیرون روی، شل شدن شکم ، بیماری که معده و روده ها را درگیر می کند و شکم شل می شود و فرد تند تند دستشویی می رود تا تخیله کند از پایین .
[۸/۲۴،‏ ۱۲:۳۹] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: ممنون از شما
پس با (bâ) هم جز پیشوند‌ها هستش
در مفهوم از درون به بیرون؟
[۸/۲۴،‏ ۱۲:۴۸] #ضیا_طرقدار: بله، در پیشونده ها فراموش شد بالاتر ..

مانند:

باواندِه bâvânde : بیرون انداختن

[۸/۲۴،‏ ۱۵:۲۷] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود
ژَئِه žae زدن
یَخَه کاردِه yaxa kārde:زدن
اَوونِه avune:از بالا زدن
دَمولِه damule: اصطلاح زدن
اَمولِه amule:اصطلاح زدن
کوئِه kue:کتک زدن
تمبنه təmbəne:تنبیه کردن
پنوئه penue: از پایین تکیه دادن ،در حالت استعاره از پایین ضربه زدن
نمه خوک هارده nama xuk hārde:اصطلاح زدن
لَوو ژَئِه lavu žae:با چوب زدن
وغاندِه vəqānde:فرستادن
ادوئِه adue:از بالا بستن
اودوئِه udue:تکیه دادن از تمامی جهات
اَغانده aqānde:پایین انداختن
سارو وغانده sāru vəqānde:پایین فرستادن
.....

روئی کاردِه rui kārde:راهی کردن
رو اَغانده ru aqānde:راه انداختن
پِکاردِه pekārde:بیدار کردن،جا زدن
......
🌹🙏

واجه واج ۸/۱۸

واجه واج(واژه نامه تالشی):
[۸/۱۸،‏ ۱۰:۳۱] #ضیا_طرقدار: فکر می کنید ریشه واژه چه باشد ؟؟؟
در زبان تالشی گویش آستارا،
نوشیدن ، نوشاندن :
پِچُری یِه pečoriye
پِچُرُنی یِه pečoroniye
[۸/۱۸،‏ ۱۰:۴۴] #دکتر_فرزاد_بختیاری: ما *پچرده* (pečarde) یا *پچرییه* (pečariye)/ *پچریسته* (pečariste) داریم که از بن‌های *چر* (čar) و *چرد* (čard) شکل گرفته‌اند و ظاهرا ارتباطی با *نوشیدن* ندارند. و نیز *چرییه* (čəriye) یا *چریسته* (čəriste) که قبلا در همین گروه درباره‌اش بحث شده.
[۸/۱۸،‏ ۱۱:۰۵] #ضیا_طرقدار: بله، باید روی ریشه ، هنته ، کار کرد ..

پِچُری یِه ، در گویش ما به احتمال زیاد یک آوا واژه است ... چُریدن، شُریدن، شُره کردن ، حالت قطرات آب پیاپی و سریع تر از چکه چکه کردن .. و ...

مانند واژه ، شرشرَه ، به معنای: آبشار، در زبان تالشی گویش آستارا، که این نیز یک آوا واژه است..
شُر شُر ... و ...
[۸/۱۸،‏ ۱۲:۴۶] #مریم_محسنی_ماسال: ما می گوییم:
هینجاوندهhinjāvənde نوشاندن
بینجاون binjāvən / بهینجاون bəhinjāvən : بنوشان
شورشوره šuršura : خیس آب
آوه موچه āva muča : خیس آب
آوه شوره āva šurra: خیس آب
چره čere / چرییه čəriye/
چریستهčəriste / ریزش آب
ویچیرvičir : آبشار
اب ریزش بینی هم چره بکار می رود
چه وینی کو آو چره

[۸/۱۸،‏ ۱۵:۰۶] #محمد_رضا_فدایی: درود و خدا قوت خانم محسنی گرامی
آوه شوره = خیس آب
آوه شورا āvašurā و آوه شورایی āvašurāei را هم بمثابه آب کشیدن شیئی در آب و آب تنی هم شنیده ام
آوه کاکایی āvakākāei پرستوی دریایی
پرنده ای که بر روی آب پرواز میکند و هر از چندی دُمش را برای رفع خستگی به آب میکوبد ( آو کون ژن ) : āv kun žan
[۸/۱۸،‏ ۱۵:۱۲] #مریم_محسنی_ماسال: سلام و هزار سلامتی برای شما جناب فدایی بزرگوار
ما می گوییم
جانه شوره jāna šure: آب تنی
آو آکشهāv ākaše: آب کشیدن


[۸/۱۸،‏ ۱۳:۵۱] #مریم_محسنی_ماسال: خنجم ما هم داریم
از خنجم/ هینجم
ته خنجی /هینجی
اَ خنجه/ هینجه
امه خنجم/ هینجم
شمه خنجه / هینجه
اون خنجن/ هینجن
[۸/۱۸،‏ ۱۳:۵۱] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: بعضی اوقات ، واژه ی *پِخنجهpexənje* هم استفاده میکنن ، که بیشتر معنی سَر کشیدن میده
[۸/۱۸،‏ ۱۳:۵۷] #منصور_بلوری_گشت: با درود
در منطقه ی ما بیشتر خنته رواج دارد
م خنجم: من می نوشم
بخنج:, بنوش
مخنج: منوش


در مورد نوشیدن مایعات است

[۸/۱۸،‏ ۱۸:۱۱] #مریم_محسنی_ماسال: با سلام‌ و درود
ببخشید کسی از اساتید گروه
قنتر qantar / غنتر شنیدید
لطفا توضیح بفرمایید
[۸/۱۸،‏ ۱۸:۲۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری: بنده به‌عنوان عضو کوچکی از گروه، در تالشی منطقه‌ای که در آن بالیده‌ام، کلمه *قنتر* (qantar) را نشنیده‌ام؛ اما در فارسی به معنای شخص *قدکوتاه* است. و ظاهرا کلمه‌ای عربی است و کارکرد صفتی دارد.
[۸/۱۸،‏ ۱۸:۳۲] #محمد_رضا_فدایی: درود
شنیده ام
معمولن به کسانی گفته میشود که نادانسته و بی مقدمه در کار و حرف کس و کسانی میدوند بدون اینکه بفهمند و بدانند آن کار و حرف در باره ی چیست که با اعتراض مواجه میشوند که
" هنی ته مشته غنتر آکرده ره ؟"
[۸/۱۸،‏ ۱۸:۳۸] #مریم_محسنی_ماسال: سپاس از شما جناب بختیاری گرامی ممنونم از پاسخ شما
جمله ای یادم می آید و می نویسم شاید برای شما آشنا باشد
کسی که پیشنهادی برای انجام کاری می دهد که بجا و درست نباشید
در جواب می گویند ته بشه قنتر بجا
[۸/۱۸،‏ ۱۸:۴۱] #مریم_محسنی_ماسال: ممنون از شما جناب فدایی
قسمت اول جمله شما درست
ولی قسمت دوم میگفتند ته بشه قنتر بجا
[۸/۱۸،‏ ۱۸:۵۵] #محمد_رضا_فدایی: درود
فرمایش شما درست است
برداشت من این بود
" اشتن غنتر آکرده شا "
یعنی کدخدای بی محل
[۸/۱۸،‏ ۱۹:۱۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود بر بانو قلی‌زاده بزرگوار

در واژه‌نامه‌ها، یکی از معانی *قنطار* (qentār) را که کلمه‌ای عربی‌شده (معرب) است، نوشته‌اند: نوعی صمغ در درون بیخ درخت گردو که خون را می‌بندد و قطع اسهال می‌کند (ناظم‌الاطباء، به نقل از لغت‌نامه دهخدا).

احتمال دارد *قنتر* رایج در تالشی با این کلمه *قنطار* و این معنا از آن، پیوند داشته‌باشد. البته این‌که *قنطار* ، شکل عربی‌شده چه کلمه‌ای است، خود جای بررسی دارد.

[۸/۱۸،‏ ۱۷:۲۲] #بهنام_ن_ماسال: من از همه مباحث مطروحه
این نتیجه را گرفتم:

ما دو مصدر شبیه هم در تالشی داریم
۱:هنته-با بن مضارع هنج:نوشیدن
که ممکن است گروهی آن را در بعضی صرف ها یا حالت های فعلی انج بگویند مثل بهنج که گاهی بصورت به انج شنیده می شود.

۲: اونته -با بن مضارع اونج: به معنای کشیدن


و ارتباط بین این دو مصدر اگرچه بسیار تنگاتنگ و نزدیک است اما نمیتوان به راحتی پذیرفت که آنها دارای ریشه کاملا یکسانی هستند
بنابراین این دو مصدر مستقلا در ادبیات ما بوده و انشا الله خواهد بود

از اینکه جناب دکتر و اقا عارف عزیز چنین مباحثی را مطرح و تشریح کردند خوشحالم
🙏🙏
[۸/۱۸،‏ ۱۸:۳۳] #معصومه_اپروز: درود بر شما اونتِه یا آرونتِه به معنی کشیدن در منطقه جاده ماسوله کاربرد دارد اونجی یا آرونجی هم شکل مضارع آن است
[۸/۱۸،‏ ۱۸:۳۹] #دکتر_فرزاد_بختیاری: استاد فدایی ارجمند

ما در تالشی مصدر ساده *اونته* (unte) و مصدر پیشوندی *درونته* / *دراونته* (darunte)، *پرونته* (perunte)، *جیرونته* (jirunte)، *ویرونته* (virunte) و ... داریم که پیشتر درباره آن‌ها در همین گروه اندکی بحث شده‌است.
[۸/۱۸،‏ ۱۹:۲۱] #دکتر_فرزاد_بختیاری: بهنام جان
*اونته* به تنهایی هم به کار می‌رود؛ اما کاربردش در مقایسه با شکل‌های پیشوندی کمتر است.
*مثال:*
گوشَه‌مالی اونتٚمَه چٚه گوشی کۊنی؛ هٚنتَه اَی سٚندیمَه.

تَج:Taj: هجوم

تَج برده : Taj barda: هجوم آوردن

تَپَج: Tapaj: حرفهای بی سروته.
چده تَپَجه لوئه کرن

تَپَر: Tapar: اطمینان
چه گفون کو تَپَری نییه

تِترَکو: Têtraku:
پشت سرهم کسی را کتک زدن
هنته اَی لسینه تِترَکو کرم

تره به کو ل: Taraba kul: غم و غصه بر دوش داشتن
بیچاره تره به کول به
زلیخا صبا. ماسال

[۸/۱۸،‏ ۲۲:۵۷] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *داره انگین (dār-a angin)*

[۸/۱۸،‏ ۲۳:۰۶] #زلیخا_صبا_ماسال: انگین که سبز. رنگ و بسیار بد بو است

#زلیخا_صبا_ماسال

قَره شیون :Garašivan:گریه ودادبیداد با شیون
چنته قَرَه شیون گیری درییه

راستی اصطلا ح( کاسه لیس ) : Kasalis : یعنی چاپلوس در چه مواقعی بکار می‌ رود

کَفچه خاش :Kafčaxāš: استخوان ارواره :


کفوچوئه چونه:Kāfčuačuna: کسی چانه کج دارد

ناچو قور :Nāčugur :نامناسب
چده ناچوقورو بی مزه استه
برزوَزه مرجووَزه بَزَرَک نی مینی کو وَزه

زلیخا صبا ماسال

#علیرضا_پناهی_عنبران:
مٚژ məj:شپش مرغ
نَمَه مِلٚه nama məle:خرخاکی
پٚسپٚسۊلۊ pəspəsülü:سوسک
سٚل گٚلۊ اَکَه səlgəlüaka:سوسک سرگین غلتان
زبان تالشی/نمین_عنبران

[۸/۱۸،‏ ۲۳:۵۸] #علیرضا_پناهی_عنبران: کَتٚل katəl:چهارپایه کوچکی که بر رویش میشین
[۸/۱۹،‏ ۰:۰۸] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود

کتیل ( katil ) چهار پایه چوبی برای نشستن
[۸/۱۹،‏ ۸:۰۷] #زلیخا_صبا_ماسال: درود
به دمپایی. چوبی :
کتله کونه
وبه چهارپایه برای نشستن : کَتیل
به راه سنکلاخی :
کتله روخون
زلیخا صبا در ماسال

[۸/۱۸،‏ ۲۳:۵۸] #ضیا_طرقدار: درود بر همه دوستان

آیا این واژه در گویش شما هست و به چه معنا ؟؟

فراست farāsat

فَرُسَت farosat
[۸/۱۹،‏ ۰:۰۳] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود
همون فراست است
فَرَسات
فَرَساتین
[۸/۱۹،‏ ۰:۱۲] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود

فرسَت ( fərsat ) وقت / زمان

فرست پیسته یعنی زمان خواستن ، وقت خواستن
[۸/۱۹،‏ ۰:۱۳] #علیرضا_پناهی_عنبران: گیراوَه girāva
فٚرسَند fərsand
[۸/۱۹،‏ ۰:۱۶] #علیرضا_پناهی_عنبران: گیراوه بکو مانه بژه girāva bəku manə bajəy
خدو بته فرسند بده xədu batə fərsand bəda
[۸/۱۹،‏ ۰:۲۰] #علیرضا_پناهی_عنبران: گیرآوه کمین زدن
گژگه کمین کردن
[۸/۱۹،‏ ۸:۳۲] #زلیخا_صبا_ماسال: غَنَق یا قَنَق. :
کسانی هستند که به جز خود و دیگران را قبول ندارند و در همه کاری اشتن پیش درن.
صبا

#اسماعیل_دوستی_خوشابر:

صَدو=صدا
سَس=صدا
هَژن=صدا

دوستان در مورد واژه سوم میشه نظر بدید؟


#علیرضا_پناهی_عنبران :
درود
البته نوشتار سَدو بنظر درست است
هژین فک کنم در گویش کرگانرود یا ویزنه آستارا کاربرد دارد
سس در ترکی هم هست
وانگ،دانگ،دَنگ.....در تالشی عنبران کاربرد دارد🌺🙏

*جیکjik*: جیر جیرک *زلزلهzəlzəla*: زنجره

[۸/۱۹،‏ ۱۳:۳۱] #منصور_بلوری_گشت: مس مس کردن، یعنی آگاهانه یا ناآگاهانه وعده ای را به عقب انداختن
[۸/۱۹،‏ ۱۳:۳۵] #بهنام_ن_ماسال: درود
مس مس کرده: məs məs karde: معطل کردن و این پا اون پا کردن و کسی که کارهاش رو کند و با تاخیر انجام میده
[۸/۱۹،‏ ۱۳:۵۲] #سارا_روحانی_رضوانشهر: مز مزی ( məz məzi ) با تنبلی و یواش یواش کاری را انجام دادن
[۸/۱۹،‏ ۱۴:۴۵] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: مس مس کردن لغت‌نامه دهخدا

مس مس کردن . (مص مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) با نهایت کاهلی کاری را انجام دادن . به کندی و بطءکاری را ورزیدن . تل تل کردن . این دست آن دست کردن .
[۸/۱۹،‏ ۱۶:۳۳] #علیرضا_پناهی_عنبران: مس مس کارده
با نهایت تنبلی کاری کردن
پس پس کارده
فس فس کردن

[۸/۱۹،‏ ۱۱:۲۹] #مریم_محسنی_ماسال: هرای harāy : فریاد
هرای هوزره haray huzare : داد د فریاد
[۸/۱۹،‏ ۱۱:۴۲] #عاشوری_شولم_فومن: نالش فومن

زهار : zəhăr : فریاد
زلزلَه: zəlzəla : جیر جیرک درختی
زَرخَه : zarxah : شیرابه کُشنده

#شیرمحمدعاشوری
[۸/۱۹،‏ ۱۲:۲۶] #سارا_روحانی_رضوانشهر: هرای ( harāy ) فریاد
هرای هرای ( harāy harāy ) داد و فریاد با صدای بلند
زلزله ( zəlzəla ) جیر جیرک .که تو فصل تابستان می‌خوانند
زَربَه ( zarba ) تلخ

سارا روحانی
[۸/۱۹،‏ ۱۲:۵۲] #علیرضا_پناهی_عنبران: وی vi:کثیفی(نقطه ای از جسم و شی را پوشانده است)
ریم،کٚرت rim,kərt:چرک ،کثیفی(بصورت لایه ای نازک جسم و شی را پوشانده است)
کاوچ kāvč: کثیفی(پوشش بصورت پرز مانند و لایه لایه روی هم )تلفظ واو میانی تلفظ بین و ف
مٚردول mərdul:کثیفی(کل جسم یا شی و جسد را شامل میشود)
غارت ğart:کثیفی (به صورت لایه ای ،نسبتا با ضخامت و کلفت)
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۸/۱۹،‏ ۱۲:۵۷] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: درود برهمه بزرگان
زاهار:žâhâr=فریاد
زاهار زاهار:žâhâr žâhâr=دادوفریاد
هرای:harây=فریاد
هرای هوزره:harây huzare=دادوفریاد
هرای هرای:harây harây:دادوفریاد
[۸/۱۹،‏ ۱۲:۵۹] #علیرضا_پناهی_عنبران: فٚرسیئِه fərsie:در حالت کلی خزیدن
ووسیئِه vusie:خزیدن مار
موسیئِه musie:خزیدن با هدف و برنامه
لوزَه فٚرس luza fərs:خزیدن انسان و حیوانات چهار دست پا
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۸/۱۹،‏ ۱۳:۰۹] #منصور_بلوری_گشت: با درود
زاهار:zāhār: فریاد
زرخه: zarxa:شیرابه ی درخت کوچی(عرعر) که بسیار تلخ ویکی است وبرای بیهوش کردن ماهیها در روخانه استفاده می شد
زلزله: بوم لرزه: زمین لرزه ونام فارسی اش زنجره است که در تابستان های خشک بسیار
سروصدا می کند بخاطر غشای طبل مانندی که در شکمش قرار دارد،

بلوری از گشت
[۸/۱۹،‏ ۱۳:۱۴] #علیرضا_پناهی_عنبران: وی اوبم
کثیف شدم
منتها در این کثیفی اگر قطره کثیفی مثلا از مایعات روی لباس ..بپاچه میگن وی اوبم
بشی دنشت کاوچه پگته کثیفی پرز مانند روی بدن که نیاز به دوش دارد...
[۸/۱۹،‏ ۱۳:۱۸] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود

مردال ( mərdāl ) کثیف
[۸/۱۹،‏ ۱۳:۳۰] #منصور_بلوری_گشت: مردال: به هرلاشه ی گندیده
می گوییم
یا به حیوان حلال گوشت که مرده باشد
بلوری از گشت
[۸/۱۹،‏ ۱۳:۳۱] #علیرضا_پناهی_عنبران: پول دوئنده بیسی بیسی کانه
😁🙏
[۸/۱۹،‏ ۱۳:۳۸] #علیرضا_پناهی_عنبران: کسی که مثل اون خزنده با هدف و برنامه پولاش تموم شده و با برنامه و هدف میخواد کم کم میخواد به شما نزدیک بشه و ازتون پول بگیره به پول احتیاج داره😃😁🙏

زلزله (zəlzəla): زنجره

که روزهای گرم تابستان
روی درختهامی نشیندو
می خواند
#ماسال_فرنگیس_قلیزاده

@vajenameh_taleshi

پسه کرن :Pasakərən : تنبلی کردن و در انجام کاری کوتاهی و
وبه اخر انداختن

سسلی،پسلی:səsli pəsli: دل ندادن وعلاقه نشان ندادن به کار وامور ی که باید زود انجام داد وکم کاری کردن

دس دس :Das das : کاری به قصد عقب انداختن

دس آسا :Dasāsā: در کاری سستی کردن دیر انجام دادن

زلیخا صبا ماسال

خدایا ته را به خدایی اشته امه آدمه جوئه مکه
( این مثلی است که می گویندا سپه جوئه ببی بختر ه تا آدمه جوئه
یعنی سگ تورا گاز بگیرد وپاره پاره کند بهتر است. تا لق لقه دهان آدمها باشی )

چمه گف منات بداره. و. چمه گفن. (سنه منه ونجه پوچ مبو. (یعنی حرفها ی ما ارزش داشته باشد تا اینکه بگویند حرف تو و حرف من. جویدنی پوچ است )

خدایا شیطونه آدمون و مفسده جؤ آدمون چمه را سری کو دور بگاردن
(خدایا آدمهای شیطان ومفسده جورا از سر راهمان دور کن )
زلیخا صبا

[۸/۲۰،‏ ۲۱:۰۰] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: درود
*هَشتِنhašten*/
*هَشته hašte* :
اجازه دادن، رها کردن ، گذاشتَن
*مَرزmarz/مَرزیmarzy/مَهَرزmaharz*:
اجازه نده ، رها نکن، مگذار
*نیَشتمهniyaštəma/نیهَشتمهnihaštəma*:
اجازه ندادم ،رها نکردم، نگذاشتم
*هَشتمَهhaštəma*: اجازه دادم ، رها کردم، گذاشتَم
*بَرزbarz/بَرزیbarzy/ بَهرزbaharz/* : اجازه بده ،رها کن، بگذار
*نییَرزمniyarzəm/نیهَرزمniharzəm*: نمیگذارَم

*بَرزمbarzəm*: اجازه دهم، رها کنم ، بگذارَم
و..
*بَرزیbarzy*
*بَرز barzə*

*بَرزَمbarzam*
*بَرزَنbarzan*
*بَرزنbarzən*

🙏🏻
[۸/۲۰،‏ ۲۱:۴۰] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود بر شما بانو محسنی ارجمند

*آهشته* (āhašte)/ *آخشته* (āxašte): رها کردن، ول کردن، نگه‌داشتن، باقی گذاشتن و ...

مثال:
*ای هلا آخشته‌شه ملوم نییه کَینَه را!* : آن را نگه‌داشته؛ معلوم نیست برای کی!

*ویهشته* (vihašte): رها کردن به سمت پایین، فروهشتن و ...

مثال:

*اسپی ویهشته یال* : یال رها/فروهشته اسب


#عاشوری_شولم_فومن
با درود
دربرخی از نواحی تالش فومن
به نگهداشتن می گویند : آگِتَه
مرا آگِه : برایم نگهدار
ترا آگِتمَه : برایت نگهداشتم
در عین حال به برداشتن دیگ پلواز روی آتش هم آگه می گویند
پلا پاتیلی آتشی سری کا آگِه

[۸/۲۰،‏ ۲۱:۴۳] #مریم_محسنی_ماسال: منظور از ویهشته همان ویرشته است؟
[۸/۲۰،‏ ۲۱:۵۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری: ظاهرا شکل کامل‌تر *ویرشته* (virašte) و *ویهشته* (vihašte) باید *ویرهشته* (virhašte) باشد.

بنابراین، باید شکل کامل مصدر پیشوندی دوم از *هشته/ هشتن* در نیمه جنوبی تالش را *ویرهشته/* *ویرهشتن* دانست.

آهشته/ آخشته
آهشتن/ آخشتن

ویرهشته/ ویرهشتن
ویرشته/ ویرشتن
ویهشته/ ویهشتن

👆👆👆

قابل نقد و بررسی است.

[۸/۲۰،‏ ۲۲:۰۵] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: سلام
ویرشته = ویرَز-
ویهشته: وی‌هَرز- یا وی‌یَرز

این دو نمی‌تونن یه فعل باشن، اگه منظور از ویرشتِه همون آویزان کردن باشه
[۸/۲۰،‏ ۲۲:۱۰] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: ما اینها رو داریم ، نمیدونم به هَشته و هَرزه ربط دارن یا نه
*ویرَشتهvirašte/ ویرَشتِنvirašten*: جسمی را با طناب و ریسمان و امثال آن آویزان کردن/ شدن
*ویرَزیاوندهviraziāvənde/ویرَزیاوندِنviraziāvənden*: جسمی را با طناب و ریسمان و امثال آن آویزان کردن

_ خیارَتا تَلی کا ویرَشتَه
[۸/۲۰،‏ ۲۲:۱۱] #مریم_محسنی_ماسال: صرف زمان حال هشته است
از هرزم
ته هرزی
اَ هرزه
امه هرزم
شمه هرزه
اون هرزن
[۸/۲۰،‏ ۲۲:۱۱] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
نیمَشت ( nimašt ) نمی‌گذارم
نیشَشت ؟ ( nišašt ) نمیکذاری؟
نینشت ( ninašt ) نمی‌گذارند

🙏
[۸/۲۰،‏ ۲۲:۱۵] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: دَهَشتِه (دهرز-) در تالشی مرکزی (اسالم) معادل تاو آدوئه‌ی ماست
[۸/۲۰،‏ ۲۲:۱۸] #مریم_محسنی_ماسال: ویرشته
آویختن، آویزان کردن، اعدام کردن، حلق آویز کردن، اخم کردن
[۸/۲۰،‏ ۲۲:۱۸] #دکتر_فرزاد_بختیاری: عارف عزیز
درود بر شما

۱. *ویرشته* یک مصدر پیشوندی هست یا نه؟

۲. اگر پیشوندی است، شکل ساده آن چیست؟

۳. پیشوند وی/ vi مگر شکل کوتاه شده ویر/ vir نیست؟

۴. ویرز > ویرهرز

۵. ویرهرز > وی‌هرز

[۸/۲۰،‏ ۲۱:۴۱] #مریم_محسنی_ماسال: جناب بختیاری لطف می کنید بفرمایید
تن بژن کرده معنای تذکر دادن، یادآوری کردن
آیا دفاع کردن هم معنی می دهد؟
[۸/۲۰،‏ ۲۱:۴۴] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *گوش‌آژن* (gušāžan) و *ویرآروی* (virārvari) به معنای *گوش‌زد* و *یادآوری* شنیدم بانو محسنی بزرگوار؛ اما متوجه *تن بژن* نشدم. لطفا بیشتر توضیح بدهید.
[۸/۲۰،‏ ۲۱:۵۰] #مریم_محسنی_ماسال: با تشکر
پکوئه pekue : گوشزد کردن ، تذکر دادن
ویر ورده ، یادآوری کردن
ویر آرورده تذکر دادن
تن بژن کرده تذکر دادن
از چن دفه شیمه گف بژنم مش تن بژن کرده
دا لوئه کریسته همه گلن ای تن بژن کرین
[۸/۲۰،‏ ۲۱:۵۴] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *تن بژن* را نشنیده‌ام؛ اما *پکوئه* معمولا موقع حرف زدن به کار می‌رود.

مثال:
کرا ام گفی ژنی که چه ننه ای پکوئه.

#عاشوری_شولم_فومن
پکوئِه به حالت دمق کردن و حال گیری کسی که دارد حرف بیجا یا نامربوط می زند هم اتلاق می شود ( درمحل ما)

[۸/۲۰،‏ ۲۲:۱۰] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: ما اینها رو داریم ، نمیدونم به هَشته و هَرزه ربط دارن یا نه
*ویرَشتهvirašte/ ویرَشتِنvirašten*: جسمی را با طناب و ریسمان و امثال آن آویزان کردن/ شدن
*ویرَزیاوندهviraziāvənde/ویرَزیاوندِنviraziāvənden*: جسمی را با طناب و ریسمان و امثال آن آویزان کردن

_ خیارَتا تَلی کا ویرَشتَه
[۸/۲۰،‏ ۲۲:۱۸] #مریم_محسنی_ماسال: ویرشته
آویختن، آویزان کردن، اعدام کردن، حلق آویز کردن، اخم کردن
[۸/۲۰،‏ ۲۲:۵۷] #دکتر_فرزاد_بختیاری: ویرزییه/ ویرزیسته مصدری است که از بن مضارع *ویرز* و *ییه* / *یسته* ساخته شده‌است.

و این بن مضارع *ویرز* ، مصدرش همان *ویرشته* است که ظاهرا شکل کوتاه شده *ویرهشته* باید باشد.
[۸/۲۰،‏ ۲۲:۵۸] #بهنام_ن_ماسال:
جناب دکتر بنظر من که فرمایش شما منطقی بنظر می رسه
ویر هشته / ویر هرزییه
در واقع یعنی روبه پایین نگاه داشتن
ویر:پیشوندی که حرکت از بالا به پایین را شرح می دهد
و
هشته/هشتن: قرار دادن/گذاشتن

حالا سوال اینجاست ایا
هشته به معنای قرار دادن با هشته به معنای اجازه دادن
یکی است؟
یک بن دارند؟
یا دو مصدر ان؟
[۸/۲۰،‏ ۲۳:۳۰] #بهنام_ن_ماسال:
درود همانطور که مستحضرید
هشتن در ادبیات فارسی
به معنای گذاشتن هست
حالا در تالشی
بنظرم همین شکل پیشوندی آن مانده است

ویر هشته: روبه پایین گذاشتن /آویزان کردن

آهشته: بجا گذاشتن/تنهارها کردن،گذاشتن(فرهنگ مسرور ص۱۶)

در فارسی هم گذاشتن
چند معنا دارد
_گذاشت بری: اجازه داد بروی
_او را گذاشت و رفت: او را رها کرد و رفت
_آن را روی میز گذاشت: آن را قرار داد

[۸/۲۰،‏ ۲۳:۲۳] #دکتر_فرزاد_بختیاری: بهنام جان
برای هشته به معنای قرار دادن چه مثالی هست؟
این‌ها درسته اما *قرار* *دادن* کمی غریبه.
ظاهرا در ارتباط با این مصدر، معنای *گذاشتن* کمی با *قرار دادن* متفاوت است.
بله؛ این‌ مثال ها را می‌گیم؛ اما قرار دادن در ارتباط با این مصدر، کمی لایتچسبک است. مگر این‌که مثال بهتری پیدا شود.

#حجت_دامن_کش_سیاهمزگی:
خدا قوت
ویر هرزیه رو نمیگیم بجاش کلمه ی ویلَرزیه میگیم
*ویلَرزیهvilarziye/ویلَرزییِنvilarziyen* : آویزان شدن، آویزان بودن ،
🙏🏻

[۸/۲۱،‏ ۰:۱۴] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود

آهشته یعنی تنها گذاشتن هم معنی میده
خردنون بَمن تنخا آهشته
بچه‌ها مرا تنها گذاشتند
ویرشته...یعنی آویزان کردن
آویشته یعنی پاک کردن
سارا روحانی _پره سر

#دکتر_فرزاد_بختیاری
*درود بر همه اعضای بزرگوار گروه* واجه‌واج
روزتان نیکو🌹

پیرو بحث دیشب باید دو نکته عرض کنم:

۱. ما در منطقه، مصدر *پرشته* (perašte) هم داریم که می‌تواند شکل کوتاه‌شده *پرهشته* (perhašte) یا *پرهشتن* (perhašten) باشد. و ممکن است در گویش‌های دیگر، شکل *پهشته* (pehašte) اش به کار برود.

*پرشته* (perašte): پهن کردن لباس و امثال آن بر/ روی چیزی و ...

۲. دو پیشوندی بودن مصادری چون *پپرچینده* (peparčinde)، *دپرچینده* (daparčinde)، *آپرچینده* (āparčinde) و ... ظاهرا منتفی است؛ چون:

*الف)* فعل امر از شکل ساده این مصادر، یعنی *پرچینده* (parčinde)، تکواژ امرساز b می‌گیرد.

*ب)* *پر* (par) در آغاز *پرچینده* نمی‌تواند پیشوند فعلی یا مصدرساز باشد؛ چون پیشوند فعلی یا مصدرساز شناخته تالشی، پ (pe) و پر (per) است، نه par.

[۸/۲۱،‏ ۰:۳۴] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: لیشته آیا همون لیسته هستش؟
اگر به جای لیسته بنویسیم لیس- و مقصودمون از - همون ته باشه، آیا اون لیس- معادل مصدر نیست؟
[۸/۲۱،‏ ۰:۳۴] #دکتر_فرزاد_بختیاری: مفهوم مصدر را با خود دارند؛ اما فاقد ساختار مصدری اند عارف عزیز.
بر اساس آموخته های دستور زبان
هر بن فعلی، یک تکواژه آزاد معنادار/ قاموسی است؛ چون مفهوم مصدر را با خود دارد؛ اما یک بن به لحاظ ساخت و نوع کلمه، یک مصدر نیست.

[۸/۲۰،‏ ۲۱:۵۳] #عاشوری_شولم_فومن: با درود
دربرخی از نواحی تالش فومن
به نگهداشتن می گویند : آگِتَه
مرا آگِه : برایم نگهدار
ترا آگِتمَه : برایت نگهداشتم
در عین حال به برداشتن دیگ پلواز روی آتش هم آگه می گویند
پلا پاتیلی آتشی سری کا آگِه
[۸/۲۱،‏ ۰:۴۵] #منصور_بلوری_گشت: با درود
مانند، مونده گا کا آگه:گوساله را از گاو جدا کن
بیشتر به معنای جدایی دوچیز ازهم هست
آگته:āgete: برداشتن،جدا کردن

ویورده:vivarde: پیاده کردن

ویرورده:virvarde: یاد آوردن

پکواِ:pekue: سنکدری خوردن
دمق کردن،

منصوربلوری از گشت فومنات

مصدر هنته > با بن مضارع هنج
در سایر گویش های ایرانی
#ضیا_طرقدار


#عارف_محمدقلی_پور_ماسال:

منبع: پیج اینستاگرام "yu_nus6540"

https://instagram.com/yu_nus6540?igshid=YmMyMTA2M2Y=

واجه واج ۸/۱۵ - ۸/۱۷

واجه واج(واژه نامه تالشی):
[۸/۱۶،‏ ۰:۰۴] #بهنام_ن_ماسال: غلامرضا عقلایی:
تالشه واژه ان باحرف آ
درگویش فومنات

آ: می اید
آبو : باز می شود
آچق: نمایان شدن
آتار: رنده
آتار ه. : تراشیدن
آتنییه: ریشه دوانیدن
آتلسیم :جان به لب رسیدن
آتسه: بی قراری
آژه ؛محل زندگی بره ها
آژن : فروکردن بژن آژن
آژی یه : نجات پیداکردن
آو:آب
آوکش: آبکش
آوخونه: آب خانه درگهواره قدیمی
آونیس : آبدار
آسسا : می مالد
آسره ؛ سرد شدن
آبسته :بار بستن
آبره : می برد
آبرازه: برازنده بودن
آپره : فرار می کند
آپرازه: تکیه دادن

گردآوری : غلامرضا عقلایی

@vajenameh_taleshi
[۸/۱۶،‏ ۰:۱۰] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود
اتفاقا یکی از معانی فعل «تسه» (البته نه اون تسه که به معنی داغ شدن هستش، منظورم اونیه که به معنی خفه‌شدن هستش) می‌تونه بی‌قراری و یا کلافگی باشه
واسم جالب بود، خواستم بدونم آیا کسی اطلاعات بیشتری داره
[۸/۱۶،‏ ۰:۱۳] #بهنام_ن_ماسال: راستش من که فکر میکنم تسه کلا یکی هستش
و احساس خفگی و دلتنگی و داغ شدن حسب کاربردهای مختلف ازش استخراج شده
و این بی قراری هم بنظر من همان دلتنگی خودمونه که در کاربردها و استفاده ها انقدر گسترش پیدا کرده که از طرف ایشون اینطور معنی شده
حالا باز دوستان دیگر باید نظر بدن
[۸/۱۶،‏ ۰:۵۳] #منصور_بلوری_گشت: با درود وخسته نباشید
آواسا:āvāsa: آب کشیدن
آتسه: ātasa: داغ شدن
آموجیه: āmujiya: آموخته شده، تربیت شده
آدشته:ādeste: دوختن
آسونده:āsonde: کز دادن

آلیشته: ālište:لیسیدن
آلاخ: سادیسم، مردم آزار،
فلانی آلاخ دار،
آوسته:āvasta: جایی بستن
آواینه:āvāyna:آیینه
آریه بند:āriyaband: به تارمویی به هم وصل بودن


تقریبن دربقیه واژه ها مشترک هستیم
منصوربلوری گشت
[۸/۱۶،‏ ۳:۱۴] #کوهزاد: دورود

" آتسه " آنجا که بی قراری معنی شده به نظر اشتباه است
چون قدیما نمی گفتند بچه تب داره وقتی بدن بچه داغ میشد و آن حالت التهاب و بی قراری به بچه یا فرد دست میداد بدن بچه را دست میزدند میگفتد " خردنی جان آتسه " نمی گفتند تب داره
آتسه همان گرم یا داغ شدن چیزی یا فردی میباشد
‌ شدت داغی را با این واژه نشان میدهند
وقتی میگویند " تسه " یعنی گرم شد ولی " آتسه " شدت گرمای بیشتر دارد

اما در مقیاس بالاتر هنگامی که حالت خفگی و التهاب شدید رخ دهد گفته میشود
" پتلسیه . دتلسیه . آتلسیه .
Petlesiya
Datlesiya
Atlesiya

البته بیقراری درجای خود واژگانی دارد
[۸/۱۶،‏ ۶:۲۷] #مریم_محسنی_ماسال: سلام
آتلسه ātlase یعنی بی قراری
خردن گرمی کرا آتلسییه
آتلسیستیمه جانم به لب رسیده، دارم خفه می شوم
آتلسییهātlesiye/ آتلسیستهātlesiste : جان بر لب رسیدن، خفه شدن، بی قرار بودن


[۸/۱۶،‏ ۸:۳۹] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود

آؤ کشته ( âv kašte ) آب کشیدن
آؤژه ( âv že ) آب زدن
آوا ژه ( âv âže ) آب کشیدن
آخرین مرحله شست و شو و آبکشی کردن

آتسسته ( âtasəste ) زیادی داغ شدن... گرم شدن ...خفه شدن از گرما و داغی

آموته ( âmute ) آموختن و یاد گرفتن

آدشته ( âdašte ) دوختن

آلیشته ( âlište ) لیس زدن

آبسته ( âbaste ) بستن

آوینَه ( âvayna ) آیینه

ایتا موکا بَندَه ( itâ mukâ banda )
به تار مویی بند است .. یعنی زود از هم گسسته خواهد شد

سارا روحانی
[۸/۱۶،‏ ۹:۵۵] #کوهزاد: بانوی عزیز دورود

فرمودید. . آتلیسه . یعنی بیقرای
آگر شخصی برای دیدن شما بیقراری کند
یا برای رفتن به مدرسه بیقرار باشه میگویند (فلانی کرا آتلسیه )یعنی خفه میشود

به نظرم تنها به موارد استعمال گویشور در گزشته نزدیک نباید بسنده کرد
دقت و هوشمندی در شکافتن معانی واژگان پارامتری بسیارساعی در ‌این وادی میباشد که به واقع دارایید

انبان داشتن واژگان مقوله یی بسیارمهم و ارزنده است
اما ممیزی کردن افعال و مصادر و معانی مقوله ایی دیگر وبسیار پربهاست
[۸/۱۶،‏ ۱۰:۱۸] #عاشوری_شولم_فومن: درود
معنی برخی از لغات معرفی شده ی شما در محل ما:
آبو : باز می شود . می شود ( کرا تور آبو = دارد دیوانه می شود )

آبسته/ آوسته : بستن بر روی چیزی مثل بستن دستمال بر سر یا بستن بار بر پشت اسب
آپره : روی چیزی راه می رود .
ما به فرار کردن می گوییم دَوَزه

آوینه : ما می گوییم وینه
آزه گله : ما می گوییم آزاگلِه
🙏🙏

ام زلاکه تاوستونی که^گرمه هوا دزر ودقا لینه دیله در آ ، وام خشکه سالی که آو ومحیبت یندینه خشک ابینه
ولجنه بو هم جا ویتسه و حقیقت مضکه آبه ، چمن رنگیه خاطره ویرامونی زت آبیمه ودی یسم، و مث وره ای که رمه کو دوشته چمن زونو کشه آگتمه و سر پنا دومله گردم و هشراتون زوزه را چمن جانی رعشه نشته^ ،شق آکردمه دیلم ضعف شو وچمم چمن چمی حدقه کو برون ژندشه هنم هنمه که^ امه آرسن و چمه سره بژنن ، خدا جان ای لافنده انگلی اشته رحمتی کو اشته ویواره وارشی تشکه ژندمه چمن دیلی گوشه کو دا ویشتر مسیم وخونم مه اسی .
شوکر. اشته کریمی ، اگه ام روکه امیده ته مداریم الآن خیلی وختا اتلسی یما خدا جان هته که چمه شاعیر ی شعر ویرم آ
که ای زماتی شوی را ماه نه نشیم صبی را افتاوی ماچی نه ایزم ،، یا حق صبا


#محمد_رضا_فدایی: درود خانم صبا لطفا معنی زلاک را با بیان فرمایید
#زلیخا_صبا_ماسال:
درود بله ما قزقنه تاووستون/تس گته تاووستون و زلاک بکار می بریم
زلاک گاه معنی کال ونارس می دهد.
#بهنام_ن_ماسال:
امه وایم
زکال
زکاله آفتاو zəkāl

#محسنی:
زواله آفتاو:آفتاب گرم سر ظهر
زلاله آفتاو:آفتاب سوزان روز

[۸/۱۶،‏ ۱۰:۰۲] #ضیا_طرقدار: درود بر همه دوستان

این دو واژه در گویش منطقه شما به چه معنا می باشد ؟؟؟


۱. ذیل، زیل zil : ؟؟


۲. پاندامی یِه pāndāmiye
پاندام pāndām
پَندَم pandam
پَندوم pandum
پاندوم pāndum ..... ؟؟؟
[۸/۱۶،‏ ۱۰:۱۹] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: پَندَمِه=باد کردن،متورم شدن
پَندوم=باد کرده
[۸/۱۶،‏ ۱۰:۲۰] #عاشوری_شولم_فومن: ذیل: مدفوع مرغ و ماکیان
[۸/۱۶،‏ ۱۰:۲۳] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود

جیل ( jil ) مدفوع مرغ و ماکیان
مانند :
کرکه جیل یعنی مدفوع مرغ
[۸/۱۶،‏ ۱۰:۲۳] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: چِمِن گوش پَندَمَه=گوشم متورم شد
[۸/۱۶،‏ ۱۰:۴۱] #منصور_بلوری_گشت: با درود

زیل:zil:مدفوع پرندگان

پندوم:pandum: جمع شدن آب پشت سد
یا
پندومه:panduma:

آوی سدیکا پندومه کردا

آب روی سد جمع شده بود

بلوری ازگشت
[۸/۱۶،‏ ۱۰:۵۸] #مجید_نعمتی_سیاهمزگی: درود بر همه دوستان
در منطقه ما
به مدفوع پرندگان یا ماکیان جی می گوییم
کرکه جی اوردکه جی
شلغته جی
کاربرد کلمه پندم هم در منطقه ما مختص وضعیت هواست اگر هوا گرم و توام با رطوبت زیاد باشد می گویم هوا پندمه
پاینده باشید
[۸/۱۶،‏ ۱۱:۰۱] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود

۱_جیل ( jil ) مدفوع مرغ و ماکیان

۲_پَندمسته ( pandaməste )
ورم کردن /پف کردن / چاق شدن
۳_پندوم ( pandum ) ورم
۴_پندمستَه ( pandaməsta )
ورم کرد /پف کرد از مریضی
۵_بپَندمی (bəpandami ) ?
ورم بکنی؟
[۸/۱۶،‏ ۱۱:۰۲] #زلیخا_صبا_ماسال: پَندومه برای هوا هم بکار می رود
پندومه : Panduma: هوای خفه. کننده غیر قابل تنفس و
نیز. برا ی ورم آماس
صبا
[۸/۱۶،‏ ۱۱:۰۵] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: به تَه دُم گوسفند ما میگیم زِل(گوسندَه زِل)
به مدفوع برخی پرندگان هم زِل میگیم
[۸/۱۶،‏ ۱۱:۰۸] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: پا پَندوم
در زمان بارداری برخی مادران نمیتوانند روی پای خود بایستند و پا ورم میکند که ما بهش میگیم به اصطلاح پا پَندوم
[۸/۱۶،‏ ۱۱:۱۱] #ضیا_طرقدار: در گویش آستارا،

زیل zil : زغال سرخ شده ، چوب هایی که آتش آن دیگر تمام شده و تکه های زغال سرخ مانده است ..
[۸/۱۶،‏ ۱۱:۱۳] #سارا_روحانی_رضوانشهر: جیک ( jik )
زییال. ( ziyâl ) زغال
[۸/۱۶،‏ ۱۱:۱۵] #ضیا_طرقدار: گویش ماسال :

زیزا zizā : سینه سرخ
[۸/۱۶،‏ ۱۱:۲۲] #ضیا_طرقدار: گویش آستارا:

زل zəl : مدفوع مرغ و دیگر پرندگان
[۸/۱۶،‏ ۱۱:۲۳] #محمد_رضا_فدایی: درود دوستان
زیل علاوه بر معانی دوستان فعال
به یک معنا به تاول هم گفته میشود .
پندوم و پندومه را هم دوستان به هر چند صورت درست معنا کرده اند .
اینکه یک واژه معانی متفاوت میگیرد بستگی به حال و هوای گوینده است و این چند وجهی معانی دال بر توانایی زبان تلقی میشود
گستردگی واژگان زبانها ناشی از دانایی و بکارگیری درست و بجای گویشورانش هست
هرچقدر گویشوران زبانی بیشتر و داناتر باشند چند وجهی معانی هم در آن زبان بیشتر به چشم می آید
دوستان ببخشید که مثال زیر را عرض میکنم
با کمی تفحص در زبان انگلیسی فقط نگاه به واژه ی Yet تامل بر انگیز است و شاید بیش از ده مفهوم را برساند
شاد باشید
[۸/۱۶،‏ ۱۱:۴۱] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: به تاول زوز میگیم زوزش کرده=تاول زد،عفونت کرد
[۸/۱۶،‏ ۱۱:۴۱] #عاشوری_شولم_فومن: زیل/ ذیل : zil :مدفوع پرندگان و مرغ
چیل : čil : ذغال
تلس : tələs : تاول
[۸/۱۶،‏ ۱۱:۵۱] #محمد_رضا_فدایی: درود برشما
زیل به تاول آبدار گفته میشود
آری طرقدار عزیز و فعال نیاکان ما با فلسفه ای کاملا منطقی به اشیاء پیرامون خویش نگریسته اند و به آنها نام و نشانی بهینه و درست داده اند
متاسفانه با ادبیاتی دور و فراموش شده دست به گریبانیم روی این اصل است که از معانی دقیق و ریشه ی واژگان عاجزیم
در منطقه ماسال به اسامی لِر ler و آشست āšast و ووردوم woordom و سورکوم soorkom وبسیار واژگان دیگر مواجه ایم که نمیدانیم این واژگان به چه معنایند
همینقدر درک شود که این زبان از دیرینگی برخوردار است و بوسیله ی افراد فهیم و دراکی در همه ی صورتهای زبانی بکار گرفته شده است
شاد باش و شاد باشیم که به میراث گرانقدری دست پیدا کرده ایم ❤🌹👌

[۸/۱۶،‏ ۱۲:۳۱] #زلیخا_صبا_ماسال: ما به مدفوع مرغ و دیگر پرندگان جیل می گوییم و به مدفوع گاو وگوسفند سیل می گوییم
صبا
[۸/۱۶،‏ ۱۴:۳۶] #علیرضا_پناهی_عنبران: زیل zil:زغال مشتعل
زِوِل zevel:زغال خام
زٚل zəl:قی چشم،فضله پرندگان
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۸/۱۶،‏ ۱۴:۳۷] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام و درود
دم بز رو تا جایی که شنیدم بهش چَچَه یا بزَه چَچه میگن
*زلzəl* : دمبه ی گوسفند
*چَچَهčhačha*: دم کوتا بُز و حیواناتی شبیه آن
*بزَه چَچَهbəza čača*: دم بُز ، برا آمدگی دُم مانند بُز

*جیji*: مدفوع پرندگان و ماکیان
*جیلjil*:مدفوع پرندگان و ماکیان
*سیلsil*: پهن گاو
*کرگه جیkarga ji* : مدفوع مرغ
🙏🏻
[۸/۱۶،‏ ۱۶:۱۳] #زلیخا_صبا_ماسال: ما به ذغال چیکیل : çikil
به مدفوع ماکیان و پرندگان جیل :Jil
به مدفوع حیوانات مگاو وگوساله :
سیل: sil
به فضله بز :بزه فشکِل
به فضله موش. موشه گؤ
صبا ماسال
[۸/۱۶،‏ ۱۶:۲۸] #زلیخا_صبا_ماسال: چیکیل به ذغال. سرخ شده و برافروخته است
چیل گرامیان فومنات می گویند
[۸/۱۶،‏ ۱۶:۳۱] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: پَسنَه= چوب در حال سوختن
بوفِر= زغال
جیک=زغال آتشین و سرخ

[۸/۱۶،‏ ۱۷:۰۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *چیکیل* (čikil): زغال مشتعل یا برافروخته، زغال سرخ

مثال:
- چیکیلی ماشه پیگر دا اشته دسی مسۊنی.

*آلوس* (ālus): زغال. امروزه بیشتر خود زغال با تلفظ محلی zəqāl کاربرد بیشتری دارد‌.

مثال:
- ا خٚردن هٚنتَه یَه سییا آلوس.
- آلوسی اٚشتٚه دَسی مَپِسا.

*خٚنگٚر* (xəngər): قی چشم

مثال:
- اٚشتٚه چِمی خٚنگٚری پاکیَه آکَر.

*جیل* (jil): فضله ماکیان و پرندگان

مثال:
- کَرگَه جیل
- شٚلَختَه جیل
- موچَه جیل

*سیل* (sil): پهن، مدفوع چهارپایانی چون: گاو، اسب، گوسفند، بز، و ...

مثال:
- گا سیل
- اَسبَه سیل
- بٚزَه سیل
- پٚرزَه سیل

*لیل* (lil): گل‌آلود

مثال:
- چِمَه آو لیلَه.

*تۊلۨ* (tül): گل‌آلود

مثال:
- پیلَه رواری آو دٚرٚستَه تۊلۨ آبَه.

*تۊنۨ* (tün): آشغال، خرده ریزی که در آب و دیگر مایعات افتد و مانع خوردن شود. مترداف این تۊنۨ، آلینَه (ālina) است.

مثال:
- آوی تۊنۨ دری؛ هَردِه نِبو.
- چه آشی تۊنۨ/ آلینَه دَلَکَه.

*تون* (tun): ته، عمق

مثال:
- چاه تونی کو آوَه جیزٚغی/ جیزٚقی پِرای.

*نۊنۨ* (nün): گم، ناپیدا. مترادفی است برای اَوی (avi)، ژٚن (žən) و ایتٚکٚن (itəkən). نۊنۨ در تالشی ماسالی، امروزه کاربرد کمتری دارد.

مثال:
ووشومییَه کَرگَه‌گٚله نۊنۨ آبَه (اَوی آبَه/ ژٚن آبَه/ ایتٚکٚن بَه).

*توجه:*

این پُست، دو اشکال عمده دارد:

۱. آوانویسی صامت‌های نرم، به‌دلیل عدم دسترسی به نشانه مربوط، درست انجام نشده‌است (نشانه ویژه صامت‌های نرم: شکل کوچک y).

۲. مثال‌های تالشی زیر واژه‌ها، ترجمه نشده‌است.
[۸/۱۶،‏ ۱۷:۱۰] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: درود برهمه
آلوس:âlus=زغال
چیکیل :čikil=زغال
سرخ شده
بوفور:bufur=خاک داغ همراه باتکه های ریزسرخ زغال
خاکه وش:xâkavaš=
خاک نرم روی زغال وآتش
که به رنگ خاکستری روشن
است
سوره خاک:sura xâk=
خاکستر تیره رنگ آتشدان
گویش ماسال
[۸/۱۶،‏ ۱۷:۱۷] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *سورَه خاک* (sur-a xāk) برای بنده تازگی دارد.

درود بر بانو قلی‌زاده🌹
[۸/۱۶،‏ ۱۷:۴۱] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: درود بیکران جناب دکتر
بختیاری گرامی وقت بخیر
سپاسگزارم ازلطف شما
من از مادرم دیدم همیشه
خاک آتشدان را روی سبزیجات باغ مخصوصا
روی ترب می پاشیدومی گفت سوره خاک از کرم
یاهمان پت خوردگی سبزیجات جلوگیری می کند

دودمَه=گوش خیزک

[۸/۱۶،‏ ۱۸:۱۲] #منصور_بلوری_گشت: با درود
کولوس:kulos:کنده ی آتشین
چیل:ĉil: زغال روشن
چکیل: ĉakil:زخمی
بوفور:bufor: خاک داغ آتش با چیل ریز
چیله: ĉila: یک تکه زغال روشن
چیکا: ĉikā: نوعی پرنده از گونه توکاها
بلوری گشت
[۸/۱۶،‏ ۱۸:۳۶] #علیرضا_پناهی_عنبران: کٚرٚژدۊم kərəždüm:عقرب
بئوو beu:رتیل
کورَتَن kuratan:عنکبوت
هٚرپانگ hərpāng:نوعی عنکبوت شتری
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۸/۱۶،‏ ۱۸:۴۹] #علیرضا_پناهی_عنبران: شَیطۊنَه آسپ šaytüna āsp:آخوندک
آسپَه واشتَنکَنَه (واشتَنگَنَه) āspa vāštankana:شیخک
زبان تالشی_نمین_عنبران

آخوندک،به چندین رنگ دیده می شود اما، سبز و قهوه ای در ایران به ویژه در گیلان و مازندران به وفوردیده می شوند


[۸/۱۶،‏ ۱۹:۰۵] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *دیوَه اسپ/ اسب*
(div-a asp/ asb)
*کاپیش*
(kāpiš)
*دۊدۊمه*
(düdüma)
#اسماعیل_دوستی_خوشابر:
اَسپَه ویشَه
[۸/۱۶،‏ ۲۰:۱۲] #مجید_نعمتی_سیاهمزگی: درود بر همه دوستان در منطقه ما به آخوندک مه ولی اسب می گویم

[۸/۱۶،‏ ۲۱:۴۷] #علیرضا_پناهی_عنبران: دٚدۊم dədüm:گوش خیزک
[۸/۱۶،‏ ۲۱:۵۱] #منصور_بلوری_گشت: گوشه دشو:gušadašu: نوعی هزارپای باغی
[۸/۱۶،‏ ۲۱:۵۳] #علیرضا_پناهی_عنبران: چٚل چانگٚه پو čəlčāngəpu:هزار پا

*شکل ویراسته*

👇👇👇

*چیکیل* (čikil): زغال مشتعل یا برافروخته، زغال سرخ

مثال:
- چیکیلی ماشه نه پیگر؛ دا اشته دسی مسۊنی.

*آلوس* (ālus): زغال. امروزه بیشتر خود زغال با تلفظ محلی zəqāl کاربرد بیشتری دارد‌.

مثال:
- ا خٚردن هٚنتَه یَه سییا آلوس.
- آلوسی اٚشتٚه دَسی مَپِسا.

*خٚنگٚر* (xəngər): قی چشم

مثال:
- اٚشتٚه چِمی خٚنگٚری پاکیَه آکَر.

*جیل* (jil): فضله ماکیان و پرندگان

مثال:
- کَرگَه جیل
- شٚلَختَه جیل
- موچَه جیل

*سیل* (sil): پهن، مدفوع چهارپایانی چون: گاو، اسب، گوسفند، بز، و ...

مثال:
- گا سیل
- اَسبَه سیل
- بٚزَه سیل
- پٚرزَه سیل

*لیل* (lil): گل‌آلود

مثال:
- چِمَه آو لیلَه.

*تۊلۨ* (tül): گل‌آلود

مثال:
- پیلَه رواری آو دٚرٚستَه تۊلۨ آبَه.

*تۊنۨ* (tün): آشغال، خرده ریزی که در آب و دیگر مایعات افتد و مانع خوردن شود. مترداف این تۊنۨ، آلینَه (ālina) است.

مثال:
- آوی تۊنۨ دری؛ هَردِه نِبو.
- چه آشی تۊنۨ/ آلینَه دَلَکَه.

*تون* (tun): ته، عمق

مثال:
- چا تونی کو آوَه جیزٚغی/ جیزٚقی پِرای.

*نۊنۨ* (nün): گم، ناپیدا. مترادفی است برای اَوی (avi)، ژٚن (žən) و ایتٚکٚن (itəkən). نۊنۨ در تالشی ماسالی، امروزه کاربرد کمتری دارد.

مثال:
ووشومییَه کَرگَه‌گٚله نۊنۨ آبَه (اَوی آبَه/ ژٚن آبَه/ ایتٚکٚن بَه).

*توجه:*

این پُست، دو اشکال عمده دارد:

۱. آوانویسی صامت‌های نرم، به‌دلیل عدم دسترسی به نشانه مربوط، درست انجام نشده‌است (نشانه ویژه صامت‌های نرم: شکل کوچک y).

۲. مثال‌های تالشی زیر واژه‌ها، ترجمه نشده‌است.

*تقدیم به فرزند شایسته تالش*
*مهندس عارف محمدقلی‌‌پور*

۱. *کٚلاشِه* (kəlāše)
جویدن و خُرد کردن خوراکی‌های سفت با دندان (توسط انسان و حیوان)، خراشیدن پی‌درپی اشیا توسط حشرات و جوندگان

۲. *کٚرپٚندِه* (kərpənde)
خرد کردن پی‌درپی خوراکی‌هایی چون حبوبات، قند، نبات و مانند آن با دندان (مشتقات این مصدر بیشتر برای انسان به کار می‌رود.)

۳. *تٚفازٚندِه* (təfāzənde)
دور کردن، راندن، متواری ساختن، تبعید کردن، کوچاندن و ...

از آن جایی‌که به کمک b امرساز می‌توان از این مصدر فعل امر ساخت، تلفظ و شکل املایی درستش باید همین باشد که ثبت شده‌است؛ به بیانی دیگر، این مصدر نمی‌تواند با مصدر *وازنده* (vāzənde) در پیوند باشد و یا شکلی از آن تلقی گردد؛ چراکه t آغازین جزئی از این مصدر است، نه پیشوند مصدرساز.

۴. *لٚرتٚنده* (lərtənde)
این مصدر که قاعدتا باید شکل ساده مصدر پیشوندی *ویلرتنده* (vilərtənde) باشد، امروزه به‌تنهایی در تالشی ماسال به کار نمی‌رود (ر. ک: ویلرتنده).

۵. *خَشردِه* (xašarde)
دفن کردن، پنهان کردن (قایم کردن هر چیزی در دل زمین یا مابین انبوهی از سنگ، چوب و ...)

از این مصدر ساده، مصدرهای پیشوندی ویخشرده (vixšarde) و دخشرده (daxšarde) هم داریم. مضاف بر این، شکل فخشرده (fəxšarde) این مصدر هم در بین کهن‌سالان منطقه به کار می‌رود؛ چنان که به فشار، فخشار (fəxašār) می‌گویند.

۶. *ویلٚرتٚندِه* (vilərtənde)
قورت دادن، به‌ یک‌باره و به‌آسانی خوردن یا قورت دادن غذایی که معمولا ممکن نیست، بلعیدن، با ولع خوردن چیزی

۷. *روکَردِه* (rukarde)
به‌ یک‌باره سرریز کردن آب یا دیگر مایعات بر/ در چیزی و کسی، فروخوراندن دارو یا غذا به انسان یا حیوان ناتندرست، تا حدودی معادل فرو‌کردن فارسی

۸. *ریزیستِه* (riziste)
گور و گم شدن، فاصله گرفتن، لش بردن و ...

این کلمه یک مصدر ساده است و ری (ri) در آغازش پیشوند نیست.

۹. *رَویستِه* (raviste)
فراگیر شدن، همه‌گیر شدن، همه‌گیری، سرایت، جاری شدن، مد شدن، رسم شدن و ...

*ام‌جوره گفه‌ژنی ده اورو درسته روییه؛ همه‌گله هنته گف ژنن.*

انته کو *روییه* ، ینی/ یعنی:

فراگیر شده‌است، رایج است، جاری است و ...


۱۰. *وازٚندِه* (vāzənde)
مجبور به پریدن کردن (به پریدن واداشتن)، پراندن. و به‌کنایه: تحریک کردن، به دام انداختن، دچار دردسر ساختن و ...

*ادامه دارد ...*

[۸/۱۶،‏ ۲۱:۲۱] #منصور_بلوری_گشت: با درودو خسته نباشد

چشته: ĉaŝta: عادت به یک کاری را گویند

شالی چشته هرده: شغال به خوردن عادت کرده است

توتکون: totkun: تون، یا ذراتی ریزی که

درچشم یا آب دیده می شود.
بلوری از گشت
[۸/۱۶،‏ ۲۱:۴۱] #عاشوری_شولم_فومن: تالش فومن( شولم)

پفر : pəfər : باد کرده، آماسیده
پیچانک : pičănak : بیسکویت
پَمبَه کلا : pambakəlă : ذرت خشک تف داده شده ( پفیلا)
پکشتِه : pekəšte : قطع بارندگی

گرد آور:
شیر محمد عاشوری
[۸/۱۶،‏ ۲۱:۴۵] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: چشت آبه:čašt âbe= عادت کردن
خوکردآبه:xukard âbe=
عادت کردن
خوکر آکرده:xukard âkarde=عادت دادن
چشت آکرده: čašt âkarde=
عادت دادن
آلینه:âlima=زرات ریز داخل آب یا مایعات دیگروچشم
تون:tun=زرات ریزداخل آب وچشم
[۸/۱۶،‏ ۲۱:۴۷] #علیرضا_پناهی_عنبران: شۊرَه šüra:عادت،اعتیاد
پِموژیئِه pemužie:عادت کردن
هاندَه hānda:عادت
زبان تالشی/نمین_عنبران

[۸/۱۶،‏ ۲۲:۰۲] #مریم_محسنی_ماسال: سلام و درود
ممنون که با دقت توجه می فرمایید
مثال قبلی از گرما یا تب یا بیماری بی قرار بودن آتلسییه بکار می بریم
ولی در صورتهای دیگر کلمات زیر را استفاده می کنیم
- بی تاو bi tāv : بی قرار
- بیتاوی کرده bitāvi karde : بی قراری کردن
- بیتاو بهbi tāv be : بی قرار بود
- پخلتییه pexaltiye / pexaltiste : بی قراری فیزیکی از شدت ناراحتی (بی تاو و بی قرار بودن)
- بلواز balvāz : بی قرار : کسی که یکجا بند نمیشود
- پخلته ناره ژنده pexalta nāra žande : بی قراری و ناله زمان مرگ
- تورگیری turgiri : بی قراری
- تورگیری کرده turgiri karde : بی قراری کردن
- تور به tur be : بی قراری کردن ، دیوانه شدن
- رقنه گته rəqna gete : بهانه گرفتن کودک، بی قرار و بی تاب شدن کودک
- دیل بروشته dil barvašte: دل از جا در آمدن، بی قرار بودن، بیتاب بودن
- دس برشه das barše : بی قرار بودن، آرام و قرار نداشتن
اینا رو حضور ذهن دارم که در گویش ماسال برای بی قرار و بی قراری بکار می رود
[۸/۱۶،‏ ۲۲:۱۹] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *رنه گته* (rəna gete): بهانه گرفتن، بهانه‌جویی
*رنه‌گری* (rəna-geri): بهانه‌گیری
*رغنه* (rəqna/rəqəna): جوی آب، جویک آب
[۸/۱۶،‏ ۲۲:۲۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *رکنه‌اونجی* (rəkna-unji): بهانه‌جویی، دلیل‌تراشی، شیطنت و ...
[۸/۱۶،‏ ۲۲:۲۳] #مریم_محسنی_ماسال: سلام و درود
هر دوی
رنه گته و رقنه گته را برای بهانه گرفتن و بیتابی کودک بکار می بریم
و رغنه برای راه آب هم استفاده می کنیم
[۸/۱۶،‏ ۲۲:۳۴] #حسین_زاغی_ماسال: درود بر شما
شب بر همه دوستان خوش
*رکنه گته*: بهانه گرفتن،بهانه جویی
[۸/۱۶،‏ ۲۲:۳۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود بر مهندس زاغی
شبتون به خیر🌹

بنده *رکنه‌اونجی* (rəkna-unji) شنیدم.
[۸/۱۶،‏ ۲۲:۳۷] #مجید_نعمتی_سیاهمزگی: درود آقای دکتر منطقه ما هم رغنه می گویم
معمولا به طفلی گفته می شود که بیهوده گریه می کند .
گاهی نیز به معنی دلتنگی بکار می رود
اشته به به را رغنه گیتشه دلتنگ پدرش شده و بهانه جوی می کند - گریه می کند
[۸/۱۶،‏ ۲۲:۳۸] #علیرضا_پناهی_عنبران: واوۊنَه vāvüna:بهانه
رکنه باید از ریشه رک حرص و عصبی شدن باشد
رکین ،رک،تکه رک...
[۸/۱۶،‏ ۲۲:۳۸] #وحید_علیپور_شفت: درود
رغنه گته :بهانه جويى
دَغنه:جوى آب
شفت
[۸/۱۶،‏ ۲۲:۳۹] #منصور_بلوری_گشت: ما می گوییم،

رنه یا رخنه گیری کردن،

به معنای بهانه گیری
[۸/۱۶،‏ ۲۲:۳۹] #علیرضا_پناهی_عنبران: رٚنَه rəna:آشفته،ژولیده

سَوۊن savün:کانال آبی که در آن آب راکد باشد
جۊیَه jüya:جوی آب
هِستِل hestel:سد بند
خٚل xəl:استخر طبیعی
بیل bil:برکه
زبان تالشی/نمین_عنبران


[۸/۱۶،‏ ۲۲:۴۲] #وحید_علیپور_شفت: رنه در هشپر به كاه باقيمانده از برنج گفته ميشه(سرچينه)
كه البته يك مفهوم كنايى در لهجه ما هم است
فلون كس رنه يه ؛يعنى آشفته و نامرتب است .
[۸/۱۶،‏ ۲۲:۴۳] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *رنه* (rəna) به معنای آشفته و درهم برهم را ما هم داریم.
مثال:
- واشی رنه آمکر.
[۸/۱۶،‏ ۲۲:۴۴] #علیرضا_پناهی_عنبران: کلش میگیم

[۸/۱۶،‏ ۲۲:۳۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود بر مهندس زاغی
شبتون به خیر🌹

بنده *رکنه‌اونجی* (rəkna-unji) شنیدم.
[۸/۱۶،‏ ۲۲:۴۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری: عارف عزیز

رکنه‌اونج: بهانه‌جو
*اونج* بن مضارع از مصدر *اونته* (unte) است؛ به معنای کشیدن.
شکل‌های پیشوندی‌‌اش:
دراونته/ درونته
پرونته
ویرونته
جیرونته
و ...
[۸/۱۶،‏ ۲۲:۴۷] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: بسیار 👍
مصدری به شکل اونته داریم در تالشی خودمون؟ که استفاده بشه؟
[۸/۱۶،‏ ۲۲:۴۸] #دکتر_فرزاد_بختیاری: بله؛ صد در صد.

چده ا رزیتی اونجی؟
اونته نه ای پسندی‌یه!
[۸/۱۶،‏ ۲۳:۰۳] #دکتر_فرزاد_بختیاری: پیله برا، درود

*اونته* (unte): کشیدن

اونج (unj) بن مضارع مصدر اونته است.
مثال:
اونجوم/ اونجم
اونجی
اونجو

اونجَم
اونجَه
اونجون
[۸/۱۶،‏ ۲۳:۰۷] #علیرضا_پناهی_عنبران: اوونجیئَه کش آمد
ریشه ونجی آدامس از این است
اوتنیئَه و اوتندنیئه کاربرد دارد البته باید روش کار کنم😄🙏
[۸/۱۶،‏ ۲۳:۱۰] #مریم_محسنی_ماسال: درونته کشیدن
درونج بکش
درونجوم می کشم
درونجی می کشی
درونجه می کشد
درونجَم می کشیم
درونجه می کشید
درونجون می کشند
[۸/۱۶،‏ ۲۳:۱۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
درود خاسه برام

ما هم *اونجییه* (unjiye) داریم؛ به معنای کش‌آندن.

*ونجه* (vanja) و *ونج* (vənj) هم داریم.

*ونج* : هر ماده‌ای که کش‌دار باشد و کش بیاد.
[۸/۱۶،‏ ۲۳:۱۵] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
👏👏👏👌👌👌

فقط صیغه‌های اول شخص و سوم شخص مفرد، دوشکلی است:
درونجوم/ درونجم
درونجو/ درونجه
دو شکل آغازین، رایج‌تر است.
[۸/۱۶،‏ ۲۳:۱۷] #مریم_محسنی_ماسال:
درونجییه / درونجیسته
آرونج آدوئه
درونج آرونج
ویرونج
پرونج
جیرونج
[۸/۱۶،‏ ۲۳:۲۴] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
بله پیله برا
*دکشه* برابر چمه ور ده *دراونته* / *درونته* .

البته *دکشه* نی به کار برم.
ونج (vənj)
[۸/۱۶،‏ ۲۳:۲۷] #مریم_محسنی_ماسال: ما ویینجviyanj می گوییم

#عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
دراز کردن: ovinjəniyey ... احتمالا واژه‌ی ونجوئه: خمیازه هم از همین فعل باشه

#منصور_بلوری_گشت:
با درود
ونجه: vanja: سقز

ونج:venj: هرچیزی که کش بیاید،

ونجواَ:venjua: دهان دره

بلوری از گشت

وٚژگیئِه vəžgie: کش آمدن ،مشبک شدن(مانند گونی پلاستیکی که مشبک میشود و غلات داخل آن می ریزن)
پِوٚژگیئِه pevəžgie:از پایین کش آمدن و مشبک شدن
دَوٚژگیئِه davəžgie:جا شدن از تمامی جهات به مرکز و نقطه وسط
اَوٚژگیئِه avəžgie:از بالا جا شدن
اووٚژگیئِه uvəžgie:به تمام جهات کش آمدن و مشبک شدن
سَه وٚژگیئِه savəžgie:از بالای سر کش آمدن و مشبک شدن
زبان تالشی/نمین_عنبران

[۸/۱۶،‏ ۲۳:۳۵] #دکتر_فرزاد_بختیاری: در تالشی جنوبی یه *وٚژگٚه‌وا/ وٚژگ‌ٚوا* (vəžgəvā) داریم. آیا می‌تواند با وژگییه شما در پیوند باشد؟
[۸/۱۶،‏ ۲۳:۳۸] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود
وژگ در گلیم بافی برای حد فاصله کاربرد داره🌹🙏
[۸/۱۶،‏ ۲۳:۵۰] #دکتر_فرزاد_بختیاری: سوالات شما کم‌نظیرند عارف عزیز.
درود بر شما 👏👏👏

ما یه فعل داریم که ظاهرا با وژگییه عنبرانی هم‌معناست؛ نه هم‌ریشه. و آن *شرک‌آبه* (šərək ābe) است.

مثال:
- چه شواری زنگئه‌کله شرک‌آبه.
- فلانه پارچه شرک‌آبه.
#عارف_محمدقلی_پور_ماسال :
کلمه‌ی گژگن/قژقن هم داریم
برای موهای آشفته و ژولیده
ممکنه اون هم مرتبط باشه با این فعل وژگنییه

در تالشی شمالی وژگه به معنی موی تنک هم هست

[۸/۱۷،‏ ۲:۳۷] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام ، خدا قوت
ما رقنه گِته رو داریم
*رقنه گِته rəqna gete*: بهانه گرفتن ( بیشتر کودک)به کار

*وخونهvaxona=رقنهrəqna*: بهانه

*وَخونه گِتِه vaxona gete* : بهانه گرفتن

*وخونه رِچیvaxona reči*: عمدا بهانه آوردن ، بهانه گرفتن
🙏🏻
[۸/۱۷،‏ ۲:۴۵] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی:
سلام
سراچینه رنه رو ما هم میگیم
*رنهrəna*: پارچه ی مستهلک و کهنه و پاره پاره ( معادل *شندرَه پارهšəndra pāra*،
و نیز کنایه از شخص ندار ، فقیر ،نامرتب و شلخته
*رنه سَراچینهrena sarāčina/ سراچینه رنه sarāčina rəna*: کاه برنجی که دسته بندی نشده
🙏🏻


#حجت_دامن_کش_سیاهمزگی:

معادل
*وشکنده vəškənde/وشکندِنvəškənden*
*آوشکنده avəškənde*
*دَوشکنده davəškəne*
*پِوشکنده pevəškəne*

*وشکنَهvəškna*: زیر و رو کردن خاک توسط پرندگان

[۸/۱۷،‏ ۷:۰۲] #مریم_محسنی_ماسال: رکنه به معنای نا، توان
رکنه پسیسته rəkna pesiste :
نا نداشتن، توان کم آوردن، درماندن از رفت و آمد زیاد
مانند چوون رکنه پسیسته هده شینه اومینه
[۸/۱۷،‏ ۷:۰۴] #مریم_محسنی_ماسال: وخونه رجی درییه
بهانه جور می کند
ما هم می گوییم

[۸/۱۶،‏ ۲۳:۳۷] #علیرضا_پناهی_عنبران: کَشِه kaše:کشیدن
اَکَشِه akaše:از بالا کشیدن
پِکَشِه pekaše:از پایین کشیدن
اوکَشِه ukaše: به دنبال خود کشیدن ،تحمل کردن
دَکَشِه dakaše:طول کشیدن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۸/۱۶،‏ ۲۳:۴۹] #علیرضا_پناهی_عنبران: کٚرٚنِه kərəne:کشیدن،حمل کردن،آوردن
اَکٚرٚنِه akərəne:کشیدن به پایین
پِکٚرٚنِه pekərəne:کشیدن به بالا
اوکٚرٚنِه ukərəne:کشیدن از مقابل
دَکٚرٚنِه dakərəne:بسمت خود کشیدن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۸/۱۶،‏ ۲۳:۵۱] #دکتر_فرزاد_بختیاری: مصدر *کرنده* (kərənde) تالشی جنوبی‌
[۸/۱۶،‏ ۲۳:۵۲] #مریم_محسنی_ماسال: کرنییهkərəniye / کرنده kərənde : کشیدن، حمل کردن
کرن کرن kərən kərən : کشان کشان
[۸/۱۶،‏ ۲۳:۵۸] #علیرضا_پناهی_عنبران: شٚکٚرٚنِه šəkərəne:کشیدن،روی زمین کشیدن
پِشکٚرٚنِه peškərəne:بسمت بالا کشیدن
اوشکٚرِنِه uškərəne:بسمت خود کشیدن از جانبین
دَشکٚرٚنِه daškərəne:به سمت خود کشیدن (مرکز)
بشکرن bəškərən:در حالت امری با زور کشیدن ک روی زمین کشیدن
مفهوم و معنای اصلی این فعل است
زبان تالشی/نمین_عنبران


[۸/۱۷،‏ ۰:۰۱] #علیرضا_پناهی_عنبران: پِواتِه pevāte:از ریشه کشیدن
[۸/۱۷،‏ ۰:۰۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری: جنوبی:
*پوته* (pevate)

#عارف_محمدقلی_پور_ماسال :
این فعل (آوته، جیوته و پوته) و فعل وته (بافتن) هم جالبن آقای بختیاری
در اینجا هم به نظر با دو فعل متفاوت رو به رو هستیم

[۸/۱۷،‏ ۰:۰۸] #علیرضا_پناهی_عنبران: وٚشکٚنِه vəškəne:زیر رو کردن
اَوٚشکٚنِه avəškəne:از بالا به پایین زیر رو کردن
دَوٚشکٚنِه davəškəne:از بیرون به داخل زیر و رو کردن
پِوٚشکٚنِه pevəškəne:از از پایین به بالا زیر رو کردن
اووشکٚنِه uvəškəne:از جانبین به مرکز زیر رو کردن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۸/۱۷،‏ ۰:۰۹] #مریم_محسنی_ماسال: سیگاری دو پکشه
[۸/۱۷،‏ ۰:۰۹] #علیرضا_پناهی_عنبران: پاپروس پکرن
[۸/۱۷،‏ ۰:۱۱] #منصور_بلوری_گشت: با درود
داریم:

پوته:pota: پوسیده وپوک

پکنده: pekande: کندن درخت یا

چیزی که در زمین فرو رفته باشد

پبرازیه:pebrāziya: تکیه دادن عمودی به دیوار

پیراشته: pebrāŝte:عمودی قرار گرفتن

بلوری از گشت

#اسماعیل_دوستی_خوشابر :

کِرنَه=وسیله ای چوبی برای فرو کردن پایه های چوبی در زمین [دوستی_خوشابر]


[۸/۱۷،‏ ۰:۱۲] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: دوستان ما به یه وسیله که با اون چوب در زمین میکوبیم برای محصور کردن مکانی میگیم(کرنَه)
[۸/۱۷،‏ ۰:۱۸] #بهنام_ن_ماسال: درود
بوکو: وسیله ای چوبی و سنگین برای فرو بردن پایه های چوبی داخل زمین

البته بنظرم یه اسم دیگه هم داشت اما یادم نمیاد
[۸/۱۷،‏ ۰:۲۱] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: درود برشما
اسم دیگر بوکو
کما kəmâ
می باشد
#مریم_محسنی_ماسال :
کماkəmā : پتک
بوکوbuku : پتک
چوئه کماčua kəmā
آسونه/ آهینه کما āsuna/ āhina kəmā

[۸/۱۷،‏ ۰:۳۸] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: پِدیَس=نگاه کن (از پایین به بالا)
پِدیَشتیم=نگاه کردم
پِدیَشتیمون=نگاه کردیم
پِمَدیَس=نگاه نکن بالارا
پِدیَسَه=ببینید،نگاه کنید
پدیَشتیش؟=نگاه کردی؟به بالا..

[۸/۱۷،‏ ۰:۴۹] #عاشوری_شولم_فومن: پداشته : جلو گیری کردن
[۸/۱۷،‏ ۰:۵۶] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: آدا=جلوگیری کن،نگه دار،متوقفش کن

آداشتِش=نگه داشت،جلوگیری کرد،متوقف کرد

آداشتِ نِبو= نمیشه متوقفش کرد و....


آداشتِشون=متوقفش کردند و..


آداری؟=متوقفش میکنی؟


[۸/۱۷،‏ ۱:۰۱] #منصور_بلوری_گشت: با درود
پدیس:pediyes:از پایین به بالا نگاه کردن

ویدیس:vidiyes:از بالا به پایین نگاه کردن

ویدیس،آدیس: vidiyes,ādiyes: به اینور وآنور نگاه کردن،

آدیس:ādiyes: نگاه کن ،امری

دیس: diyes: نگاه کن ،خبری


بلوری ازگشت
[۸/۱۷،‏ ۱:۰۷] #بیت_اله_صفری_فومن: درود و وقت بخیر
*آدٍشتٍن*= دوختن
*آدٍرز* = بدوز ( امری)
*آدٍرز ویدٍرز*= دوخت و دوز
*ویداشتٍن*=
با تفنگ شلیک کردن ، با قلاب سنگ، چیزی رو پرت کردن برای شکار و...
همچنین برای کودک و نوزاد بکار میبریم.
بچه رو بغل کرده و برای دفع ادرار ( کوچک) تشویقش میکردیم.
حتی چند بار جیش جیش میکردیم تا بچه ادرار کنه.

بیت الله صفری سیدآبادی
گویش قسمتی از تالش جنوبی خطه قلعه رودخان فومن

*ویدار*= شلیک کن/ بچه رو ترغیب کن تا ادرار کنه

[۸/۱۷،‏ ۸:۵۶] #منصور_بلوری_گشت: با درود
لواَ جیگته: luàjigete:از زبان کسی
حرف کشیدن
[۸/۱۷،‏ ۹:۱۹] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: درود
*لوئه جیکشه*
*لوئه ویگِته*
*لوئَه بَکشه*
*دورو آدوئه و راس ویگِته*
_ خا م کا لوئه جیکش
_ خا م کا لوئه ویگِر
_ خا م کا لوئه بَکش
_خا م دورو آده ، م راس ویگِر
لوئه ویگِته به معنی باعث پر حرفی دیگری شدن هم میشه
_مثلا فلانی چده م لوئه ویگِته

[۸/۱۷،‏ ۸:۵۶] #منصور_بلوری_گشت: با درود
لواَ جیگته: luàjigete:از زبان کسی
حرف کشیدن
[۸/۱۷،‏ ۹:۱۹] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: درود
*لوئه جیکشه*
*لوئه ویگِته*
*لوئَه بَکشه*
*دورو آدوئه و راس ویگِته*
_ خا م کا لوئه جیکش
_ خا م کا لوئه ویگِر
_ خا م کا لوئه بَکش
_خا م دورو آده ، م راس ویگِر
لوئه ویگِته به معنی باعث پر حرفی دیگری شدن هم میشه
_مثلا فلانی چده م لوئه ویگِته

[۸/۱۷،‏ ۱۱:۵۱] #منصور_بلوری_گشت: با درود
اینجنده:injande: هرس کردن

ویللواِ:villue: تکان دادن، پاک برنج
باتپ،
tap:تپ
طبق چوبی برای پاک کردن حبوبات

آویشته: āviŝte: پاک کردن

بینجن: binjan: هرس کن

بلوری از گشت
[۸/۱۷،‏ ۱۴:۰۵] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: درود برهمه بزرگان
اینجنده:injande=
خردگردن،ریزکردن

بینجن:binjanخرد وریز کن

توک:tavak=طبق دایره
شکل چوبی برای پاک کردن
برنج وجووغیروکاربرد دارد

آویشته:âvište=پاک کردن
برنج،غلات وحبوبات

ویلّوئه: villue=تکان دادن
برنج،غلات وحبوبات با توک
یا سینی وجدا کردن سبوس برنج
وناخالصی گردخاکها

داراینجنا:dâr injanâ= نوعی
هرس کردن است چون
سرشاخه های درختان را
برای خوراک دامها می برند.
دراصل بریدن سرشاخه های
هرگیاه را هرس می گویند
گویش ماسال فرنگیس قلیزاده

[۸/۱۶،‏ ۲۲:۳۹] #منصور_بلوری_گشت: ما می گوییم،

رنه یا رخنه گیری کردن،

به معنای بهانه گیری
[۸/۱۶،‏ ۲۲:۳۹] #علیرضا_پناهی_عنبران: رٚنَه rəna:آشفته،ژولیده
[۸/۱۶،‏ ۲۲:۴۲] #وحید_علیپور_شفت: رنه در هشپر به كاه باقيمانده از برنج گفته ميشه(سرچينه)
كه البته يك مفهوم كنايى در لهجه ما هم است
فلون كس رنه يه ؛يعنى آشفته و نامرتب است .
[۸/۱۶،‏ ۲۲:۴۳] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *رنه* (rəna) به معنای آشفته و درهم برهم را ما هم داریم.
مثال:
- واشی رنه آمکر.
[۸/۱۶،‏ ۲۲:۴۴] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: کِلَش ما میگیم رِنه هم میگیم
[۸/۱۶،‏ ۲۲:۵۸] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: به کلشی که هنوز رنه اش
را نگرفته اند رده می گویند
جوی رده را با له له
کلش تار می تارند بعد
رنه را می گیرند به
صورت سره چینه
با دوبندینه می بندند
وکلش را جدا بادو بندینه
می بندند
سرچینه خوراک دام می شود
وکلش هم قدیما برای
خشک کردن سر خانه و
تیلاباروساختن بندینه و
پریس استفاده می کردند
البته الان از کلش برای
خشک کردن سر خانه یا
تیلاباراستفاده زیادی
نمی کنند.
اما برای بندینه وپریس
وچیزهای دیگر مثل جارو
وکچبه بکار می برند

#حجت_دامن_کش_سیاهمزگی:
سلام
سراچینه رنه رو ما هم میگیم
*رنهrəna*: پارچه ی مستهلک و کهنه و پاره پاره ( معادل *شندرَه پارهšəndra pāra*،
و نیز کنایه از شخص ندار ، فقیر ،نامرتب و شلخته
*رنه سَراچینهrena sarāčina/ سراچینه رنه sarāčina rəna*: کاه برنجی که دسته بندی نشده
🙏🏻

[۸/۱۸،‏ ۹:۴۷] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *درود بر همه اعضای بزرگوار گروه*

صبحتان به خیر و روز خوبی داشته‌باشید🌹

در تالشی رایج در ماسال، تا جایی که بنده به‌عنوان یک گویشور دقت کرده‌ام، مصدر مورد بحث عموما به‌صورت *هنته* (hənte) به کار می‌رود و چنان‌که برخی از خوبان به‌درستی اشاره کرده‌اند، گاه نیز به‌صورت *خنته* (xənte) و *هینته* (hinte) شنیده‌می‌شود.

بن مضارع *هنته* می‌شود: *هنج* (hənj)
بن مضارع *خنته* می‌شود: *خنج* (xənj)
بن مضارع *هینته* می‌شود: *هینج* (hinj)

*چند مثال از فعل:*

- *هٚنتٚمه* (həntəma): نوشیدم
- *هٚنجٚم* (hənjəm): می‌نوشم.

*خٚنتٚمه* (xəntəma): نوشیدم
*خٚنجٚم* (xənjəm): می‌نوشم

*هینتٚمه* (hintəma): نوشیدم
*هینجٚم* (hinjəm): می‌نوشم

چنان‌که ملاحظه می‌فرمایید، ما در تالشی ماسالی نمی‌توانیم بن مضارع *اینج* (inj) از هیچ‌کدام از سه شکل این مصدر که معادل *نوشیدن* فارسی است، داشته‌باشیم.

*و یک نکته مهم:*

این‌که در بررسی‌های زبانی، *گویشور اصل است،* درست؛ اما به عمومیت یک تلفظ یا کاربرد در بین گویشوران هم باید توجه داشت؛ یعنی آن‌چه اکثر گویشوران یک منطقه به کار می‌برند یا تلفظ می‌کنند، اصل است، نه نمونه‌های شاذ (نادر) و اقلیتی.
[۸/۱۸،‏ ۱۰:۰۴] #دکتر_فرزاد_بختیاری: ضیاء عزیز
درود بر شما

تا جایی که بنده دریافته‌ام، معنای اصلی مصدر *هنته (خنته/ هینته)،* در تالشی ماسالی می‌شود *نوشیدن*؛ اما گاه یک مفهوم کنایی (مجازی) هم از آن فهمیده می‌شود که شاید پدیده‌ای جدید باشد؛ چون بیشتر در گفتار و "سروده‌ها و نوشته‌ها" ی جدید شنیده و دیده می‌شود. و آن مفهوم کنایی عبارت است از درک و دریافت یا پذیرش موضوع، مسئله‌، رخداد، ارائه و ... با تمام وجود و از سر شور و اشتیاق.

*مثلا:*

*مٚن اوستاد شریفی اٚم آهَنگَه‌گٚلَه* *دٚرٚستَه هٚنتَه* : من این آهنگ استاد شریف را کلا نوشیدم (با تمام وجودم حس و درکش کردم).
[۸/۱۸،‏ ۱۱:۲۲] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام ، خدا قوت
*خنجهxənje/خنجِنxənjen* : نوشیدن

*خنجمَهxənjma* : نوشیدم
*خنجییَهxənjiya/خنجیرَهxənjira* :نوشیدی
*خنجشَهxənjša*:نوشید
*خنجمونَهxənjmona*:نوشیدیم
*خنجینَهxənjina*:نوشیدید
*خنجشونَهxənjšona*: نوشیدَند

*خنجمxənjm*:می نوشَن
*خنجیxənji*: می نوشی
*خنجxənjə*: می نوشَد
*خنجَمxənjam*:می نوشیم
*خنجَنxənjan*: می نوشید
*خنجنxənjən*:می نوشَند

*بخنجمbəxənjm*: بنوشَم
*بخنجbəxənj*: بنوش
..‌.
*بخنجنbəxənjən*: بنوشَند

‌‌‌‌‌‌🙏🏻
[۸/۱۸،‏ ۱۲:۳۳] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
هنته ( hənte ) نوشیدن

هنتمَه ( həntəma ) نوشیدم
هنترَه ( həntəra ) نوشیدی
هنتشَه ( həntəša ) نوشید
هنتمونَه (həntəmona ) نوشیدیم
هنترونَه ( həntərona )نوشیدید
هنتشونَه ( həntəšona ) نوشیدند

بنتیم ( bəntim ) می‌نوشم

بنجُم ( bənjom ) می‌نوشم

بنج ( bənj ) بنوش
,
[۸/۱۸،‏ ۱۳:۱۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود و سپاس بانو محسنی بزرگوار

۱. شکل گذراشده این مصدر، یعنی *هنجاونده/ هینجاونده* ، در مقایسه با *هنته/ خنته/ هینته* ، خیلی کمتر به کار می‌رود.

۲. *آوه شوشره* (āv-a šušra) هم در منطقه به کار می‌‌رود.

[۸/۱۸،‏ ۱۰:۳۱] #ضیا_طرقدار: فکر می کنید ریشه واژه چه باشد ؟؟؟
در زبان تالشی گویش آستارا،
نوشیدن ، نوشاندن :
پِچُری یِه pečoriye
پِچُرُنی یِه pečoroniye
[۸/۱۸،‏ ۱۰:۴۴] #دکتر_فرزاد_بختیاری: ما *پچرده* (pečarde) یا *پچرییه* (pečariye)/ *پچریسته* (pečariste) داریم که از بن‌های *چر* (čar) و *چرد* (čard) شکل گرفته‌اند و ظاهرا ارتباطی با *نوشیدن* ندارند. و نیز *چرییه* (čəriye) یا *چریسته* (čəriste) که قبلا در همین گروه درباره‌اش بحث شده.
[۸/۱۸،‏ ۱۱:۰۵] #ضیا_طرقدار: بله، باید روی ریشه ، هنته ، کار کرد ..

پِچُری یِه ، در گویش ما به احتمال زیاد یک آوا واژه است ... چُریدن، شُریدن، شُره کردن ، حالت قطرات آب پیاپی و سریع تر از چکه چکه کردن .. و ...

مانند واژه ، شرشرَه ، به معنای: آبشار، در زبان تالشی گویش آستارا، که این نیز یک آوا واژه است..
شُر شُر ... و ...
[۸/۱۸،‏ ۱۲:۴۶] #مریم_محسنی_ماسال: ما می گوییم:
هینجاوندهhinjāvənde نوشاندن
بینجاون binjāvən / بهینجاون bəhinjāvən : بنوشان
شورشوره šuršura : خیس آب
آوه موچه āva muča : خیس آب
آوه شوره āva šurra: خیس آب
چره čere / چرییه čəriye/
چریستهčəriste / ریزش آب
ویچیرvičir : آبشار
اب ریزش بینی هم چره بکار می رود
چه وینی کو آو چره

[۸/۱۸،‏ ۱۵:۰۶] #محمد_رضا_فدایی: درود و خدا قوت خانم محسنی گرامی
آوه شوره = خیس آب
آوه شورا āvašurā و آوه شورایی āvašurāei را هم بمثابه آب کشیدن شیئی در آب و آب تنی هم شنیده ام
آوه کاکایی āvakākāei پرستوی دریایی
پرنده ای که بر روی آب پرواز میکند و هر از چندی دُمش را برای رفع خستگی به آب میکوبد ( آو کون ژن ) : āv kun žan
[۸/۱۸،‏ ۱۵:۱۲] #مریم_محسنی_ماسال: سلام و هزار سلامتی برای شما جناب فدایی بزرگوار
ما می گوییم
جانه شوره jāna šure: آب تنی
آو آکشهāv ākaše: آب کشیدن


[۸/۱۸،‏ ۱۳:۵۱] #مریم_محسنی_ماسال: خنجم ما هم داریم
از خنجم/ هینجم
ته خنجی /هینجی
اَ خنجه/ هینجه
امه خنجم/ هینجم
شمه خنجه / هینجه
اون خنجن/ هینجن
[۸/۱۸،‏ ۱۳:۵۱] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: بعضی اوقات ، واژه ی *پِخنجهpexənje* هم استفاده میکنن ، که بیشتر معنی سَر کشیدن میده
[۸/۱۸،‏ ۱۳:۵۷] #منصور_بلوری_گشت: با درود
در منطقه ی ما بیشتر خنته رواج دارد
م خنجم: من می نوشم
بخنج:, بنوش
مخنج: منوش


در مورد نوشیدن مایعات است

واجه واج۸/۱۴

واجه واج(واژه نامه تالشی):
صرف مختصری از فعل جویدن،
به گویش تالش فومن ( شولم)

۱- جویدن ( مضارع ساده ):
جام : jām : می جوَم
جای : jāy : می جوی
جا : jā : می جَوَد

جوئَم : joam : می جویم
جوئَه : joa : می جوید
جان :jān : میجَوند

۲ -مضارع ساده امری:
بجام : bəjam : بجَوَم
بجای : bəjăy : بجوی
بجا : bəjă : بجو
بجوئَم : bəjoam :بجَویم
بجوئَه : bəjua : بجوید
بجان : bəjan : بجوند

۳ - مضارع اخباری ساده
جومه : joma : جویدم
جورَه : jora : جویدی
جوشه : joša : جوید
جومونَه : jomona : جویدیم
جورونه : jorona : جویدید
جوشونه : jošona : جویدند

ماضی ساده
جوئَه ما : joamă : جویده بودم
جوئَه را : joară : جویده بودی
جوئَه شا :joašă : حویده بود
جوئَه مونا : joamonă: جویده بودیم
جوئه رونا : joaronă : جویده بودید
جوئه شونا: joašona : جویده بودند

# شیرمحمدعاشوری


[۸/۹،‏ ۱۹:۰۵] #منصور_بلوری_گشت:
پیله برا درودبا عرض پوزش

مضارع اخباری:، می جوم

جویدم: ماضی ساده،

جویده بودم:ماضی بعید

[۸/۹،‏ ۲۲:۲۵] #علیرضا_پناهی_عنبران: پیِه pəye:راه رفتن
رو دَگنِه rudagəne:راه افتادن
نِتِه nete:اندیشه،عقیده

اَو اشتان نِتِه سَه ماندَی
Av əštān nete sa mānday
او بر اندیشه و عقیده خود استوار است

#منصور_بلوری_گشت:
پرده: راه رفتن که مصدر است قابل
صرف
اما
مته: یک اصطلاحی داریم بنام

مته پشت: روی ران

دازی اشته مته پشتی منه،
داس را روی رانت نگذار
تا نظر دیگران چه باشد


[۸/۹،‏ ۲۲:۳۰] #دکتر_فرزاد_بختیاری: ببخشید! پیام قبلی چند ایراد نگارشی داشت.

*شکل اصلاح‌شده*

👇👇👇

عارف عزیز

۱. غیر از این سوال، سوالات دیگری هم هست که قبلا در این گروه مطرح شده؛ اما تا این لحظه بی‌پاسخ مانده‌اند. تصور می‌کردم اگر بعد از جمع‌بندی مبحث مصادر به سراغ‌ سوالات برویم، بهتر است؛ اما راهی که بنده در پیش گرفته‌ام، ظاهرا خیلی صبورانه و زمان‌بر است.
بابت این " *ویپٚری نَه مٚته و نار شِه* " از شما و همه اعضای گروه پوزش می‌خواهم.

۲. نیک‌مرد، چنان‌که می‌دانید، تبار و ریشه این دو مصدر، متفاوت‌اند و از حیث ظاهر و ساختار نمی‌توان پیوندی میان آن دو متصور شد؛ *پٚرده* بن مضارعش می‌شود *پٚر* (pər) و *مٚته* ، *مٚج* (məj). بنابراین، سوالی که می‌ماند، این است: چطور این دو مصدر ِ از نظر ساخت و ظاهر متفاوت، بر معنا و مفهومی واحد دلالت می‌کنند.

۳. جوابی که آموزه‌های زبان‌شناسی در این‌ خصوص به ما می‌دهد، این است:
در یک خُرده‌گویش یا گویش کوچک (مثلا گویش بخش مرکزی شهرستان ماسال) عقلا و منطقا نمی‌شود و نباید دو لفظ برای یک معنا وجود داشته‌باشد. و اگر وجود دارد، حتما دلیل یا دلایلی دارد.

۴. دلایل دخیل در این وضعیت را می‌توان به دو دسته تقسیم‌کرد: الف) دلایل برون‌زبانی، ب) دلایل درون‌زبانی.

۵. عمده‌ترین دلیل برون‌زبانی: ممکن است بنابر عللی یکی از آن دو لفظ، از گویش یا زبانی دیگر به این خرده‌گویش راه یافته‌باشد. و مهم‌ترین دلیل درون‌زبانی: با استفاده از قابلیت مجاز در زبان، دایره معنایی واژه‌ای آن‌قدر ‌گسترس می‌یابد که با معنای واژه‌های دیگری تداخل پیدا می‌کند.

۵. به نظر بنده، علت وجود دو مصدر *پرده* و *مته* برای یک مفهوم در گویش ماسالی و همه یا برخی از دیگر گویش‌های تالشی را قبل از هرچیز باید در قابلیت مجاز زبان جست‌جو کرد.‌

۶. *مته* با همین شکل و یا با کمی تغییر، هم در تالشی و تاتی شاهرود خلخال وجود دارد و هم در گیلکی، تبری و ... (کلمات نمونه: mətan تاتی، məte یا məten تالشی، بن مضارع məj در بازارمج گیلکی و شماری از دیگر کلمات این زبان، damətan و daneməj مازندرانی و ...).

۷. با توجه به گستردگی کاربرد məte/məten/mətan و به‌ویژه بن مضارع məj در زبان‌ها و گویش‌های ایرانی که عموما مفهوم *راه رفتن* را با خود دارند، به نظر می‌رسد *پرده* / *pərde* تالشی باید درنتیجه توسعه معنایی از راه قابلیت مجاز، در مواردی با مصدر *مته* / *məte* هم‌پوشانی معنایی پیدا کرده‌باشد.

۸. در همین راستا، پیشنهاد می‌کنم مشتقات گوناگون این دو مصدر در گویش‌های مختلف تالشی، در همین گروه بررسی شود.
[۸/۹،‏ ۲۲:۳۳] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود جناب پناهی گرامی

۱_پرده / pərde / راه رفتن
۲_را دگنسته / rā dagənəste
راه افتادن
[۸/۹،‏ ۲۲:۳۳] #علیرضا_پناهی_عنبران: نوا nəvā:زیکزاکی راه رفتن
لکِه لکِه ləke ləke:با سختی راه رفتن یا بر اثر بیماری یا پیری یا خستگی
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۸/۹،‏ ۲۲:۳۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود بانو محسنی ارجمند

وقتی که به طرف امر می‌کنیم bəpər، یعنی راه برو، حرکت کن.

و اتفاقا وقتی به او دستور می‌دهیم که bəməj، باز منظور این است که راه برو، حرکت کن.

و ...

[۸/۹،‏ ۲۲:۵۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *اگر نشای مته، ایته موندی آکر* : اگر نمی‌توانی راه بروی، کمی استراحت کن (رفع خستگی کن).
[۸/۹،‏ ۲۲:۵۴] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: در یک پیج دیدم که تالشان ماسوله به احتیاط کردن می‌گن: ویمته
[۸/۹،‏ ۲۲:۵۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری: ۱. *مته نشام. آسیستیمه* : نمی‌توانم راه بروم. خسته‌ شدم.

۲. *پرده نشام. آسیستیمه* : نمی‌توانم راه بروم. خسته شدم.
[۸/۹،‏ ۲۳:۰۴] #منصور_بلوری_گشت: پرده:راه رفتن
پرم
پری
پر^

پریمون
پرینون
پرین

منصوربلوری
[۸/۹،‏ ۲۳:۰۵] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود آقای دکتر بختیاری گرامی

۱_کارا بَشیم ایتَه بپرُم
۲_کارا بَشیم ایتَه بیؤرجُم
۳_مجه مجه پرده نَه شیمه ننَه کَه^
[۸/۹،‏ ۲۳:۱۰] #عاشوری_شولم_فومن: ما اینطور صرف می کنیم:
پرم pərəm
پریpəri
پرهpərə

پرَم pram
پرَه pərah
پرن pərən
[۸/۹،‏ ۲۳:۲۲] #علیرضا_پناهی_عنبران: جمجمنه jəmjəmana:پر جنب و جوش
مجفه məjəfe:پیش فعال
لوِه ləve:جنبیدن
لوونِه ləvune:جنباندن
#کاظم_میرزایی_گسکره: پرده: راه رفتن
بپر(به پر) : راه برو
پردیمه: راه رفتم
مپر(مه پر): راه نزو
بتی(به تی): بدو
مته یا متی (مه تی): ندو

[۸/۱۰،‏ ۱:۴۹] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: 👏🏻 درود
*پِپردهpepərde*: راه رفتن از پایین به بالا ، بیشتر برای حشرات کوچیک مثل مورچه و هزار پا، سوسک و... به کار میره
[۸/۱۰،‏ ۱۰:۵۹] #ضیا_طرقدار: زبان تالشی - گویش آستارا


دارزه، دَرزه dârəze
دارزی یِه ، دَرزی یِه dârəziye : هجوم ، یورش ، یورش آوردن، یورش بردن


دَنگَنی یِه danganiye
دَنگَنِه dangane : تپاندن، با فشار پُر کردن ، مانند پُر کردن یک گونی با فشار تا بیشتر جا شود .
[۸/۱۰،‏ ۱۳:۲۵] #علیرضا_پناهی_عنبران: تیژیئِه tižie:حمله کردن انسان
شٚغیئِه šəqie:حمله کردن_حمله کردن حیوان
وٚشکیئِه vəškie:غلبه کردن،چیره شدن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۸/۱۰،‏ ۱۳:۲۹] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: ما اَنگنیئِه داریم همین معنی رو میدهد
مثلا بَنگَن ژَ کیسَه کا=جو را در کیسه با فشار جا کن

اَنگَنیمَه کیسَه کا= داخل کیسه با فشار جا کردم
[۸/۱۰،‏ ۱۴:۳۶] #منصور_بلوری_گشت: با درود

دژنده: درجایی فرورفتن

دژن: فرو کن

دژنیه: درجایی گیر کرد

ویژنده:درجایی فرو کردن

آژنده: روی تیغه تیز آویزان کردن

آژن: آویزان کن: (امری)

بژن،آژن: زد و خورد کردن

بلوری ازگشت

#زلیخا_صبا_ماسال :
ویژن: Vizan: فرو کن
چؤ زمینی ویژن
چوب را در زمین فرو کن

ویژندهِ : Vizande: فروکردن

جیژن :Jizan:از پایین چیزی را ازروفرو. کردن

جیژنده : jizanda: از پایین چیزی را از رو فرو برده

.آژن:Ãzan: چیز نوک تیز در جایی فرووآویزان کردن

آژنده:Ãzanda: چیزی را در جایی فرو بردن

آژنیه : Ãzaniya: چیزی نوک تیز در جایی فرو رفته

#حجت_دامن_کش_سیاهمزگی:
سلام و درود و خدا قوت
استاد جمِه/ جمِن درست نیست؟
همونطور که برای تاکید میگیم بشی، شِه/شِن
میگیم بجم ،جمِه/ جمِن
یعنی عجله کن، عجله کردن
یا زودباش و عجله کن
*جمِهjəme/ جمِنjəmen* : عجله کردن
*بجممbəjəməm*:عجله کنم
*بجمیbəjəm* : عجله کنی
*بجمbəjəm*: عجله کند
*بجمَمbəjəmam* :عجله کنیم
*بجمَنbəjəman*:عجله کنید
*بجمنbəjəmən*: عجله کنند
*
*میجَهmija*: مژه ی چشم
*میجَه میجَهmija mija*: آروم آروم
*میجَه میجَه پردهmija mija pərde*: یواش یواش راه رفتن
*
*پردِهpərde/پردِنpərden*:راه رفتن
*تِلّهtelle/تیلّهtille/تِلِّنtellen/تیلِّنtillen*: دَویدَن

*گَل گَل پیگِتهgal gal pigete* : قدَم های بلند برداشتن، راه رفتن با قدمهای بلند و سریع
🙏🏻

[۸/۱۰،‏ ۲۰:۳۱] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: خسته نباشید دوستان یه سوال از اساتید و بزرگواران حاضر در گروه داشتم
یه عبارت هست که در منطقه ما رایجه اصطلاح (باطین گِنِه)مثلا زیاد شنیدم میگن (فلانی باطین گِنَه) من فکر کردم شاید این کلمه با باطنیان که پاپک رهبرش بود ارتباطی داشته باشد و این اصطلاح از آن دوران به جا مانده باشد دوستانی که معنی و مفهومش رو میدونن لطفا راهنمایی کنن
[۸/۱۰،‏ ۲۰:۴۶] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود بات گنه اصطلاحی جور در نیامد نحسی افتاد بات واژا ترکیست 🌹
[۸/۱۰،‏ ۲۲:۳۵] #منصور_بلوری_گشت: با درود
در منطقه ما می گویند
فلانی باتین گینه؛

باتین گینه: به معنای اینکه بدی ای
نسبت به دیگران انجام داده باشد، اما
دست مضروب برای قصاص به او نرسیده باشد،
اما درهمین هنگام ضارب ناگهان فوت کند یا بلایی سرش بیاید می گوییم
فلانی باتین گینه:
batin gina
[۸/۱۰،‏ ۲۲:۴۶] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: بله مثلا اینم بکار میبریم (خدا باتین ژَ)
[۸/۱۰،‏ ۲۲:۴۷] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: همین کلمه باتین خواستم بدونم مفهومش چیه و ریشش تالشیه ؟
[۸/۱۰،‏ ۲۳:۰۲] #کاظم_میرزایی_گسکره: درود آقا بهنام ممنون شمه زمتون کا
عرض ادب ختمت گردی اساتید گروه
ممنون که تشریف دارن و چمه ما زبونی را ارزش قائل بن و نویس و بوا بمس کرن و زمت کشن،

باطین یا باتین گنه یا گینه:

یعنی شخصی بیگناه ببو و ای تهمت بژنن

باطین گنه:
یا باتین گینه:
ناروا تهمت ژندشونه،

یا بوهتون
#عاشوری_شولم_فومن: با درود
به نظر بنده
این واژه یعنی "باتین چنانچه معنی این را بدهد که به کسی تهمت زده اند، احتمالا تراش خورده و تغییر شکل یافته کلمه "بهتان" فارسی است
که همین معنی را می دهد.
تا دوستان چه نطری دارند
[۸/۱۰،‏ ۲۳:۱۵] #علیرضا_پناهی_عنبران: بهتون behtün :تهمت
#بیت_اله_صفری_فومن:
*باتین*
در گویش ما هم استفاده میشه ، ولی به صورتی دیگه.
مثلاً در روستای ما اگه فردی به *سیدی* یا امام زاده ی بدگویی میکرد.
بزرگ‌ترهای ما می‌گفتند که این حرف رو نزن ، فلانی جدش تنده ( *ت باتین ژنه*) و اگه بر حسب اتفاقی برای شخص بدگو حادثه ای رخ میداد، میگفتند که فلانی باتین گینه.

#بیت_اله_صفری_فومن:
بنده خدایی زیاد به چند تاامام زاده اعتقاد نداشت
و بی احترامی میکرد.
یه بار از درخت افتاد و دست و پاش شکست.
می‌گفتند
*ایمازه ائی باتین ژنده*
#اسماعیل_دوستی_خوشابر: پس کلمه (خِدا اَی باتین ژَ) یعنی خدا به اون تهمت زد؟؟!🤔
#حسین_زاغی_ماسال:
در این مورد دو واژه داریم:
*چه مَچه گینه*
بهش برخورد،انگار بهش برخورد
*چه باتینی گینه*
به شخصیت واقعیش(درونیش) برخورد،عمیقا درش اثر کرد.
مثل اینه که طرف وانمود می کند،از عملی خبر ندارد،وقتی با کنایه متوجهش بکنی ،که اصل ماجرا را می دانیم،آنوقت بهش بر بخورد.
#علیرضا_پناهی_عنبران: بات در زبان ما فرو رفتن و در قالب استعاره معانی مختلفی میدهد ریشه این واژه شاید ترکی باشد
#زلیخا_صبا_ماسال: در تالشی به بهتان
بوختوم :Buxtum: بهتان وافترا
چده اشتن ایمونی خرشه ومردمی بوختوم ژنه
بندوم : Bandum:
بد نام
بیچاره ژنک لی را اسم بندومی منده
برای زن بیچاره بدنامی ماند.

#کاظم_میرزایی_گسکره:
د نفرهمسوئه قهوه خونه کا یندینه مرافیه کرن ،
ای گله وا ته چمه کرگون دزیره،
دیر گله وا براجان چرا من باتین ژنی و..
#فرنگیس_قلیزاده_ماسال:
باتین گینه دراصل یک نوع
تقاص پس دادن کار
بدی است که درحق دیگران
انجام می گیرد وزمانی که یکی درحق کسی بدی کرده باشد وبعد خودش دچار
مشکل شود می گویند که
ای باتین گینَه یعنی دارد
تقاص کار بدش را پس می دهد
#سارا_روحانی_رضوانشهر:
ما ( بوختوم یا بوتوم ) میگوییم
مثلاً فردی از کنار امام زاده رد میشه و فردایش لرز میگیره و میخوابه.. خیلی خیلی مریض میشه...
در این موقع ما میگوییم ( آؤلا ) بته ژَه ......یعنی امام زاده تو را زد و گاهی هم برای قسم خوردن ناحق ....چنین اتفاقی می‌افتد
که ما معتقدیم بوتوم یا بوخوتم زدی .... برای همین چنین اتفاقی واسه شما افتاد
یه جورایی بهتان زدن
#علیرضا_پناهی_عنبران:
آله(آلوئه)بته ژه
#سارا_روحانی_رضوانشهر:
بله
آؤلا یا آلوئه بته ژَه
#بهنام_ن_ماسال:
۱_فلانی باتین مژن:به فلانی بهتان نزن
۲_ فلانی باتین گینه:؟
#اسماعیل_دوستی_خوشابر:
مثلا( خدا اَوون باتین ژَ)
یا (باتین ژَن مونِن)
یا( باتین گِنه)
یا (خدا تِ باتین ژَیه)
یا( اَ باتین گِنَه یَه خدا نِزوعَه یه)
یا(اِشتَن ویمَزما باتین گِنی یِه)!
#محمد_رضا_فدایی:
باتین گینه یعنی پنهانی و بی حضور کسی بلایی و عذابی به او زده شد
" باتین / باطن گینه "
همان مکافات بی حضور کس و پنهانی از طرف عاملی پنهانی است " که اصطلاحا دست طبیعت و یا امام زاده و یا حتی نام خدا را هم به آن منسوب کرده اند "
#سعید_بشری
باطن زدن ؛ معنویت کسی ، دیگری را صدمه زدن :
ساقی نه سیه مستیت از میکده باشد
گویا که ترا باطن زاهد زده.

#علیرضا_پناهی_عنبران :

درود بر دوستان
در گویش شما به مرداد چی میگن

گو وانگه مانگ:مرداد ماه

(گو :گاو_وانگ: بانگ _مانگ ماه)

این واژه در گویش شما کاربرد داره

👇👇👇

[۸/۱۰،‏ ۱۵:۴۷] #بهنام_ن_ماسال: دوستان عزیز سلام
اگرچه بحث امروز آزاد بوده
اما
اگر مایل بودید
در مورد واژگان زیر در گویش خودتون
معادل هایی بیاورید
ضمنا اگر خواستید واژه سازی کنید حتما داخل پرانتز بنویسید (پیشنهاد نویسنده)
البته خب وقتی واژه خودش در تالشی وجود داشت که طبیعتا واژه سازی نیاز نیست


حمله کردن
هجوم بردن
غارت کردن
حمله ور شدن (حیوانات)
عصبی شدن
دفاع کردن
طرفداری کردن
مراقبت کردن
کنترل کردن
پرورش دادن
بزرگ کردن
آموزش دادن
یاد گرفتن
فهماندن
[۸/۱۱،‏ ۲:۴۰] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: *vitrakeویترکه/hamla kardeحمله کرده*:
حمله کردَن ،هجوم بردن
*hay kardeهَی کرده*:
حرکت به سوی کسی یا چیزی جهت هجوم بردن به او/آن؛
*pesrangiyeپِسرنگیه* :
حمله کردن حیواناتی مثل سگ به انسان یا حیوان دیگر
*səra žandeسرَه ژَنده*:
پاره کردن شاهرک گردن کسی یا حیوانی توسط حیوان درنده
*darrāmy دَرامی*:
غارتگر ، دزد سر گردنه
*asabani ābeعصبانی آبه* :
عصبانی شدن
*tor ābeتور آبه*:
دیوانه شدن، عصبانی شدن
*sarafa baromeسَرَفا بَرومه*:
طرفداری کردن ، دفاع کردن
*vaqəb beواقب به/vaxəb beواخب به*:
مراقبت کردن
*dašteداشتِه*:
داشتن ، کنترل کردن
*dany vičindeدَنی ویچینده*:
خفه کردن، جلوی حرف زدن کسی را گرفتن، مردَن
*daštə dārəm karde*:
پرورش دادن ، مراقبت کردن
*yād dueیاد دوئه* :
یاد دادن
*yad geteیاد گِته* :
گرفتن
*peraseپِرسه* :
رشد کردن ، به بلوغ جسمی رسیدن ، رشد جسمی
*Perasāvəndeپرَساونده*:
رشد دادن ، پرورش دادن، بزرگ کردن ،رشد جسمی دادن ، بزرگ کردن کودک
*daraseدَرَسه*:
به بلوغ فکری و اجتماعی رسیدن ، فهمیدن ، ادراک
*darasāvənde دَرَساونده*:
فهماندن ، رشد و بلوغ فکری و اجتماعی دادن ، شخص را متوجه چیزی کردن
*pill ākardeپیل آکرده*:
بزرگ کردن ، رشد دادن ، گسترش دادن

🙏🏻
[۸/۱۱،‏ ۳:۴۹] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: تارِه=غارت،برداشتن،تموم کردن و.........

پِتارِه=غارت کردن
پتارِشَه=غارت کرد
پتارِشون=غارت کردند
پتارِرَه=غارت کردی
پِمَتار=غارت نکن
پِتار=غارت کن
پِتارَم=غارت میکنیم
کایمون پِتارِه=داریم غارت میکنیم
پِتاریستَه=غارت شد
[۸/۱۱،‏ ۳:۵۴] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: قَم هَردِه=مراقبت کردن،نگداری کردن

قَمِم هَرد=نگهش داشتم
قمِش هَرد=نگهش داشت
قَمِمون هَرد=نگهش داشتیم
قَمِرون هَرد=نگهش داشتید
قَمِشون هَرد=نگهش داشتند
قَم بَ= نگهش دار
قَم مَ= نگهش ندار
قَم مَرَ=نگهش ندارید
قَمشون نییَرد=نگهش نداشتند
و.....

[۸/۱۱،‏ ۱۱:۵۱] #منصور_بلوری_گشت: با درود
حمله کردن:vitrake: ویترکه
هجوم کردن: vipacārویپچار

غارت کردن: petar: پتار

عصبی شدن: تورآبه:turābe


طرفداری کردن: پِشت کسی بیرون آمدن

مراقبت کردن: غم هرده:qamharde


پرورش دادن:perasav^nde

بزرگ کردن:پیله آکردهpilaākarde

آموزش دادن: آموته:āmute

یاد گرفتن:یاد دواِ:yādue

فهماندن: درسه: darase

منصوربلوری از کردمحله
[۸/۱۱،‏ ۱۴:۰۲] #زلیخا_صبا_ماسال: هی بودورون : Haybudurun: تشر زدن و راندن کسی به تندی و غضبناکی

ویترکه: Vitraka: هجوم بردن به طرف کسی ناگهانی

ویجرده: Vijarda: زخمی کردن و پاره وپوره کردن توسط. سگ وحیوانات وحشی

سِره. آچرده : səra Acard: حنجر بریدن و شاهرگ وپاره کردن. گلو گاه

دَرا وندهِ Daravənde. :پراکنده کردن.

دَروَر: Darvar: هم ردیف هم شاَن

پَردَبی :Pardabi: حالی به حالی شدن جنون گرفتن

آزاری :Ãzãri. دیوانه
هنی چه آزاریه حالی اَی گته

سره وا. :Sarava:به خاطر .برای کسی
چه سره وا امنه بحث کره

ویراجن : Virajən: مراقب و مواظب
خردنون ویرا جن ببه

جلفی گته. : jəlafi جلوی کسی را گرفتن

خفه خون: Xafaxun:
خفه شدن .ساکت شدن از ترس یا به اجبار

آموته :Ãmuta: تربیت کردن

آموج :Amuj: تربیت و ادب

دبندیگینه: Dəbəndigineبهم خوردن بین چند نفر

دوردی: Durdi: اختلاف .آشفتگی
چوون مینه دوردی گینه

زلیخا صبا ماسال
[۸/۱۱،‏ ۱۷:۵۸] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *هجوم، یورش*

۱. هی درنده (hay darande)
۲. هی‌درن کرده (hay-daran karde)
۳. ویترکه (vitrake)
۴. دترکه (datrake)

*تپاندن، با فشار پرکردن*

۱. انگنده (angande)
۲. انگاونده (angāvənde)
۳. فخشرده (fəxšarde)

[۸/۱۱،‏ ۱۸:۴۱] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *حمله کردن، هجوم بردن، حمله‌ور شدن حیوانات*

۱. هی درنده (hay darande)
۲. هی‌درن کرده (hay-daran karde)
۳. ویترکه (vitrake)
۴. دترکه (datrake)

*غارت کردن*

۱. پتاره (petāre)
۲. دتاره (datāre)

*عصبی شدن*

۱. تور آبه (tur ābe)
۲. آزاری به/ آبه (āzāri be/ābe)
۳. عصبی آبه (asabi ābe)

*دفاع کردن*

۱. آکوئه (ākue)
۲. پکوئه (pekue)
۳. نارآکوئه (nārākue)
۴. نارآکو کرده (nārāku karde)
۵. پشت پرمه/ پراومه (pešt perme/perume)

*طرف‌داری، طرف‌داری کردن*

۱. هواخوایی/ خواهی (havāxāyi/ xāhi)
۲. پشت پرمه/ پراومه (pešt perme/ perume)

*مراقبت کردن*

۱. ویرها به (virhā be)
۲. ویراجون به/ ویراجن به (virājun be/ virājən be)
۳. غم هرده (qam harde)
۴. پوئه (pue)

*کنترل کردن*

۱. جلف‌گته/ جلفی گته (jəlaf gete/ jəlafi gete)
۲. جلف پکرده (jəlaf pekarde)
۳. نار گته (nār gete)

*پرورش دادن*

۱. پرورده (pervarde)
۲. آموج دوئه (āmuj due)
۳. آموته (āmute)
۴. عرصه ووئرده (arsa vuarde)
۵. جیرورده (jirvarde)

*بزرگ کردن*

پیل آکرده (pil ākarde)

*آموزش دادن*

۱. آموته (āmute)
۲. آموج دوئه (āmuj due)
۳. یاد دوئه (yād due)

*یاد گرفتن*

۱. آموته (āmute)
۲. یاد گته (yād gete)

*فهماندن*

۱. درساونده (darasāvənde)
۲. فماونده (famāvənde)

*نکته:*
بهترین راه برای ثبت واژه‌های تالشی این است که خود واژه‌های تالشی مدخل اصلی باشند. اساس قرار دادن واژه‌های فارسی می‌تواند گاه گمراه‌کننده باشد.

البته آقا بهنام با انتخاب مدخل‌های فارسی، خواسته‌اند راهی پیش روی ما بگذارند تا تفاوت‌های گویشی مانع از مشارکت گویشوران هر سه گویش بزرگ تالشی نشود.
[۸/۱۱،‏ ۱۸:۴۹] #مریم_محسنی_ماسال: زبان تالشی گویش ماسال
سر ویترک sar vitrak: هجوم
سر ویترک کردهsar vitrak karde : هجوم بردن، حمله کردن
سر ویترک به sar vitrak be : حمله ور شدن، هجوم بردن
ویترکه vitrake : حمله کردن
شو ویترک šav vitrak : حمله شبانه
دترکه datrake : حمله کردن
قیر کشه qəyar kaše : هجوم بردن، حمله کردن
سر دلک به sar dalak be : سر ریز شدن، هجوم بردن
سر دکر به sar dakar be : هجوم بردن، هجوم آوردن
قوشون کشه qušun kaše: لشکر کشی، هجوم بردن
[۸/۱۱،‏ ۱۹:۰۵] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *ویترکه*
*دترکه*
*قیر/ غیر کشه*
*سر دلک به*
*سر دکر به*
و
*قوشون‌کشی*

خیلی چاک و طبیعی‌ینه؛ یعنی هنته منطقه تالشی کو به کار شون.

[۸/۱۱،‏ ۱۹:۳۷] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: درود
معادل فخشرده به معنی تپاندن
۳_*تپندهtəpənde*
/
*ویخشاردهvixəšarde*
/
*پا ژَندهpa žande*

مثلا وان تَلیسی پا بژَن بدا چایی ها جا بیگِر
🙏🏻
[۸/۱۱،‏ ۱۹:۵۳] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: 👍🏻👏🏻
پتاره عالی بود
*پِتارpetār* :غارتگر ، دزد
*پِتار(په +تار)petār*: حالت اَمری لایه ای را از روی چیزی برداشتن ، مثل پتو را از روی کسی برداشتن و نیز معادل آکلاشِه ، ولی با وسعت معنایی بیشتر
*پِتارَه گیلpetāra gil*: غارتگر ، دزد
*پیتارpitār*: نرم و ترد

*درّامیdarrāmy*: غارتگر
این واژه تو منطقه ما استفاده میشه و فک میکنم مربوط به داستان علی درام (علی درّامی) وقتل آقاجان بک باشه و از اون زمانها رواج پیدا کرده باشه
(درام، دهستانی تاریخی در مسیر استان زنجان به استانهای گیلان و اردبیل واقعه شده است و در مسیر کوهنوردی ماسوله قرار دارد.)
🙏🏻
[۸/۱۱،‏ ۲۰:۰۳] #مریم_محسنی_ماسال: زبان تالشی گویش ماسال
آکلاشه āklāše : چپاول کردن، غارت کردن
پتاره petāre : غارت کرده
پتارچی petārči : غارتگر
دتاره datāre : غارت کردن، چپاول کردن
پپوئه pepue : تاراج دادن، غارت کردن

[۸/۱۱،‏ ۲۱:۰۹] #حسین_زاغی_ماسال: درود
در موقع استفاده از این واژه ها و ،برای اتفاق و حالت های مختلف فرق می کند.
*اکلاشه*
مثلا به همسایه بگی برو از باغ سبزی بچین،ایشون هم رحم نکنه،نصف باغ را از ریشه،درو کنه.
*برامه باغی اکلاشه شه*
---------------------------
*پتاره* *دتاره*
وقتی دزد به خونه بزنه ،از فرش و موکت هم نگذره،همه را برده باشه.هرچی دستش رسیده ،یا تونسته برده.....
*دزدی که پتاره*
-------------------------
*پپوئه*
درجه ای از *دتاره* بالاتر است،یعنی چوب کبریتی جا نذاشته،همه را برده،انگار جارو کرده....
*برداشت شخصی*
#دکتر_فرزاد_بختیاری: ع
۱. اصل معنای *آکلاشه* یعنی چیزی را به کمال و تمام خوردن و چیزی از آن بر جای نگذاشتن؛ بنابراین، غارت کردن و چپاول کردن و امثالهم می‌شود معنایی کنایی آکلاشه.

۲. *پتاره* ، معنای اصلی و عمده‌اش می‌شود غارت کردن. و *دتاره* یعنی همه چیز را برای خود جمع کردن، به نفع خود مصادره کردن. در این نورد هم غارت کردن تا حدودی معنای کنایی است.

۳. *پپوئه* هم یعنی به تمام و کمال خوردن چیزی. تاراج کردن و غارت کردن و مانند این‌هو می‌شود معنای کنایی آن‌.

[۸/۱۲،‏ ۵:۴۸] #زلیخا_صبا_ماسال: هَی درن:Hay dan
به فارسی هِی کردن و راندن حیوانات
مثل هی هی گوسفند و اسب وبز
هیاهو کردن
گاهی. به کنایه می گویند
فلانی ؛فلان کسی هی درن کرده
یعنی ایشان را راندن از نزد خودش
صبا
[۸/۱۲،‏ ۹:۵۵] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: ویترکه:vitrake=برخورد
کردن/حمله کردن
دترکه:datrake=حمله کردن/برخورد کردن
تجه برده:taja barde=
هجوم بردن/حمله کردن/غارت کردن
دتاج برده:datâj karde=
غارت کردن/حمله کردن
پتاره:petâre=غارت کردن/تاراج بردن/تراشیدن/رنده کردن
پتا آتار:petâr âtâr=چپاول وغارت/تراشیدن ورنده کردن
قیرکشه:qəyar kaše=
حالت حمله به خود گرفتن،
آماده حمله شدن
زره گته:zəra gete=
عصبانی شدن
سرپرمه:sar perme=
دفاع کردن
ویرهابه:vir hâbe=مراقب بودن
ویراجن به:virâjen be=
مراقب بودن
گویش ماسال


[۸/۱۲،‏ ۱۱:۲۴] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود بر بانو قلی‌زاده فرهیخته

سپاس از تلاش‌های همیشگی حضرت‌عالی🙏🌹

۱. *تج برده* (taj barde): تاختن، هجوم آوردن، حمله کردن ..‌.

۲. *زره گته* (zəra gete): عصبانی شدن، خشمگین شدن و ...

۳. *زره هرده* (zəra harde): غضه خوردن، غمگین شدن و ...

👆👆👆

*درود بر بانو قلی‌زاده به‌خاطر این دقت نظر و یادآوری شایسته* 👏👏👏🌹🌹🌹👏👏👏
[۸/۱۲،‏ ۱۱:۳۲] #بیت_اله_صفری_فومن: درود دوکتور جان

چمه ور دره وختی *گا* خا
حامله ببو
وان:
*بر* گتشه

چمه منظور ویشتر اما.
❤️🌹🙏
[۸/۱۲،‏ ۱۱:۳۳] #دکتر_فرزاد_بختیاری: جسارتا:

۱. *دتاج برده* کمی مصنوعی است.

۲. *پتار* به تنهایی به معنای رنده کردن نیست؛ بلکه خود رنده است.

مثال:
*پیازی پتار بژن* : پیاز را رنده کن.

*پتار* به تنهایی یا به معنای غارت است و یا رنده مخصوص خوراکی‌ها.

و *پتار کرده* یعنی غارت؛ چنان که *پتار ژنده* یعنی رنده کردن.
[۸/۱۲،‏ ۱۱:۴۶] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود

۱_ یَلیک به ( yalik be )
مراقب بودن / مواظب بودن
۲_زره برا ( zəra barā ) عمدا
۳_زره گته ( zəra gate ) قهر کردن / تشر آمدن برای کسی
۴_زره هرده ( zəra harde )
غمگین و غصه خوردن

۵_زره بَغل ( zəra baql ) حسود
۶_ زره مگه ( zəra magə )
قهر نکن یا ناراحت نشو

سارا روحانی


[۸/۱۲،‏ ۱۱:۵۴] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: درود بیکران وخسته نباشید خدمت جناب دکتر
بختیاری گرامی سپاسگزارم
از توجه وراهنمایی بجای شما راستش من این کلمه
دتاج برده را از زبان مادر
بزرگ خدابیامرزم شنیدم
که پدرش یکی از رمه داران بزرگ همان زمان بود که خودش می گفت پدرم حشم دار بود
[۸/۱۲،‏ ۱۱:۵۸] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: البته استاد ما به دَتار استفاده میکنیم
دَتارِش بَردِشَ
[۸/۱۲،‏ ۱۲:۰۵] #سارا_روحانی_رضوانشهر: دتارسته ( datārəste )
غارت کردن و همه را جمع کردن و بردن

دتارستش و بردش


[۸/۱۲،‏ ۱۳:۵۸] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود اسماعیل عزیز
روزتان نیکو🌹

ما هم *دتاره (datāre)* و *دتارنده* *(datārənde)* داریم.
[۸/۱۲،‏ ۱۴:۰۳] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: دَروَردِه

مثلا = دَروَردِمَه لِسی یِه

دوستان این دَروردِه اگه اشکال مختلفی داره لطفا بیان کنید با ذکر معانی نمیدونم دقیقا چه معنی ای رو میرسونه تشکر
مثلا (کلاکی دَروَرد)هم استفاده میشود
مثلا یه جمله داریم قدیمیامون بکار میبردن
مثلا دَروَدِمَه چِم دَدَه نِه آزنِم
اینجا دَروردِمه با دَروَرده برای باران معنیش یکسانه؟
[۸/۱۲،‏ ۱۴:۱۵] #منصور_بلوری_گشت:
با درود
تاره: tāra نوعی نانخورشتی از گیاهان وحشی
آتار:ātar:هرچیزی را بسرعت برداشتن
پتو چ سریکا آتار
ویتار: vitār:بادست چیزی را بسرعت
جدا کردن، مثل، داری شاغه لیوی ویتار
برگ شاخه ی درخت را جداکن
پتار:petār:چیزی را به بالاازروی کسی یا جایی کشیدن
بلوری از کشت
#سارا_روحانی_رضوانشهر: درود

دَروَرد ( darvard )
هوا درورده یعنی هوا خراب شد

در مورد انسان ها هم به کار می‌بریم :
هنی دیرنگش درورده؟
باز چهره اش یا رخش را خراب و تیره کرد
#منصور_بلوری_گشت: با درود
تاره: tāra نوعی نانخورشتی از گیاهان وحشی
آتار:ātar:هرچیزی را بسرعت برداشتن
پتو چ سریکا آتار
ویتار: vitār:بادست چیزی را بسرعت
جدا کردن، مثل، داری شاغه لیوی ویتار
برگ شاخه ی درخت را جداکن
پتار:petār:چیزی را به بالاازروی کسی یا جایی کشیدن
بلوری از کشت
[ #مریم_محسنی_ماسال:
به نظرم
درورده darvarde: حرف در آوردن، شایعه ساختن، دگرگون شدن، ابداع کردن، عمل آوردن غذا
درورده گفون گوش آمکه
دروردشه اشتن دده نشناسه
کتاغه خلا دکری ته درورده
خرشی بی مورغونه زردینه نه درورده
ورده شکلهای پیشوندی
آرورده
برورده
پرورده
جیرورده
درورده
ویرورده

[۸/۱۲،‏ ۱۴:۴۶] #حسین_زاغی_ماسال: درود بر دوستان
*درورده* darvada
یعنی تغییر حالت داده،دگرگون شده،
در جملات مختلف معنایی آن کمی متفاوت می شود
*هوا درورده ترسم بواره*
هوا دگرگون شده،ظاهرش عوض شده،احتمالا بارون می باره.
اگر در مورد فرد باشه.
یعنی اون روی طرف را ندیدی،
*چه درورده رو وینده نیره*
شخصیت غضبناکش را هنوز ندیدی.
[۸/۱۲،‏ ۱۴:۵۱] #معصومه_اپروز: درورده در منطقه ما علاوه برمعنیهای گفته شده جور درآوردن هم میدهد مثلا ام پلوی مرا درورده یا دَروئَرده که با این شکل در لهجه گسگره ای رایج است
[۸/۱۲،‏ ۱۴:۵۴] #حسین_زاغی_ماسال: گاهی میگن ،
*طرف اووئین دروره*
طرف شکلک در میاره،بامزه بازی می کنه.
نمیدونم *اووئین* درست نوشتم.
یعنی ،خوش مزگی، لودگی،شکلک در اوردن
[۸/۱۲،‏ ۱۴:۵۵] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود بر بانو اپروز ارجمند

*درورده* (darvarde) به معنای هماهنگ کردن، موزون ساختن، به نظم در آوردن نیز هست.
[۸/۱۲،‏ ۱۵:۰۴] #مریم_محسنی_ماسال: اویین گیری کرده
مسخره بازی کردن
لودگی کردن
[۸/۱۲،‏ ۱۵:۱۰] #منصور_بلوری_گشت: با درود

درورده: darvarde: یعنی پشت کسی حرف زدن،
زمانیکه خودش اهل آن کار نبوده است

مانند، چ پشته سر شون گف دروده،
یعنی پشت سرش حرف در آوردند

با تشکر
[۸/۱۲،‏ ۱۵:۵۹] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
بنده این کلمه را به صورت *آین* ( *āyn* ) شنیده‌ام. بالاتر هم اشاره‌ای کردم.

*آین برورده* ( *āyn barvarde* )

[۸/۱۲،‏ ۱۶:۲۶] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود 🌹🌺🌺
سَه دوئِه sa due :اهمیت دادن
سَه مَدَه sa mada:اهمیت نده
سَه بدَه sa bəda :اهمیت بده
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۸/۱۲،‏ ۱۶:۳۵] #علیرضا_پناهی_عنبران: پِملَژ pemlaž:اهل محل بالا
ژِملَژ žemlaž:اهل محل پایین
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۸/۱۲،‏ ۱۶:۳۹] #سارا_روحانی_رضوانشهر: کفاینه مَله : محل بالا
جیره مله : محل پایین
مینه مله : محل وسط

🙏
[۸/۱۲،‏ ۱۶:۴۱] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود 🌹🌹🌺🌺
پِنَه ماهلَه pena māhla
ژِنَه ماهلَه žena māhla
مِینَه ماهلَه meyna māhla

[۸/۱۱،‏ ۲۱:۱۸] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود بر دوستی عزیز

در منطقه ما:
۱. *سر آلکه* (sar ālake): متوجه شدن، باخبر شدن، خبردار شدن، آگاه شدن

۲. *سر آرنده* (sar ārande): متوجه ساختن، باخبر کردن، خبردار کردن، آگاه کردن
[۸/۱۱،‏ ۲۱:۲۴] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود بر حجت عزیز

ما هم این‌ها را داریم:
۱. فخشرده (fəxšarde)
۲. ویخشرده (vixšarde)
۳. پا ژنده (pā žande)

فخشار (fəxašār) هم داریم؛ به معنای فشار.

دو نکته:

۱. فخشار و فخشرده امروز کاربرد چندانی ندارند.

۲. /ف/ آغاز فخشرده با توجه به نمونه‌هایی چون دخشرده، ویخشرده و ... می‌تواند محل بحث باشد؛ از این نظر که یک پیشوند است یا خیر.
[۸/۱۱،‏ ۲۱:۲۸] #دکتر_فرزاد_بختیاری: یک معنای *سردکر (sar-dakar)* قطعا روی آوردن، رو کردن، اقبال، توجه و مانند این‌هاست.

[۸/۱۱،‏ ۲۲:۳۲] #زلیخا_صبا_ماسال: سردَکر سر ریز شدن
سردَکر. روکردن.
[۸/۱۱،‏ ۲۲:۳۴] #دکتر_فرزاد_بختیاری: 👌👌👌

سرازیر شدن
راه افتادن
رو کردن، اقبال و ...

[۸/۱۲،‏ ۰:۲۸] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود

دراکنسته ( daräkənəste )
کشیدن

دراکن ( daräkən ) بکش

دَمه راکن ( damaräkən ) نکش

نیمشا دراکنسته
nimašä daräkənəste
نمی‌توانم بکشم
.....

گویش پره سر
[۸/۱۲،‏ ۳:۱۸] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: درود
*دَر آکرده dar ākarde* : باز کردن در
*دَر دکردهdar dakarde*: بستن در
*دَری آکه dary āka* : در را باز کن
*دَری دَکهdary daka* : در را ببند
*دَکشهdakaše/دکشِنdakašen*: کشیدن
*دَکشdakaš*: بکش
*دَمَکشdamakaš* :نکش
*نِشام دَکشمnešām dakašm:* : نمیتوانم بکشم


[۸/۱۲،‏ ۹:۱۲] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: درودوصبح همگی بخیر
بَرآکرده:bar âkarde=
بازکردن در
بَر دکرده:bar dakarde=
بستن در
بَری آکه:bari âka=در
را بازکن
بَری دکه:bari daka=در
را ببند
بَری ویچین:bari vičin=
دررا ببند
درونج:darunj=بکش
درونته:darunte=کشیدن
درونَجه:darunja=بکشید
گویش ماسال
[۸/۱۲،‏ ۹:۴۴] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
۱_بر آکرده : bar âkarde /
باز کردن در
۲_بر دَبسته : bardabaste /
بستن در
۳_بری آکه^ : bari âka /
در را باز کن
۴_بری دَبَس : bari dabas /
در را ببند
۵_ بری ویکَه^ / bari vika /
در را ببند
۶_ دراکن : darâkən /
بکش
۷_ دراکنسته : darâkənəste
کشیدن
۸_دراکنَه : darâkəna /
بکشید
۹_ دَمه راکن : damarâkən /
نکش
۱۰_ دراکنسته نیَب :
darâkənəste niyab
نمیشه کشید


سارا روحانی گویش پره سر

[۸/۱۲،‏ ۱۱:۲۳] #بیت_اله_صفری_فومن: درود و عرض ادب ختمت دوکتور بختیاری و دییر عزیزن.
ایله سوال مرا پیش اومه 👇
واژه ی *بر* جغیر از *در*
کاربردی دییری نداره تالش مرکزی و ماسالی کو ؟
[۸/۱۲،‏ ۱۱:۲۹] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود چمن خاسه بیت‌الله برا
روزر خیر بوبو خاسه مرد🌹

۱. بر (bar): در (بری دکر)

۲. بر (bar): بیرون (بر مبرش: بیرون نرو)

۳. بر (bar): پیشوند فعلی (برکردِه)

۴. بر (bar): جفت‌گیری گاو یا حاصل جفت‌گیری (رشه گا بر گته)

۵. و ...
[۸/۱۲،‏ ۱۳:۱۲] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: درود
اصلاح شده
بَر بجای دَر ، تالشی تر هستش
*بَرbar*: دَر ، دَروازه، جفت گیری حیوانات
*بَر آکرده bar ākarde* : باز کردن در
*بَر دکردهbar dakarde*: بستن در
*بَری آکه bary āka* : در را باز کن
*بَری دَکهbary daka* : در را ببند
*دَکشهdakaše/دکشِنdakašen*: کشیدن
*دَکشdakaš*: بکش
*دَمَکشdamakaš* :نکش
*نِشام دَکشمnešām dakašm:* : نمیتوانم بکشم
🙏🏻

[۸/۱۲،‏ ۱۴:۰۸] #منصور_بلوری_گشت: در زبان شما چیزی بنام زُزکردن به چه می گویند

Züz
[۸/۱۲،‏ ۱۴:۰۹] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: زُز کردن همون تاول زدن و عفونت کردن بکارمیبریم
[۸/۱۲،‏ ۱۴:۱۱] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود پیله برا

برآمدن و باد کردن ماست، خمیر و ... از شدت ترشیدگی/ ترش شدن
[۸/۱۲،‏ ۱۴:۱۴] #بیت_اله_صفری_فومن: درود منصور خان

Züz

وقتی که ماست ترشیده میشه میگیم زوز کرده شه
البته هم *زوز* میگیم و بعضی از فامیل *زوزه* هم میگن.
که اغلب برای دوغ گرفتن و کره ازش استفاده میشه.

[۸/۱۲،‏ ۱۶:۴۲] #منصور_بلوری_گشت: با درود
تصریف فعل آمدن در زبان تالشی گشت و کردمحله

مضارع اخباری:

آ: ā:آمدن

آم: ām :می آیم
آی: āy:می آیی
آ:ā: می آید

آیم:āyam: می آییم
آین:āyan: می آیید
آن:ān:می آیند
مضارع التزامی:
بام:bāyam:بیایم
بای:bāy:بیایی
با:ba:بیاید

بایم:bāyam:بیاییم
باین:bāyan:بیایید
بان:bān:بیایند

باتشکر
منصوربلوری ازگشت وکردمحله
[۸/۱۲،‏ ۱۶:۴۷] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
درود بر شما
سمت شما آمدن می‌شه آ
اومِه یا آمِه نیست؟

[۸/۱۲،‏ ۱۶:۳۳] #سارا_روحانی_رضوانشهر: مصدر

آلاونسته ( ālāvənəste )
به فارسی چه میشه؟
[۸/۱۲،‏ ۱۶:۴۴] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: آلاونیه=دلداری دادن،ساکت کردن

آلاوِن=دلداری بده
آلاونیش=دلداری داد
آلاونیشون=دلداری دادند
اَوونشون آلاونیه=آنها را دلداری دادند
مَآلاوِن=دلداری نده
آلاونیرون=دلداری دادید
آلاونِم=دلداری خواهم داد


دوستی_خوشابر
[۸/۱۲،‏ ۱۶:۵۷] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود بر بانو روحانی ارجمند

در تالشی ماسال، این مصدر به‌صورت *آلۨاوٚنده* ( *ālāvənde* ) رایج است (با واج /ل/ نرم).

*آلۨاوٚنده* : ناز دادن، دلداری دادن، آرام کردن، از گریه بازداشتن و ...
[۸/۱۲،‏ ۱۶:۵۸] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: سلام
وقت به خیر
آیا به معنی حرارت یا گرما دادن هم می‌شه؟
[۸/۱۲،‏ ۱۷:۰۳] #دکتر_فرزاد_بختیاری: عارف ارجمند، درود بر شما

*آلاو* ( *ālāv* ) به معنای حرارت است (بدون /ل/ نرم).

و *آلاو دوئه* ( *ālāv due* ) می‌شود حرارت دادن و ...

*آلۨاوٚنده* (با /ل/ نرم)به معنای حرارت دادن نیست.
[۸/۱۲،‏ ۲۰:۴۸] #مریم_محسنی_ماسال: مواظبت
غمخارش کردهqamxārəš karde
پرستهparəste
غمرده / غم هردهqamarde/qam harde
ویرها بهvirəhā be
چم داشتهčem dāšte
چمه پایی کردهčema pāyi karde
پوئهpue
چار چمی پوئهčār čemi pue
دسه سری غمردهdasa sari qamarde
داله وونیdāla vuni
دس پر آگتهdasə par āgete
داشتهdāšte
[۸/۱۲،‏ ۲۱:۰۲] #علیرضا_پناهی_عنبران: چَش کاردِه čaš kārde:مواظبت کردن،مراقبت کردن
هودی کاردِه hudi kārde:مواظبت کردن،مراقبت کردن
یَلیگ yalig :محافظ ،مراقب..
پوئِه pue:پاییدن
خاندی کاردِه xāndi kārde:نگهداری کردن
اوگَتِه ugate:نگه داشتن
زبان تالشی/نمین_عنبران

[۸/۱۲،‏ ۲۱:۱۷] #علیرضا_پناهی_عنبران: تۊر tür:دیوانه
شیت šit:دیوانه ،البته در جمله معانی متفاوتی میدهد
مشتقات شیت
شیط
شیتَه ژَه
شیتَه شاهو
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۸/۱۲،‏ ۲۱:۲۶] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود
سَفِی
شۊرتی
کَژ وَز
اَکَژ
....🌹
[۸/۱۲،‏ ۲۱:۴۵] #مریم_محسنی_ماسال: عصبی:
کفریkəfri
آتشیātaši
آزاریāzāri
پرتوی partavi
جرتاقوز jərtāquz

[۸/۱۳،‏ ۱۰:۳۹] #ضیا_طرقدار: زبان تالشی - گویش آستارا

کاردِه kârde : کردن ، انجام دادن

آکاردِه âkârde : از بالا به پایین ریختن ، مانند ریختن آب از پارچ به لیوان .

اُکاردِه okârde : باز کردن ، مانند باز کردن درب ، از بالا به روی چیزی انجام دادن .

پِکاردِه pekârde : بیدار کردن ، بر خیزاندن .

جیکاردِه jikârde : پهن کردن ، گستراندن ، مانند پهن کردن سفره روی زمین.

رُکاردِه rokârde : ارسال کردن ، فرستادن
[۸/۱۳،‏ ۱۲:۳۴] #منصور_بلوری_گشت: با درود گشت و کردمحله

آکرده : ākarde: باز کردن
ویکرده : vikarde: ریختن
دکرده: dakarde:بستن،مانندبستن در،
بری دکریا دکه dakaیاbari dakar

جیکرده: jikarde: پهن کردن

پکرده:pekarde: ریختن، بالارفتن
منصوربلوری_ گشت
[۸/۱۳،‏ ۱۳:۱۳] #عاشوری_شولم_فومن: دود جناب بلوری
محل ما هم عین همین کلمات گقته شود منتهی فعل اخری یعنی
پکرده برای ما معنی پاشیدن می دهد
[۸/۱۳،‏ ۱۳:۱۶] #مریم_محسنی_ماسال: پکرده = پاشیدن و به بالا فرستادن
بالا رفتن می سود پِشه
[۸/۱۳،‏ ۱۳:۱۸] #منصور_بلوری_گشت: با درود

معانی زیادی دارد،

خردنی داریکو پکه

پیله کاداَی پکه بدا بوشو گفا

م اَی داریکا پکردمه: من ازاورا بالای درخت بردم
خوروشی پله سری پکردمه:
خورش را روی پلو ریختم
و......
[۸/۱۳،‏ ۱۳:۵۲] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود بر شما
مقصود از بالا فرستادن چیه؟
وقتی گاوها رو می‌برن به سمت ییلاق از فعل مرکب پر آکرده استفاده می‌کنن: می‌گن مالون پر آکردره: گاوها رو به سمت بالا فرستادی/بردی
آیا اینجا می‌شه از فعل پکرده هم استفاده کرد؟
[۸/۱۳،‏ ۱۳:۵۷] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود بر شما
آکرده رو من در مفهوم به مقصدی رساندن هم شنیدم
آیا سمت شما از این مصدر همچین استفاده‌ای می‌کنید؟

دکرده رو هم برای بستن در و هم «ریختن داخل چیزی» شنیدم.
آیا شما در معنی «ریختن داخل چیزی» استفاده نمی‌کنید این مصدر رو؟

تفاوت ویکرده و پکرده چیه؟ شما هر دو رو نوشتین ریختن
هیچ تفاوتی ندارن؟
[۸/۱۳،‏ ۱۵:۰۷] #مریم_محسنی_ماسال: سلام و درود
مالون کفا پکره
کلشی بوم پکره
خردنی دار پکره
[۸/۱۳،‏ ۱۵:۰۸] #مریم_محسنی_ماسال: شواره پابره پرآکره
شیه پره پر آکره
تیلیفی پر آکر
[۸/۱۳،‏ ۱۵:۲۰] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود
وقتی می‌خوان گاوها به سمت بالا ببرن، از پر آکرده استفاده می‌کنن
اینو من از افراد مختلف شنیدم

وقتی مثلا بخوان گاوی رو پشت وانت بندازن از پکرده استفاده می‌کنن

سایر مثال‌هاتون خیلی خوب بود 👌🏻
[۸/۱۳،‏ ۱۶:۱۷] #زلیخا_صبا_ماسال: برا ی ییلاق بردن
گاوها.
مالون. تیجره گیر یه پِر آکرده
برای آوردن به قشلاق
بدزدر ز وبرزی. دچینده. مالون مون گیلونی را ویرآکرده
ماسال صبا
[۸/۱۳،‏ ۱۶:۱۹] #زلیخا_صبا_ماسال: پِر آکر. بالا ببر
جیر ببر یا جیر بو ئر یعنی پایین بیاور در گویش ما در ماسال
[۸/۱۳،‏ ۱۶:۳۵] #زلیخا_صبا_ماسال: پِره : بالا .رشد .موفق بودن
منتها همه اینها در جمله معنا پیدا می کند
پره پرسه :رشد کردن و بزرگ شدن
پر آکرده یعنی راندن وبردن بطرف بالا. که بیشتر برای ییلاق بردن احشام بکار می رود

پَره : Para : دامنه منزل
یا برای پرواز زنبورهای عسل
پِرا : Pera: از پائین بالا آمدن
مثل
گیلون منده ئن اورو گیریه پران

پِرَهِ : Péra :پیاده راه می روید
زلیخا صبا ماسال
متاسفانه من لاتین e را در گوشی ندارم
[۸/۱۳،‏ ۱۷:۴۱] #عاشوری_شولم_فومن: معادل این ما داریم :
نار دَکَه بشَم
نار دَیَن بشَم
ودر عین حال از پر آکر( پِر آکَه) هم استفاده می کنیم

[۸/۱۳،‏ ۲۱:۴۵] #بهنام_ن_ماسال: سلام
اونچه من میدونم
ویکرده انجام عملی به سمت پایین هستش
و
پکرده انجام فعل و عملی به سمت بالا
حالا این بالا بردن
بالابردن حیوانات از کوه باشه یا بالا بردن بچه ای بر درختی
منتهی
این پکرده یک معنای دومی داره غیر از توضیحات فوق
اونهم معنای پاشیدن هستش
اینکه چطور دو معنای غیر مرتبط برای این واژه وجود دارد کمی جای تامل داره
🙏
[۸/۱۳،‏ ۲۱:۵۳] #مریم_محسنی_ماسال: سلام و درود
آوی ای مپکهāvi ay mapeka: آب را رویش نپاش
[۸/۱۳،‏ ۲۱:۵۷] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: سلام
خوب پس چرا واس بالا بردن پاچه‌ی شلوار از پکرده استفاده نمی‌کنیم؟ و از پرآکرده استفاده می‌کنیم؟
مگه از پایین به بالا نمی‌بریمش؟

جدای از این خودم بیشتر از بیس بار در عمرم گاو بردم به سمت ییلاق
مالون پر-آکرده استفاده می‌شه در این موقعیت
و دو مصدر پکرده و پر-آکرده از نظر معنایی تفاوت ریزی با هم دارن
[۸/۱۳،‏ ۲۲:۰۰] #مریم_محسنی_ماسال: چند معنی آکردهākarde
باز کردن، سکونت دادن، گذاشتن، مقاومت کردن، دوام آوردن، وا کردن، همراه کردن، اقامت دادن، تحمل کردن و....
[۸/۱۳،‏ ۲۲:۰۱] #بهنام_ن_ماسال: درود
من گمان میکنم
پکرده همان پرکرده هست
یعنی فعلی و عملی به سمت بالا
حالا این عمل می تواند پاچه شلوار باشد
اما پر آکرده مطابق فرمایشات دکتر در واقع باید یک مصدر مرکب ویا حتی عبارتی باشد
پر در اینجا درواقع یک پیشوند نیست
یک اسم است
پر=بالا
آ:پیشوند
کرده: مصدر اصلی
من بیش از این نمی دونم
🙏
[۸/۱۳،‏ ۲۲:۰۵] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: بله پیشوند نیست
پرآکرده مصدر مرکب هستش، مثل ویرآشه (از یاد رفتن)

به نظرم فرق پکرده و پرآکرده در همراهیه
در پر آکرده آدم یا اندامی از بدن آدم با اون چیزی که به بالا منتقل می‌کنه همراه هستش، ولی در پکرده نه، همراه نیست
ویر آکرده و ویکرده هم همینن
ایشالا اساتید توضیحات کامل‌تری و درست‌تری رو ارائه کنن
[۸/۱۳،‏ ۲۲:۱۲] #بهنام_ن_ماسال: درود
مصدر مرکب پرآکرده به معنای "رساندن" چیزی به بالا می باشد
اما
پکرده : فرستادن با پرتاب یا پاشش
باید باشد
[۸/۱۳،‏ ۲۲:۱۳] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود بر شما
لزوما با پرتاب نیست
ممکنه با کمک کردن هم باشه
مثل دیار پکرده، دار پکرده و ...

[۸/۱۳،‏ ۲۲:۲۱] #مریم_محسنی_ماسال: ۱_بری آکه: در را باز کن
ام انگلی مرا آکه: این گره را برام باز کن

۲_ای بردمه رشت آکردمه او را بردم رشت گذاشتم
ایرام تهرانی کو که ویگتمه بردمه چه که آکردمه
برایش تهران خانه گرفتم بردمش آنجا گذاشتم یا اقامت دادم یا سکونت دادم

۳_ازیمه که ای کو آکرم
منم که در برابرش مقاومت می کنم یا تحملش می کنم
ای کو خلا ناکره لباس در تنش دوام ندارد

۴_اوون "یندی آکر" بکه
آنها را همراه هم کن
[۸/۱۳،‏ ۲۲:۲۴] #بهنام_ن_ماسال:
درود من گمان میکنم
در عبارت اینه آکرم
در واقع مصدر اصلی
سرآکرده بوده به معنای سازش که به مرور خلاصه شده و آکرده بیان میشه

[۸/۱۳،‏ ۲۲:۲۱] #زلیخا_صبا_ماسال: آکرده :باز کردن
مثل
در را بازکردن
گره باز کزدن
دگمه را باز کردن
معنی دیگر آکرده
کسی را همرا هی کردن و به جایی رساندن است مثل
چمن زوئه اشتن خردنی مدرسه آکرده
پسرم بچه اش را به مدرسه رساند

تنه بوا فیل که اینه سر کری
هیکسی نه سلو ک و سامون نداره
ای کو رخیسته میدونش آکرده

[۸/۱۳،‏ ۲۲:۲۷] #مریم_محسنی_ماسال:
ای اشتن سر آکردشه
یعنی دکش کرد
آکرده وا کردن گره
سر آکرده از سرش وا کرد

[۸/۱۳،‏ ۲۳:۰۷] #حسین_زاغی_ماسال: درود دوستان
سر برکرده/سر برشه*
یعنی آگاه به موضوع،در مورد آن موضوع تخصص داشتن.
مثلا قدیم،در هنگام کار زیاد ،خار *تی* مخصوصا *للکی تی* تو دست و پای مردم فرو می رفت.
افرادی بودند مخصوص *تی پیگته* می گفتند فلانی تی پیگته را چه سر برشو.....
[۸/۱۳،‏ ۲۳:۱۰] #مریم_محسنی_ماسال:
سر برکرده: سر درآوردن،متوجه شدن ، فهمیدن
سر برشه :سر رسته داشتن، وارد بودن
از اشته لوئان کو سر نبرکرم
[۸/۱۳،‏ ۲۳:۱۶] #زلیخا_صبا_ماسال:
سر بر نکرم
سر درنیا وردن از چیزی .
نفهمیدن
سر بَرکرم
یعنی سردر بیاروم
درک کنم بفهمم

[۸/۱۴،‏ ۱:۴۱] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود بر دوستان چند روزی زیاد فعال نبودم ببخشید مسافرت بودم🌺🌹
کاردِه kārde:کردن
اَکاردِه akārde:از بالا ریختن
پِکاردِه pekārde:از پایین جا دادن،بیدار کردن
اوکاردِه ukārde:به بیرون باز کردن
سَه کاردِه sakārde:از سر ریختن،تیز کردن
بِکاردِه bekārde:بیرون انداختن،در مرکز فرو کردن
دَکاردِه dakārde: از کنارین ریختن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۸/۱۴،‏ ۸:۴۰] #ضیا_طرقدار: درود ..
در گویش شهرستان آستارا دو گونه وجود دارد .. یکی گونه لوندویل ، و دیگری گونه دهستان هیران...

گونه لوندویل بیشتر شبیه گویش عنبران نمین و آن سوی آستارا رود است .. و گونه دهستان هیران شبیه گویش حد فاصل بین هشتبر تا ویزنه است ..

فعل ، رُکاردِه ، در حال حاضر به نظرم فعل مرکب است ،

رُکاردِه : ارسال کردن، فرستادن، راهی کردن...

رُ ro : راه
کاردِه : کردن

= راهی کردن ، ارسال کردن ، فرستادن
[۸/۱۴،‏ ۸:۵۰] #مریم_محسنی_ماسال: را آکرده rā ākarde: راهی کردن، فرستادن
چمه خردنن کرا شون حلا بوشوم اَوون را آکرم
بچه هام دارند می روند فعلا برم آنها را راهی کنم
[۸/۱۴،‏ ۹:۵۷] #منصور_بلوری_گشت: با درودوصبح بخیر
روکرده: rukarde:یعنی چیزی را از بالا به پایین ریختن
مثلن: پله اشته لوکی روکرده د:
پلورا بریز توی گلویت
روبرده: rubarde: غورت دادن

بلوری از گشت
[۸/۱۴،‏ ۱۰:۱۶] #عاشوری_شولم_فومن: جناب بلوری عزیز
جسارتاً
پلو را در گلو نمی ریزند بلکه در دهان می گذارند و از طریق گلو فرو می برند و قورت می دهند که می شود روبرده یعنی خود شخص این عمل را نسبت به خودش انجام می دهد .
روکرده بیشتر همان معنی ریختن به داخل یا روی چیز یا جای مشخص دیگر است .
[۸/۱۴،‏ ۱۰:۳۶] #مریم_محسنی_ماسال: سلام و درود
ما روکرده داریم
آو یا غذا یا دوا
چه لوکی روکر
یعنی بزور در گلویش بریز این در حرف است یعنی مجبورش کن غذا بخورد و ببلعد چون به غذا نیاز دارد ضعف کرده است ولی نمی تواند بخورد از اشتها افتاده و یا مشکلی دیگر
نه به این معنی که در گلویش بریز
بلکه سعی کن هر طور شده غذا بخورد
[۸/۱۴،‏ ۱۰:۴۴] #منصور_بلوری_گشت: با درود
گاهی اوقات گاوها زالش(گرمازده)می شدند به آنها دوشاب می دادند، دهانش را باز می کردند وبه دیگر می گفتند که روکه؛ روکه چ لوکی،

بریز توی گلویش،

در منطقه ی شولم چنین چیزی

متداول نیست؟
با تشکربلوری
[۸/۱۴،‏ ۱۰:۵۷] #عاشوری_شولم_فومن: رو کردن احتمالا همان کوتاه شده فرو کردن فارسی است ( ف+روکردن : فرو کردن)
[۸/۱۴،‏ ۱۳:۲۴] #علیرضا_پناهی_عنبران: رو کاردِه ru kārde:راهی کردن
دَرو کاردِه daru kārde:بدرقه کردن
جی کاردِه jikārde;جیم شدن

روئی کَه ارسال کن

[۸/۱۴،‏ ۱۴:۰۹] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: مثلا
جیگته: چیزی رو به زور از کسی ستاندن
جیرمه: به زیر آمدن یا پایین


آریه: وجود داشتن یا حاضر بودن در یه محیط یا جسم که ممکنه هرجایی از اون قرار داشته باشه، بالا یا پایین یا هر نقطه‌ای از اون محیط یا جسم
آکرده: باز کردن


در مورد پیشوند آ/آر تقریبا مطمئنم که بیش از یه مفهوم رو یدک می‌کشه، ولی پیشوند جی/جیر کمی نیاز به تحقیق و مطالعه‌ی بیشتر داره
[۸/۱۴،‏ ۱۴:۲۴] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود بر همگی دوستان
برای عبارت «دل تنگ شدن» چه معادلی در تالشی داریم؟
[۸/۱۴،‏ ۱۴:۴۵] #علیرضا_پناهی_عنبران: پَئشی در اصل بنعنی هوس ولی در حالت استعاره برای دلتنگ هم کاربرد دارد
دل تانگ هم هست🙏
[۸/۱۴،‏ ۱۴:۴۵] #منصور_بلوری_گشت: با درود
می گوییم:
جیر اومه: jirome: یعنی پایین آمدن
از پله یا نردبان
جیگته: jigete: چیزی را به زور از کسی گرفتن
آریه: āriya: معنای متفاوتی دارد
مثلن: آریه بند: چیزی که به سستی واندکی، به جایی وصل شده باشد
یا لکه ای رنگ یا هرچیز دیگری روی
سر لباس وغیره ریخته باشد یا مالیده شده باشد،
مثل، اشته قبا پشتی رنگ آریه:
پشت کت شما رنگ آلوده شده است،
سیفه داری چده سیف آریه؟:
درخت سیب چقدر سیب آورده است؟

بلوری از گشت
[۸/۱۴،‏ ۱۷:۲۲] #زلیخا_صبا_ماسال: چِم بِدار : نگاه کن از جلوی چشم دور نکن .از نظر دور نکن

ویر ها ببه : Virha: مواظبت.

پوئه : کشیک دادن وپائیدن کسی

پاز دبه : Paz dabe : در تعقیب کسی بودن که چه کار می کند

جیبه:Jibe :در کوک کسی بودنوهمه کارش را زیر نظر داشتن

چم به گوله :Çem ba gula: چشمداشت انتظار داشتن

چمایی:çemãey: سرزنش زخم زبان
همه چی را یندی چمایی کرن
زلیخا صباماسال
[۸/۱۴،‏ ۱۷:۲۷] #عاشوری_شولم_فومن: ویرومِه : virome از درخت یا ارتفاعی پایین امدن
ویرومَه : viroma پایین امد ( از ارتفاع)
جیرومِه: معادل ویرومه
ویرا : بیا پایین
تالشی فومن ( شولم)

واجه واج ۸/۹

واجه واج(واژه نامه تالشی):
#دکتر_فرزاد_بختیاری:
۱_برای ساختمند کردن گفتگو ها بهتر است روزانه طرح سوال یا طرح موضوع وجود داشته باشد

۲_ تفاوت معنایی کرپنده و کلاشه دقیقا چیست؟

۳_ شکل اصلی واژه ی تفازنده چگونه است؟
آیا ممکن است تفازنده همان توازنده باشد؟
مشتقات دیگر این فعل چیست؟
ایا مصدر پیشوندی است؟
اگر مصدر پیشوندی است
این پیشوند"ت" شکل کامل آن چیست؟
ایا تفازنده می تواند معنی تبعید بدهد؟
ممکن است تفازنده معنایی بالاتر و دقیق تر و متفاوت تر از وازنده و فراری دادن داشته باشد؟
۴_خشرده: علاوه بر دفن کردن می تواند به معنای محکم کاری پنهان کردن و .. نیز بکار برود؟
این کلمه چا کاربرد هایی دارد
چه مثال هایی می شود از کاربرد آن زد

۵_آیا تلفط ویلرتنده درست است؟
آیا لرتنده شکل های پیشوندی دیگری دارد؟

۶_ "رو کرده" در جمله
آوی مونده لوکی رو کرده
چه معنی دارد؟

۷_ ریزیسته در کدام مناطق وجود دارد؟
معنای دقیق آن چیست؟

۸_سوره کرده
آیا نمی تواند به معنای اظهار بی نمکی کردن گاو باشد؟
۹_معنای دقیق چینه لیز ، اندیز در فارسی چیست؟
ایا در تالشی مرکزی و شمالی هم وجود دارد؟
۱۰_ چناق درنده: به دردسر انداختن
معنی نمی دهد؟
۱۱_ مصدر دگره ایا پیشوندی یا ساده است؟ مشتقات دیگری دارد؟
ایا دگره با دگرا ارتباطی دارد؟

۱۲_ مفهوم کنایی و معنای اصلی چونه آکرده و جیفوس آدوئه چگونه است؟

۱۳_دولاکنده: در کدام مناطق شنیده شده؟
۱۴_ در واژه نامه نویسی برای دو معنا نویسی از یک واژه چه راهکاری دارید؟
۱۵_روزی ده واژه نوشتن و تحلیل کردن بهتر از هزار واژه ی سر سری نوشتن است
۱۶_واژه نویس باید ساختار زبان را بشناسد

[۸/۷،‏ ۱۳:۵۵] #کوهزاد: مصادر 👇

لرتنده

ویلرتنده

ناآشنا وغریب

چناغ درنده .چناقش فکر کنم ترکی باشد
[۸/۷،‏ ۱۳:۵۷] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: واژه‌ی لرت براتون آشنا نیست؟
مثلا:
وَنجومی پا خومَه لٚرت آبَه!
گوجه رو لگد کردم، له و لورده شد!
[۸/۷،‏ ۱۴:۴۲] #بهنام_ن_ماسال: درود
۱_ کلاشه
از ویشتر جیکلاشه مسه مه
جیکلاش یعنی تراشیدن از ته
و بیشتر تراشیدن یا جویدن چیزی از ته آن با دندان
من کلاشه به تنهایی نشنیدم
کسی شنیده؟
ویکلاشه یا آکلاشه هم نشنیدم
شاید در گذشته های دور بوده به نسل من نرسیده
ایااین عبازت می تواند معادل دقیق تراشید باشد؟
البته یک تاشه هم داریم
آتاشه هم داریم
مثلا "پوئه" یا "کلمه" آتاشه

ایا نمی توان آکلاشه را برای آن بکار برد؟

نکته دیگر اینکه اگر اشتباه نکنم جیکلاش را برای
"مرزه کری" هم بکار می برند

اما کرپنده: بنظر نوعی بلعیدن باشد
در حالی که جیکلاش تراشیدن سطحی است
اما کرپنده بلعیدن و فروبردن غذاست که شاید با صدا هم همراه باشند
اما
ایا کرپنده کاربرد دیگری هم دارد
ایا با "کرنده" به معنای کشیدن و به زور حمل کردن
ارتباطی دارد؟
[۸/۷،‏ ۱۴:۴۳] #شهریار_پور_محمد: درود بر شما
اکثر این مصدرهارا ما با تغییراتی در منطقه تالشلا داریم.
برای منهم شنیدن این قالبها تازگی دارد و بسیار جالب است.
این آشنایی گام بسیار مفیدی در ساماندهی و اشاعه ی درست گویشهای گوناگون زبان تالشی خواهد بود.

مثلاً :
ما «خشرده» را در تالشلا «دخشرده daxšarde » و
«روکرده»(پیاده کردن) را «ویکرده vikarde» میگوییم

من امروز با معنایی که در گروه شد متوجه شدم و معادلش را پیدا کردم.

ماندن و تلاش در گروه فرصت خوبیست برای همگان.

با تشکر
🌸🌸🌸
[۸/۷،‏ ۱۴:۴۹] #شهریار_پور_محمد: کلاشه‌ مصدر است
آکلاشه_پکلاشه_دکلاشه_جیکلاشه _ویکلاشه ، حالت های مختلف آن با کاربردهای مختلف است.
ما برای تراش «ب^جاره مرز»از مصدر ویتاشته (وی+تاشته) استفاده می کنیم
[۸/۷،‏ ۱۴:۵۱] #بهنام_ن_ماسال: اگر کلاشه مصدر باشد
می توانید آن را صرف هم کنید؟
مثلا ایا هرگز شنیده اید
که بگویند:
از کلاشم
ته کلاشی
ا کلاشه

من در ماسال نشنیدم
شاید قدیمی تر ها بهتر بدونن و من نشنیده ام
🙏
[۸/۷،‏ ۱۵:۰۰] #کوهزاد: دورود

"کلاشه" که داریم
مثلن 👇
گاوی جایی" سیل " کند
بعداز بین بردن وبرداشتنش اززمین میگیم

سیلی آکلاشتمه
یا
سیلی جیکلاشمه

خردن بشه سیله گنده آکلاش

بعداز اتمام کار وقتی به نحو خوبی این عمل کلاشه صورت پذیرد
گفته میشه . آکلاش ویکلاش دومه

تاشه . هم در چنین مواقعی کاربرد دارد
سیله گنده . آتاشتمه
البته تاشه وسعت کاربردش بیشتراست چون تالشان بیشتر را طبیعت سروکار دارند این واژه هم کاربرد فراوان دارد

بجاره مرزه تاشی . تاش ژنده
داره تاشی یا چوتاشی
به افرادی که از چوب قنده لاکه . کچه و ... درست میکردند

" چوتاش " میگفتند
منطقه ایی در گشته روخون داریم به نام چوتاش . که در قدیم شغل چوب تراشی داشتند

موارد کارکرد تاشهِ

آتاش
ویتاش
پتاش
جیتاش
تاش بژن
بتاش
و ...
[۸/۷،‏ ۱۵:۰۴] #کوهزاد: کلاشم
کلاشی
کلاشه
[۸/۷،‏ ۱۵:۰۵] #سعید_بشری_ماسال: ‌آکلاش ویکلاش : ته تغاری، بچه‌ آخر آخر
[۸/۷،‏ ۱۵:۰۸] #شهریار_پور_محمد: ما میگیم آتار ویتار
[۸/۷،‏ ۱۵:۱۴] #حسین_زاغی_ماسال: درود
*کلاشه* هم تراش سطحی است.
زمانی که بصورت سطحی بخشی از سبزه یا چمن روی زمین را با بیل می تراشی.
*خلیکی نه سبزه اکلاشمه*
*اسپه اّ استخونی گازینه کرا اکلاشه*
یا زمانی که گوشت یا چربی را بخواهی از استخوان درشتی جدا کنی ،بگونه ای که گوشتی باقی نماند.
توضیح دقیق تر:
کلاشه و اکلاشه،بیشتر هدف برداشتن قسمتی از محل مورد نظر است.
برای رسیدن به سطح زیرن.....
تاشه و تراش:
بیشتر برای تبدیل ،چیزی به وسیله کاربردی دیگر باشد.
مثلاً برای ساختن دسته بیل،قنده لاکه،گوشته کو......
بیشتر از واژه *تاشه* استفاده می شود یعنی تغییر حالت دادن.
برداشت شخصی است.
[۸/۷،‏ ۱۵:۴۹] #معصومه_اپروز: درود بر شما ما مصدر کلاشه رو داریم و میتوانیم صرف کنیم مثلا
از خوام ام خاشی بکلاشم
ته ام چو بکلاشی
اَ اشتن منگه بکلاشه
بکلاشَم
بکلاشه
بکلاشن
جاده ماسولل لهجه گسگره ای
[۸/۷،‏ ۱۵:۵۰] #معصومه_اپروز: تاشه یعنی تراشیدن و با کلاشه فرق میکند کلاشه معمولا با دندان همراه است اما تاشه با هر چیز تیز یا تراشنده ای میتواند همراه باشد
[۸/۷،‏ ۱۶:۱۴] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: اَز کلاشِمَه
اَ کِلاشِشَه
اَوِن کلاشِشونَه
کاینَه کلاشِه
بِکلاش
مَکلاش
کلاشی؟

[۸/۷،‏ ۱۶:۱۴] #زلیخا_صبا_ماسال: تعبیر هایی متفاوت از برداشتم از بعضی این واژه ها

کلاشه. در بچگی اگه کاری می کردیم که بعد با ناراحتی مواجه می شدیم به ما می گفتند تا ته ببی که ده خربزه پوست مکلاشی. خربزه پوستی بکلاش سیفی بکلاش. موشی چمه که قالی یون همه کلاشه

کرپنده.: بخصوص شکلات کرپنده اصلا خوب نییه گازی موشه گاز آکره

هنته ته هف کوهف دریا اه دیم تفازنم که مشای آگردن

یعنی پرکاندن دور کردن


لرتنده. چده لرتن و بی وسؤل آبه
. لِرتان
خشرده : هنته ته دخشرن و چال وبیل کرن که هیکس اشته خبری مداره
ویلرتنده : لرت وپرت آبه. پخش و ولا. آبه
ریزیسته :
خای بشی. بریز. سیا سنگ اشته دومله چمن چمه سری فاصیل آوز
راندن با غصب کسی را

وازنده : مگه خرسه وازنه
خرسی نه جیر وکفا واز کره

سوره کرد: عجب سوره زمه. یا. سسی سور کرده. مالن سسه بودن چوون نمکی دوئه ماقه یه

جناغ در نده.: بری یندینه شرطه خاش بچاکنم دی یسم ای. را کینه بو یا زوئه
ایذن وای چوون مینیشون جناق خشرده یندینه تیرو تفگینه

دولاکنده
اشته سرو جانی خوب شوستره یا نه. دولاکندره
اشته خلا ئون تشتی کو دخسینیر

مونده گاچ اندیز آبه. لیوه بندینه اژگری چه سیلی آروفه

دگره : چده شمه که کو گِره گِره و دگیر و دَشکن کرن
کرگی شی گره گره کری. امه نی دگره دگره گتمونه

دگرا هرده
بیچارژنک لی دگرا هره

هنی کاری ترس دره ام مینکی کو جیفوسش آدوئه

چونه آکرده :
ننه از هرچی وام اه من چونه آکره

جوتی پلکه
ای نفری نه. نشا گفی ژندن جوتی پلکه

#اسماعیل_دوستی_خوشابر: البته این ها رو هم داریم👇
ویکلاشِمَه
پِکلاش
ویکلاششون
آکلاش
آمَکلاش
و..

#دوستی/خوشابر
[۸/۷،‏ ۱۶:۲۴] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: کلاشِه= خورد کردن استخوان با دندان های آسیاب

آچَردِه=جداکردن گوشت با دندان های آسیاب و نیش

#دوستی/خوشابر
[۸/۷،‏ ۱۶:۲۷] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: کِلاشِه با کورچِنییه احتمالا هم معنی و هم شکل باشه

پِکورچِنیش
پکلاشِش

دَکلاشِشَه
دَکورچنیشه

مَکلاش
مَکورچِن

بِکلاش
بکورچِن


#دوستی/خوشابر
[۸/۷،‏ ۱۶:۲۹] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: کورچِنییه و پکورچنییه به نوعی صدای خرد کردن هم معنی میده ولی کلاشِه و پکلاشِه و.... اینطور نیست


#خوشابر
[۸/۷،‏ ۱۶:۴۲] #عاشوری_شولم_فومن: کرچنَه کرچنَه هَردِه
[۸/۷،‏ ۱۶:۴۷] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: مثلا کِلاشِه برای چیزهای سخت وخشک بیشتر کاربرد داره اما کورچینیه و کرچنه برای چیزهای نرم وخشک هم کاربرد داره

مثلا (نونش کورچنیه)
نمیشه گفت( نونش کِلاشَه)
[۸/۷،‏ ۱۶:۵۰] #عاشوری_شولم_فومن: در مورد کلاشه پوسته و رویه را خوردن و استخوان یا هسته را باقی گداشتن است.
ام کرچنه کرچنه خوردن تمام انچه در دهان است می باشد بخصوص چیزهای خشک و ترد
[۸/۷،‏ ۱۷:۰۰] #زلیخا_صبا_ماسال: و اما در مورد ی به بچه آخری در تالش
آکلاش .ویکلاش. یا همان آتار ویتار هم می گویند
یعنی ته تغاری
صبا ماسال
[۸/۷،‏ ۱۷:۰۴] #حسین_زاغی_ماسال: گویش_تالشی_ماسال
چهار واژه :
*کلاشه*
تراش سطحی ،به منظور برداشتن ،قسمتی و رسیدن به سطح زیرین.
مثال :
اکلاشه: سطح زمین،یا جدا کردن گوشت از استخوان‌های درشت،سگ هم به منظور برداشتن غضرف و شکستن استخوان و رسیدن به مغر استخوان است.
*تاشه*
تراشیدن و خراشیدن و فرم دان ،به منظور تغییر ماهیت اولیه اون جسم،و تولید دیگری
مثال: ساخت ابزار چوبی
*کرپنده*
خرد کردن اجسام خوردنی،با دندان، به تکیه های ریز تر،معمولا آبدار هم هستند.
اسم واژه شباهت به صدای تولیدی از این عمل دارد
مثل:
ساقه و کله تُرب،مثل ساقه کرفس
*کرچنده* یا *کورچینه*
آسیاب کردن و نرم کردن با دندان ،بیشتر دانه های خشک را شامل می شود.
اسم واژه شباهت به صدای تولیدی از این عمل دارد.
مثال:
تنقلات و دانه ها بو داده (گندم،برنج،عدس...)
#حسین_زاغی_ماسال
[۸/۷،‏ ۱۷:۰۶] #هویه_تحویلداری_رضوانشهر: درود
بسیارعالی آتار ویتار همون ته تغاری فرزندآخرخانواده
هویه تحویلداری رضوانشهر
[۸/۷،‏ ۱۷:۱۲] #شهریار_پور_محمد: ما به بچه های خیلی عزیز و به اصطلاح دردانه میگوییم خاجتی xājati / خاجتیه بله xājatiya bala

معمولا فرزندان آخر یا تک فرزندان خاجتیه بله هم بودند
[۸/۷،‏ ۱۷:۴۵] #علیرضا_پناهی_عنبران: کٚرچَنَه kərçana:از ریشه کرچ ترد و خشک
کٚرتٚنِه kərtəne :از ریشه کرت (چیزی که با خرد کردن در دهان صدای کرت کرت بده مثل خوردن شکلات....
بکرتن
مکرتن
پَزیل pazil :جدا کردن میوه از هسته
در حالت امری🌹🌺
[۸/۷،‏ ۱۷:۵۳] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
خاجَتی ( xājati ) عزیز دُردانه

معمولاً به بچه‌های آخر و آدم های که خودشان را لوس می‌کنند ، این واژه را به کار می‌بریم
[۸/۷،‏ ۱۹:۵۹] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: واژه‌ی خیلی پرکاربردیه
مخصوصا موقع خوردن میوه‌ها
ولی من به صورت آکلاشه شنیدمش
شاید معنای کلاشه و آکلاشه فرق داشته باشن

[۸/۷،‏ ۲۰:۱۵] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: ببینید ویکرده و روکرده و دکرده فرق دارن
ویکرده: از بالا به پایین ریختن
دکرده: داخل چیزی (محیطی که می‌تونه سر باز باشه) ریختن
روکرده: داخل چیزی (محیطی سربسته‌) ریختن

مثلا برای ریختن آب در دیگ از فعل دکرده استفاده می‌کنیم و برای ریختن آب در حلق جانداری از فعل روکرده!
[۸/۷،‏ ۲۰:۳۵] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
ویکرده ( vikarde ) ریختن هم معنی میدهد
[۸/۷،‏ ۲۱:۰۸] #حسین_زاغی_ماسال: درود
*روکرده*
پوشش دادن،کاور کردن،.....
پارچه یا محلفه ای بروی ،جلد اصلی لحاف و تشک کشیدن،
گاهی روکرده شاید معنی روکش آستری هم بدهد.
روکش کردن فلزات را هم روکردن می گویند.
[۸/۷،‏ ۲۱:۱۷] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
رو کرده ...در مقابل هم قرار گرفتن ...هم معنی میده
مثلاً دو نفر با هم دعوا دارند و طرف یک حرفی را می‌زند و در نتیجه آنها را با هم رو می‌کنند یعنی در مقابل هم قرار می‌دهند

این نظر بنده هست... شاید غلط باشه ... نمی‌دانم. ...
[۸/۷،‏ ۲۱:۱۷] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: البته این تفاوت‌ها طبیعی هستش
مثلا فعل ویخته رو می‌تونم مثال بزنم که در تالشی مرکزی به معنی خسته شدن هستش
که در ماسال حداقل من با این معنی نشنیدم این فعل رو

افعال یه سری معنی مستقیم دارن و در طول زمان یه سری معنی کنایی هم پیدا می‌کنن، ممکنه با گذشت زمان معنی اصلی از بین بره و معانی کنایی فقط باقی بمونه
[۸/۷،‏ ۲۱:۱۸] #عاشوری_شولم_فومن: به نظرم روبرده چیزی در مایه های فرو بردن غذای نجویده و یا قرص و کپسول می باشد .
[۸/۷،‏ ۲۱:۲۲] #سارا_روحانی_رضوانشهر: کلمه تالشی ویخته ( vixəte )
خسته شدن ...تو گویش ما
خیلی استفاده می‌کنیم خوشبختانه
[۸/۷،‏ ۲۱:۲۷] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: بله می‌دونم
ما فعل آسیسته/آسییه رو استفاده می‌کنیم برای این منظور
و من ویخته رو با این کاربردها در ماسال اینجوری شنیدم:
مثلا وقتی مرغ روی تخم بخوابه یا وقتی کسی زیر لحاف بخوابه از فعل ویخته استفاده می‌کنند

البته این فعل رو فقط جهت مثالی از تفاوت کاربرد افعال در گویش‌ها نام بردم
[۸/۷،‏ ۲۱:۳۶] #سارا_روحانی_رضوانشهر: بله برای خوابیدن مرغ و.... ختَه به کار می‌بریم
کرگ خته ...مرغ خوابید و کلک شد برای رو تخم خوابیدن که جوجه بیاورد
و زیر لحاف خوابیدن را از کلمه خته استفاده می‌کنیم

خردن لفی بنیکا خته
بچه زیر لحاف خوابیده
[۸/۷،‏ ۲۱:۴۳] #عاشوری_شولم_فومن: خته به معنی خوابیدن است چه با لحاف و پتو و چه بدون ان
اما ویخته فرق می کند ویخته تقریباً حالت نزدیک به پنهان شدن و یا قایم شدن در زیر چیزی یا وسیله ای است
[۸/۷،‏ ۲۱:۴۵] #بهنام_ن_ماسال:
ویخته در ماسال یعنی طوری روی چیزی خوابیدن که بطور کامل ان را در بر گرفتن
شاید تقریبا معادل چنبره زدن در فارسی
ویخته را شاید بتوان فروخفتن معنی کرد
همانطور که میدانید پیشوند وی بر عکس پسوند پ هستد
پ: حرکت از پایین به بالا را نشان می دهد
و
وی: حرکت از بالا به پایین

در ماسال
ویبرده: فرو بردن و قورت دادن
روبرده : با شدت و یهویی قورت دادن
ویرورده: پایین آوردن


#حسین_زاغی_ماسال: واژه *ویخته* با *خته* کاربردش فرق دارد .
*ویخته*
چمباتمه زده، خودش جمع کرده،به سطح نزدیک شده.
مثال:
وقتی می خواهی به شکار نزدیک شویی ، که از حضورت بویی نبره،به همراهت میگی *ویخس* یعنی خودتو به زمین نزدیکتر کن،و بشکل دست و پای جمع شده ، بچسب به زمین...
یا ماکیان در حالت کرچ، که بروی تخم می خوابند،ویخته گفته می شود.
منظور از ویخته ،در حالت بیداری است.
*خته*
یعنی خوابیدن که هوشیار نباشی
#حسین_زاغی_ماسال:
زیر چیزی قائم شدن واژه *دخته* است.
قائم شدن
*دخته*
*جیخته*
معنای ،پنهان شدن است
#عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
نه
به نظر من دخته نیست
در اصل، جیخته هستش: قایم شدن زیر چیزی یا درون محیطی بسته
ولی مثلا وقتی کسی قهر می‌کنه می‌ره زیر چیزی خودش از نظر‌ها پنهان می‌کنه، می‌گن: شه لفی بن ویخته
#حسین_زاغی_ماسال: گاهی کاربرد اشتباه میشه.
در این حالت که گفتی ،دو حالت را در بر میگیره.
هم زیر لحاف رفته،پس قایم شده.
هم زیر لحاف جمع و جور بی حرکت شده .
دو تا عمل انجام داده
#بهنام_ن_ماسال:
به نظر من لحفی بن ویختَه یعنی چنبره زده زیر لحاف و فرو افتاده
جخته: پنهان شدن

#زلیخا_صبا_ماسال
در ماسال
ویکرده به تنهایی یعنی ریختن
ولی اگر بخواهیم بگوییم کسی را از جایی پایین آوردن
مثلا از اسب می گوییم
فلانی. اسبی کو ش ویرورده
یا فلانی نه کمکش کرده و اسبی کوش ای جیر ویکرده
بعضی از این واژه ها نمی توانند به تنهایی معنی کامل جمله ای را بسازند. مثل همین
رو کرده خوب ما در کنار رو کرده چه چیزی را می توانیم معلوم کنیم. مثلا به بلعیدن : ما می گوییم. روبرده.
سره. وا ما در ماسال من در متنهای تالشی. بیشتر از خونه استفاده می کردم که به نظرم سره وا برا ی این منظور برای من تالشی تر است.

[۸/۷،‏ ۲۱:۴۷] #مریم_محسنی_ماسال: ۱- کٚلاشِه kəlāše : گاز زدن و با سر و صدای کلاش کلاش kəlāš kəlāš خوردن : نوعی خوردن غذای سفت و خوردن میوه و داخل پوست هندوانه و خربزه ، هویج و ... ، خوردن استخوان توسط سگ، با ویژگیهای خاصی که غذا داخل دهان قرار داده نمیشود بلکه با دست گرفته می شود و با گاز زدن با دندان پیشین و حرکت فکها، کمی تند و متوالی و با سر و صدای کلاش کلاش خورده شود.
- خردنن اوختنی هیندونه پوستی کلاشین اوون نه واین چه سره دیله هر کسی هره چه ایسبینه نی بی بکلاشه
- هر کسی هیندونه پوستی بکلاشه چه گاز ایسبی آبو
- هیندونه‌پوستی ایسبینه نه واین هیندونه کفنه
- گزری کلاشه کرپنه هره
- دییس اسبه چنته خاش کلاشه
۲- کرپنده kərpənde : با سر و صدای کرپه کرپه خوردن : نوعی خوردن غذای سفت مانند قند و فراورده های آن یا شکلات سفت و یا اگر تکه ای از غذای سفت کلاشه شده جدا شود و در دهان قرار بگیرد و زیر دندان با سر و صدای کرپه کرپه kərpə kərpə خورده شود می شود کرپنده .
وقتی که گرسنه باشیم‌ و دلمان ضعف می کند و حالتی مثل خراشیدن دست می دهد می گوییم‌ :
- چمه دیل کلاش کلاشkəlāš kəlāš یا اینجن اینجنinjan injan karə کره
آکلاشه āklāše : خالی کردن، خراشیدن، تراشیدن، خوردن و به ته رساندن
- مرزه کونی آکلاشی د چه سری نه شه نبو
آکلاشه به صورت کنایه نیز بکار می رود
- خردنی اشتن دده ننه آکلاشه
- چمه جانی خاشون نی آکلاشره د مه کو چه خای
- جیکلاشه jiklāše یا جیکلاش ژنده jiklāš žande
خراشیدن و تراشیدن زمین برای صاف کردن و تمیز و مرتب کردن
[۸/۷،‏ ۲۲:۱۸] #مریم_محسنی_ماسال: ۳ - تٚفازٚندِه təfāzənde / توازنده təvāzənde : تبعید کردن، متواری کردن، پرت کردن به جای دور، آواره کردن ، کوچاندن
تفار آکرده təfār ākarde : پخش و پلا کردن
تفار آبه təfār ābe: پخش و پلا شدن

۴- لٚرتٚنده lərtənde این مصدر را نشنیدم
لرتن lərtən : کسی که خیلی چاق و وارفته است و در موقع راه رفتن تنش می لرزد
لرتن لبا lərtənə laba یا لنتر لبا ləntərə labā : چاق و شلخته
لرت lərt : له
لرت پرت lərtə pərt : له و لورده

۵. خَشردِه xəšarde : دفن کردن، مدفون کردن
پوته خشار کرده puta xašār karde: مخفی کردن، ماست مالی کردن
مردشون خشرده
چه‌کینه دوشتا پوته خشارشون کرده
دخشرده daxšarde : چیزی را در زمین پنهان کردن
جیخشرده jixšarde : در زیر چیزی پنهان کردن
چیکیلی خاکی بنی جیخشر
ویخشرده vixšarde / vixašarde: فرو کردن
پوئه گیلی کو ویخشر

[۸/۷،‏ ۲۳:۵۳] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: اَمَه دَخشَر مثلا وواَم کِ(گَ دَخشَر آوی کا) =دهانت را جلوی آب نگه دار/بگیر

یا(اِشتَن شَیِش دَخشَردَه رباری کا) لباسش را به آب رودخانه گرفت/شست

دوستی>خوشابر
[۸/۸،‏ ۰:۰۰] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: پِخِر پِخِره= نوعی بازی فرار وگریز هست دنبال کردن وگرفتن فردی

جیخِس آخِس=قایم موشک

پِلَه مِزا= بازی گُلف تالشی

وَشتَنَ مِزا= همون بازی پریدن در هوا

دالَه مِزا= نوعی بازی شبیه کبدی با کمربند

کِلا پَتینَه مِزا= برداشتن کلاه اینم مثل کبدیه و پِخِر پِخِرِه

مایَه مِزا= بازی یه قُل دوقُل با سنگ

لیسکاوَ مِزا= (😍)تخته چوبی که به صورت صلیب درمی آوردند و بر روی سطح شیب دار عموما چمنی سُر میخوردند

دوستی>>خوشابر
[۸/۸،‏ ۰:۱۸] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: مثلا ما میگیم= آو ویتِلَه
کَرَه ویتِلِه=میخواهد سرازیر شود /بریزد
ویتِلیستَه=سرازیر شد/ریخت
ویمَتلامِن=سرازیر نکن/نگزار بریزد

#دوستی>>خوشابر
[۸/۸،‏ ۰:۲۷] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: ویچرامنییه= چلوندن ،خالی کردن هم معنی میده
ویچرامِن=بچلون
ویچرامنیشَه=چلوندش
ویچرامنیشون=چلوندن
مثلا(اَسرگی نَه ویچرامنیشون اِشتَن)کنایه از زیاد اشک ریختن،اشک خود راتمام کردن خالی کردن

شَی ویچرامِن=پیرهن را بچلون

#دوستی>خوشابر

[۸/۸،‏ ۱:۲۶] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: ویوچَردِه= بساط کردن،قُرُق کردن،پهن کردن،جاباز کردن
ویوچَردِم=بساط کردم
ویوچَردِر=بساط کردی
ویوچَردِش=بساط کرد
ویوچَردمون=بساط کردیم
ویوچَردشون=بساط کردند
ویوچَر=بساط کن
ویمَوچَر/مَویوچَر=بساط نکن
ویوچَری؟=بساط میکنی؟
نِویوچَری؟=بساط نمیکنی؟
ویوچَرَه=بساط کنید
مَویوچَرَه=بساط نکنید

هَنیر ویوچَردَه اوعَه؟= باز بساط پهن کردی اونجا؟

سیزدَه را پی چاف رو کَناریکا ویوچَرَم=سیزده بدر باید کنار چاف رود بساط پهن کنیم/جا باز کنیم

ووزَه داری بِنی کا اَوونِم واتَه ویمَوچَرِن=زیر درخت گردو به اونها گفتم بساط پهن نکنن


#دوستی>>>>خوشابر
[۸/۸،‏ ۴:۳۴] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: تاسنییِه= هیاهو کردن،شلوغ کردن،سروصدا کردن

تاسنیشَه= هیاهو کرد
تاسنیره=هیاهو کردی
تاسنیشون=هیاهو کردند
بِتاسنَه=هیاهوکنید
مَتاسنَه=هیاهو نکنید

#دوستی>>>خوشابر
[۸/۸،‏ ۴:۴۲] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: آتَسِه= خفه شدن،گیرکردن چیزی در گلو

آتَسَ=خفه شد
آتَسیش=خفه شدی
آتَسَه=خفه شد
آتَسیمون=خفه شدیم
آتَسینَه=خفه شدند
آتَس=خفه شو
مَآتَس=خفه نشو

آتاسنیه=خفه شدن*۱
آتاسنیشون=خفه کردند*۲
کارَه آتاسنی؟=میخوای خفه کنی؟*۳
۱=هم معنی خفه شدن معنی میده هم در هیاهو کردن کاربرد داره
۲=هم معنی خفه کردند و هم معنی هیاهو کردند معنی میدهد

۳=هم معنی میخواهی خفه کنی؟میدهد و هم معنی میخواهی شلوغ کنی یا هیاهو کنی را


#دوستی_خوشابر
[۸/۸،‏ ۴:۴۸] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: تَسَ=قهر
تَسَ مَکَه=قهر نکن
تَسَ بِکَه=قهر کن
تَسَیش؟=قهری؟(سوالی حال)
تَسَینَه؟=قهرید؟(سوالی حال)
تَسَشون کرد=قهر کردند(گذشته)
تَسَر کرد؟=قهر کردی؟(سوالی گذشته)
خوان تَسَه بِکَرِن=میخواهند قهر کنند(آینده)
کارَه تَسَه کَرَه؟=میخواهید قهر کنید؟(سوالی آینده)

#دوستی _خوشابر
[۸/۸،‏ ۴:۵۰] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: کَه تَسَ=کنایه از خانه گرفته است دلتنگی به آدم دست میدهد در خانه

#دوستی_خوشابر
[۸/۸،‏ ۴:۵۷] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: ویتَسِه=فرا گرفتن،در برگرفتن پیرامون

آفتاو ویتسَه=آفتاب در برگرفت
کارَه ویتَسه=داره در بر میگیره

دَتَسِه= پنهان شدن،غروب کردن
آفتاو دَتَسَه= آفتاب غروب کرد
کارَه دَتَسِه=میخواهد غروب کند

پتَِسِه و پِتاسنیش هم من از بزرگامون شنیدم هستند دوستانی که میدونند کاربرد اینها را اعلام کنند...

#منصور_بلوری_گشت:

بادرود
در منطقه ای هستم که آنتن دهی ضعیف هست
تسِ:tase:به داغ شدن تابه هم
می گوییم
کچه تس‌َ: قاشق داغ شد

ویتسه:vitase:به معنای آشکار شدن یک موضوع،

مثلن: ام خور ها ویتسه: این خبر آنجا
پخش شد
تاسنده: tas^nde: خبری را پخش کردن
ویسنده:vis^nde: جاری شدن

بسته ویسنده: سدی پاره شده وآب جاری شده است
آسونده: asonde:کز دادن،
کله پاچه آنسوندشه:
کله پاچه راکز داده است
روکرده: rukarde: ریختن چیزی ازبالا بر پستی،
مانند، آوی چ لوکی روکه؟
آب را درگلویش بریز
روآکرده:ruakarde: قلع اندود کردن
مسی در قدیم بدلیل عدم ترکیب مس با ترشیجات وتشکیل ماده ی سمی ی کات کبود

منصوربلوری از گشت

[دیزَه چاکِن= گل پنجه مریم] دوستی_خوشابر

بادرود
در منطقه ای هستم که آنتن دهی ضعیف هست
تسِ:tase:به داغ شدن تابه هم
می گوییم
کچه تس‌َ: قاشق داغ شد

ویتسه:vitase:به معنای آشکار شدن یک موضوع،

مثلن: ام خور ها ویتسه: این خبر آنجا
پخش شد
تاسنده: tas^nde: خبری را پخش کردن
ویسنده:vis^nde: جاری شدن

بسته ویسنده: سدی پاره شده وآب جاری شده است
آسونده: asonde:کز دادن،
کله پاچه آنسوندشه:
کله پاچه راکز داده است
روکرده: rukarde: ریختن چیزی ازبالا بر پستی،
مانند، آوی چ لوکی روکه؟
آب را درگلویش بریز
روآکرده:ruakarde: قلع اندود کردن
مسی در قدیم بدلیل عدم ترکیب مس با ترشیجات وتشکیل ماده ی سمی ی کات کبود

منصوربلوری از گشت

#کاظم_میرزایی_گسکره:
کرگ اشتن کیجه اون پره بنش (آگته)،
*ویخته*

گرگ اشتن مارغنه اون سری *ویخته*

چنگه لافند دوسمه، تاو آدومه چاه مین،
وییر (درونج) (آرونج) کردمه،
زورینه *پرونتمه*
چار گله چلک،

*هینته/هنته*:
تالش میانی به نظرم آب یا مایعات خوردن،

*خنته*:
تالش فومنات
آب خوردن

کاظم میرزائی گسکره ای

[۸/۸،‏ ۱۰:۱۹] #مریم_محسنی_ماسال: رو دکرده ru dakarde روبرو شدن
به نوشتن کلمه توجه کنیم دو کلمه است
ویبردهvibarde : بسختی بلعیدن ، بلعیدن غذایی که در گلو گیر کند
روبرده rubarde : بلعیدن
روکرده rukarde : غذا در گلو کردن
کسی که که غذا نمی خورد ولی میخواهند بهش غذا بدهند. یکی غش می کند آب نمی تواند بخورد در گلویش می ریزند
در گلویش می ریزند تا غورت دهد، می شود روکردهrukarde و یک‌کلمه است
[۸/۸،‏ ۱۱:۴۳] #کوهزاد: گردی پیشگا دوروت
سبرون به خشی و وشتن

" روبرده " برای بلعیدن واژه ایی بسیار کمرنگ است

حتا " ویبرده " هم آن قدرت معنا بخشی بلعیدن را ندارد
اما از " روبرده " توانمدتر است
[۸/۸،‏ ۱۲:۱۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *درود بر یکایک شما خوبان*
روزتان نیکو🌹

در منطقه ما مصدری وجود دارد که شوربختانه در حال حاضر چندان به کار نمی‌رود؛ شاید دامداران و کوه‌نشینان هنوز از آن استفاده‌کنند. و آن،‌ مصدر " *پلفته* " (pelafte) یا " *پلفتن* " (pelaften) است.

این *پلفته/ پلفتن* ، ظاهرا بیشتر از *روبرده* یا *ویبرده* به مفهوم *بلعیدن* نزدیک است؛ تا جایی که می‌توان گفت شاید در تالشی جنوبی، بهترین برابر برای بلعیدن باشد.

البته معنای *ویلرتنده* هم به معنا و مفهوم این چند مصدر بسیار نزدیک است.

درباره تفاوت‌های معنایی این مصادر نزدیک به هم، می‌توان بیشتر حرف زد یا نوشت.
[۸/۸،‏ ۱۲:۴۲] #کاظم_میرزایی_گسکره: پلفتن
پلفته
در گویش محلی گسکره
* په لوه*
پلوه:
البلی ناهارم پلوه

هنده وشیرما غذا پلومه *په لومه *
[۸/۸،‏ ۱۳:۰۰] #زلیخا_صبا_ماسال: پلمبه :Peləmba : لومبوندن :به یک بار ه قورت دادن با ولع غذا خوردن

پِلِمبشه :Peləbəša لومبوندن : به یک باره همه لقمه هارا فروبرد ن

لمبه :Ləmba:به یکباره فرو دادن

زلیخا صبا ماسال

[۸/۸،‏ ۱۴:۰۸] #زلیخا_صبا_ماسال: وقتی که لمبه داریم
پلمبه هم داریم
پلمبشه هم داریم که کلمات صغیر ی هستند که کمتر در. این روز ها در میان مردم بکار می روند
همانطوریکه درباره ریزیسته. گم وگور و فاصیل آوشته
بنده هم پلفته را نشنیدم و با شنیدن این واژ ه لمبه دوئه یادم آمد
ممنون از شما
یا ریسیته گاهی با دل سوزی اینکه منتها ی ضعیف شدن بینیه کسی را بیان کنیم
می گوییم بیچاره کرونا ای ریسیاونده و یا لاب ریسسته یعنی لاغر شده
سپاس صبا
[۸/۸،‏ ۱۵:۰۹] #زلیخا_صبا_ماسال: پلمبه :Peləmba : لوبوندن :به یک بار ه قورت دادن با ولع خوردن
اشته چمی سو شه مگه سوته کوه دره اومیره هر چی اشته باشقاوی دکرم نجوئه لمبه دی و پلمبونی

پلمبشه :Peləbəša لومبوندن : به یک باره همه لقمه هارا فروبرد

آدم هده گزگ هرچی سفره سری نوئا پلمبشه وای چه لوکی ندمونو

لمبه :Ləmba:به یکباره فرو دادن

زلیخا صبا ماسال

#عارف_محمدقلی_پور_ماسال:

من در این جمله شنیدم:
«هنته انشتائون شی پلویسته»
در توصیف کسی که مثل گشنه‌ها با حرص و ولع و بدون آداب غذا رو می‌خورد

#علیرضا_پناهی_عنبران:

دَمۊرتٚنِه لمباندن
دَمۊرتٚن بلمبان
مَلۊرتٚن ملمبان
زبان تالشی/نمین_عنبران

[۸/۸،‏ ۱۲:۵۲] #محمد_رضا_فدایی: درود دوستان و درود به سرکارخانم محسنی و خسته نباشید بابت معنای مصادر پیشنهادی جناب دکتر بختیاری
مورد ۸ ریزیسته riziste
استثنایی است که به این شکل اشاره و تقدیم میشود
آسیسته
پسیسته
جیسیسته
دسیسته
ریسیسته ( ریزیسته )
ویسیسته
معنای ریزیسته یا ریسیسته میتواند لاغر و ضعیف و نحیف هم باشد
این استثنا در مصادر زیر هم صادق است
مثل
آوشته
پوشته
جیوشته
دوشته
گروشته
ویوشته
همچنانکه مشاهده میشود
همه ی مصادر فوق که پیشوندهای
آ - پ - ج - د - و با خود به همراه دارند علاوه بر آنها چند مصدر هم یافت میشود که از جنس همان مصادر منتها با پیشوند
ر - گ هم به چشم می آید
ریسیسته ( ریزیسته ) : نحیف و لاغر و نزار معنی میدهد و گروشته معنای ( از گیر و بند ) رهیدن را می رساند
شاد و سلامت باشید
[۸/۸،‏ ۱۳:۰۹] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود بر استاد ارجمندم
جناب آقای فدایی

۱. *ریزیسته* به معنی گور و گم شدن، لش بردن و مانند این‌هاست و ظاهرا بی‌ارتباط با مصدر *سیسته* است.

۲. شمار پیشوندهای فعلی تالشی بیشتر از موارد پرکاربرد و جاافتاده‌ای است که می‌شناسیم.

۳. در این که *ری/ ri* یکی از پیشوندهای مصدرساز یا فعلی تالشی است نباید تردید کرد.

۴. *ریسیسته* ، *ریزیسته* و ... باید از مصادر پیشوندی حداگانه تالشی به حساب می‌آیند؛ اما نکته این‌جاست که این پیشوند *ری/ ri* ، امروز بسیار کم‌کاربرد است.
[۸/۸،‏ ۱۳:۱۲] #مریم_محسنی_ماسال: سلام آقای فدایی بزرگوار
ریزییهriziye / ریزیسته riziste : به معنای گور و گم شدن و معنای معمولی لش بردن بکار می بریم
ریسیسته با ریزیسته بنظرم تفاوت دارد.
چوون بری ژنم منده نینه نزونوم کا ریزیستینه
همه بندی نه ریزیستینه شینه
[۸/۸،‏ ۱۳:۱۶] #مریم_محسنی_ماسال: آفکنده به معنی به نخ کردن تسبیح است و یک مصدر است بنظرم


#دکتر_فرزاد_بختیاری:

*یک نکته به‌عنوان اصلاحیه:*

از آن‌جایی که فعل امر *بریز* (bəriz) از مصدر *ریزیسته* داریم، در این مصدر، پیشوند بودن *ری/ ri* ظاهرا منتفی است؛ اما در ریسیسته و مصدرهای احتمالی دیگر، پیشوند بودن *ری* / *ri* همچنان می‌تواند به قوت خود باقی باشد.

مثال:
کسی با قهر از جایش بلند می‌شود و می‌گوید: *از کرا شوم.*
طرف مقابل که از دست او ناراحت است، می‌گوید: *بریز بشه هزار سالی* *را* .

*بریز* در این‌جا فعل امر از *ریزیسته* است که با *b* امرساز همراه است.

[۸/۸،‏ ۱۵:۵۸] #منصور_بلوری_گشت:
با درود جناب بختیاری عزیز
وقتی از دست کسی ناراحت می شویم
می گوییم

، برْز بش دِ: دورشو برو دیگه

یا برخ بش
[۸/۸،‏ ۱۶:۰۰] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
👌👌👌👏👏👏

ما *برخ* را که از مصدر *رخییه* یا *رخیسته* است، به معنای دیگری به کار می‌بریم.
[۸/۸،‏ ۱۶:۰۰] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی:
سلام و خدا قوت
معادل مثالتون :
*بیز بش هیزار سالی را*
*بیز بش کته کرَه شی بش*
(پاشو هرجا میخوای بری برو)
[۸/۸،‏ ۱۶:۰۲] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
ببینید در تالشی ماسال برای اینکه به کسی بخوان بگن گم‌شو، دو عبارت رو به کار می‌برن:

اوی آبه (avi ābə)
بریز (bəriz)
[۸/۸،‏ ۱۶:۱۸] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی:
درود
معادل دیگه ای هم واسه کلمه گم سو هست ، میگن
*فاسیل آلَکfāsil ālak*
[۸/۸،‏ ۱۶:۱۹] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
من به صورت فاصیل آوز شنیدم
به معنی دور شو

[۸/۸،‏ ۱۸:۵۱] #حسین_زاغی_ماسال: درود
*ویرجیئه*
فرو ریخته متلاشی شده
[۸/۸،‏ ۱۹:۱۷] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: متلاشی شدن در این فعل با اون مفهومی که مد نظر منه فرق داره

مفهومی که من می‌گم بیشتر شبیه خرد و خاک‌شیر شدن

در تالشی شمالی برای مفهوم خرد شدن، فعل اِرزییه (erəziye) رو دارن
و فعل رژییه (rəžiye) در مفهوم تخریب شدن (که تقریبا این مفهوم رو ما در فعل ویرجئیسته (virjeiste) تالشی جنوبی (ماسال) می‌بینیم)

در کانال واژه‌ی درزییه (darəziya) به معنی متلاشی شده رو دیدم، گفتم شاید این متلاشی شدن در مفهوم خرد و خاک‌شیر شدن باشه.
[۸/۸،‏ ۱۹:۴۴] #منصور_بلوری_گشت: با درود وخسته نباشید

دریزییه:dariziya:پوسیده شده
وینی خجن دریزیینه:
دیدی گلابی های جنگلی پوسیده شدند.
ویریه:viriya: آوار شدن،ریختن

ویندیره دیار ویریه:vindira diyar viriya

دیدی دیوار ریخت،(آوارشد)

دکلاخیه: daklaxya: ریزش کردن
خراب شدن
یارو ک دیار دکلاخیه:yaru ka diyar daklaxiya

فلانی دیوار خانه اش ریخت!

منصوربلوری، گشت
[۸/۸،‏ ۱۹:۵۲] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام
بله
*دریزییهdsriziye/دریزییِنdariziyen* : متلاشی شدن، پوسیده شدن
*دَریزییَهdariziya* : متلاشی شده ، پوسیده شده
گاهی به کسی ده میخوان بگن بد ریخت و منفور هست هم میگن دریزییَه

#اسماعیل_دوستی_خوشابر: جوعِه=جویدن
از جامَه /مِن جوعَه=من جویدم
تِ جارَه/جوعَه=توجویدی
اَ جاشَه/اَ جوعَشَ=او جوید
اَمَه جامونَ/اَمَه جوعَمون=ما جویدیم
شِمَه جارونَ/شمه جوعرونَ=شما جویدید
اَوِن جاشون/اَوِن جوعَشون=آنها جویدند

مَجوعَه/مَجاعَه=نجوید
بجوعَه/بجاعَه=بجوید
نِجام=نمیجوم
نیَرزِن بِجام=نمیگذارند بجوم
کایشَه جوعِه؟=داری میجوی؟
نِبو جوعِه=نمیشه جوید
نِشِتر جوعِه؟=نتوانستی بجوی؟
شام جوعِه=میتوانم بجوم
مَرزَه جان=نگذارید بجوند.
هَرزی بجوعَم؟=میگذاری بجویم؟
جای؟=میجوی؟

#عاشوری_شولم_فومن: تالش فومن:
۱- جومَه: joma :جویدم
۲- بکرپن : bəkərpən : با دندان خرد کن
۳- تاشمَه : tăšma : تراشیدم
۴- خراشمَه : xərăšma: خراشیدم.

#کاظم_میرزایی_گسکره: درود روز به خیر و خشی
جویدم: من جوئه
با دندان خورد شده:
گازینه جومه
تراشیدم: تاشمه

خراشیدم : رنده رنده کردمه

گویش گسکره
#سارا_روحانی_رضوانشهر:
جوئِه : jue : جویدن
۱_من جوئه : من جویدم
۲_ته جوئه : تو جویدی
۳_اَئ جوئشَه : او جوید
۴_اَمه جوئمون : ما جویدیم
۵_شمَه جوئرونَه : شما جویدید
۶_اَوئن جوئشون : آنها جویدند

۱_مَجوئه : نجوید
۲_بُجوئه : بجوید
۳_نیمَه جُو : نمیجوم

۴_نی نَشت بُوجوم : نمی‌گذارند بجوم
۵_کایشه جوئِه ؟ داری میجوی؟
۶_نییَب جوئه : نمیشه جوید
۷_نشاشترَ جوئه؟ نتوانستی بجوی؟
۸_بَشام جوئه : می‌توانم بجوم
۹_ مَرزَه بوجونون : نگذارید بجوند
۱۰ _بَشتیشَه بوجونوم : می‌گذاری بجوم
#شهریار_پور_محمد:
۱_ جویدم : جومه jüma
۲_ با دندان خرد کردم: گازینه انج^مه gāzina anjəma
۳_ تراشیدم : تاشت^مه tāštəma
۴_ خراشیدم :
اگر خراشیدن بر روی بدن باشد میگوییم «یرم کرده» yaram karda
اگر روی سطح اشیا یا زمین باشد میگوییم «ریه ریم کرده» riya riyam karda
#معصومه_اپروز: درود و ارادت خدمت شما
جوئِه jue:جویدن
جومَه .جورَه. جوشَه
کورچنده/korčənde: با دندان خرد کردن یا ریز ریز کردن با دندان
کرپندِه/kərpənde:با دندان خرد کردن ولی سرعت و اندازه خرد کردن در کورچنده و کرپنده احتمالا فرق میکند مصدر کرپنده را با احترام به کار نمیبرند کمی توهین آمیز است
تاشه/tăše :تراشیدن
ویتاره/vităre: خراشیدن به شکل عمومی
کلاشه/kəlăše خرد کردن یا خراشیدن به شکل خاصی که از بالا به پایین اتفاق بیافتد که با ناخن یا دندان یا اشیای تیز و لبه دار این عمل صورت میگیرد
#سارا_روحانی_رضوانشهر:

۱_با دندان خرد کردم : dandunina anjəma
دَندونینَه اَنجمَه
۲_تراشیدم : تاشتم : tāštəm
۳_ریه ریه به معنی خط خطی کردن هم هست
#منصور_بلوری_گشت:

۱_جومه:juma:
جام:jām
جای:jāy
جا:jā
جایم:jāyam
جایَن:jāyan
جایْن: jāin

۲_گازینه خرد آکردمه:gāzina x^ākard^ ma

۳_تاشمه،:tāš^ma:
تاشم: من
تاشی:تو
تاش: او

تاشیمون:ما
تاشینون: شما
تاشین: آنها
۴_خراشمه:x^rāš^ma

[۸/۹،‏ ۱۴:۴۱] #منصور_بلوری_گشت:
صفت‌های مفعولی را:

۱. جویده
۲. با دندان خرد شده
۳. تراشیده
۴. خراشیده

۱_جواَ به:juabaجویده شد
۲_گازینه خرد آبه:gāzina x^rd āba
۳_تاشیه:tāšiya
۴_خراشیه: x^rāšiya
منصوربلوری،گشت

#سعید_بشری_ماسال :

آکرِییسته: ākreista
سایش اندک و جزئی چیزی به چیز دیگر
جیبِرده :jiberde
بریدن عمیق، از ته بریدن
گویش ماسالی

#بیت_اله_صفری_فومن:
درود دوکتور بختیاری

*جویدم*

از *جام* میجوم
ت *جای* میجوی
آ *جا* میجود

آمٓه *جایٓم* می‌جویم
شومه *جایٓن* میجوید
آوٍن *جان* میجوند

*جومه* جویدم
*جویره* جویدی
*جوشه* جوید

*جومینه* جویدیم
*جوئینه* جویدید
*جوشونه* جویدند


*با دندان خرد کردن*👇

از *چاکندمه* من خرد کردم،

ت *چاکندیره* تو خرد کردی

اّ *چاکندشه* آن خرد کرد

اّمّه *چاکندیمونه* ما خرد کردیم

شومه *چاکندینه* شما خرد کردید

اّوٍن *چاکندوشونه* آنها خرد کردند

*چاکٰنٰم* می‌شکنم
*چاکنی* می‌شکنی
*چاکنه* میشکند

*چاکٰنٓم* می‌شکنیم
*چاکٰنٓیْن* می‌شکنید
*چاکنْنْ* میشکنند


*تراشیده*👇

*تاشٰم* میتراشم
*تاشی* میتراشی
*تاشه* می‌تراشد

*تاشٓم* میتراشیم
*تاشٓین* میتراشید
*تاشْن* می‌تراشند

*تاشٰمه* تراشیدم
*تاشیره* تراشیدی
*تاششه* تراشید

*تاشیمونه* تراشیدیم
*تاشینه* تراشیدید
*تاشْشونه* تراشیدند

*خراشیدن*

*ویتارٔم* میخراشم
*ویتاری* میخراشی
*ویتارْهْ* میخراشد

*ویتارٓم* میخراشیم
*ویتارٓیْن* میخراشید
*ویتارْن* میخراشند

*ویتاریمه* خراشیدم
*ویتاریره* خراشیدی
*ویتارشه* خراشید

*ویتاریمونه* خراشیدیم
*ویتارینه* خراشیدید

*ویتاروندوشونه* خراشیدند

در ضمن کرپندن ، کلاشن، در گویش ما به صورت نکوهیده و مذمت بکار برده میشه.
*چاکندن*
با دندان شکستن هم بکار برده میشه.
قندی گازینه چاکندمه، فندقی گازینه چاکندمه.

*بررسی معنایی و ساختاری برخی از مصدرهای تالشی*
(بر پایه گویش مناطق جنوبی تالش)


*بخش اول: کٚلاشِه*( *kəlāše* )

*۱. معنا و مفهوم*

جویدن و خُرد کردن خوراکی‌های سفت و یا خراشیدن اشیا با دندان.

توضیح این‌که: کلاشه یک مصدر ساده گذرا است که هم برای انسان به کار می‌رود و هم برای حیوانات و حشرات. زمانی که انسان یا حیوانی خوراکی‌های سفتی چون حبوبات برشته، میوه‌های سفت، پوست هندوانه و مانند آن، استخوان و ... را پی در پی می‌جود و خُرد می‌کند و یا حشره و جانوری، چیزی را پیوسته با دندان می‌خراشد، از مصدر کلاشه و مشتقات آن استفاده می‌شود.

*۲. ساختار*

کلاشه (kəlāše) به‌عنوان یک مصدر ساده، از بن مضارع کلاش (kəlāš) و نشانه مصدر e ساخته‌ شده‌است. ظاهرا در حال حاضر، در گستره "تالشی جنوبی"، همین شکل از این مصدر، رایج‌ترین شکل آن است؛ از این‌رو، اکثر افعال ماضی، مضارع و آینده این مصدر، به کمک همین بن ساخته‌می‌شوند؛ به بیانی دیگر، در تالشی جنوبی، این مصدر فاقد بن ماضی یا شکل پرکاربردی است که با بن ماضی ساخته‌شده‌باشد.

صفت مفعولی مصدر ساده کلاشه، کلاشه (kəlāša) است که در بافت افعالی که صفت مفعولی در ساخت آن‌ها دخیل است، به همین شکل دیده‌می‌شود؛ اما در بیرون از بافت افعال، صفت مفعولی کلاشییه (kəlāšiya) هم وجود دارد که ظاهرا باید بازمانده مصدر مجهول کلاشییه (kəlāšiye) باشد که در حال حاضر کاربرد چندانی ندارد.

چند نمونه از افعال مصدر کلاشه:

۱. کلاشٚمه (kəlāšəma): جویدم، با دندان خُرد کردم. (فعل ماضی ساده)

۲. کلاشه‌م‌به (kəlāšamba) / کلاشه‌ما (kəlāšamā): جویده‌بودم، با دندان خرد کرده‌بودم. (فعل ماضی بعید)

۳. کلاشٚم (kəlāšəm): می‌جوم، با دندان خُرد می‌کنم. (فعل مضارع ساده/ اخباری)

۴. کلاشییه (kəlāšiya): جویده‌شده، خردشده با دندان

گفتنی است در تالشی مرکزی شکلی از این مصدر رایج است که با بن ماضی کلاشت (kəlāšt) ساخته‌ شده‌است و به‌صورت کلاشته (kəlāšte) به کار می‌رود. به این دلیل، صفت مفعولی این مصدر در تالشی مرکزی می‌شود کلاشته (kəlāšta) که در ساخت در برخی از افعال ماضی این مصدر، قابل پیگیری است.

"کلاشه" چند شکل‌ پیشوندی هم دارد که پرکاربردترین آن‌ها در تالشی جنوبی عبارت‌اند از: آکلاشه (āklāše)، پکلاشه (peklāše)، ویکلاشه (viklāše) و جیکلاشه (jiklāše). در مناطقی که مصدر ساده "کلاشه" به همین صورت رایج است، شکل‌های پیشوندی پرکاربرد آن هم کلا از بن "کلاش" ساخته‌شده‌اند؛ و در مناطقی که "کلاشته" به کارمی‌رود، مصدرهای پیشوندی مطرح از بن "کلاشت" شکل می‌گیرند: آکلاشته (āklāšte)، پکلاشته (peklāšte) و ..‌. . معنای اشکال پیشوندی "کلاشه" یا "کلاشته"، گاه ارتباط چندانی با معنای شکل ساده‌‌اش ندارد.

از مصدر کلاشه و شکل‌های پیشوندی آن، مشتقات قابل‌توجهی در تالشی وجود دارد؛ مثلا:

۱. اوه‌کلاش(avakəlāš)/ اکلاش (aklāš): جونده

۲. کلاشه (kəlāša)/ کلاشییه (kəlāšiya)/ کلاشته (kəlāšta): جویده‌شده

۳. آکلاش‌ویکلاش (āklāš-viklāš): ته‌تغاری و ...

*۳. مصدرهای همبسته معنایی*

میان مصدر کلاشه و برخی از دیگر مصادر تالشی، پیوند معنایی وجود دارد. از جمله این‌ مصادر می‌توان به مصدرهای ساده کرپنده (kərpənde)، کرچنده (kərčnde)، تاشه (tāše) و شکل‌های پیشوندی تاشه اشاره کرد. قرابت معنایی این نمونه‌ها تا به حدی است که گاه تعیین مرزی میان معانی آن‌ها عملا ممکن نیست. با وجود این، باید پذیرفت که هرکدام از نمونه‌ها، خود مصدرهای جداگانه‌ای هستند که دایره‌ معنایی خاص خود را دارند. مثلا کلاشه و کرپنده و کرچنده، هر سه یعنی جویدن و خرد کردن چیزی سفت با دندان؛ اما کلاشه هم برای انسان به کار می‌رود و هم برای حیوانات و حشرات و در مقایسه با دو مصدر دیگر، دایره معنایی وسیع‌تری دارد که به کمک شکل‌های پیشوندی، تقویت نیز می‌شود؛ حال آن‌که "کرپنده" اغلب برای انسان و در پیوند با حبوبات برشته یا شیرینی‌جات سفت (مثل قند، نبات، بعضی از انواع شکلات‌) و ... به کار می‌رود. "کرچنده" ظاهرا فقط برای انسان و در ارتباط با خوراکی‌های تُرد به کار گرفته‌می‌شود؛ ضمن این‌که دفعات و چگونگی جویدن نیز در این میان، کاملا دخیل است. به‌علاوه، از کرچنده گاه به کنایه درباره چابک حرف زدن افراد نیز استفاده می‌کنند؛ مثلا: فلانی هنته لوئه کرچنه (چلسکاونه/ čələskāvənə).

از این موارد که بگذریم، ظاهرا دو مصدر "کرپنده" و "کرچنده" که باید از دو اسم صوت "کرپ/kərp" (کرپه/ kərpə)و "کرچ/kərč" (کرچه/ kərčə) ساخته شده‌‌باشند، مثل کلاشه، شکل‌های پیشوندی ندارند. البته لازم به توضیح است که بن مضارع این دو مصدر، به‌ترتیب کرپن (kərpən) و کرچن (kərčən) است. و با توجه به n حاضر در این دو بن، شاید نتوان به‌سادگی این مصدرها را با اسم‌های صوت "کرپ/ کرپه" و "کرچ/ کرچه" مرتبط دانست.

و اما معنای مصدر ساده تاشه (tāše)، ارتباط چندانی با "کلاشه" ندارد؛ ولی معنا و مفهوم شکل‌های پیشوندی‌اش، یعنی آتاشه (ātāše)، پتاشه (petāše)، ویتاشه (vitāše)، جیتاشه (jitāše) و ... سخت با معنا و مفهوم اشکال پیشوندی مصدر کلاشه در پیوند هستند؛ مثلا جیتاشه (jitāše) و جیکلاشه (jiklāše) تقریبا مترادف هستند. به‌علاوه، این مصدر تاشه، برخلاف کلاشه، ارتباطی با خوراکی و خوردن ندارد؛ ضمن این‌که انجام‌دهنده افعال مشتق از این مصدر (تاشه) و دیگر شکل‌های آن، عموما انسان است (برخلاف کلاشه که برای انسان، حیوانات و حشرات به کار می‌رود).

مصدر "تاشه" همچون "کلاشه"، در تالشی مرکز به‌صورت تاشته (tāšte) به کار می‌رود؛ بنابراین، صفت مفعولی شکل ساده این مصدر در تالشی جنوبی و مرکزی، به ترتیب عبارت است از: تاشه (tāša) و تاشته (tāšta).

تاشییه (tāšiya) نیز شکل دیگر صفت مفعولی از بن "تاش" است. این شکل از صفت مفعولی، برای "کرپنده" و "کرچنده" هم باید قاعدتا وجود داشته‌باشد: کرپنییه (kərpəniya) و کرچنییه (kərčəniya).

این ساخت از صفت مفعولی باید از شکل دیگر این مصادر، یعنی تاشییه (tāšiye)، کرپنییه (kərpəniye) و کرچنییه (kərčəniye) ساخته شده‌باشد.

کلاشِه/ کلاشتِه، کرپندِه، کرچندِه و تاشِه/ تاشتِه، مصادری گذرا هستند؛ اما ممکن است به کمک تکواژ گذراساز مجددا گذرا شوند (این مورد جای بررسی بیشتر دارد).

لازم به ذکر است که در مازندرانی، مصدر بکلاشیین (baklāšiyan) داریم که به معنای "خاراندن" است. ظاهرا این مصدر با "کلاشه" تالشی ریشه مشترک دارد؛ مخصوصا در نمونه‌هایی چون:

۱. موشه‌گله کینجه کونی خارنه.

۲. موشه‌گله کینجه کونی کلاشه.


*ادامه دارد ...*


*توجه:*

۱. این پست، بخشی از نتیجه هم‌اندیشی شماری از اعضای فعال گروه واجه‌واج است.

۲. در نگارش این پست، به اصول مشخص و جاافتاده واژه‌‌نگاری وفادار نمانده‌ایم و کمی آزادتر عمل شده‌است.

۳. مطالب این پست، برای همیشه قابل نقد، بازنگری و اصلاح است.


*مشارکت‌کنندگان در بحث:*

عارف محمدقلی‌پور، شهریار پورمحمد، بیت‌الله صفری، زلیخا صبا، منصور بلوری، حسین زاغی، شیرمحمد عاشوری، سارا روحانی، سعید بشری، اسماعیل دوستی، معصومه اپروز، کوهزاد هاشمی، بهنام_ن، علیرضا پناهی، حجت دامن‌کش، مریم محسنی، محمدرضا فدایی، کاظم میرزایی، فرزاد بختیاری مرکیه

#بیت_اله_صفری_فومن:
در ضمن چند روز پیش واژه *وازندن* رو جناب دکتر بختیاری مطرح نمودند ( از بیست واژه انتخابی)

دوستان نقطه نظراتشون رو بیان کردند.

*واز* کردن که معنی فارسیش وزیدن و جهیدن و...
هست و فرهیختگان عزیز بهتر از من میدانند.


ولی قدمای ما( در تالش جنوبی خطه ی قلعه رودخان) برای فریب دادن وگول زدن و به هچل انداختن و شیر کردن کسی ، از این واژه ی *وازندشه* استفاده میکردند.

مثلا به فردی که می‌دانستند توانایی انجام کاری رو نداره. ترغیب و تشویقش میکردند برای انجام آن،
نه اینکه دوست دوست داشتند که موفقیتش رو ببینند، بلکه دوست داشتند که گیر بیفته و براش مشکلی پیش بیاد.
#منصور_بلوری_گشت:
با درود
گاهی در همین اطراف می گفتیم
تله وشتهtala všta: از همین مصدر
وازندن، بوده است
وازندشه:فریب دادن هم معنا می دهد
درضمن پریدن یا پراندن هم معنا بدهد
چینی
وینی بلیته سری واز کردشه

می بینی از روی دروازه پرید!

واجه واج۸/۷

واجه واج(واژه نامه تالشی):
#دکتر_فرزاد_بختیاری:
۱_برای ساختمند کردن گفتگو ها بهتر است روزانه طرح سوال یا طرح موضوع وجود داشته باشد

۲_ تفاوت معنایی کرپنده و کلاشه دقیقا چیست؟

۳_ شکل اصلی واژه ی تفازنده چگونه است؟
آیا ممکن است تفازنده همان توازنده باشد؟
مشتقات دیگر این فعل چیست؟
ایا مصدر پیشوندی است؟
اگر مصدر پیشوندی است
این پیشوند"ت" شکل کامل آن چیست؟
ایا تفازنده می تواند معنی تبعید بدهد؟
ممکن است تفازنده معنایی بالاتر و دقیق تر و متفاوت تر از وازنده و فراری دادن داشته باشد؟
۴_خشرده: علاوه بر دفن کردن می تواند به معنای محکم کاری پنهان کردن و .. نیز بکار برود؟
این کلمه چا کاربرد هایی دارد
چه مثال هایی می شود از کاربرد آن زد

۵_آیا تلفط ویلرتنده درست است؟
آیا لرتنده شکل های پیشوندی دیگری دارد؟

۶_ "رو کرده" در جمله
آوی مونده لوکی رو کرده
چه معنی دارد؟

۷_ ریزیسته در کدام مناطق وجود دارد؟
معنای دقیق آن چیست؟

۸_سوره کرده
آیا نمی تواند به معنای اظهار بی نمکی کردن گاو باشد؟
۹_معنای دقیق چینه لیز ، اندیز در فارسی چیست؟
ایا در تالشی مرکزی و شمالی هم وجود دارد؟
۱۰_ چناق درنده: به دردسر انداختن
معنی نمی دهد؟
۱۱_ مصدر دگره ایا پیشوندی یا ساده است؟ مشتقات دیگری دارد؟
ایا دگره با دگرا ارتباطی دارد؟

۱۲_ مفهوم کنایی و معنای اصلی چونه آکرده و جیفوس آدوئه چگونه است؟

۱۳_دولاکنده: در کدام مناطق شنیده شده؟
۱۴_ در واژه نامه نویسی برای دو معنا نویسی از یک واژه چه راهکاری دارید؟
۱۵_روزی ده واژه نوشتن و تحلیل کردن بهتر از هزار واژه ی سر سری نوشتن است
۱۶_واژه نویس باید ساختار زبان را بشناسد

[۸/۷،‏ ۱۳:۵۵] #کوهزاد: مصادر 👇

لرتنده

ویلرتنده

ناآشنا وغریب

چناغ درنده .چناقش فکر کنم ترکی باشد
[۸/۷،‏ ۱۳:۵۷] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: واژه‌ی لرت براتون آشنا نیست؟
مثلا:
وَنجومی پا خومَه لٚرت آبَه!
گوجه رو لگد کردم، له و لورده شد!
[۸/۷،‏ ۱۴:۴۲] #بهنام_ن_ماسال: درود
۱_ کلاشه
از ویشتر جیکلاشه مسه مه
جیکلاش یعنی تراشیدن از ته
و بیشتر تراشیدن یا جویدن چیزی از ته آن با دندان
من کلاشه به تنهایی نشنیدم
کسی شنیده؟
ویکلاشه یا آکلاشه هم نشنیدم
شاید در گذشته های دور بوده به نسل من نرسیده
ایااین عبازت می تواند معادل دقیق تراشید باشد؟
البته یک تاشه هم داریم
آتاشه هم داریم
مثلا "پوئه" یا "کلمه" آتاشه

ایا نمی توان آکلاشه را برای آن بکار برد؟

نکته دیگر اینکه اگر اشتباه نکنم جیکلاش را برای
"مرزه کری" هم بکار می برند

اما کرپنده: بنظر نوعی بلعیدن باشد
در حالی که جیکلاش تراشیدن سطحی است
اما کرپنده بلعیدن و فروبردن غذاست که شاید با صدا هم همراه باشند
اما
ایا کرپنده کاربرد دیگری هم دارد
ایا با "کرنده" به معنای کشیدن و به زور حمل کردن
ارتباطی دارد؟
[۸/۷،‏ ۱۴:۴۳] #شهریار_پور_محمد: درود بر شما
اکثر این مصدرهارا ما با تغییراتی در منطقه تالشلا داریم.
برای منهم شنیدن این قالبها تازگی دارد و بسیار جالب است.
این آشنایی گام بسیار مفیدی در ساماندهی و اشاعه ی درست گویشهای گوناگون زبان تالشی خواهد بود.

مثلاً :
ما «خشرده» را در تالشلا «دخشرده daxšarde » و
«روکرده»(پیاده کردن) را «ویکرده vikarde» میگوییم

من امروز با معنایی که در گروه شد متوجه شدم و معادلش را پیدا کردم.

ماندن و تلاش در گروه فرصت خوبیست برای همگان.

با تشکر
🌸🌸🌸
[۸/۷،‏ ۱۴:۴۹] #شهریار_پور_محمد: کلاشه‌ مصدر است
آکلاشه_پکلاشه_دکلاشه_جیکلاشه _ویکلاشه ، حالت های مختلف آن با کاربردهای مختلف است.
ما برای تراش «ب^جاره مرز»از مصدر ویتاشته (وی+تاشته) استفاده می کنیم
[۸/۷،‏ ۱۴:۵۱] #بهنام_ن_ماسال: اگر کلاشه مصدر باشد
می توانید آن را صرف هم کنید؟
مثلا ایا هرگز شنیده اید
که بگویند:
از کلاشم
ته کلاشی
ا کلاشه

من در ماسال نشنیدم
شاید قدیمی تر ها بهتر بدونن و من نشنیده ام
🙏
[۸/۷،‏ ۱۵:۰۰] #کوهزاد: دورود

"کلاشه" که داریم
مثلن 👇
گاوی جایی" سیل " کند
بعداز بین بردن وبرداشتنش اززمین میگیم

سیلی آکلاشتمه
یا
سیلی جیکلاشمه

خردن بشه سیله گنده آکلاش

بعداز اتمام کار وقتی به نحو خوبی این عمل کلاشه صورت پذیرد
گفته میشه . آکلاش ویکلاش دومه

تاشه . هم در چنین مواقعی کاربرد دارد
سیله گنده . آتاشتمه
البته تاشه وسعت کاربردش بیشتراست چون تالشان بیشتر را طبیعت سروکار دارند این واژه هم کاربرد فراوان دارد

بجاره مرزه تاشی . تاش ژنده
داره تاشی یا چوتاشی
به افرادی که از چوب قنده لاکه . کچه و ... درست میکردند

" چوتاش " میگفتند
منطقه ایی در گشته روخون داریم به نام چوتاش . که در قدیم شغل چوب تراشی داشتند

موارد کارکرد تاشهِ

آتاش
ویتاش
پتاش
جیتاش
تاش بژن
بتاش
و ...
[۸/۷،‏ ۱۵:۰۴] #کوهزاد: کلاشم
کلاشی
کلاشه
[۸/۷،‏ ۱۵:۰۵] #سعید_بشری_ماسال: ‌آکلاش ویکلاش : ته تغاری، بچه‌ آخر آخر
[۸/۷،‏ ۱۵:۰۸] #شهریار_پور_محمد: ما میگیم آتار ویتار
[۸/۷،‏ ۱۵:۱۴] #حسین_زاغی_ماسال: درود
*کلاشه* هم تراش سطحی است.
زمانی که بصورت سطحی بخشی از سبزه یا چمن روی زمین را با بیل می تراشی.
*خلیکی نه سبزه اکلاشمه*
*اسپه اّ استخونی گازینه کرا اکلاشه*
یا زمانی که گوشت یا چربی را بخواهی از استخوان درشتی جدا کنی ،بگونه ای که گوشتی باقی نماند.
توضیح دقیق تر:
کلاشه و اکلاشه،بیشتر هدف برداشتن قسمتی از محل مورد نظر است.
برای رسیدن به سطح زیرن.....
تاشه و تراش:
بیشتر برای تبدیل ،چیزی به وسیله کاربردی دیگر باشد.
مثلاً برای ساختن دسته بیل،قنده لاکه،گوشته کو......
بیشتر از واژه *تاشه* استفاده می شود یعنی تغییر حالت دادن.
برداشت شخصی است.
[۸/۷،‏ ۱۵:۴۹] #معصومه_اپروز: درود بر شما ما مصدر کلاشه رو داریم و میتوانیم صرف کنیم مثلا
از خوام ام خاشی بکلاشم
ته ام چو بکلاشی
اَ اشتن منگه بکلاشه
بکلاشَم
بکلاشه
بکلاشن
جاده ماسولل لهجه گسگره ای
[۸/۷،‏ ۱۵:۵۰] #معصومه_اپروز: تاشه یعنی تراشیدن و با کلاشه فرق میکند کلاشه معمولا با دندان همراه است اما تاشه با هر چیز تیز یا تراشنده ای میتواند همراه باشد
[۸/۷،‏ ۱۶:۱۴] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: اَز کلاشِمَه
اَ کِلاشِشَه
اَوِن کلاشِشونَه
کاینَه کلاشِه
بِکلاش
مَکلاش
کلاشی؟

[۸/۷،‏ ۱۶:۱۴] #زلیخا_صبا_ماسال: تعبیر هایی متفاوت از برداشتم از بعضی این واژه ها

کلاشه. در بچگی اگه کاری می کردیم که بعد با ناراحتی مواجه می شدیم به ما می گفتند تا ته ببی که ده خربزه پوست مکلاشی. خربزه پوستی بکلاش سیفی بکلاش. موشی چمه که قالی یون همه کلاشه

کرپنده.: بخصوص شکلات کرپنده اصلا خوب نییه گازی موشه گاز آکره

هنته ته هف کوهف دریا اه دیم تفازنم که مشای آگردن

یعنی پرکاندن دور کردن


لرتنده. چده لرتن و بی وسؤل آبه
. لِرتان
خشرده : هنته ته دخشرن و چال وبیل کرن که هیکس اشته خبری مداره
ویلرتنده : لرت وپرت آبه. پخش و ولا. آبه
ریزیسته :
خای بشی. بریز. سیا سنگ اشته دومله چمن چمه سری فاصیل آوز
راندن با غصب کسی را

وازنده : مگه خرسه وازنه
خرسی نه جیر وکفا واز کره

سوره کرد: عجب سوره زمه. یا. سسی سور کرده. مالن سسه بودن چوون نمکی دوئه ماقه یه

جناغ در نده.: بری یندینه شرطه خاش بچاکنم دی یسم ای. را کینه بو یا زوئه
ایذن وای چوون مینیشون جناق خشرده یندینه تیرو تفگینه

دولاکنده
اشته سرو جانی خوب شوستره یا نه. دولاکندره
اشته خلا ئون تشتی کو دخسینیر

مونده گاچ اندیز آبه. لیوه بندینه اژگری چه سیلی آروفه

دگره : چده شمه که کو گِره گِره و دگیر و دَشکن کرن
کرگی شی گره گره کری. امه نی دگره دگره گتمونه

دگرا هرده
بیچارژنک لی دگرا هره

هنی کاری ترس دره ام مینکی کو جیفوسش آدوئه

چونه آکرده :
ننه از هرچی وام اه من چونه آکره

جوتی پلکه
ای نفری نه. نشا گفی ژندن جوتی پلکه

#اسماعیل_دوستی_خوشابر: البته این ها رو هم داریم👇
ویکلاشِمَه
پِکلاش
ویکلاششون
آکلاش
آمَکلاش
و..

#دوستی/خوشابر
[۸/۷،‏ ۱۶:۲۴] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: کلاشِه= خورد کردن استخوان با دندان های آسیاب

آچَردِه=جداکردن گوشت با دندان های آسیاب و نیش

#دوستی/خوشابر
[۸/۷،‏ ۱۶:۲۷] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: کِلاشِه با کورچِنییه احتمالا هم معنی و هم شکل باشه

پِکورچِنیش
پکلاشِش

دَکلاشِشَه
دَکورچنیشه

مَکلاش
مَکورچِن

بِکلاش
بکورچِن


#دوستی/خوشابر
[۸/۷،‏ ۱۶:۲۹] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: کورچِنییه و پکورچنییه به نوعی صدای خرد کردن هم معنی میده ولی کلاشِه و پکلاشِه و.... اینطور نیست


#خوشابر
[۸/۷،‏ ۱۶:۴۲] #عاشوری_شولم_فومن: کرچنَه کرچنَه هَردِه
[۸/۷،‏ ۱۶:۴۷] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: مثلا کِلاشِه برای چیزهای سخت وخشک بیشتر کاربرد داره اما کورچینیه و کرچنه برای چیزهای نرم وخشک هم کاربرد داره

مثلا (نونش کورچنیه)
نمیشه گفت( نونش کِلاشَه)
[۸/۷،‏ ۱۶:۵۰] #عاشوری_شولم_فومن: در مورد کلاشه پوسته و رویه را خوردن و استخوان یا هسته را باقی گداشتن است.
ام کرچنه کرچنه خوردن تمام انچه در دهان است می باشد بخصوص چیزهای خشک و ترد
[۸/۷،‏ ۱۷:۰۰] #زلیخا_صبا_ماسال: و اما در مورد ی به بچه آخری در تالش
آکلاش .ویکلاش. یا همان آتار ویتار هم می گویند
یعنی ته تغاری
صبا ماسال
[۸/۷،‏ ۱۷:۰۴] #حسین_زاغی_ماسال: گویش_تالشی_ماسال
چهار واژه :
*کلاشه*
تراش سطحی ،به منظور برداشتن ،قسمتی و رسیدن به سطح زیرین.
مثال :
اکلاشه: سطح زمین،یا جدا کردن گوشت از استخوان‌های درشت،سگ هم به منظور برداشتن غضرف و شکستن استخوان و رسیدن به مغر استخوان است.
*تاشه*
تراشیدن و خراشیدن و فرم دان ،به منظور تغییر ماهیت اولیه اون جسم،و تولید دیگری
مثال: ساخت ابزار چوبی
*کرپنده*
خرد کردن اجسام خوردنی،با دندان، به تکیه های ریز تر،معمولا آبدار هم هستند.
اسم واژه شباهت به صدای تولیدی از این عمل دارد
مثل:
ساقه و کله تُرب،مثل ساقه کرفس
*کرچنده* یا *کورچینه*
آسیاب کردن و نرم کردن با دندان ،بیشتر دانه های خشک را شامل می شود.
اسم واژه شباهت به صدای تولیدی از این عمل دارد.
مثال:
تنقلات و دانه ها بو داده (گندم،برنج،عدس...)
#حسین_زاغی_ماسال
[۸/۷،‏ ۱۷:۰۶] #هویه_تحویلداری_رضوانشهر: درود
بسیارعالی آتار ویتار همون ته تغاری فرزندآخرخانواده
هویه تحویلداری رضوانشهر
[۸/۷،‏ ۱۷:۱۲] #شهریار_پور_محمد: ما به بچه های خیلی عزیز و به اصطلاح دردانه میگوییم خاجتی xājati / خاجتیه بله xājatiya bala

معمولا فرزندان آخر یا تک فرزندان خاجتیه بله هم بودند
[۸/۷،‏ ۱۷:۴۵] #علیرضا_پناهی_عنبران: کٚرچَنَه kərçana:از ریشه کرچ ترد و خشک
کٚرتٚنِه kərtəne :از ریشه کرت (چیزی که با خرد کردن در دهان صدای کرت کرت بده مثل خوردن شکلات....
بکرتن
مکرتن
پَزیل pazil :جدا کردن میوه از هسته
در حالت امری🌹🌺
[۸/۷،‏ ۱۷:۵۳] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
خاجَتی ( xājati ) عزیز دُردانه

معمولاً به بچه‌های آخر و آدم های که خودشان را لوس می‌کنند ، این واژه را به کار می‌بریم
[۸/۷،‏ ۱۹:۵۹] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: واژه‌ی خیلی پرکاربردیه
مخصوصا موقع خوردن میوه‌ها
ولی من به صورت آکلاشه شنیدمش
شاید معنای کلاشه و آکلاشه فرق داشته باشن

[۸/۷،‏ ۲۰:۱۵] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: ببینید ویکرده و روکرده و دکرده فرق دارن
ویکرده: از بالا به پایین ریختن
دکرده: داخل چیزی (محیطی که می‌تونه سر باز باشه) ریختن
روکرده: داخل چیزی (محیطی سربسته‌) ریختن

مثلا برای ریختن آب در دیگ از فعل دکرده استفاده می‌کنیم و برای ریختن آب در حلق جانداری از فعل روکرده!
[۸/۷،‏ ۲۰:۳۵] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
ویکرده ( vikarde ) ریختن هم معنی میدهد
[۸/۷،‏ ۲۱:۰۸] #حسین_زاغی_ماسال: درود
*روکرده*
پوشش دادن،کاور کردن،.....
پارچه یا محلفه ای بروی ،جلد اصلی لحاف و تشک کشیدن،
گاهی روکرده شاید معنی روکش آستری هم بدهد.
روکش کردن فلزات را هم روکردن می گویند.
[۸/۷،‏ ۲۱:۱۷] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
رو کرده ...در مقابل هم قرار گرفتن ...هم معنی میده
مثلاً دو نفر با هم دعوا دارند و طرف یک حرفی را می‌زند و در نتیجه آنها را با هم رو می‌کنند یعنی در مقابل هم قرار می‌دهند

این نظر بنده هست... شاید غلط باشه ... نمی‌دانم. ...
[۸/۷،‏ ۲۱:۱۷] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: البته این تفاوت‌ها طبیعی هستش
مثلا فعل ویخته رو می‌تونم مثال بزنم که در تالشی مرکزی به معنی خسته شدن هستش
که در ماسال حداقل من با این معنی نشنیدم این فعل رو

افعال یه سری معنی مستقیم دارن و در طول زمان یه سری معنی کنایی هم پیدا می‌کنن، ممکنه با گذشت زمان معنی اصلی از بین بره و معانی کنایی فقط باقی بمونه
[۸/۷،‏ ۲۱:۱۸] #عاشوری_شولم_فومن: به نظرم روبرده چیزی در مایه های فرو بردن غذای نجویده و یا قرص و کپسول می باشد .
[۸/۷،‏ ۲۱:۲۲] #سارا_روحانی_رضوانشهر: کلمه تالشی ویخته ( vixəte )
خسته شدن ...تو گویش ما
خیلی استفاده می‌کنیم خوشبختانه
[۸/۷،‏ ۲۱:۲۷] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: بله می‌دونم
ما فعل آسیسته/آسییه رو استفاده می‌کنیم برای این منظور
و من ویخته رو با این کاربردها در ماسال اینجوری شنیدم:
مثلا وقتی مرغ روی تخم بخوابه یا وقتی کسی زیر لحاف بخوابه از فعل ویخته استفاده می‌کنند

البته این فعل رو فقط جهت مثالی از تفاوت کاربرد افعال در گویش‌ها نام بردم
[۸/۷،‏ ۲۱:۳۶] #سارا_روحانی_رضوانشهر: بله برای خوابیدن مرغ و.... ختَه به کار می‌بریم
کرگ خته ...مرغ خوابید و کلک شد برای رو تخم خوابیدن که جوجه بیاورد
و زیر لحاف خوابیدن را از کلمه خته استفاده می‌کنیم

خردن لفی بنیکا خته
بچه زیر لحاف خوابیده
[۸/۷،‏ ۲۱:۴۳] #عاشوری_شولم_فومن: خته به معنی خوابیدن است چه با لحاف و پتو و چه بدون ان
اما ویخته فرق می کند ویخته تقریباً حالت نزدیک به پنهان شدن و یا قایم شدن در زیر چیزی یا وسیله ای است
[۸/۷،‏ ۲۱:۴۵] #بهنام_ن_ماسال:
ویخته در ماسال یعنی طوری روی چیزی خوابیدن که بطور کامل ان را در بر گرفتن
شاید تقریبا معادل چنبره زدن در فارسی
ویخته را شاید بتوان فروخفتن معنی کرد
همانطور که میدانید پیشوند وی بر عکس پسوند پ هستد
پ: حرکت از پایین به بالا را نشان می دهد
و
وی: حرکت از بالا به پایین

در ماسال
ویبرده: فرو بردن و قورت دادن
روبرده : با شدت و یهویی قورت دادن
ویرورده: پایین آوردن


#حسین_زاغی_ماسال: واژه *ویخته* با *خته* کاربردش فرق دارد .
*ویخته*
چمباتمه زده، خودش جمع کرده،به سطح نزدیک شده.
مثال:
وقتی می خواهی به شکار نزدیک شویی ، که از حضورت بویی نبره،به همراهت میگی *ویخس* یعنی خودتو به زمین نزدیکتر کن،و بشکل دست و پای جمع شده ، بچسب به زمین...
یا ماکیان در حالت کرچ، که بروی تخم می خوابند،ویخته گفته می شود.
منظور از ویخته ،در حالت بیداری است.
*خته*
یعنی خوابیدن که هوشیار نباشی
#حسین_زاغی_ماسال:
زیر چیزی قائم شدن واژه *دخته* است.
قائم شدن
*دخته*
*جیخته*
معنای ،پنهان شدن است
#عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
نه
به نظر من دخته نیست
در اصل، جیخته هستش: قایم شدن زیر چیزی یا درون محیطی بسته
ولی مثلا وقتی کسی قهر می‌کنه می‌ره زیر چیزی خودش از نظر‌ها پنهان می‌کنه، می‌گن: شه لفی بن ویخته
#حسین_زاغی_ماسال: گاهی کاربرد اشتباه میشه.
در این حالت که گفتی ،دو حالت را در بر میگیره.
هم زیر لحاف رفته،پس قایم شده.
هم زیر لحاف جمع و جور بی حرکت شده .
دو تا عمل انجام داده
#بهنام_ن_ماسال:
به نظر من لحفی بن ویختَه یعنی چنبره زده زیر لحاف و فرو افتاده
جخته: پنهان شدن

#زلیخا_صبا_ماسال
در ماسال
ویکرده به تنهایی یعنی ریختن
ولی اگر بخواهیم بگوییم کسی را از جایی پایین آوردن
مثلا از اسب می گوییم
فلانی. اسبی کو ش ویرورده
یا فلانی نه کمکش کرده و اسبی کوش ای جیر ویکرده
بعضی از این واژه ها نمی توانند به تنهایی معنی کامل جمله ای را بسازند. مثل همین
رو کرده خوب ما در کنار رو کرده چه چیزی را می توانیم معلوم کنیم. مثلا به بلعیدن : ما می گوییم. روبرده.
سره. وا ما در ماسال من در متنهای تالشی. بیشتر از خونه استفاده می کردم که به نظرم سره وا برا ی این منظور برای من تالشی تر است.

[۸/۷،‏ ۲۱:۴۷] #مریم_محسنی_ماسال: ۱- کٚلاشِه kəlāše : گاز زدن و با سر و صدای کلاش کلاش kəlāš kəlāš خوردن : نوعی خوردن غذای سفت و خوردن میوه و داخل پوست هندوانه و خربزه ، هویج و ... ، خوردن استخوان توسط سگ، با ویژگیهای خاصی که غذا داخل دهان قرار داده نمیشود بلکه با دست گرفته می شود و با گاز زدن با دندان پیشین و حرکت فکها، کمی تند و متوالی و با سر و صدای کلاش کلاش خورده شود.
- خردنن اوختنی هیندونه پوستی کلاشین اوون نه واین چه سره دیله هر کسی هره چه ایسبینه نی بی بکلاشه
- هر کسی هیندونه پوستی بکلاشه چه گاز ایسبی آبو
- هیندونه‌پوستی ایسبینه نه واین هیندونه کفنه
- گزری کلاشه کرپنه هره
- دییس اسبه چنته خاش کلاشه
۲- کرپنده kərpənde : با سر و صدای کرپه کرپه خوردن : نوعی خوردن غذای سفت مانند قند و فراورده های آن یا شکلات سفت و یا اگر تکه ای از غذای سفت کلاشه شده جدا شود و در دهان قرار بگیرد و زیر دندان با سر و صدای کرپه کرپه kərpə kərpə خورده شود می شود کرپنده .
وقتی که گرسنه باشیم‌ و دلمان ضعف می کند و حالتی مثل خراشیدن دست می دهد می گوییم‌ :
- چمه دیل کلاش کلاشkəlāš kəlāš یا اینجن اینجنinjan injan karə کره
آکلاشه āklāše : خالی کردن، خراشیدن، تراشیدن، خوردن و به ته رساندن
- مرزه کونی آکلاشی د چه سری نه شه نبو
آکلاشه به صورت کنایه نیز بکار می رود
- خردنی اشتن دده ننه آکلاشه
- چمه جانی خاشون نی آکلاشره د مه کو چه خای
- جیکلاشه jiklāše یا جیکلاش ژنده jiklāš žande
خراشیدن و تراشیدن زمین برای صاف کردن و تمیز و مرتب کردن
[۸/۷،‏ ۲۲:۱۸] #مریم_محسنی_ماسال: ۳ - تٚفازٚندِه təfāzənde / توازنده təvāzənde : تبعید کردن، متواری کردن، پرت کردن به جای دور، آواره کردن ، کوچاندن
تفار آکرده təfār ākarde : پخش و پلا کردن
تفار آبه təfār ābe: پخش و پلا شدن

۴- لٚرتٚنده lərtənde این مصدر را نشنیدم
لرتن lərtən : کسی که خیلی چاق و وارفته است و در موقع راه رفتن تنش می لرزد
لرتن لبا lərtənə laba یا لنتر لبا ləntərə labā : چاق و شلخته
لرت lərt : له
لرت پرت lərtə pərt : له و لورده

۵. خَشردِه xəšarde : دفن کردن، مدفون کردن
پوته خشار کرده puta xašār karde: مخفی کردن، ماست مالی کردن
مردشون خشرده
چه‌کینه دوشتا پوته خشارشون کرده
دخشرده daxšarde : چیزی را در زمین پنهان کردن
جیخشرده jixšarde : در زیر چیزی پنهان کردن
چیکیلی خاکی بنی جیخشر
ویخشرده vixšarde / vixašarde: فرو کردن
پوئه گیلی کو ویخشر

[۸/۷،‏ ۲۳:۵۳] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: اَمَه دَخشَر مثلا وواَم کِ(گَ دَخشَر آوی کا) =دهانت را جلوی آب نگه دار/بگیر

یا(اِشتَن شَیِش دَخشَردَه رباری کا) لباسش را به آب رودخانه گرفت/شست

دوستی>خوشابر
[۸/۸،‏ ۰:۰۰] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: پِخِر پِخِره= نوعی بازی فرار وگریز هست دنبال کردن وگرفتن فردی

جیخِس آخِس=قایم موشک

پِلَه مِزا= بازی گُلف تالشی

وَشتَنَ مِزا= همون بازی پریدن در هوا

دالَه مِزا= نوعی بازی شبیه کبدی با کمربند

کِلا پَتینَه مِزا= برداشتن کلاه اینم مثل کبدیه و پِخِر پِخِرِه

مایَه مِزا= بازی یه قُل دوقُل با سنگ

لیسکاوَ مِزا= (😍)تخته چوبی که به صورت صلیب درمی آوردند و بر روی سطح شیب دار عموما چمنی سُر میخوردند

دوستی>>خوشابر
[۸/۸،‏ ۰:۱۸] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: مثلا ما میگیم= آو ویتِلَه
کَرَه ویتِلِه=میخواهد سرازیر شود /بریزد
ویتِلیستَه=سرازیر شد/ریخت
ویمَتلامِن=سرازیر نکن/نگزار بریزد

#دوستی>>خوشابر
[۸/۸،‏ ۰:۲۷] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: ویچرامنییه= چلوندن ،خالی کردن هم معنی میده
ویچرامِن=بچلون
ویچرامنیشَه=چلوندش
ویچرامنیشون=چلوندن
مثلا(اَسرگی نَه ویچرامنیشون اِشتَن)کنایه از زیاد اشک ریختن،اشک خود راتمام کردن خالی کردن

شَی ویچرامِن=پیرهن را بچلون

#دوستی>خوشابر

[۸/۸،‏ ۱:۲۶] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: ویوچَردِه= بساط کردن،قُرُق کردن،پهن کردن،جاباز کردن
ویوچَردِم=بساط کردم
ویوچَردِر=بساط کردی
ویوچَردِش=بساط کرد
ویوچَردمون=بساط کردیم
ویوچَردشون=بساط کردند
ویوچَر=بساط کن
ویمَوچَر/مَویوچَر=بساط نکن
ویوچَری؟=بساط میکنی؟
نِویوچَری؟=بساط نمیکنی؟
ویوچَرَه=بساط کنید
مَویوچَرَه=بساط نکنید

هَنیر ویوچَردَه اوعَه؟= باز بساط پهن کردی اونجا؟

سیزدَه را پی چاف رو کَناریکا ویوچَرَم=سیزده بدر باید کنار چاف رود بساط پهن کنیم/جا باز کنیم

ووزَه داری بِنی کا اَوونِم واتَه ویمَوچَرِن=زیر درخت گردو به اونها گفتم بساط پهن نکنن


#دوستی>>>>خوشابر
[۸/۸،‏ ۴:۳۴] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: تاسنییِه= هیاهو کردن،شلوغ کردن،سروصدا کردن

تاسنیشَه= هیاهو کرد
تاسنیره=هیاهو کردی
تاسنیشون=هیاهو کردند
بِتاسنَه=هیاهوکنید
مَتاسنَه=هیاهو نکنید

#دوستی>>>خوشابر
[۸/۸،‏ ۴:۴۲] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: آتَسِه= خفه شدن،گیرکردن چیزی در گلو

آتَسَ=خفه شد
آتَسیش=خفه شدی
آتَسَه=خفه شد
آتَسیمون=خفه شدیم
آتَسینَه=خفه شدند
آتَس=خفه شو
مَآتَس=خفه نشو

آتاسنیه=خفه شدن*۱
آتاسنیشون=خفه کردند*۲
کارَه آتاسنی؟=میخوای خفه کنی؟*۳
۱=هم معنی خفه شدن معنی میده هم در هیاهو کردن کاربرد داره
۲=هم معنی خفه کردند و هم معنی هیاهو کردند معنی میدهد

۳=هم معنی میخواهی خفه کنی؟میدهد و هم معنی میخواهی شلوغ کنی یا هیاهو کنی را


#دوستی_خوشابر
[۸/۸،‏ ۴:۴۸] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: تَسَ=قهر
تَسَ مَکَه=قهر نکن
تَسَ بِکَه=قهر کن
تَسَیش؟=قهری؟(سوالی حال)
تَسَینَه؟=قهرید؟(سوالی حال)
تَسَشون کرد=قهر کردند(گذشته)
تَسَر کرد؟=قهر کردی؟(سوالی گذشته)
خوان تَسَه بِکَرِن=میخواهند قهر کنند(آینده)
کارَه تَسَه کَرَه؟=میخواهید قهر کنید؟(سوالی آینده)

#دوستی _خوشابر
[۸/۸،‏ ۴:۵۰] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: کَه تَسَ=کنایه از خانه گرفته است دلتنگی به آدم دست میدهد در خانه

#دوستی_خوشابر
[۸/۸،‏ ۴:۵۷] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: ویتَسِه=فرا گرفتن،در برگرفتن پیرامون

آفتاو ویتسَه=آفتاب در برگرفت
کارَه ویتَسه=داره در بر میگیره

دَتَسِه= پنهان شدن،غروب کردن
آفتاو دَتَسَه= آفتاب غروب کرد
کارَه دَتَسِه=میخواهد غروب کند

پتَِسِه و پِتاسنیش هم من از بزرگامون شنیدم هستند دوستانی که میدونند کاربرد اینها را اعلام کنند...

#منصور_بلوری_گشت:

بادرود
در منطقه ای هستم که آنتن دهی ضعیف هست
تسِ:tase:به داغ شدن تابه هم
می گوییم
کچه تس‌َ: قاشق داغ شد

ویتسه:vitase:به معنای آشکار شدن یک موضوع،

مثلن: ام خور ها ویتسه: این خبر آنجا
پخش شد
تاسنده: tas^nde: خبری را پخش کردن
ویسنده:vis^nde: جاری شدن

بسته ویسنده: سدی پاره شده وآب جاری شده است
آسونده: asonde:کز دادن،
کله پاچه آنسوندشه:
کله پاچه راکز داده است
روکرده: rukarde: ریختن چیزی ازبالا بر پستی،
مانند، آوی چ لوکی روکه؟
آب را درگلویش بریز
روآکرده:ruakarde: قلع اندود کردن
مسی در قدیم بدلیل عدم ترکیب مس با ترشیجات وتشکیل ماده ی سمی ی کات کبود

منصوربلوری از گشت

[دیزَه چاکِن= گل پنجه مریم] دوستی_خوشابر

بادرود
در منطقه ای هستم که آنتن دهی ضعیف هست
تسِ:tase:به داغ شدن تابه هم
می گوییم
کچه تس‌َ: قاشق داغ شد

ویتسه:vitase:به معنای آشکار شدن یک موضوع،

مثلن: ام خور ها ویتسه: این خبر آنجا
پخش شد
تاسنده: tas^nde: خبری را پخش کردن
ویسنده:vis^nde: جاری شدن

بسته ویسنده: سدی پاره شده وآب جاری شده است
آسونده: asonde:کز دادن،
کله پاچه آنسوندشه:
کله پاچه راکز داده است
روکرده: rukarde: ریختن چیزی ازبالا بر پستی،
مانند، آوی چ لوکی روکه؟
آب را درگلویش بریز
روآکرده:ruakarde: قلع اندود کردن
مسی در قدیم بدلیل عدم ترکیب مس با ترشیجات وتشکیل ماده ی سمی ی کات کبود

منصوربلوری از گشت

#کاظم_میرزایی_گسکره:
کرگ اشتن کیجه اون پره بنش (آگته)،
*ویخته*

گرگ اشتن مارغنه اون سری *ویخته*

چنگه لافند دوسمه، تاو آدومه چاه مین،
وییر (درونج) (آرونج) کردمه،
زورینه *پرونتمه*
چار گله چلک،

*هینته/هنته*:
تالش میانی به نظرم آب یا مایعات خوردن،

*خنته*:
تالش فومنات
آب خوردن

کاظم میرزائی گسکره ای

[۸/۸،‏ ۱۰:۱۹] #مریم_محسنی_ماسال: رو دکرده ru dakarde روبرو شدن
به نوشتن کلمه توجه کنیم دو کلمه است
ویبردهvibarde : بسختی بلعیدن ، بلعیدن غذایی که در گلو گیر کند
روبرده rubarde : بلعیدن
روکرده rukarde : غذا در گلو کردن
کسی که که غذا نمی خورد ولی میخواهند بهش غذا بدهند. یکی غش می کند آب نمی تواند بخورد در گلویش می ریزند
در گلویش می ریزند تا غورت دهد، می شود روکردهrukarde و یک‌کلمه است
[۸/۸،‏ ۱۱:۴۳] #کوهزاد: گردی پیشگا دوروت
سبرون به خشی و وشتن

" روبرده " برای بلعیدن واژه ایی بسیار کمرنگ است

حتا " ویبرده " هم آن قدرت معنا بخشی بلعیدن را ندارد
اما از " روبرده " توانمدتر است
[۸/۸،‏ ۱۲:۱۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *درود بر یکایک شما خوبان*
روزتان نیکو🌹

در منطقه ما مصدری وجود دارد که شوربختانه در حال حاضر چندان به کار نمی‌رود؛ شاید دامداران و کوه‌نشینان هنوز از آن استفاده‌کنند. و آن،‌ مصدر " *پلفته* " (pelafte) یا " *پلفتن* " (pelaften) است.

این *پلفته/ پلفتن* ، ظاهرا بیشتر از *روبرده* یا *ویبرده* به مفهوم *بلعیدن* نزدیک است؛ تا جایی که می‌توان گفت شاید در تالشی جنوبی، بهترین برابر برای بلعیدن باشد.

البته معنای *ویلرتنده* هم به معنا و مفهوم این چند مصدر بسیار نزدیک است.

درباره تفاوت‌های معنایی این مصادر نزدیک به هم، می‌توان بیشتر حرف زد یا نوشت.
[۸/۸،‏ ۱۲:۴۲] #کاظم_میرزایی_گسکره: پلفتن
پلفته
در گویش محلی گسکره
* په لوه*
پلوه:
البلی ناهارم پلوه

هنده وشیرما غذا پلومه *په لومه *
[۸/۸،‏ ۱۳:۰۰] #زلیخا_صبا_ماسال: پلمبه :Peləmba : لومبوندن :به یک بار ه قورت دادن با ولع غذا خوردن

پِلِمبشه :Peləbəša لومبوندن : به یک باره همه لقمه هارا فروبرد ن

لمبه :Ləmba:به یکباره فرو دادن

زلیخا صبا ماسال

[۸/۸،‏ ۱۴:۰۸] #زلیخا_صبا_ماسال: وقتی که لمبه داریم
پلمبه هم داریم
پلمبشه هم داریم که کلمات صغیر ی هستند که کمتر در. این روز ها در میان مردم بکار می روند
همانطوریکه درباره ریزیسته. گم وگور و فاصیل آوشته
بنده هم پلفته را نشنیدم و با شنیدن این واژ ه لمبه دوئه یادم آمد
ممنون از شما
یا ریسیته گاهی با دل سوزی اینکه منتها ی ضعیف شدن بینیه کسی را بیان کنیم
می گوییم بیچاره کرونا ای ریسیاونده و یا لاب ریسسته یعنی لاغر شده
سپاس صبا
[۸/۸،‏ ۱۵:۰۹] #زلیخا_صبا_ماسال: پلمبه :Peləmba : لوبوندن :به یک بار ه قورت دادن با ولع خوردن
اشته چمی سو شه مگه سوته کوه دره اومیره هر چی اشته باشقاوی دکرم نجوئه لمبه دی و پلمبونی

پلمبشه :Peləbəša لومبوندن : به یک باره همه لقمه هارا فروبرد

آدم هده گزگ هرچی سفره سری نوئا پلمبشه وای چه لوکی ندمونو

لمبه :Ləmba:به یکباره فرو دادن

زلیخا صبا ماسال

#عارف_محمدقلی_پور_ماسال:

من در این جمله شنیدم:
«هنته انشتائون شی پلویسته»
در توصیف کسی که مثل گشنه‌ها با حرص و ولع و بدون آداب غذا رو می‌خورد

#علیرضا_پناهی_عنبران:

دَمۊرتٚنِه لمباندن
دَمۊرتٚن بلمبان
مَلۊرتٚن ملمبان
زبان تالشی/نمین_عنبران

[۸/۸،‏ ۱۲:۵۲] #محمد_رضا_فدایی: درود دوستان و درود به سرکارخانم محسنی و خسته نباشید بابت معنای مصادر پیشنهادی جناب دکتر بختیاری
مورد ۸ ریزیسته riziste
استثنایی است که به این شکل اشاره و تقدیم میشود
آسیسته
پسیسته
جیسیسته
دسیسته
ریسیسته ( ریزیسته )
ویسیسته
معنای ریزیسته یا ریسیسته میتواند لاغر و ضعیف و نحیف هم باشد
این استثنا در مصادر زیر هم صادق است
مثل
آوشته
پوشته
جیوشته
دوشته
گروشته
ویوشته
همچنانکه مشاهده میشود
همه ی مصادر فوق که پیشوندهای
آ - پ - ج - د - و با خود به همراه دارند علاوه بر آنها چند مصدر هم یافت میشود که از جنس همان مصادر منتها با پیشوند
ر - گ هم به چشم می آید
ریسیسته ( ریزیسته ) : نحیف و لاغر و نزار معنی میدهد و گروشته معنای ( از گیر و بند ) رهیدن را می رساند
شاد و سلامت باشید
[۸/۸،‏ ۱۳:۰۹] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود بر استاد ارجمندم
جناب آقای فدایی

۱. *ریزیسته* به معنی گور و گم شدن، لش بردن و مانند این‌هاست و ظاهرا بی‌ارتباط با مصدر *سیسته* است.

۲. شمار پیشوندهای فعلی تالشی بیشتر از موارد پرکاربرد و جاافتاده‌ای است که می‌شناسیم.

۳. در این که *ری/ ri* یکی از پیشوندهای مصدرساز یا فعلی تالشی است نباید تردید کرد.

۴. *ریسیسته* ، *ریزیسته* و ... باید از مصادر پیشوندی حداگانه تالشی به حساب می‌آیند؛ اما نکته این‌جاست که این پیشوند *ری/ ri* ، امروز بسیار کم‌کاربرد است.
[۸/۸،‏ ۱۳:۱۲] #مریم_محسنی_ماسال: سلام آقای فدایی بزرگوار
ریزییهriziye / ریزیسته riziste : به معنای گور و گم شدن و معنای معمولی لش بردن بکار می بریم
ریسیسته با ریزیسته بنظرم تفاوت دارد.
چوون بری ژنم منده نینه نزونوم کا ریزیستینه
همه بندی نه ریزیستینه شینه
[۸/۸،‏ ۱۳:۱۶] #مریم_محسنی_ماسال: آفکنده به معنی به نخ کردن تسبیح است و یک مصدر است بنظرم


#دکتر_فرزاد_بختیاری:

*یک نکته به‌عنوان اصلاحیه:*

از آن‌جایی که فعل امر *بریز* (bəriz) از مصدر *ریزیسته* داریم، در این مصدر، پیشوند بودن *ری/ ri* ظاهرا منتفی است؛ اما در ریسیسته و مصدرهای احتمالی دیگر، پیشوند بودن *ری* / *ri* همچنان می‌تواند به قوت خود باقی باشد.

مثال:
کسی با قهر از جایش بلند می‌شود و می‌گوید: *از کرا شوم.*
طرف مقابل که از دست او ناراحت است، می‌گوید: *بریز بشه هزار سالی* *را* .

*بریز* در این‌جا فعل امر از *ریزیسته* است که با *b* امرساز همراه است.

[۸/۸،‏ ۱۵:۵۸] #منصور_بلوری_گشت:
با درود جناب بختیاری عزیز
وقتی از دست کسی ناراحت می شویم
می گوییم

، برْز بش دِ: دورشو برو دیگه

یا برخ بش
[۸/۸،‏ ۱۶:۰۰] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
👌👌👌👏👏👏

ما *برخ* را که از مصدر *رخییه* یا *رخیسته* است، به معنای دیگری به کار می‌بریم.
[۸/۸،‏ ۱۶:۰۰] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی:
سلام و خدا قوت
معادل مثالتون :
*بیز بش هیزار سالی را*
*بیز بش کته کرَه شی بش*
(پاشو هرجا میخوای بری برو)
[۸/۸،‏ ۱۶:۰۲] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
ببینید در تالشی ماسال برای اینکه به کسی بخوان بگن گم‌شو، دو عبارت رو به کار می‌برن:

اوی آبه (avi ābə)
بریز (bəriz)
[۸/۸،‏ ۱۶:۱۸] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی:
درود
معادل دیگه ای هم واسه کلمه گم سو هست ، میگن
*فاسیل آلَکfāsil ālak*
[۸/۸،‏ ۱۶:۱۹] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
من به صورت فاصیل آوز شنیدم
به معنی دور شو

[۸/۸،‏ ۱۸:۵۱] #حسین_زاغی_ماسال: درود
*ویرجیئه*
فرو ریخته متلاشی شده
[۸/۸،‏ ۱۹:۱۷] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: متلاشی شدن در این فعل با اون مفهومی که مد نظر منه فرق داره

مفهومی که من می‌گم بیشتر شبیه خرد و خاک‌شیر شدن

در تالشی شمالی برای مفهوم خرد شدن، فعل اِرزییه (erəziye) رو دارن
و فعل رژییه (rəžiye) در مفهوم تخریب شدن (که تقریبا این مفهوم رو ما در فعل ویرجئیسته (virjeiste) تالشی جنوبی (ماسال) می‌بینیم)

در کانال واژه‌ی درزییه (darəziya) به معنی متلاشی شده رو دیدم، گفتم شاید این متلاشی شدن در مفهوم خرد و خاک‌شیر شدن باشه.
[۸/۸،‏ ۱۹:۴۴] #منصور_بلوری_گشت: با درود وخسته نباشید

دریزییه:dariziya:پوسیده شده
وینی خجن دریزیینه:
دیدی گلابی های جنگلی پوسیده شدند.
ویریه:viriya: آوار شدن،ریختن

ویندیره دیار ویریه:vindira diyar viriya

دیدی دیوار ریخت،(آوارشد)

دکلاخیه: daklaxya: ریزش کردن
خراب شدن
یارو ک دیار دکلاخیه:yaru ka diyar daklaxiya

فلانی دیوار خانه اش ریخت!

منصوربلوری، گشت
[۸/۸،‏ ۱۹:۵۲] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام
بله
*دریزییهdsriziye/دریزییِنdariziyen* : متلاشی شدن، پوسیده شدن
*دَریزییَهdariziya* : متلاشی شده ، پوسیده شده
گاهی به کسی ده میخوان بگن بد ریخت و منفور هست هم میگن دریزییَه

#اسماعیل_دوستی_خوشابر: جوعِه=جویدن
از جامَه /مِن جوعَه=من جویدم
تِ جارَه/جوعَه=توجویدی
اَ جاشَه/اَ جوعَشَ=او جوید
اَمَه جامونَ/اَمَه جوعَمون=ما جویدیم
شِمَه جارونَ/شمه جوعرونَ=شما جویدید
اَوِن جاشون/اَوِن جوعَشون=آنها جویدند

مَجوعَه/مَجاعَه=نجوید
بجوعَه/بجاعَه=بجوید
نِجام=نمیجوم
نیَرزِن بِجام=نمیگذارند بجوم
کایشَه جوعِه؟=داری میجوی؟
نِبو جوعِه=نمیشه جوید
نِشِتر جوعِه؟=نتوانستی بجوی؟
شام جوعِه=میتوانم بجوم
مَرزَه جان=نگذارید بجوند.
هَرزی بجوعَم؟=میگذاری بجویم؟
جای؟=میجوی؟

#عاشوری_شولم_فومن: تالش فومن:
۱- جومَه: joma :جویدم
۲- بکرپن : bəkərpən : با دندان خرد کن
۳- تاشمَه : tăšma : تراشیدم
۴- خراشمَه : xərăšma: خراشیدم.

#کاظم_میرزایی_گسکره: درود روز به خیر و خشی
جویدم: من جوئه
با دندان خورد شده:
گازینه جومه
تراشیدم: تاشمه

خراشیدم : رنده رنده کردمه

گویش گسکره
#سارا_روحانی_رضوانشهر:
جوئِه : jue : جویدن
۱_من جوئه : من جویدم
۲_ته جوئه : تو جویدی
۳_اَئ جوئشَه : او جوید
۴_اَمه جوئمون : ما جویدیم
۵_شمَه جوئرونَه : شما جویدید
۶_اَوئن جوئشون : آنها جویدند

۱_مَجوئه : نجوید
۲_بُجوئه : بجوید
۳_نیمَه جُو : نمیجوم

۴_نی نَشت بُوجوم : نمی‌گذارند بجوم
۵_کایشه جوئِه ؟ داری میجوی؟
۶_نییَب جوئه : نمیشه جوید
۷_نشاشترَ جوئه؟ نتوانستی بجوی؟
۸_بَشام جوئه : می‌توانم بجوم
۹_ مَرزَه بوجونون : نگذارید بجوند
۱۰ _بَشتیشَه بوجونوم : می‌گذاری بجوم
#شهریار_پور_محمد:
۱_ جویدم : جومه jüma
۲_ با دندان خرد کردم: گازینه انج^مه gāzina anjəma
۳_ تراشیدم : تاشت^مه tāštəma
۴_ خراشیدم :
اگر خراشیدن بر روی بدن باشد میگوییم «یرم کرده» yaram karda
اگر روی سطح اشیا یا زمین باشد میگوییم «ریه ریم کرده» riya riyam karda
#معصومه_اپروز: درود و ارادت خدمت شما
جوئِه jue:جویدن
جومَه .جورَه. جوشَه
کورچنده/korčənde: با دندان خرد کردن یا ریز ریز کردن با دندان
کرپندِه/kərpənde:با دندان خرد کردن ولی سرعت و اندازه خرد کردن در کورچنده و کرپنده احتمالا فرق میکند مصدر کرپنده را با احترام به کار نمیبرند کمی توهین آمیز است
تاشه/tăše :تراشیدن
ویتاره/vităre: خراشیدن به شکل عمومی
کلاشه/kəlăše خرد کردن یا خراشیدن به شکل خاصی که از بالا به پایین اتفاق بیافتد که با ناخن یا دندان یا اشیای تیز و لبه دار این عمل صورت میگیرد
#سارا_روحانی_رضوانشهر:

۱_با دندان خرد کردم : dandunina anjəma
دَندونینَه اَنجمَه
۲_تراشیدم : تاشتم : tāštəm
۳_ریه ریه به معنی خط خطی کردن هم هست
#منصور_بلوری_گشت:

۱_جومه:juma:
جام:jām
جای:jāy
جا:jā
جایم:jāyam
جایَن:jāyan
جایْن: jāin

۲_گازینه خرد آکردمه:gāzina x^ākard^ ma

۳_تاشمه،:tāš^ma:
تاشم: من
تاشی:تو
تاش: او

تاشیمون:ما
تاشینون: شما
تاشین: آنها
۴_خراشمه:x^rāš^ma

[۸/۹،‏ ۱۴:۴۱] #منصور_بلوری_گشت:
صفت‌های مفعولی را:

۱. جویده
۲. با دندان خرد شده
۳. تراشیده
۴. خراشیده

۱_جواَ به:juabaجویده شد
۲_گازینه خرد آبه:gāzina x^rd āba
۳_تاشیه:tāšiya
۴_خراشیه: x^rāšiya
منصوربلوری،گشت

#سعید_بشری_ماسال :

آکرِییسته: ākreista
سایش اندک و جزئی چیزی به چیز دیگر
جیبِرده :jiberde
بریدن عمیق، از ته بریدن
گویش ماسالی

#بیت_اله_صفری_فومن:
درود دوکتور بختیاری

*جویدم*

از *جام* میجوم
ت *جای* میجوی
آ *جا* میجود

آمٓه *جایٓم* می‌جویم
شومه *جایٓن* میجوید
آوٍن *جان* میجوند

*جومه* جویدم
*جویره* جویدی
*جوشه* جوید

*جومینه* جویدیم
*جوئینه* جویدید
*جوشونه* جویدند


*با دندان خرد کردن*👇

از *چاکندمه* من خرد کردم،

ت *چاکندیره* تو خرد کردی

اّ *چاکندشه* آن خرد کرد

اّمّه *چاکندیمونه* ما خرد کردیم

شومه *چاکندینه* شما خرد کردید

اّوٍن *چاکندوشونه* آنها خرد کردند

*چاکٰنٰم* می‌شکنم
*چاکنی* می‌شکنی
*چاکنه* میشکند

*چاکٰنٓم* می‌شکنیم
*چاکٰنٓیْن* می‌شکنید
*چاکنْنْ* میشکنند


*تراشیده*👇

*تاشٰم* میتراشم
*تاشی* میتراشی
*تاشه* می‌تراشد

*تاشٓم* میتراشیم
*تاشٓین* میتراشید
*تاشْن* می‌تراشند

*تاشٰمه* تراشیدم
*تاشیره* تراشیدی
*تاششه* تراشید

*تاشیمونه* تراشیدیم
*تاشینه* تراشیدید
*تاشْشونه* تراشیدند

*خراشیدن*

*ویتارٔم* میخراشم
*ویتاری* میخراشی
*ویتارْهْ* میخراشد

*ویتارٓم* میخراشیم
*ویتارٓیْن* میخراشید
*ویتارْن* میخراشند

*ویتاریمه* خراشیدم
*ویتاریره* خراشیدی
*ویتارشه* خراشید

*ویتاریمونه* خراشیدیم
*ویتارینه* خراشیدید

*ویتاروندوشونه* خراشیدند

در ضمن کرپندن ، کلاشن، در گویش ما به صورت نکوهیده و مذمت بکار برده میشه.
*چاکندن*
با دندان شکستن هم بکار برده میشه.
قندی گازینه چاکندمه، فندقی گازینه چاکندمه.

*بررسی معنایی و ساختاری برخی از مصدرهای تالشی*
(بر پایه گویش مناطق جنوبی تالش)


*بخش اول: کٚلاشِه*( *kəlāše* )

*۱. معنا و مفهوم*

جویدن و خُرد کردن خوراکی‌های سفت و یا خراشیدن اشیا با دندان.

توضیح این‌که: کلاشه یک مصدر ساده گذرا است که هم برای انسان به کار می‌رود و هم برای حیوانات و حشرات. زمانی که انسان یا حیوانی خوراکی‌های سفتی چون حبوبات برشته، میوه‌های سفت، پوست هندوانه و مانند آن، استخوان و ... را پی در پی می‌جود و خُرد می‌کند و یا حشره و جانوری، چیزی را پیوسته با دندان می‌خراشد، از مصدر کلاشه و مشتقات آن استفاده می‌شود.

*۲. ساختار*

کلاشه (kəlāše) به‌عنوان یک مصدر ساده، از بن مضارع کلاش (kəlāš) و نشانه مصدر e ساخته‌ شده‌است. ظاهرا در حال حاضر، در گستره "تالشی جنوبی"، همین شکل از این مصدر، رایج‌ترین شکل آن است؛ از این‌رو، اکثر افعال ماضی، مضارع و آینده این مصدر، به کمک همین بن ساخته‌می‌شوند؛ به بیانی دیگر، در تالشی جنوبی، این مصدر فاقد بن ماضی یا شکل پرکاربردی است که با بن ماضی ساخته‌شده‌باشد.

صفت مفعولی مصدر ساده کلاشه، کلاشه (kəlāša) است که در بافت افعالی که صفت مفعولی در ساخت آن‌ها دخیل است، به همین شکل دیده‌می‌شود؛ اما در بیرون از بافت افعال، صفت مفعولی کلاشییه (kəlāšiya) هم وجود دارد که ظاهرا باید بازمانده مصدر مجهول کلاشییه (kəlāšiye) باشد که در حال حاضر کاربرد چندانی ندارد.

چند نمونه از افعال مصدر کلاشه:

۱. کلاشٚمه (kəlāšəma): جویدم، با دندان خُرد کردم. (فعل ماضی ساده)

۲. کلاشه‌م‌به (kəlāšamba) / کلاشه‌ما (kəlāšamā): جویده‌بودم، با دندان خرد کرده‌بودم. (فعل ماضی بعید)

۳. کلاشٚم (kəlāšəm): می‌جوم، با دندان خُرد می‌کنم. (فعل مضارع ساده/ اخباری)

۴. کلاشییه (kəlāšiya): جویده‌شده، خردشده با دندان

گفتنی است در تالشی مرکزی شکلی از این مصدر رایج است که با بن ماضی کلاشت (kəlāšt) ساخته‌ شده‌است و به‌صورت کلاشته (kəlāšte) به کار می‌رود. به این دلیل، صفت مفعولی این مصدر در تالشی مرکزی می‌شود کلاشته (kəlāšta) که در ساخت در برخی از افعال ماضی این مصدر، قابل پیگیری است.

"کلاشه" چند شکل‌ پیشوندی هم دارد که پرکاربردترین آن‌ها در تالشی جنوبی عبارت‌اند از: آکلاشه (āklāše)، پکلاشه (peklāše)، ویکلاشه (viklāše) و جیکلاشه (jiklāše). در مناطقی که مصدر ساده "کلاشه" به همین صورت رایج است، شکل‌های پیشوندی پرکاربرد آن هم کلا از بن "کلاش" ساخته‌شده‌اند؛ و در مناطقی که "کلاشته" به کارمی‌رود، مصدرهای پیشوندی مطرح از بن "کلاشت" شکل می‌گیرند: آکلاشته (āklāšte)، پکلاشته (peklāšte) و ..‌. . معنای اشکال پیشوندی "کلاشه" یا "کلاشته"، گاه ارتباط چندانی با معنای شکل ساده‌‌اش ندارد.

از مصدر کلاشه و شکل‌های پیشوندی آن، مشتقات قابل‌توجهی در تالشی وجود دارد؛ مثلا:

۱. اوه‌کلاش(avakəlāš)/ اکلاش (aklāš): جونده

۲. کلاشه (kəlāša)/ کلاشییه (kəlāšiya)/ کلاشته (kəlāšta): جویده‌شده

۳. آکلاش‌ویکلاش (āklāš-viklāš): ته‌تغاری و ...

*۳. مصدرهای همبسته معنایی*

میان مصدر کلاشه و برخی از دیگر مصادر تالشی، پیوند معنایی وجود دارد. از جمله این‌ مصادر می‌توان به مصدرهای ساده کرپنده (kərpənde)، کرچنده (kərčnde)، تاشه (tāše) و شکل‌های پیشوندی تاشه اشاره کرد. قرابت معنایی این نمونه‌ها تا به حدی است که گاه تعیین مرزی میان معانی آن‌ها عملا ممکن نیست. با وجود این، باید پذیرفت که هرکدام از نمونه‌ها، خود مصدرهای جداگانه‌ای هستند که دایره‌ معنایی خاص خود را دارند. مثلا کلاشه و کرپنده و کرچنده، هر سه یعنی جویدن و خرد کردن چیزی سفت با دندان؛ اما کلاشه هم برای انسان به کار می‌رود و هم برای حیوانات و حشرات و در مقایسه با دو مصدر دیگر، دایره معنایی وسیع‌تری دارد که به کمک شکل‌های پیشوندی، تقویت نیز می‌شود؛ حال آن‌که "کرپنده" اغلب برای انسان و در پیوند با حبوبات برشته یا شیرینی‌جات سفت (مثل قند، نبات، بعضی از انواع شکلات‌) و ... به کار می‌رود. "کرچنده" ظاهرا فقط برای انسان و در ارتباط با خوراکی‌های تُرد به کار گرفته‌می‌شود؛ ضمن این‌که دفعات و چگونگی جویدن نیز در این میان، کاملا دخیل است. به‌علاوه، از کرچنده گاه به کنایه درباره چابک حرف زدن افراد نیز استفاده می‌کنند؛ مثلا: فلانی هنته لوئه کرچنه (چلسکاونه/ čələskāvənə).

از این موارد که بگذریم، ظاهرا دو مصدر "کرپنده" و "کرچنده" که باید از دو اسم صوت "کرپ/kərp" (کرپه/ kərpə)و "کرچ/kərč" (کرچه/ kərčə) ساخته شده‌‌باشند، مثل کلاشه، شکل‌های پیشوندی ندارند. البته لازم به توضیح است که بن مضارع این دو مصدر، به‌ترتیب کرپن (kərpən) و کرچن (kərčən) است. و با توجه به n حاضر در این دو بن، شاید نتوان به‌سادگی این مصدرها را با اسم‌های صوت "کرپ/ کرپه" و "کرچ/ کرچه" مرتبط دانست.

و اما معنای مصدر ساده تاشه (tāše)، ارتباط چندانی با "کلاشه" ندارد؛ ولی معنا و مفهوم شکل‌های پیشوندی‌اش، یعنی آتاشه (ātāše)، پتاشه (petāše)، ویتاشه (vitāše)، جیتاشه (jitāše) و ... سخت با معنا و مفهوم اشکال پیشوندی مصدر کلاشه در پیوند هستند؛ مثلا جیتاشه (jitāše) و جیکلاشه (jiklāše) تقریبا مترادف هستند. به‌علاوه، این مصدر تاشه، برخلاف کلاشه، ارتباطی با خوراکی و خوردن ندارد؛ ضمن این‌که انجام‌دهنده افعال مشتق از این مصدر (تاشه) و دیگر شکل‌های آن، عموما انسان است (برخلاف کلاشه که برای انسان، حیوانات و حشرات به کار می‌رود).

مصدر "تاشه" همچون "کلاشه"، در تالشی مرکز به‌صورت تاشته (tāšte) به کار می‌رود؛ بنابراین، صفت مفعولی شکل ساده این مصدر در تالشی جنوبی و مرکزی، به ترتیب عبارت است از: تاشه (tāša) و تاشته (tāšta).

تاشییه (tāšiya) نیز شکل دیگر صفت مفعولی از بن "تاش" است. این شکل از صفت مفعولی، برای "کرپنده" و "کرچنده" هم باید قاعدتا وجود داشته‌باشد: کرپنییه (kərpəniya) و کرچنییه (kərčəniya).

این ساخت از صفت مفعولی باید از شکل دیگر این مصادر، یعنی تاشییه (tāšiye)، کرپنییه (kərpəniye) و کرچنییه (kərčəniye) ساخته شده‌باشد.

کلاشِه/ کلاشتِه، کرپندِه، کرچندِه و تاشِه/ تاشتِه، مصادری گذرا هستند؛ اما ممکن است به کمک تکواژ گذراساز مجددا گذرا شوند (این مورد جای بررسی بیشتر دارد).

لازم به ذکر است که در مازندرانی، مصدر بکلاشیین (baklāšiyan) داریم که به معنای "خاراندن" است. ظاهرا این مصدر با "کلاشه" تالشی ریشه مشترک دارد؛ مخصوصا در نمونه‌هایی چون:

۱. موشه‌گله کینجه کونی خارنه.

۲. موشه‌گله کینجه کونی کلاشه.


*ادامه دارد ...*


*توجه:*

۱. این پست، بخشی از نتیجه هم‌اندیشی شماری از اعضای فعال گروه واجه‌واج است.

۲. در نگارش این پست، به اصول مشخص و جاافتاده واژه‌‌نگاری وفادار نمانده‌ایم و کمی آزادتر عمل شده‌است.

۳. مطالب این پست، برای همیشه قابل نقد، بازنگری و اصلاح است.


*مشارکت‌کنندگان در بحث:*

عارف محمدقلی‌پور، شهریار پورمحمد، بیت‌الله صفری، زلیخا صبا، منصور بلوری، حسین زاغی، شیرمحمد عاشوری، سارا روحانی، سعید بشری، اسماعیل دوستی، معصومه اپروز، کوهزاد هاشمی، بهنام_ن، علیرضا پناهی، حجت دامن‌کش، مریم محسنی، محمدرضا فدایی، کاظم میرزایی، فرزاد بختیاری مرکیه

#بیت_اله_صفری_فومن:
در ضمن چند روز پیش واژه *وازندن* رو جناب دکتر بختیاری مطرح نمودند ( از بیست واژه انتخابی)

دوستان نقطه نظراتشون رو بیان کردند.

*واز* کردن که معنی فارسیش وزیدن و جهیدن و...
هست و فرهیختگان عزیز بهتر از من میدانند.


ولی قدمای ما( در تالش جنوبی خطه ی قلعه رودخان) برای فریب دادن وگول زدن و به هچل انداختن و شیر کردن کسی ، از این واژه ی *وازندشه* استفاده میکردند.

مثلا به فردی که می‌دانستند توانایی انجام کاری رو نداره. ترغیب و تشویقش میکردند برای انجام آن،
نه اینکه دوست دوست داشتند که موفقیتش رو ببینند، بلکه دوست داشتند که گیر بیفته و براش مشکلی پیش بیاد.
#منصور_بلوری_گشت:
با درود
گاهی در همین اطراف می گفتیم
تله وشتهtala všta: از همین مصدر
وازندن، بوده است
وازندشه:فریب دادن هم معنا می دهد
درضمن پریدن یا پراندن هم معنا بدهد
چینی
وینی بلیته سری واز کردشه

می بینی از روی دروازه پرید!

واجه واج۸

واجه واج(واژه نامه تالشی):
تورَغ : پنیر خیکی

#اسماعیل_دوستی_خوشابر

#عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
فک کنم ما بهش می‌گیم سوره

#دکتر_فرزاد_بختیاری:
امه وایم: *سوره* (sura)
#عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
گویا در ترکی به این نوع پنیر می‌گن موتال
#زلیخا_صبا_ماسال:
تورغ. پنیره موتال. [ممکن است]ترکی باشد
تولوق :Tulug: شکم
#دکتر_فرزاد_بختیاری: *تولوق* یا *تولوخ* (ترکی): خیک، پوست و ...
اما احتمالا تالشدولابی‌ها به جای *سوره* تالشی جنوبی، *تورغ* می‌گویند.
#شهریار_پور_محمد:
تورغ پنیر خشک شده نیست از ماست چکیده بدست میاد
در کرمانشاه و کردستان سیراج و شیراز هم گفته میشود
ممکنه تورغ هم تلفظی از این واژه ها باشد

#معصومه_اپروز:
ترنَه : اشکم: شکم
خیک: پوس: پوستی که توش پنیر یا سورَه :شوره میریزند
امونَه : پوستی که توش آراد یا برنج (چیزهای خشک) میریزند
#علیرضا_پناهی_عنبران: خٚنگَه پَنی xənga pani:پنبر خیکی
خٚنگ xəng:خیک
خٚنگَه سۊئَه xənga süə:کشک شور خیکی

#مریم_محسنی_ماسال:
خیک را خک می گوییم
نفته خک هم داریم پوستی که نفت را با آن حمل می کردند
#منصور_بلوری_گشت:
خیک:xik: پوست گوسفندی درآن پنیر یا لور نگه می داشتند
امونه:amona:کشکول یا خورجین

[۸/۴،‏ ۲۳:۳۲] #معصومه_اپروز: سوره وقتی پنیر را میگیرند خرده ها یاتکه هایی از آن در آب پنیر باقی میماند که آب پنیر: وَلیشاو را روی آتش میگذارند وقتی جوش آمد و کف آن بالا آمد در منطقه ما به آن لور lur میگویند لور را از آب پنیر جدا میکنند نمک میزنند و یک مقدار دلمه پنیر هم بهش اضافه میکنند و در پوست میریزند که به این محصول سوره میگوییم با توضیح کامل عرض کردم که منظورم را کامل برسانم 🙏🏼🙏🏼😍
[۸/۴،‏ ۲۳:۳۲] #علیرضا_پناهی_عنبران:
هَ پَنی ha pani:اگر معادل فارسی بگیریم پنیر خر میشود (پنیری که کیفیت ندارد و بومی نیست)
تارَه پَنی tāra pani:نوعی پنیر خیس
زبان تالشی /نمین_عنبران

[۸/۴،‏ ۲۳:۴۲] #علیرضا_پناهی_عنبران:
شته تو: سرشیر

احتمالا تو از همینه و رغ rəq به ریگ میگن شاید به اون دونه های ریز که شبیه ریگ تشبیه شده است و رَغ بمعنی رگ است
[۸/۴،‏ ۲۳:۴۵] #معصومه_اپروز:
شتَه‌سَر šətasar:
چربی جمع شده روی شیر سرد را هم خومه‌تو xomato : خامه میگوییم

خَچ (تالشی)=آیلکس/دوستی خوشابر


#منصور_بلوری_گشت:
خج:xaj:گیاهی پایا در جنگلهای گیلان، که درسرما بسیار مقاوم است وخوراک گوزن وآهو در آب و هوای بسیار برفی است

کول: نوعی از راسته ی گیاهچه های دایم سبز است

بلوری ازگشت

گادوش: مار مولک
دوستی خوشابر

مارَه چَچول/دوستی خوشابر

شَلاش(تالشی)=بسفایج/دوستی خوشابر

[۸/۵،‏ ۰:۳۷] #وحید_علیپور_شفت:
آقاى دكتر روشنده به معنى روشن كردن يك فعل مستقل تالشى هست؟
مثلا ميگيم گازى بُروشون؛گاز رو روشن كن.
[۸/۵،‏ ۰:۴۵] #علیرضا_پناهی_عنبران: Bəvuşən روشن کن
[۸/۵،‏ ۰:۴۹] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
درود برام
شورون خش🌹
امه *روشونده* (rušunde) دارم که منا/ معنا بو: شناسایی کردن، راه یافتن، تشخیص دادن، مشخص کردن و .‌‌..
[۸/۵،‏ ۰:۵۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
بله؛ امه نی *واشنده* (vāšənde) مون استه که بو: روشون آکرده و ...
[۸/۵،‏ ۰:۵۴] #وحید_علیپور_شفت:
ما وَشِه رو به معنى درخشيدن و نور دادن بكار ميبريم

[۸/۵،‏ ۰:۵۸] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: چه فعل جالبی 👌🏻
ما آگته/آگر رو استفاده می‌کنیم

[۸/۵،‏ ۱:۰۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *وشه* بله؛ اما *واشنده* شکل گذرا شده وشه است.


#حجت_دامن_کش_سیاهمزگی:
سلام ، خدا قوت
تو شفت مسیر امامزاده ابراهیم بیشتر میگن *بروشون* و ما میگیم *روشون آکه*
*روشون اکرده* هم به معنی روشن کردن و هم تمییز دادن و مشخص کردن به کار میره

*بوَشونBəvašon/بواشنBəvašən* : شعله وَر کن ، روشَن کن
*وَشه vaše*: نور دادن ، شعله ور شدن آتش
*agete آگِته*:
روشن کردن ، کنار گذاشتن چیزی برای کسی ، جدا کردن چیزی

#اسماعیل_دوستی_خوشابر

وِشکیستِه=پیچیدن دور خود
مَوِشکامِن=تکان نده،پیچ وتاب نده

دوستی/خوشابر

[۸/۵،‏ ۱:۳۳] #دکتر_فرزاد_بختیاری: عارف برا

*دبرازی* : شایسته است، برازنده است.
*هشی* : خورشید (در تالشی جنوبی به کار نمی‌رود؛ وام‌گرفته از تالشی شمالی است.)
[۸/۵،‏ ۱:۳۴] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *دبرازییه* (dabrāziye)/ *دبرازیسته* (dabrāziste): شایسته بودن، برازنده بودن
[۸/۵،‏ ۱:۴۴] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: *آبرازیهābraziye* رو به معنی برازنده بودن شنیدم

و یه کنایه هست که میگن
"خَری نه آبراز رَنگینه توربه" :
یعنی شخص شایسته ی چیری که بهش رسیده نیست
[۸/۵،‏ ۹:۴۹] #شهریار_پور_محمد:
«خونه xüneh » به معنای «برای ، بخاطر» در منطقه تالشلا کاربرد دارد.
این واژه در تالشی جنوبی «واسی vāsi » و در تالشی شمالی «سفده safdah » گفته می شود.

#معصومه_اپروز:

سَرَفا : Sarafā :به خاطرِ
خونَی:xonay /خونِه؛xone :به خاطر

در منطقه جاده ماسوله فومن

#عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
قدرت کدوم زبان؟ فارسی یا گیلکی؟

اتفاقا اینو بگم این واژه‌ی خونه که ما استقاده می‌کنیم تو گیلکی هم وجود داره
پس چرا واسی گیلکیه ولی خونه گیلکی نیست؟

من در ماسال سَرَوا:sarava شنیدم

در تالشی شمالی گُرَه یا گُرُش استفاده می‌شه، که ممکنه (بررسی نکردم) تاثیر ترکی باشه، چون در ترکی هم دیدم این واژه رو

[۸/۵،‏ ۱۲:۲۲] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود
علاوه بر این
سَوونه
خوتِر،خوت
هم کاربرد داره
[۸/۵،‏ ۱۲:۳۱] #مریم_محسنی_ماسال: گوره در ترکیه هم وجود داره
بخاطر ، برای
اونان گوره گدرم
بخاطر آنها می روم
[۸/۵،‏ ۱۲:۳۲] #علیرضا_پناهی_عنبران: در گویشهای کردی و لری میخوان بگن خودم میگن خوم
[۸/۵،‏ ۱۲:۳۳] #مریم_محسنی_ماسال:
در ترکی: بو خوم دروم کردی
برای خودم یا تنهایی می روم
[۸/۵،‏ ۱۲:۵۳] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام تو زبان فارسی هم میگن واسه ی تو یعنی بخاطر تو
خوب این تو گیلکی هم واسی هست و تو تالشی منطقه ی ما هم به وفور استفاده میشه ، آیا نمیتونه کلمه ای مشترک از زبانهای قدیم باشه، همونطوری که یسری کلمات رو ما و مازنی ها شبیه هم میگیم و تو گیلک ها استفاده نمیشه.
واسی در تالشی:
*هَییواسی راhayivasira/ayivasiraاَییواسی را*: به همان علت ، به همان خاطر
*امواسی راeəmvasira/* *همواسی راhəmvasira* : به این علت ، به همین خاطر
*چِییواسی راčeyivasira* : بخاطر او
و نیز
*چم واسی، اشت واسی ، چه واسی،چَمه واسی؛ شمه واسی ،چَهون/چائون واسی*


#مریم_محسنی_ماسال:
زبان تالشی گویش ماسال
۱- خونه xune: بخاطر، برای ، بابت، به سبب، به دلیل، در برابر، در عوض، در ازای، در قبال
۲- واسه vāse : بخاطر، برای، به سبب ، بگو
۳- را rā : برای، بخاطر
۴- سره sara : یار در بازی، طرف، طرفدار، جانبدار هوادار، همراه
۵- سره وا saravā : بخاطر، برای، به هواداری، به جانبداری، به حمایت
۶- سره وا پرمه saravā perme: به جانبداری در آمدن، هوا داری کردن، دفاع کردن، پشتیبانی کردن
گردآورنده مریم محسنی

👏🏻درود
معادلش تو سیاهمزگی شفت
۱_ *خاترxātər*
۲_*واسیvāsi*
۳- *راrā*
۴_*سَر sar*
۵_*سَره فا sarafa*
۶_*سَره فا بَرومهsarafa barome / سَره فا بَرومِن sarafa baromen*


[۸/۵،‏ ۱۳:۵۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود بر بانو محسنی فرهیخته
و همه خوبان گروه

آدینه روزتان نیکو🌹

دقت نظر را می‌بینید بزرگواران!

*واسه* ( *vāse* )، علاوه بر کارکرد *حرف اضافه‌* ای، با همین شکل و تلفظ و بی‌توجه به ریشه و تبارش، در تالشی رایج در ماسال (و شاید دیگر مناطق)، به‌عنوان *فعل* هم به کار می‌رود:

ای نه *واسه* از هلا اومه‌نشام: به او *بگو* من فعلا نمی‌توانم بیایم.

درود بر بانو محسنی نکته‌سنج
👏👏👏🌹🌹🌹
[۸/۵،‏ ۱۳:۵۵] #دکتر_فرزاد_بختیاری: ضمنا این *واسه* ( *vāse* ) به عنوان حرف اضافه، به همین صورت یا با کمی تغییر، در *مازندرانی* هم به کار می‌رود. بنابراین، نظر آقا عارف، آقا حجت و دیگر دوستانی که این واژه را یک حرف اضافه ایرانی مشترک می‌دانند، نه گیلکی، صائب و دقیق است.

[۸/۵،‏ ۱۴:۱۷] #دکتر_فرزاد_بختیاری: بنابراین، *واسه* هم به‌عنوان حرف اضافه، یک عنصر ایرانی مشترک است.
البته با همین شکل و دیگر شکل‌هایش: واسه، واسی، واسر، سی و ..‌.

[۸/۵،‏ ۱۳:۱۸] #علیرضا_پناهی_عنبران: وی اَوۊن viavün :بدبخت
وی اَوۊنَتی viavünati :بدبختی
نمین_عنبران
[۸/۵،‏ ۱۳:۵۵] #عاشوری_شولم_فومن: زبان تالشی فومن ( شولَم)

۱- گَرَه : gara : شکاف
۲- گِرَه : gera : چنگک تک شاخ خمیده به شکل ۸ ( کرده خاله )
۳- گوچوم : gočom : وسیله دستی قدیمی جهت جدا کردن شلتوک از کاه و کلش شامل یک تخته کوچک و یک دنباله نازک از چوب محکم و قابل انعطاف
۴- گون : gon : گاو حامله نزدیک به زایش
۵ - گرباز : gərbăz : بیل مخصوص که نقش تبر عمودی را ایفا میکزد و برای کندن چاله های تنگ یا بریدن ریشه درختان کاربرد داشت .
۶- گرنَه : gərna : صدای خشمگینانه یا دردمندانه گاو یا گاو نر

گرد آورنده :
شیر محمد عاشوری

#منصور_بلوری_گشت :
با درود

گرکه:gerakaشاخه ی وی شکلی که
برای چیدن میوه، کشیدن آب از چاه
معادل کردخاله گیلکی ها ست

لوسکو: lusku:وسیله ای برای جدا کردن شلتوک(یه)ya ازشاخه ی شالی
معمولن از چوب درخت بْه استفاده می کردند

گرباز: g^rbaz: وسیله آهنی با دسته ی چوبی برای شخم زدن زمین های سخت وکندن چاله ها کوچک

خلیک:x^lik:وسیله ای شبیه گرباز کمی پهن از گرباز برای مرزکردن شالیزار
گون: gon:پستان هرگاویا پستاندار را می گویند
بیل با گرباز فرق می کند از نظر شکل قسمت آهنی ، گرباز باریک وبیل گودتر وپهن تر است،

منصور بلوری، از گشت

[۸/۵،‏ ۱۴:۳۸] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود🌹🙏🙏
دۊز düz:درست(در زبان کردی و لکی کاربرد دارد)
روست rust:راست
پو pu:پا
لٚنگ ləng:لنگ
داست dāst:داست
سَه sa:سر
کَللَه kalla:کلّه
آم ām:دوش(دۊش هم کاربرد دارد)
گۊش güş:گوش
میشور mişur : اره(البته اره چند نوع است)
ژیئمون žiemun:زندگی
بَژی baži:زنده
توژَه tuža:تازه
نوئَه nua:نو
زبان تالشی/نمین_عنبران

#ضیا_طرقدار_آستارا:
زبان تالشی - گویش آستارا

داست dâst : دست ، کل دست انسان
بُل bol : بازو
لنگ ləng : پا ، کل پای انسان
پو po : پا ، اشاره به پایین و کف پا
ژیی ži : زنده
ژیی یِه žiye : زندگی ، زیست ، زیستن ، زندگی کردن
بژی bəži : زنده باد
خونای xunây : خاطرِ ، دلیلِ ، به خاطرِ ، به دلیلِ
رو ro : برای ، ( مانند : برای تو )

[۸/۵،‏ ۱۴:۵۵] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: و البته بژی (bəži) هم می‌تونه معادلی برای زنده باشه
مثل واژه‌های:
بوکو (buku): گوشت‌کوب
بژن (bəžan): زننده (مثل: بژنه ورزا)
[۸/۵،‏ ۱۴:۵۶] #علیرضا_پناهی_عنبران: بژی bəži:زنده باد
بَژی baži:زنده
[۸/۵،‏ ۱۴:۵۷] #کوهزاد: بژن . میشه بزن

بژَ نهَ .. زننده
[۸/۵،‏ ۱۴:۵۸] #دکتر_فرزاد_بختیاری: در این گونه موارد، ازصفت فاعلی تالشی مرکزی که شکل کوتاه‌تری داره، میشه استفاده کرد: اژی، ازی، اکار، اهر و ...
[۸/۵،‏ ۱۴:۵۸] #علیرضا_پناهی_عنبران: اَژَن ažan:زننده
[۸/۵،‏ ۱۵:۰۰] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: واتِن/واتِر
واترون

یه جورایی دقیقا در موقعیتی به کار می‌ره که فعل امر به کار می‌ره منتها در زمان گذشته و اینکه کاریه که صورت نگرفته و الان با نصیحت یا شماتت بهش گوشزد می‌کنید که باید/بهتر بود این کار رو انجام می‌داد
و فقط برای دوم شخص مفرد و جمع کاربرد داره

از ویژگی‌های بسیار خاص تالشی جنوبی هستش
[۸/۵،‏ ۱۵:۰۰] #دکتر_فرزاد_بختیاری: با تغییر تکیه، کارکردشان تغییر می‌کند:
بژن (با تکیه هجای اول): بزن، فعل امر
بژن (با تکیه هجای دوم): زننده، بزن‌بهادر و ...

[۸/۵،‏ ۱۵:۰۹] #ضیا_طرقدار: پرسش :

این دو جمله را در گویش خود بنویسید :


۱. رفتنی دو تا نان هم بخریم .


۲. بیماری شدیدی دارد و او نیز رفتنی است . ( یعنی فوت شدن ).
[۸/۵،‏ ۱۵:۱۶] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: ماسال:
اولی می‌شه:
شِه را دٚگلَه نون نی بٚخٚرَم!
Še rā dəgla nun ni bəxəram!

ترجمه‌ی دومین جمله راستش برام سخته
[۸/۵،‏ ۱۵:۱۷] #کوهزاد: رفتنی دوتا نون هم بخریم

شه را دگله نون نی ویگرم
she ra dəgla non ni vigeram
[۸/۵،‏ ۱۵:۲۳] #علیرضا_پناهی_عنبران: شه اَندَه د گله نون اَن بهرمون
(شئه شئه دکله نون ان بهرمون)
وئی نوخشه ایئن او شنینه
البته برای شدت چیزی می توانیم از جاوزیئه و زازیئه استفاده کنیم
[۸/۵،‏ ۱۵:۲۳] #کوهزاد: بیماری شدیدی دارد واونیز رفتنی است

جان چه دس دمَنده اَ نی شه ماله

Janə che das damanda A ni she mala

[۸/۵،‏ ۱۵:۴۵] #مریم_محسنی_ماسال: جناب بختیاری ارجمند
بنظر جنابعالی
چم پر
دس پر
پر پا
گوش پر
ترجمه فارسی پر چیست
[۸/۵،‏ ۱۶:۱۴] #دکتر_فرزاد_بختیاری: بانو محسنی بزرگوار

ظاهرا این *پر* (par) باید معنای پیرامون، حواشی، اطراف و ... داشته‌باشد؛ اما در ترجمه فارسی این نمونه‌ها باید از معادل فارسی آن‌ها استفاده کرد، نه ترجمه تحت‌اللفظی.

مثلا:
اشته *چم ٚ پری* بوشور: سر و صورتت را بشور.

و گاه این *پر* در فارسی (به‌ویژه فارسی محاوه) هم به کار می‌رود.
مثال:
پر و پات رو بشور.
دس و پرت رو بشور.

[۸/۵،‏ ۱۶:۲۸] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
پیشوندی باستانی در زبان‌های ایرانی وجود داره با عنوان: «پارا»
که به معنی اطراف هستش

[۸/۵،‏ ۱۶:۳۱] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
در تالشی هم *پر* (par) داریم و هم *پره* (para).

*پره* (para): لبه، کناره، حاشیه و ...

[۸/۵،‏ ۱۶:۳۲] #ضیا_طرقدار: این جمله ها را نیز دوستان اگر دوست داشتند بنویسند تا بررسی شود :

این گُل زیبا خیلی دیدنی است .

این خوراک خیلی خوردنی است.

خوردنی هر چه بود خوردند.

گفتنی هر چه بود گفتم.
[۸/۵،‏ ۱۶:۴۷] #علیرضا_پناهی_عنبران:

Ən xusa vəl lāp vindanine
ən xurak vei hārdanine
Hārdanin hār çi hest bə hārdəšüne
Vutanin hār çi bı vutəme
[۸/۵،‏ ۱۶:۵۱] #دکتر_فرزاد_بختیاری:

1. əm xās-a gul-a-tā viyar taməšāyi-ya.

2. əm xās-a gul-a-tā viyar-a taməšā dārə.

3. əm xās-a vəl-a-tā viyar Vindanina.

*این گل زیبا خیلی دیدنی است.*

#ضیا_طرقدار_آستارا:
زبان تالشی - گویش آستارا

۱. ام خُسَه ول وِه ویندَنینِه
əm xosâ vəl ve vindânine
این گُل زیبا خیلی دیدنی است .


۲. ام خوراک وِه هاردَنینِه
əm xurâk ve hârdânine
این خوراک خیلی خوردنی است.


۳. هاردَنین هار چی هِست بِه باردشونِه
hârdânin hâr či hest be bârdəšune
خوردنی هر چه بود خوردند.


۴. هُتَنین هار چی هِست بِه بُتمِه
hotânin hâr či hest be botəme
گفتنی هر چه بود گفتم.


۵. شِه دَه ده گلَه نون نی بستانامون
še dâ də gəlâ nun ni bəstânâmun
رفتنی ( هنگام رفتن ) دو تا نان هم بخریم .


۶. چَتینَه نُخَشیشِه هِست ، آ نی شه آ نینِه
čatina noxâšiše hest , â ni šəânine
بیماری شدیدی دارد و او نیز رفتنی است . ( یعنی فوت شدن ).

[۸/۵،‏ ۲۱:۵۴] #زلیخا_صبا_ماسال: مچکه :Mačke .: انداز ه کوچک در حد بازی کودکانه

جیکلاش: Jiklas تراشیدن وبرداشتن گیل یا سبزه سطحی زمین بابیل. بخصوص برای هموار کردن زمین در باغداری.

دال Dal جایی. وباغی کوچک کنار رودخانه. پرچینی (رمش )که نصف در آب و نصف. در خشکی باشد برای اردک ها و بچه اردکه در فصل بجارکار ونشاستن

خشکه گِره خونه. یه:
آسمان غرومبه خشک وبی باران
کنایه .دادوفریاد بیهوده و بی حاصل

جیکار :Jikar: از نفس افتاد ه ناتوان شده
بیچاره جیکار دلکه

..زلیخا صبا
[۸/۵،‏ ۲۲:۰۱] #مریم_محسنی_ماسال: زبان تالشی گویش ماسال
۱- واتمون vātemun : طرز گفتن
۲- واتَنی vātani : گفتنی، قابل گفتن
۳- واته را vāte rā : برای گفتن
۴- واته چی vāta či : هر چیز گفتنی، هر چیزی برای گفتن
۵- واتیی vāteyi : گفتنی، قابل گفتن
۶- واتنین vātanin : گفتنی، قابل گفتن
گردآورنده مریم محسنی

#حجت_دامن_کش_سیاهمزگی :
درود و سپاس
اَمه نی وایم بار یا هردِنه بار

*بار*: غذا، خوراکی، بار و توشه

*هَردِنه بار*: خوراکی ، غذا ، خوردنی
اَ بار و توشه یم به بَردِنه بار

*بَردِنه بار*: توشه ی راه ، وسایل قابل حمل
میخوایم به یکی بگیم غذا بخور(ناهار شام و ...) یا اینکه غذاتو خوردنت رو بیشتر کن ،میگیم *بار به*
*خریِنه بار*: خوراکی خَریدنی ، وسایل خریدنی

_هَردِنه بار هَرِی شو:
خوراکی خورده میشه، تموم میشه

[۸/۵،‏ ۲۲:۴۳] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *خوبان ارجمند*

کدام‌یک از مصدرهای زیر قبلا در این گروه بررسی نشده‌است؟

۱. *کٚلاشِه* (kəlāše)

۲. *کٚرپٚندِه* (kərpənde)

۳. *تٚفازٚندِه* (təfāzənde)

۴. *لٚرتٚنده* (lərtənde)

۵. *خَشردِه* (xašarde)

۶. *ویلٚرتٚندِه* (vilərtənde)

۷. *روکَردِه* (rukarde)

۸. *ریزیستِه* (riziste)

۹. *رَویستِه* (raviste)

۱۰. *وازٚندِه* (vāzənde)

۱۱. *سورَه کَردِه* (sura karde)

۱۲. *چٚناغ دَرَندِه* (čnāq darande)

۱۳. *دولۨاکٚندِه* (davlākənde)

۱۴. *چینَه‌لیز آبِه* (činaliz ābe)

۱۵. *اَندیز آبِه* (andiz ābe)

۱۶. *دَگٚرِه* (dagəre)

۱۷. *دَگرا هَردِه* (dagrā harde)

۱۸. *جیفۊس آدوئِه* (jifüs ādue)

۱۹. *چونَه آکَردِه* (čuna ākarde)

۲۰- *چوتی پِلَکِه* (juti pelake)
[۸/۶،‏ ۰:۱۰] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
درود بر شما
خشرده: دفن کردن
ریزیسته: گم و گور شدن
وازنده: به جهش درآوردن

این سه رو دیدم در کانال
[۸/۶،‏ ۰:۱۵] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *وازنده* به معنای *استفراغ زدن* هم است.
[۸/۶،‏ ۰:۱۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری: و نیز *پراندن*
[۸/۶،‏ ۰:۲۵] #سارا_روحانی_رضوانشهر: استفراغ تو گویش ما یعنی
قیت کرده : qayt karde
استفراغ کردن
[۸/۶،‏ ۰:۲۸] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
ما *پِروَردِه* (pervarde) و *آروَردِه* (ārvarde) هم داریم. و این دو البته معانی دیگری هم دارند.
[۸/۶،‏ ۱:۲۲] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی:
سلام و خدا قوت
معادل استفراغ
*ایستفراistəfra*
*ایستفراغistəfraq*
*پِوَردِنpevarden*
*کفا وَردِنkafa varden*
*اینقلابinqəlab*
[۸/۶،‏ ۱۱:۰۱] #شهریار_پور_محمد:
زبان تالشی_ گویش تالشلاجی

ک^لاشِه kəlaše و کورچونیه kürčüniye هر دو از حالات گوناگون خوردن خوراکی با دندان است و برای انسان و حیوان بکار می رود.
کلاشه: گاز زدن و خوردن میوه هایی مانند سیب و به
کورچونیه: خرد کردن و خوردن خوراکی های سخت تر که زیر دندان آسیاب میشوند
مانند خوردن گردو یا برنج بو داده یا استخوان

ریزیسته : فرو ریختن ، خراب و متلاشی شدن از درون

ویریسته : خراب شدن و آوار شدن. مانند آوار شدن یک ساختمان

چونه آکرده:
ادای کسی را درآوردن
[۸/۶،‏ ۱۱:۲۲] #بیت_اله_صفری_فومن:
با عرض درود خدمت دوستان عزیز. واجه واج


*وازٚندِه* (vāzənde)
برای شیر کردن کسی، فریب دادن و به هچل انداختن کسی بکار میبریم.

*سورَه کَردِه* (sura karde)

برای هجوم چند نفره به یک یا دونفر و آوار شدن روی آنها و ضرب و شتم آنها بکار برده میشه

*جیفۊس آدوئِه* (jifüs ādue)
برای فرار کردن کسی و در رفتن و شانه خالی کردن از کاری ، بصورت خلوت ، استفاده میکنیم.

*چوتی پِلَکِه* (juti pelake)

برای کسی که به تته پته میفته و خوب نمیتونه موضوعی رو بصورت واضح ادا کنه بکار میبریم.


قسمتی از تالش جنوبی فومن خطه قلعه رودخان

بیت الله صفری سیدآبادی
[۸/۶،‏ ۱۱:۳۵] #زلیخا_صبا_ماسال:
۱. *کٚلاشِه* (kəlāše) کلاشیدن. : گاززدن میوه و یا پوست میوه پشت سرهم

۲. *کٚرپٚندِه* (kərpənde) کرپن جویدن خوراکی سفت روی دندان که صدای کرپ کرپ می دهد و صدای قرچ قرچ کردن چیزی چون شکلات و آب نبات

۳. *تٚفازٚندِه* (təfāzənde): وزاندن و دور کردن
وپراندن

۴. *لٚرتٚنده* (lərtənde): لهیده کردن و له کردن

۵. *خَشردِه* (xašarde) : دفن کردن.

۶. *ویلٚرتٚندِه* (vilərtənde) نرم کردن و کوبیدن

۷. *روکَردِه* (rukarde) : قلع اندود کردن

۸. *ریزیستِه* (riziste): ریزیدن : در رفتن گورش را گم کردن. و ناپدید شدن از جلو ی.

۹. *رَویستِه* (raviste) شیوع پیدا کرن

۱۰. *وازٚندِه* (vāzənde) :بالا آوردن. قی کردن

۱۱. *سورَه کَردِه* (sura karde) نمک سود کردن

۱۲. *چٚناغ دَرَندِه* (čnāq darande) : شرط بستن

۱۳. *دولۨاکٚندِه* (davlākənde) : خیس کردن؛ آب زدن. خیساندن

۱۴. *چینَه‌لیز آبِه* (činaliz ābe)


۱۵. *اَندیز آبِه* (andiz ābe)

آشفته شدن بهم ریخته شدن. معمولا برای کثیف شدن جایگاه گاو و گوساله بکار می برند

۱۶. *دَگٚرِه* (dagəre): سر گیجه. دورانی

۱۷. *دَگرا هَردِه* (dagrā harde):تلوتلو خوردن

۱۸. *جیفۊس آدوئِه* (jifüs ādue) یواشکی جیم شدن واز معرکه دور شدن

۱۹. *چونَه آکَردِه* (čuna ākarde) دهن کجی کردن

۲۰- *چوتی پِلَکِه* (juti pelake) جوتی پلکه
دچار لکنت زبان. شدن.
زلیخا صبا

[۸/۶،‏ ۱۳:۵۸] #منصور_بلوری_گشت:
با درود وخسته نباشید

کلاشه:lبادندان استخوانی را تراشیدن

کرپنده:k^rp^nde:

هرچیزی مثل قندیا نبات را با دندان جویدن وخردکردن
پورده:pevarde:استفراغ کردن
دلاکنده:dalak^nde به جایی افتادن

دگرادگرا: dsgradagra: تلوتلو خوردن، گیج و منگ راه رفتن

جیفوس آدویه:jifusàdoye:

به آرامی مخفی شدن

جوتی پلکه:jutipelaka: دچار لکنت زبان شده،
بریده بریده حرف زدن

[۸/۶،‏ ۱۶:۰۸] #عاشوری_شولم_فومن: ۱- کلاشه : kəlăśe : چیزی را خوردن یا تراشیدن به طوری که به هسته اصلی ان رسید و ان را( قسمت زیرین یا هسته) باقی گذاشت
۲- کرپندِه : kərpənde :چیز خشکی را با دندان سابیدن و خوردن بطوری که صدا از ان بر خیزد مثل جویدن قند یا نباتی
۳- دوازانده : davăzənde : فراری دادن
۴- لرتنده : lərtende : له کردن
۵- خشرده : xəšərde : چیزی را با فشار در جایی فرو کردن و مستتر کردن
۶- ویلر تنده :
۷ : روکرده :
۸-ویلاوندِه : vilăvənde : تکان دادن به قصد ریختن چیزی از شاخ و برگ
۹-؟
۱۰-وازنده : văzənde : پراندن
۱۱- سوره کرده : surakardè : نمک سود کردن
۱۲جناغ چاکندِه : jənağ čakənde : جناغ شکستن

۱۳- دَلاکندِه : dalăkənde : چیزی را با فشار فرو ریختن و بر زمین انداختن.
۱۴- چینه لیز ابه : ؟
۱۵- اندیز ابه :؟
۱۶ : گیج آبِه : gij ăbe : گیج
۱۷- گیجه لا لا هرده : تلو تلو خوردن در حالت گیجی
۱۸ - جیوز ادویه: jivaz ădoye : پرش دادن
۱۹- چونه اکرده : čona ăkarde : دهن کجی کردن به کسی
۲۰- جوتی پلکه : joti pelahe : به لکنت افتادن

تالش فومن( شولم)
شیر محمد عاشوری
[۸/۶،‏ ۱۶:۱۵] #سارا_روحانی_رضوانشهر: کلاشه یا کلاشته :
kəläše / kəläšte

یعنی خوردن ، خوراکی ها پشت سرهم....که هم برای انسان و حیوان بکار می‌رود

۲_ ریزیسته riziste : فرو ریختن و خراب کردن


۳_رَویسته raviste : شیوع پیدا کردن و عمومی شدن

۴_چونه آکرده čuna äkarde
ادای کسی را در آوردن و دهن کجی کردن

۵_چوت آبه jut äbe : لکنت زبان پیدا کردن
سارا روحانی
[۸/۶،‏ ۱۶:۱۶] #حسین_زاغی_ماسال: گویش_تالشی_ماسال
1. کٚلاشِه (kəlāše) :
تراشیدن یا خراشیدن سطحی ،به منظور رسیدن به لایه زیرین و یا تمیز کردن چیزی.
۲. کٚرپٚندِه (kərpənde)
جویدن وخردن کردن چیزی سفت .که صدای شبه کرپ کرپ می دهد
۳. تٚفازٚندِه (təfāzənde)
پرت کردن چیزی در مسافتی کوتاه
۴. لٚرتٚنده (lərtənde)
له کردن یا حالت خمیری کردن چیزی
۵. خَشردِه (xašarde)
دفن کردن چیزی به منظورحفظ آن یا مشخص بودن مکان آن برای اینده
۶. ویلٚرتٚندِه (vilərtənde)
خرد و له کردن به منظور یکدست(یکنواخت) کردن
۷. روکَردِه (rukarde)
پوشش دادن به روش سنتی فلزات،البته پوشش دادن هم می شود.پوشش لحاف و تشک
۸. ریزیستِه (riziste)
؟؟؟؟
۹. رَویستِه (raviste)
همه گیر شدن، دامنگیر شدن

۱۰. وازٚندِه (vāzənde)
جهش دادن ،به ضربه ناگهانی پراندن
۱۱. سورَه کَردِه (sura karde)
فراوری دوغ برای نگهداری بلند مدت
۱۲. چٚناغ دَرَندِه (čnāq darande)
شکستن استخوان جناق پرندگان بین دو نفر،و شرط کردن بر چیزی
۱۳. دولۨاکٚندِه (davlākənde)
پاشیدن مقداری کم آب بر سطح چیزی به منظور نرم کردن
۱۴. چینَه‌لیز آبِه (činaliz ābe)
محلی حاوی گل ولای و لغزنده (شک دارم)؟
۱۵. اَندیز آبِه (andiz ābe)
؟؟؟؟
۱۶. دَگٚرِه (dagəre)
عدم تعادل برروی پاها
۱۷. دَگرا هَردِه (dagrā harde)
نامتعادل سیر مشسر کردن ،نا توان از حرکت مستقیم
۱۸. جیفۊس آدوئِه (jifüs ādue)
در رفتن یواشکی از ترس انجام کاری یا مسئولیتی
۱۹. چونَه آکَردِه (čuna ākarde)
دهن کجی کردن ، تغییرحالت لب و لوچه و نشان دادن به طرف مقابل
۲۰- چوتی پِلَکِه (juti pelake)
زبان گیر کرد ،از ادای درست کلمات باز ماند(نا توان شد)
#حسین_زاغی_ماسال
[۸/۶،‏ ۱۸:۰۷] #شهریار_پور_محمد: معادل برخی از واژه هایی که به روایت گویش فومنی نوشتید در گویش خاشه بری اینطور می شود:

_کلاشه : kəlăśe : چیزی را خوردن یا تراشیدن به طوری که به هسته اصلی ان رسید و ان را( قسمت زیرین یا هسته) باقی گذاشت ◀️ خاشه بری: کلاشه / کلاشته

_کرپندِه : kərpənde :چیز خشکی را با دندان سابیدن و خوردن بطوری که صدا از ان بر خیزد مثل جویدن قند یا نباتی ◀️ خاشه بری : کورچونیه

_دوازانده : davăzənde : فراری دادن ◀️خاشه بری : بروازنیه barvazəniye

_ لرتنده : lərtende : له کردن ◀️خاشه بری : ل^رت آکرده

۵- خشرده : xəšərde : چیزی را با فشار در جایی فرو کردن و مستتر کردن◀️ خاشه بری : جینوئه/ جیخوئه

_ویلاوندِه : vilăvənde : تکان دادن به قصد ریختن چیزی از شاخ و برگ ◀️ خاشه بری : ویکودوئه

_وازنده : văzənde : پراندن ◀️خاشه بری: وازنیه vazəniye

_سوره کرده : surakardè : نمک سود کردن◀️ خاشه بری : سوره کرده

_گیج آبِه : gij ăbe ◀️خاشه بری: گیج آبه

_ گیجه لا لا هرده : تلو تلو خوردن در حالت گیجی◀️ خاشه بری: گیجه لوله gija lüla

_جیوز ادویه: jivaz ădoye : پرش دادن ◀️ خاشه بری: جیوازنیه jivazəniye

_چونه اکرده : čona ăkarde : دهن کجی کردن به کسی◀️ خاشه بری : چونه آکرده

_جوتی پلکه : joti pelahe : به لکنت افتادن ◀️خاشه بری : جوتی پگنه iüti pegəne
[۸/۶،‏ ۱۸:۴۳]

#عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود بر شما
خیلی هم عالی
اگه امکانش هست لطفا این ۲۰ مصدر رو خودتون هم با ترجمه بنویسید

یه نکته رو خواستم بگم در مورد تشخیص پیشوندی یا غیر پیشوندی بودن یک فعل در تالشی جنوبی (ماسال)
اگر برای تولید فعل امر از مصدری نیاز به پیشوند «ب» داشتیم، اون مصدر ساده‌ست (غیرپیشوندی) و اگر نیازی به به استفاده از «ب» نبود، اون مصدر پیشوندیه

به عنوان مثال:
مصدر کَردِه، مصدری ساده‌ست:
کَردِه (karde): کردن =» بٚکَه (bəka): بکن

اما مصدر آکَردِه، مصدری پیشوندیه:
آکَردِه (ākarde): باز کردن =» آکه (āka): باز کن

در مورد تفازنده و دگره:
دگره که به نظر صورت پیشوندی فعل گٚرِه (gəre): غریدن، نالیدن و ... هستش
اما تفازنده رو من بلد نیستم، اگه کسی بلده صورت امری این فعل رو، لطفا بگه که من هم آگاه شیم 🙏
[۸/۶،‏ ۱۹:۲۸] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: «بٚتٚفازٚن (bətəfazən)» نشون می‌ده که این مصدر ساده و غیرپشوندی هستش
[۸/۶،‏ ۲۰:۳۶] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: تفازنیشَه=فراری داد[گا تِفازنیشَه]=گاو را فراری داد

مَتفازِن=فراری نده[موچی مَتفازِن]=گنجشک رافراری نده

تِفازنیشونَ=فراری دادند[مالون تفازنیشونَ]=آنها احشام را فراری دادند

تِفازیستَه=فراری شد[کرگَه تیکَه تفازیستَه]مرغ فراری شد

بِتفازِن اَی=فراریش بده[اِسبَه بتفازِن]=سگ را فراری بده

تِفازی=فراری میشود[گا هوشت آمَکَه تِفازی]=گاو را وحشی نکن فراری میشود

تِفازنییَه=فراری دادند[گوسَندونشون یا پَسونشون تفازنییَه]=گوسفندان را فراری دادن

دوستی رزداری/خوشابری
[۸/۷،‏ ۲:۱۲] #معصومه_اپروز: ۱. *کٚلاشِه* (kəlāše): چیز محکمی را با دندان تراشیدن و خرد کردن

۲. *کٚرپٚندِه* (kərpənde): جویدن و خرد کردن

۳. *وازٚندِه* (təfāzənde):

۴. *لٚرتٚنده* (lərtənde)/ لرت آکرده(lərtăkarde) له کردن

۵. *خَشردِه* (xašarde): دفن کردن چال کردن

۶. *ویلٚرتٚندِه* (vilərtənde): از بالا چیزی را له کردن

۷. *روکَردِه* (rukarde): کسی را پیاده کردن / از سمت بالا به پایین کسی یا چیزی را هدایت کردن یا پایین آوردن/ رو کردن یا قلع اندود کردن

۸. *ریزیستِه* (riziste)/رزییه(rəziye):با حالت تنفر به کسی بگویی دور بشود یا با تنفر کسی از خودت برانی

۹. *رَویستِه* (raviste)

۱۰. *وازٚندِه* (vāzənde): پراندن/ حواس کسی را پرت کردن

۱۱. *سورَه کَردِه* (sura karde)؛ نمک سود کردن

۱۲. *چٚناغ دَرَندِه* (čnāq darande):

۱۳. *دولۨاکٚندِه* (davlākənde):خیس دادن چیزی خیساندن حبوبات یا غلات

۱۴. *چینَه‌لیز آبِه* (činaliz ābe) کثیف شدن آلوده شدن

۱۵. *اَندیز آبِه* (andiz ābe)

۱۶. *دَگٚرِه* (dagəre)

۱۷. *دَگرا هَردِه* (dagrā harde) :/تلو تلو خوردن

۱۸. *جیفۊس آدوئِه* (jifüs ādue): شانه خالی کردن : دررفتن از چیزی یا کاری

۱۹. *چونَه آکَردِه* (čuna ākarde):ادا در آوردن

۲۰- *چوتی پِلَکِه* (juti pelake)/جوت پلکه: به لنکت افتادن

معصومه اپروز
جاده ماسوله فومن

[۸/۵،‏ ۲۳:۱۲] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
بژ گرَه : bəžgəra : شاخه چوبی
برای کشیدن و چیدن میوه

کلشتر : kəlaštar : چوبی محکمی
که برای جدا کردن شلتوک
( ژه) از شاخه ی شالی ؛ که
معمولاً بعد از گاچین کردن این
کار توسط بانوان انجام می شد
#زبان_تالشی_گویش_رضوانشهر # ۱۲۳

۱- دَنیمَه رَست ( Danima rast ) نمی شنوم

۲- دَنییَه رَست ( Daniya rast ) نمی شنود

۳- دَنیمَه پَرس ( Danima pars ) نمی پرسم

۴- دَنییَه پَرس ( Daniya pars ) نمی پرسد

۵- دَنیمَه دیشت ( Danima dəšt) نگاه نمی کنم

۶- دَنییَه دیشت ( Daniya dəšt ) نگاه نمی کند

۷- دَنیمَه وَرد ( Danima vard ) عبور نمی‌کنم/
رد نمی شوم

۸- دَنییَه وَرد ( Daniya vard ) عبور نمی کند/
رد نمی شود
[۸/۵،‏ ۲۳:۱۶] #سارا_روحانی_رضوانشهر: #زبان_تالشی_گویش_رضوانشهر # ۱۱۴

۱- وینده ( Vində ) دیدن

۲- ویندمه ( Vindəma ) دیدم

۳- ویندره ( Vindəra ) دیدی

۴- ویندشه ( Vindəša ) دید

۵- ویندمونه ( Vindəmuna ) دیدیم

۶- ویندرونه ( Vindəruna ) دیدید

۷- ویندشونه ( Vindəšuna ) دیدند

#گرد_آورنده_سارا_روحانی

[۸/۵،‏ ۲۳:۴۱] #ضیا_طرقدار: بررسی این واژه ها نیز خوب خواهد بود ::


گُرسنه ، گُشنه

گرسنه ها ، گشنه ها

گرسنگی ، گشنگی

گرسنگی ها ، گشنگی ها
[۸/۵،‏ ۲۳:۵۹] #دکتر_فرزاد_بختیاری: ۱. گرسنه/ گشنه: *وِشیر* (vešir)

۲. گرسنه‌ها/ گشنه‌ها: *وِشیرِن* (veširen)

۳. گرسنگی/ گشنگی: *وِشیری* (veširi)، *وِشَندی* (vešandi)

۴. گرسنگی‌ها/ گشنگی‌ها: *وِشیرییِن* (veširiyen)، *وِشَندییِن* (vešandiyen)
[۸/۶،‏ ۰:۱۶] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: انشتا (anəštā): گرسنه
انشتایی (anəštāyi): گرسنگی

اگه اشتباه نکنم این دو هم هستن
[۸/۶،‏ ۰:۲۳] #دکتر_فرزاد_بختیاری: البته *انشتا* و *انشتایی* در مقایسه با *وشیر* و *وشیری* و *وشندی* ، تفاوت کاربرد هم دارند.

۱. *فلانی وشیره* : فلانی گرسنه است.
*فلانی انشتا یه* : فلانی گرسنه است (بی‌چیز، ندار و فقیر است).

۲. *انشتائن ایشتینه* : گرسنگان قیام کردند.
*وشیرن اشتینه* نداریم و یا بسیار کم‌کاربرد و مصنوعی است.

۳. *وشیری/ وشندی پتاوه نبو* : گرسنگی را نمی‌توان تحمل کرد.
*انشتایی پتاوه نبو* : گرسنگی (فقر و نداری) را نمی‌توان تحمل کرد.
[۸/۶،‏ ۰:۲۳] #سارا_روحانی_رضوانشهر: گرسنه / گشنه : وشیر : vəšir

گرسنه ها /گشنه ها : وشنکنvəšnakən


گرسنگی/ گشنگی : وشنکی vəšnaki

۴_گرسنگی ها/ گشنگی ها : وشنکین ( vəšnakiyen )
[۸/۶،‏ ۰:۲۷] #ضیا_طرقدار: درود ..

اینها باید اشاره داشته باشد به گرسنگی کامل ، یعنی گرسنگی قبل از صبحانه ..
یعنی کسی که هیچ چیز نخورده است..

در فارسی نیز داریم ، ناشتا...
مثلا دکتران برای آزمایش دادن همیشه می گویند صبح ناشتا برای آزمایش بروید ..
[۸/۶،‏ ۰:۲۹] #دکتر_فرزاد_بختیاری: بله؛ جدای از این، در تالشی جنوبی *انشتا* و *انشتایی* به معنای *فقیر* و *فقر* هم هست.
[۸/۶،‏ ۰:۳۰] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود بر شما
در تالشی ما اشاره به گرسنه بودن در هر زمانی داره و همین‌طور در بعضی مواقع کنایه از آدمیه که چشمش سیر نیست (نسبت به غذا) و آدم دله‌ هستش
[۸/۶،‏ ۰:۳۱] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: یا مثلا میگیوییم (فلان جیگا مَش اَنشتا بازارَه)=یعنی آدم های حریص در محفلی جمع هستند چیزی برای ما باقی نمیماند یا چیزی عاید آدم نمیشود.
[۸/۶،‏ ۰:۳۱] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: خسته نباشید ما در مورد فردی که بسیار حریص و رِند و شکم پرست باشد میگیوییم= (فلانی دِ خَیلی اَنشتایَه)=کنایه از فلانی خیلی گدا صفت و آدم حریصی است
[۸/۶،‏ ۰:۳۵] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: (اَنِشتا مَندَه)= یعنی گرسنه ماند

#دوستی_خوشابر
[۸/۶،‏ ۰:۳۶] #سارا_روحانی_رضوانشهر:
درود
خردن اَنشتا مَنده : بچه گرسنه ماند
[۸/۶،‏ ۰:۳۸] #کوهزاد:
اَنه هری . انشتایی

انشتایی : anahari

یارو انشتایه . انه هری داره
[۸/۶،‏ ۰:۴۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
ما یک *اَنشتاویندَه* (anəštā-vinda) هم داریم؛ اگر درست به‌خاطرم مانده‌باشد.

*اَنشتاویندَه* : ندید پدید، شخص فقیری که به مال و مکنتی رسیده‌باشد؛ اما ظریفتش را نداشته‌باشد.

تقریبا مترادف با *مَویندَه* (mavinda).
[۸/۶،‏ ۰:۴۴] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
*انه‌هری* (ana-hari) به معنای فقر و فاقه، ضعف در تغذیه و ..‌. نیز است.
[۸/۶،‏ ۰:۴۶] #سارا_روحانی_رضوانشهر:
درود

انشتا مرَدَه ...هم داریم
anəštä marda
یعنی : هیچی ندار ، بی چیز
گدا و گشنه
[۸/۶،‏ ۰:۵۰] #کوهزاد:
حااا که صحبت از " انه هری " شد

به کنایه بچه ها یا خورندگان خانه را

اهر : ahar
میگویند
[۸/۶،‏ ۰:۵۲] #اسماعیل_دوستی_خوشابر:
(مَهَردَه) هم به معنی آدم ندید پدیده ما زیاد بکار میبریم خوشابر
[۸/۶،‏ ۰:۵۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری: اهر > اوه‌هر > *هرنده* (haranda)

*هرنده* : خورنده، به کنایه یعنی دارنده، ثروتمند و ...
[۸/۶،‏ ۱:۰۰] #بیت_اله_صفری_فومن:
درود و عرض ادب
*انشتا ورگ* هم داریم

گرگ گرسنه

*گزگ* و *جوق ویشه*

کسانی که سیرمونی ندارند.
[۸/۶،‏ ۱:۰۵] #اسماعیل_دوستی_خوشابر:
مَ = نخور
مَرِن اَی=نخور آن را
نیَه رِم=نمیخورم
نییَردِمَه=نخوردم
نِبو هَردِه=نمیشود خورد
هَردِر؟=خوردی؟
بَ= بخور
بَرِن اَی= بخور آن را
نییَه ری؟=نمیخوری؟
نییَردِش= نخوردش
نییَه رِه=نمیخوره
نییَرِن=نمیخورند

نِشتِشون هَردِه=نتوانستند بخورند

دوملَه هَرِن=بعدا میخورند.
دَوِسِه هَردِشون= چن دقیقه یا( چند ساعت قبل) قبل خوردند.

شان هَردِه؟=میتوانند بخورند؟
شای هَردِه؟=میتوانی بخوری؟
شوئَه هَردِه=میتوانید بخورید؟
شاشتِرَ هَردِه=تونستی بخوری؟
دوستی رزداری/ گویش خوشابری
[۸/۶،‏ ۱:۱۱] #اسماعیل_دوستی_خوشابر:
جوقِش ویشَه=کنایه از سیرایی نداره

تونو بِنِش بَرگِنَه=کنایه از کنایه از سیرایی نداره

چونَش خِلَه=کنایه از سیر نشدن
[۸/۶،‏ ۱:۱۶] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: فلانی گونَ(گونیش)= کنایه از کسی که یک کاری را میتواند انجام دهد اما از روی تنبلی بهانه های مختلف میاورد....

واجه واج_۱۴۰۱

واجه واج(واژه نامه تالشی):
[۸/۳،‏ ۱۱:۴۰] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *نمونه کار برای بررسی مصدرهای* *تالشی*

*الف) مصدرهای ساده با نشانه مصدرساز* *e یا* *en*

۱. *شه* (še): رفتن
۲. *اومه* (ume): آمدن
۳. *پرده* (pərde): راه رفتن
۴. *هرده* (harde): خوردن
۵. *برده* (bərde): بردن
۶. *وشته* (vašte): پریدن
۷. *نشته* (nəšte): نشستن
۸. *کشته* (kəšte): کشتن
۹. *خته* (xəte): خوابیدن
۱۰. *مته* (məte): راه رفتن
۱۱. و ...

*نکته:*
به این مصدرهای ساده و دیگر گونه‌های مصدر می‌توان به‌صورت *موضوع‌محور* هم پرداخت.
[۸/۳،‏ ۱۳:۰۴] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *پیشوندهایی که در ساختن مصدرها* *و فعل‌های پیشوندی* *تالشی نقش دارند:*

*آ* (ā): آدشته

*وی/ ویر* (vi/vir): ویدشته، ویراومه (ویرمه)

*جی/ جیر* (ji/jir): جیشه، جیراومه (جیرمه)

*ده/ در* (da/ dar): دَشه، دراومه (درمه)

*په/ پر* (pe/ per): پدییشته، پراومه (پرمه)

*گر* (gər): گروشته

*سه/ سر* (sa/sar): سروَشته (با sa در تالشی شمالی کاربرد بیشتری دارد)

*به/ بر* (ba/bar): بروَشته (sa در تالشی فومنات کاربرد بیشتری دارد)

و ...


درود و سپاس شهریار برام

۱. علاوه‌بر آن‌چه در ویس‌های امروز صبح خدمت شما خوبان عرض کردم، گاه ما مصادری در تالشی و فارسی داریم که از یک ترکیب عطفی شکل گرفته‌اند؛ مثلا: *کرد و* *کار* ، *بیز و بنش* ، *بلک و بیز* و ...

ا خردن هده روزون *بلک و بیز* کره که درسته ووروش آبه. (بلک‌و‌بیز: تلاش، تقلا، افتادن و برخاستن و ..‌.)

۲. در چنین نمونه‌هایی، طرفین حرف عطف " و " را دو بن فعل شکل می‌دهد (هر دو ماضی یا هر دو مضارع یا یکی ماضی و دیگری مضارع).

۳. گاه حرف عطف " و " در این نمونه‌ها حذف می‌شود: شه‌اومه (رفت و آمد).

۴. گاه هم ممکن است کلمه‌ای که مفهوم مصدری دارد، نشانه مصدرش، "ار" باشد: رفتار، کشتار، و ... (شاید بیشتر این نمونه‌ها دخیل یا تحت تاثیر فارسی باشند).

۵. این پسوند "ار" در تالشی، همیشه نشانه مصدر نیست؛ مثلا گاه نشانه قید یا قیدساز است: ورار (هیزم یا هر آن‌چه که به اندازه یک بغل بتوان حملش کرد) و ...

#بهنام_ن_ماسال:
درود استاد
بیز و بنش
بلک و بیز
اینها باید اسم مصدر باشند درسته؟
اینها که مصدر نیستند

#دکتر_فرزاد_بختیاری:
درود بهنام عزیز
بله؛ این‌ها به‌لحاظ معنا و مفهوم و دلالت، مصدر‌ هستند؛ اما چون با مصدرهایی که سرچشمه افعال‌اند، تفاوت دارند، در کتاب‌های دستور به این‌ها هم اسم مصدر می‌گویند. نکته این‌جاست که ازنظر انواع کلمه از حیث مقوله دستوری، همه گونه‌های مصدر، اسم به حساب می‌آیند.

شما در این گروه می‌توانید فقط به مصدرهایی که بپردازید که سرچشمه و خاستگاه افعال هستند و به دیگر گونه‌های مصدر فعلا توجهی نداشته‌باشید؛ اما بهتر است در بررسی مصدر به معنای کهن و سنتی مصدر، دسته‌بندی آن‌ها از نظر ساخت لحاظ شود:

*الف) مصدرهای ساده*

وینده
چینده
سوته
خته
سیسته
پیسته
و ...

*ب) مصدرهای پیشوندی*

دخته
جینوئه
پداشته
رووشته (به این *رو* به عنوان یک پیشوند مصدر - فعل‌ساز، امروز صبح اشاره نکردم)
ویوشته
آدشته
آکرده
و ...

*ج) مصدرهای مرکب*

دیل کنده
دیل دوسته
دیل سوته
چناغ دوئه
تیمار کرده
آو دوئه
و ...

*د) مصدرهای عبارتی*

دس به کار به
درونج‌آرونج کرده
چناغ درنده
به دیل گته
نار آکوئه
تله چاف روبرده
دیلی سنگ آکرده
کلا کپی دنوئه
چونه آکرده
و ...

[۸/۳،‏ ۱۱:۵۳] #شهریار_پور_محمد: برخی از مصدرها در زبان تالشی_ گویش تالشلاجی(ایل خاشه بر):

آمه / Ameh : آمه
شه / sheh : رفتن
دیشته / deyeshteh : نگاه کردن
واته/ vateh : گفتن
مسه / maseh : شنیدن
ژه / zheh : زدن
هرده / hardeh : خوردن
خ^ته / kh^teh : خوابیدن
اشته / ashteh : ایستادن
ن^شته / n^shteh : نشستن
گته / geteh: گرفتن
گ^نه / g^neh : افتادن / به هم خوردن
آبه / Abeh : شدن
تاشته / tashteh : تراشیدن
وشته / vashteh : پریدن
دوشته/ dooshteh : دوشیدن
دیشته / deyeshteh : نگاه کردن
وینده / vindeh : دیدن
موشته / mooshteh : دویدن
منده/ mandeh : ماندن
کنده / kandeh : کندن
آوته / Avateh : کندن لباس
دکرده / dakardeh : پوشیدن
آکرده / Akardeh : گشودن
دبسته / dabasteh: بستن
دنشته / dan^shteh : سوار شدن
دشته / deshteh : دوختن
بیرده / birdeh : بریدن
ویرمه / virmeh : پایین آمدن
درانته / daranteh : کشیدن
پسسته / pes^steh : پاره کردن
زارنیه / zarniyeh : دریدن
گارد^نیه / gard^nyeh : گرداندن
چارخ^نیه / charkh^nyeh: چرخاندن
آن^موئه / An^mooey: نشان دادن
آپراشته / Aprashteh : تکیه دادن دو چیز به هم مانند تکیه دادن چوب به دیوار
ویداشته / vidashteh : پرتاب کردن
وته / vateh : بافتن
چرده / chardeh : چریدن
هنته / henteh : نوشیدن
کشته / kashteh : کاشتن
ک^شته / k^shteh : کشتن
دک^شته / dak^shteh: خاموش کردن

این مصدرها با اضافه شدن حرف «ن» به آخرشان هم تلفظ می شوند
مانند:
آمن / Amen
هردن/ harden
ختن /kh^ten
و ...

همچنین با اضافه کردن پیشوند های «آ_ب_پ_جی_د_وی» کاربرد هر کدام از مصدرها تغییر می کند
[۸/۳،‏ ۱۳:۰۹] #منصور_بلوری_گشت: ژَنده: زدنžade
مَنده: ماندن mande
دَوستِه: بستنdavaste
وینده: دیدنvide
چینده: چیدنčinde
کنده: کندنkande
وَنده: فرستادنvande
آدواِ: دادن ādoe
ویگته: گرفتنvigeten
دکرده: پوشیدنdakarde
ویکرده: ریختنvikarde
چیکرده: پهن کردنjikarde
جیوسته: آویزان کردنjivaste

ایشته: برخاستن ešte
دِشت‍ِه: دوختن dešte
پِوراتشته: ایستادن pevrašte
دَروفته: جارو کردن darufte
پِروفته: بالا آوردن لجن یا چیز از چالهperufte

آدشته: دوختن ādešte
دوشه: دوشیدن duše
خنته: نوشیدن xnte
هرده:خوردنharde
دپرده: پازدن dap^rde
ویپرده: لگدزدن،از روی کسی رد شدنvip^rde
ورده: آوردنvarda
پرده: راه رفتن p^rde

شاته:šata:توانستن
واته:گفتن

منصوربلوری از کردمحله،
شهر ری
[۸/۳،‏ ۱۴:۰۰] #ضیا_طرقدار: زبان تالشی - گویش شهرستان آستارا

شِه še ، شِی šey : رفتن

ویندِه vinde ، ویندِی vindey : دیدن

گلِه gəle ، گلِی gəley ،
گلی یِه gəliye ، گلی یِی gəliyey : جوشیدن

گلُنی یِه gəloniye ،
گلُنی یِی gəloniyey : جوشاندن

[۸/۳،‏ ۱۴:۴۰] #علیرضا_پناهی_عنبران: تانی کرینگان سرستِه به مانند مرکزی از مصدر است استفاده میکنند
سر+است+ه
[۸/۳،‏ ۱۵:۰۹] #ضیا_طرقدار: زبان تالشی - گویش آستارا

سرِه səre ، سری یِه səriye : خندیدن

سرِدَیم səredâym : می خندم ، دارم می خندم. ( مضارع اخباری )

سری یَیم səriyâym : خندیده ام ( ماضی نقلی )


سرُنِه sərone ، سرُنی یِه səroniye : خنداندن

سرُندَیم sərondâym : می خندانم

سرُنی یَمِه səroniyâme : خندانده ام
[۸/۳،‏ ۱۵:۱۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود بر ضیاء عزیز
این‌که در تالشی شمالی نشانه مصدرساز دوشکلی است و علاوه بر e، نشانه ey هم داریم؛ حتی اگر واج قبل از نشانه مصدر، صامت باشد، بسیار جالب است.
گویا در برخی از نواحی تالش جنوبی هم این شکل از نشانه مصدر وجود دارد؛ مناطقی مثل چسلی ماسال، تنیان (تنون) و شاید برخی از مناطق فومنات (البته خیلی مطمئن نیستم. باید بررسی شود).

سپاس از روشنگری حضرت‌عالی🙏🌹
[۸/۳،‏ ۱۵:۲۸] #مریم_محسنی_ماسال: در گویش ماسال
سره səre : وراجی کردن، یکریز حرف زدن، نالیدن، نعره پلنگ
[۸/۳،‏ ۱۵:۳۳] #ضیا_طرقدار: زبان تالشی - گویش آستارا


لوَه سرَه ləvâ sərâ : خنده با لب ، خنده ملیح ، خنده کوچک، خنده فقط با لب ها ..
[۸/۳،‏ ۱۵:۳۴] #عاشوری_شولم_فومن: اینجا مامی گوییم
خنداوندِه xāndavəndeh : خنده دادن
#حسین_زاغی_ماسال :
درود
خنداونده:خنداندن
الاونده :آروم کردن،ساکت کردن
الاخنده : چیزی را به جای گیر دادن
وووو

[۸/۳،‏ ۱۵:۴۰] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود بر همگی
آیا مصدرهای زیر در تالشی جنوبی وجود داره؟

آمٚرزییِه (āmərziye): آمرزیدن
پَسٚندییِه (pasəndiye): پسندیدن
ایسپاردِه (ispārde): سپردن

[۸/۳،‏ ۱۵:۴۳] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *پسندییه* ، پرکاربرد است.
*آمرزییه/ آمورزییه* ، کم کاربرد است.
*ایسمَرده/ ایسمارده:سپردن
و باید شکلی از همان *اسپردن* / *اسپاردن* باشد.
[۸/۳،‏ ۱۵:۴۸] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *ایسماره‌خونی* :
خواندن خطبه عقد (اگر اشتباه نکنم)، عقد کردن
[۸/۳،‏ ۱۵:۴۹] #علیرضا_پناهی_عنبران: آسپاردِه/داست پاردِه/داست باردِه=سپردن
امری بسپور
در تالشی شمالی کاربرد دارد

[۸/۳،‏ ۱۶:۰۹] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: ببخشید 🙏

فعل خوئِه (xue) به چه معنیه؟

آیا فعل یارِه (yāre) به معنی جرأت داشتن، به صورت یاشتِه (yāšte) هم وجود داره؟

در فعل مرکب خله ویچاکنده (xəle vičākənde)، ویچاکنده (vičākənde) به تنهایی چه معنی‌ای داره؟

آیا معادلی برای فعل آفریدن داریم در تالشی جنوبی؟
[۸/۳،‏ ۱۶:۱۲] #علیرضا_پناهی_عنبران: خوفیئه /سایش زخم و ابجاد کبودی در اطراف آن
اوفَیِه /آفریدن
[۸/۳،‏ ۱۶:۴۰] #دکتر_فرزاد_بختیاری: مصدر ساده *خوئه* (xue) ظاهرا کاربردی ندارد؛ اما برخی از شکل‌های پیشوندی آن رایج است: *جیخوئه* ، *ویخوئه* ، *پخوئه* و ...

و گاه شکل مرکب: *پا خوئه* (لگد کردن)

با توجه به نمونه‌های پیشوندی این مصدر، شاید برابر *خوئه* در فارسی، همان *سپوختن* باشد.
[۸/۳،‏ ۱۶:۴۵] #دکتر_فرزاد_بختیاری: شکل دیگر مصدر *یاره* که *یارسته* (yārəste) است، در ماسال کاربرد بیشتری دارد‌.

مصدر *یاشته* (yāšte) در اصل به معنای بلند کردن است؛ اما گاه فعل‌های در تالشی ماسال داریم که علی‌القاعده باید از مصدر *یاره* / *یارسته‌* مشتق شده‌باشند؛ اما شباهت ظاهری با مصدر *یاشته* دارند.
مثلا:
*نیارستمه‌شه* : جرئت نکردم بروم.
*نیاشتمه‌شه* : جرئت نکردم بروم.

#علیرضا_پناهی_عنبران:
سپوختن گوسفنِه به زور فرو کردن

#عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
بله، به نظر از یه ریشه هستن
خوفیئه تالشی شمالی هم جالب بود، که به نظر میاد همون خوئه تالشی جنوبی باشه

خیلی از افعال این‌طور هستن که در تالشی شمالی یه معنی دارن و در تالشی جنوبی معنی دیگه‌ای

مثلا در تالشی شمالی برای جنباندن گهواره از واژه‌ی لُکنیِه (lokniye) استفاده می‌شه، در حالی که در تالشی جنوبی لاکٚندِه (lākənde) به معنی «بر زمین گذاشتن» هستش

و حیف که از تالشی مرکزی کتابی نداریم که بشه اونم بررسی کرد

سه شولون به سه شب وسط تابستان یعنی ١٤-١٥-١٦ مرداد ماه که دمای هوا در این سه شبانه روز بسیار بالاتر از سایر روزهی تابستان به همراه شرجی طاقت فرساست ،گویند.
علت نامگذاری سه شولون که تالشان این سه شب را خطرناک دانسته و به ییلاقات می رفتند از قرار زیراست :
سینه به سینه از بزرگان نقل شده است در ادوار گذشته بعلت گرم شدن بیش از حد کره زمین وعدم بارش باران (بخیل شدن آسمان نسبت به زمین ) وآب شدن یخهای قطبی و پر آب شدن رودخانه وولگا وافزایش شدید آب ورودی های دریای خزر، اکثر قسمتهای پست و هموار حاشیه خزر بویژه جلگه گیلان و منطقه تالش زیر آب می رفت و زندگی تالشان بنا به موقعیت منطقه در فصل زمستان در جنگل و مناطق پست ودر تابستان در ارتفاعات ییلاقی سپری می شد.
آنان که از تمکن مالی خوبی برخوردار بودند بطور دایم ساکن ییلاقات بوده اند.
پس از گذشت زمان پیشروی آب در جلگه گیلان و اتمام دوره بارندگی ، مجداداً یخ زدن قطب شمال شروع شده وعقب نشینی آب خزر آغاز می شد. مجددا تالشان به حاشیه خزر یعنی همواری روی آورده ومشغول کشت برنج می شدند.
با عقب نشینی آب از جلگه خزری کماکان عمق آب سفره زیر زمین و رطوبت در همواری گیلان بالابود.
قسمتهایی از منطقه که امکان برگشت آب نبود به صورت مرداب و باتلاق باقی می ماند .
با توجه به اینکه امکانات رفاهی مانند سیستم های برودتی و سرمایشی و آب آشامیدنی خنک به دلیل نبود برق مهیا نبود و مردم به ناچار مجبور به استفاده از آب نهر وچاه نسبتا غیر بهداشتی بودند.
اکثر مردم روزهای گرم را در ییلاق سپری می کردند ، ولی عده ای نیز در این سه شبانه روز که شدت گرما و رطوبت در اوج خود قرار داشت جهت حفاظت از مزارع برنج مجبور به سکونت سه شولون در جلگه بودند ، گرما زده شده و مبتلا به تب شدید می شدند و حتی کسانی جان خود را از شدت گرما و شرجی از دست می دادند.
گذشتگان علت مرگ و میر و بیماری در این فصل سال در جلگه گیلان را گرمای شدید سه شبانه روز دانسته و آنرا سه شولون نام نهاده و توصیه کرده اند احدی دراین سه شب در جلگه نمانده وبه ییلاق برود.
گرمی شدید باعث تب شدید شده و با توجه به اینکه تب فصل گرما به مراتب خطرناکتر از تب فصل سرماست .این موضوع یکی از علل حساسیت تالشان قدیم به سه شولون بوده است.
تهیه و تنظیم: فرمانعلی پاسبان چوئه ژیه


#دکتر_فرزاد_بختیاری
بسیار عالی

سپاس‌گزارم مهندس زاغی عزیز
و نیز قدردانی می‌کنم از پناهی نازنین و بانو صبای پرتلاش🙏🌹

از هر سه بزرگوار آموختم. با توضیحات خوب‌تان بر بنده منت گذاشتید.

*پس:*

۱. شکل نوشتاری این نام‌واژه (نام زمانی خاص) به‌صورت *سه‌شولون* درست است.

۲. *سه‌شولون* تشکیل شده از: سه+ شو+ صامت میانجی " ل " + نشانه جمع حالت غیرفاعلی "ون/ un".

۳. معنای تحت‌اللفظی این واژه می‌شود: *سه‌شب‌ها* (به جای سه شب).

۴. این *سه‌شولون* (سه‌شب‌ها) در اصل یک گروه اسمی متشکل از صفت شمارشی پیشایند *سه* به‌علاوه *شو* به‌عنوان اسم و هسته و نشانه‌ جمع *un* است که کارکرد اسمی/ نامی پیدا کرده (در هیئت یک کلمه).

۵. و یک نکته دستوری مهم این‌که با هسته این گروه اسمی، یعنی *شو* ، صفت شمارشی پیشایند *سه* و نشانه جمع هر دو آمده‌است؛ چیزی که دست‌کم در تالشی جنوبی امروزه دیده‌نمی‌شود‌.

۶. این ویژگی در برخی از اسم‌مکان‌ها یا جای‌نام‌های تالشی جنوبی هم دیده‌می‌شود؛ مثل *سه‌برارون* ، *سه‌سرون*، *هفت‌دغنون* (هفت‌دغنان) و ...

۷. و در این نام‌ها (جای‌نام‌ها و زمان‌نام‌ها)، نشانه جمع، اغلب *un* یا *نشانه جمع حالت غیرفاعلی* است‌.

[۸/۳،‏ ۱۵:۰۹] #ضیا_طرقدار: زبان تالشی - گویش آستارا

سرِه səre ، سری یِه səriye : خندیدن

سرِدَیم səredâym : می خندم ، دارم می خندم. ( مضارع اخباری )

سری یَیم səriyâym : خندیده ام ( ماضی نقلی )


سرُنِه sərone ، سرُنی یِه səroniye : خنداندن

سرُندَیم sərondâym : می خندانم

سرُنی یَمِه səroniyâme : خندانده ام
[۸/۳،‏ ۱۵:۲۸] #مریم_محسنی_ماسال: در گویش ماسال
سره səre : وراجی کردن، یکریز حرف زدن، نالیدن، نعره پلنگ
[۸/۳،‏ ۱۵:۳۴] #عاشوری_شولم_فومن: اینجا مامی گوییم
خنداوندِه xāndavəndeh : خنده دادن
[۸/۳،‏ ۲۰:۵۳] #کوهزاد: دورود
اندر کوهپایه یی ترین بخش تالش جنوبی آنجا کوهها چون کوهان اشتران پست وبلند درپیشگاه چشمت خرامان یادآوره مردان و زنانی ازجنس
" اَژدغا لاس " هستند.

" سره" səre نوعی‌ نعره رجزخانانه برآوردن

" جره " jəre وراجی کردنست

#منصور_بلوری_گشت :
با درود
جره :jorra، زجه وناله ای که از سردرد می کشند، معمولن به گربه ها
نسبت می دهند،
هنته ک جره کشی
شاید صدای حیوانات دیگری هم چنین باشد
جر:ĵr: به دلمه شدن شیر هم
می گویند
جر یا ور ژنده :jer یا ver: کسی که زیاد حرف می زند وحرافی می کند
البته شاید در مناطق مختلف معانی
متفاوتی داشته باشد
باتشکر منصوربلوری، کردمحله
شهرری

[۸/۳،‏ ۲۱:۱۲] #عاشوری_شولم_فومن: سئوال اینجاست چرا سه شو لون به شکل سه شوون یا سه شوئون صرف نمی شود ؟
وجود حرف ل چه ضرورتی دارد ؟
یعنی این ل چه توجیهی دارد ؟

[۸/۳،‏ ۲۱:۰۸] #مریم_محسنی_ماسال: استاد گرامی
صامت میانجی ل یا کلا هر صامت میانجی چطور بوجود می آید آیا دستوری خاص دارد؟
[۸/۳،‏ ۲۱:۳۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری: ۱. صامت میانجی معمولا زمانی ظاهر می‌شود که دو واج مصوت کنار هم قرار بگیرند و تلفظ آن‌ها ممکن نباشد. در این شرایط، صامت میانجی مابین آن‌ دو قرار می‌گیرد تا تلفظ راحت‌تر صورت بگیرد.
مثلا:
گا (gā) + -ِ ن (en)
که پایان "گا" مصوت بلند ā دارد و آغاز نشانه جمع -ِ ن، مصوت کوتاه e. از آن‌جایی که تلفظ این دو مصوت ممکن نیست، صامت میانجی همزه یا صامتی شبه همزه آن خلا را پر می‌کند:
گائن (gā?en): گاوها
علامت ?، همان صامت میانجی است که ما در آوانویسی‌ها اغلب رعایتش نمی‌کنیم.

۲. اما ماجرای / *ل* /میانجی در سه‌شولون، کمی متفاوت است؛ توضیح این که صامت /v/ در پایان واژه *شو* (šav)، در نتیجه ویژگی‌ها یا فرایندهای آوایی، اولا خیلی ضعیف تلفظ می‌شود؛ به‌شکلی که مصوت a قبل از آن، پررنگ‌تر دریافت می‌شود، ثانیا این صامت ( *v* ) در این موقعیت چنان نیم‌مصوت *w* به‌ گوش می‌‌شود و قابلیت صامت بودن خود را تا حدود زیادی از دست می‌دهد. همین ویژگی باعث شده‌است که گویشور با این صامت *v* در این جایگاه مثل یک مصوت یا نیم‌مصوت برخورد کرده و مابین آن و واج مصوت *u* آغاز نشانه جمع، صامت / ل / آورده‌است.

۳. این صامت‌های میانجی در تالشی، فقط تعداد مشخصی از صامت‌ها هستند؛ نه هر صامتی. صامت /ل/ یکی از واج‌های میانجی انگشت‌شمار تالشی است که در دوبیتی‌های شفاهی این زبان و نیز در گویش مرکزی فعلی می‌توان به نمونه‌هایی از آن دست یافت؛ مثلا *مولون* یعنی موها.


👆👆

برداشت بنده است و پرونده بحث برای رد و قبول باز است.

[۸/۳،‏ ۲۱:۵۰] #مریم_محسنی_ماسال:
ممنونم از توضیح خوب و جالب شما
یک پسوند لی در تالشی داریم به معنای تقریبا" ای" مثل خا لی به معنای ای خواهر یا خواهر جان یا برا لی ای برادر یا برادرجان با این ل شاید ربط داشته باشد
[۸/۳،‏ ۲۱:۵۱] #علیرضا_پناهی_عنبران:
کینه لی،کینه لِه،کینه لیمان
پسوند مهربانی
ددلی :بابایی :پدر مهربانم
در عاطفی و مهربانی
گلَلی علیم :علی تنهایم
[۸/۳،‏ ۲۱:۵۶] #منصور_بلوری_گشت:
با درودیک اندازه وارد دنیای قدیم بشویم
با این کنایه ی محلی
کیللی کیللی افرازه گردن

ت را اولادنبو چ خازی کردن

شعری بین مردم دهان به دهان می‌شود بنظرم، لی تحبیب باشد
به معنی ای نازنین ،رولی جان
ممکن لی تصغیر باشد،
مانند کودک
خردک،مامک وغیره

#دکتر_فرزاد_بختیاری:

*لی* ، *لا* و *له* در تالشی کارکردهای متفاوتی دارند: گاه نشانه ندا، گاه پسوند تحبیب، گاه نشانه نکره و گاهی چند کارکرد را با هم دارند. با وجود این، بعید به نظر می‌رسد که /ل/ سه‌شولون پیوندی با این لی، لا و له داشته‌باشد.

#شهریار_پور_محمد:
جناب دکتر پسوند لون نمیتونه بمعنی جمع بکار رفته باشه؟
مثل کولون که جمع کوههاست
#دکتر_فرزاد_بختیاری:
*کولون* = کو (کوه) + صامت میانجی ل + نشانه جمع حالت غیرفاعلی ون/ un.

"ل" نمی‌تواند واجی از واج‌های نشانه جمع باشد. نشانه‌های جمع اصلی تالشی عبارت‌اند از:
*یک* ) en یا e نشانه حالت فاعلی
*دو* ) un نشانه حالت غیرفاعلی

#ضیا_طرقدار :
در گویش شمالی زبان تالشی، بین دو مصوت و یا بین یک مصوت و یک صامت ، یک صامت میانجی می آید در بیشتر مواقع و گاهی هم نمی آید.. و آن صامت میانجی همیشه، ی y ، هست ..

بعید است ، ل l ، صامت میانجی شود در تالشی .. ولی می شود در واژه های تالشی جنوبی بررسی کرد


#دکتر_فرزاد_بختیاری :
تا جایی که اطلاع دارم، در تالشی جنوبی و مرکزی، تعداد صامت‌های میانجی بسیار بیشتر از آن چیزی‌ است که حضرت‌عالی تصور می‌فرمایید. این وضعیت در فارسی نوشتاری معیار معاصر هم کاملا قابل پیگیری است.
مثال:
دانشجو+ان: دانشجویان (میانجی y)
ستاره+ان: ستارگان (میانجی g)
پله+ان: پلکان (میانجی k)
نیا+ان: نیاکان (میانجی k)
بانو+ان: بانوان (میانجی v)
ترشی+ات: سبزیجات (میانجی j)
و ...
کاربرد واج‌های میانجی /ل/ و امثالهم در تالشی جنوبی تقریبا یک ویژگی کهن است و امروزه فقط می‌توان در نام‌واژه‌ها و دوبیتی‌های قدیمی جست‌جویش کرد؛ اما در تالشی مرکزی هنوز واج‌های میانجی /ل/ و یا /م/ به کار می‌روند.

پرکاربردترین صامت میانجی در تالشی، همزه یا واجی شبه همزه است که گاه شکل آوایی آن معجونی از همزه، h و w است. و این میانجی هم چنان‌که شما و برخی از خوبان به‌درستی اشاره کرده‌اید، گاه به‌تنهایی یا همراه با بخشی از یک عنصر زبانی دیگر، مثل نشانه‌های جمع، حذف می‌شود یا شکلی تازه پدید می‌‌آورد.
مثال:
۱. کینه > کینه‌ئن > کینن (حالت فاعلی)
۲. کینه > کینه‌ئون > کینان (حالت غیرفاعلی)

[۸/۳،‏ ۲۳:۱۴] #سعید_بشری_ماسال:
سلام
فکر کنم در حالت مفعولی از " وُن" استفاده می‌کنیم:
اِم دارون کی دَوِرده؟
و در حالت نسبت دادن از " ِن" .
اِم دارِن خیلی قشنگینه.
(البته نیاز به توضیح بیشتر دارد.)
[۸/۳،‏ ۲۳:۲۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
درود پیله برا

امون نه منابع کو وان: حالت فاعلی و غیرفاعلی.

#ضیا_طرقدار :
زبان تالشی - گویش آستارا

هردانون hərdânun : کودکان
هردانه hərdânə : کودکان
حالت فاعلی و غیر فاعلی

سُر sor : سال
سُرون sorun : سالها

دو do : درخت
دون don : درخت ها


[۸/۴،‏ ۱:۴۸] #ضیا_طرقدار: اگر در واژه ای دو مصوت پشت سر هم باشند، یکی از مصوت ها حذف می شود در بیشتر مواقع..

مثال :

دواون doun = دون don : درختها

رواون roun = رون ron : راه ها
[۸/۴،‏ ۱:۵۱] #ضیا_طرقدار: پرسش :

اگر واژه ای آخرین حرفش مصوت باشد در حالت فاعلی و غیر فاعلی چگونه جمع بسته می شود ؟؟!!

مثال :

کِلَه ، کیلَه ، کینَه : دختر
[۸/۴،‏ ۱:۵۴] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: تالشی ماسال:
فاعلی: کینَه‌ئِن
غیرفاعلی: کینَه‌ئون یا کینون

تالشی اسالم:
فاعلی: کٚله‌ئِه
غیرفاعلی: کٚلَه‌مون
[۸/۴،‏ ۲:۰۰] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: ماسال:

کینون/کینَه‌ئون دییَس

کینِن/کینَه‌ئِن شینَه

[۸/۴،‏ ۲:۱۳] #شهریار_پور_محمد:
ما هم به این دو صورت جمع بستن را برای تمام کلمات داریم :
خ^ردنن
خ^ردنون

آدمن
آدمون

شمه ئه
شمه ئون

یالن
یالون

روکن
روکون

برائن
برائون

خالائن
خالائون
[۸/۴،‏ ۷:۲۵] #مریم_محسنی_ماسال: کینان/ کینَئون دیس
کینن/ کینَین شینه
شمَیِن. شماها
شمَئون
براین. برادرها
برائون
برورِن
بروَرون
خاین خواهرها
خائون
خوئَرِن
خوئرون


زوئه zuwa
زوآنzuān
زوئِنzuen
زوئَیِنzuayen


#نشانه_های_جمع_در_تالشی

[۸/۴،‏ ۱۱:۱۷] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام ببخشن ، گرزک یا بولَنگ؟
[۸/۴،‏ ۱۱:۲۳] #بیت_اله_صفری_فومن: ویشتر گرزک وایٓم

البت، بولنگ نی وایٓم
🙏🙏🙏
[۸/۴،‏ ۱۱:۳۰] #دکتر_فرزاد_بختیاری: امه *زرزنگ* (zarzang) وایم.
[۸/۴،‏ ۱۱:۳۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *بولۨنگ* ای‌جور عسله‌مشی نه وایم.
ای را قدیمنه "خردنه شعر" نی دارم:

شیمه بولنگی که‌ وَر
بولنگی پری‌به تَوَر
و ...

[۸/۴،‏ ۱۳:۲۹] #علیرضا_پناهی_عنبران:
تَشی taši :تشنه
تَشیانی،تَشیانَتی tašiānati :تشنگی (مدت دار)
تَشیان tašiān :معادل فارسیشو باید پیدا کنم
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۸/۴،‏ ۱۳:۳۱] #علیرضا_پناهی_عنبران: وَشی vaši :گشنه
وَشیانی،وَشیانَتی vašiāni,vašiānati:گشنگی(مدت دار)
وَشیان vašiān : معادل فارسیشو باید پیدا کنم

#اسماعیل_دوستی_خوشابر :

یَندِه= بِیَن=بَین=مَاَین
آریَندِه=آریَن=آمَریَن
ویریَندِه=ویریَن=مَویریَن
دریندِه=دَریَن=مَدَریَن
هینتِه=بِنج=مَهِنج
دروتِه=دَروج=مَدَرِج
ویروته=ویروج=ویمَرِج/مَویروج
پرونتِه=پِرونج=پِمَروج/مَپِرونج


دوستی/ خوشابر

#معصومه_اپروز :
درود بر شما در لهجه گسگره ای جاده ماسوله به مصدر برنده انداختن میگیم بَریَندِه
بریندمه
بریندره
بریندشه
و به جای مصدر ینده / فرستادن میگیم وَندِه
وَندمَه
وندره
وندشه
...
برای مصدر آرییه :میوه داری کو آرییه
میگیم
آبوئه
برای مصدر ورشتیه یا ویلرزیه میگیم جیبلِنگیه
مثال میمون داری کو جیبلِگیه :میمون به درخت آویزان است
#منصور_بلوری_گشت"
با درود
در مورد مصدر ینده:yande
بیندمه:bayand^ma: انداختم

بیندیره: bayandira انداختی

بیندشه: bayand^šaانداخت

بیندیمونه:bayandimonaانداختیم

بیندورینه:bayandorina: انداختید

بیندوشونه:bayandišona,انداختند

ینده با ونده دومعنی می دهد

ونده: فرستادن
وندمه:vand^maفرستادم
وندیره:vandiraفرستادید
وندشه:vand^šaفرستاد
وندیمینه:vandimina فرستادیم
وندیرونه:vandironaفرستادید
وندوشونه:vandošonaفرستادند

منصوربلوری ، کردمحله
شهر ری

[۸/۴،‏ ۱۴:۲۹] #دکتر_فرزاد_بختیاری: در ماسال هم *پشی* میگیم و هم *پشیر*
[۸/۴،‏ ۱۵:۳۹] #منصور_بلوری_گشت: با درود
هرگاه چندنوع حیوان یا هر گونه ی مختلفی باهم مخلوط شوند
می گوییم:
پشی آبینه paši _abina
اما اگر چند مالک گاو یا رمه باهم مشترکن به ییلاق یا قشلاق می رفتند
می گفتند، پشیرpašiyar هستیم،
بلوری گشت
[۸/۴،‏ ۱۶:۰۴] #شهریار_پور_محمد:
با تشکر از شما
ما هم پشیار میگیم
آیا پشیار میتواند بجای شریک بکار گرفته شود؟

[۸/۴،‏ ۱۶:۱۵] #دکتر_فرزاد_بختیاری: بله؛ پسوند ār و yār در تالشی و تاتی خلخال صفت فاعلی‌ساز است:
وینار: بیننده
مسیار: شنونده


[۸/۴،‏ ۱۷:۲۶] #معصومه_اپروز: درود بر شما در منطقه فومنات
آوین؛ویندَه‌نینvlndanin/بیننده
امس ؛مَسَّه‌نین :شنونده
آواج؛ واتهَ‌نین / گوینده
آبَر :بَردَه‌نین :کسی که چیری یا خبری را میبرد
...
گویش گسگره ای فومن


[۸/۴،‏ ۱۷:۵۵] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *ویندَه‌نین* ، *مسه‌نین* ، *بردَه‌نین* و ...

بیشتر کارکرد صفت لیاقت را در تالشی دارند: دیدنی، شمیدنی، بردنی و ...
[۸/۴،‏ ۱۷:۵۶] #شهریار_پور_محمد: برخی از واژگانی که با فعل «دیدن» ساخته می شوند و کاربرد خاص دارند:

ویندنی/ ویندنین : دیدنی و قابل رویت
دیشتنی/ دیشتنین: دیدنی و زیبا
ویندمونی : در مقایسه با
موینده : ندیده و چشم و بی جنبه
اوین : بیننده و بینا
دیس آدیس : دید زدن و مراقبت


#معصومه_اپروز:
درود خوردنی هردِه‌نَه چی / هرده‌نه بار دیدنی:ویندِه‌نه‌چی
شنیدنی: مَسِنه‌چی
پوشیدنی: دَکَردِنه‌چی
...

ممنون استاد واته نین گوینده
برده نین
هرده نین
پس هشته نین
کشته نین
دزیه نین
وینده نین
شه نین
دوازنده نین
پَتَه نین
ساخنه نین یا ساته نین
همه در منطقه ما به شکل صفت فاعلی معنی میشوند
مصدر ‌- نین
صفت فاعلی
ما اصلا اَوه وا اوه مس اوه وین... نداریم

[۸/۴،‏ ۱۸:۱۳] #وحید_علیپور_شفت: سلام
يك فعل كمتر شنيده شده به ذهنم رسيد گفتم اينجا هم شيير كنم
فلكندن :fəlekənden
به معنى ماليدن
مثلا اشتن چمون هنده فلكندشه ايما كردشونه
انقدر چشمهاش رو ماليده پف كردن
[۸/۴،‏ ۱۸:۱۶] #شهریار_پور_محمد: ما میگیم فرکامنیه
فرچین: با پنجه های فشار دادن
مانند چنگ زدن خمیر نان که خمیر از لابلای انگشت بیرون میزند
[۸/۴،‏ ۱۸:۱۸] #شهریار_پور_محمد: ویراشنده/ ویراشون : تکاندن

مانند تکاندن سفره غذا یا فرش و موکت
[۸/۴،‏ ۱۸:۲۲] #حسین_زاغی_ماسال:
درود
*فل* + کرده شه
*فل کرده شه*
[۸/۴،‏ ۱۸:۲۳] #وحید_علیپور_شفت:
ويللوئه :villoe: تکان دادن سفره

[۸/۴،‏ ۱۸:۲۵] #منصور_بلوری_گشت: ویپش: vip^š: محکم به زمین زدن حریف
ویللویه: villoye: تکان دادن سفره

آویشته، آویشتن:āvišten: پاک کردن برنج
پوشته:pev^šte:پیچیدن،

بلوری از گشت

[۸/۴،‏ ۱۸:۴۵] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود درود
ما می‌گیم:

*فیلکنده* (filəkənde)/ *فیلکندن* (filəkənden)


[۸/۴،‏ ۱۸:۵۴] #کوهزاد:
دورود
ماهم " فیلیکنده " میگیم
[۸/۴،‏ ۱۸:۵۴] #منصور_بلوری_گشت:
درود جناب بختیاری
فیلکنده: چیزی با دست مالش دادن
[۸/۴،‏ ۱۸:۵۶] #کوهزاد:
ایسرن .. " پیلیکنده " نی وان
مپیلکن . چده پیلیکنی

[۸/۴،‏ ۱۸:۳۸] #کاظم_میرزایی_گسکره: ببری گتمه، زمین (ویپشتمه)
سنگی چه مینکمی (دپشتمه)

چه لشی پیله بزه موئه چادری (پپشتمه)

بردمه مندن، داری پلو اسکتینه (آپراشتمه)

دمکه (ویداشتمه) سه گله خج (بریندمه)

هنی دمکه (پریندمه)

ده گله خج (ویریندمه)
پیله سبه مین (دریندمه)

گره (پیگتمه) داری
چنگی آریندمه

گویش گسکره
کاظم میرزائی

#شهریار_پور_محمد:
واژه هایی برای انسان:
کشک kašk : جوگیر
کرچ kərč : خودخواه و بی جنبه
زاک^ن zākən: جذبه و ابهت
تازه پرس tāzah peras: نوجوان
پیوندی payvandi: نامزد
چیلینه čilaynah: نوزاد
چنگه لیزه čangah lizah : راه رفتن با چهار دست و پا
پاپ^ر pāpər: نوپا
رسیده rasidah: بالغ
عاقیلaāqil: میانسال


واژه هایی برای حیوانات:
هوشت hüšt : وحشی
خ^راز xərāz : رمیدن
امل^ک amlək : اسب رام نشده
آو^ر āvər : باردار
پوره pürah : توله خرس
ف^چ fəč : توله خوک
سیا مال siya māl : گاو و گاومیش
ایسبیه مال isbiyah mal : بز و گوسفند
پس pas : گوسفند
بزه کوله bəzah külah : بزغاله
اشیا ašyā: حیوانات درنده

[۸/۴،‏ ۱۹:۰۰] #شهریار_پور_محمد: ف^ر fer : دور انداختن
معادل فیشان در گیلکی

تاو آدوئه: پرتاب کردن

تاو تاوه: تند و عجولانه

انمسی anamasi : به کوچه علی چپ زدن
[۸/۴،‏ ۱۹:۱۴] #منصور_بلوری_گشت: با درود وخسته نباشید

چاکنده: ĉak^nde: شکستن

مچاکن: maĉak^n: نشکن

پچاکن: از وسط چیزی را شکستن

ویچکیون: فلج
ژولیک: زبر و زرنگ

[۸/۴،‏ ۱۹:۱۶] #زلیخا_صبا_ماسال: زاکون :Zakun: اقتدار و قدرت
زولوک: Zoulouk: زرنگ و با هوش

زصبا ماسال
[۸/۴،‏ ۱۹:۱۶] #شهریار_پور_محمد:
واژه های از گویش تالشلاجی:

ایبرت İbrət : زشت
خاس xās : زیبا
تارلی tārali : مناسب
کنه kanah: کهنه
دگنه dagneh: افتادن و ناتوان شدن
چ^لکیسته čəlkistah: چروکیده
جان کندوم jān kandüm : در حال مرگ
هیچ برشه hič baršeh : از بین رفتن / مرگ
[۸/۴،‏ ۱۹:۱۸] #شهریار_پور_محمد:
سولوک sülük: سازش
مشکهmaškah به معنای پستانک داریم

[۸/۴،‏ ۱۹:۵۶] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود
زاکۊن zākün :ذات
گیر gir :توان
گیرین girin:توانمند
زۊ zü :زور
زۊ دۊ züdü :زورمند
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۸/۴،‏ ۲۰:۰۲] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود
تیلیک: زبر و زرنگ
😍🌹
[۸/۴،‏ ۲۰:۰۸] #شهریار_پور_محمد:
چسک čəsk : زبر و زرنگ
زورار zürār: قدرتمند / زورمند
ق^برق qəbraq: چاق
لر lar : لاغر
فوتر fütar: کوتاه
پاچ pač: کوتوله

[۸/۴،‏ ۲۰:۱۴] #علیرضا_پناهی_عنبران: لۊد lüd: لاغر
سٚراف sırāf:چاق
کۊک kük :چاق
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۸/۴،‏ ۲۰:۱۵] #علیرضا_پناهی_عنبران:
نوزٚک nuzək:نازک
تَنٚک tanək:تُنُک
زبان تالشی/نمین_عنبران

[۸/۴،‏ ۱۹:۲۱] #زلیخا_صبا_ماسال: مچکه یک واژه ای است که کمتر به گوشه ذهن کسی می آید می خواهم بدانم کسی میداند.
اگر کسی از دوستان برایم توضیح دهد خیلی خو شحالم می کند
[۸/۴،‏ ۱۹:۵۶] #هویه_تحویلداری_رضوانشهر:
سلام بانوصبای عزیز
درگویش رضوانشهری
پلامچکه داشتیم. که درسن دبستان شش تاهشت ووو سالگی بیاددارم چنددختربچه بااجازه بزرگترهابرنج ومقداری خوراکی باهم مکانی راانتخاب میکردیم که پخت وپزمادرآنجادورازچشم ودخالت بزرگترهاانجام میگرفت بایدبگم گاهی اختلاف سلیقه هم پیش می آمدکه دریادگیری کودکانه بی تاثیرنبود.
آنروزبهترین روززندگی مابود.
بنظربنده مچکه یعنی همون شراکت درپخت غذای کودکانه،
شایدبطورکامل نتونستم
یادایام راکامل کنم
هویه تحویلداری رضوانشهر
[۸/۴،‏ ۲۰:۱۰] #مریم_محسنی_ماسال:

با سلام و درود بر خانم صبا
پلا مچکه مزا بازی کودکانه دخترانه است که به فارسی خاله بازی می شود.
[۸/۴،‏ ۲۰:۲۶] #شهریار_پور_محمد:
ما بهش میگیم ده ده مزا dehdeh məza
[۸/۴،‏ ۲۱:۰۷] #هویه_تحویلداری_رضوانشهر: درود
مامیگیم مانی مزا(یعنی خاله بازی)

[۸/۴،‏ ۲۰:۱۴] #زلیخا_صبا_ماسال:
پلا مچکه مزا. همان پلا پختن کوچک بچگانه هم هست. شما دوستانم همگی یاریم کردید ممنونم

قدیمون هم ماقه گیریه همه سر سرجیراده( پیگرییه) بیستینه چَوون دیل خای بشین گیلون ده گیریه لذت نداری ده مزاکرده پلا مچکه مزاکه کته مزاسوزه سری ویتیله.مزه نداری ده شتیلی دارشتی تنخایی چینده مزه نداری همه جا تاسینا
ای( گیدییه) قدیمه داوره گیریه هیچی ده لذت نداری حتی مالین نی گیلون دیسی کو گیلونی را ونگ کرین
بدز سه شولون ایلی ایلی که ئون لتِن ویبین دیلن نی گریستینه و هرکوچی که را دَلَکی گیلونی راچده( تاسین) آبی
ام مینکی کو. بضی که حشم دارین چوون ای بنه بیسته تا آخر تاوستون گیریه بومونین تادئیر بنه بجارون درز برزی دچینین
گاهی. گیریه کو گیله کوچن همه شین ده( هویا هویا کَر ) نمونی
کینه کته که"اشتن ننه نه گیریه کو مندا
چه رفقن همه شینا گیلون شی که کفاینه کله سوزه سری نشی اشتن ده پا کشه آگری
سیفله چالی لکندیکوکه کوچن رویَردینا دی یسی چه ننه ای را دَخونی بله جان چرا تنخایی نشتیره بری چمن وری بنش.
کینه کته وای نخام از چرا بی مَشوم گیلون مه را گیریه تاسینه ننه وای بله الان گیلون برزه پهِ مایه ته توَه گیر بی
ته گیریه هوا مندیره نموره. که ئون نمه بو ته ویلاکنه بما تاک بی رفقه گیریه چتینا مَندن
زصبا

#کوهزاد
دوستی دارم که اشتن
ممه کا مسه شا .(فرهاد رزاپور)

که دریانه وای " نیله خم "

نیله خم : Nila khəm :دریا

#شهریار_پور_محمد:

«ج» برای بیان انتساب به محل زندگی یا زادگاه بکار میرود
پونلج: اهل پونل
ماسالج : اهل ماسال
فومنج : اهل فومن

#عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
بله درسته
کوئَج (kuaj): کوهی
راجی: اهل ری یا منتسب به ری
در فارسی: رازی

در تالشی شمالی ژ به کار می‌برن
لانکُنٚژ (lankonəž): لنکرانی

[۸/۴،‏ ۲۲:۴۲] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: دوستان برای کلمه یَواش یا آرام فارسی معادل تالشی چه چیزی میشود نام برد؟
آیا گِدَه گِدَه کلمه تالشیه؟
[۸/۴،‏ ۲۲:۵۵] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود
گَدَه گَده کاملا تالشی
تامژَلی tāmžali : یواشکی
هوستَه husta:آهسته
هامۊش hāmüš: آرام خاموش

واجه واج۱۴۰۱_۵۰

واجه واج(واژه نامه تالشی):
[۸/۱،‏ ۱۰:۰۵] #معصومه_اپروز: خواوه خرنه xāvaxərnə/خرناس و خر و پف
: وِنجوئه/ venjőa خمیازه
هَفرای/ hafrāy : هذیان
داغدَن/dāqhdan: حرفهایی از سر ناهشیاری و مستی یا خواب آلودگی گفتن
معصومه اپروز
[۸/۱،‏ ۱۱:۳۵] #منصور_بلوری_گشت: با درود
وسایل کشاورزی و لوازم مرتبط با آن در فومنات

کاول:وسیله چوبی برای شالیزار


پیشکاول: مجموع


اورام:نوعی شخم میان وعده

افن: تیغه آهنی برای شخم زدن

خره: نوعی ریسمان کنفی

ورزا: گاونر کامل

گودر: گاونر چندساله

مونده: گوساله

خرش:شیر اولیه ی گاو زاجو،

گله: پستان گاو، جوشیدن هم معنا می دهد


بلوری، گلگشت فومنات
[۸/۱،‏ ۱۲:۱۳] #زلیخا_صبا_ماسال: دیم لیسک :Dim lisk: پررو
چده ام خِردن دیم لیسکه خِردنییه

خاشه آلیس: Xasa Ãlis
چاپلوس
چده خاش آلیسی کره

چوچول باز : Çuçubâz : حقه باز
فلانی. چده چوچول بازه

انگه فنگه : Anga Fanga: بهانه تراشی وبیهودگویی
دزدی روز آبو انگه فنگه خونو
زلیخا صبا ماسال
[۸/۱،‏ ۱۳:۵۸] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام ، درود بر شما
گلَه gəla : پستان گاو ،تعداد خاصی از چیزی جوشیده ،جوشیده شده

_ولی جوشیدَن میشه gəleگلِه

gəleگلِه :
جوشیدَن
[۸/۱،‏ ۱۴:۵۸] #مریم_محسنی_ماسال: زبان تالشی گویش ماسال
۱ - چسک čəsk : فرز
۲- چسک چسبون čəskə časbun: لاغر و فرز
۳- زولیک zulik : زرنگ
۴- شیله پلو šilla palu : شل و ول : کسی که اگر بیمار شود برای بهبودیش تلاش نمی کند و دروه بیماریش را به تعویق می اندازد.
۵- کینگو keyangu: دست و پا چلفتی ، بی چنگ و مشت
گردآورنده مریم محسنی

[۸/۱،‏ ۱۴:۲۰] #مریم_محسنی_ماسال: زبان تالشی گویش ماسال
نامهای مردان
هَبَهhaba
هِبیhabi
هَبیhebi
هَچی hači
هَچی برا hači bərā
هوشی huši
هیدا hidā
هیدی hidi
یاقوب yaqub
یانسور yānsur
یانی yāni
یدی yadi
یگنyagan
یوسوبyusub
یوسوف yusuf
یونوسyunus
گردآورنده مریم محسنی
[۸/۱،‏ ۱۴:۲۶] #مریم_محسنی_ماسال: زبان تالشی گویش ماسال
نام بانوان
ناز باجی nāzbāji
ناز خانم nāz xānəm
نازا nāzā
نازه nāza
نازه باجیnāza bāji
نازهور nāzhur
نئوnau
نبات nabāt
نجان najān
نرگز nargəz
نزا nazā
نساnəsă
نناز nanāz
ننهnana
ننه خاس nana xās
ننه کتهnanakəta
ننه گول nana gul
ننه مست nanamast
ننه ناز nana nāz
ننه یار nana yār
ننی nani
ننو nanu
نوباهارnubāhārنوبار nubār
نیمتاجnimtāj
نینهnina
نینیnini
نیگارnigār
گردآورنده مریم محسنی

[۸/۱،‏ ۱۷:۲۵] #منصور_بلوری_گشت: کوپ:kop:زیراندازی که از گیاهی بنام سوف تهیه می شود،
نمه: nama:زیراندازی از پشم گوسفند
باشلاق: سراندازی از پشم بز
گوروه:gurave: جوراب از جنس پشم گوسفند یا دیگران حیوانات
دوک وچره: دستگاه نخ ریسی برای تهیه ی البسه ی محلی از پشم حیوانات
شال: s^all: پوشش برای گردن از جنس پشم گوسفند
شکه:s^aka؛ پوشش کتی از پشم بز
جلقده: ژیله ،پوششی بدون آستین از جنس پشم حیوانات

#منصوربلوری از گلگشت،

#شهرری
[۸/۱،‏ ۱۹:۳۷] #زلیخا_صبا_ماسال: لَفچن : Laf čənکسیکه دارای لبهای بزرگ و آویزان است (صفت)
ام لفچنه ژنکی فیچ و موتره امه کشته

گیدیلی: Gidi li: واژه افسوس برای گذشته است
واژه تحسین ؛خوب وثمر بخش
گیدیلبیه. گیریه چده آدمن یا اومینه و شینه

لب نخونده :Ləbnexunde: پکر و غمگین (صفت )
بیچاره کینه لی لب نخونو

گواَل گا: Gualga : گردشگاه مردم. محل جمع شدن مردم
حتی در هر محل در گذشته مردم و جوانان یک گواَل گا داشتن
در مهدیخانمحله چمن جو ور. رباره لات
در بازار سنگ بست و سغه داری بن. در خریدول چتی سر
لسر ووزه داری بن
در اولسبلنگاه پاتیوله سنگ و جیره سوزه و ژیه سر
[۸/۱،‏ ۲۰:۳۳] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود بر بانو صبا

*گوئلگا* (gualgā) به معنای محل نگه داری دام یا *گاوسرا* نیست؟
*لب‌نخونده* هم نمی‌تواند صفت باشد.
*گیدیلی* را هم به صورت *گیلیلی* ( gilili) در منطقه شنیده‌ام.

و از گویشوران فومنی (گشته‌روخون) به شکل *گیدییه* (gidiya).

[۸/۱،‏ ۲۲:۴۰] #معصومه_اپروز: درود بانو صبای عزیز
ما هم گوئَل داریم یک مکان موقتی که با چوبهای تر و به شکل اجار دَوَت درست میکردند برای بعضی از آنها سر یا سقف میگذاشتن که معمولا با چادر یا پلاستیک یا شاخه های فراوان درخت میپوشاندند یا بعضی از گوئلها هم سر و سقف نداشتند و صحرایی بودند فقط مکانی برای استراحت احشام بودند و در بعضی موارد هم به عنوان محل موقت بیتوته برای آدمها هم استفاده میشد
[۸/۱،‏ ۲۲:۴۳] #زلیخا_صبا_ماسال: گاهی به جاها که هموار بود ومردم هم زیاد در آنجاها جمع می شدند شاید به طعنه می گفتند گا خسه پشته.
نمی دانم چرا. شما بفرمایید چرا ؟
مثلا می گفتند باز همه رفتند گاخسه پشته
[۸/۱،‏ ۲۲:۵۳] #محمد_رضا_فدایی: درود بر همه ی دوستان و یاران و فعالان گروه
گوئلگا علاوه بر داشت دوستان
نشیمنگاه یا به زبان تالشی نشتنگا هم میشود
مثل حسنی گوئلگا
سِفی گوئلگا
ستونه گوئلگا
[۸/۱،‏ ۲۳:۰۲] #زلیخا_صبا_ماسال: بالا اولسبلنگا یک منطقه زیبایی بود. که پدرم می گفت کبلا کاکا نشته جیگا. آن زمان از کبلا کاکا خبری نبود نمی دانم مال کدام ایام بود ولی گردشگاه بود.
.
[۸/۱،‏ ۲۳:۲۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری: کبلا کاکا اسم شخص است.
[۸/۱،‏ ۲۳:۳۳] #سعید_بشری_ماسال: کَبلا سنگ: فلاخن
گویش ماسال
[۸/۱،‏ ۲۳:۴۱] #کاظم_میرزایی_گسکره: شیمه گیریه
بورانی دکرده،
خدا خاسته آرسیمونه کبلا کاکا نشتنگاه،
اسبی بار آگتمونه،
گوئلی سری پیله بزه موئه چادر دکردمونه و کلاغا آتشمون دچینده،

برامممههه خدا رحم کرده، تا آتشی گته، سردی پچه کیمونا ،

کبلا کاکا نشتنگاه :
صحن و سرایی که در دورانی کبلا کاکا حشم و خدمی داشت و برو بیایی،

یقینن بزرگ مرد دامداری بوده که هنوزم سرایی بنامشان هست،

هیچ نام و نشانی بی مورد نبوده،

[۸/۱،‏ ۲۰:۲۱] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود بر شما
در مورد ریشه‌ی واژه‌ی کیَنگو اطلاعاتی دارید؟
چون تو تالشی شمالی به درنا می‌گن کرنگو (kərəngo)
که پرنده‌ای با پاهای خیلی درازه

آیا ممکنه ربطی داشته باشن به هم؟
[۸/۱،‏ ۲۰:۲۷] #مریم_محسنی_ماسال: سلام و درود
ماهم به درنا می گوییم کرنگkərəng
[۸/۱،‏ ۲۰:۳۱] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود شما و بانو محسنی
و همه خوبان گروه

بنده این کلمه را به صورت kiyangu (کییَنگو) شنیده‌ام.

#شهریار_پور_محمد:

برخی از واژه های گویش خاشه بری:

آواج : باز
گ^رد^م : گرد و گلوله ای
سه چول : سه ضلعی
چوله پیله : حیواناتی که پوستشان چند رنگ متضاد دارد
لپ : عیناً ، دقیقا
دک^ن : ابدا، اصلا
ک^پ : نوک هر چیزی
پامنسار : پا برهنه
سربنه سار : سر برهنه
م^لنگا : مچ دست و پا
م^ل : گردن
کفاره پشت: پشت گردن
نرنجنه : آرنج دست
ز^نگ‌ : زانوی پا
بال : دست
میندار : کمر
لوک : گلو
ب^ره : ابرو
پوشنو: پیشانی
گاز : دندان


[۸/۱،‏ ۲۰:۱۹] #شهریار_پور_محمد: زبان تالشی/گویش خاشه بری_ معنای افعال با قرار دادن الف و فتحه در اول آنها:

امس : شنونده
اواج : گوینده
اموس : دونده
ادرز : دوزنده
اهر : خورنده
ادکر : پوشنده
اخ^س : کسی که می‌خوابد
او^ه : کسی که می آید
ا ایز : بلند شونده
اکن : از جا کننده

برخی از افعال هم با اضافه شدن حرف «ن» بعد از الف معنای عکس پیدا می کنند:

انمس : کسی که حرف شنو نیست
انهر : کسی که نمی‌خورد
انپج : نپخته
انرس : نرسیده

[۸/۱،‏ ۲۱:۴۷] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود به همگی
چند سوال داشتم

۱: آیا دَبَخشه (dabaxše) رو می‌شه به عنوان بخشش و گذشت هم در نظر گرفت یا فقط به معنی بخشیدن و واگذار کردن دارایی، اموال و ... هستش؟

۲. آیا در تالشی فعل چٚلِه (çəle): چکیدن وجود داره؟

۳: وقتی می‌خوان تیغی رو از بدن خارج کنن، می‌گن چٚقٚه‌ چٚقٚه (čəqə-čəqə) یا چٚخٚه چٚخٚه (čəxə-čəxə) بکه‌، این چخه چخه یا چقه چقه به چه معناست؟ آیا می‌تونه به معنی پرس کردن باشه؟ با توجه به اینکه در گیلکی و کردی واژه‌های با مفاهیم تقریبا مرتبط وجود داره‌.

۴. در عبارت جٚقی بَرونجوم (jəqi barunjum)، جق به چه معناست؟

ممنون از همگی 🙏
[۸/۱،‏ ۲۲:۰۴] #دکتر_فرزاد_بختیاری: عارف برای فرهیخته

تا جایی که بنده شنیده‌ام:
۱. *دَبخشه* به معنای دوم به کار می‌رود: واگذار کردن اموال و دارایی، دست و دل بازی و ...

۲. برابر مصدر *چکیدن* در تالشی ماسال، قاعدتا باید *چرییه* (čəriye)/ *چریسته* (čəriste) باشد.
البته این چرییه/ چریسته شکل ساده و قدیمی است. در حال حاضر بیشتر از مصدر مرکب *چله‌کرده* (čəla-karde) استفاده می‌شود.
۳. *چخه‌چخه* باید از اصوات باشد. بعید می‌دانم معنای مشخصی داشته‌باشد.

برای خار می‌خواندیم:
چخه‌چخه، برا برا ...
۴. سر *جٚغ* مطمئن نیستم؛ شاید به معنای توانایی تولید صوت و قابلیت سخن‌گفتن باشد.
*فلانی جغی برونته‌شه:* به کنایه یعنی کاری کرده که طرف جرئت حرف زدن ندارد.

*نٚغی بٚرشتِه* هم داریم که مفهوم کنایی آن نزدیک به مفهوم کنایی *جغی برونته* است.
ناگفته نماند که *جغ* یا *جغه* (jəqə) به تنهایی برابر *جیک* فارسی است.
مثال:
*جغش نکرده* : جیکش درنیامد/ جیک نزد

ممنون بابت توضیحات عالیتون، بسیار سپاس‌گزارم

در کردی کرمانجی پرچقن به معنی له کردن (مثلا میوه زیر پا) هستش از ریشه‌ی چق
در گیلکی جق‌اگیتن به معنی پرس کردن هست (مثلا یک نفر رو به دیوار پرس کردن با زور بازو)
و از اونجایی که در تالشی دقیقا به عمل فشار وارد کردن از طرفین به موضع فرورفتگی تیغ می‌گن چقه‌چقه/چخه‌چخه کرده، به نظرم چقه/چخه باید به فشار و پرس مربوط باشه.

پس یعنی ما اصلا فعلی به شکل چله/چلیسته نداریم؟

[۸/۱،‏ ۲۲:۲۵] #معصومه_اپروز: درود بر شما آقای دکتر عزیز چخه ćəxə در منطقه ما یک فعل است یعنی ناله کردن که به شکل چخه ناله کرده هم استفاده میشود اما به شکل چخم
چخی
چخه
صرف میشود
به معنی ناله کردن و در بعضی مواقع نفس نفس زدن که به سختی انجام بشود هم معنی میدهد که در حالت خستگی و دوندگی زیاد یا بیماری یا کار کردن یا بار سنگین بلند کردن اتفاق می‌افتد
[۸/۱،‏ ۲۲:۲۷] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود بر شما هنری بانو

ما می‌گوییم: *چخییه* (čəxiye) یا *چخیسته* (čəxiste).
[۸/۱،‏ ۲۲:۳۴] #معصومه_اپروز: درود بر شما گاهی به شکل دیگری هم میگویند نغی پِسندم
اگه جغ بَرکری اشته نغی پسندم اگه جیکت دربیاد نفست رو میبرم یا صدات رو میبرم/قطع میکنم
[۸/۱،‏ ۲۲:۳۴] #حسین_زاغی_ماسال:
درود بانو اپروز
این از واژه *چخ و ناره* هنگامی که فردی وزنه ای سنگینی حمل می کند،یا در حالت بیماری و تب باشد.
اتفاق می افتد.


[۸/۲،‏ ۰:۱۵] #دکتر_فرزاد_بختیاری:

یک معادل پرس در تالشی، *جل‌گته* (jəl-gete) یا *جل‌آگته* (jəl-āgete) است.
[۸/۲،‏ ۰:۱۶] #حسین_زاغی_ماسال:
درود
*جل آگیته*
بین دو چیز گیر کردن
می تونه معنای پرس شدن بده
*چله*
*پره چله*
ثطره ای که از لبه شیرونی می ریزد.
[۸/۲،‏ ۰:۱۷] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
درود بر شما
خیلی ممنون
چٚلَه رو شنیده بودم
ولی همیشه فکر می‌کردم فعل چٚلِه هم داشته باشیم، مثل چلاندن فارسی (البته صورت لازمش)
[۸/۲،‏ ۰:۳۰] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
برابر *چلاندن* می‌شود *ویپرزنده* (viparzənde).
*پرزن* بن مضارع *پرزنده* است که اتفاقا نام ابزار هم هست. *ویپرزنده* هم از همین بن است.

نمونه‌های از این دست باز داریم:
دشون
جیکر
و ‌...
منظور این‌که بن‌ مضارع برخی از مصادر تالشی، *کارکرد اسم‌ابزاری* هم دارد.
#کاظم_میرزایی_گسکره: پرزن: صافی
پرزنده: از صافی رد شده
ویپرزنده : در موقع چلوندن لباس یا دستمال بکار می رود
پرزندمه: چلوندم
آپرزن: بچلون،
[۸/۲،‏ ۱:۰۷] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *پرزییه* یا *پرزیسته*
*ویپرزن* هم داریم (فعل امر)
#عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
ببخشید
آیا ممکنه واژه پرزن این‌طوری ساخته شده باشه؟
ریشه فعل (پَرز)+ن
مثل دَرزٚن
[۸/۲،‏ ۱:۱۳] #منصور_بلوری_گشت:
پرزن: صافی ،اسم آلت ، به بن مضارع
پرزندن
پرزنده: اسم مفعول، ازصافی رد شده

ویپرزنده: صفت فاعلی، عمل چلاندن برالبسه

ویپره: ناگهان بلندشدن پرندگان از ترس
ویپردن:vip^rdan: لگدمال کردن،
[۸/۲،‏ ۱:۱۸] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
از آن‌جایی که بن ماضی این مصدر، *پرزند* است، شاید پذیرفتن این نکته چندان بی‌دردسر نباشد.

پرزندٚمه
پرزندٚره
پرزندٚشه

و ...

پرزٚنٚم
پرزٚنی
پرزٚنه

و ...

[۸/۱،‏ ۲۲:۲۹] #معصومه_اپروز: درمورد واژه کییَگ یا دَنگ به معنی گیج و منگ هم نظرتان را بفرمایید لطفا
[۸/۱،‏ ۲۲:۳۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری: ما چنان‌که بانو محسنی نوشته‌بودند، *کییَنگو* را به معنای گنگ، دست و پا چلفتی و ... است.

درباره *دنگ* باید بیشتر نوشت. دنگ، هم یک وسیله است برای درست کردن حلوای محلی، و هم گاه به معنای خاموش و بی‌صداست و گاه شاید همراه با *سَس* (صدا) به کار برود.

در کُردی، دنگ به معنای صداست.
[۸/۱،‏ ۲۲:۴۳] #معصومه_اپروز: دَنگ یا وم/vəm یا ور/vər احتمالا صم و بکم هم معنی میدهد یا کسی که دیر میفهمد
ومهَ‌دار دنگه دار گیجه گا همه در یک معنی به کار برده میشوند
[۸/۱،‏ ۲۲:۴۷] #دکتر_فرزاد_بختیاری: و هم داریم:
*دنگ و کوپون*
[۸/۱،‏ ۲۲:۵۰] #معصومه_اپروز: مثلا یه چیزی رو آدم جا بذاره هم میگویند فلانی ته مگه دنگیرا که ویرر برشه یا ای دنگه دار چرا ویر برشره
[۸/۱،‏ ۲۲:۵۲] #حسین_زاغی_ماسال: اصطلاح اینکه
*دنگ و دونگ مکه*
سر و صدا نکن
*چده دنگ و دونگ کری*
این اصطلاحات را هم داریم.
درسته؟
[۸/۱،‏ ۲۲:۵۳] #دکتر_فرزاد_بختیاری: دنگ در چنین معنایی در گویش ما ظاهرا فقط برای خواب به کار می‌رود: هنته خته که دنگه/ دنگ به.
*دنگ* در تالشی ماسال گاه به معنای صدا هم می‌تواند باشد. باید به نمونه‌های قانع‌کننده‌تری رسید.
[۸/۱،‏ ۲۳:۲۵] #وحید_علیپور_شفت: سلام و شب بخير
دنگ ؛dang:گيج و منگ
دنگى ؛dangi ؛نوعى بيمارى در گوسفندان
گوئل ؛gual :كلبه چوبى ييلاقى(اكثرا مورد استفاده گالشها )
لهجه شفتى تالشى
[۸/۱،‏ ۲۳:۵۹] #عاشوری_شولم_فومن: درود دوستان.
درمورد دَنگ
یک معنی فانتزی هم دارد و ان این است که من وقتی کودک بودم بارها وبه کرار از زبان پدرم شنیدم که به صدای شلیک تفنگ سر پر، دَنگ می گفت .
مثلا می گفت:
اَز کواتَه شکار شَیما،
کوات که ویرومَه تا نشونه آگتمه که ویدلرم، ای دفَه صدایی بروَشته" دَنگ"
کوات جیپَره و من مشته ابولی وینده که چری پشتی کا بَرومه و تفنگ چه دَس درییا .

[۸/۲،‏ ۰:۱۵] #عاشوری_شولم_فومن: براجان مگه بزه مو یا بزه پشمه نَ نبو باشلاق رچ کرده ؟
معمولا بزه مو ضد اب است
[۸/۲،‏ ۰:۲۱] #کاظم_میرزایی_گسکره: ارادتمند جناب استاد عاشوری ارجمند شو خش عرض ادب شمه ختمت

باید استفاده کرده ر ببو تا بزونی،

بزه موئه باشلاق سنکینه نبو سری پنوئه
سره درد شدید آدمی اذیت کره
گرما نداره
فقط جیکرده را خوبا، چون ا دوره، موکت و ام جیکرن نینا،

نمه و کوپ و بزه موئه چادر،

اول ولر یا پارگاه، یا وونه تحتانی،
بزه موئه چادر جیکرین ، و چه سری ویشتر نمه،

چوب آو نگره،
معمولا ولر یا پارگاه سری ویدن، خشکمی را،

اما وونه سری لت دکرین،

[۸/۱،‏ ۲۲:۲۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
مثال:
*جغش نکرده* : جیکش درنیامد/ جیک نزد

[۸/۲،‏ ۰:۲۱] #منصور_بلوری_گشت:
با درود
نوعی صوت است که معمولن قرقاول ها هنگام دیدن خطر از خود نشان می دهند وآن هم (جغ) است ،
مثل:

تورکه سوک جغ ژنی
[۸/۲،‏ ۰:۲۴] #عاشوری_شولم_فومن:
درود
ما صدای قرقاول به این شکل تقلید می کنیم :
دق.....دق... dəğ

[۸/۲،‏ ۰:۲۵] #حسین_زاغی_ماسال:
درود
اون با هسته زرد آلو درست می کردیم،که صدای قرقاول ماده را در می اوردیم
[۸/۲،‏ ۰:۲۶] #منصور_بلوری_گشت: با درود
زیاد باهم فاصله نداریم ممکن است
اما چون خودم قرقاول پرورش میدادم وعاشق پرندگان بودم و هستم
وایم، تورکه سوک هنتی جغ ژنی
بله دغ هم می گویند
[۸/۲،‏ ۰:۲۷] #عاشوری_شولم_فومن:
ما بیشتر با تکه ای از برگ درخت که لای دو تا شست دست می گذاشتیم این صدا را برای فریب قرقاول در می اوریم یعنی صدایش را تقلید میکنیم تا با شنیدنش جذب شود و به سمت صدا حرکت کند

[۸/۲،‏ ۶:۴۵] #مریم_محسنی_ماسال: سلام و درود
- مصدر چخماخčəxmāx
به ترکی یعنی بیرون آمدن و خارج شدن است شکل امرش می شود
- چخ یعنی بیرون بیا
- چخما čəxmā : بیرون نیا
- چخه ندای دور شو برای سگ بکار می بریم
احتمالا بهم ارتباطی داشته باشند
[۸/۲،‏ ۶:۵۰] #مریم_محسنی_ماسال: دا سسش برمه البهل چه دنگی ژندشه
تا صدایش در آمد فورا نایش را برید
[۸/۲،‏ ۸:۴۳] #مریم_محسنی_ماسال: یک چیستان داریم
دنگ و دونگ و تنگه بره
ایسبیه اسب و زرده کره
جوابش نره هست
دنگ اینجا هم آمده
به معنی صداست
ختیمه دنگ بیمه دا صب
خوابیدم بیحال یا مدهوش افتادم تا صبح
[۸/۲،‏ ۹:۰۴] #مریم_محسنی_ماسال: سلام و درود بر جناب بختیاری گرامی
جغ مکه کمترین صدایی ازت در نیاد
کرگه جغه شون چه سر ورده
اینجا جغ و جغه معنی هایشان فرق می کند
جغ کمترین صدا ، جیک
جغه فریاد بلند
کرگه جغه یعنی جیغ و فریاد بلند مرغ
جکه جکه jəka jəka درییَه
صدا را نازک ولی بلند کردن
[۸/۲،‏ ۹:۱۹] #مریم_محسنی_ماسال: گوئل گا را من هم برای محل تجمع حیوانات و هم انسان شنیدم
بستگی به جمله دارد
مالون گوئلگا : محل جمع شدن حیوانات بود مانند ژیه سر، وونه پیش و یا سبزه زارها برای چریدن و یا جای سایه داره بن
آدمون گوئلگا: محل تجمع مردم ، تفریحگاه، هر نوع تجمعی بطور عمومی
سینزه سرا یک محل تجمع برای روز سیزده بدر است
عزا سرا محل تجمع برای عزاداری است مانند حیاط امامزاده، قبرستان در سر مزار، حیاط مساجد، یا قدیما در حیاط منزل کسانی رسم بود که محل عزای امام حسین یا شام غریبان‌می گرفتند
بنظرم گوئل تجمع معنی می دهد
و گا به مکانش تبدیل می کند
[۸/۲،‏ ۹:۳۰] #مریم_محسنی_ماسال: و همانطور که آقای فدایی فرمودند به معنای نشتنگاه
محل اطراق و فرود آمدن هم شنیدم
ویرمه جیگا
بالونی یا هیلی کفتری ویرمه جیگا بشم دییَسم
[۸/۲،‏ ۹:۳۳] #مریم_محسنی_ماسال: نغ برشته جرات کاری را از کسی گرفتن
[۸/۲،‏ ۱۰:۲۴] #مریم_محسنی_ماسال: من گیلیلی نشنیدم
گیرییَه و گیدییه و گیدیلی در یاد آوری خاطرات و یا گله کردن از کسی شنیدم و گیدیلی خیلی متداول و رایج است
و حتما آقای بختیاری و کسانی دیگر در محلشان گیلیلی شنیده اند که می نویسند
گویشها در محل ها با هم تفاوت دارد
[۸/۲،‏ ۱۱:۰۰] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *بانو محسنی فرهیخته و بزرگوار*
درود بر شما

بابت نکات خوب و ارزشمندی که مرحمت فرمودید، بسیار سپاس‌گزارم.

۱. درباره *چخه* و ارتباطش با فعل امر *چخ* در ترکی، نکته قابل تاملی مطرح کرده‌اید.

۲. آن‌چه درباره *دنگ* نوشته‌اید، کاملا بیانگر کاربرد متنوع و بعضا متضادی است که این ظاهرا واژه واحد در منطقه دارد. دست مریزاد! بله دنگ در تالشی ماسال هم به معنای خاموش شدن صدا و بی‌صدایی است و هم به معنای صدا. و در عین حال، اسم وسیله‌ای چوبی است برای ساختن حلوا و ... . ممکن است با توجه به کاربردهای مختلف، در این‌جا چند کلمه داشته‌باشیم که صرفا شباهت ظاهری دارند.

۳. *جغ* (jəq) و *جغه* (jəqə) در پیوند با انسان، به یک معناست:
الف) هده گفش مسه، جغش (jəqš) نکرده.
ب) هده گفش مسه، جغه‌ش (jəqəš) نکرده.

۴. در "کرگه جغه‌شون چه سر ورده/ ووئرده"، لطفا تلفظ دقیق *جغه* را بنویسید. اگر تلفظش jəqə باشد، بنده نشنیدم. البته این که بنده و امثال بنده کلمه‌ای را نشنیده‌باشیم، دلیل بر این نیست که آن واژه وجود نداشته‌باشد.

۵. *جیکه‌جیکه* (jika- jika) و *جکله* (jəkla) و ... برای انسان به کار می‌رود و به معنای جیغ و داد و فریاد است.

۶. در ارتباط با *گوئلگا* علی‌القاعده *گا* باید پسوند یا تکواژ وابسته اشتقاقی ( *گاه* ) باشد؛ نه تکواژ آزاد قاموسی *گاو*. با وجود این، اجازه بفرمایید فعلا *گوئلگا* را به معنای محل تجمع و نگه‌داری دام و به‌ویژه گاو بگیریم. بعید به نظر می‌رسد که به محل تجمع انسان‌ها یا تفرجگاه، *گوئلگا* گفته‌باشند.

۷. ضمنا به نظر بنده *گوئلگا* به معنای *نشتنگا* و *ویرومه جگا* نمی‌تواند باشد. در این خصوص می‌توان به چوپان‌ها و دامداران فعلی منطقه رجوع کرد.

۸. *گیرییه* ، *گیدییه* ، *گیدیلی* و *گیلیلی* و ... می‌توانند شکل‌های مختلف یک کلمه باشند. و البته درباره ماهیت و ریشه این واژه می‌شود پرونده بحث را باز گذاشت. گاهی دلیل این تفاوت‌ها، صرف‌نظر از اختلافات گویشی، می‌تواند به چند و چون شنیدن یک کلمه در دوره خردسالی برمی‌گردد و ریشه در نوعی خطای شنیداری داشته‌باشد. بنابراین، ممکن است بنده در کودکی اساسا اشتباه شنیده‌باشم. البته چند‌شکلی بودن این کلمه در یک منطقه، می‌تواند دلایل دیگری داشته‌باشد.

۹. برای *راندن سگ* در ماساله دغنه، هم از *چخه* (čəxa)، *فاصیل* *آوز* (family āvaz)، *ژن آب* (žən āb)، *کچی* (kəči) و ... استفاده می‌شود و برای *تحریک و تشویق* از *بویو* (buyu)، *بویا* (buyā)، *بیگه* (bige)، *بیگر* (biger)، *چس‌چس* (čəs-čəs)، *چست‌چست* (čəst-čəst) و ...

#حجت_دامن_کش_سیاهمزگی:

*چلَه čəla*: قطره ، چِله ، چهل روزگی ،
*چلَه چلَه čəla čəla*:
قطره قطره
*چلِه čəle*/ *چلِنčəlen*: ریخته شدن آب یا مایع بصورت قطره قطره از چیزی
(چلِن به معنی جمع قطره ها هم معنی میدهد)
مثال_ اشت لباسون چلِه اَوَری هیست آکردَه
*چرِهčəre* / *چرِنčəren* : جاری شدن آب و مایعات از چیزی(حجم کم)
مثال : چه دَماغی کا خون چری
*چرَهčəra* : چشمه ، آبریز کوچک
*چَرَهčara* :چَرید(از مصدرچریدن) ، دستگاه نخ ریسی دستی سنتی،

#دکتر_فرزاد_بختیاری:
در تالشی ماسالی هم برای *چریدن* این مصدرها وجود دارد:
۱. *چره* (čare)، *چرده/ چردن* (čarde/ čarden)

۲. *چریسته* (čariste) و گاه *چرییه* (čariye).

[۸/۲،‏ ۱۳:۴۵] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود به همگی
معنی دقیق واژه‌های دۊزۊم (düzüm) و بَوا (bavā) در عبارت‌های زیر چیه؟

-اٚشتٚه دۊزۊمی دوئِه نِشام!
Əštə düzümi due nešām!

- بَوا آلَکَه، شَه!
Bavā ālaka, ša!
[۸/۲،‏ ۱۴:۰۱] #مریم_محسنی_ماسال: دوزوم دوئه یعنی عوض دادن، شاید قصاص دادن
بوا آلکه مخفف بلواز آلکه به‌ معنی در رفتن
بلواز به دو معنی هست
معنی اول بلواز آدمیه یعنی یکجا قرار نمی گیرد، سیار است
بلواز آلکه مترادف گر وشته gər vašte به معنی با سرعت از جایی رفتن، در رفتن، شتابان جایی را ترک کردن

#دکتر_فرزاد_بختیاری:
درود بر آقا عارف ارجمند

۱. تلفظ درست این کلمه در منطقه، باید düzm باشد.

۲. این واژه ممکن است دخیل باشد (دخیل از ترکی - مغولی).

۳. فلانی دۊزمی دوئه‌نبو: یعنی نمی‌شود مانع از انجام کارش شد (شخص یا آن موجود، در انجام کارش بسیار جدی و مصر است؛ صرف‌نظر از این‌که کلمه مدنظر اصالتا چه معنایی داشته‌باشد).

۴. *بوا* چنان‌که بانو محسنی به‌درستی نوشتند باید همان *بواز* باشد که نادقیق شنیده و یا ثبت شده‌است. و شکل نوشتاری درست این *بَواز* باید به صورت *به واز* باشد؛ حرف اضافه ba + vāz .

۵. *واز* چنان‌که بهتر از بنده می‌دانید، بن مضارع ساده از مصدر *وشته* (vašte) است است.

۶. *به واز آلکه* : شروع کرد به جست و خیز کردن، دویدن آغازید، ناگهان شروع به دویدن کرد (از سر شادمانی یا هراس و ترس و ...) و ...

[۸/۲،‏ ۱۶:۳۱] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
یا در چنین موقعیتی به کار می‌رود:

*ا/ ئه رمشه‌اشکا گا چشت آبه؛ ده چه* *دۊزمی دوئه‌نبو.*

این نمونه و مصادیقی از این دست غیرممکن بودن جلوگیری انجام کاری را توسط شخصی یا موجودی می‌رساند؛ حالا چه آن کار خطرناک باشد یا غیرخطرناک.

[۸/۲،‏ ۸:۴۳] #مریم_محسنی_ماسال:
یک چیستان داریم
دنگ و دونگ و تنگه بره
ایسبیه اسب و زرده کره
جوابش نره هست
دنگ اینجا هم آمده
به معنی صداست
ختیمه دنگ بیمه دا صب
خوابیدم بیحال یا مدهوش افتادم تا صبح
[۸/۲،‏ ۱۳:۴۶] #کوهزاد:
خشه وختو زیرونه روزیگار گردی را پیمه

درمورد چیستان مطرح شده بالا
دیگر گونه یی که سمت ما وجوددارد .

شتنک شتنک تنگه بره
ایسپیه اسب و زرده کره

این جیستان معنی " نره " را ندارد

برای " نره "👇

سر سره یو نر نره
سر به دده گل دره

" داریباغ "

#دکتر_فرزاد_بختیاری:
درود کوهزاد برا

در شکل نقل شده بانو محسنی، *دنگ ** *و دونگ* به معنای *نره* نیست؛ بلکه به معنای صدایی است که در نتیجه *نره لایی* / *نره لوئه* شنیده‌می‌شود.

*شتنک شتنک* ولایت شما هم می‌تواند بیانگر همان صدا باشد. این واژه شاید همان است که در ولایت ما به‌صورت *شترخت* (šətəraxt) شنیده‌می‌شود و قاعدتا باید اسم صوت باشد (برداشت بنده است).

[۸/۲،‏ ۱۴:۳۱] #منصور_بلوری_گشت:
با درود
من اینجوری شنیده ام
ام چ: شرتنگو شرتنگو تنگ بره
ایسپیه اسبه زرد کره
منظورشان هم
نره وماست وکره است
باتشکر _ بلوری گشت

#سارا_روحانی:

تَکو تُکو تَنگه^ بَره
ایسبیَه اسبَه^ زَردَه کرَه

یعنی کوزه ی گلی ( نره ) ماست
و آب می‌ریزنند و بعد از طی مراحل
تکان دادن ، کره و دوغ حاصل می‌شود

#زبان_تالشی_گویش_رضوانشهر # ۷۱

۱- چتین ( Čatin ) سخت / مشکل
۲- چیرات ( Čirāt ) اخمو / چهره در هم
۳- چلَه ( Čəla ) چکه /. قطره
۴- چلفت ( Čələft ) زمین نرم و آبکی چسبناک
۵- چیری ( Čiry )ظرف مسی برای دوشیدن شیر
۶- چَتو ( Čatu ) طنابی که با پشم گوسفند یا بز بافته می‌شود
۷- چومبَه ( Čumba ) زایده باریک چوبین که میوه را به شاخه وصل می‌کند
۸ - چپَه ( Čəpa ) محلی برای خشک کردن جو
( ژَه ) و آماده کردن و بردن به کارخانه که در
قسمت فوقانی اتاق خانه های قدیمی دودی بود

#گرد_آورنده_سارا_روحانی
منتشر شده در کانال تالش واژه


[۸/۲،‏ ۱۵:۱۹] #شهریار_پور_محمد: سلام
تشکر از زحمتی که کشیدید
شماره ۸ ما چیفه/ chifah میگیم
شماره ۴ هم چ^نفت ch^naft

#معصومه_اپروز :
واژه چولافت هم داریم čolăft که به معنی زمین نرم و هموار که فرقش با چنفت در اندازه آبگیر بودن زمین است زمین چنفت در واقع زمینهای باتلاقی هستند اما چولافت زمینهای قابل سکونت ولی دارای آب فراوان و در مواقع بارندگی آب در آن ناحیه جمع میشود

[۸/۲،‏ ۱۵:۳۵] #منصور_بلوری_گشت: با درود
چیری: c^ri:وسیله ی مسی برای جابجایی آب
چره:c^ara: دوک نخ ریسی
چری: c^ari: فعل سوم شخص،
می چرد
چتین:c^atin: چندش آور ،[سخت و مشکل]
چاشو:c^asav: نوعی چادر
چرش:c^r^s: تراوش کردن چرک از بدن، ریزش آب از صخره
چینپا: c^inpa: نوعی برنج پا کوتاه،
گِرده

ویچیر: vic^r: جایی که آب چون آبشاری کوچکی به زمین می ریزد

چیله:cila: به اول دیماه تا دهم بهمن
چیله ی بزرگ گفته می شود گویا از همان عدد چل گرفته شده باشد،
بیست روز آخر بهمن هم چیله ی کوچک می گویند
چاچ: ^c^ac: نوعی گیاه وحشی که دونوع است پرزدارو بدون کُرک که برای درست کردن ترشه تره (نانخورشت محلی) درست می کنند

بلوری، از گشت


#اسماعیل_دوستی_خوشابر :
چتینِرَه؟= برایت سخته
چَتینشون=برایشان سخت است
چتینیشَه=برایش سخت است
چتینَه کار=کار سخت

*شهریار برام*

امی تقدیم کرم شمه ختمت که تالشی داشته‌ئون و چه زومونی را دیل سونه.

*حروف ویژه آوانویسی برای واژه‌ها و عناصر تالشی*

(احتمالا پیشتر برخی از خوبان زحمت این کار را در همین گروه کشیده‌اند.)

ب: b (باسکم: bāskam)

پ: p (پرد: pard)

ت، ط: t (تری: təri، طاهیره: tāhira)

ث، س، ص: s (کیومرث: kayumars، سر: sar، صمد: samad)

ج: j (جیوشته: jivašte)

چ: č (چم: čem)

ح، ه: h (حسن: hasan، هرای: harāy)

خ: x (خرف: xarf)

د: d (دیل: dil)

ذ، ز، ض، ظ: z (لذت: lazat، زم: zam، حاضر: hāzər، ظاهیر: zāhir)

ر: r (رغن: rəqən)

ژ: ž (ژنگ: žang)

ش: š (شنار: šanār)

غ، ق: q (غنی: qani، قاسم: qāsəm)

ف: f (فتر: fətər)

ک: k (کیل: kil)

گ: g (گمی: gami)

ل: l (لر: lar)

م: m (مرجو: marju)

ن: n (نون: nün به معنای گم)

و: v (ورگ: varg)

ی: y (یال: yāl)

همزه (الف)، ع: ? (اسب: asb?، علی: ali?)

مصوت کوتاه -َ : a (خَرف: xarf)

مصوت کوتاه -ِ : e (نِر: ner)

مصوت کوتاه -ُ : o (در تالشی جنوبی این مصوت وجود ندارد و بیشتر در تالشی شمالی به کار می‌رود. در تالشی مرکزی هم بعید است که وجود داشته‌باشد. مثال از تالشی شمالی با کمی احتیاط: دو: do به معنای درخت و شکلی از دار)

مصوت بلند ا : ā (داز: dāz)

مصوت بلند ی : i (سیر: sir)

مصوت بلند و : u (سور: sur به معنای شور، پرنمک)

مصوت بلند ۊ : ü (دۊ: dü)

*چند نکته:*

۱. علامت همزه و ع، یعنی ? معمولا بنابر دلایلی در آوانویسی رعایت نمی‌شود. مثال: علی (ali)، عشق (ešq)، اسب (asb) و ...

۲. صامت‌های نرم تالشی را باید با آورد y کوچک در بالای همان واج نشان داد؛ اما متاسفانه امکان رعایت این نویسه در صفحه کلید انگلیسی‌ها بیشتر گوشی‌ها وجود ندارد.

۳. گاهی در تالشی واجی شنیده می‌شود که نه همزه است، نه y و نه h. این واج را گاه می‌شود با w نشان داد. مثال: کوئه (kua/ kuwa).

[۸/۲،‏ ۱۷:۱۷] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: یه سوال هم دارم
در مورد این ساختار صرفی:
مصدر + صرف فعل کَردِه

مثلا:
آرَسِه نِکَرٚم (ārase nekarəm): نخواهم رسید

هَردِه کَردٚرَه؟ (harde kardəra): (غذا) خوردی؟

می‌شه گفت ساختار آینده‌ی‌ نزدیک هستش؟ (آینده‌ی ساده یا آینده در گذشته و ...)
[۸/۲،‏ ۱۷:۵۳] #دکتر_فرزاد_بختیاری: دقت نظر حضرت‌عالی در ارتباط با گروه‌ فعلی تالشی و ساختمان و گونه‌های مختلف آن، فوق‌العاده و بسیار آموزنده است فرهیخته مرد.

*آرسه نکرم:* نمی‌رسم، نخواهم رسید.

بله؛ به نظر می‌رسد آینده نزدیک است.

*هرده کردره:* خوردی
و ...

هم بله؛ می‌تواند آینده در گذشته‌باشد.‌

#زلیخا_صبا_ماسال :
پخت و پخ :Pəxt :pəx: ترس دادن وحرکتی برای ترساندن

پخته :Pexəte:فراری دادن

پخلته ناره :Pexalta nara : ناله کردن همراه با جان کندن

چخیسته :čəxiste: اهسته ناله کردن

چخ ناره :čəx Nāra: ناله کردن در موقع غلتیدن به اطراف

هف کچلونHafkacalun:
کنایه واصطلاح. برای جمعی که سروسامان ندارند و هر سری یک صدایی دارد
زلیخا صبا ماسال

سشولون /سه شولون. Se šav lun

یک ماه ونیم از تابستان یعنی روزهای 15 و 16 و17 مردا د ماه را سشولون می گویند قدیم ها خانواده های دامدار کشاورز ییلاق وقشلاقی دوبنه یا دودسته می. شدند
یک دسته یا یک بنه بعداز سشولون در ییلاق می ماندند وبنه دیگر به گیلون می رفتند. برای کار کشاورزی در سشولون باران شدیدی شروع به باریدن می کرد که تا یک هفته ادامه داشت. که به آن سشولونه وارش می گویند بعد از سشولونه وارش هوا کم کم روبه خنکی می رود. تابستان از تک وتا می افتد
نگارنده صبا

واجه واج_ ۱۴۰۱

واجه واج(واژه نامه تالشی):
[۷/۲۹،‏ ۱۴:۱۴] #سعید_بشری_ماسال: شِر°تِه پِرتیه کار: کاری که بدون دقت و بی کیفیت انجام شده.
شرته پرتیه غذاییش تنتنده پَتشه ،نوشه چوون جولو.
[۷/۲۹،‏ ۱۵:۴۶] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود
لٚرتَه پٚرتَه lərta pərta:جان به لب رسیدن از دست طرف
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۲۹،‏ ۱۵:۵۱] #شهریار_پور_محمد: ا^سبه چی

غذایی که برای سگ آماده می کنند
این غذا هم جداگانه پخته می شود و هم از مخلوط غذاهای پس مانده سفره بدست می آید

ا^سبه چی مناسب برای خوردن آدمها نیست

در گفتگو های عامیانه تالش به غذاهایی که ظاهر نا مناسبی دارند و خوردنش حس خوبی ندارد به کنایه ا^سبه چی گفته می شود
[۷/۲۹،‏ ۱۶:۰۲] #شهریار_پور_محمد: ا^سبه رو/ا^سبه دیم:
بی حیا و پر رو

ا^سبه چی:
غذای سگ
[۷/۲۹،‏ ۱۶:۰۵] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود
سٚپَه دیم səpa dim:سگ صفت
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۲۹،‏ ۱۶:۰۹] #مریم_محسنی_ماسال: زبان تالشی گویش ماسال
۱- شرته پرته šərta pərta : شلخته، نا مرتب
۲- لرته پرته lərta pərta : غذای خیلی نرم و وارفته
۳- لرته lərta : غذای نرم، ژله، لرزانک
۴- شیله پلا šilla pəlā : پلوی نرم
۵- پدوئه pedue : جدا شدن پلو از دیگ، قالب کردن، بار کردن
گرد آورنده مریم محسنی ۶۸۹
و_ن
🌺کانال واجه واج🌺
@vajenameh_taleshi
[۷/۲۹،‏ ۱۶:۰۹] #زلیخا_صبا_ماسال: چه دسی پته اسپه پیشی بنی نی هره
یعنی دستپختش را جلوی سگ بگذاری نمی خورد
چه زندگی اسپه زندگییه
یعنی زندگی سگی دارد
اسپه صب اشتن جا اشتن دومی نه دروفو
یعنی سگ صبح جایش را با دمش جارو می زند
ای لِس چه سره ای لس اسپه سر
یعنی یک چوب سر آن است یک چوب سر سگ
اسپه اشتن سرا کو زور داره
یعنی سگ در حیاط خودش زور گو است
اینها همه کنایهایی در باره سگی است که برای انسان آورده می شود
زلیخا صبا. ماسال
[۷/۲۹،‏ ۱۶:۱۲] #مریم_محسنی_ماسال: تالشی گویش ماسال
۱- رو ru : رو ، غذای سگ
۲- اسبه رو əsba ru: روی سگ، سگ رو، پررو، غذای سگ
[۷/۲۹،‏ ۱۶:۱۴] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود
لٚرتیئِه lərtie:له شدن
لٚرتووونِه lərtuvune:له کردن
لٚرتووونیئِه lərtuvunie هم هست یا ما بین ایناست یا معنیش با له کردن یکیست
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۲۹،‏ ۱۶:۱۶] #شهریار_پور_محمد: اسبه اسبه گته
دلازه کری را روز آبه

سگها بجان هم افتادند
گدا خوشبحالش شد
[۷/۲۹،‏ ۱۶:۲۰] #زلیخا_صبا_ماسال: اسپه ترسه عیب نییه
یعنی از سگ ترسیدن عیب نیست
پیله دریا اسپه دلیشته نه نجسد نا آبو
یعنی دریای بزرگ با لیس زدن سگ نجس نمی شود
زلیخا صبا ماسال
[۷/۲۹،‏ ۱۶:۲۴] #شهریار_پور_محمد: اسبه روز :

زندگی سگانه و نابود شده
[۷/۲۹،‏ ۱۶:۲۸] #زلیخا_صبا_ماسال: اسپه دومی شون هف سال قالب دَوَسته آکردشونه ویندشونه هنی پشه
یعنی دم سگ را هفت سال قالب گرفتند. وقتی باز کردند دیدند کج است این را برای کسانی می آورند که اخلاق بدشان هر گز تغییر نمی کند
زلیخا صبا ماسال
[۷/۲۹،‏ ۱۶:۴۶] #منصور_بلوری_گشت: زرده اسپه شالی برایه

سگ زرد برادر شغال است

درمورد دشمن موذیانه بین افراد ورنگ پذیری آدمها گفته می شود
🦮🦮
منصوربلوری_ گلگشت
[۷/۲۹،‏ ۱۶:۵۸] #کوهزاد: دوروت

خوراک سگ گله . اسپه روزی

اسپه لاو کره . کسیکه حرفش خریدار ندارد

اسپه شیوار ویسَره .. چون سگ به آدم میپرد

چمن سرا اسپه نیه . چون سگ سرایم نیست

و....

البته اینها هیچ کدام از زیبایی و وفاداری و ارزش سگ نمی کاهد

اصطلاحات است که بکار برده میشود

سگها هم چون انسانها خوب وبد دارند
[۷/۲۹،‏ ۱۷:۱۵] #منصور_بلوری_گشت: نیمه گرَ اسپه: 🐕 سگی که جرات حمله کردن ندارد

اسپه روزی: غذا سگ چوپان که شامل نیم دانه ای از برنج نامرغوب است

ینک اسپه روزی پِ ییره: کنایه این است زنش غذای خوبی نپخته است!!!!

اسپه کته: سگ توله، بچه سگ

اسپه،اسپه گر، گدیه کری را روز آبو:
سگ ها به هم می پرند، گدا به نونش
می رسد، یعنی کاری با او ندارند،

اسپه لاو کر: سگ عوعو می کند، حکایت ازحرف بیهوده است

منصوربلوری _ گلگشت(گشت،اژدغاجو وکردمحله)

#سعید_بشری_ماسال :

دِله : سگ ماده
فالَه اِسپه: سگ ماده آماده جفت‌گیری
نونه گِره اِسپه: سگی که بدون سر و صدا از پشت به انسان انسان حمله می‌کند.

بنَما گا :bənama ga چَن مونده كرَهَ گا

گویش_تالشی_ماسال
چکله: čakala
چَکَله وسیله ای چوبی برای حمل گل، خاک و ....
#حسین_زاغی_ماسال

[۷/۲۹،‏ ۱۶:۵۰] #علیرضا_پناهی_عنبران:
چَکَلَه
تالشی/نمین_عنبران

[۷/۲۹،‏ ۱۶:۵۶] #منصور_بلوری_گشت:
چکلت:caklat: وسیله ی چوبی دسته
دار برحمل خاک وکل وسنگ فله ای
هنگام کار
گشت. بلوری
[۷/۲۹،‏ ۱۷:۲۲] #مریم_محسنی_ماسال:
چکله čəkəla : چمباته
چکله نشته čəkĕla nəšte : چمباتمه زدن
چَکَلَه čakala : وسیله ای در بنایی و حمل و نقل وسایل به جای فرغون امروزی

چیلِم=کرکس/دوستی_خوشابر

#سارا_روحانی_رضوانشهر :
چیلیم čiylim / کرکس

#وحید_علیپور_شفت :

آوَهَ گونى :avá gooni
بيمارى ورم پستان
تالشى لهجه شفت

#حسین_زاغی_ماسال:
[۷/۲۹،‏ ۱۸:۳۹] #حسین_زاغی_ماسال:
*ور پنده موچ*
باید این باشه
[۷/۲۹،‏ ۱۸:۴۵] #وحید_علیپور_شفت:
ايسپى پر :شفت
[۷/۲۹،‏ ۱۸:۴۸] #اسماعیل_دوستی_خوشابر:
ما به این میگیم (گَندِمَه هَرو )فکر کنم
#بهنام_ن_ماسال:
وره موچ
این پرنده وقتی در ارتفاعات برف می بارد به مناطق جلگه ای می آید

وَرَه بِرَ موچ=زنبور خوار/زمانی که بیرون میاد یعنی زمان چیدن پشم بره ها فرا رسیده.../دوستی_خوشابر

[۷/۳۰،‏ ۱۶:۴۲] #زلیخا_صبا_ماسال:
خدا چارواداری راه دار مکره Xədačarvădăriradărmākrə
خدا هیچ چار وادار ی را راه دار نکند : این مثل را برای کسانی می اورند که که اول در کاری خودشان از دست کار گزارانش در ستم بودند وبعد عهده دار همان منصب شدند وهمان ستم هارا بر دیگران روا داشتند

بری بنی واش بو آژره یه :Bāri bəni văšbùăžaiā
علف زیر در لگد مالی شده :کنایه است به کسانی که کسان وخویشان خود راقبول ندارند وبیگانه پرست هستند

گا کوله تا گا بوبو چه صائبی دیل او آبو :Găkulā tă gă bubù če săeidil ăvăbu
گوساله تا گاوشود دل صاحبش اب می شود
این مثل را وقتی می اورند که برسانند وبگویند زحمت ومرارات وتربیت از کوچکی تا بزرگ شوند بسیار است وساده نیست
زلیخاصبا ماسال
[۷/۳۰،‏ ۱۶:۴۳] #انوش_نازیابی_فومن:
اشتن چمی نیم ایزگره ویچیندشه
یا شالی مر دمان. ژندشه
(موش مردگی زدن)
از کنایات تالشی

[۷/۳۰،‏ ۱۶:۴۳] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی:
سلام و درود
*چه دَن شته بو ده* : دهنش بوی شیر میده ، کم سن و سال و کم تجربه ست
*چه گردن خو کلفتیه* :
گردنش به کلفتی گردن خوک است ؛ قوی هیکل و زورمند ولی بی غیرت و بی تعصب
[۷/۳۰،‏ ۱۸:۰۶] #سعید_بشری_ماسال:

۱.نَره داری انجیل بِه: یعنی همه از کسی سواستفاده کنند.
از دِه بیمه نره داری انجیل ،همه مِکو توقع دارن!
۲.آوی فو دکره هَره: خیلی مبادی آداب هست.
۳.همه را باز خونو اَمه را کوره قوقو:
کاربرد در موقعی که یک شخص کم اهمیت از نظر ما از ما انتقاد می‌کند .
گویش ماسالی

#ضرب_المثل

[۷/۳۰،‏ ۱۸:۲۷] #بهنام_ن_ماسال: ۱_چمن گازه بنی ایشمارده شه:
تعداد و بیخ و بن دندان های من را شمرده
کنایه از اینکه به کسی انقدر رو دادم که با شناخت از خصوصیات و اخلاقیات من در حال سو استفاده و سود جویی از من است

۲_چه ننه/دده مرده نییه:
مادرش نمرده است ک...

کنایه از کسی که انتظار انجام کار از ایشان بعید است و انجام نخواهد داد و مخاطب انجام این امر رو از ایشان غیر محتمل می داند

۳_چمن دده/ننه مرده نیه
پدرم/مادرم نمرده که

کنایه از اینکه عرضه دارم و از پس این امر بر خواهم آمد
[۷/۳۰،‏ ۱۸:۴۵] #سارا_روحانی_رضوانشهر: چَی گَ^ شتَه بو بدایَه
دهنش بوی شیر می دهد
یعنی کوچک و کم سن و سال می‌باشد

۲_ بَرجَه بنیِ واش بواَژرَه^
علف کنار پنجره لکد مالی شده است
یعنی کسانی که افراد نزدیک خودشان را قبول ندارند

۳_اسبه اسبه گته دوزگری را روز آبه
سگ ها همدیگر را گرفتند .. برای گدا خوب شد
یعنی از دشمنی دو نفر ... سوءاستفاده کردن

۴_چی وینی بیگری چی نفس بَرَش
اگر بینی اش را بگیری ..نفسش می‌رود
کنایه از نحیف و لاغر بودن طرف می‌باشد
۵_چی گوش خل نی
گوشش سوراخ نیست
به کسی گفته می‌شود که حرف دیگران برایش تاثیری ندارد و حرف فقط حرف خودش

۶_چی گردن خو گردنی بمندی
یعنی گردنش همانند خوک کلفت و فربه است
کنایه از آدم تنبل و بیکار

سارا روحانی گویش رضوانشهر
[۷/۳۰،‏ ۱۸:۵۵] #علیرضا_پناهی_عنبران: ۱.بٚزَخچَه هٚمبَه وٚرَش گَتَه
(Bəzaxča həmba vəraš gata)
هیچی سرجاش نیست بزرگی کوچیکی از بین رفته،کنایه از بی احترامی
توضیحات
همبه /کوزه ای بزرگ برای نگه داری آب
بزخچه/ کوزه ای کوچک برای مصرف آب
ورش:جاشو
گته/گرفته
زبان تالشی/نمین_عنبران

[۷/۳۰،‏ ۱۹:۲۵] #عاشوری_شولم_فومن:
۱- چمه گالیش چِه پا را پیلَه
کفش من برای پایش بزرگ است
یعنی در حد و اندازه من نیست

۲- کرا کون و پَستَکِه لَ لَه ژَنه
دارد نی را سر وته می زند
یعنی کار را دارد برعکس انجام می دهد ( وارد به کار نیست)
۳- چه فانوسی کونَه خلَه شَه نته خروشی نَه دعواش گته .
ته فانوسش سوراخ است رفته با فروشنده نفت دعوا گرفت ( که چرا به من نفت کم فروختی)
کسی که اشکال از خودش است اما دیگران را مقصر می داند

تالش فومن ( شولم)
#شیرمحمدعاشوری
[۷/۳۰،‏ ۱۹:۲۶] #مریم_محسنی_ماسال:
زبان تالشی گویش ماسال
۱- دوروئه وا که سیسته هیکسی باور نکرده
durua vā ka sista hikasi bāvar nekarda
خانه دروغگو سوخت کسی باور نکرد
معادل چوپان دروغگو
۲- دده دوئه ژن شیرن نی ژنی بی اشته را ببره دا ای را شیرن بوبو
dada dua žen širən ni ženi bi əšta rā bəbarə dā ay rā širən bubu
زنی که پدر انتخاب می کنند شیرین و مورد پسند نیست ، زن را باید خودش انتخاب کند تا شیرین و‌ مورد پسند باشد
بی ارزش دانستن چیزی که به راحتی به دست آمده باشد.
۳- دزدون سرکردیما ، اسه د مه دزدی نبرن وان چه پا صتا کرده
dəzdun sarkardaymā , əsa de mə dəzdi nebarən, vān əštə pā sətā karə
رییس دزدها بودم ، الان مرا به دزدی نمی برند ، میگویند پاهایش صدا دارد یعنی کنترل پاهایش را ندارد و بر زمین می کشاند
کسی را که از عزت انداخته بدانند و شجاعت و بی باکیش را از یاد برده باشند .
۴- دار وا آسون چمه حریف نی ، چمه تن مه دبره
dār vā āsun mə harif ni čəma tan mə dabərə
درخت می گوید آهن نمیتواند مرا ببرد ، فامیل من مرا می برد.
غریبه با ما کار ندارد ضربه را فامیل می زند
۵- دار مرا کاره رز پشو
dār mərā kāra raz pešu
درختم کجا بود تا درخت انگور از آن بالا برود
در مقابل درخواست و پیشنهاد نا معقول گفته می شود .
گرد آورنده مریم محسنی ۶۹۰
و_ن
🌺کانال واجه واج🌺
@vajenameh_taleshi

#ضرب_المثل

۱.گٚردٚم دَروستِه اٚشتان سَه کۊنَه شالو ماندیم
(Gərdəm dəruste əštān sa küna šālu māndim)
کنایه از کسانی که خودشان را فدای دوستان و جامع می کنند در حالی که خودشان غرق مشکلات شخصی خود هستند
ترجمه
همه را آراستم(بزک)کردم و خودم بی شلوار ماندم
زبان تالشی/نمین_عنبران
#ضرب_المثل

[۷/۳۰،‏ ۲۰:۰۵] #حسین_زاغی_ماسال: *زبان_تالشی_گویش_ماسال*

1- *لالَه كوكو مونُـو* :
Lāla kōkō mōnō
مانند فاخته‎ي لال شده است.
از یک فصل و زمانی به بعد ،فاخته دیگر آواز نمخواند،کنایه از این است،طرف عهد کرده راجع اون اتفاق یا موضوع سخنی نگوید.
-----------------------
2- *بُولي بي روكي كو پيچ دوئِه*:
Boli bi rōki kō pič dōa.
بول حلقه ای(طناب مانند) ،که از سر شاخه های تر و قابل انعطاف درختان را پیچانده ،درست می کنند.
کنایه از آن است،که تربیت و آموزش باید در زمان کودکی و نو نهالی اتفاق بیافتد.
-----------------------
3- *أوَختي إريا وُ سُوئَـه ليو، ألان گَرمَه وايَـه وُ پوستَـه ليو*:
A vaxti eriyā O sōa liv, alān garma vāya O pōsta liv.
آن وقت­، زمانِ توت­ فرنگي بود و زمان شادابي و وفور گُلپَر، الآن، زمانِ خزان است و باد گرم.
کنایه از آن است،که زمانی وفور نعمت بود ،اوضاع بر وقف مراد،الان دوران نداری و سختی و ریاضت کشیدن..
------------------------
4- *خدا خَری شناسه ای شاخ نده*:
Kəda xari šənasa ai šax nəda
خدا خر را می شناسه،که بهش شاخ نداده
کنایه از آن است،که خدا به اندازه ظرفیت و دانایی افراد ،و در راه درست بکار بردن داشته ها به آدم ها امکانات اعطاء می کند
-------------------------
5- *سیا اِسبَه گَفی نَه وارش نه بو*:
Siya espa gaming na vareš nebo
به حرف سگ سیاه باران نمی آید.
معنا این است،که خداوند ،به دعا و نیایش و خواسته های ناحق و افراد غیر موجه ،اعتنابی نمی کند.
------------------------
6- *راستَه گَف همیشَه تِله* : َ
Rasta gaf hamiša tela
حرف حق همیشه تلخ است.
کنایه این که،گفتن حرف حق و درست،برای شنونده مقصر تلخ و ناراحت کننده است.
-------------------------
7- *چِه زورفَخَت اَمَه رَسه*
Ča Zur faqt ama arasa
زور او فقط به ما می رسد
کنایه از وقتی کسی که حریف دیگران نمی شوند عقده خودرا به ناحق سر افراد ضعیف تر از خود پیاده می کنند .
#حسین_زاغی_ماسال
@vajenameh_taleshi
[۷/۳۰،‏ ۲۰:۰۶] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: ۱: آموختَه‌ بازی کیجَه‌یَه
Āmuxta bāzi kija-ya
جوجه‌ی باز آموزش‌دیده‌ایست (شاید هم آموخته‌باز به تنهایی خودش معنی بده، دوستان اگه مطلع هستند لطفا بگن)
کنایه از زبل بودن

۲: دَه مَن گو نَه قَلیَه‌نار نییَرٚه
Da man gu na qalyanār niyarə
با ده من ... صبحانه نمی‌خوره
کنایه از فیس و افاده‌ای بودن

۳: فٚتٚرَ مایِ پاییز دٚرِه کٚرا اٚم کاری مٚه را کَرٚه
Fətəra mā-ye pāyiz dəre kərā əm kāri mə rā karə!
هنگام ماه ازگیل پاییزی قراره این کار رو برام انجام بده
کنایه از دیر و یا بدموقع انجام دادن کاری (که قرار بوده انجام بشه)

۴: مٚزری مَژَن، مٚزر اٚشتَن اٚشتَن ژَنٚه!
Məzri mažan, məzr əštan əštan žanə!
(بچه) شیطون رو نزن، شیطون خودش خودش رو می‌ژنه!

#مثل #کنایه #اصطلاح
[۷/۳۰،‏ ۲۰:۵۹] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: 🙏🏻
_ *دَری سَری واش بو آژَیَه/بَری سَری واش بو آژَیَه*: علف جلوی در لگد خورده است( بوآژَه به علفی میگویند که لگدمال شده و حیوان پس از بوییدنش ،آن را نمیخورد)
کنایه
_*آوی فی دَکر خنج* : آب را فوت میکند و بعد مینوشد
حساسیت و دقت بیش از حد، بیش از حد مبادی آداب بودن(مینوشد : خنجxənj)
[۷/۳۰،‏ ۲۱:۰۲] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: _ *خَری حریف نیه پالونی کوفو* : حریف خر نیست و پالان را کتک میزند
یعنی حریف مقصر اصلی نیست و فرد بی گناه و تقصیر رو مورد ملامت قرار میدهد
_*چِئی اَسبی سوار آبه پیاده آبِیه* : سوار اسب او شدن مانند پیاده رفتن است
یعنی نمیشود به او تکیه و اعتناد کرد

*_وَرگه جگَر هَردَشه* : جگر گرگ را خور ه است
یعنی انسان نترس و شجاعی است
_*مگه سیه کو دَره اومَیرَه* : مگر از کوه سوخته آمده ای
به کسی میگویند که ولع خوردن و نوشیدن شدید داشته و تند تند غذا میخورد و مینوشد


#ضرب_المثل

[۷/۳۰،‏ ۲۱:۳۷] #منصور_بلوری_گشت: با درود
چیستان تالشی
ام چ؟
۱_ای کیجی کیجی، دْ کیجی کیجی
ای کلشکنه هیزار تاکیجی

آن چیست که یکدونه جوجه، دوتا جوجه، یک مرغ کُرج و هزار تا جوجه

کنایه از آسمان و ستارگان است

۲_ چیز هشمی ویندمه، دشتی کو
چه سری دبرین، دواره زنده آبی

عجایب چیزکی دیدم دراین دشت
سرش را می بریدند زنده می گشت
کنایه از بریدن علف است!!!

بلوری_ گلگشت_ شهرری
[۷/۳۰،‏ ۲۱:۴۲] #منصور_بلوری_گشت: با درود

۱_گرمه پله اَ سوته،سرده پله فو دکر
پلوی گرم سوزاندش، از ترس پلوی سرد را باد میدمد،
کنایه از فردی بسیار ترسیده باشد

۲_امه چ که: سیاپوچو دار پریه
آن چیست که: گربه ی سیاه روی درخت است،
جواب: خوشه ی انگورسیاه
[۷/۳۰،‏ ۲۱:۵۳] #سارا_روحانی_رضوانشهر: سارا روحانی

گردی را بلبل بَخَندی ..چمه را کورقو
برای همه بلبل می‌خوانَد برای ما جغد

کنایه از بد شانسیت که گریبانگیر
ماست

ام چیچیَه ...
اییا وَنگ بَکردی، خراکا ( خلخال ) جنگ
معنی : تفنگ

#ضرب_المثل

#گرد_آورنده_سارا_روحانی

ضرب المثل های #تالشی

گردی را بل^بل بَخَندی چمه را کورقو
gərdi rā bəlbəl baxandi čamarā kuraqu
برای همه بلبل می‌خوانَد برای ما جغد !!
کنایه از این است که همه خوش شانس هستند و ما کم شانس !!

مَویندَه دا اَویندَه آرَب هف سال قَتی ببی
Mavinda dā avında ārab hf sāl qati ārab
ندیده تا دیده شود هفت سال قحطی می‌شود
کنایه از آدم های ندید بدید و تازه به دوران رسیده است.. که هرگز سیرمونی ندارند و این امر باعث قحطی و تنگدستی مردم خواهد شد

۳_بَرجَه بنی واش بُواَژرَه^
Barja bəni vāš buažara
علف کنار پنجره توسط حیوانات لکد مالی شده است
کنایه از اینکه افرادی هستند که نزدیکان خودشان را قبول ندارند و بیگانه پرست هستند و این حالت بیشتر در مورد ازدواج کاربر دارد

۴_اسبَه اسبَه گته دَوزکری را روز آبَه
əsba əsba gata davzakari rä ruz äba
سک ،سگ را گرفت برای گدا خوب شد
کنایه از دشمنی و دعوا گرفتن دو نفر می‌باشد که بعضی ها از این دشمنی سوءاستفاده می‌کنند و باعث پیروزی آنها خواهد شد

۵_چَی گ^ شته بو بدایَه
čay ga šəta bu badäya
دهنش بوی شیر می‌دهد
یعنی اینکه کوچک و کم سن و سال است

۶_چَی وینی بیگری چی نَفَس بَرش
čay vini bigəriy čay nafas baraš
اگر بینی اش را بگیری نفس می‌رود
کنایه از زیادی نحیف و لاغر بودن طرف است

۷_چَی گوش خل نی
čay guš xəl ni
گوشش سوراخ نیست
کنایه از اینکه به افرادی گفته می‌شود که حرف دیگران برای آنها تاثیر و ارزشی ندارد و فقط حرف خودشان ملاک و مهم است

۸_چَی گردن خُو گردنی بمندی
گردنش همانند خوک فربه و کلفت است
کنایه از آدم گردن کلفت تنبل و بیکار

#تالشی_رضوانشهر_سارا_روحانی

مه را خر کاره که خراوه ویتسهِ :Mərăxər kăra kə xārăvā vitasə:
برای من ابر کجا بود که ویرانه را بپوشاند
برداشت این مثل برای عزیزانش می اورند برای من فرزند یا یار یا فامیل کجا بود که ان را برای وفدای دیگران بکنم

موینده تا وینده بو هف سال قطعی بو :Mavindā tă vindābu hfsălghātibu:
ندیده تا دیده می شود هفت سال قطعی می شود
کنایه از آدم های ندید بدید است که سیرایی ندارند و تا چشم ودلشان سیر شود سالها طول می کشد این است که جامعه اگر گر فتار این آدمها ی سیر ی ناپذیر شود به قطعی و تنگی گرفتار می شود
زلیخا صبا

[۷/۳۱،‏ ۱۶:۰۸] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: مثلا ما یه رسم از قدیم داریم مونده که همون کوچاکوچ هم میگیم بهش
موقع سفر به از آجور(قشلاق)به گیریَه(ییلاق) حتما باید کوچَه پِلا میپختن (که اکثرا فسنجون و مرغ محلی بود)و در بین اهالی و همسایه ها تقسیم میکردن و وقتی به ییلاق رسیدند آنجا هم غذا میپختند و به اهالی ای که قبل اونها اومده بودند غذا میدادند و خود نیز میخوردند...و در این قسمت غذا اکثرا(از برنج یک گوسفند چاق و چله از دام خود سرمیزند)و تا ساعتها شادی میکردند....
اما بالعکس نداشتیم یعنی از ییلاق به قشلاق نداشتیم این رسم رو چون معتقد بودند وقتی مهر ومحبت در کوچ به ییلاقات زیاد بشه سرما زودتر میره و دوباره فصل کوچ به ییلاق شروع میشه و....)
به نوعی کوچ به آجور را زیاد خوشحال کننده تلقی نمیکردند و دوست داشتند هوا همیشه گرم و ییلاقی باشه

#رسومات

رمج :Rəməj:نوعی گیا دارویی

#زلیخا_صبا_ماسال:
رمجه لیو (برگ) ا ین گیا ه را روی تاول های چرکی در گذشته می گذاشتند تا سر باز کند

2دودومه :Doudouma:حشره ای که دو دم داردوبیشتر درییلاق در جاهای نمناک و تاریک هست می گفتند ممکن است در شب وارد گوش شود

3 دور دی :Durdi:
اختلاف و آشفتگی
خدا مگزری اه کسی که مردمی مینی دور دی درنه
4
دمجه :Damja:زیر پا گذاشتن حریم و حرمت دیگرا ن
چده بضیئن امه دمجه کرن
5
خومبور:Xumbur: خزه
داری جانی سوزه خومبوره کرده

زلیخا صبا ماسال

#رسومات

#شهریار_پور_محمد :
برخی از واژه های آیین ازدواج و عروسی تالشان(ایل خاشه بر _ تالشلا/رضوانشهر) :
د^ل پیسته: خاطر خواه
ژنه خازی : خواستگاری
ها ویگته : موافقت گرفتن از خانواده عروس
قرارداد نویسی : جلسه قرارداد دو خانواده
شیرنی خوران : مراسم عقد در منزل عروس
رخت پچیه : خرید لباس برای عروس از طرف داماد و خانواده اش
پاکیت نویسی : جلسه نوشتن کارت دعوت از مهمانان
ب^رز و بره : مواد غذایی اهدایی قبل از مراسم عروسی از طرف خانواده داماد به خانواده عروس
ب^رز آویسی : مراسم پاک کردن برنج عروسی _ یک هفته قبل از مراسم عروسی
لافنده سری : انعامی که قبل از عروسی با تحویل گوسفند اهدایی داماد از خانواده عروس گرفته میشد
یاله عروسی : مراسم اصلی عروسی
خنه بندون : مراسم حنا بندان
د^رنگه چای : چای دورنگ که با دادن آن به دوستان داماد هدیه می گرفتند
زوئه سره : میهمانان دعوتی داماد
ک^له سره : میهمانان دعوتی عروس
ویوئه وری : مراسم عروس بران
رونما : هدیه ویژه پدر داماد به مناسبت ورود عروس
پشیا : تولیدات اهدایی هنر دست عروس خانم به خانواده داماد
#رسومات

[۷/۳۱،‏ ۲۱:۳۴] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود آقای شیرازی
یکی از رسم های که تو تالش دولاب بود...وقتی عروس را خانه شوهر می‌بردند و عروس دم در خانه می‌ایستاد تا یک نفر از فامیل نزدیک همسر کفش های عروس خانم را باید در می‌آوردند و عروس خانم نیز مبلغی به اون طرف به عنوان ( تعارف ) می‌داد و
عروس خانم تو خونه هم باید ایستاده می‌ماند تا زمانیکه پدر شوهر یک چیزی به آن هدیه میداد. ( معمولاً گاو یا گوسفند )
و سپس عروس می‌توانست بنشیند
[۷/۳۱،‏ ۲۱:۴۶] #شهریار_پور_محمد:
سلام
بله این رسم می‌تونه اسمش رونما هم باشه

[۷/۳۱،‏ ۱۸:۳۶] #زلیخا_صبا_ماسال: کرچی قرارداد بستن با زن کار گر برای نشاستن ووجین ؛دوار. که این کرچی ممکن بودگِرده یعنی تمام وقت باشد یا نیمه وقت
روز ه کار فقط کارگر برای چند روز بکار می گرفتن
یاور : همکاری اهالی محل در کارهایی مثل کشاورزی. یا امور باغداری و یا سربندی خانه به کمک لازم داشتن یاور می دادند
کوچا کوچ : کوچ کردن. از. قشلاق به ییلاق ویا بر عکس که این کوچ کردن در گذشته برای خود رسومی داشت.
میراو شاگر د هر محل برای آبیاری مزارع آن محل میراو شاگرد داشت

قند ه وشتن موقعیکه عروس وارد حیاط داماد می شد مادر داما با دوتکه قند بزرگ در جلوی عروس برا ی خوش آمد گویی این دوتکه قندرا بهم می زد و رقص می کرد بطوریکه این قندها خرد می شدند
کترا وشتن. با ز رسم بر این بود که مادر داماد دو کفگیر. مسی را بهم می زد رقص می کرد. تا می شکست که همان بدو ورود جنگ ودعوا دربین عروس ومادر شوهر اتفاق نیفتد
زلیخا صبا. ماسال

عروسیه بخش

عروسیه بخش وبورم در ماسال

در عروسی های گذشته از طرف فامیل های درجه یک داماد مثل پدر بزرگ ومادر بزرگ وعمو ی بزرگ ودایی اگر اولین نوه پسری ویا دختری بود برایش عروسیه بخش میدادند..عروسیه بخش که شامل گوسفند وبرنج صدری ودم سیاه وپارچه های نفیس یکی دوقواره و کله قند وشیرینی ودیگر م رسومات آن دوره بود آورده میشد وگوسفند را با حنا ومنگوله تزیین کرده وروی شاخ هایش نارنج میزدندووسایل دگر را در مجمعه میگذاشتند ویک چهار قد زیبا بررویش میکشیدند وبر روی سر به خانه داماد میبردند وبا این کار بسیار زیباو نیکو هم در شادی شرکت میکردند وهم کمکی در هزینه های عروسی بودند .

بورم که پارچه های زیبا ورنگی واز جنس ساتن واطلس بودرا برروی چوبهای دسته بلند دومتری که سه یا چهار شاخه ای درست کرده بودند بصورت درفش بسته وروی شاخک ها نارنج ویا سیب میگذاشتندواینه های کوچک بر رویش نصب میکردند وهمچنین چوراب ودست مال دست به آن آویزان کرده از طرف عمه ها وخاله ودایی وزن دایی وعمو به خانه داماد می آوردند.. منبع کتاب آداب ورسوم
زلیخا صبا ماسال
#رسومات

#انوش_نازیابی_فومن:

درود
او سالار
میراب
اوستا ور
اوستا ور شاکرد
هر کدام به نوعی
اوسالار از کل منطقه برای آب سرپرستی میکرد
جوسالار نماینده او سالار بود
میراب شاخه از از رود را سر پرستی میکرد
اوستا ور فقط یک محل را اداره می‌کرد
اگر محل بزرگ بود
شاگرد می‌گرفت
باید آب را با نگاه کردن به تمام نقاط زمین برای خشکی نوبه میداد
کتله آب را کسی حق نداشت دست بزنه اگر مزارع اش خشک هم میشد
هرکس تا فرمانی میکرد به دستور میراب باز داشت قانونی میشد
وخیلی حرفها که با نوشتن در گرو بسیار سخت است
#رسومات

۱- مجومه بری : măjomă bari : آیینی بود هنگام بردن عروس به خانه داماد، به این شکل که اثاث قابل حمل و شیرینی و ...را داخل تشتهای مسی با تزیین می چیدند و خانمها و دخترها بر سر خود می گذاشتند و با مهارت حمل می کردند و در عین حال با همان وضعیت رقص هم می کردند.
۲- تَپَه ژنی : tapah žani : چون در قدیم آلات موسیقی جز زرنا خیلی کم پیدا می شد و زرنا زنها هم با فاصله با زرناهای خود ساز می زدند و نقاره زن ها هم همراه انها بر نقاره های خود با چوب می زدند در خلال این وقفه بانوان با ریتم هیجان انگیز و با کف دست بر پشت تَپtap یا همان تشت چوبی می زدند و بقیه هم با کف زدن و رقصیدن همراهیشان می کردند.

تالش فومن( شولم)
#شیرمحمد عاشوری

[۷/۳۱،‏ ۲۳:۰۶] #علیرضا_پناهی_عنبران: هواٚستِه huıste :بله برون
هۊشتِمۊن hüštemün :شیرینی خورن
کینَه خٚنَختی(خانَختی) kina xənaxti(xānaxti) :حنابندون دختر
زوئَه خٚنَختی(خانَختی) zua xənaxti(xānaxti) :حنابندون پسر
یولَه وَیَه yula vaya:جشن عروسی (بزرگ و اصلی)
وَئی باردِه vai bārde: عروس برون
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۳۱،‏ ۲۳:۱۷] #زلیخا_صبا_ماسال: رسومات عروسی
ژنه خازی
صورته ویگری
رخته خری وطلا خری
رخته بری
نشون پکر
عروسیه بخش
بوروم
بره بری
خونچه برون
حینا بندون
بره سری
دوران
گِشه بری
کترا وشتن
قنده کله وشتن
عسله دسه
کمر دوندی
کلاه ژنی
کشه نشی.
جهاز برون

زلیخا صبا ماسال
[۷/۳۱،‏ ۲۳:۲۹]
#سارا_روحانی:

درسری یعنی عروس سردرمی ایسته تاازطرف دامادبه برادرعروس مقداری انعام (پول) میدادن
وایزمه وری که ازطرف داماد هیزم می اوردنح برای پخت غذای منزل عروس

#فرنگیس_قلیزاده_ماسال
۱-کرِچی (kəreči): بانوی
کارگری که در مزرعه دیگران با قرارداد کار می کرد.
۲- گردَه کرِچی (gərda kəreči): یعنی کارگر تمام وقت.
بانوی کارگر تمام کار مزرعه،
ازقبیل نشا و وجین و دوباره
را انجام می داد و مزدش که
مقدار معینی برنج بود در
فصل پاییز بعد از برداشت
محصول از صاحب مزرعه
می گرفت.
۳-ای وَر کرِچی (i var kəreči ): یعنی بانوی کارگری که دو روز درمیان دو روز برای صاحب مزرعه کار میکرد یک دوم مزد کامل را میگرفت.
۴-ای دَس کرِچی (i das kəreči): بانوی کارگری که سه روز در میان یک روز برای صاحب مزرعه کار می کرد و یک سوم مزد کامل را می گرفت.
۵- ویجین پانزده روز بعد از نشا، و دواره (dəvāra) یک هفته بعد از وجین انجام می شد.
دواره وجینی است که بعد از وجین اول مزرعه برای اینکه
اطمینان پیدا کنند که
علف هرزی در مزرعه
وجود ندارد، انجام می گیرد.
وجین و دوباره را بانوان
شالیکار با خواندن ترانه های
دستجمعی زیبای محلی
تمام می کردند
فرنگیس_قلیزاده
#رسومات

خاسه خدا نومینه
عروسیه رسم و روسوم
قدیم :ماسال
قدیمه زمونون هنتَه که
چمه پیلترون کو مَسَمه
واین قدیم کمال وزیرنگی
گِشه و زما وییر موهیما
گشه هرچی هونر ویشتر
بداری ای دسه سری برین
گشه وزما بیدونی که یندی
بوینن وگفی بژَنین یَندینَه
عروسی کرین به حکم پیلترون۰
اَ ماقِه وختی اِی نفر خای
کینه ئ اشتن زوئه بدَی
د'عاقیله ژنک یَنین کِینَه
دَ ده که داها کوگف دَرنن
وچَوون عقیده نی بزونون
اگه مَیل بدارین ها ویگِرین۰
بَدز هاویگته شین سورت
ویگرین۰
سورت ویگته رازما د ده
چن نفر عاقیله مردک و
محلی کیخدا همرا گرین
ای شَو ی شین سورت
نویسین۰
کیخدای محل سورتی ناری
کوقرآن،آوَینَه،چرا،مَرییَه،طلا
و رخت و ودییَر چیئی که
زما بی گشه را کاغذ دکَری
نویسی پیلترن مجلس نی
اَی انگوشت یا مهریا ایمضا
کَرین۰ هم شوی زما ننه نی
ای تییَه پارچه ایله دسمال
و ایله انگوشتر بَری گِشه
نشون پِکر کری۰
بَدزچَن روزشین ملاورین
که کوگِشه ایسمار/عقد
خونین دِه زما حق نداری
اشتن ژِن د ده که بشی
داعروسی بکَری واشتن
گشه کَه ببری۰
قدیمه عروسیین د^شود^
روز کمتر نینا البت بضین
هف شَووروزنی عروسی
کرین.
ماقه عروسی زما دده
بی بَره ینی گِشه که ای
شوی عروسییه خرجی
آدَی۰
بَره بَردِه راژِنَکِن اشتن تالشه
خلائون دَکرین رَنگینه مَجمَه
سَرپِنَین گِشه رابَرَه برین دا
ای شو نی هاکو عروسی
بیگِرین۰
زما ایلن هرکسی ایله بوروم
ومجمه ورین بورومی چه
سرا کو ژنین بضین که
دارندینا گوسنده مالی
گردنی رنگینه گومبول
ژنین چه وسروچه پشتی
حینا نه رنگ کرین وچه
شاخون کو نارنج ژنین
وبورومینه ورین زما که ۰


#فرنگیس_قلیزاده_ماسال

عروسییه شَوی بَدز سوره هَری
دورونه دیی که تمون آبی
زما اِیلِن جَم آبین دَس ژَنین
وبِندون بِندونَه خونینَه شین
گِشه حِینابِندون کَرین۰
سبا سبی نی سازنده غریبه
گشه بره پَردَه ژنی گِشه نَنه
نی اشتن برَمسِه بکَری چون
که دا اِی سال کرا گِشَه اشتن
دَدَه که نای بدز اِی سال بی
وَره وقَنده کله نه زما اِیلونه
بای دده که۰
گِشه بَرکَردِه را چِه برا بَری
سَری کو قرآن داری دا گِشه
چِه بنی کو بَرشی وزما بی
قرآنی سَری گشه برا را پولی
بَرَه سری بنَی۰ گِشه سَری ایله
اَورشمه سره دسمال که دآغ
واین ویدَین وایله اسب
زین کرین چِه گردنی رَنگینه
پوئه گومبول دَوندین گِشه
َاَی کونشاین روکه آوَینه کته
ئ نی چه پیشنی دَسمالی
سری کو ویرَزین ورا دَلکین
چه جییازه باری نی رَنگینه
مَفرَشون کودَچینین اسبون
کو آوندین۰
پیله ژِنکن زِینه اَسبی قمچی
ژنین اَسبه داونِه کرین نارو
دوم دلکین دا آرسین زما که۰
گشه که سرا دَشی چِه خسرگ
شادینه سفرَند آتش دکری
چِه سری گول و برزو وقند
پِکری کتراوشتن وقنده وشتن
کری۰
چِه خسوره سرپوره تفنگینه
گونلَه ویداری سازَنَده شادیه
ساز ژَنی زمادَدَه ننه گِشه
سرِانه که گِشه نه همرا شَینا
ایحترامینه دماغ سازه کرین
واوون که دیله نشاین دا
ناخاربدین.
گشه که خاین که دیله ببرین
چه دسی عسلی کو ژنین و
بری کفاینه سفتی آساین وبدز
زماو چه دده ننه نی چه دسی
عسلی آلیسین۰
بدزکه دیلَه نشته خونه بی گشه
ای وَر گا مال یا زمینه پله ای
بدَین دا بنشی۰
گِشه کمری دَسمال دَوندین بی
چِه خیوَر آکری اَی رو نما بدَی۰
گِشه کَشه اِیله زوئه خردَن آدیَن
که چِه اولنه خردَن زوئه ببو۰
بدزگشه نی بی ای جفت رنگینه
گوروه کته خردنی آدی اینه
کشه نشه گوروه واین۰
بَداز گِشه خیور بی کلا گشه
سری بژنی بوای ای کینه،
اشتن سری بژنی بوای هف زوئه ۰
گشه خسرگ نی بی آوینه وَرون
چرا وَرون تارف آدَی
بَدز ای رسمی استا که زما سرِن
بی ایچی گشه ننه که کو
بدزدین و بوئرین زما ننه
آدَین تارف ویگرین اَ چییَتِه
گشه اشتن که کو غَم هَری
قَبه چی بی د'رنگه چایی بدَی
گشه وزماکو تارف ویگری
جَوونن کیشتی گرین اَون
بوروم آدَین۰قبه چی وپاگردِن
نی ایله بوروم تارف ویگرین
مابَقی بورومِن گِشه شن بین۰
قَدیمه عروسیین مَحَلیه رنگینه
خلانه وییر چاکو قشنگینا
ماسال :فرنگیس قلیزاده
#رسومات