واجه واج ۸/۱۵ - ۸/۱۷
واجه واج(واژه نامه تالشی):
[۸/۱۶، ۰:۰۴] #بهنام_ن_ماسال: غلامرضا عقلایی:
تالشه واژه ان باحرف آ
درگویش فومنات
آ: می اید
آبو : باز می شود
آچق: نمایان شدن
آتار: رنده
آتار ه. : تراشیدن
آتنییه: ریشه دوانیدن
آتلسیم :جان به لب رسیدن
آتسه: بی قراری
آژه ؛محل زندگی بره ها
آژن : فروکردن بژن آژن
آژی یه : نجات پیداکردن
آو:آب
آوکش: آبکش
آوخونه: آب خانه درگهواره قدیمی
آونیس : آبدار
آسسا : می مالد
آسره ؛ سرد شدن
آبسته :بار بستن
آبره : می برد
آبرازه: برازنده بودن
آپره : فرار می کند
آپرازه: تکیه دادن
گردآوری : غلامرضا عقلایی
@vajenameh_taleshi
[۸/۱۶، ۰:۱۰] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود
اتفاقا یکی از معانی فعل «تسه» (البته نه اون تسه که به معنی داغ شدن هستش، منظورم اونیه که به معنی خفهشدن هستش) میتونه بیقراری و یا کلافگی باشه
واسم جالب بود، خواستم بدونم آیا کسی اطلاعات بیشتری داره
[۸/۱۶، ۰:۱۳] #بهنام_ن_ماسال: راستش من که فکر میکنم تسه کلا یکی هستش
و احساس خفگی و دلتنگی و داغ شدن حسب کاربردهای مختلف ازش استخراج شده
و این بی قراری هم بنظر من همان دلتنگی خودمونه که در کاربردها و استفاده ها انقدر گسترش پیدا کرده که از طرف ایشون اینطور معنی شده
حالا باز دوستان دیگر باید نظر بدن
[۸/۱۶، ۰:۵۳] #منصور_بلوری_گشت: با درود وخسته نباشید
آواسا:āvāsa: آب کشیدن
آتسه: ātasa: داغ شدن
آموجیه: āmujiya: آموخته شده، تربیت شده
آدشته:ādeste: دوختن
آسونده:āsonde: کز دادن
آلیشته: ālište:لیسیدن
آلاخ: سادیسم، مردم آزار،
فلانی آلاخ دار،
آوسته:āvasta: جایی بستن
آواینه:āvāyna:آیینه
آریه بند:āriyaband: به تارمویی به هم وصل بودن
تقریبن دربقیه واژه ها مشترک هستیم
منصوربلوری گشت
[۸/۱۶، ۳:۱۴] #کوهزاد: دورود
" آتسه " آنجا که بی قراری معنی شده به نظر اشتباه است
چون قدیما نمی گفتند بچه تب داره وقتی بدن بچه داغ میشد و آن حالت التهاب و بی قراری به بچه یا فرد دست میداد بدن بچه را دست میزدند میگفتد " خردنی جان آتسه " نمی گفتند تب داره
آتسه همان گرم یا داغ شدن چیزی یا فردی میباشد
شدت داغی را با این واژه نشان میدهند
وقتی میگویند " تسه " یعنی گرم شد ولی " آتسه " شدت گرمای بیشتر دارد
اما در مقیاس بالاتر هنگامی که حالت خفگی و التهاب شدید رخ دهد گفته میشود
" پتلسیه . دتلسیه . آتلسیه .
Petlesiya
Datlesiya
Atlesiya
البته بیقراری درجای خود واژگانی دارد
[۸/۱۶، ۶:۲۷] #مریم_محسنی_ماسال: سلام
آتلسه ātlase یعنی بی قراری
خردن گرمی کرا آتلسییه
آتلسیستیمه جانم به لب رسیده، دارم خفه می شوم
آتلسییهātlesiye/ آتلسیستهātlesiste : جان بر لب رسیدن، خفه شدن، بی قرار بودن
[۸/۱۶، ۸:۳۹] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
آؤ کشته ( âv kašte ) آب کشیدن
آؤژه ( âv že ) آب زدن
آوا ژه ( âv âže ) آب کشیدن
آخرین مرحله شست و شو و آبکشی کردن
آتسسته ( âtasəste ) زیادی داغ شدن... گرم شدن ...خفه شدن از گرما و داغی
آموته ( âmute ) آموختن و یاد گرفتن
آدشته ( âdašte ) دوختن
آلیشته ( âlište ) لیس زدن
آبسته ( âbaste ) بستن
آوینَه ( âvayna ) آیینه
ایتا موکا بَندَه ( itâ mukâ banda )
به تار مویی بند است .. یعنی زود از هم گسسته خواهد شد
سارا روحانی
[۸/۱۶، ۹:۵۵] #کوهزاد: بانوی عزیز دورود
فرمودید. . آتلیسه . یعنی بیقرای
آگر شخصی برای دیدن شما بیقراری کند
یا برای رفتن به مدرسه بیقرار باشه میگویند (فلانی کرا آتلسیه )یعنی خفه میشود
به نظرم تنها به موارد استعمال گویشور در گزشته نزدیک نباید بسنده کرد
دقت و هوشمندی در شکافتن معانی واژگان پارامتری بسیارساعی در این وادی میباشد که به واقع دارایید
انبان داشتن واژگان مقوله یی بسیارمهم و ارزنده است
اما ممیزی کردن افعال و مصادر و معانی مقوله ایی دیگر وبسیار پربهاست
[۸/۱۶، ۱۰:۱۸] #عاشوری_شولم_فومن: درود
معنی برخی از لغات معرفی شده ی شما در محل ما:
آبو : باز می شود . می شود ( کرا تور آبو = دارد دیوانه می شود )
آبسته/ آوسته : بستن بر روی چیزی مثل بستن دستمال بر سر یا بستن بار بر پشت اسب
آپره : روی چیزی راه می رود .
ما به فرار کردن می گوییم دَوَزه
آوینه : ما می گوییم وینه
آزه گله : ما می گوییم آزاگلِه
🙏🙏
ام زلاکه تاوستونی که^گرمه هوا دزر ودقا لینه دیله در آ ، وام خشکه سالی که آو ومحیبت یندینه خشک ابینه
ولجنه بو هم جا ویتسه و حقیقت مضکه آبه ، چمن رنگیه خاطره ویرامونی زت آبیمه ودی یسم، و مث وره ای که رمه کو دوشته چمن زونو کشه آگتمه و سر پنا دومله گردم و هشراتون زوزه را چمن جانی رعشه نشته^ ،شق آکردمه دیلم ضعف شو وچمم چمن چمی حدقه کو برون ژندشه هنم هنمه که^ امه آرسن و چمه سره بژنن ، خدا جان ای لافنده انگلی اشته رحمتی کو اشته ویواره وارشی تشکه ژندمه چمن دیلی گوشه کو دا ویشتر مسیم وخونم مه اسی .
شوکر. اشته کریمی ، اگه ام روکه امیده ته مداریم الآن خیلی وختا اتلسی یما خدا جان هته که چمه شاعیر ی شعر ویرم آ
که ای زماتی شوی را ماه نه نشیم صبی را افتاوی ماچی نه ایزم ،، یا حق صبا
#محمد_رضا_فدایی: درود خانم صبا لطفا معنی زلاک را با بیان فرمایید
#زلیخا_صبا_ماسال:
درود بله ما قزقنه تاووستون/تس گته تاووستون و زلاک بکار می بریم
زلاک گاه معنی کال ونارس می دهد.
#بهنام_ن_ماسال:
امه وایم
زکال
زکاله آفتاو zəkāl
#محسنی:
زواله آفتاو:آفتاب گرم سر ظهر
زلاله آفتاو:آفتاب سوزان روز
[۸/۱۶، ۱۰:۰۲] #ضیا_طرقدار: درود بر همه دوستان
این دو واژه در گویش منطقه شما به چه معنا می باشد ؟؟؟
۱. ذیل، زیل zil : ؟؟
۲. پاندامی یِه pāndāmiye
پاندام pāndām
پَندَم pandam
پَندوم pandum
پاندوم pāndum ..... ؟؟؟
[۸/۱۶، ۱۰:۱۹] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: پَندَمِه=باد کردن،متورم شدن
پَندوم=باد کرده
[۸/۱۶، ۱۰:۲۰] #عاشوری_شولم_فومن: ذیل: مدفوع مرغ و ماکیان
[۸/۱۶، ۱۰:۲۳] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
جیل ( jil ) مدفوع مرغ و ماکیان
مانند :
کرکه جیل یعنی مدفوع مرغ
[۸/۱۶، ۱۰:۲۳] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: چِمِن گوش پَندَمَه=گوشم متورم شد
[۸/۱۶، ۱۰:۴۱] #منصور_بلوری_گشت: با درود
زیل:zil:مدفوع پرندگان
پندوم:pandum: جمع شدن آب پشت سد
یا
پندومه:panduma:
آوی سدیکا پندومه کردا
آب روی سد جمع شده بود
بلوری ازگشت
[۸/۱۶، ۱۰:۵۸] #مجید_نعمتی_سیاهمزگی: درود بر همه دوستان
در منطقه ما
به مدفوع پرندگان یا ماکیان جی می گوییم
کرکه جی اوردکه جی
شلغته جی
کاربرد کلمه پندم هم در منطقه ما مختص وضعیت هواست اگر هوا گرم و توام با رطوبت زیاد باشد می گویم هوا پندمه
پاینده باشید
[۸/۱۶، ۱۱:۰۱] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
۱_جیل ( jil ) مدفوع مرغ و ماکیان
۲_پَندمسته ( pandaməste )
ورم کردن /پف کردن / چاق شدن
۳_پندوم ( pandum ) ورم
۴_پندمستَه ( pandaməsta )
ورم کرد /پف کرد از مریضی
۵_بپَندمی (bəpandami ) ?
ورم بکنی؟
[۸/۱۶، ۱۱:۰۲] #زلیخا_صبا_ماسال: پَندومه برای هوا هم بکار می رود
پندومه : Panduma: هوای خفه. کننده غیر قابل تنفس و
نیز. برا ی ورم آماس
صبا
[۸/۱۶، ۱۱:۰۵] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: به تَه دُم گوسفند ما میگیم زِل(گوسندَه زِل)
به مدفوع برخی پرندگان هم زِل میگیم
[۸/۱۶، ۱۱:۰۸] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: پا پَندوم
در زمان بارداری برخی مادران نمیتوانند روی پای خود بایستند و پا ورم میکند که ما بهش میگیم به اصطلاح پا پَندوم
[۸/۱۶، ۱۱:۱۱] #ضیا_طرقدار: در گویش آستارا،
زیل zil : زغال سرخ شده ، چوب هایی که آتش آن دیگر تمام شده و تکه های زغال سرخ مانده است ..
[۸/۱۶، ۱۱:۱۳] #سارا_روحانی_رضوانشهر: جیک ( jik )
زییال. ( ziyâl ) زغال
[۸/۱۶، ۱۱:۱۵] #ضیا_طرقدار: گویش ماسال :
زیزا zizā : سینه سرخ
[۸/۱۶، ۱۱:۲۲] #ضیا_طرقدار: گویش آستارا:
زل zəl : مدفوع مرغ و دیگر پرندگان
[۸/۱۶، ۱۱:۲۳] #محمد_رضا_فدایی: درود دوستان
زیل علاوه بر معانی دوستان فعال
به یک معنا به تاول هم گفته میشود .
پندوم و پندومه را هم دوستان به هر چند صورت درست معنا کرده اند .
اینکه یک واژه معانی متفاوت میگیرد بستگی به حال و هوای گوینده است و این چند وجهی معانی دال بر توانایی زبان تلقی میشود
گستردگی واژگان زبانها ناشی از دانایی و بکارگیری درست و بجای گویشورانش هست
هرچقدر گویشوران زبانی بیشتر و داناتر باشند چند وجهی معانی هم در آن زبان بیشتر به چشم می آید
دوستان ببخشید که مثال زیر را عرض میکنم
با کمی تفحص در زبان انگلیسی فقط نگاه به واژه ی Yet تامل بر انگیز است و شاید بیش از ده مفهوم را برساند
شاد باشید
[۸/۱۶، ۱۱:۴۱] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: به تاول زوز میگیم زوزش کرده=تاول زد،عفونت کرد
[۸/۱۶، ۱۱:۴۱] #عاشوری_شولم_فومن: زیل/ ذیل : zil :مدفوع پرندگان و مرغ
چیل : čil : ذغال
تلس : tələs : تاول
[۸/۱۶، ۱۱:۵۱] #محمد_رضا_فدایی: درود برشما
زیل به تاول آبدار گفته میشود
آری طرقدار عزیز و فعال نیاکان ما با فلسفه ای کاملا منطقی به اشیاء پیرامون خویش نگریسته اند و به آنها نام و نشانی بهینه و درست داده اند
متاسفانه با ادبیاتی دور و فراموش شده دست به گریبانیم روی این اصل است که از معانی دقیق و ریشه ی واژگان عاجزیم
در منطقه ماسال به اسامی لِر ler و آشست āšast و ووردوم woordom و سورکوم soorkom وبسیار واژگان دیگر مواجه ایم که نمیدانیم این واژگان به چه معنایند
همینقدر درک شود که این زبان از دیرینگی برخوردار است و بوسیله ی افراد فهیم و دراکی در همه ی صورتهای زبانی بکار گرفته شده است
شاد باش و شاد باشیم که به میراث گرانقدری دست پیدا کرده ایم ❤🌹👌
[۸/۱۶، ۱۲:۳۱] #زلیخا_صبا_ماسال: ما به مدفوع مرغ و دیگر پرندگان جیل می گوییم و به مدفوع گاو وگوسفند سیل می گوییم
صبا
[۸/۱۶، ۱۴:۳۶] #علیرضا_پناهی_عنبران: زیل zil:زغال مشتعل
زِوِل zevel:زغال خام
زٚل zəl:قی چشم،فضله پرندگان
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۸/۱۶، ۱۴:۳۷] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام و درود
دم بز رو تا جایی که شنیدم بهش چَچَه یا بزَه چَچه میگن
*زلzəl* : دمبه ی گوسفند
*چَچَهčhačha*: دم کوتا بُز و حیواناتی شبیه آن
*بزَه چَچَهbəza čača*: دم بُز ، برا آمدگی دُم مانند بُز
*جیji*: مدفوع پرندگان و ماکیان
*جیلjil*:مدفوع پرندگان و ماکیان
*سیلsil*: پهن گاو
*کرگه جیkarga ji* : مدفوع مرغ
🙏🏻
[۸/۱۶، ۱۶:۱۳] #زلیخا_صبا_ماسال: ما به ذغال چیکیل : çikil
به مدفوع ماکیان و پرندگان جیل :Jil
به مدفوع حیوانات مگاو وگوساله :
سیل: sil
به فضله بز :بزه فشکِل
به فضله موش. موشه گؤ
صبا ماسال
[۸/۱۶، ۱۶:۲۸] #زلیخا_صبا_ماسال: چیکیل به ذغال. سرخ شده و برافروخته است
چیل گرامیان فومنات می گویند
[۸/۱۶، ۱۶:۳۱] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: پَسنَه= چوب در حال سوختن
بوفِر= زغال
جیک=زغال آتشین و سرخ
[۸/۱۶، ۱۷:۰۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *چیکیل* (čikil): زغال مشتعل یا برافروخته، زغال سرخ
مثال:
- چیکیلی ماشه پیگر دا اشته دسی مسۊنی.
*آلوس* (ālus): زغال. امروزه بیشتر خود زغال با تلفظ محلی zəqāl کاربرد بیشتری دارد.
مثال:
- ا خٚردن هٚنتَه یَه سییا آلوس.
- آلوسی اٚشتٚه دَسی مَپِسا.
*خٚنگٚر* (xəngər): قی چشم
مثال:
- اٚشتٚه چِمی خٚنگٚری پاکیَه آکَر.
*جیل* (jil): فضله ماکیان و پرندگان
مثال:
- کَرگَه جیل
- شٚلَختَه جیل
- موچَه جیل
*سیل* (sil): پهن، مدفوع چهارپایانی چون: گاو، اسب، گوسفند، بز، و ...
مثال:
- گا سیل
- اَسبَه سیل
- بٚزَه سیل
- پٚرزَه سیل
*لیل* (lil): گلآلود
مثال:
- چِمَه آو لیلَه.
*تۊلۨ* (tül): گلآلود
مثال:
- پیلَه رواری آو دٚرٚستَه تۊلۨ آبَه.
*تۊنۨ* (tün): آشغال، خرده ریزی که در آب و دیگر مایعات افتد و مانع خوردن شود. مترداف این تۊنۨ، آلینَه (ālina) است.
مثال:
- آوی تۊنۨ دری؛ هَردِه نِبو.
- چه آشی تۊنۨ/ آلینَه دَلَکَه.
*تون* (tun): ته، عمق
مثال:
- چاه تونی کو آوَه جیزٚغی/ جیزٚقی پِرای.
*نۊنۨ* (nün): گم، ناپیدا. مترادفی است برای اَوی (avi)، ژٚن (žən) و ایتٚکٚن (itəkən). نۊنۨ در تالشی ماسالی، امروزه کاربرد کمتری دارد.
مثال:
ووشومییَه کَرگَهگٚله نۊنۨ آبَه (اَوی آبَه/ ژٚن آبَه/ ایتٚکٚن بَه).
*توجه:*
این پُست، دو اشکال عمده دارد:
۱. آوانویسی صامتهای نرم، بهدلیل عدم دسترسی به نشانه مربوط، درست انجام نشدهاست (نشانه ویژه صامتهای نرم: شکل کوچک y).
۲. مثالهای تالشی زیر واژهها، ترجمه نشدهاست.
[۸/۱۶، ۱۷:۱۰] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: درود برهمه
آلوس:âlus=زغال
چیکیل :čikil=زغال
سرخ شده
بوفور:bufur=خاک داغ همراه باتکه های ریزسرخ زغال
خاکه وش:xâkavaš=
خاک نرم روی زغال وآتش
که به رنگ خاکستری روشن
است
سوره خاک:sura xâk=
خاکستر تیره رنگ آتشدان
گویش ماسال
[۸/۱۶، ۱۷:۱۷] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *سورَه خاک* (sur-a xāk) برای بنده تازگی دارد.
درود بر بانو قلیزاده🌹
[۸/۱۶، ۱۷:۴۱] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: درود بیکران جناب دکتر
بختیاری گرامی وقت بخیر
سپاسگزارم ازلطف شما
من از مادرم دیدم همیشه
خاک آتشدان را روی سبزیجات باغ مخصوصا
روی ترب می پاشیدومی گفت سوره خاک از کرم
یاهمان پت خوردگی سبزیجات جلوگیری می کند
دودمَه=گوش خیزک
[۸/۱۶، ۱۸:۱۲] #منصور_بلوری_گشت: با درود
کولوس:kulos:کنده ی آتشین
چیل:ĉil: زغال روشن
چکیل: ĉakil:زخمی
بوفور:bufor: خاک داغ آتش با چیل ریز
چیله: ĉila: یک تکه زغال روشن
چیکا: ĉikā: نوعی پرنده از گونه توکاها
بلوری گشت
[۸/۱۶، ۱۸:۳۶] #علیرضا_پناهی_عنبران: کٚرٚژدۊم kərəždüm:عقرب
بئوو beu:رتیل
کورَتَن kuratan:عنکبوت
هٚرپانگ hərpāng:نوعی عنکبوت شتری
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۸/۱۶، ۱۸:۴۹] #علیرضا_پناهی_عنبران: شَیطۊنَه آسپ šaytüna āsp:آخوندک
آسپَه واشتَنکَنَه (واشتَنگَنَه) āspa vāštankana:شیخک
زبان تالشی_نمین_عنبران
آخوندک،به چندین رنگ دیده می شود اما، سبز و قهوه ای در ایران به ویژه در گیلان و مازندران به وفوردیده می شوند
[۸/۱۶، ۱۹:۰۵] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *دیوَه اسپ/ اسب*
(div-a asp/ asb)
*کاپیش*
(kāpiš)
*دۊدۊمه*
(düdüma)
#اسماعیل_دوستی_خوشابر:
اَسپَه ویشَه
[۸/۱۶، ۲۰:۱۲] #مجید_نعمتی_سیاهمزگی: درود بر همه دوستان در منطقه ما به آخوندک مه ولی اسب می گویم
[۸/۱۶، ۲۱:۴۷] #علیرضا_پناهی_عنبران: دٚدۊم dədüm:گوش خیزک
[۸/۱۶، ۲۱:۵۱] #منصور_بلوری_گشت: گوشه دشو:gušadašu: نوعی هزارپای باغی
[۸/۱۶، ۲۱:۵۳] #علیرضا_پناهی_عنبران: چٚل چانگٚه پو čəlčāngəpu:هزار پا
*شکل ویراسته*
👇👇👇
*چیکیل* (čikil): زغال مشتعل یا برافروخته، زغال سرخ
مثال:
- چیکیلی ماشه نه پیگر؛ دا اشته دسی مسۊنی.
*آلوس* (ālus): زغال. امروزه بیشتر خود زغال با تلفظ محلی zəqāl کاربرد بیشتری دارد.
مثال:
- ا خٚردن هٚنتَه یَه سییا آلوس.
- آلوسی اٚشتٚه دَسی مَپِسا.
*خٚنگٚر* (xəngər): قی چشم
مثال:
- اٚشتٚه چِمی خٚنگٚری پاکیَه آکَر.
*جیل* (jil): فضله ماکیان و پرندگان
مثال:
- کَرگَه جیل
- شٚلَختَه جیل
- موچَه جیل
*سیل* (sil): پهن، مدفوع چهارپایانی چون: گاو، اسب، گوسفند، بز، و ...
مثال:
- گا سیل
- اَسبَه سیل
- بٚزَه سیل
- پٚرزَه سیل
*لیل* (lil): گلآلود
مثال:
- چِمَه آو لیلَه.
*تۊلۨ* (tül): گلآلود
مثال:
- پیلَه رواری آو دٚرٚستَه تۊلۨ آبَه.
*تۊنۨ* (tün): آشغال، خرده ریزی که در آب و دیگر مایعات افتد و مانع خوردن شود. مترداف این تۊنۨ، آلینَه (ālina) است.
مثال:
- آوی تۊنۨ دری؛ هَردِه نِبو.
- چه آشی تۊنۨ/ آلینَه دَلَکَه.
*تون* (tun): ته، عمق
مثال:
- چا تونی کو آوَه جیزٚغی/ جیزٚقی پِرای.
*نۊنۨ* (nün): گم، ناپیدا. مترادفی است برای اَوی (avi)، ژٚن (žən) و ایتٚکٚن (itəkən). نۊنۨ در تالشی ماسالی، امروزه کاربرد کمتری دارد.
مثال:
ووشومییَه کَرگَهگٚله نۊنۨ آبَه (اَوی آبَه/ ژٚن آبَه/ ایتٚکٚن بَه).
*توجه:*
این پُست، دو اشکال عمده دارد:
۱. آوانویسی صامتهای نرم، بهدلیل عدم دسترسی به نشانه مربوط، درست انجام نشدهاست (نشانه ویژه صامتهای نرم: شکل کوچک y).
۲. مثالهای تالشی زیر واژهها، ترجمه نشدهاست.
*تقدیم به فرزند شایسته تالش*
*مهندس عارف محمدقلیپور*
۱. *کٚلاشِه* (kəlāše)
جویدن و خُرد کردن خوراکیهای سفت با دندان (توسط انسان و حیوان)، خراشیدن پیدرپی اشیا توسط حشرات و جوندگان
۲. *کٚرپٚندِه* (kərpənde)
خرد کردن پیدرپی خوراکیهایی چون حبوبات، قند، نبات و مانند آن با دندان (مشتقات این مصدر بیشتر برای انسان به کار میرود.)
۳. *تٚفازٚندِه* (təfāzənde)
دور کردن، راندن، متواری ساختن، تبعید کردن، کوچاندن و ...
از آن جاییکه به کمک b امرساز میتوان از این مصدر فعل امر ساخت، تلفظ و شکل املایی درستش باید همین باشد که ثبت شدهاست؛ به بیانی دیگر، این مصدر نمیتواند با مصدر *وازنده* (vāzənde) در پیوند باشد و یا شکلی از آن تلقی گردد؛ چراکه t آغازین جزئی از این مصدر است، نه پیشوند مصدرساز.
۴. *لٚرتٚنده* (lərtənde)
این مصدر که قاعدتا باید شکل ساده مصدر پیشوندی *ویلرتنده* (vilərtənde) باشد، امروزه بهتنهایی در تالشی ماسال به کار نمیرود (ر. ک: ویلرتنده).
۵. *خَشردِه* (xašarde)
دفن کردن، پنهان کردن (قایم کردن هر چیزی در دل زمین یا مابین انبوهی از سنگ، چوب و ...)
از این مصدر ساده، مصدرهای پیشوندی ویخشرده (vixšarde) و دخشرده (daxšarde) هم داریم. مضاف بر این، شکل فخشرده (fəxšarde) این مصدر هم در بین کهنسالان منطقه به کار میرود؛ چنان که به فشار، فخشار (fəxašār) میگویند.
۶. *ویلٚرتٚندِه* (vilərtənde)
قورت دادن، به یکباره و بهآسانی خوردن یا قورت دادن غذایی که معمولا ممکن نیست، بلعیدن، با ولع خوردن چیزی
۷. *روکَردِه* (rukarde)
به یکباره سرریز کردن آب یا دیگر مایعات بر/ در چیزی و کسی، فروخوراندن دارو یا غذا به انسان یا حیوان ناتندرست، تا حدودی معادل فروکردن فارسی
۸. *ریزیستِه* (riziste)
گور و گم شدن، فاصله گرفتن، لش بردن و ...
این کلمه یک مصدر ساده است و ری (ri) در آغازش پیشوند نیست.
۹. *رَویستِه* (raviste)
فراگیر شدن، همهگیر شدن، همهگیری، سرایت، جاری شدن، مد شدن، رسم شدن و ...
*امجوره گفهژنی ده اورو درسته روییه؛ همهگله هنته گف ژنن.*
انته کو *روییه* ، ینی/ یعنی:
فراگیر شدهاست، رایج است، جاری است و ...
۱۰. *وازٚندِه* (vāzənde)
مجبور به پریدن کردن (به پریدن واداشتن)، پراندن. و بهکنایه: تحریک کردن، به دام انداختن، دچار دردسر ساختن و ...
*ادامه دارد ...*
[۸/۱۶، ۲۱:۲۱] #منصور_بلوری_گشت: با درودو خسته نباشد
چشته: ĉaŝta: عادت به یک کاری را گویند
شالی چشته هرده: شغال به خوردن عادت کرده است
توتکون: totkun: تون، یا ذراتی ریزی که
درچشم یا آب دیده می شود.
بلوری از گشت
[۸/۱۶، ۲۱:۴۱] #عاشوری_شولم_فومن: تالش فومن( شولم)
پفر : pəfər : باد کرده، آماسیده
پیچانک : pičănak : بیسکویت
پَمبَه کلا : pambakəlă : ذرت خشک تف داده شده ( پفیلا)
پکشتِه : pekəšte : قطع بارندگی
گرد آور:
شیر محمد عاشوری
[۸/۱۶، ۲۱:۴۵] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: چشت آبه:čašt âbe= عادت کردن
خوکردآبه:xukard âbe=
عادت کردن
خوکر آکرده:xukard âkarde=عادت دادن
چشت آکرده: čašt âkarde=
عادت دادن
آلینه:âlima=زرات ریز داخل آب یا مایعات دیگروچشم
تون:tun=زرات ریزداخل آب وچشم
[۸/۱۶، ۲۱:۴۷] #علیرضا_پناهی_عنبران: شۊرَه šüra:عادت،اعتیاد
پِموژیئِه pemužie:عادت کردن
هاندَه hānda:عادت
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۸/۱۶، ۲۲:۰۲] #مریم_محسنی_ماسال: سلام و درود
ممنون که با دقت توجه می فرمایید
مثال قبلی از گرما یا تب یا بیماری بی قرار بودن آتلسییه بکار می بریم
ولی در صورتهای دیگر کلمات زیر را استفاده می کنیم
- بی تاو bi tāv : بی قرار
- بیتاوی کرده bitāvi karde : بی قراری کردن
- بیتاو بهbi tāv be : بی قرار بود
- پخلتییه pexaltiye / pexaltiste : بی قراری فیزیکی از شدت ناراحتی (بی تاو و بی قرار بودن)
- بلواز balvāz : بی قرار : کسی که یکجا بند نمیشود
- پخلته ناره ژنده pexalta nāra žande : بی قراری و ناله زمان مرگ
- تورگیری turgiri : بی قراری
- تورگیری کرده turgiri karde : بی قراری کردن
- تور به tur be : بی قراری کردن ، دیوانه شدن
- رقنه گته rəqna gete : بهانه گرفتن کودک، بی قرار و بی تاب شدن کودک
- دیل بروشته dil barvašte: دل از جا در آمدن، بی قرار بودن، بیتاب بودن
- دس برشه das barše : بی قرار بودن، آرام و قرار نداشتن
اینا رو حضور ذهن دارم که در گویش ماسال برای بی قرار و بی قراری بکار می رود
[۸/۱۶، ۲۲:۱۹] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *رنه گته* (rəna gete): بهانه گرفتن، بهانهجویی
*رنهگری* (rəna-geri): بهانهگیری
*رغنه* (rəqna/rəqəna): جوی آب، جویک آب
[۸/۱۶، ۲۲:۲۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *رکنهاونجی* (rəkna-unji): بهانهجویی، دلیلتراشی، شیطنت و ...
[۸/۱۶، ۲۲:۲۳] #مریم_محسنی_ماسال: سلام و درود
هر دوی
رنه گته و رقنه گته را برای بهانه گرفتن و بیتابی کودک بکار می بریم
و رغنه برای راه آب هم استفاده می کنیم
[۸/۱۶، ۲۲:۳۴] #حسین_زاغی_ماسال: درود بر شما
شب بر همه دوستان خوش
*رکنه گته*: بهانه گرفتن،بهانه جویی
[۸/۱۶، ۲۲:۳۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود بر مهندس زاغی
شبتون به خیر🌹
بنده *رکنهاونجی* (rəkna-unji) شنیدم.
[۸/۱۶، ۲۲:۳۷] #مجید_نعمتی_سیاهمزگی: درود آقای دکتر منطقه ما هم رغنه می گویم
معمولا به طفلی گفته می شود که بیهوده گریه می کند .
گاهی نیز به معنی دلتنگی بکار می رود
اشته به به را رغنه گیتشه دلتنگ پدرش شده و بهانه جوی می کند - گریه می کند
[۸/۱۶، ۲۲:۳۸] #علیرضا_پناهی_عنبران: واوۊنَه vāvüna:بهانه
رکنه باید از ریشه رک حرص و عصبی شدن باشد
رکین ،رک،تکه رک...
[۸/۱۶، ۲۲:۳۸] #وحید_علیپور_شفت: درود
رغنه گته :بهانه جويى
دَغنه:جوى آب
شفت
[۸/۱۶، ۲۲:۳۹] #منصور_بلوری_گشت: ما می گوییم،
رنه یا رخنه گیری کردن،
به معنای بهانه گیری
[۸/۱۶، ۲۲:۳۹] #علیرضا_پناهی_عنبران: رٚنَه rəna:آشفته،ژولیده
سَوۊن savün:کانال آبی که در آن آب راکد باشد
جۊیَه jüya:جوی آب
هِستِل hestel:سد بند
خٚل xəl:استخر طبیعی
بیل bil:برکه
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۸/۱۶، ۲۲:۴۲] #وحید_علیپور_شفت: رنه در هشپر به كاه باقيمانده از برنج گفته ميشه(سرچينه)
كه البته يك مفهوم كنايى در لهجه ما هم است
فلون كس رنه يه ؛يعنى آشفته و نامرتب است .
[۸/۱۶، ۲۲:۴۳] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *رنه* (rəna) به معنای آشفته و درهم برهم را ما هم داریم.
مثال:
- واشی رنه آمکر.
[۸/۱۶، ۲۲:۴۴] #علیرضا_پناهی_عنبران: کلش میگیم
[۸/۱۶، ۲۲:۳۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود بر مهندس زاغی
شبتون به خیر🌹
بنده *رکنهاونجی* (rəkna-unji) شنیدم.
[۸/۱۶، ۲۲:۴۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری: عارف عزیز
رکنهاونج: بهانهجو
*اونج* بن مضارع از مصدر *اونته* (unte) است؛ به معنای کشیدن.
شکلهای پیشوندیاش:
دراونته/ درونته
پرونته
ویرونته
جیرونته
و ...
[۸/۱۶، ۲۲:۴۷] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: بسیار 👍
مصدری به شکل اونته داریم در تالشی خودمون؟ که استفاده بشه؟
[۸/۱۶، ۲۲:۴۸] #دکتر_فرزاد_بختیاری: بله؛ صد در صد.
چده ا رزیتی اونجی؟
اونته نه ای پسندییه!
[۸/۱۶، ۲۳:۰۳] #دکتر_فرزاد_بختیاری: پیله برا، درود
*اونته* (unte): کشیدن
اونج (unj) بن مضارع مصدر اونته است.
مثال:
اونجوم/ اونجم
اونجی
اونجو
اونجَم
اونجَه
اونجون
[۸/۱۶، ۲۳:۰۷] #علیرضا_پناهی_عنبران: اوونجیئَه کش آمد
ریشه ونجی آدامس از این است
اوتنیئَه و اوتندنیئه کاربرد دارد البته باید روش کار کنم😄🙏
[۸/۱۶، ۲۳:۱۰] #مریم_محسنی_ماسال: درونته کشیدن
درونج بکش
درونجوم می کشم
درونجی می کشی
درونجه می کشد
درونجَم می کشیم
درونجه می کشید
درونجون می کشند
[۸/۱۶، ۲۳:۱۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
درود خاسه برام
ما هم *اونجییه* (unjiye) داریم؛ به معنای کشآندن.
*ونجه* (vanja) و *ونج* (vənj) هم داریم.
*ونج* : هر مادهای که کشدار باشد و کش بیاد.
[۸/۱۶، ۲۳:۱۵] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
👏👏👏👌👌👌
فقط صیغههای اول شخص و سوم شخص مفرد، دوشکلی است:
درونجوم/ درونجم
درونجو/ درونجه
دو شکل آغازین، رایجتر است.
[۸/۱۶، ۲۳:۱۷] #مریم_محسنی_ماسال:
درونجییه / درونجیسته
آرونج آدوئه
درونج آرونج
ویرونج
پرونج
جیرونج
[۸/۱۶، ۲۳:۲۴] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
بله پیله برا
*دکشه* برابر چمه ور ده *دراونته* / *درونته* .
البته *دکشه* نی به کار برم.
ونج (vənj)
[۸/۱۶، ۲۳:۲۷] #مریم_محسنی_ماسال: ما ویینجviyanj می گوییم
#عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
دراز کردن: ovinjəniyey ... احتمالا واژهی ونجوئه: خمیازه هم از همین فعل باشه
#منصور_بلوری_گشت:
با درود
ونجه: vanja: سقز
ونج:venj: هرچیزی که کش بیاید،
ونجواَ:venjua: دهان دره
بلوری از گشت
وٚژگیئِه vəžgie: کش آمدن ،مشبک شدن(مانند گونی پلاستیکی که مشبک میشود و غلات داخل آن می ریزن)
پِوٚژگیئِه pevəžgie:از پایین کش آمدن و مشبک شدن
دَوٚژگیئِه davəžgie:جا شدن از تمامی جهات به مرکز و نقطه وسط
اَوٚژگیئِه avəžgie:از بالا جا شدن
اووٚژگیئِه uvəžgie:به تمام جهات کش آمدن و مشبک شدن
سَه وٚژگیئِه savəžgie:از بالای سر کش آمدن و مشبک شدن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۸/۱۶، ۲۳:۳۵] #دکتر_فرزاد_بختیاری: در تالشی جنوبی یه *وٚژگٚهوا/ وٚژگٚوا* (vəžgəvā) داریم. آیا میتواند با وژگییه شما در پیوند باشد؟
[۸/۱۶، ۲۳:۳۸] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود
وژگ در گلیم بافی برای حد فاصله کاربرد داره🌹🙏
[۸/۱۶، ۲۳:۵۰] #دکتر_فرزاد_بختیاری: سوالات شما کمنظیرند عارف عزیز.
درود بر شما 👏👏👏
ما یه فعل داریم که ظاهرا با وژگییه عنبرانی هممعناست؛ نه همریشه. و آن *شرکآبه* (šərək ābe) است.
مثال:
- چه شواری زنگئهکله شرکآبه.
- فلانه پارچه شرکآبه.
#عارف_محمدقلی_پور_ماسال :
کلمهی گژگن/قژقن هم داریم
برای موهای آشفته و ژولیده
ممکنه اون هم مرتبط باشه با این فعل وژگنییه
در تالشی شمالی وژگه به معنی موی تنک هم هست
[۸/۱۷، ۲:۳۷] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام ، خدا قوت
ما رقنه گِته رو داریم
*رقنه گِته rəqna gete*: بهانه گرفتن ( بیشتر کودک)به کار
*وخونهvaxona=رقنهrəqna*: بهانه
*وَخونه گِتِه vaxona gete* : بهانه گرفتن
*وخونه رِچیvaxona reči*: عمدا بهانه آوردن ، بهانه گرفتن
🙏🏻
[۸/۱۷، ۲:۴۵] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی:
سلام
سراچینه رنه رو ما هم میگیم
*رنهrəna*: پارچه ی مستهلک و کهنه و پاره پاره ( معادل *شندرَه پارهšəndra pāra*،
و نیز کنایه از شخص ندار ، فقیر ،نامرتب و شلخته
*رنه سَراچینهrena sarāčina/ سراچینه رنه sarāčina rəna*: کاه برنجی که دسته بندی نشده
🙏🏻
#حجت_دامن_کش_سیاهمزگی:
معادل
*وشکنده vəškənde/وشکندِنvəškənden*
*آوشکنده avəškənde*
*دَوشکنده davəškəne*
*پِوشکنده pevəškəne*
*وشکنَهvəškna*: زیر و رو کردن خاک توسط پرندگان
[۸/۱۷، ۷:۰۲] #مریم_محسنی_ماسال: رکنه به معنای نا، توان
رکنه پسیسته rəkna pesiste :
نا نداشتن، توان کم آوردن، درماندن از رفت و آمد زیاد
مانند چوون رکنه پسیسته هده شینه اومینه
[۸/۱۷، ۷:۰۴] #مریم_محسنی_ماسال: وخونه رجی درییه
بهانه جور می کند
ما هم می گوییم
[۸/۱۶، ۲۳:۳۷] #علیرضا_پناهی_عنبران: کَشِه kaše:کشیدن
اَکَشِه akaše:از بالا کشیدن
پِکَشِه pekaše:از پایین کشیدن
اوکَشِه ukaše: به دنبال خود کشیدن ،تحمل کردن
دَکَشِه dakaše:طول کشیدن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۸/۱۶، ۲۳:۴۹] #علیرضا_پناهی_عنبران: کٚرٚنِه kərəne:کشیدن،حمل کردن،آوردن
اَکٚرٚنِه akərəne:کشیدن به پایین
پِکٚرٚنِه pekərəne:کشیدن به بالا
اوکٚرٚنِه ukərəne:کشیدن از مقابل
دَکٚرٚنِه dakərəne:بسمت خود کشیدن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۸/۱۶، ۲۳:۵۱] #دکتر_فرزاد_بختیاری: مصدر *کرنده* (kərənde) تالشی جنوبی
[۸/۱۶، ۲۳:۵۲] #مریم_محسنی_ماسال: کرنییهkərəniye / کرنده kərənde : کشیدن، حمل کردن
کرن کرن kərən kərən : کشان کشان
[۸/۱۶، ۲۳:۵۸] #علیرضا_پناهی_عنبران: شٚکٚرٚنِه šəkərəne:کشیدن،روی زمین کشیدن
پِشکٚرٚنِه peškərəne:بسمت بالا کشیدن
اوشکٚرِنِه uškərəne:بسمت خود کشیدن از جانبین
دَشکٚرٚنِه daškərəne:به سمت خود کشیدن (مرکز)
بشکرن bəškərən:در حالت امری با زور کشیدن ک روی زمین کشیدن
مفهوم و معنای اصلی این فعل است
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۸/۱۷، ۰:۰۱] #علیرضا_پناهی_عنبران: پِواتِه pevāte:از ریشه کشیدن
[۸/۱۷، ۰:۰۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری: جنوبی:
*پوته* (pevate)
#عارف_محمدقلی_پور_ماسال :
این فعل (آوته، جیوته و پوته) و فعل وته (بافتن) هم جالبن آقای بختیاری
در اینجا هم به نظر با دو فعل متفاوت رو به رو هستیم
[۸/۱۷، ۰:۰۸] #علیرضا_پناهی_عنبران: وٚشکٚنِه vəškəne:زیر رو کردن
اَوٚشکٚنِه avəškəne:از بالا به پایین زیر رو کردن
دَوٚشکٚنِه davəškəne:از بیرون به داخل زیر و رو کردن
پِوٚشکٚنِه pevəškəne:از از پایین به بالا زیر رو کردن
اووشکٚنِه uvəškəne:از جانبین به مرکز زیر رو کردن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۸/۱۷، ۰:۰۹] #مریم_محسنی_ماسال: سیگاری دو پکشه
[۸/۱۷، ۰:۰۹] #علیرضا_پناهی_عنبران: پاپروس پکرن
[۸/۱۷، ۰:۱۱] #منصور_بلوری_گشت: با درود
داریم:
پوته:pota: پوسیده وپوک
پکنده: pekande: کندن درخت یا
چیزی که در زمین فرو رفته باشد
پبرازیه:pebrāziya: تکیه دادن عمودی به دیوار
پیراشته: pebrāŝte:عمودی قرار گرفتن
بلوری از گشت
#اسماعیل_دوستی_خوشابر :
کِرنَه=وسیله ای چوبی برای فرو کردن پایه های چوبی در زمین [دوستی_خوشابر]
[۸/۱۷، ۰:۱۲] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: دوستان ما به یه وسیله که با اون چوب در زمین میکوبیم برای محصور کردن مکانی میگیم(کرنَه)
[۸/۱۷، ۰:۱۸] #بهنام_ن_ماسال: درود
بوکو: وسیله ای چوبی و سنگین برای فرو بردن پایه های چوبی داخل زمین
البته بنظرم یه اسم دیگه هم داشت اما یادم نمیاد
[۸/۱۷، ۰:۲۱] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: درود برشما
اسم دیگر بوکو
کما kəmâ
می باشد
#مریم_محسنی_ماسال :
کماkəmā : پتک
بوکوbuku : پتک
چوئه کماčua kəmā
آسونه/ آهینه کما āsuna/ āhina kəmā
[۸/۱۷، ۰:۳۸] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: پِدیَس=نگاه کن (از پایین به بالا)
پِدیَشتیم=نگاه کردم
پِدیَشتیمون=نگاه کردیم
پِمَدیَس=نگاه نکن بالارا
پِدیَسَه=ببینید،نگاه کنید
پدیَشتیش؟=نگاه کردی؟به بالا..
[۸/۱۷، ۰:۴۹] #عاشوری_شولم_فومن: پداشته : جلو گیری کردن
[۸/۱۷، ۰:۵۶] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: آدا=جلوگیری کن،نگه دار،متوقفش کن
آداشتِش=نگه داشت،جلوگیری کرد،متوقف کرد
آداشتِ نِبو= نمیشه متوقفش کرد و....
آداشتِشون=متوقفش کردند و..
آداری؟=متوقفش میکنی؟
[۸/۱۷، ۱:۰۱] #منصور_بلوری_گشت: با درود
پدیس:pediyes:از پایین به بالا نگاه کردن
ویدیس:vidiyes:از بالا به پایین نگاه کردن
ویدیس،آدیس: vidiyes,ādiyes: به اینور وآنور نگاه کردن،
آدیس:ādiyes: نگاه کن ،امری
دیس: diyes: نگاه کن ،خبری
بلوری ازگشت
[۸/۱۷، ۱:۰۷] #بیت_اله_صفری_فومن: درود و وقت بخیر
*آدٍشتٍن*= دوختن
*آدٍرز* = بدوز ( امری)
*آدٍرز ویدٍرز*= دوخت و دوز
*ویداشتٍن*=
با تفنگ شلیک کردن ، با قلاب سنگ، چیزی رو پرت کردن برای شکار و...
همچنین برای کودک و نوزاد بکار میبریم.
بچه رو بغل کرده و برای دفع ادرار ( کوچک) تشویقش میکردیم.
حتی چند بار جیش جیش میکردیم تا بچه ادرار کنه.
بیت الله صفری سیدآبادی
گویش قسمتی از تالش جنوبی خطه قلعه رودخان فومن
*ویدار*= شلیک کن/ بچه رو ترغیب کن تا ادرار کنه
[۸/۱۷، ۸:۵۶] #منصور_بلوری_گشت: با درود
لواَ جیگته: luàjigete:از زبان کسی
حرف کشیدن
[۸/۱۷، ۹:۱۹] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: درود
*لوئه جیکشه*
*لوئه ویگِته*
*لوئَه بَکشه*
*دورو آدوئه و راس ویگِته*
_ خا م کا لوئه جیکش
_ خا م کا لوئه ویگِر
_ خا م کا لوئه بَکش
_خا م دورو آده ، م راس ویگِر
لوئه ویگِته به معنی باعث پر حرفی دیگری شدن هم میشه
_مثلا فلانی چده م لوئه ویگِته
[۸/۱۷، ۸:۵۶] #منصور_بلوری_گشت: با درود
لواَ جیگته: luàjigete:از زبان کسی
حرف کشیدن
[۸/۱۷، ۹:۱۹] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: درود
*لوئه جیکشه*
*لوئه ویگِته*
*لوئَه بَکشه*
*دورو آدوئه و راس ویگِته*
_ خا م کا لوئه جیکش
_ خا م کا لوئه ویگِر
_ خا م کا لوئه بَکش
_خا م دورو آده ، م راس ویگِر
لوئه ویگِته به معنی باعث پر حرفی دیگری شدن هم میشه
_مثلا فلانی چده م لوئه ویگِته
[۸/۱۷، ۱۱:۵۱] #منصور_بلوری_گشت: با درود
اینجنده:injande: هرس کردن
ویللواِ:villue: تکان دادن، پاک برنج
باتپ،
tap:تپ
طبق چوبی برای پاک کردن حبوبات
آویشته: āviŝte: پاک کردن
بینجن: binjan: هرس کن
بلوری از گشت
[۸/۱۷، ۱۴:۰۵] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: درود برهمه بزرگان
اینجنده:injande=
خردگردن،ریزکردن
بینجن:binjanخرد وریز کن
توک:tavak=طبق دایره
شکل چوبی برای پاک کردن
برنج وجووغیروکاربرد دارد
آویشته:âvište=پاک کردن
برنج،غلات وحبوبات
ویلّوئه: villue=تکان دادن
برنج،غلات وحبوبات با توک
یا سینی وجدا کردن سبوس برنج
وناخالصی گردخاکها
داراینجنا:dâr injanâ= نوعی
هرس کردن است چون
سرشاخه های درختان را
برای خوراک دامها می برند.
دراصل بریدن سرشاخه های
هرگیاه را هرس می گویند
گویش ماسال فرنگیس قلیزاده
[۸/۱۶، ۲۲:۳۹] #منصور_بلوری_گشت: ما می گوییم،
رنه یا رخنه گیری کردن،
به معنای بهانه گیری
[۸/۱۶، ۲۲:۳۹] #علیرضا_پناهی_عنبران: رٚنَه rəna:آشفته،ژولیده
[۸/۱۶، ۲۲:۴۲] #وحید_علیپور_شفت: رنه در هشپر به كاه باقيمانده از برنج گفته ميشه(سرچينه)
كه البته يك مفهوم كنايى در لهجه ما هم است
فلون كس رنه يه ؛يعنى آشفته و نامرتب است .
[۸/۱۶، ۲۲:۴۳] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *رنه* (rəna) به معنای آشفته و درهم برهم را ما هم داریم.
مثال:
- واشی رنه آمکر.
[۸/۱۶، ۲۲:۴۴] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: کِلَش ما میگیم رِنه هم میگیم
[۸/۱۶، ۲۲:۵۸] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: به کلشی که هنوز رنه اش
را نگرفته اند رده می گویند
جوی رده را با له له
کلش تار می تارند بعد
رنه را می گیرند به
صورت سره چینه
با دوبندینه می بندند
وکلش را جدا بادو بندینه
می بندند
سرچینه خوراک دام می شود
وکلش هم قدیما برای
خشک کردن سر خانه و
تیلاباروساختن بندینه و
پریس استفاده می کردند
البته الان از کلش برای
خشک کردن سر خانه یا
تیلاباراستفاده زیادی
نمی کنند.
اما برای بندینه وپریس
وچیزهای دیگر مثل جارو
وکچبه بکار می برند
#حجت_دامن_کش_سیاهمزگی:
سلام
سراچینه رنه رو ما هم میگیم
*رنهrəna*: پارچه ی مستهلک و کهنه و پاره پاره ( معادل *شندرَه پارهšəndra pāra*،
و نیز کنایه از شخص ندار ، فقیر ،نامرتب و شلخته
*رنه سَراچینهrena sarāčina/ سراچینه رنه sarāčina rəna*: کاه برنجی که دسته بندی نشده
🙏🏻
[۸/۱۸، ۹:۴۷] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *درود بر همه اعضای بزرگوار گروه*
صبحتان به خیر و روز خوبی داشتهباشید🌹
در تالشی رایج در ماسال، تا جایی که بنده بهعنوان یک گویشور دقت کردهام، مصدر مورد بحث عموما بهصورت *هنته* (hənte) به کار میرود و چنانکه برخی از خوبان بهدرستی اشاره کردهاند، گاه نیز بهصورت *خنته* (xənte) و *هینته* (hinte) شنیدهمیشود.
بن مضارع *هنته* میشود: *هنج* (hənj)
بن مضارع *خنته* میشود: *خنج* (xənj)
بن مضارع *هینته* میشود: *هینج* (hinj)
*چند مثال از فعل:*
- *هٚنتٚمه* (həntəma): نوشیدم
- *هٚنجٚم* (hənjəm): مینوشم.
*خٚنتٚمه* (xəntəma): نوشیدم
*خٚنجٚم* (xənjəm): مینوشم
*هینتٚمه* (hintəma): نوشیدم
*هینجٚم* (hinjəm): مینوشم
چنانکه ملاحظه میفرمایید، ما در تالشی ماسالی نمیتوانیم بن مضارع *اینج* (inj) از هیچکدام از سه شکل این مصدر که معادل *نوشیدن* فارسی است، داشتهباشیم.
*و یک نکته مهم:*
اینکه در بررسیهای زبانی، *گویشور اصل است،* درست؛ اما به عمومیت یک تلفظ یا کاربرد در بین گویشوران هم باید توجه داشت؛ یعنی آنچه اکثر گویشوران یک منطقه به کار میبرند یا تلفظ میکنند، اصل است، نه نمونههای شاذ (نادر) و اقلیتی.
[۸/۱۸، ۱۰:۰۴] #دکتر_فرزاد_بختیاری: ضیاء عزیز
درود بر شما
تا جایی که بنده دریافتهام، معنای اصلی مصدر *هنته (خنته/ هینته)،* در تالشی ماسالی میشود *نوشیدن*؛ اما گاه یک مفهوم کنایی (مجازی) هم از آن فهمیده میشود که شاید پدیدهای جدید باشد؛ چون بیشتر در گفتار و "سرودهها و نوشتهها" ی جدید شنیده و دیده میشود. و آن مفهوم کنایی عبارت است از درک و دریافت یا پذیرش موضوع، مسئله، رخداد، ارائه و ... با تمام وجود و از سر شور و اشتیاق.
*مثلا:*
*مٚن اوستاد شریفی اٚم آهَنگَهگٚلَه* *دٚرٚستَه هٚنتَه* : من این آهنگ استاد شریف را کلا نوشیدم (با تمام وجودم حس و درکش کردم).
[۸/۱۸، ۱۱:۲۲] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام ، خدا قوت
*خنجهxənje/خنجِنxənjen* : نوشیدن
*خنجمَهxənjma* : نوشیدم
*خنجییَهxənjiya/خنجیرَهxənjira* :نوشیدی
*خنجشَهxənjša*:نوشید
*خنجمونَهxənjmona*:نوشیدیم
*خنجینَهxənjina*:نوشیدید
*خنجشونَهxənjšona*: نوشیدَند
*خنجمxənjm*:می نوشَن
*خنجیxənji*: می نوشی
*خنجxənjə*: می نوشَد
*خنجَمxənjam*:می نوشیم
*خنجَنxənjan*: می نوشید
*خنجنxənjən*:می نوشَند
*بخنجمbəxənjm*: بنوشَم
*بخنجbəxənj*: بنوش
...
*بخنجنbəxənjən*: بنوشَند
🙏🏻
[۸/۱۸، ۱۲:۳۳] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
هنته ( hənte ) نوشیدن
هنتمَه ( həntəma ) نوشیدم
هنترَه ( həntəra ) نوشیدی
هنتشَه ( həntəša ) نوشید
هنتمونَه (həntəmona ) نوشیدیم
هنترونَه ( həntərona )نوشیدید
هنتشونَه ( həntəšona ) نوشیدند
بنتیم ( bəntim ) مینوشم
بنجُم ( bənjom ) مینوشم
بنج ( bənj ) بنوش
,
[۸/۱۸، ۱۳:۱۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود و سپاس بانو محسنی بزرگوار
۱. شکل گذراشده این مصدر، یعنی *هنجاونده/ هینجاونده* ، در مقایسه با *هنته/ خنته/ هینته* ، خیلی کمتر به کار میرود.
۲. *آوه شوشره* (āv-a šušra) هم در منطقه به کار میرود.
[۸/۱۸، ۱۰:۳۱] #ضیا_طرقدار: فکر می کنید ریشه واژه چه باشد ؟؟؟
در زبان تالشی گویش آستارا،
نوشیدن ، نوشاندن :
پِچُری یِه pečoriye
پِچُرُنی یِه pečoroniye
[۸/۱۸، ۱۰:۴۴] #دکتر_فرزاد_بختیاری: ما *پچرده* (pečarde) یا *پچرییه* (pečariye)/ *پچریسته* (pečariste) داریم که از بنهای *چر* (čar) و *چرد* (čard) شکل گرفتهاند و ظاهرا ارتباطی با *نوشیدن* ندارند. و نیز *چرییه* (čəriye) یا *چریسته* (čəriste) که قبلا در همین گروه دربارهاش بحث شده.
[۸/۱۸، ۱۱:۰۵] #ضیا_طرقدار: بله، باید روی ریشه ، هنته ، کار کرد ..
پِچُری یِه ، در گویش ما به احتمال زیاد یک آوا واژه است ... چُریدن، شُریدن، شُره کردن ، حالت قطرات آب پیاپی و سریع تر از چکه چکه کردن .. و ...
مانند واژه ، شرشرَه ، به معنای: آبشار، در زبان تالشی گویش آستارا، که این نیز یک آوا واژه است..
شُر شُر ... و ...
[۸/۱۸، ۱۲:۴۶] #مریم_محسنی_ماسال: ما می گوییم:
هینجاوندهhinjāvənde نوشاندن
بینجاون binjāvən / بهینجاون bəhinjāvən : بنوشان
شورشوره šuršura : خیس آب
آوه موچه āva muča : خیس آب
آوه شوره āva šurra: خیس آب
چره čere / چرییه čəriye/
چریستهčəriste / ریزش آب
ویچیرvičir : آبشار
اب ریزش بینی هم چره بکار می رود
چه وینی کو آو چره
[۸/۱۸، ۱۵:۰۶] #محمد_رضا_فدایی: درود و خدا قوت خانم محسنی گرامی
آوه شوره = خیس آب
آوه شورا āvašurā و آوه شورایی āvašurāei را هم بمثابه آب کشیدن شیئی در آب و آب تنی هم شنیده ام
آوه کاکایی āvakākāei پرستوی دریایی
پرنده ای که بر روی آب پرواز میکند و هر از چندی دُمش را برای رفع خستگی به آب میکوبد ( آو کون ژن ) : āv kun žan
[۸/۱۸، ۱۵:۱۲] #مریم_محسنی_ماسال: سلام و هزار سلامتی برای شما جناب فدایی بزرگوار
ما می گوییم
جانه شوره jāna šure: آب تنی
آو آکشهāv ākaše: آب کشیدن
[۸/۱۸، ۱۳:۵۱] #مریم_محسنی_ماسال: خنجم ما هم داریم
از خنجم/ هینجم
ته خنجی /هینجی
اَ خنجه/ هینجه
امه خنجم/ هینجم
شمه خنجه / هینجه
اون خنجن/ هینجن
[۸/۱۸، ۱۳:۵۱] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: بعضی اوقات ، واژه ی *پِخنجهpexənje* هم استفاده میکنن ، که بیشتر معنی سَر کشیدن میده
[۸/۱۸، ۱۳:۵۷] #منصور_بلوری_گشت: با درود
در منطقه ی ما بیشتر خنته رواج دارد
م خنجم: من می نوشم
بخنج:, بنوش
مخنج: منوش
در مورد نوشیدن مایعات است