واجه واج۸/۷
واجه واج(واژه نامه تالشی):
#دکتر_فرزاد_بختیاری:
۱_برای ساختمند کردن گفتگو ها بهتر است روزانه طرح سوال یا طرح موضوع وجود داشته باشد
۲_ تفاوت معنایی کرپنده و کلاشه دقیقا چیست؟
۳_ شکل اصلی واژه ی تفازنده چگونه است؟
آیا ممکن است تفازنده همان توازنده باشد؟
مشتقات دیگر این فعل چیست؟
ایا مصدر پیشوندی است؟
اگر مصدر پیشوندی است
این پیشوند"ت" شکل کامل آن چیست؟
ایا تفازنده می تواند معنی تبعید بدهد؟
ممکن است تفازنده معنایی بالاتر و دقیق تر و متفاوت تر از وازنده و فراری دادن داشته باشد؟
۴_خشرده: علاوه بر دفن کردن می تواند به معنای محکم کاری پنهان کردن و .. نیز بکار برود؟
این کلمه چا کاربرد هایی دارد
چه مثال هایی می شود از کاربرد آن زد
۵_آیا تلفط ویلرتنده درست است؟
آیا لرتنده شکل های پیشوندی دیگری دارد؟
۶_ "رو کرده" در جمله
آوی مونده لوکی رو کرده
چه معنی دارد؟
۷_ ریزیسته در کدام مناطق وجود دارد؟
معنای دقیق آن چیست؟
۸_سوره کرده
آیا نمی تواند به معنای اظهار بی نمکی کردن گاو باشد؟
۹_معنای دقیق چینه لیز ، اندیز در فارسی چیست؟
ایا در تالشی مرکزی و شمالی هم وجود دارد؟
۱۰_ چناق درنده: به دردسر انداختن
معنی نمی دهد؟
۱۱_ مصدر دگره ایا پیشوندی یا ساده است؟ مشتقات دیگری دارد؟
ایا دگره با دگرا ارتباطی دارد؟
۱۲_ مفهوم کنایی و معنای اصلی چونه آکرده و جیفوس آدوئه چگونه است؟
۱۳_دولاکنده: در کدام مناطق شنیده شده؟
۱۴_ در واژه نامه نویسی برای دو معنا نویسی از یک واژه چه راهکاری دارید؟
۱۵_روزی ده واژه نوشتن و تحلیل کردن بهتر از هزار واژه ی سر سری نوشتن است
۱۶_واژه نویس باید ساختار زبان را بشناسد
[۸/۷، ۱۳:۵۵] #کوهزاد: مصادر 👇
لرتنده
ویلرتنده
ناآشنا وغریب
چناغ درنده .چناقش فکر کنم ترکی باشد
[۸/۷، ۱۳:۵۷] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: واژهی لرت براتون آشنا نیست؟
مثلا:
وَنجومی پا خومَه لٚرت آبَه!
گوجه رو لگد کردم، له و لورده شد!
[۸/۷، ۱۴:۴۲] #بهنام_ن_ماسال: درود
۱_ کلاشه
از ویشتر جیکلاشه مسه مه
جیکلاش یعنی تراشیدن از ته
و بیشتر تراشیدن یا جویدن چیزی از ته آن با دندان
من کلاشه به تنهایی نشنیدم
کسی شنیده؟
ویکلاشه یا آکلاشه هم نشنیدم
شاید در گذشته های دور بوده به نسل من نرسیده
ایااین عبازت می تواند معادل دقیق تراشید باشد؟
البته یک تاشه هم داریم
آتاشه هم داریم
مثلا "پوئه" یا "کلمه" آتاشه
ایا نمی توان آکلاشه را برای آن بکار برد؟
نکته دیگر اینکه اگر اشتباه نکنم جیکلاش را برای
"مرزه کری" هم بکار می برند
اما کرپنده: بنظر نوعی بلعیدن باشد
در حالی که جیکلاش تراشیدن سطحی است
اما کرپنده بلعیدن و فروبردن غذاست که شاید با صدا هم همراه باشند
اما
ایا کرپنده کاربرد دیگری هم دارد
ایا با "کرنده" به معنای کشیدن و به زور حمل کردن
ارتباطی دارد؟
[۸/۷، ۱۴:۴۳] #شهریار_پور_محمد: درود بر شما
اکثر این مصدرهارا ما با تغییراتی در منطقه تالشلا داریم.
برای منهم شنیدن این قالبها تازگی دارد و بسیار جالب است.
این آشنایی گام بسیار مفیدی در ساماندهی و اشاعه ی درست گویشهای گوناگون زبان تالشی خواهد بود.
مثلاً :
ما «خشرده» را در تالشلا «دخشرده daxšarde » و
«روکرده»(پیاده کردن) را «ویکرده vikarde» میگوییم
من امروز با معنایی که در گروه شد متوجه شدم و معادلش را پیدا کردم.
ماندن و تلاش در گروه فرصت خوبیست برای همگان.
با تشکر
🌸🌸🌸
[۸/۷، ۱۴:۴۹] #شهریار_پور_محمد: کلاشه مصدر است
آکلاشه_پکلاشه_دکلاشه_جیکلاشه _ویکلاشه ، حالت های مختلف آن با کاربردهای مختلف است.
ما برای تراش «ب^جاره مرز»از مصدر ویتاشته (وی+تاشته) استفاده می کنیم
[۸/۷، ۱۴:۵۱] #بهنام_ن_ماسال: اگر کلاشه مصدر باشد
می توانید آن را صرف هم کنید؟
مثلا ایا هرگز شنیده اید
که بگویند:
از کلاشم
ته کلاشی
ا کلاشه
من در ماسال نشنیدم
شاید قدیمی تر ها بهتر بدونن و من نشنیده ام
🙏
[۸/۷، ۱۵:۰۰] #کوهزاد: دورود
"کلاشه" که داریم
مثلن 👇
گاوی جایی" سیل " کند
بعداز بین بردن وبرداشتنش اززمین میگیم
سیلی آکلاشتمه
یا
سیلی جیکلاشمه
خردن بشه سیله گنده آکلاش
بعداز اتمام کار وقتی به نحو خوبی این عمل کلاشه صورت پذیرد
گفته میشه . آکلاش ویکلاش دومه
تاشه . هم در چنین مواقعی کاربرد دارد
سیله گنده . آتاشتمه
البته تاشه وسعت کاربردش بیشتراست چون تالشان بیشتر را طبیعت سروکار دارند این واژه هم کاربرد فراوان دارد
بجاره مرزه تاشی . تاش ژنده
داره تاشی یا چوتاشی
به افرادی که از چوب قنده لاکه . کچه و ... درست میکردند
" چوتاش " میگفتند
منطقه ایی در گشته روخون داریم به نام چوتاش . که در قدیم شغل چوب تراشی داشتند
موارد کارکرد تاشهِ
آتاش
ویتاش
پتاش
جیتاش
تاش بژن
بتاش
و ...
[۸/۷، ۱۵:۰۴] #کوهزاد: کلاشم
کلاشی
کلاشه
[۸/۷، ۱۵:۰۵] #سعید_بشری_ماسال: آکلاش ویکلاش : ته تغاری، بچه آخر آخر
[۸/۷، ۱۵:۰۸] #شهریار_پور_محمد: ما میگیم آتار ویتار
[۸/۷، ۱۵:۱۴] #حسین_زاغی_ماسال: درود
*کلاشه* هم تراش سطحی است.
زمانی که بصورت سطحی بخشی از سبزه یا چمن روی زمین را با بیل می تراشی.
*خلیکی نه سبزه اکلاشمه*
*اسپه اّ استخونی گازینه کرا اکلاشه*
یا زمانی که گوشت یا چربی را بخواهی از استخوان درشتی جدا کنی ،بگونه ای که گوشتی باقی نماند.
توضیح دقیق تر:
کلاشه و اکلاشه،بیشتر هدف برداشتن قسمتی از محل مورد نظر است.
برای رسیدن به سطح زیرن.....
تاشه و تراش:
بیشتر برای تبدیل ،چیزی به وسیله کاربردی دیگر باشد.
مثلاً برای ساختن دسته بیل،قنده لاکه،گوشته کو......
بیشتر از واژه *تاشه* استفاده می شود یعنی تغییر حالت دادن.
برداشت شخصی است.
[۸/۷، ۱۵:۴۹] #معصومه_اپروز: درود بر شما ما مصدر کلاشه رو داریم و میتوانیم صرف کنیم مثلا
از خوام ام خاشی بکلاشم
ته ام چو بکلاشی
اَ اشتن منگه بکلاشه
بکلاشَم
بکلاشه
بکلاشن
جاده ماسولل لهجه گسگره ای
[۸/۷، ۱۵:۵۰] #معصومه_اپروز: تاشه یعنی تراشیدن و با کلاشه فرق میکند کلاشه معمولا با دندان همراه است اما تاشه با هر چیز تیز یا تراشنده ای میتواند همراه باشد
[۸/۷، ۱۶:۱۴] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: اَز کلاشِمَه
اَ کِلاشِشَه
اَوِن کلاشِشونَه
کاینَه کلاشِه
بِکلاش
مَکلاش
کلاشی؟
[۸/۷، ۱۶:۱۴] #زلیخا_صبا_ماسال: تعبیر هایی متفاوت از برداشتم از بعضی این واژه ها
کلاشه. در بچگی اگه کاری می کردیم که بعد با ناراحتی مواجه می شدیم به ما می گفتند تا ته ببی که ده خربزه پوست مکلاشی. خربزه پوستی بکلاش سیفی بکلاش. موشی چمه که قالی یون همه کلاشه
کرپنده.: بخصوص شکلات کرپنده اصلا خوب نییه گازی موشه گاز آکره
هنته ته هف کوهف دریا اه دیم تفازنم که مشای آگردن
یعنی پرکاندن دور کردن
لرتنده. چده لرتن و بی وسؤل آبه
. لِرتان
خشرده : هنته ته دخشرن و چال وبیل کرن که هیکس اشته خبری مداره
ویلرتنده : لرت وپرت آبه. پخش و ولا. آبه
ریزیسته :
خای بشی. بریز. سیا سنگ اشته دومله چمن چمه سری فاصیل آوز
راندن با غصب کسی را
وازنده : مگه خرسه وازنه
خرسی نه جیر وکفا واز کره
سوره کرد: عجب سوره زمه. یا. سسی سور کرده. مالن سسه بودن چوون نمکی دوئه ماقه یه
جناغ در نده.: بری یندینه شرطه خاش بچاکنم دی یسم ای. را کینه بو یا زوئه
ایذن وای چوون مینیشون جناق خشرده یندینه تیرو تفگینه
دولاکنده
اشته سرو جانی خوب شوستره یا نه. دولاکندره
اشته خلا ئون تشتی کو دخسینیر
مونده گاچ اندیز آبه. لیوه بندینه اژگری چه سیلی آروفه
دگره : چده شمه که کو گِره گِره و دگیر و دَشکن کرن
کرگی شی گره گره کری. امه نی دگره دگره گتمونه
دگرا هرده
بیچارژنک لی دگرا هره
هنی کاری ترس دره ام مینکی کو جیفوسش آدوئه
چونه آکرده :
ننه از هرچی وام اه من چونه آکره
جوتی پلکه
ای نفری نه. نشا گفی ژندن جوتی پلکه
#اسماعیل_دوستی_خوشابر: البته این ها رو هم داریم👇
ویکلاشِمَه
پِکلاش
ویکلاششون
آکلاش
آمَکلاش
و..
#دوستی/خوشابر
[۸/۷، ۱۶:۲۴] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: کلاشِه= خورد کردن استخوان با دندان های آسیاب
آچَردِه=جداکردن گوشت با دندان های آسیاب و نیش
#دوستی/خوشابر
[۸/۷، ۱۶:۲۷] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: کِلاشِه با کورچِنییه احتمالا هم معنی و هم شکل باشه
پِکورچِنیش
پکلاشِش
دَکلاشِشَه
دَکورچنیشه
مَکلاش
مَکورچِن
بِکلاش
بکورچِن
#دوستی/خوشابر
[۸/۷، ۱۶:۲۹] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: کورچِنییه و پکورچنییه به نوعی صدای خرد کردن هم معنی میده ولی کلاشِه و پکلاشِه و.... اینطور نیست
#خوشابر
[۸/۷، ۱۶:۴۲] #عاشوری_شولم_فومن: کرچنَه کرچنَه هَردِه
[۸/۷، ۱۶:۴۷] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: مثلا کِلاشِه برای چیزهای سخت وخشک بیشتر کاربرد داره اما کورچینیه و کرچنه برای چیزهای نرم وخشک هم کاربرد داره
مثلا (نونش کورچنیه)
نمیشه گفت( نونش کِلاشَه)
[۸/۷، ۱۶:۵۰] #عاشوری_شولم_فومن: در مورد کلاشه پوسته و رویه را خوردن و استخوان یا هسته را باقی گداشتن است.
ام کرچنه کرچنه خوردن تمام انچه در دهان است می باشد بخصوص چیزهای خشک و ترد
[۸/۷، ۱۷:۰۰] #زلیخا_صبا_ماسال: و اما در مورد ی به بچه آخری در تالش
آکلاش .ویکلاش. یا همان آتار ویتار هم می گویند
یعنی ته تغاری
صبا ماسال
[۸/۷، ۱۷:۰۴] #حسین_زاغی_ماسال: گویش_تالشی_ماسال
چهار واژه :
*کلاشه*
تراش سطحی ،به منظور برداشتن ،قسمتی و رسیدن به سطح زیرین.
مثال :
اکلاشه: سطح زمین،یا جدا کردن گوشت از استخوانهای درشت،سگ هم به منظور برداشتن غضرف و شکستن استخوان و رسیدن به مغر استخوان است.
*تاشه*
تراشیدن و خراشیدن و فرم دان ،به منظور تغییر ماهیت اولیه اون جسم،و تولید دیگری
مثال: ساخت ابزار چوبی
*کرپنده*
خرد کردن اجسام خوردنی،با دندان، به تکیه های ریز تر،معمولا آبدار هم هستند.
اسم واژه شباهت به صدای تولیدی از این عمل دارد
مثل:
ساقه و کله تُرب،مثل ساقه کرفس
*کرچنده* یا *کورچینه*
آسیاب کردن و نرم کردن با دندان ،بیشتر دانه های خشک را شامل می شود.
اسم واژه شباهت به صدای تولیدی از این عمل دارد.
مثال:
تنقلات و دانه ها بو داده (گندم،برنج،عدس...)
#حسین_زاغی_ماسال
[۸/۷، ۱۷:۰۶] #هویه_تحویلداری_رضوانشهر: درود
بسیارعالی آتار ویتار همون ته تغاری فرزندآخرخانواده
هویه تحویلداری رضوانشهر
[۸/۷، ۱۷:۱۲] #شهریار_پور_محمد: ما به بچه های خیلی عزیز و به اصطلاح دردانه میگوییم خاجتی xājati / خاجتیه بله xājatiya bala
معمولا فرزندان آخر یا تک فرزندان خاجتیه بله هم بودند
[۸/۷، ۱۷:۴۵] #علیرضا_پناهی_عنبران: کٚرچَنَه kərçana:از ریشه کرچ ترد و خشک
کٚرتٚنِه kərtəne :از ریشه کرت (چیزی که با خرد کردن در دهان صدای کرت کرت بده مثل خوردن شکلات....
بکرتن
مکرتن
پَزیل pazil :جدا کردن میوه از هسته
در حالت امری🌹🌺
[۸/۷، ۱۷:۵۳] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
خاجَتی ( xājati ) عزیز دُردانه
معمولاً به بچههای آخر و آدم های که خودشان را لوس میکنند ، این واژه را به کار میبریم
[۸/۷، ۱۹:۵۹] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: واژهی خیلی پرکاربردیه
مخصوصا موقع خوردن میوهها
ولی من به صورت آکلاشه شنیدمش
شاید معنای کلاشه و آکلاشه فرق داشته باشن
[۸/۷، ۲۰:۱۵] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: ببینید ویکرده و روکرده و دکرده فرق دارن
ویکرده: از بالا به پایین ریختن
دکرده: داخل چیزی (محیطی که میتونه سر باز باشه) ریختن
روکرده: داخل چیزی (محیطی سربسته) ریختن
مثلا برای ریختن آب در دیگ از فعل دکرده استفاده میکنیم و برای ریختن آب در حلق جانداری از فعل روکرده!
[۸/۷، ۲۰:۳۵] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
ویکرده ( vikarde ) ریختن هم معنی میدهد
[۸/۷، ۲۱:۰۸] #حسین_زاغی_ماسال: درود
*روکرده*
پوشش دادن،کاور کردن،.....
پارچه یا محلفه ای بروی ،جلد اصلی لحاف و تشک کشیدن،
گاهی روکرده شاید معنی روکش آستری هم بدهد.
روکش کردن فلزات را هم روکردن می گویند.
[۸/۷، ۲۱:۱۷] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
رو کرده ...در مقابل هم قرار گرفتن ...هم معنی میده
مثلاً دو نفر با هم دعوا دارند و طرف یک حرفی را میزند و در نتیجه آنها را با هم رو میکنند یعنی در مقابل هم قرار میدهند
این نظر بنده هست... شاید غلط باشه ... نمیدانم. ...
[۸/۷، ۲۱:۱۷] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: البته این تفاوتها طبیعی هستش
مثلا فعل ویخته رو میتونم مثال بزنم که در تالشی مرکزی به معنی خسته شدن هستش
که در ماسال حداقل من با این معنی نشنیدم این فعل رو
افعال یه سری معنی مستقیم دارن و در طول زمان یه سری معنی کنایی هم پیدا میکنن، ممکنه با گذشت زمان معنی اصلی از بین بره و معانی کنایی فقط باقی بمونه
[۸/۷، ۲۱:۱۸] #عاشوری_شولم_فومن: به نظرم روبرده چیزی در مایه های فرو بردن غذای نجویده و یا قرص و کپسول می باشد .
[۸/۷، ۲۱:۲۲] #سارا_روحانی_رضوانشهر: کلمه تالشی ویخته ( vixəte )
خسته شدن ...تو گویش ما
خیلی استفاده میکنیم خوشبختانه
[۸/۷، ۲۱:۲۷] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: بله میدونم
ما فعل آسیسته/آسییه رو استفاده میکنیم برای این منظور
و من ویخته رو با این کاربردها در ماسال اینجوری شنیدم:
مثلا وقتی مرغ روی تخم بخوابه یا وقتی کسی زیر لحاف بخوابه از فعل ویخته استفاده میکنند
البته این فعل رو فقط جهت مثالی از تفاوت کاربرد افعال در گویشها نام بردم
[۸/۷، ۲۱:۳۶] #سارا_روحانی_رضوانشهر: بله برای خوابیدن مرغ و.... ختَه به کار میبریم
کرگ خته ...مرغ خوابید و کلک شد برای رو تخم خوابیدن که جوجه بیاورد
و زیر لحاف خوابیدن را از کلمه خته استفاده میکنیم
خردن لفی بنیکا خته
بچه زیر لحاف خوابیده
[۸/۷، ۲۱:۴۳] #عاشوری_شولم_فومن: خته به معنی خوابیدن است چه با لحاف و پتو و چه بدون ان
اما ویخته فرق می کند ویخته تقریباً حالت نزدیک به پنهان شدن و یا قایم شدن در زیر چیزی یا وسیله ای است
[۸/۷، ۲۱:۴۵] #بهنام_ن_ماسال:
ویخته در ماسال یعنی طوری روی چیزی خوابیدن که بطور کامل ان را در بر گرفتن
شاید تقریبا معادل چنبره زدن در فارسی
ویخته را شاید بتوان فروخفتن معنی کرد
همانطور که میدانید پیشوند وی بر عکس پسوند پ هستد
پ: حرکت از پایین به بالا را نشان می دهد
و
وی: حرکت از بالا به پایین
در ماسال
ویبرده: فرو بردن و قورت دادن
روبرده : با شدت و یهویی قورت دادن
ویرورده: پایین آوردن
#حسین_زاغی_ماسال: واژه *ویخته* با *خته* کاربردش فرق دارد .
*ویخته*
چمباتمه زده، خودش جمع کرده،به سطح نزدیک شده.
مثال:
وقتی می خواهی به شکار نزدیک شویی ، که از حضورت بویی نبره،به همراهت میگی *ویخس* یعنی خودتو به زمین نزدیکتر کن،و بشکل دست و پای جمع شده ، بچسب به زمین...
یا ماکیان در حالت کرچ، که بروی تخم می خوابند،ویخته گفته می شود.
منظور از ویخته ،در حالت بیداری است.
*خته*
یعنی خوابیدن که هوشیار نباشی
#حسین_زاغی_ماسال:
زیر چیزی قائم شدن واژه *دخته* است.
قائم شدن
*دخته*
*جیخته*
معنای ،پنهان شدن است
#عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
نه
به نظر من دخته نیست
در اصل، جیخته هستش: قایم شدن زیر چیزی یا درون محیطی بسته
ولی مثلا وقتی کسی قهر میکنه میره زیر چیزی خودش از نظرها پنهان میکنه، میگن: شه لفی بن ویخته
#حسین_زاغی_ماسال: گاهی کاربرد اشتباه میشه.
در این حالت که گفتی ،دو حالت را در بر میگیره.
هم زیر لحاف رفته،پس قایم شده.
هم زیر لحاف جمع و جور بی حرکت شده .
دو تا عمل انجام داده
#بهنام_ن_ماسال:
به نظر من لحفی بن ویختَه یعنی چنبره زده زیر لحاف و فرو افتاده
جخته: پنهان شدن
#زلیخا_صبا_ماسال
در ماسال
ویکرده به تنهایی یعنی ریختن
ولی اگر بخواهیم بگوییم کسی را از جایی پایین آوردن
مثلا از اسب می گوییم
فلانی. اسبی کو ش ویرورده
یا فلانی نه کمکش کرده و اسبی کوش ای جیر ویکرده
بعضی از این واژه ها نمی توانند به تنهایی معنی کامل جمله ای را بسازند. مثل همین
رو کرده خوب ما در کنار رو کرده چه چیزی را می توانیم معلوم کنیم. مثلا به بلعیدن : ما می گوییم. روبرده.
سره. وا ما در ماسال من در متنهای تالشی. بیشتر از خونه استفاده می کردم که به نظرم سره وا برا ی این منظور برای من تالشی تر است.
[۸/۷، ۲۱:۴۷] #مریم_محسنی_ماسال: ۱- کٚلاشِه kəlāše : گاز زدن و با سر و صدای کلاش کلاش kəlāš kəlāš خوردن : نوعی خوردن غذای سفت و خوردن میوه و داخل پوست هندوانه و خربزه ، هویج و ... ، خوردن استخوان توسط سگ، با ویژگیهای خاصی که غذا داخل دهان قرار داده نمیشود بلکه با دست گرفته می شود و با گاز زدن با دندان پیشین و حرکت فکها، کمی تند و متوالی و با سر و صدای کلاش کلاش خورده شود.
- خردنن اوختنی هیندونه پوستی کلاشین اوون نه واین چه سره دیله هر کسی هره چه ایسبینه نی بی بکلاشه
- هر کسی هیندونه پوستی بکلاشه چه گاز ایسبی آبو
- هیندونهپوستی ایسبینه نه واین هیندونه کفنه
- گزری کلاشه کرپنه هره
- دییس اسبه چنته خاش کلاشه
۲- کرپنده kərpənde : با سر و صدای کرپه کرپه خوردن : نوعی خوردن غذای سفت مانند قند و فراورده های آن یا شکلات سفت و یا اگر تکه ای از غذای سفت کلاشه شده جدا شود و در دهان قرار بگیرد و زیر دندان با سر و صدای کرپه کرپه kərpə kərpə خورده شود می شود کرپنده .
وقتی که گرسنه باشیم و دلمان ضعف می کند و حالتی مثل خراشیدن دست می دهد می گوییم :
- چمه دیل کلاش کلاشkəlāš kəlāš یا اینجن اینجنinjan injan karə کره
آکلاشه āklāše : خالی کردن، خراشیدن، تراشیدن، خوردن و به ته رساندن
- مرزه کونی آکلاشی د چه سری نه شه نبو
آکلاشه به صورت کنایه نیز بکار می رود
- خردنی اشتن دده ننه آکلاشه
- چمه جانی خاشون نی آکلاشره د مه کو چه خای
- جیکلاشه jiklāše یا جیکلاش ژنده jiklāš žande
خراشیدن و تراشیدن زمین برای صاف کردن و تمیز و مرتب کردن
[۸/۷، ۲۲:۱۸] #مریم_محسنی_ماسال: ۳ - تٚفازٚندِه təfāzənde / توازنده təvāzənde : تبعید کردن، متواری کردن، پرت کردن به جای دور، آواره کردن ، کوچاندن
تفار آکرده təfār ākarde : پخش و پلا کردن
تفار آبه təfār ābe: پخش و پلا شدن
۴- لٚرتٚنده lərtənde این مصدر را نشنیدم
لرتن lərtən : کسی که خیلی چاق و وارفته است و در موقع راه رفتن تنش می لرزد
لرتن لبا lərtənə laba یا لنتر لبا ləntərə labā : چاق و شلخته
لرت lərt : له
لرت پرت lərtə pərt : له و لورده
۵. خَشردِه xəšarde : دفن کردن، مدفون کردن
پوته خشار کرده puta xašār karde: مخفی کردن، ماست مالی کردن
مردشون خشرده
چهکینه دوشتا پوته خشارشون کرده
دخشرده daxšarde : چیزی را در زمین پنهان کردن
جیخشرده jixšarde : در زیر چیزی پنهان کردن
چیکیلی خاکی بنی جیخشر
ویخشرده vixšarde / vixašarde: فرو کردن
پوئه گیلی کو ویخشر
[۸/۷، ۲۳:۵۳] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: اَمَه دَخشَر مثلا وواَم کِ(گَ دَخشَر آوی کا) =دهانت را جلوی آب نگه دار/بگیر
یا(اِشتَن شَیِش دَخشَردَه رباری کا) لباسش را به آب رودخانه گرفت/شست
دوستی>خوشابر
[۸/۸، ۰:۰۰] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: پِخِر پِخِره= نوعی بازی فرار وگریز هست دنبال کردن وگرفتن فردی
جیخِس آخِس=قایم موشک
پِلَه مِزا= بازی گُلف تالشی
وَشتَنَ مِزا= همون بازی پریدن در هوا
دالَه مِزا= نوعی بازی شبیه کبدی با کمربند
کِلا پَتینَه مِزا= برداشتن کلاه اینم مثل کبدیه و پِخِر پِخِرِه
مایَه مِزا= بازی یه قُل دوقُل با سنگ
لیسکاوَ مِزا= (😍)تخته چوبی که به صورت صلیب درمی آوردند و بر روی سطح شیب دار عموما چمنی سُر میخوردند
دوستی>>خوشابر
[۸/۸، ۰:۱۸] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: مثلا ما میگیم= آو ویتِلَه
کَرَه ویتِلِه=میخواهد سرازیر شود /بریزد
ویتِلیستَه=سرازیر شد/ریخت
ویمَتلامِن=سرازیر نکن/نگزار بریزد
#دوستی>>خوشابر
[۸/۸، ۰:۲۷] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: ویچرامنییه= چلوندن ،خالی کردن هم معنی میده
ویچرامِن=بچلون
ویچرامنیشَه=چلوندش
ویچرامنیشون=چلوندن
مثلا(اَسرگی نَه ویچرامنیشون اِشتَن)کنایه از زیاد اشک ریختن،اشک خود راتمام کردن خالی کردن
شَی ویچرامِن=پیرهن را بچلون
#دوستی>خوشابر
[۸/۸، ۱:۲۶] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: ویوچَردِه= بساط کردن،قُرُق کردن،پهن کردن،جاباز کردن
ویوچَردِم=بساط کردم
ویوچَردِر=بساط کردی
ویوچَردِش=بساط کرد
ویوچَردمون=بساط کردیم
ویوچَردشون=بساط کردند
ویوچَر=بساط کن
ویمَوچَر/مَویوچَر=بساط نکن
ویوچَری؟=بساط میکنی؟
نِویوچَری؟=بساط نمیکنی؟
ویوچَرَه=بساط کنید
مَویوچَرَه=بساط نکنید
هَنیر ویوچَردَه اوعَه؟= باز بساط پهن کردی اونجا؟
سیزدَه را پی چاف رو کَناریکا ویوچَرَم=سیزده بدر باید کنار چاف رود بساط پهن کنیم/جا باز کنیم
ووزَه داری بِنی کا اَوونِم واتَه ویمَوچَرِن=زیر درخت گردو به اونها گفتم بساط پهن نکنن
#دوستی>>>>خوشابر
[۸/۸، ۴:۳۴] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: تاسنییِه= هیاهو کردن،شلوغ کردن،سروصدا کردن
تاسنیشَه= هیاهو کرد
تاسنیره=هیاهو کردی
تاسنیشون=هیاهو کردند
بِتاسنَه=هیاهوکنید
مَتاسنَه=هیاهو نکنید
#دوستی>>>خوشابر
[۸/۸، ۴:۴۲] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: آتَسِه= خفه شدن،گیرکردن چیزی در گلو
آتَسَ=خفه شد
آتَسیش=خفه شدی
آتَسَه=خفه شد
آتَسیمون=خفه شدیم
آتَسینَه=خفه شدند
آتَس=خفه شو
مَآتَس=خفه نشو
آتاسنیه=خفه شدن*۱
آتاسنیشون=خفه کردند*۲
کارَه آتاسنی؟=میخوای خفه کنی؟*۳
۱=هم معنی خفه شدن معنی میده هم در هیاهو کردن کاربرد داره
۲=هم معنی خفه کردند و هم معنی هیاهو کردند معنی میدهد
۳=هم معنی میخواهی خفه کنی؟میدهد و هم معنی میخواهی شلوغ کنی یا هیاهو کنی را
#دوستی_خوشابر
[۸/۸، ۴:۴۸] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: تَسَ=قهر
تَسَ مَکَه=قهر نکن
تَسَ بِکَه=قهر کن
تَسَیش؟=قهری؟(سوالی حال)
تَسَینَه؟=قهرید؟(سوالی حال)
تَسَشون کرد=قهر کردند(گذشته)
تَسَر کرد؟=قهر کردی؟(سوالی گذشته)
خوان تَسَه بِکَرِن=میخواهند قهر کنند(آینده)
کارَه تَسَه کَرَه؟=میخواهید قهر کنید؟(سوالی آینده)
#دوستی _خوشابر
[۸/۸، ۴:۵۰] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: کَه تَسَ=کنایه از خانه گرفته است دلتنگی به آدم دست میدهد در خانه
#دوستی_خوشابر
[۸/۸، ۴:۵۷] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: ویتَسِه=فرا گرفتن،در برگرفتن پیرامون
آفتاو ویتسَه=آفتاب در برگرفت
کارَه ویتَسه=داره در بر میگیره
دَتَسِه= پنهان شدن،غروب کردن
آفتاو دَتَسَه= آفتاب غروب کرد
کارَه دَتَسِه=میخواهد غروب کند
پتَِسِه و پِتاسنیش هم من از بزرگامون شنیدم هستند دوستانی که میدونند کاربرد اینها را اعلام کنند...
#منصور_بلوری_گشت:
بادرود
در منطقه ای هستم که آنتن دهی ضعیف هست
تسِ:tase:به داغ شدن تابه هم
می گوییم
کچه تسَ: قاشق داغ شد
ویتسه:vitase:به معنای آشکار شدن یک موضوع،
مثلن: ام خور ها ویتسه: این خبر آنجا
پخش شد
تاسنده: tas^nde: خبری را پخش کردن
ویسنده:vis^nde: جاری شدن
بسته ویسنده: سدی پاره شده وآب جاری شده است
آسونده: asonde:کز دادن،
کله پاچه آنسوندشه:
کله پاچه راکز داده است
روکرده: rukarde: ریختن چیزی ازبالا بر پستی،
مانند، آوی چ لوکی روکه؟
آب را درگلویش بریز
روآکرده:ruakarde: قلع اندود کردن
مسی در قدیم بدلیل عدم ترکیب مس با ترشیجات وتشکیل ماده ی سمی ی کات کبود
منصوربلوری از گشت
[دیزَه چاکِن= گل پنجه مریم] دوستی_خوشابر
بادرود
در منطقه ای هستم که آنتن دهی ضعیف هست
تسِ:tase:به داغ شدن تابه هم
می گوییم
کچه تسَ: قاشق داغ شد
ویتسه:vitase:به معنای آشکار شدن یک موضوع،
مثلن: ام خور ها ویتسه: این خبر آنجا
پخش شد
تاسنده: tas^nde: خبری را پخش کردن
ویسنده:vis^nde: جاری شدن
بسته ویسنده: سدی پاره شده وآب جاری شده است
آسونده: asonde:کز دادن،
کله پاچه آنسوندشه:
کله پاچه راکز داده است
روکرده: rukarde: ریختن چیزی ازبالا بر پستی،
مانند، آوی چ لوکی روکه؟
آب را درگلویش بریز
روآکرده:ruakarde: قلع اندود کردن
مسی در قدیم بدلیل عدم ترکیب مس با ترشیجات وتشکیل ماده ی سمی ی کات کبود
منصوربلوری از گشت
#کاظم_میرزایی_گسکره:
کرگ اشتن کیجه اون پره بنش (آگته)،
*ویخته*
گرگ اشتن مارغنه اون سری *ویخته*
چنگه لافند دوسمه، تاو آدومه چاه مین،
وییر (درونج) (آرونج) کردمه،
زورینه *پرونتمه*
چار گله چلک،
*هینته/هنته*:
تالش میانی به نظرم آب یا مایعات خوردن،
*خنته*:
تالش فومنات
آب خوردن
کاظم میرزائی گسکره ای
[۸/۸، ۱۰:۱۹] #مریم_محسنی_ماسال: رو دکرده ru dakarde روبرو شدن
به نوشتن کلمه توجه کنیم دو کلمه است
ویبردهvibarde : بسختی بلعیدن ، بلعیدن غذایی که در گلو گیر کند
روبرده rubarde : بلعیدن
روکرده rukarde : غذا در گلو کردن
کسی که که غذا نمی خورد ولی میخواهند بهش غذا بدهند. یکی غش می کند آب نمی تواند بخورد در گلویش می ریزند
در گلویش می ریزند تا غورت دهد، می شود روکردهrukarde و یککلمه است
[۸/۸، ۱۱:۴۳] #کوهزاد: گردی پیشگا دوروت
سبرون به خشی و وشتن
" روبرده " برای بلعیدن واژه ایی بسیار کمرنگ است
حتا " ویبرده " هم آن قدرت معنا بخشی بلعیدن را ندارد
اما از " روبرده " توانمدتر است
[۸/۸، ۱۲:۱۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *درود بر یکایک شما خوبان*
روزتان نیکو🌹
در منطقه ما مصدری وجود دارد که شوربختانه در حال حاضر چندان به کار نمیرود؛ شاید دامداران و کوهنشینان هنوز از آن استفادهکنند. و آن، مصدر " *پلفته* " (pelafte) یا " *پلفتن* " (pelaften) است.
این *پلفته/ پلفتن* ، ظاهرا بیشتر از *روبرده* یا *ویبرده* به مفهوم *بلعیدن* نزدیک است؛ تا جایی که میتوان گفت شاید در تالشی جنوبی، بهترین برابر برای بلعیدن باشد.
البته معنای *ویلرتنده* هم به معنا و مفهوم این چند مصدر بسیار نزدیک است.
درباره تفاوتهای معنایی این مصادر نزدیک به هم، میتوان بیشتر حرف زد یا نوشت.
[۸/۸، ۱۲:۴۲] #کاظم_میرزایی_گسکره: پلفتن
پلفته
در گویش محلی گسکره
* په لوه*
پلوه:
البلی ناهارم پلوه
هنده وشیرما غذا پلومه *په لومه *
[۸/۸، ۱۳:۰۰] #زلیخا_صبا_ماسال: پلمبه :Peləmba : لومبوندن :به یک بار ه قورت دادن با ولع غذا خوردن
پِلِمبشه :Peləbəša لومبوندن : به یک باره همه لقمه هارا فروبرد ن
لمبه :Ləmba:به یکباره فرو دادن
زلیخا صبا ماسال
[۸/۸، ۱۴:۰۸] #زلیخا_صبا_ماسال: وقتی که لمبه داریم
پلمبه هم داریم
پلمبشه هم داریم که کلمات صغیر ی هستند که کمتر در. این روز ها در میان مردم بکار می روند
همانطوریکه درباره ریزیسته. گم وگور و فاصیل آوشته
بنده هم پلفته را نشنیدم و با شنیدن این واژ ه لمبه دوئه یادم آمد
ممنون از شما
یا ریسیته گاهی با دل سوزی اینکه منتها ی ضعیف شدن بینیه کسی را بیان کنیم
می گوییم بیچاره کرونا ای ریسیاونده و یا لاب ریسسته یعنی لاغر شده
سپاس صبا
[۸/۸، ۱۵:۰۹] #زلیخا_صبا_ماسال: پلمبه :Peləmba : لوبوندن :به یک بار ه قورت دادن با ولع خوردن
اشته چمی سو شه مگه سوته کوه دره اومیره هر چی اشته باشقاوی دکرم نجوئه لمبه دی و پلمبونی
پلمبشه :Peləbəša لومبوندن : به یک باره همه لقمه هارا فروبرد
آدم هده گزگ هرچی سفره سری نوئا پلمبشه وای چه لوکی ندمونو
لمبه :Ləmba:به یکباره فرو دادن
زلیخا صبا ماسال
#عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
من در این جمله شنیدم:
«هنته انشتائون شی پلویسته»
در توصیف کسی که مثل گشنهها با حرص و ولع و بدون آداب غذا رو میخورد
#علیرضا_پناهی_عنبران:
دَمۊرتٚنِه لمباندن
دَمۊرتٚن بلمبان
مَلۊرتٚن ملمبان
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۸/۸، ۱۲:۵۲] #محمد_رضا_فدایی: درود دوستان و درود به سرکارخانم محسنی و خسته نباشید بابت معنای مصادر پیشنهادی جناب دکتر بختیاری
مورد ۸ ریزیسته riziste
استثنایی است که به این شکل اشاره و تقدیم میشود
آسیسته
پسیسته
جیسیسته
دسیسته
ریسیسته ( ریزیسته )
ویسیسته
معنای ریزیسته یا ریسیسته میتواند لاغر و ضعیف و نحیف هم باشد
این استثنا در مصادر زیر هم صادق است
مثل
آوشته
پوشته
جیوشته
دوشته
گروشته
ویوشته
همچنانکه مشاهده میشود
همه ی مصادر فوق که پیشوندهای
آ - پ - ج - د - و با خود به همراه دارند علاوه بر آنها چند مصدر هم یافت میشود که از جنس همان مصادر منتها با پیشوند
ر - گ هم به چشم می آید
ریسیسته ( ریزیسته ) : نحیف و لاغر و نزار معنی میدهد و گروشته معنای ( از گیر و بند ) رهیدن را می رساند
شاد و سلامت باشید
[۸/۸، ۱۳:۰۹] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود بر استاد ارجمندم
جناب آقای فدایی
۱. *ریزیسته* به معنی گور و گم شدن، لش بردن و مانند اینهاست و ظاهرا بیارتباط با مصدر *سیسته* است.
۲. شمار پیشوندهای فعلی تالشی بیشتر از موارد پرکاربرد و جاافتادهای است که میشناسیم.
۳. در این که *ری/ ri* یکی از پیشوندهای مصدرساز یا فعلی تالشی است نباید تردید کرد.
۴. *ریسیسته* ، *ریزیسته* و ... باید از مصادر پیشوندی حداگانه تالشی به حساب میآیند؛ اما نکته اینجاست که این پیشوند *ری/ ri* ، امروز بسیار کمکاربرد است.
[۸/۸، ۱۳:۱۲] #مریم_محسنی_ماسال: سلام آقای فدایی بزرگوار
ریزییهriziye / ریزیسته riziste : به معنای گور و گم شدن و معنای معمولی لش بردن بکار می بریم
ریسیسته با ریزیسته بنظرم تفاوت دارد.
چوون بری ژنم منده نینه نزونوم کا ریزیستینه
همه بندی نه ریزیستینه شینه
[۸/۸، ۱۳:۱۶] #مریم_محسنی_ماسال: آفکنده به معنی به نخ کردن تسبیح است و یک مصدر است بنظرم
#دکتر_فرزاد_بختیاری:
*یک نکته بهعنوان اصلاحیه:*
از آنجایی که فعل امر *بریز* (bəriz) از مصدر *ریزیسته* داریم، در این مصدر، پیشوند بودن *ری/ ri* ظاهرا منتفی است؛ اما در ریسیسته و مصدرهای احتمالی دیگر، پیشوند بودن *ری* / *ri* همچنان میتواند به قوت خود باقی باشد.
مثال:
کسی با قهر از جایش بلند میشود و میگوید: *از کرا شوم.*
طرف مقابل که از دست او ناراحت است، میگوید: *بریز بشه هزار سالی* *را* .
*بریز* در اینجا فعل امر از *ریزیسته* است که با *b* امرساز همراه است.
[۸/۸، ۱۵:۵۸] #منصور_بلوری_گشت:
با درود جناب بختیاری عزیز
وقتی از دست کسی ناراحت می شویم
می گوییم
، برْز بش دِ: دورشو برو دیگه
یا برخ بش
[۸/۸، ۱۶:۰۰] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
👌👌👌👏👏👏
ما *برخ* را که از مصدر *رخییه* یا *رخیسته* است، به معنای دیگری به کار میبریم.
[۸/۸، ۱۶:۰۰] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی:
سلام و خدا قوت
معادل مثالتون :
*بیز بش هیزار سالی را*
*بیز بش کته کرَه شی بش*
(پاشو هرجا میخوای بری برو)
[۸/۸، ۱۶:۰۲] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
ببینید در تالشی ماسال برای اینکه به کسی بخوان بگن گمشو، دو عبارت رو به کار میبرن:
اوی آبه (avi ābə)
بریز (bəriz)
[۸/۸، ۱۶:۱۸] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی:
درود
معادل دیگه ای هم واسه کلمه گم سو هست ، میگن
*فاسیل آلَکfāsil ālak*
[۸/۸، ۱۶:۱۹] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
من به صورت فاصیل آوز شنیدم
به معنی دور شو
[۸/۸، ۱۸:۵۱] #حسین_زاغی_ماسال: درود
*ویرجیئه*
فرو ریخته متلاشی شده
[۸/۸، ۱۹:۱۷] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: متلاشی شدن در این فعل با اون مفهومی که مد نظر منه فرق داره
مفهومی که من میگم بیشتر شبیه خرد و خاکشیر شدن
در تالشی شمالی برای مفهوم خرد شدن، فعل اِرزییه (erəziye) رو دارن
و فعل رژییه (rəžiye) در مفهوم تخریب شدن (که تقریبا این مفهوم رو ما در فعل ویرجئیسته (virjeiste) تالشی جنوبی (ماسال) میبینیم)
در کانال واژهی درزییه (darəziya) به معنی متلاشی شده رو دیدم، گفتم شاید این متلاشی شدن در مفهوم خرد و خاکشیر شدن باشه.
[۸/۸، ۱۹:۴۴] #منصور_بلوری_گشت: با درود وخسته نباشید
دریزییه:dariziya:پوسیده شده
وینی خجن دریزیینه:
دیدی گلابی های جنگلی پوسیده شدند.
ویریه:viriya: آوار شدن،ریختن
ویندیره دیار ویریه:vindira diyar viriya
دیدی دیوار ریخت،(آوارشد)
دکلاخیه: daklaxya: ریزش کردن
خراب شدن
یارو ک دیار دکلاخیه:yaru ka diyar daklaxiya
فلانی دیوار خانه اش ریخت!
منصوربلوری، گشت
[۸/۸، ۱۹:۵۲] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام
بله
*دریزییهdsriziye/دریزییِنdariziyen* : متلاشی شدن، پوسیده شدن
*دَریزییَهdariziya* : متلاشی شده ، پوسیده شده
گاهی به کسی ده میخوان بگن بد ریخت و منفور هست هم میگن دریزییَه
#اسماعیل_دوستی_خوشابر: جوعِه=جویدن
از جامَه /مِن جوعَه=من جویدم
تِ جارَه/جوعَه=توجویدی
اَ جاشَه/اَ جوعَشَ=او جوید
اَمَه جامونَ/اَمَه جوعَمون=ما جویدیم
شِمَه جارونَ/شمه جوعرونَ=شما جویدید
اَوِن جاشون/اَوِن جوعَشون=آنها جویدند
مَجوعَه/مَجاعَه=نجوید
بجوعَه/بجاعَه=بجوید
نِجام=نمیجوم
نیَرزِن بِجام=نمیگذارند بجوم
کایشَه جوعِه؟=داری میجوی؟
نِبو جوعِه=نمیشه جوید
نِشِتر جوعِه؟=نتوانستی بجوی؟
شام جوعِه=میتوانم بجوم
مَرزَه جان=نگذارید بجوند.
هَرزی بجوعَم؟=میگذاری بجویم؟
جای؟=میجوی؟
#عاشوری_شولم_فومن: تالش فومن:
۱- جومَه: joma :جویدم
۲- بکرپن : bəkərpən : با دندان خرد کن
۳- تاشمَه : tăšma : تراشیدم
۴- خراشمَه : xərăšma: خراشیدم.
#کاظم_میرزایی_گسکره: درود روز به خیر و خشی
جویدم: من جوئه
با دندان خورد شده:
گازینه جومه
تراشیدم: تاشمه
خراشیدم : رنده رنده کردمه
گویش گسکره
#سارا_روحانی_رضوانشهر:
جوئِه : jue : جویدن
۱_من جوئه : من جویدم
۲_ته جوئه : تو جویدی
۳_اَئ جوئشَه : او جوید
۴_اَمه جوئمون : ما جویدیم
۵_شمَه جوئرونَه : شما جویدید
۶_اَوئن جوئشون : آنها جویدند
۱_مَجوئه : نجوید
۲_بُجوئه : بجوید
۳_نیمَه جُو : نمیجوم
۴_نی نَشت بُوجوم : نمیگذارند بجوم
۵_کایشه جوئِه ؟ داری میجوی؟
۶_نییَب جوئه : نمیشه جوید
۷_نشاشترَ جوئه؟ نتوانستی بجوی؟
۸_بَشام جوئه : میتوانم بجوم
۹_ مَرزَه بوجونون : نگذارید بجوند
۱۰ _بَشتیشَه بوجونوم : میگذاری بجوم
#شهریار_پور_محمد:
۱_ جویدم : جومه jüma
۲_ با دندان خرد کردم: گازینه انج^مه gāzina anjəma
۳_ تراشیدم : تاشت^مه tāštəma
۴_ خراشیدم :
اگر خراشیدن بر روی بدن باشد میگوییم «یرم کرده» yaram karda
اگر روی سطح اشیا یا زمین باشد میگوییم «ریه ریم کرده» riya riyam karda
#معصومه_اپروز: درود و ارادت خدمت شما
جوئِه jue:جویدن
جومَه .جورَه. جوشَه
کورچنده/korčənde: با دندان خرد کردن یا ریز ریز کردن با دندان
کرپندِه/kərpənde:با دندان خرد کردن ولی سرعت و اندازه خرد کردن در کورچنده و کرپنده احتمالا فرق میکند مصدر کرپنده را با احترام به کار نمیبرند کمی توهین آمیز است
تاشه/tăše :تراشیدن
ویتاره/vităre: خراشیدن به شکل عمومی
کلاشه/kəlăše خرد کردن یا خراشیدن به شکل خاصی که از بالا به پایین اتفاق بیافتد که با ناخن یا دندان یا اشیای تیز و لبه دار این عمل صورت میگیرد
#سارا_روحانی_رضوانشهر:
۱_با دندان خرد کردم : dandunina anjəma
دَندونینَه اَنجمَه
۲_تراشیدم : تاشتم : tāštəm
۳_ریه ریه به معنی خط خطی کردن هم هست
#منصور_بلوری_گشت:
۱_جومه:juma:
جام:jām
جای:jāy
جا:jā
جایم:jāyam
جایَن:jāyan
جایْن: jāin
۲_گازینه خرد آکردمه:gāzina x^ākard^ ma
۳_تاشمه،:tāš^ma:
تاشم: من
تاشی:تو
تاش: او
تاشیمون:ما
تاشینون: شما
تاشین: آنها
۴_خراشمه:x^rāš^ma
[۸/۹، ۱۴:۴۱] #منصور_بلوری_گشت:
صفتهای مفعولی را:
۱. جویده
۲. با دندان خرد شده
۳. تراشیده
۴. خراشیده
۱_جواَ به:juabaجویده شد
۲_گازینه خرد آبه:gāzina x^rd āba
۳_تاشیه:tāšiya
۴_خراشیه: x^rāšiya
منصوربلوری،گشت
#سعید_بشری_ماسال :
آکرِییسته: ākreista
سایش اندک و جزئی چیزی به چیز دیگر
جیبِرده :jiberde
بریدن عمیق، از ته بریدن
گویش ماسالی
#بیت_اله_صفری_فومن:
درود دوکتور بختیاری
*جویدم*
از *جام* میجوم
ت *جای* میجوی
آ *جا* میجود
آمٓه *جایٓم* میجویم
شومه *جایٓن* میجوید
آوٍن *جان* میجوند
*جومه* جویدم
*جویره* جویدی
*جوشه* جوید
*جومینه* جویدیم
*جوئینه* جویدید
*جوشونه* جویدند
*با دندان خرد کردن*👇
از *چاکندمه* من خرد کردم،
ت *چاکندیره* تو خرد کردی
اّ *چاکندشه* آن خرد کرد
اّمّه *چاکندیمونه* ما خرد کردیم
شومه *چاکندینه* شما خرد کردید
اّوٍن *چاکندوشونه* آنها خرد کردند
*چاکٰنٰم* میشکنم
*چاکنی* میشکنی
*چاکنه* میشکند
*چاکٰنٓم* میشکنیم
*چاکٰنٓیْن* میشکنید
*چاکنْنْ* میشکنند
*تراشیده*👇
*تاشٰم* میتراشم
*تاشی* میتراشی
*تاشه* میتراشد
*تاشٓم* میتراشیم
*تاشٓین* میتراشید
*تاشْن* میتراشند
*تاشٰمه* تراشیدم
*تاشیره* تراشیدی
*تاششه* تراشید
*تاشیمونه* تراشیدیم
*تاشینه* تراشیدید
*تاشْشونه* تراشیدند
*خراشیدن*
*ویتارٔم* میخراشم
*ویتاری* میخراشی
*ویتارْهْ* میخراشد
*ویتارٓم* میخراشیم
*ویتارٓیْن* میخراشید
*ویتارْن* میخراشند
*ویتاریمه* خراشیدم
*ویتاریره* خراشیدی
*ویتارشه* خراشید
*ویتاریمونه* خراشیدیم
*ویتارینه* خراشیدید
*ویتاروندوشونه* خراشیدند
در ضمن کرپندن ، کلاشن، در گویش ما به صورت نکوهیده و مذمت بکار برده میشه.
*چاکندن*
با دندان شکستن هم بکار برده میشه.
قندی گازینه چاکندمه، فندقی گازینه چاکندمه.
*بررسی معنایی و ساختاری برخی از مصدرهای تالشی*
(بر پایه گویش مناطق جنوبی تالش)
*بخش اول: کٚلاشِه*( *kəlāše* )
*۱. معنا و مفهوم*
جویدن و خُرد کردن خوراکیهای سفت و یا خراشیدن اشیا با دندان.
توضیح اینکه: کلاشه یک مصدر ساده گذرا است که هم برای انسان به کار میرود و هم برای حیوانات و حشرات. زمانی که انسان یا حیوانی خوراکیهای سفتی چون حبوبات برشته، میوههای سفت، پوست هندوانه و مانند آن، استخوان و ... را پی در پی میجود و خُرد میکند و یا حشره و جانوری، چیزی را پیوسته با دندان میخراشد، از مصدر کلاشه و مشتقات آن استفاده میشود.
*۲. ساختار*
کلاشه (kəlāše) بهعنوان یک مصدر ساده، از بن مضارع کلاش (kəlāš) و نشانه مصدر e ساخته شدهاست. ظاهرا در حال حاضر، در گستره "تالشی جنوبی"، همین شکل از این مصدر، رایجترین شکل آن است؛ از اینرو، اکثر افعال ماضی، مضارع و آینده این مصدر، به کمک همین بن ساختهمیشوند؛ به بیانی دیگر، در تالشی جنوبی، این مصدر فاقد بن ماضی یا شکل پرکاربردی است که با بن ماضی ساختهشدهباشد.
صفت مفعولی مصدر ساده کلاشه، کلاشه (kəlāša) است که در بافت افعالی که صفت مفعولی در ساخت آنها دخیل است، به همین شکل دیدهمیشود؛ اما در بیرون از بافت افعال، صفت مفعولی کلاشییه (kəlāšiya) هم وجود دارد که ظاهرا باید بازمانده مصدر مجهول کلاشییه (kəlāšiye) باشد که در حال حاضر کاربرد چندانی ندارد.
چند نمونه از افعال مصدر کلاشه:
۱. کلاشٚمه (kəlāšəma): جویدم، با دندان خُرد کردم. (فعل ماضی ساده)
۲. کلاشهمبه (kəlāšamba) / کلاشهما (kəlāšamā): جویدهبودم، با دندان خرد کردهبودم. (فعل ماضی بعید)
۳. کلاشٚم (kəlāšəm): میجوم، با دندان خُرد میکنم. (فعل مضارع ساده/ اخباری)
۴. کلاشییه (kəlāšiya): جویدهشده، خردشده با دندان
گفتنی است در تالشی مرکزی شکلی از این مصدر رایج است که با بن ماضی کلاشت (kəlāšt) ساخته شدهاست و بهصورت کلاشته (kəlāšte) به کار میرود. به این دلیل، صفت مفعولی این مصدر در تالشی مرکزی میشود کلاشته (kəlāšta) که در ساخت در برخی از افعال ماضی این مصدر، قابل پیگیری است.
"کلاشه" چند شکل پیشوندی هم دارد که پرکاربردترین آنها در تالشی جنوبی عبارتاند از: آکلاشه (āklāše)، پکلاشه (peklāše)، ویکلاشه (viklāše) و جیکلاشه (jiklāše). در مناطقی که مصدر ساده "کلاشه" به همین صورت رایج است، شکلهای پیشوندی پرکاربرد آن هم کلا از بن "کلاش" ساختهشدهاند؛ و در مناطقی که "کلاشته" به کارمیرود، مصدرهای پیشوندی مطرح از بن "کلاشت" شکل میگیرند: آکلاشته (āklāšte)، پکلاشته (peklāšte) و ... . معنای اشکال پیشوندی "کلاشه" یا "کلاشته"، گاه ارتباط چندانی با معنای شکل سادهاش ندارد.
از مصدر کلاشه و شکلهای پیشوندی آن، مشتقات قابلتوجهی در تالشی وجود دارد؛ مثلا:
۱. اوهکلاش(avakəlāš)/ اکلاش (aklāš): جونده
۲. کلاشه (kəlāša)/ کلاشییه (kəlāšiya)/ کلاشته (kəlāšta): جویدهشده
۳. آکلاشویکلاش (āklāš-viklāš): تهتغاری و ...
*۳. مصدرهای همبسته معنایی*
میان مصدر کلاشه و برخی از دیگر مصادر تالشی، پیوند معنایی وجود دارد. از جمله این مصادر میتوان به مصدرهای ساده کرپنده (kərpənde)، کرچنده (kərčnde)، تاشه (tāše) و شکلهای پیشوندی تاشه اشاره کرد. قرابت معنایی این نمونهها تا به حدی است که گاه تعیین مرزی میان معانی آنها عملا ممکن نیست. با وجود این، باید پذیرفت که هرکدام از نمونهها، خود مصدرهای جداگانهای هستند که دایره معنایی خاص خود را دارند. مثلا کلاشه و کرپنده و کرچنده، هر سه یعنی جویدن و خرد کردن چیزی سفت با دندان؛ اما کلاشه هم برای انسان به کار میرود و هم برای حیوانات و حشرات و در مقایسه با دو مصدر دیگر، دایره معنایی وسیعتری دارد که به کمک شکلهای پیشوندی، تقویت نیز میشود؛ حال آنکه "کرپنده" اغلب برای انسان و در پیوند با حبوبات برشته یا شیرینیجات سفت (مثل قند، نبات، بعضی از انواع شکلات) و ... به کار میرود. "کرچنده" ظاهرا فقط برای انسان و در ارتباط با خوراکیهای تُرد به کار گرفتهمیشود؛ ضمن اینکه دفعات و چگونگی جویدن نیز در این میان، کاملا دخیل است. بهعلاوه، از کرچنده گاه به کنایه درباره چابک حرف زدن افراد نیز استفاده میکنند؛ مثلا: فلانی هنته لوئه کرچنه (چلسکاونه/ čələskāvənə).
از این موارد که بگذریم، ظاهرا دو مصدر "کرپنده" و "کرچنده" که باید از دو اسم صوت "کرپ/kərp" (کرپه/ kərpə)و "کرچ/kərč" (کرچه/ kərčə) ساخته شدهباشند، مثل کلاشه، شکلهای پیشوندی ندارند. البته لازم به توضیح است که بن مضارع این دو مصدر، بهترتیب کرپن (kərpən) و کرچن (kərčən) است. و با توجه به n حاضر در این دو بن، شاید نتوان بهسادگی این مصدرها را با اسمهای صوت "کرپ/ کرپه" و "کرچ/ کرچه" مرتبط دانست.
و اما معنای مصدر ساده تاشه (tāše)، ارتباط چندانی با "کلاشه" ندارد؛ ولی معنا و مفهوم شکلهای پیشوندیاش، یعنی آتاشه (ātāše)، پتاشه (petāše)، ویتاشه (vitāše)، جیتاشه (jitāše) و ... سخت با معنا و مفهوم اشکال پیشوندی مصدر کلاشه در پیوند هستند؛ مثلا جیتاشه (jitāše) و جیکلاشه (jiklāše) تقریبا مترادف هستند. بهعلاوه، این مصدر تاشه، برخلاف کلاشه، ارتباطی با خوراکی و خوردن ندارد؛ ضمن اینکه انجامدهنده افعال مشتق از این مصدر (تاشه) و دیگر شکلهای آن، عموما انسان است (برخلاف کلاشه که برای انسان، حیوانات و حشرات به کار میرود).
مصدر "تاشه" همچون "کلاشه"، در تالشی مرکز بهصورت تاشته (tāšte) به کار میرود؛ بنابراین، صفت مفعولی شکل ساده این مصدر در تالشی جنوبی و مرکزی، به ترتیب عبارت است از: تاشه (tāša) و تاشته (tāšta).
تاشییه (tāšiya) نیز شکل دیگر صفت مفعولی از بن "تاش" است. این شکل از صفت مفعولی، برای "کرپنده" و "کرچنده" هم باید قاعدتا وجود داشتهباشد: کرپنییه (kərpəniya) و کرچنییه (kərčəniya).
این ساخت از صفت مفعولی باید از شکل دیگر این مصادر، یعنی تاشییه (tāšiye)، کرپنییه (kərpəniye) و کرچنییه (kərčəniye) ساخته شدهباشد.
کلاشِه/ کلاشتِه، کرپندِه، کرچندِه و تاشِه/ تاشتِه، مصادری گذرا هستند؛ اما ممکن است به کمک تکواژ گذراساز مجددا گذرا شوند (این مورد جای بررسی بیشتر دارد).
لازم به ذکر است که در مازندرانی، مصدر بکلاشیین (baklāšiyan) داریم که به معنای "خاراندن" است. ظاهرا این مصدر با "کلاشه" تالشی ریشه مشترک دارد؛ مخصوصا در نمونههایی چون:
۱. موشهگله کینجه کونی خارنه.
۲. موشهگله کینجه کونی کلاشه.
*ادامه دارد ...*
*توجه:*
۱. این پست، بخشی از نتیجه هماندیشی شماری از اعضای فعال گروه واجهواج است.
۲. در نگارش این پست، به اصول مشخص و جاافتاده واژهنگاری وفادار نماندهایم و کمی آزادتر عمل شدهاست.
۳. مطالب این پست، برای همیشه قابل نقد، بازنگری و اصلاح است.
*مشارکتکنندگان در بحث:*
عارف محمدقلیپور، شهریار پورمحمد، بیتالله صفری، زلیخا صبا، منصور بلوری، حسین زاغی، شیرمحمد عاشوری، سارا روحانی، سعید بشری، اسماعیل دوستی، معصومه اپروز، کوهزاد هاشمی، بهنام_ن، علیرضا پناهی، حجت دامنکش، مریم محسنی، محمدرضا فدایی، کاظم میرزایی، فرزاد بختیاری مرکیه
#بیت_اله_صفری_فومن:
در ضمن چند روز پیش واژه *وازندن* رو جناب دکتر بختیاری مطرح نمودند ( از بیست واژه انتخابی)
دوستان نقطه نظراتشون رو بیان کردند.
*واز* کردن که معنی فارسیش وزیدن و جهیدن و...
هست و فرهیختگان عزیز بهتر از من میدانند.
ولی قدمای ما( در تالش جنوبی خطه ی قلعه رودخان) برای فریب دادن وگول زدن و به هچل انداختن و شیر کردن کسی ، از این واژه ی *وازندشه* استفاده میکردند.
مثلا به فردی که میدانستند توانایی انجام کاری رو نداره. ترغیب و تشویقش میکردند برای انجام آن،
نه اینکه دوست دوست داشتند که موفقیتش رو ببینند، بلکه دوست داشتند که گیر بیفته و براش مشکلی پیش بیاد.
#منصور_بلوری_گشت:
با درود
گاهی در همین اطراف می گفتیم
تله وشتهtala všta: از همین مصدر
وازندن، بوده است
وازندشه:فریب دادن هم معنا می دهد
درضمن پریدن یا پراندن هم معنا بدهد
چینی
وینی بلیته سری واز کردشه
می بینی از روی دروازه پرید!