زبان تالشی۱۴۰۱ مرداد
واجه واج(واژه نامه تالشی):
[۷/۲۴، ۲۲:۱۱] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
درود بر همگی
یه سوال داشتم
معنای دقیق فعل سندییِه (səndiye) چیه؟
من تو این عبارت شنیدمش، ولی دقیق نمیدونم به چه معناست:
تٚه سٚندٚم سَر آدَمِه!
[۷/۲۴، ۲۲:۱۴] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
واژهی رَند (rand) به چه معنیه؟ (برای بخاری که موقع پختن پلو به وجود میاد شنیدم)
آیا کاملا به معنی بخار هستش یا نوع خاصی از بخار هستش؟
[۷/۲۴، ۲۲:۳۲] #حسین_زاغی_ماسال:
درود
سندییِه (səndiye) : کوبیدگی،کوفتگی ،بر اثر راه رفتن، به گونه ای که اثر کوفتگی بصورت گودی نمایان می شود.
گاهی به افرادی که پیگیری و سماجت گونه ای دارند،میگن طرف اینقدر این راه را رفت و آمد.*راه سندی یه شه*
بطور مثال ،خواستگاری که جواب رد را قبول نمکنه،دائم پیگیر است.
[۷/۲۴، ۲۲:۳۷] #علیرضا_پناهی_عنبران:
سٚندٚنِهsəndəne:جدا کردن،قطع کردن
اوسٚندٚنِهusəndəne: جدا کردن از تمامی جهات ،طی کردن
پِسٚندٚنِهpesəndəne: جدا کردن از پایین
دَسٚندٚنِهdasəndəne:جدا کردن و قطع کردن از مرکز به جانبین
اَسندنه دیگر کاربرد ندارد
[۷/۲۴، ۲۲:۳۹] #حسین_زاغی_ماسال:
واژه *رَند* معمولا یک همراه هم دارد بنام *آلاو*
*رَند و آلاو*
به خود بخار نمی گن.
به اون حاله گرمایی می گویند.
یا به حالت تشعشعی ،ولی ما گرما را حس می کنم.
مثل اثر گرمایی ،بازدم نفس
به اون *رند و آلاو* گویند.
[۷/۲۴، ۲۲:۴۱] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
من شنیدم جدای از آلاو
مثلا رَندَبو
یا مثلا: پلا دییس رند آدوئهشه
[۷/۲۴، ۲۲:۴۲] #زلیخا_صبا_ماسال:
جایی ومکانی که خیلی رفت و آمد کردن طوری که کاملا معلوم باشد. و یا اصطلاح. برای جایی مزاحمت فراهم کردن و موی دماغ شدن. صبا
[۷/۲۴، ۲۲:۴۴] #علیرضا_پناهی_عنبران:
راهانrāhān:حرارت
تارَه اولووtārauluv:بخار مکان سرپوشیده مثل سونا
بوغ،بوغَنَغbuq,buqanaq:بخار کتری
چَنčan:بخار زمین
زبان تالشی /نمین_عنبران
[۷/۲۴، ۲۲:۴۷] #علیرضا_پناهی_عنبران:
سیئهsie:گسیختن،
دارای پشوندهای است
[۷/۲۴، ۲۲:۱۱] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود بر همگی
یه سوال داشتم
معنای دقیق فعل سندییِه (səndiye) چیه؟
من تو این عبارت شنیدمش، ولی دقیق نمیدونم به چه معناست:
تٚه سٚندٚم سَر آدَمِه!
[۷/۲۴، ۲۲:۱۴] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: واژهی رَند (rand) به چه معنیه؟ (برای بخاری که موقع پختن پلو به وجود میاد شنیدم)
آیا کاملا به معنی بخار هستش یا نوع خاصی از بخار هستش؟
[۷/۲۴، ۲۲:۵۱] #دکتر_فرزاد_بختیاری: مهندس عارف ارجمند
درود بر شما
فرهیخته مرد، در تالشی ماسال، در پیوند با سوال حضرتعالی، این مصدرها را داریم:
سندییه
ویسندییه
پسندییه
سیسته
ویسیسته
پسیسته
دسیسته
جیسیسته
آسیسته
و ...
اول اجازه بفرمایید از *سیسته* و شکلهای پیشوندی آن اندکی بنویسم.
*سیسته* (siste): سوختن
*ویسیسته* (visiste)/ *ویسییه* (visiye): سوختن و خاکستر شدن، فروریختن، باز شدن سد و مانع، ایجاد شدن فرورفتگی در زمین و ...
*پسیسته* (pesiste)/ *پسییه* (pesiye): قطع شدن، جدا شدن، گسستن و ...
*دسیسته* (dsiste)/ *دسییه* (dasiye): به طرف درون ریختن، درونریز شدن، فرورفتگی و ...
*جیسیسته* (jisiste)/ *جیسییه* (jisiye): از ریشه و بن سوختن، خشکیدن از بن و ...
*ریسیسته* (risiste)/ *ریسییه* (risiye): تکیده شدن، فروریختن گوشت بدن، لاغر شدن و ...
*آسیسته* (asiste)/ *آسییه* (asiye): خسته شدن، از نای افتادن و ...
و اما *سندییه* و دیگر شکلهای آن
👇👇👇
*سندییه* (səndiye): متلاشی کردن، جدا کردن، از هم باز کردن و ...
*پسندییه* (pesəndiye): جدا کردن، قطع کردن و ...
*ویسندییه* (visəndiye): باز کردن سد و مانع پیش روی آب و ...، فروگسستن و ...
#سوئند
یک عنصر دیگر هم داریم و آن واژه *سوئند* (suand) است که معنایش گاه با معنای بعضی از این مصادر نزدیک است.
*سوئند* (suand): جا و مکانی که در نتیجه ازدحام و تردد حیوانات، پوشش گیاهی آن از بین رفتهباشد.
این *سوئند* قاعدتا باید با مصدر *سوئه* (sue/ su?e) و مشتقات آن در پیوند باشد.
سوئه: سابیدن
آسوئه
پسوئه
ویسوئه
جیسوئه
دسوئه
و ...
البته *سائیسته* (sāiste/sā?iste) هم شکل دیگر همین ریشه است که خود مشتقاتی دارد.
*رند* (rand): بخار
مثال: هیسته زمینی آوتاو گینه، رند کره.
*آلاو* (ālāv): حرارت
*رند* *و* *آلاو* : بخار و حرارت
مثال برای آلاو:
آتشی آلاوی چه دیمون سر آکرده.
[۷/۲۴، ۲۳:۳۹] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
خیلی ممنون
توضیحاتتون عالی بود 🙏
یک سوال:
این آسوئه که شما نوشتین با آسوئه (مالیدن، لمس کردن) متفاوته؟
چون به نظر میاد با توجه به «سوئه/ساییستِه» و «آسوئه/آسنِئیسته» با دو فعل رو به رو باشیم
[۷/۲۴، ۲۳:۴۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
خواهش میکنم مهندس عارف عزیز
*آسوئه* ، باید شکل پیشوندی *سوئه* باشد.
*سائیسته* ، شکل مجهول *سوئه* .
*آسنئییه* یا *آسنئیسته* هم قاعدتا باید از همان ریشه و شکل مجهول *آسوئه* باشد؛ اما این تغییر ریختش جای بحث دارد. بعید به نظر میرسد که از ریشه متفاوتی باشد.
اگر به قاعده سوئه و سائییه/ سائیسته عمل میشد، باید شکل آسوئه میشد آسائییه/ آسائیسته؛ اما میبینیم که این اتفاق نیفتاده. شاید این اتفاق، ریشه در فعل و انفعالات آوایی داشتهباشد.
[۷/۲۵، ۱:۵۶] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: وَشتِ
جیوَشتِه>جیوَز>جیمَوَز>مَجیوَز>مَجیش
آوَشتِه>آوَز>آمَوَز>مَآوَز
پِوَشتِه>پِوَز>پِمَوَز>مَپِوَز>مَپِش
ویوَشتِه>ویوَز>ویمَوَز>مَویوَز> ویش>مَویش
دَوَشتِه>دَوَز>دَمَوَز>مَدَوَز>دَش> مَدَش
بَروَشتِه>بَروَز>بَمَروَز>مَبَروَز> بَرش>مَبَرش
(دوستان شما هم این افعال وکلمات رو در زندگی روزمره تون در زبان تالشی بکار میبرید؟
البته اینارو ما در گویش خوشابری درحالات مختلف به کار میبریم زیبا نیست؟
[۷/۲۵، ۲:۰۰] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام همه اینها رو استفاده میکنیم
[۷/۲۵، ۲:۰۳] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: مثلا=مِنکا اَبَروَز نیش
یعنی=ازدست من نمیتونی در بری یا فرار کنی
مِن نشای دَوشتِه=
یعنی سرمن رو نمیتونی کلاه بزاری(به نوعی کنایه است)
زو ویوَز=سریع برو پایین
اسبی کا پِش= برو بالای اسب
مِن مَجیش=کنایه(عصبانی نشو برای من یعنی باهام دعوا نکن)
[۷/۲۵، ۲:۰۴] #منصور_بلوری_گشت:
ریشه ی گذشته اش، وشتِ است و
ریشه ی حالش ؛وَز است
آوَز
بَوَز
تقریبن به هم نزدیک ومثل هم هستند
[۷/۲۵، ۲:۰۷] #اسماعیل_دوستی_خوشابر:
ما به کسی که یه کاری رو زیاد بزرگ کنه و سروصدا راه بندازه میگیم
(هَشوئَش دَیَندَه)
و به این کارش میگیم( هَشوئَه دَیَندِه)
یا مثلا میگیم (هَشوئَه دَمَریَن)
زیاد بزرگش نکن
[۷/۲۵، ۲:۰۸] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی:
درود بر شما
فک میکنم همون *ولا ولا دَینده*ولا ولا تاو آدوئه* باشه
یه چیزی رو جار زدن و این گوش اون گوش رسوندن ، شایعه کردن
[۷/۲۴، ۲۳:۲۴] #دکتر_فرزاد_بختیاری: یک عنصر دیگر هم داریم و آن واژه *سوئند* (suand) است که معنایش گاه با معنای بعضی از این مصادر نزدیک است.
*سوئند* (suand): جا و مکانی که در نتیجه ازدحام و تردد حیوانات، پوشش گیاهی آن از بین رفتهباشد.
[۷/۲۵، ۸:۱۹] #مریم_محسنی_ماسال: با عذرخواهی جسارتا
دسندییه dasəndiye : بر اثر پایکوفتن ساییدن و فرو ریختن،
که تونی شون واز وازی نه دسندییه
[۷/۲۵، ۸:۲۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود بر بانو محسنی فرهیخته
و همه اعضای بزرگوار گروه
صبحتان به خیر و روز خوبی داشتهباشید🌹
ظاهرا علاوه بر *سندییه* ، *پسندییه* و *ویسندییه* ، شکلهای پیشوندی *جیسندییه* و تا حدودی *دسندییه* هم از مصدر ساده *سندییه* در منطقه داریم؛ اما به نظر میرسد این دو مصدر پیشوندی، بهویژه *دسندییه* ، امروزه کاربرد چندانی در تالشی ماسال ندارد.
برای چندوچون کاربرد شکلهای پیشوندی مصدر *سندییه* باید به دیگر گویشهای تالشی هم مراجعه کرد.
مطالب برادران خوبمان، آقایان پناهی و طرقدار، در این زمینه راهگشاست؛ و نیز تلاشهای خوبان دیگر گویشها.
[۷/۲۵، ۸:۲۳] #مریم_محسنی_ماسال: - لیسندlisand : جایگاه نمک برای لیسیدن نمک حیوانات
- سیلندsiland : جای خیس پر تردد که ساییده و لیز شده است
سندییه شبیه معنی کلمه پسوته نیز بکار می رود
چه جانیش لسی نه سندییه
چه جانیس لسی نه پسوته
سندییه به معنی صاف کردن
چه بری سرش سندییه
چه که چینییه بنش دسندییه
[۷/۲۵، ۸:۵۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری: بله؛ این سندییه و مصادر پیشوندی مشتق از آن در موقعیتهای مختلف میتوانند معانی مختلفی داشتهباشند. برای شناسایی معانی و مفاهیم مختلف این مصادر و دیگر مصدرهای ساده و پیشوندی تالشی، باید بسیار دقت کرد؛ چراکه گاه معنا یا معانی یک مصدر پیشوندی با معنا و مفهوم شکل ساده آن بسیار متفاوت است و ظاهرا هیچ ربطی به یکدیگر ندارند؛ مثلا سیسته و پسیسته. سیسته یعنی سوختن و پسیسته یعنی قطع شدن، جدا شدن، از هم گسستن و ... که ظاهرا هیچ پیوندی میان آنها نمیشود یافت.
این نکته، در کنار تردیدهای علمی هوشمندانه جناب آقای مهندس عارف محمدقلیپور نسبت به شباهت یا عدم شباهت شکلی این مصادر و مشتقات آنها، میتواند پرداختن به مصادر ساده و پیشوندی تالشی را با چالشها و دشواریهای جدی همراه سازد. ضمن این که اساسا بحث لازم و متعدی بودن، معلوم و مجهول بود و حالت فاعلی و غیرفاعلی (ارگتیو) شناخت گروه فعلی/ فعل در تالشی را با مشکلات بسیاری همراه کردهاست.
البته مبحث فعل یا گروه فعلی در هر زبان و گویشی، معمولا دشوارترین مبحث برای شناخت و شناساندن است؛ چراکه فعل، هسته و مغز یک جمله است.
[۷/۲۵، ۹:۰۰] #معصومه_اپروز:
درود و عرض ادب
در مورد فعل سندییه یا ویسندییه میخواستم مطلبی عرض کنم
گاهی در منطقه ماسوله رودخان که سیل می آمد و درخت و کنده و کلی خار و خاشاک و سنگ و... با خودش می آورد قویمیها میگفتنند موسله رخونی تمون ویسندییه آیا پسندییه پاره کردن منظورشان بوده یا اینکه خالی شدن از سمت بالا یک جور تخلیه از بالا
یا اینکه وقتی بچه ای سرما میخورد و بینی اش بدجورآبریزش داشت و آویزان میشد و ناجور بود میگفتند خدنی دماغی ویسندییه تمون.
یا در مورد دفع مدفوع هم همین فعل ویسندییه به کار میرفت میخواستم اگه ممکن هست در این مورد هم آقای دکتر نظرتون رو بفرمایید
سپاسگزارم
[۷/۲۵، ۹:۰۹] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود بر خواهر هنرمندم
بانو اپروز ارجمند
*ویسندییه* دقیقا در همین موارد و معانی که ذکر فرمودید، به کار میرود.
هرگاه آب یا هر آن چیز دیگری، مانع و سد پیش روی خود را بشکافد و از آن عبور کند، مصدر *ویسندییه* و مشتقات آن برایش به کار گرفتهمیشود. بنابراین، ویسندییه را میتوان به معنای "عبور از سد و مانع، فروشکافتن سد و مانع، به ناگهان و به شدت عبور کردن آب و امثال آن از مانع و ..." معنا کرد. در فارسی شاید بتوان با احتیاط *فروگسستن* یا *فروگسلاندن* را برابرش گرفت.
بن مضارع + پسوند and، در تالشی کلمهای میسازد که گاه دومقولهای است و کارکردی صفتی - اسمی دارد؛ اما گاه اسم است (دستکم کارکرد صفتی خودش را از دست دادهاست).
مثال: همین "لیسند" (لیس از لیشته + َ ند)
*ویسیاونده* ، شکل گذرا شده *ویسندییه* .
#حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام
*دسندیه*
وقتی به عمد یا سهوا کسی ضربه ای به پهلوی طرف مقابل وارد بکنه طرف میگه "چم تَکی دَسندیه"
برای مثال خانم محسنی
ما میگیم
که تونی شون واز وازینه *دَسیاوندَه*
یا که تون واز وازینه *دَسیه*
[۷/۲۵، ۱۱:۲۳] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود آقای دکتر بختیاری گرامی
ویسسته visəste باز و شکافتن آب ( مزرعه و سد )راما ویسسته میگوییم
[۷/۲۵، ۱۱:۲۷] #عاشوری_شولم_فومن: درود
درود دوستان و اساتید.
ببخشید و جسارتاً
در محل ما ( شولم) قیدیمی ترها برای گاو که در حال مدفوع کردن بود به تکه های مدفوع که بر زمین می ریخت سنده می گفتند .
✅ سیَلَه سندَه : تکه ای از مدفوع گاو
برای مدفوع انسان ( خیلی ببخشید) هم چنین اصطلاحی( سنده) را به کار می بردند.
[۷/۲۵، ۱۱:۳۰] #بیت_اله_صفری_فومن: درود و عرض ادب
*سنده*
در گویش قسمتی از تالش جنوبی به مدفوع انسان اطلاق میشد و میشه
به مدفوع و پهن گاو هم
*گاسیل* میگیم
و به تکه ای از آن پهن هم
*گاسیله پله*
میگیم.
[۷/۲۵، ۱۱:۳۱] #منصور_بلوری_گشت: بادرود
امه وایم، آوی ویسنده
سلی آو ویسندشه
جاری شدن وتخریب بیگاه یا سد ومانع
[۷/۲۵، ۱۲:۳۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *سنییه* یا *سنیسته/ سنئیسته* ، ظاهرا تنخابی به کار نشو. آیا ام سنییه/ سنیسته/ سنئیسته شا که *ویسنئیسته* ساده مصدر به که زیرهشو مهندس عارفی ای کو دفرسه؟
۱. *سوئه > ویسوئه > ویسائیسته*
۲. *سنییه/ سنئیسته > ویسنئیسته*
اگر چنین باشد، از بانو محسنی و مهندس عارف نکته تازهای آموختهام.
این مورد میتواند بیشتر بررسی شود.
و
[۷/۲۵، ۱۴:۰۰] #علیرضا_پناهی_عنبران: سانگsāng:سنگ ساینده و تیزکنی(چاقو...)
سٚغونsəqun:سوهان
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۲۵، ۱۴:۰۵] #علیرضا_پناهی_عنبران: غٚرمۊج,غٚرمۊچqərmüj,qərmüč:شلاق
چَشمَک،چَشمَگčašmak,čašmag:عینک
تۊتَکtütak:سوتک
هَوَنگhavang:هاون
چٚغčəq:تاس بازی
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۲۶، ۰:۳۸] #علیرضا_پناهی_عنبران: وِلمَه شودوئِهvelma šudue:لمبه انداختن مرغ
گَوَسیgavasi:تب برفکی دام(قسمت دهان)
تَوَگیtavagi:تب برفکی دام (قسمت سم و پا)
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۲۶، ۰:۴۰] #علیرضا_پناهی_عنبران: خالیxāli:قالی
خالچَهxālča:قالیچه
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۲۶، ۰:۴۴] #علیرضا_پناهی_عنبران: پارزٚنpārzən:صافی
پارزٚنِه،اوپارزٚنِهpārzəne,upārzəne:از صافی رد کردن
پِپارزٚنِهpepārzəne:مچاله کردن،خشکاندن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۲۶، ۰:۵۰] #علیرضا_پناهی_عنبران: پارزییِنِهpārziyene:از صافی رد کردن و آبکش کردن
اَپارزییِنِهapārziyene:از بالای صافی رد کردن و آبکش کردن
اوپارزییِنِهupārziyene:تکرار و دوباره از صافی رد کردن و آبکش کردن یک ماده
سَه پارزییِنِهsapārziyene:از روی سر صافی رد کردن و آبکش کردن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۲۶، ۱:۰۱] #وحید_علیپور_شفت: پَرزن :صافى
پَرزنده ؛از صافى گذراندن
ويپرزنده :مچاله كردن يا فشار براى گرفتن آب از چيزى خيس
شفت
[۷/۲۶، ۱:۰۳] #وحید_علیپور_شفت: پَرَكيهِ :لرزيدن
پِپَركيه ؛فرار كردن يا متوارى شدن
آپركيه :ايضاً فرار كردن
شفت
[۷/۲۶، ۱:۰۴] #منصور_بلوری_گشت: شته پَرزن: صافی ی مایعاتی مانند شیر
گشت
[۷/۲۶، ۱:۰۶] #وحید_علیپور_شفت: دَنهَ زَمى :تب برفكى دهان
سمه درد يا سمه سى: تب برفكى سم
[۷/۲۶، ۱:۰۸] #منصور_بلوری_گشت: گرگجه: خون دمیرشدن خون زیرپوست گاو همراه با لرزیدن را می گوییم
گشت
[۷/۲۶، ۱:۱۹] #ضیا_طرقدار: زبان تالشی - گویش آستارا
پِزِری یِه pezeriye : پاره شدن
پِزُرُنی یِه pezoroniye : پاره کردن
پِسِستِه peseste : گُسَستَن، گُسَسته کردن .. مانند گُسَستن طناب یا نخ از وسط با فشار توسط کسی .
پِسی یِه pesiye : گُسَسته شدن ، مانند گُسَسته شدن یک طناب یا نخ به دلیل فرسودگی و خود به خود .
[۷/۲۶، ۰:۱۲] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: (چَواز) شما به چه چیزی میگید دوستان؟
در گویشتون به (چَواز) چه میگید؟
[۷/۲۶، ۸:۰۱] #زلیخا_صبا_ماسال: پَرپَرکول:P arpakoul: پرپر زدن به هنگام مرگ
ودر موقع سر بریدن
پِره پِلَکه Perapelaka: رشد کرده بالا رفته مؤفق شده
پَرزنده:چلاندن .آب چیزی را گرفتن از صافی
پِژَرده Pezarde: مخلوط کردن حلاجی کردن
ماسال زلیخا صبا
[۷/۲۶، ۸:۳۷] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود آقای دوستی
چواز به معنی پریدن ، چون واز تو گویش ما یعنی پرش / پریدن
گرچه ما هم همانند شما تالش دولابی هستیم
#اسماعیل_دوستی_خوشابر:
ممنون البته
ما به نرده های تَلار هم میگیم چَواز
خواستم بدونم در بقیه جاها هم همین معنی رو میده سپاسگزارم
[۷/۲۶، ۸:۵۱] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
پَرزن parzən صافی / الک
پرزنسته parzənəste صافی یا الک یا آبکش کردن
ویپرزسته viparzəste مچاله و فشار چیزی که آبکش گرفته شود
پزرسته pəzərəste پاره شدن
مثل پاره شدن لباس
پسسته pəsəste پاره شدن طناب در اثر فشار و کشیدن و ساییده شدن
پر پرکو par paraku یعنی پر پر شدن... نوعی از مردن
رضوانشهر سارا روحانی
[۷/۲۶، ۹:۲۲] #زلیخا_صبا_ماسال: پرپر ه کوهه. : جان کندن
چِنگ و پر ژنده : بال وپرزدن. وغلتیدن
ماسال زصبا
[۷/۲۶، ۱۰:۳۶] #هویه_تحویلداری_رضوانشهر: سلام صبح بخیرآقای دوستی
چوازدرزمان گذشته برای سقف بیرونی خونه های قدیم باچوب وتخته درست میکردند
تاجای کفش ودیگروسیله هادرمعرض بادوباران قرارنگیرند
گویش رضوانشهری
هویه تحویلداری
#دکتر_فرزاد_بختیاری:
مصدر *ژَرده* (žarde)، یکی از مصدرهای جالب در تالشی است.
ضمن قدردانی از تلاشهای بانو صبا، لطفا خوبان گروه وضعیت این مصدر را در دیگر گویشهای تالشی روشن سازند.🙏🌹
*ژرده* : حلاجی کردن
*پشمهژری* : حلاجی کردن پشم گوسفند و ...
#کاظم_میرزایی_گسکره :
در گویش گسکره شهر ماکلان
ژرده : یرده
یرده وایم ،
مثلا :
ما جان ام کیسه ایسپییه پشمه البلی به یر
ررده : یردره،
چینجیله : داری تک
(نوک درخت)
پر پره کوئه
ای تا معنی
بخاطر مسئله یا خبر مهمی جیر و کفا شه
و ای تا معنی یعنی
مردن
زمانی که ای نفر ناقافل بمره و پر پره کوئه بکره
- ژرییهzariye/ ژریستهžariste: کوفتگی شدید بدن، آسیب شدید دیدن
بلکیمه چه جان ژریسته
- ژرده حلاجی کردن پشم و ...
عمل ژرده الان روی پنبه هم انجام می شود برای لحاف و تشک با دستگاه حلاجی
کپون ژنده
راکه ژنده
شونه ژنده
از انواع ژرده هستند
#معصومه_اپروز:
درود بر شما استاد گرامی و دوستان بزرگوار ژردِه که در گویش تالشی جاده ماسوله یَردِه تلفظ میشود و به همین معنی باز کردن پشم به وسیله دست و شانه و وسایل پشم ریسی است البته یک فعل دیگر هم در منطقه ما کاربرد دارد آن ویجردِه یا ویژرده است که به معنی پاره پاره کردن هست و معمولا زمانی به کار میرود که حیوانی درنده مثل گرگ یا سگ یا... به کسی یا حیوانی دیگر حمله کند و به شکلی پیکر ش را بِدَرد شاید دریدن هم معنی داشته باشد بعضیها میگویند مثلا حشراتون چوپانی ویجرده یا فلان وره یا بزه کولهش ویجرده یا اسبه کرگی ویجر ویجر کرده که به هر دو شکل رایج بوده است
یَردِه تقریبا فقط برای پشم و الیاف است اما ویجرده یا ویژرده: تکه پاره کردن یا دریدن جانداران معنی میشود
[۷/۲۶، ۱۶:۱۳] #عاشوری_شولم_فومن: سلام
دَرَسِه: darase
را میتوانید معنی و فعلش را صرف کنید ؟
[۷/۲۶، ۱۶:۳۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود پیله برا
چمه ور ده *درسه* یعنی درک کردن، فهمیدن و ...
*ماضی ساده:*
دَرَسمه
درسره
درسه
درسمونه
درسرونه
درسینه
*ماضی استمراری:*
درسیم
درسیر
درسی
درسیمون
درسیرون
درسین
*ماضی نقلی:*
درسهمه
درسهره
درسهشه
درسهمونه
درسهرونه
درسهشونه
*ماضی بعید:*
درسهما/ درسهمبه
درسهرا/ درسهربه
درسهشا/ درسهشبه
درسهمونا/ درسهمونبه
درسهرونا/ درسهرونبه
درسهشونا/ درسهشونبه
*ماضی التزامی:*
درسهبوبوم/ درسهمبوبو
درسهببی/ درسهربوبو
درسهبوبو/ درسهشبوبو
درسهببَم/ درسهمونبوبو
درسهببه/ درسهرونبوبو
درسهبوبون/ درسهشونبوبو
*ماضی التزامی بعید:*
درسهببیم/ درسهمببی
درسهببیر/ درسهرببی
درسهببی/ درسهشببی
درسهببیمون/ درسهمونببی
درسهببیرون/ درسهرونببی
درسهببین/ درسهشونببی
*شکل دیگر:*
درسهبهیمِه/ درسهمبهییِه
درسهبهیره/ درسهربهییه
درسهبهییه/ درسهشبهییه
درسهبهیمونه/ درسهمونبهییه
درسهبهیرونه/ درسهرونبهییه
درسهبهیشونه/ درسهشونبهییه
و ... و ...و ...
*هنته ایدامه داره پیله برا.*
ماضی دییر شکلن
مضارع
آینده
و ...
[۷/۲۶، ۱۷:۴۸] #عاشوری_شولم_فومن: استاد
دَرَسم
دّرَسی
دَرَسه
درسَم
دَرَسن ( س سامت)
دَرَسَن
چه صرفی می تواند باشد
[۷/۲۶، ۱۷:۵۰] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درسم
درسی
درسه
درسَم
درسَه
درسن
👆👆👆
مضارع ساده/ اخباری
[۷/۲۶، ۲۱:۱۰] #اسماعیل_دوستی_خوشابر:
بله ما در خوشابر "چواز"را بکار میبریم
تَلار هم قبلا توررَه بوده بله
[۷/۲۶، ۲۱:۱۰] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: (لِمبَه) هم ما به جایی میگیم که با چوب در ارتفاع متوسط ساخته میشه برای گذاشتن وسایل روی اون
[۷/۲۶، ۲۱:۴۴] #هویه_تحویلداری_رضوانشهر:
درودلمبه درییلاقات زیادکاربردداره
ماخودمان درییلاق دشت دومن داریم
[۷/۲۶، ۲۲:۱۶] #مریم_محسنی_ماسال: سلام
ما به تخته سقف ساختمان لمپه lampa می گوییم
احتمالا لمپه همان لمه است
لمه کوبی سقف اتاقها
[۷/۲۶، ۲۲:۲۴] #عاشوری_شولم_فومن:
فکر کنم چَپَر هم بداریم.
جایی معلق در سقف و کف اتاق نشیمن و پایین خانه های قدیمی که برای خشک کردن شلتوک استفاده می شد
[۷/۲۶، ۲۲:۲۷] #مریم_محسنی_ماسال:
دوئه که چپر
[۷/۲۶، ۲۲:۴۰] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال:
درود برشما همراهان
ارجمند
البته به طاقچه چوبی رف:raf هم گفته می شود
[۷/۲۶، ۲۲:۴۵] #کاظم_میرزایی_گسکره: لمبه یا رفات RAFAT
به گویش گسکره
قدیمه سالیار که سازین کلا دار رو درگونینه
معمولا د طرف اطاقی دیازی کا ،به فاصله یک الی یک و نیم متر، تخته ای تبرینه تاشین به پهنی ۳۰ الی۴۰ سانت،
چه سری انواع و اقسام اشتن وسیله اون قرار دین،
و جیره که زیاد فرق نکری هر وصیله ای بنین،
اما کفا اطاقون چون مهمون آی، ویشتر لوازم تزیینی قرار دین،
لمبه : رفات
[۷/۲۶، ۲۲:۴۷] #زلیخا_صبا_ماسال:
درود در دود خانه. های قدیمی یک سقف کاذب پایین تر از سقف اصلی برای خشک کردن ژه یا شلتوک ونیز گردو بود که به آن
چَپَر :Capar. می گفتند که الان دیگر نیست چون ژه را در کارخانه ها ی برنجکوبی خشک می کنند
زلیخا صبا
[۷/۲۶، ۲۲:۴۸] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال:
هیره:hira به سکوی بلند درو خانه گفته می شود
[۷/۲۶، ۲۳:۰۲] #زلیخا_صبا_ماسال:
در مورد جواز
می خواستم واژه. ای را بنویسم. در ماسال
فا کون fakoun: یا فاکون پره
معمولا سر پناهی در کنار یا پشت منزل وصل به خانه درست می کردند که بیشتر کاه و کولش در آن انبار می کردند و گاهی هم در زیرش جایگاه طویله احشام درست می کرد ند
ویا برای اینکه دباج و باران. پا افرازشان را خیس نکند در جلوی
تجر Tajar : ایوان خانه
یک سر پوشیده به نام پره Para. درست می کردند
ماسال صبا
[۷/۲۶، ۲۳:۰۷] #زلیخا_صبا_ماسال:
هیره ;حاشیه اطراف خانه که حدودا 20 تا 30 سانت از زمین بلندتر است در خانه ها بخصوص بعد از تجر وایوان جلوه زیبایی به خانه می دهد که هنو زدر خانه های ویلایی و خانه باغ ها. مردم برای خانه هایشان در نظر می گیرند
صبا. ماسال
اِر^ (erə): توت فرنگی
وحشی
گویش-ماسال-فرنگیس-
قلیزاده
[۷/۲۷، ۲:۴۷] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام و دورد
ژَرده رو یَرده معنی کردین و معنی شما باعث شد تا منم واژه ی محل خودمون یادم بیاد
ما میگیم *دَیَرده*
پَشمه دَیَرده
ام پَشمَته به دَیَرم
[۷/۲۷، ۵:۲۸] #مریم_محسنی_ماسال: - ژرییهzariye/ ژریستهžariste: کوفتگی شدید بدن، آسیب شدید دیدن
بلکیمه چه جان ژریسته
- ژرده حلاجی کردن پشم و ...
عمل ژرده الان روی پنبه هم انجام می شود برای لحاف و تشک با دستگاه حلاجی
کپون ژنده
راکه ژنده
شونه ژنده
از انواع ژرده هستند
دژر کرده dažar karde: سر هم کردن، مخلوطی استفاده کردن، قاطی کردن
مریم محسنی
[۷/۲۷، ۷:۰۴] #زلیخا_صبا_ماسال: ما به جای چواز چپرازداریم
چپراز :Çapraz:
تخته ای که در قسمت بالای اطاق کلبه های ییلاقی. وخانه ها. ی دارو دورگونی به فاصله. یک متر ونیم. نصب می کنند و وسایل خودرا روی آن می گذار ند
و در کنج این کلبه ها معمولا یک سازه سه گوش مثلثی نصب که به آن گوشه می گویند
زلیخا صبا ماسال
[۷/۲۷، ۷:۱۷] #زلیخا_صبا_ماسال: چیلینگ :Ciling: راسته گوشت .شقه گوشت
چیلینگر cilin gar: سازنده. وسایل فلزی داس وتبر
چینجیله Cinjila: نوک انگشتان دست وپا
زلیخا صبا
[۷/۲۷، ۱۲:۳۲] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: سلام به همگی
امکانش هست در مورد فعل دَکٚلِییستِه (dakəleyiste) و معنی و مفهومش کمی توضیح بدید؟
آیا فقط برای ریزش خانه و کوه استفاده میشه یا برای مایعات هم استفاده میشه؟
[۷/۲۷، ۱۵:۱۶] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام ، فک میکنم همون دَلَکیه/دَلَکِن منطقه ی ما باشه
*دَلَکیهdalakiye/دَلَکِنdalaken*: خراب شدن ، فرو ریختن ، مستهلک شدن ساختمان ، پیر شدن و از کار افتادگی شخص ، فرو رفتن چیزی یا کسی در چاه یا چاله و شبیه آن ، در موقعیتی قرار گرفتن و ...
[۷/۲۷، ۱۵:۱۷] #کوهزاد:
دودود
دکلییسته شمارا
ما 👇
دخلاخیهِ /دخلخیه/ دکلاخییه
داریم
مانند: کو دخلاخییه یا که دخلخییه . دییار دکلاخیه
یعنی فرو ریخت
البته . واژه دیگری هم هست بدین معنا 👇
دًرییهِ .. کو درییه . دییار درییه
یعنی فرو ریخت
وان . کو پی درییه دا دریا پور آبو
کوپی دکلاخییه دا دریا پورآبو
آرف جان درکار نیره
[۷/۲۷، ۱۵:۲۴] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام و درود
*دَخلاخیه daxlaxiye*
فک کنم معنی پژواک صدا بده درسته ؟
مثلا چه خله اَ کو بن دَخلاخیا
صدایش زیر کوه پیچیده بود
[۷/۲۷، ۱۵:۳۰] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود
دخنییِه میشه پژواک صدا
[۷/۲۷، ۱۵:۳۲] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: :*dariye دَرییه/dariyenدَرییِن*
فرو ریختن ساختمان و کوه ، ریزش کوه ،
[۷/۲۷، ۱۵:۳۸] #مریم_محسنی_ماسال: دلکه dalake : در جایی مثل چاه یا چاله افتادن (فرو رفتن) ، خراب شدن ، ام که دَلکَه ،
خانه نشین شدن : کَه دَلک بِه، از کار افتادن: کار بلک بِه، در موقعیتی قرار گرفتن، موکول شدن، شایعه افتادن ( چو افتادن)، از پا افتادن، کارآمد نبودن، فاصله گرفتن، به روزگار بد افتادن، پذیرفته شدن
با شکل پیشوندی زیر :
آلکه
بلکه
پلکه
جیلکه
ویلکه
[۷/۲۷، ۱۵:۵۷] #سعید_بشری_ماسال: مثلا وقتی سیلاب میاد کناره های رودخانه فرو میریزه:
رِواری اَ وَر همه دَکلاخیسته .
برای صدا :
چِمه صتا کوه کو دَخِنِسته.
[۷/۲۷، ۱۶:۱۰] #زلیخا_صبا_ماسال: دَلَکَه :Dalaka:هر چیز. فروریختن و آوارشدن به داخل را دلکه می گویند
ام که دلکه
این خانه خراب شد
ام آدم کَه دَ لَک به. یعنی این آدم خانه نشین شده
ز.صبا ماسال
[۷/۲۷، ۱۷:۳۹] #مریم_محسنی_ماسال:
له کرده lə karde : ریزش کردن، رانش کردن
دکلاخیسته یا دکلاییسته نشنیدم
[۷/۲۷، ۱۷:۳۹] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: 👏🏻
*lə kardeل کرده*
/ *ləq karde لق کرده*
[۷/۲۷، ۱۵:۵۳] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: #درگویش خوشابری
دَگلِلیسته
آگلِلیستِه
پِگلِلیسته
ویگلِلیستِه
گِلِلیستِه
اشکال مختلف غلت خوردن هست یعنی انواع مختلف غلت خوردن و افتادن روی زمین
[۷/۲۷، ۱۶:۰۱] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: آدوشِه= به معنای نوشیدن مثلا در کاسه یا لیوان به کار میرود سرکشیدن هم معنی میده
پِدوشه=مکیدن یا نوشیدن با نِی یا همان هورت کشیدن در فارسی
ویدوشِه=شیر دوشیدن در حالتی که تمام پستان گوسفند یاگاو مورد استفاده قرار گیرد که این کلمه بیشتر در دوشیدن بُز به کار میرود..
دوشِه=دوشیدن
[۷/۲۷، ۱۶:۱۰] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: #گویش خوشابر
آمَردِه=مثلا دست و دیلم آمَردَه یعنی ناامید شدن یا بی رمق شدن
ویمَردِه=ساکت شدن بیشتر در مورد صدا به کار میره صَدوم ویمَردَه یعنی خفه شدن یا سکوت کردن
جیمَردِه= مثلا در مورد دست و پا یا بی حس شدن آن به کار میره مثل:چِم دَس جیمَردَه= دستم بی حس شد
دَمَردِه=خاموش شدن مثل=چَی چِرا دَمَردَه یا دَمِریستَ به معنای خاموش شدن
آپِشتِه=هم به معنای زدن هست و هم به معنای پیچیدن /آپِش چَی چونَه=مشت بزن به چانه اش/
پارچَه آپِش ایشتی سَری کا=پارچه رو دورسرت بپیچ/آپِشکیستَه چِم پا سِنگی کا=پام به سنگ خورد
جیپِشتِه= زدن(مثلا در تصادف دو شئ مثل ماشین)مربوط به اشیا با هم یا با انسان/ ماشین جیپِشکیستَه مِنکا=ماشین به من برخورد کرد/ماشینش جیپِشکامنی مِنکا=ماشین را به من زد
دَپِشتِه=زدن یا کوبیدن، چسبیدن با کف دست/مثلا=نونی دَپِش تندوریکا= نون رو به تندور بچسبون/دَپِشتِشَ چَی دیمی=سیلی زد به صورتش
پِپِشتِه=پیچیدن،پوشیدن (مثلا اِشتَنش پِپِشتَه= خودشو به دور چیزی پیچید/پِمَپِشکی مِنکا=دورم نپیچ یا تو دست و پام نپیچ/ نَلَتی پِپِشکیستَه مِنکا=مار دورم پیچید/شَی پِپِش اشتَن کا=پیرهن یا لباسو به دور خودت بپیچ
ویپِشته=کوبیدن مثلا به زمین/سَفَدِش ویپِشتَه=سبد را کوبید به زمین/
#معصومه_اپروز:
در منطقه فومنات هم آگلِلییه و دَگللییه و... داریم و به همین معنی هم کاربرد دارد غلت خوردن روی سطح معنی میدهد
گ لِر آبه هم داریم که با گلیل آبه هم معنی است
[۷/۲۷، ۲۰:۵۵] #سارا_روحانی_رضوانشهر: گلیل آبه ( gəlel ābe ) غلتیدن از بالا به پایین/ افتادن
مثلاً : خردن کو کا گلیل آبه
بچه از ییلاق افتاد ..غلتید
#اسماعیل_دوستی_خوشابر :
بَلونک
#منصور_بلوری_گشت:
امه وایم: بولوک. (bolook)
وسیله ی آهنی که مانند تبر یابیل دسته ی چوبی دارد،
برای خرد کردن کلوخ های بزرگ درباغ بعداز شخم زدن بکار می رود
#حجت_دامن_کش_سیاهمزگی:
درود
اَمه امی وایَم
*کشت آکرkašt ākar*
ریکتر بوبو وایَم
*rika kašt ākarریکه کشت آکر*
*/کشت اکرَتهkašt ākarate*
کلنگی وایم کولونگ
*کولونگkolong* : کلنگ
#سارا_روحانی_رضوانشهر:
درود آقای دوستی
کشتکر ( kaštakar ) از بلانکه کمی کوچکتره
بلانکه برای ازبین بردن علف و زیر و رو کردن خاک کار برد دارد
کلبَتی ( kalbati )
بَلونکَه
#اسماعیل_دوستی_خوشابر
درگَز
#اسماعیل_دوستی_خوشابر
آرَق
#اسماعیل_دوستی_خوشابر
کَلبَتین
#اسماعیل_دوستی_خوشابر
#سعید_بشری_ماسال:
کَل° فَتین
گویش ماسال
لِلِشک
#اسماعیل_دوستی_خوشابر
بیز: درفش . گویش ماسال
دارد = قیچی پشم چینی/دوستی_خوشابر
پَمبَه پِدار=سوسک شاخک بلند/دوستی_خوشابر
[۷/۲۷، ۱۸:۳۳] #علیرضا_پناهی_عنبران: وٚرجٚنِهvərjəne:فشار دادن
اَوٚرجٚنِهavərjəne:فشار دادن از بالا
پِوٚرجٚنِهpevərjəne:فشار دادن از پایین
اووٚرجٚنِهuvərjəne:فشار دادن از داخل به بیرون
دَوٚرجٚنِهdavərjəne:از جانبین فشار دادن
بِوٚرجٚنِهbevərjəne:فشار دادن از تمام جهات
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۲۷، ۱۸:۳۷] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
فرچن ( fərčən ) فشاردادن
بفرچن ( bəfərčən ) فشار بده
فرچانستشه ( fərčānəstəša )
فشار داد
[۷/۲۶، ۲۱:۱۰] #اسماعیل_دوستی_خوشابر:
بله ما در خوشابر "چواز"را بکار میبریم
تَلار هم قبلا توررَه بوده بله
[۷/۲۶، ۲۱:۱۰] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: (لِمبَه) هم ما به جایی میگیم که با چوب در ارتفاع متوسط ساخته میشه برای گذاشتن وسایل روی اون
[۷/۲۶، ۲۱:۴۴] #هویه_تحویلداری_رضوانشهر:
درودلمبه درییلاقات زیادکاربردداره
ماخودمان درییلاق دشت دومن داریم
[۷/۲۶، ۲۲:۱۶] #مریم_محسنی_ماسال: سلام
ما به تخته سقف ساختمان لمپه lampa می گوییم
احتمالا لمپه همان لمه است
لمه کوبی سقف اتاقها
[۷/۲۶، ۲۲:۲۴] #عاشوری_شولم_فومن:
فکر کنم چَپَر هم بداریم.
جایی معلق در سقف و کف اتاق نشیمن و پایین خانه های قدیمی که برای خشک کردن شلتوک استفاده می شد
[۷/۲۶، ۲۲:۲۷] #مریم_محسنی_ماسال:
دوئه که چپر
[۷/۲۶، ۲۲:۴۰] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال:
درود برشما همراهان
ارجمند
البته به طاقچه چوبی رف:raf هم گفته می شود
[۷/۲۶، ۲۲:۴۵] #کاظم_میرزایی_گسکره: لمبه یا رفات RAFAT
به گویش گسکره
قدیمه سالیار که سازین کلا دار رو درگونینه
معمولا د طرف اطاقی دیازی کا ،به فاصله یک الی یک و نیم متر، تخته ای تبرینه تاشین به پهنی ۳۰ الی۴۰ سانت،
چه سری انواع و اقسام اشتن وسیله اون قرار دین،
و جیره که زیاد فرق نکری هر وصیله ای بنین،
اما کفا اطاقون چون مهمون آی، ویشتر لوازم تزیینی قرار دین،
لمبه : رفات
[۷/۲۶، ۲۲:۴۷] #زلیخا_صبا_ماسال:
درود در دود خانه. های قدیمی یک سقف کاذب پایین تر از سقف اصلی برای خشک کردن ژه یا شلتوک ونیز گردو بود که به آن
چَپَر :Capar. می گفتند که الان دیگر نیست چون ژه را در کارخانه ها ی برنجکوبی خشک می کنند
زلیخا صبا
[۷/۲۶، ۲۲:۴۸] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال:
هیره:hira به سکوی بلند درو خانه گفته می شود
[۷/۲۶، ۲۳:۰۲] #زلیخا_صبا_ماسال:
در مورد چواز
می خواستم واژه. ای را بنویسم. در ماسال
فا کون fakoun: یا فاکون پره
معمولا سر پناهی در کنار یا پشت منزل وصل به خانه درست می کردند که بیشتر کاه و کولش در آن انبار می کردند و گاهی هم در زیرش جایگاه طویله احشام درست می کرد ند
ویا برای اینکه دباج و باران. پا افرازشان را خیس نکند در جلوی
تجر Tajar : ایوان خانه
یک سر پوشیده به نام پره Para. درست می کردند
ماسال صبا
[۷/۲۶، ۲۳:۰۷] #زلیخا_صبا_ماسال:
هیره ;حاشیه اطراف خانه که حدودا 20 تا 30 سانت از زمین بلندتر است در خانه ها بخصوص بعد از تجر وایوان جلوه زیبایی به خانه می دهد که هنو زدر خانه های ویلایی و خانه باغ ها. مردم برای خانه هایشان در نظر می گیرند
صبا. ماسال
زبان تالشی گویش ماسال
۱- آگلر āgler : غلت (غلت از پهلویی به پهلوی دیگر)
آگلر هرده āgler harde: غلت خوردن
آگلر دوئهāgler due: غلت دادن
آگلرژنده āgler žande : غلت خوردن
۲- آگلر ویگلر āgler vigler: غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر
۳- گلر gəler : غلت، قل
گلر هرده gəler harde: غلت خوردن، قل خوردن
گلر دوئه gəler due: غلت دادن، قل دادن، غلتاندن
۴- گلره gəlera: قل، غلت
گلره هرده gəlera harde: قل خوردن
گلره دوئه gəlera due : قل دادن
۵- گلر گوندی gəler gundi
: قل ، غلت
گلرگوندی هرده gəler gundi harde: قل خوردن، غلت خوردن
گلر گوندی دوئه gəler gundi due: قل دادن، غلت دادن
گردآورنده مریم محسنی
[۷/۲۷، ۲۳:۵۵] #سعید_بشری_ماسال: سلام:
داشگا: فرغون
گویش ماسال
[۷/۲۸، ۰:۰۰] #انوش_نازیابی_فومن:
درود
داشکا همان
چکلت است
به دومعنی میرساند
[۷/۲۸، ۰:۰۲] #کوهزاد: انوش جان
چکلت فرخش هستبه داشگانه
داشگا . فرغونینه وان
چکلت چیزه دیگره
چکلًتینه . گیله بار کرن و ...
بما
ابزاره دیگری هم هست که میشود به جای
برانکارد بکار برد وآنهم
چچمًه هست .
تقریبن معادل برانکارد
[۷/۲۸، ۰:۳۸] #معصومه_اپروز: چَکلَت :وسیله ای برای جابه جا کردن گل و خشت و وسایل در زمان بنایی خانه های خشت و گلی کاربرد داشته و در واقع دو تا چوب بلند به شکل عمودی بود و چند ردیف تخته هایی را به شکل افقی بر آن دو چوب میخ میکردند تا جا برای حمل گل و خشت باشد در گیلکی هم به آن چکهله میگویند
[۷/۲۸، ۰:۳۸] #سعید_بشری_ماسال: ماسالی کو وان :
چَکَله.( وسیله ای چوبی برای حمل گل، خاک و غیره).
چیچمه: جمع و پیچانده شده با قدرت:
فلانی چیچمه کردشنه و بردشنه.
[۷/۲۸، ۸:۰۱] #مریم_محسنی_ماسال: ۱- چیچمهčičma: به تابوت هم می گوییم
مرده ها را روی نردبانی می بستند و تا گورستان حمل می کردند.
- مرده شون چیچمه نه برده
۲- چیچمه کرده: به چیچمه بستن
- اومیمه ته چیچمه کرم
آمدم می کشمت و به چیچمه می بندمت ، تهدید به تنبیه شدید است.
- چیچمه به برانکار هم می گوییم چون بیماران بد حال که با اسب قابل حمل نبود را هم با چیچمه حمل می کردند.
#زلیخا_صبا_ماسال :
گرد الو :Gərdālou:رو روهک وسیله ای برای کود ک نوپا تازه افتاده برای آموزش راه رفتن
گیجه لا لاGijalala:دور زدن دورانی درحول خود
گیجاوله Gijavəla:آبی که دور می زند
گیجاوله وند Gjavəlavənd:اب در جای گود ی رود خانه دور می زند وفرو می رود
پَلیکPalik: پلیک دو جعبه چوبی. است که روی اسب یا قاطر می بندند برای حمل بار. بخصوص در سراشیبی
زلیخا صبا
زلیخا صبا ماسال