زبان تالشی۱۴۰۱ مرداد

واجه واج(واژه نامه تالشی):
[۷/۲۴،‏ ۲۲:۱۱] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
 درود بر همگی
یه سوال داشتم

معنای دقیق فعل سندی‌یِه (səndiye) چیه؟

من تو این عبارت شنیدمش، ولی دقیق نمی‌دونم به چه معناست:
تٚه سٚندٚم سَر آدَمِه!
[۷/۲۴،‏ ۲۲:۱۴] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: 
واژه‌ی رَند (rand) به چه معنیه؟ (برای بخاری که موقع پختن پلو به وجود میاد شنیدم)

آیا کاملا به معنی بخار هستش یا نوع خاصی از بخار هستش؟
[۷/۲۴،‏ ۲۲:۳۲] #حسین_زاغی_ماسال:
 درود 
 سندی‌یِه (səndiye) : کوبیدگی،کوفتگی ،بر اثر راه رفتن، به گونه ای که اثر کوفتگی بصورت گودی نمایان می شود.
گاهی به افرادی که پیگیری و سماجت گونه ای دارند،میگن طرف اینقدر این راه را رفت و آمد.*راه سندی یه شه*
بطور مثال ،خواستگاری که جواب رد را قبول نمکنه،دائم پیگیر است.
[۷/۲۴،‏ ۲۲:۳۷] #علیرضا_پناهی_عنبران:
 سٚندٚنِهsəndəne:جدا کردن،قطع کردن
اوسٚندٚنِهusəndəne: جدا کردن از تمامی جهات ،طی کردن
پِسٚندٚنِهpesəndəne: جدا کردن از پایین
دَسٚندٚنِهdasəndəne:جدا کردن و قطع کردن از مرکز به جانبین
اَسندنه دیگر کاربرد ندارد

[۷/۲۴،‏ ۲۲:۳۹] #حسین_زاغی_ماسال:
 واژه *رَند* معمولا یک همراه هم دارد بنام *آلاو*
*رَند و آلاو*
به خود بخار نمی گن.
به اون حاله گرمایی می گویند.
یا به حالت تشعشعی ،ولی ما گرما را حس می کنم.
مثل اثر گرمایی ،بازدم نفس 
به اون *رند و آلاو* گویند.
[۷/۲۴،‏ ۲۲:۴۱] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: 
من شنیدم جدای از آلاو
مثلا رَندَبو
یا مثلا: پلا دییس رند آدوئه‌شه
[۷/۲۴،‏ ۲۲:۴۲] #زلیخا_صبا_ماسال:
 جایی ومکانی که خیلی رفت و آمد کردن طوری که کاملا معلوم باشد. و یا اصطلاح. برای جایی مزاحمت فراهم کردن و موی دماغ شدن. صبا
[۷/۲۴،‏ ۲۲:۴۴] #علیرضا_پناهی_عنبران:
 راهانrāhān:حرارت
تارَه اولووtārauluv:بخار مکان سرپوشیده مثل سونا
بوغ،بوغَنَغbuq,buqanaq:بخار کتری
چَنčan:بخار زمین
زبان تالشی /نمین_عنبران
[۷/۲۴،‏ ۲۲:۴۷] #علیرضا_پناهی_عنبران:
 سیئهsie:گسیختن،
دارای پشوندهای است

[۷/۲۴،‏ ۲۲:۱۱] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود بر همگی
یه سوال داشتم

معنای دقیق فعل سندی‌یِه (səndiye) چیه؟

من تو این عبارت شنیدمش، ولی دقیق نمی‌دونم به چه معناست:
تٚه سٚندٚم سَر آدَمِه!
[۷/۲۴،‏ ۲۲:۱۴] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: واژه‌ی رَند (rand) به چه معنیه؟ (برای بخاری که موقع پختن پلو به وجود میاد شنیدم)

آیا کاملا به معنی بخار هستش یا نوع خاصی از بخار هستش؟

[۷/۲۴،‏ ۲۲:۵۱] #دکتر_فرزاد_بختیاری: مهندس عارف ارجمند
درود بر شما

فرهیخته مرد، در تالشی ماسال، در پیوند با سوال حضرت‌عالی، این مصدرها را داریم:

سندییه
ویسندییه
پسندییه


سیسته
ویسیسته
پسیسته
دسیسته
جیسیسته
آسیسته

و ...
اول اجازه بفرمایید از *سیسته* و شکل‌های پیشوندی آن اندکی بنویسم. 

 *سیسته* (siste): سوختن
 *ویسیسته* (visiste)/ *ویسییه* (visiye): سوختن و خاکستر شدن، فروریختن، باز شدن سد و مانع، ایجاد شدن فرورفتگی در زمین و ...
 *پسیسته* (pesiste)/ *پسییه* (pesiye): قطع شدن، جدا شدن، گسستن و ...
 *دسیسته* (dsiste)/ *دسییه* (dasiye): به طرف درون ریختن، درون‌ریز شدن، فرورفتگی و ...
*جیسیسته* (jisiste)/ *جیسییه* (jisiye): از ریشه و بن سوختن، خشکیدن از بن و ...
 *ریسیسته* (risiste)/ *ریسییه* (risiye): تکیده شدن، فروریختن گوشت بدن، لاغر شدن و ...
 *آسیسته* (asiste)/ *آسییه* (asiye): خسته شدن، از نای افتادن و ...
 و اما *سندییه* و دیگر شکل‌های آن

👇👇👇

 *سندییه* (səndiye): متلاشی کردن، جدا کردن، از هم باز کردن و ...

 *پسندییه* (pesəndiye): جدا کردن، قطع کردن و ...

 *ویسندییه* (visəndiye): باز کردن سد و مانع پیش روی آب و ...، فروگسستن و ... 

#سوئند
یک عنصر دیگر هم داریم و آن واژه *سوئند* (suand) است که معنایش گاه با معنای بعضی از این مصادر نزدیک است.
 *سوئند* (suand): جا و مکانی که در نتیجه ازدحام و تردد حیوانات، پوشش گیاهی آن از بین رفته‌باشد.
این *سوئند* قاعدتا باید با مصدر *سوئه* (sue/ su?e) و مشتقات آن در پیوند باشد.

سوئه: سابیدن
آسوئه
پسوئه
ویسوئه
جیسوئه
دسوئه
و ...


البته *سائیسته* (sāiste/sā?iste) هم شکل دیگر همین ریشه است که خود مشتقاتی دارد.
*رند* (rand):  بخار
مثال: هیسته زمینی آوتاو گینه، رند کره.

 *آلاو* (ālāv): حرارت

 *رند* *و* *آلاو* : بخار و حرارت
 مثال برای آلاو:
آتشی آلاوی چه دیمون سر آکرده.
[۷/۲۴،‏ ۲۳:۳۹] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: 
خیلی ممنون
توضیحاتتون عالی بود 🙏

یک سوال:
این آسوئه که شما نوشتین با آسوئه (مالیدن، لمس کردن) متفاوته؟
چون به نظر میاد با توجه به «سوئه/ساییستِه» و «آسوئه/آسنِئیسته» با دو فعل رو به رو باشیم
[۷/۲۴،‏ ۲۳:۴۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
 خواهش می‌کنم مهندس عارف عزیز
 *آسوئه* ، باید شکل پیشوندی *سوئه* باشد. 
 *سائیسته* ، شکل مجهول *سوئه* . 

 *آسنئییه* یا *آسنئیسته* هم قاعدتا باید از همان ریشه و شکل مجهول *آسوئه* باشد؛ اما این تغییر ریختش جای بحث دارد. بعید به نظر می‌رسد که از ریشه متفاوتی باشد.
 اگر به قاعده سوئه و سائییه/ سائیسته عمل می‌شد، باید شکل آسوئه می‌شد آسائییه/ آسائیسته؛ اما می‌بینیم که این اتفاق نیفتاده‌. شاید این اتفاق، ریشه در فعل و انفعالات آوایی داشته‌باشد.

[۷/۲۵،‏ ۱:۵۶] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: وَشتِ

جیوَشتِه>جیوَز>جیمَوَز>مَجیوَز>مَجیش

آوَشتِه>آوَز>آمَوَز>مَآوَز

پِوَشتِه>پِوَز>پِمَوَز>مَپِوَز>مَپِش

ویوَشتِه>ویوَز>ویمَوَز>مَویوَز> ویش>مَویش

دَوَشتِه>دَوَز>دَمَوَز>مَدَوَز>دَش> مَدَش

بَروَشتِه>بَروَز>بَمَروَز>مَبَروَز> بَرش>مَبَرش


(دوستان شما هم این افعال وکلمات رو در زندگی روزمره تون در زبان تالشی بکار میبرید؟
البته اینارو ما در گویش خوشابری درحالات مختلف به کار میبریم زیبا نیست؟
[۷/۲۵،‏ ۲:۰۰] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام  همه اینها رو استفاده میکنیم
[۷/۲۵،‏ ۲:۰۳] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: مثلا=مِنکا اَبَروَز نیش
یعنی=ازدست من نمیتونی در بری یا فرار کنی

مِن نشای دَوشتِه=
یعنی سرمن رو نمیتونی کلاه بزاری(به نوعی کنایه است)


زو ویوَز=سریع برو پایین

اسبی کا پِش= برو بالای اسب

مِن مَجیش=کنایه(عصبانی نشو برای من یعنی باهام دعوا نکن)
[۷/۲۵،‏ ۲:۰۴] #منصور_بلوری_گشت:
 ریشه ی گذشته اش، وشتِ است و
ریشه ی حالش ؛وَز است
آوَز
بَوَز
تقریبن به هم نزدیک ومثل هم هستند
[۷/۲۵،‏ ۲:۰۷] #اسماعیل_دوستی_خوشابر:
 ما به کسی که یه کاری رو زیاد بزرگ کنه و سروصدا راه بندازه میگیم
(هَشوئَش دَیَندَه)
و به این کارش میگیم( هَشوئَه دَیَندِه)
 یا مثلا میگیم (هَشوئَه دَمَریَن)
زیاد بزرگش نکن
[۷/۲۵،‏ ۲:۰۸] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: 
درود بر شما
فک میکنم همون *ولا ولا دَینده*ولا ولا تاو آدوئه* باشه
یه چیزی رو جار زدن و این گوش اون گوش رسوندن ، شایعه کردن

[۷/۲۴،‏ ۲۳:۲۴] #دکتر_فرزاد_بختیاری: یک عنصر دیگر هم داریم و آن واژه *سوئند* (suand) است که معنایش گاه با معنای بعضی از این مصادر نزدیک است.

 *سوئند* (suand): جا و مکانی که در نتیجه ازدحام و تردد حیوانات، پوشش گیاهی آن از بین رفته‌باشد.
[۷/۲۵،‏ ۸:۱۹] #مریم_محسنی_ماسال: با عذرخواهی جسارتا
دسندییه  dasəndiye : بر اثر پایکوفتن ساییدن و فرو ریختن، 
که تونی شون واز وازی نه دسندییه
[۷/۲۵،‏ ۸:۲۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود بر بانو محسنی فرهیخته
و همه اعضای بزرگوار گروه

صبحتان به خیر و روز خوبی داشته‌باشید🌹

ظاهرا علاوه بر *سندییه* ، *پسندییه* و *ویسندییه* ، شکل‌های پیشوندی *جیسندییه* و تا حدودی *دسندییه* هم از مصدر ساده *سندییه* در منطقه داریم؛ اما به نظر می‌رسد این دو مصدر پیشوندی، به‌ویژه *دسندییه* ، امروزه کاربرد چندانی در تالشی ماسال ندارد. 

برای چندوچون کاربرد شکل‌های پیشوندی مصدر *سندییه* باید به دیگر گویش‌های تالشی هم مراجعه کرد. 
مطالب برادران خوبمان، آقایان پناهی و طرقدار، در این زمینه راه‌گشاست؛ و نیز تلاش‌های خوبان دیگر گویش‌ها.
[۷/۲۵،‏ ۸:۲۳] #مریم_محسنی_ماسال: - لیسندlisand : جایگاه نمک برای لیسیدن نمک حیوانات
- سیلندsiland : جای خیس پر تردد که ساییده و لیز شده است
سندییه شبیه معنی کلمه پسوته نیز بکار می رود
چه جانیش لسی نه سندییه
چه جانیس لسی نه پسوته
 سندییه به معنی صاف کردن
چه بری سرش سندییه
چه که چینییه بنش دسندییه
[۷/۲۵،‏ ۸:۵۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری: بله؛ این سندییه و مصادر پیشوندی مشتق از آن در موقعیت‌های مختلف می‌توانند معانی مختلفی داشته‌باشند. برای شناسایی معانی و مفاهیم مختلف این مصادر و دیگر مصدرهای ساده و پیشوندی تالشی، باید بسیار دقت کرد؛ چراکه گاه معنا یا معانی یک مصدر پیشوندی با معنا و مفهوم شکل ساده آن بسیار متفاوت است و ظاهرا هیچ ربطی به یکدیگر ندارند؛ مثلا سیسته و پسیسته. سیسته یعنی سوختن و پسیسته یعنی قطع شدن، جدا شدن، از هم گسستن و ... که ظاهرا هیچ پیوندی میان آن‌ها نمی‌شود یافت. 

این نکته، در کنار تردیدهای علمی هوشمندانه جناب آقای مهندس عارف محمدقلی‌پور نسبت به شباهت یا عدم شباهت شکلی این مصادر و مشتقات آن‌ها، می‌تواند پرداختن به مصادر ساده و پیشوندی تالشی را با چالش‌ها و دشواری‌های جدی همراه سازد. ضمن این که اساسا بحث لازم و متعدی بودن، معلوم و مجهول بود و حالت فاعلی و غیرفاعلی (ارگتیو) شناخت گروه فعلی/ فعل در تالشی را با مشکلات بسیاری همراه کرده‌است. 

البته مبحث فعل یا گروه فعلی در هر زبان و گویشی، معمولا دشوارترین مبحث برای شناخت و شناساندن است؛ چراکه فعل، هسته و مغز یک جمله است.
[۷/۲۵،‏ ۹:۰۰] #معصومه_اپروز: 
درود و عرض ادب 
در مورد فعل سندییه یا ویسندییه میخواستم مطلبی عرض کنم 
گاهی در منطقه ماسوله رودخان که سیل می آمد و درخت و کنده و کلی خار و خاشاک و سنگ و... با خودش می آورد قویمیها میگفتنند موسله رخونی تمون ویسندییه آیا پسندییه پاره کردن منظورشان بوده یا اینکه خالی شدن از سمت بالا یک جور تخلیه از بالا 
یا اینکه وقتی بچه ای سرما میخورد و بینی اش بدجورآبریزش داشت و آویزان میشد و ناجور بود میگفتند خدنی دماغی ویسندییه تمون.
یا در مورد دفع مدفوع هم همین فعل ویسندییه به کار میرفت میخواستم اگه ممکن هست در این مورد هم آقای دکتر نظرتون رو بفرمایید 
سپاسگزارم
[۷/۲۵،‏ ۹:۰۹] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود بر خواهر هنرمندم
بانو اپروز ارجمند

 *ویسندییه* دقیقا در همین موارد و معانی که ذکر فرمودید، به کار می‌رود. 

هرگاه آب یا هر آن چیز دیگری، مانع و سد پیش روی خود را بشکافد و از آن عبور کند، مصدر *ویسندییه* و مشتقات آن برایش به کار گرفته‌می‌شود. بنابراین، ویسندییه را می‌توان به معنای "عبور از سد و مانع، فروشکافتن سد و مانع، به ناگهان و به شدت عبور کردن آب و امثال آن از مانع و ..." معنا کرد. در فارسی شاید بتوان با احتیاط *فروگسستن* یا *فروگسلاندن* را برابرش گرفت.
بن مضارع + پسوند and، در تالشی کلمه‌ای می‌سازد که گاه دومقوله‌ای است و کارکردی صفتی - اسمی دارد؛  اما گاه اسم است (دست‌کم کارکرد صفتی خودش را از دست داده‌است).
مثال: همین "لیسند" (لیس از لیشته + َ ند)
 *ویسیاونده* ، شکل گذرا شده *ویسندییه* .

#حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام
*دسندیه*
وقتی به عمد یا سهوا کسی ضربه ای به پهلوی طرف مقابل وارد بکنه طرف میگه "چم تَکی دَسندیه"
برای مثال خانم محسنی
ما میگیم
 که تونی شون واز وازینه *دَسیاوندَه*
یا که تون واز وازینه *دَسیه*
[۷/۲۵،‏ ۱۱:۲۳] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود آقای دکتر بختیاری گرامی
ویسسته  visəste  باز و شکافتن آب ( مزرعه و سد )راما ویسسته میگوییم
[۷/۲۵،‏ ۱۱:۲۷] #عاشوری_شولم_فومن: درود 
درود دوستان و اساتید.
ببخشید و جسارتاً

در محل ما ( شولم) قیدیمی ترها برای گاو که در حال مدفوع کردن بود به تکه های مدفوع که بر زمین می ریخت سنده می گفتند .
✅ سیَلَه سندَه : تکه ای از مدفوع گاو

برای مدفوع انسان ( خیلی ببخشید) هم چنین اصطلاحی( سنده) را به کار می بردند.
[۷/۲۵،‏ ۱۱:۳۰] #بیت_اله_صفری_فومن: درود و عرض ادب
*سنده*
در گویش قسمتی از تالش جنوبی به مدفوع انسان اطلاق میشد و میشه

به مدفوع و پهن گاو هم 
*گاسیل*  میگیم
و به تکه ای از آن پهن هم 
*گاسیله پله*
میگیم.
[۷/۲۵،‏ ۱۱:۳۱] #منصور_بلوری_گشت: بادرود

امه وایم، آوی ویسنده

سلی آو ویسندشه

جاری شدن وتخریب بیگاه یا سد ومانع
[۷/۲۵،‏ ۱۲:۳۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *سنییه* یا *سنیسته/ سنئیسته* ، ظاهرا تنخابی به کار نشو. آیا ام سنییه/ سنیسته/ سنئیسته شا که *ویسنئیسته* ساده مصدر به که زیره‌شو مهندس عارفی ای کو دفرسه؟

۱. *سوئه > ویسوئه > ویسائیسته* 

۲. *سنییه/ سنئیسته > ویسنئیسته* 

اگر چنین باشد، از بانو محسنی و مهندس عارف نکته تازه‌ای آموخته‌ام.

این مورد می‌تواند بیشتر بررسی شود. 


و

[۷/۲۵،‏ ۱۴:۰۰] #علیرضا_پناهی_عنبران: سانگsāng:سنگ ساینده و تیزکنی(چاقو...)
سٚغونsəqun:سوهان
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۲۵،‏ ۱۴:۰۵] #علیرضا_پناهی_عنبران: غٚرمۊج,غٚرمۊچqərmüj,qərmüč:شلاق
چَشمَک،چَشمَگčašmak,čašmag:عینک
تۊتَکtütak:سوتک
هَوَنگhavang:هاون
چٚغčəq:تاس بازی
زبان تالشی/نمین_عنبران

[۷/۲۶،‏ ۰:۳۸] #علیرضا_پناهی_عنبران: وِلمَه شودوئِهvelma šudue:لمبه انداختن مرغ
گَوَسیgavasi:تب برفکی دام(قسمت دهان)
تَوَگیtavagi:تب برفکی دام (قسمت سم و پا)
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۲۶،‏ ۰:۴۰] #علیرضا_پناهی_عنبران: خالیxāli:قالی
خالچَهxālča:قالیچه
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۲۶،‏ ۰:۴۴] #علیرضا_پناهی_عنبران: پارزٚنpārzən:صافی 
پارزٚنِه،اوپارزٚنِهpārzəne,upārzəne:از صافی رد کردن
پِپارزٚنِهpepārzəne:مچاله کردن،خشکاندن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۲۶،‏ ۰:۵۰] #علیرضا_پناهی_عنبران: پارزییِنِهpārziyene:از صافی رد کردن و آبکش کردن
اَپارزییِنِهapārziyene:از بالای صافی رد کردن و آبکش کردن
اوپارزییِنِهupārziyene:تکرار  و دوباره از صافی رد کردن و آبکش کردن یک ماده
سَه پارزییِنِهsapārziyene:از روی سر صافی رد کردن و آبکش کردن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۲۶،‏ ۱:۰۱] #وحید_علیپور_شفت: پَرزن :صافى
پَرزنده ؛از صافى گذراندن
ويپرزنده :مچاله كردن يا فشار براى گرفتن آب از چيزى خيس
شفت
[۷/۲۶،‏ ۱:۰۳] #وحید_علیپور_شفت: پَرَكيهِ :لرزيدن
پِپَركيه ؛فرار كردن يا متوارى شدن
آپركيه :ايضاً فرار كردن
شفت
[۷/۲۶،‏ ۱:۰۴] #منصور_بلوری_گشت: شته پَرزن: صافی ی مایعاتی مانند شیر

گشت
[۷/۲۶،‏ ۱:۰۶] #وحید_علیپور_شفت: دَنهَ زَمى :تب برفكى دهان
سمه درد يا سمه سى: تب برفكى سم
[۷/۲۶،‏ ۱:۰۸] #منصور_بلوری_گشت: گرگجه: خون دمیرشدن خون زیرپوست گاو همراه با لرزیدن را می گوییم

گشت
[۷/۲۶،‏ ۱:۱۹] #ضیا_طرقدار: زبان تالشی - گویش آستارا 

پِزِری یِه pezeriye :  پاره شدن 

پِزُرُنی یِه pezoroniye : پاره کردن 


پِسِستِه peseste : گُسَستَن، گُسَسته کردن .. مانند گُسَستن طناب یا نخ از وسط با فشار توسط کسی . 

پِسی یِه pesiye : گُسَسته شدن ، مانند گُسَسته شدن یک طناب یا نخ به دلیل فرسودگی و خود به خود .

[۷/۲۶،‏ ۰:۱۲] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: (چَواز) شما به چه چیزی میگید دوستان؟
در گویشتون به (چَواز) چه میگید؟
[۷/۲۶،‏ ۸:۰۱] #زلیخا_صبا_ماسال: پَرپَرکول:P arpakoul: پرپر زدن به هنگام مرگ 
ودر موقع سر بریدن

 پِره پِلَکه Perapelaka: رشد کرده بالا رفته مؤفق شده

 پَرزنده:چلاندن .آب چیزی را گرفتن از صافی 

 پِژَرده Pezarde: مخلوط کردن حلاجی کردن
 ماسال زلیخا صبا
[۷/۲۶،‏ ۸:۳۷] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود آقای دوستی
چواز به معنی پریدن ، چون واز تو گویش ما یعنی پرش / پریدن
گرچه ما هم همانند شما تالش دولابی هستیم

#اسماعیل_دوستی_خوشابر:

ممنون البته
 ما به نرده های تَلار هم میگیم چَواز
خواستم بدونم در بقیه جاها هم همین معنی رو میده سپاسگزارم

[۷/۲۶،‏ ۸:۵۱] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
پَرزن  parzən   صافی / الک
پرزنسته parzənəste  صافی یا الک یا آبکش کردن
ویپرزسته  viparzəste  مچاله و فشار چیزی که آبکش گرفته شود
پزرسته  pəzərəste  پاره شدن
مثل پاره شدن لباس
پسسته pəsəste  پاره شدن طناب در اثر فشار و کشیدن و ساییده شدن
پر پرکو  par paraku   یعنی پر پر شدن... نوعی از مردن
رضوانشهر سارا روحانی
[۷/۲۶،‏ ۹:۲۲] #زلیخا_صبا_ماسال: پرپر ه کوهه. :  جان کندن 
چِنگ و پر ژنده : بال وپرزدن. وغلتیدن 
 ماسال زصبا
[۷/۲۶،‏ ۱۰:۳۶] #هویه_تحویلداری_رضوانشهر: سلام صبح بخیرآقای دوستی
چوازدرزمان گذشته برای سقف بیرونی خونه های قدیم باچوب وتخته درست میکردند
تاجای کفش ودیگروسیله هادرمعرض بادوباران قرارنگیرند
گویش رضوانشهری
هویه تحویلداری

#دکتر_فرزاد_بختیاری:
مصدر *ژَرده* (žarde)، یکی از مصدرهای جالب در تالشی است. 

ضمن قدردانی از تلاش‌های بانو صبا، لطفا خوبان گروه وضعیت این مصدر را در دیگر گویش‌های تالشی روشن سازند.🙏🌹

 *ژرده* : حلاجی کردن
 *پشمه‌ژری* : حلاجی کردن پشم گوسفند و ...
#کاظم_میرزایی_گسکره :

در گویش گسکره شهر ماکلان 

ژرده : یرده
 
یرده وایم  ،
مثلا :
ما جان ام کیسه ایسپییه پشمه البلی به یر 
ررده : یردره، 

چینجیله : داری تک 
(نوک درخت)

پر پره کوئه 
ای تا معنی 
بخاطر مسئله یا خبر مهمی جیر و کفا شه 

و ای تا معنی یعنی
مردن 
زمانی که ای نفر ناقافل بمره و پر پره کوئه بکره

- ژرییهzariye/ ژریستهžariste: کوفتگی شدید بدن، آسیب شدید دیدن
بلکیمه چه جان ژریسته
- ژرده حلاجی کردن پشم و ...
عمل ژرده الان روی پنبه هم انجام می شود برای لحاف و تشک با دستگاه حلاجی 
کپون ژنده
راکه ژنده
شونه ژنده
از انواع ژرده هستند

#معصومه_اپروز:
درود بر شما استاد گرامی و دوستان بزرگوار ژردِه که در گویش تالشی جاده ماسوله یَردِه تلفظ میشود و به همین معنی باز کردن پشم به وسیله دست و شانه و وسایل پشم ریسی است البته یک فعل دیگر هم در منطقه ما کاربرد دارد آن ویجردِه یا ویژرده است که به معنی پاره پاره کردن هست و معمولا زمانی به کار میرود که حیوانی درنده مثل گرگ یا سگ یا... به کسی یا حیوانی دیگر حمله کند و به شکلی پیکر ش را بِدَرد شاید دریدن هم معنی داشته باشد بعضیها میگویند مثلا حشراتون چوپانی ویجرده یا فلان وره یا بزه کوله‌ش ویجرده یا اسبه کرگی ویجر ویجر کرده که به هر دو شکل رایج بوده است 
یَردِه تقریبا فقط برای پشم و الیاف است اما ویجرده یا ویژرده: تکه پاره کردن یا دریدن  جانداران معنی میشود

[۷/۲۶،‏ ۱۶:۱۳] #عاشوری_شولم_فومن: سلام 
دَرَسِه: darase

را میتوانید معنی و فعلش را صرف کنید ؟
[۷/۲۶،‏ ۱۶:۳۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود پیله برا
چمه ور ده *درسه* یعنی درک کردن، فهمیدن و ...

 *ماضی ساده:* 

دَرَسمه
درسره
درسه

درسمونه
درسرونه
درسینه

 *ماضی استمراری:*

درسیم
درسیر
درسی

درسیمون
درسیرون
درسین

 *ماضی نقلی:*

درسه‌مه
درسه‌ره
درسه‌شه

درسه‌مونه
درسه‌رونه
درسه‌شونه

 *ماضی بعید:* 

درسه‌ما/ درسه‌م‌به
درسه‌را/ درسه‌ربه
درسه‌شا/ درسه‌ش‌به

درسه‌مونا/ درسه‌مون‌به
درسه‌رونا/ درسه‌رون‌به
درسه‌شونا/ درسه‌شون‌به

 *ماضی التزامی:* 

درسه‌بوبوم/ درسه‌م‌بوبو
درسه‌ببی/ درسه‌ر‌بوبو
درسه‌بوبو/ درسه‌ش‌بوبو

درسه‌ببَم/ درسه‌مون‌بوبو
درسه‌ببه/ درسه‌رون‌بوبو
درسه‌بوبون/ درسه‌شون‌بوبو

 *ماضی التزامی بعید:* 

درسه‌ببیم/ درسه‌م‌ببی
درسه‌ببیر/ درسه‌ر‌ببی
درسه‌ببی/ درسه‌ش‌ببی

درسه‌‌ببیمون/ درسه‌مون‌ببی
درسه‌ببیرون/ درسه‌رون‌ببی
درسه‌ببین/ درسه‌شون‌ببی

 *شکل دیگر:* 

درسه‌به‌یمِه/ درسه‌م‌به‌ییِه
درسه‌به‌یره/ درسه‌ربه‌ییه
درسه‌به‌ییه/ درسه‌ش‌به‌ییه

درسه‌‌به‌یمونه/ درسه‌مون‌به‌ییه
درسه‌به‌یرونه/ درسه‌رون‌به‌ییه
درسه‌به‌یشونه/ درسه‌شون‌به‌ییه

و ... و ...و ...

 *هنته ایدامه داره پیله برا.* 

ماضی دییر شکلن
مضارع
آینده 
و ...
[۷/۲۶،‏ ۱۷:۴۸] #عاشوری_شولم_فومن: استاد
دَرَسم
دّرَسی
دَرَسه
درسَم 
دَرَسن ( س سامت)
دَرَسَن

چه صرفی می تواند باشد
[۷/۲۶،‏ ۱۷:۵۰] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درسم
درسی
درسه

درسَم
درسَه
درسن

👆👆👆

مضارع ساده/ اخباری

[۷/۲۶،‏ ۲۱:۱۰] #اسماعیل_دوستی_خوشابر:
 بله ما در خوشابر  "چواز"را بکار میبریم 
تَلار هم قبلا توررَه بوده بله
[۷/۲۶،‏ ۲۱:۱۰] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: (لِمبَه) هم ما به جایی میگیم که با چوب در ارتفاع متوسط ساخته میشه برای گذاشتن وسایل روی اون
[۷/۲۶،‏ ۲۱:۴۴] #هویه_تحویلداری_رضوانشهر:
 درودلمبه درییلاقات زیادکاربردداره
ماخودمان درییلاق دشت دومن داریم
[۷/۲۶،‏ ۲۲:۱۶] #مریم_محسنی_ماسال: سلام 
ما به تخته سقف ساختمان لمپه lampa می گوییم
احتمالا لمپه همان لمه است
لمه کوبی سقف اتاقها
[۷/۲۶،‏ ۲۲:۲۴] #عاشوری_شولم_فومن:
 فکر کنم چَپَر هم بداریم.
جایی معلق در سقف و کف اتاق نشیمن و پایین خانه های قدیمی که برای خشک کردن شلتوک استفاده می شد
[۷/۲۶،‏ ۲۲:۲۷] #مریم_محسنی_ماسال:
 دوئه که چپر

[۷/۲۶،‏ ۲۲:۴۰] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال:
 درود برشما همراهان
ارجمند 
البته به طاقچه چوبی رف:raf هم گفته می شود
[۷/۲۶،‏ ۲۲:۴۵] #کاظم_میرزایی_گسکره: لمبه یا  رفات RAFAT 
به گویش گسکره

 قدیمه سالیار که سازین کلا دار رو درگونینه 

معمولا د طرف اطاقی دیازی کا ،به فاصله یک  الی یک و نیم متر، تخته ای تبرینه تاشین به پهنی ۳۰ الی۴۰ سانت، 

چه سری انواع و اقسام اشتن وسیله اون قرار دین، 

و جیره که زیاد فرق نکری هر وصیله ای بنین، 
اما کفا اطاقون چون مهمون آی، ویشتر لوازم تزیینی قرار دین، 

لمبه : رفات

[۷/۲۶،‏ ۲۲:۴۷] #زلیخا_صبا_ماسال:
 درود در دود خانه. های قدیمی یک سقف کاذب پایین تر از سقف اصلی  برای خشک کردن  ژه یا شلتوک ونیز گردو بود که به آن
 چَپَر :Capar.   می گفتند که الان دیگر نیست چون ژه را در کارخانه ها ی برنجکوبی خشک می کنند 
 زلیخا صبا
[۷/۲۶،‏ ۲۲:۴۸] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال:
 هیره:hira به سکوی بلند درو خانه گفته می شود

[۷/۲۶،‏ ۲۳:۰۲] #زلیخا_صبا_ماسال:
 در مورد جواز 
 می خواستم واژه. ای را بنویسم. در ماسال 

 فا کون fakoun: یا فاکون پره 
 معمولا سر پناهی در کنار یا پشت منزل وصل به خانه درست می کردند که بیشتر کاه و کولش در آن انبار می کردند و گاهی هم در زیرش جایگاه طویله احشام درست می کرد ند 
 ویا برای اینکه دباج و باران. پا افرازشان را خیس نکند در جلوی 
تجر Tajar : ایوان خانه 
 یک سر پوشیده به نام پره Para.  درست می کردند 
 ماسال صبا
[۷/۲۶،‏ ۲۳:۰۷] #زلیخا_صبا_ماسال:
 هیره ;حاشیه اطراف خانه که حدودا 20 تا 30 سانت از زمین بلندتر است در خانه ها بخصوص بعد از تجر وایوان جلوه زیبایی به خانه می دهد که هنو زدر خانه های ویلایی و خانه باغ ها. مردم برای خانه هایشان در نظر می گیرند 
صبا. ماسال

اِر^ (erə):  توت فرنگی
وحشی 
گویش-ماسال-فرنگیس-
قلیزاده

[۷/۲۷،‏ ۲:۴۷] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام و دورد
ژَرده رو یَرده معنی کردین و معنی شما باعث شد تا منم واژه ی محل خودمون یادم بیاد
ما میگیم *دَیَرده*
پَشمه دَیَرده
ام پَشمَته به دَیَرم
[۷/۲۷،‏ ۵:۲۸] #مریم_محسنی_ماسال: - ژرییهzariye/ ژریستهžariste: کوفتگی شدید بدن، آسیب شدید دیدن
بلکیمه چه جان ژریسته
- ژرده حلاجی کردن پشم و ...
عمل ژرده الان روی پنبه هم انجام می شود برای لحاف و تشک با دستگاه حلاجی 
کپون ژنده
راکه ژنده
شونه ژنده
از انواع ژرده هستند
دژر کرده dažar karde: سر هم کردن، مخلوطی استفاده کردن، قاطی کردن
مریم محسنی
[۷/۲۷،‏ ۷:۰۴] #زلیخا_صبا_ماسال: ما به جای چواز چپرازداریم
 چپراز :Çapraz: 
تخته ای که در قسمت بالای   اطاق کلبه های ییلاقی. وخانه ها. ی دارو دورگونی به فاصله. یک متر ونیم. نصب می کنند و وسایل خودرا روی آن می گذار ند 
 و در کنج این کلبه ها معمولا یک سازه سه گوش مثلثی نصب که به آن گوشه می گویند 
 زلیخا صبا   ماسال
[۷/۲۷،‏ ۷:۱۷] #زلیخا_صبا_ماسال: چیلینگ :Ciling:  راسته گوشت .شقه گوشت

 چیلینگر cilin gar: سازنده. وسایل فلزی داس وتبر

 چینجیله Cinjila: نوک انگشتان دست وپا 
 زلیخا صبا

[۷/۲۷،‏ ۱۲:۳۲] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: سلام به همگی
امکانش هست در مورد فعل دَکٚلِییستِه (dakəleyiste) و معنی و مفهومش کمی توضیح بدید؟
آیا فقط برای ریزش خانه و کوه استفاده می‌شه یا برای مایعات هم استفاده می‌شه؟
[۷/۲۷،‏ ۱۵:۱۶] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام ، فک میکنم همون دَلَکیه/دَلَکِن منطقه ی ما باشه
*دَلَکیهdalakiye/دَلَکِنdalaken*: خراب شدن ، فرو ریختن ، مستهلک شدن ساختمان ، پیر شدن و از کار افتادگی شخص ، فرو رفتن چیزی یا کسی در چاه یا چاله و شبیه آن ، در موقعیتی قرار گرفتن  و ...
[۷/۲۷،‏ ۱۵:۱۷] #کوهزاد: 
دودود

دکلییسته شمارا

ما 👇
دخلاخیهِ /دخلخیه/ دکلاخییه
 داریم 
مانند: کو دخلاخییه  یا که دخلخییه . دییار دکلاخیه 

یعنی فرو ریخت 
البته . واژه دیگری هم هست بدین معنا 👇
دًرییهِ .. کو درییه . دییار  درییه
یعنی فرو ریخت 
وان . کو پی درییه دا  دریا پور آبو 
کوپی دکلاخییه  دا دریا پورآبو 


آرف جان درکار نیره
[۷/۲۷،‏ ۱۵:۲۴] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام و درود
*دَخلاخیه daxlaxiye*
فک کنم معنی پژواک صدا بده درسته ؟
مثلا چه خله اَ کو بن دَخلاخیا
صدایش زیر کوه پیچیده بود
[۷/۲۷،‏ ۱۵:۳۰] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود
دخنی‌یِه می‌شه پژواک صدا
[۷/۲۷،‏ ۱۵:۳۲] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: :*dariye دَرییه/dariyenدَرییِن*
فرو ریختن ساختمان  و کوه ، ریزش کوه ،
[۷/۲۷،‏ ۱۵:۳۸] #مریم_محسنی_ماسال: دلکه dalake : در جایی مثل چاه یا چاله افتادن (فرو رفتن) ، خراب شدن ، ام که دَلکَه ، 
خانه نشین شدن :  کَه دَلک بِه، از کار افتادن: کار بلک بِه، در موقعیتی قرار گرفتن، موکول شدن، شایعه افتادن ( چو افتادن)، از پا افتادن، کارآمد نبودن، فاصله گرفتن، به روزگار بد افتادن، پذیرفته شدن
با شکل پیشوندی زیر : 
آلکه
بلکه
پلکه
جیلکه
ویلکه

[۷/۲۷،‏ ۱۵:۵۷] #سعید_بشری_ماسال: مثلا وقتی سیلاب میاد کناره های رودخانه فرو میریزه:
رِواری اَ وَر همه دَکلاخیسته .
برای صدا :
چِمه صتا کوه کو  دَخِنِسته.
[۷/۲۷،‏ ۱۶:۱۰] #زلیخا_صبا_ماسال: دَلَکَه :Dalaka:هر چیز. فروریختن و آوارشدن به داخل را دلکه می گویند
 ام که دلکه 
این خانه خراب شد 
 ام آدم کَه دَ لَک به. یعنی این آدم خانه نشین شده 
 ز.صبا ماسال


[۷/۲۷،‏ ۱۷:۳۹] #مریم_محسنی_ماسال:
  له کرده lə karde : ریزش کردن، رانش کردن
دکلاخیسته یا دکلاییسته  نشنیدم

[۷/۲۷،‏ ۱۷:۳۹] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: 👏🏻
*lə kardeل کرده*
/ *ləq karde لق کرده*

[۷/۲۷،‏ ۱۵:۵۳] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: #درگویش خوشابری

دَگلِلیسته
آگلِلیستِه
پِگلِلیسته
ویگلِلیستِه
گِلِلیستِه

 اشکال مختلف غلت خوردن هست یعنی انواع مختلف غلت خوردن و افتادن روی زمین
[۷/۲۷،‏ ۱۶:۰۱] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: آدوشِه= به معنای نوشیدن مثلا در کاسه یا لیوان به کار میرود سرکشیدن هم معنی میده

پِدوشه=مکیدن یا نوشیدن با نِی یا همان هورت کشیدن در فارسی

ویدوشِه=شیر دوشیدن در حالتی که تمام پستان گوسفند یاگاو مورد استفاده قرار گیرد که این کلمه بیشتر در دوشیدن بُز به کار میرود..

دوشِه=دوشیدن
[۷/۲۷،‏ ۱۶:۱۰] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: #گویش خوشابر

آمَردِه=مثلا دست و دیلم آمَردَه یعنی ناامید شدن یا بی رمق شدن

ویمَردِه=ساکت شدن بیشتر در مورد صدا به کار میره صَدوم ویمَردَه یعنی خفه شدن یا سکوت کردن

جیمَردِه= مثلا در مورد دست و پا یا بی حس شدن آن به کار میره مثل:چِم دَس جیمَردَه= دستم بی حس شد

دَمَردِه=خاموش شدن مثل=چَی چِرا دَمَردَه یا دَمِریستَ به معنای خاموش شدن


آپِشتِه=هم به معنای زدن هست و هم به معنای پیچیدن /آپِش چَی چونَه=مشت بزن به چانه اش/
پارچَه آپِش ایشتی سَری کا=پارچه رو دورسرت بپیچ/آپِشکیستَه چِم پا سِنگی کا=پام به سنگ خورد


جیپِشتِه= زدن(مثلا در تصادف دو شئ مثل ماشین)مربوط به اشیا با هم یا با انسان/ ماشین جیپِشکیستَه مِنکا=ماشین به من برخورد کرد/ماشینش جیپِشکامنی مِنکا=ماشین را به من زد


دَپِشتِه=زدن یا کوبیدن، چسبیدن با کف دست/مثلا=نونی دَپِش تندوریکا= نون رو به تندور بچسبون/دَپِشتِشَ چَی دیمی=سیلی زد به صورتش


پِپِشتِه=پیچیدن،پوشیدن (مثلا اِشتَنش پِپِشتَه= خودشو به دور چیزی پیچید/پِمَپِشکی مِنکا=دورم نپیچ یا تو دست و پام نپیچ/ نَلَتی پِپِشکیستَه مِنکا=مار دورم پیچید/شَی پِپِش اشتَن کا=پیرهن یا لباسو به دور خودت بپیچ

ویپِشته=کوبیدن مثلا به زمین/سَفَدِش ویپِشتَه=سبد را کوبید به زمین/


#معصومه_اپروز:

در منطقه فومنات هم آگلِلییه و دَگللییه و... داریم و به همین معنی هم کاربرد دارد غلت خوردن روی سطح معنی میدهد
گ لِر آبه هم داریم که با گلیل آبه هم معنی است

[۷/۲۷،‏ ۲۰:۵۵] #سارا_روحانی_رضوانشهر: گلیل آبه  ( gəlel ābe ) غلتیدن از بالا به پایین/ افتادن
مثلاً  : خردن کو کا گلیل آبه
بچه از ییلاق افتاد ..غلتید

#اسماعیل_دوستی_خوشابر :

بَلونک

#منصور_بلوری_گشت:
امه وایم: بولوک.   (bolook)
وسیله ی آهنی که مانند تبر یابیل دسته ی چوبی دارد،
 برای خرد کردن کلوخ های بزرگ  درباغ بعداز شخم زدن بکار می رود


#حجت_دامن_کش_سیاهمزگی:
درود
اَمه امی وایَم 
*کشت آکرkašt ākar*

ریکتر بوبو وایَم
*rika kašt ākarریکه کشت آکر*
*/کشت اکرَتهkašt ākarate*

 کلنگی وایم کولونگ 
*کولونگkolong* : کلنگ

#سارا_روحانی_رضوانشهر:

درود آقای دوستی
کشتکر  ( kaštakar  ) از بلانکه کمی کوچکتره

بلانکه  برای ازبین بردن علف و زیر و رو کردن خاک کار برد دارد

کلبَتی   ( kalbati  )

بَلونکَه


#اسماعیل_دوستی_خوشابر

درگَز

#اسماعیل_دوستی_خوشابر

آرَق

#اسماعیل_دوستی_خوشابر

کَلبَتین
#اسماعیل_دوستی_خوشابر

#سعید_بشری_ماسال:
کَل° فَتین
گویش ماسال

لِلِشک

#اسماعیل_دوستی_خوشابر

بیز: درفش . گویش ماسال

دارد = قیچی پشم چینی/دوستی_خوشابر

پَمبَه پِدار=سوسک شاخک بلند/دوستی_خوشابر

[۷/۲۷،‏ ۱۸:۳۳] #علیرضا_پناهی_عنبران: وٚرجٚنِهvərjəne:فشار دادن
اَوٚرجٚنِهavərjəne:فشار دادن از بالا
پِوٚرجٚنِهpevərjəne:فشار دادن از پایین
اووٚرجٚنِهuvərjəne:فشار دادن از داخل به بیرون
دَوٚرجٚنِهdavərjəne:از جانبین فشار دادن
بِوٚرجٚنِهbevərjəne:فشار دادن از تمام جهات
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۲۷،‏ ۱۸:۳۷] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
فرچن  ( fərčən ) فشاردادن
بفرچن  ( bəfərčən ) فشار بده
فرچانستشه  ( fərčānəstəša )
فشار داد

[۷/۲۶،‏ ۲۱:۱۰] #اسماعیل_دوستی_خوشابر:
 بله ما در خوشابر  "چواز"را بکار میبریم 
تَلار هم قبلا توررَه بوده بله
[۷/۲۶،‏ ۲۱:۱۰] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: (لِمبَه) هم ما به جایی میگیم که با چوب در ارتفاع متوسط ساخته میشه برای گذاشتن وسایل روی اون
[۷/۲۶،‏ ۲۱:۴۴] #هویه_تحویلداری_رضوانشهر:
 درودلمبه درییلاقات زیادکاربردداره
ماخودمان درییلاق دشت دومن داریم
[۷/۲۶،‏ ۲۲:۱۶] #مریم_محسنی_ماسال: سلام 
ما به تخته سقف ساختمان لمپه lampa می گوییم
احتمالا لمپه همان لمه است
لمه کوبی سقف اتاقها
[۷/۲۶،‏ ۲۲:۲۴] #عاشوری_شولم_فومن:
 فکر کنم چَپَر هم بداریم.
جایی معلق در سقف و کف اتاق نشیمن و پایین خانه های قدیمی که برای خشک کردن شلتوک استفاده می شد
[۷/۲۶،‏ ۲۲:۲۷] #مریم_محسنی_ماسال:
 دوئه که چپر

[۷/۲۶،‏ ۲۲:۴۰] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال:
 درود برشما همراهان
ارجمند 
البته به طاقچه چوبی رف:raf هم گفته می شود
[۷/۲۶،‏ ۲۲:۴۵] #کاظم_میرزایی_گسکره: لمبه یا  رفات RAFAT 
به گویش گسکره

 قدیمه سالیار که سازین کلا دار رو درگونینه 

معمولا د طرف اطاقی دیازی کا ،به فاصله یک  الی یک و نیم متر، تخته ای تبرینه تاشین به پهنی ۳۰ الی۴۰ سانت، 

چه سری انواع و اقسام اشتن وسیله اون قرار دین، 

و جیره که زیاد فرق نکری هر وصیله ای بنین، 
اما کفا اطاقون چون مهمون آی، ویشتر لوازم تزیینی قرار دین، 

لمبه : رفات

[۷/۲۶،‏ ۲۲:۴۷] #زلیخا_صبا_ماسال:
 درود در دود خانه. های قدیمی یک سقف کاذب پایین تر از سقف اصلی  برای خشک کردن  ژه یا شلتوک ونیز گردو بود که به آن
 چَپَر :Capar.   می گفتند که الان دیگر نیست چون ژه را در کارخانه ها ی برنجکوبی خشک می کنند 
 زلیخا صبا
[۷/۲۶،‏ ۲۲:۴۸] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال:
 هیره:hira به سکوی بلند درو خانه گفته می شود

[۷/۲۶،‏ ۲۳:۰۲] #زلیخا_صبا_ماسال:
 در مورد چواز 
 می خواستم واژه. ای را بنویسم. در ماسال 

 فا کون fakoun: یا فاکون پره 
 معمولا سر پناهی در کنار یا پشت منزل وصل به خانه درست می کردند که بیشتر کاه و کولش در آن انبار می کردند و گاهی هم در زیرش جایگاه طویله احشام درست می کرد ند 
 ویا برای اینکه دباج و باران. پا افرازشان را خیس نکند در جلوی 
تجر Tajar : ایوان خانه 
 یک سر پوشیده به نام پره Para.  درست می کردند 
 ماسال صبا
[۷/۲۶،‏ ۲۳:۰۷] #زلیخا_صبا_ماسال:
 هیره ;حاشیه اطراف خانه که حدودا 20 تا 30 سانت از زمین بلندتر است در خانه ها بخصوص بعد از تجر وایوان جلوه زیبایی به خانه می دهد که هنو زدر خانه های ویلایی و خانه باغ ها. مردم برای خانه هایشان در نظر می گیرند 
صبا. ماسال

زبان تالشی گویش ماسال
۱- آگلر āgler : غلت (غلت از پهلویی به پهلوی دیگر)
آگلر هرده āgler harde: غلت خوردن
آگلر دوئهāgler due: غلت دادن
آگلرژنده āgler žande : غلت خوردن
۲- آگلر ویگلر āgler vigler: غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر 
۳- گلر gəler : غلت، قل
گلر هرده gəler harde: غلت خوردن، قل خوردن
گلر دوئه gəler due: غلت دادن، قل دادن، غلتاندن
۴- گلره gəlera: قل، غلت
گلره هرده gəlera harde: قل خوردن
گلره دوئه gəlera due : قل دادن
۵- گلر گوندی gəler gundi
 : قل ، غلت
گلرگوندی هرده gəler gundi harde: قل خوردن، غلت خوردن
گلر گوندی  دوئه gəler gundi due: قل دادن، غلت دادن 
گردآورنده مریم محسنی

[۷/۲۷،‏ ۲۳:۵۵] #سعید_بشری_ماسال: سلام:
داشگا: فرغون 
گویش ماسال
[۷/۲۸،‏ ۰:۰۰] #انوش_نازیابی_فومن:
 درود 
داشکا  همان
چکلت است 
به دومعنی میرساند
[۷/۲۸،‏ ۰:۰۲] #کوهزاد: انوش جان 
چکلت فرخش هستبه  داشگانه
داشگا . فرغونینه وان 
چکلت چیزه دیگره
 چکلًتینه . گیله بار کرن و ...
بما 
ابزاره دیگری هم هست که میشود به جای 
برانکارد  بکار برد  وآنهم 
چچمًه هست .
 تقریبن معادل  برانکارد

[۷/۲۸،‏ ۰:۳۸] #معصومه_اپروز: چَکلَت :وسیله ای برای جابه جا کردن گل و خشت و وسایل در زمان بنایی خانه های خشت و گلی کاربرد داشته و در واقع دو تا چوب بلند به شکل عمودی بود و چند ردیف تخته هایی را به شکل افقی بر آن دو چوب میخ میکردند تا جا برای حمل گل و خشت باشد در گیلکی هم به آن چکه‌له میگویند
[۷/۲۸،‏ ۰:۳۸] #سعید_بشری_ماسال: ماسالی کو وان :
چَکَله.( وسیله ای چوبی برای حمل گل، خاک و غیره).
چیچمه: جمع و پیچانده شده با قدرت:
فلانی چیچمه کردشنه و بردشنه.
[۷/۲۸،‏ ۸:۰۱] #مریم_محسنی_ماسال: ۱- چیچمهčičma: به تابوت هم می گوییم
مرده ها را روی نردبانی می بستند و تا گورستان حمل می کردند.
- مرده شون  چیچمه نه برده
۲- چیچمه کرده:  به چیچمه بستن
- اومیمه ته چیچمه کرم
آمدم می کشمت و به چیچمه می بندمت ، تهدید به تنبیه شدید است.
- چیچمه به برانکار  هم می گوییم چون بیماران بد حال که با اسب قابل حمل نبود را هم با چیچمه حمل می کردند.

#زلیخا_صبا_ماسال :

گرد الو :Gərdālou:رو روهک وسیله ای برای کود ک نوپا  تازه  افتاده برای آموزش راه رفتن 
 
 گیجه لا لاGijalala:دور زدن دورانی درحول خود 

 گیجاوله Gijavəla:آبی که دور می زند 

 گیجاوله وند Gjavəlavənd:اب در جای گود ی رود خانه دور می زند وفرو می رود 

پَلیکPalik: پلیک دو جعبه چوبی. است که روی اسب یا قاطر می بندند برای حمل بار. بخصوص در سراشیبی
 زلیخا صبا

 زلیخا صبا ماسال

زبان تالشی۱۴۰۱

واجه واج(واژه نامه تالشی):
[۷/۲۰،‏ ۱۵:۲۹] #وحید_علیپور_شفت: درود دوستان
در تالشى لهجه ما بيل(به معنى بركه يا استخر) از بين رفته اما مكانهايى هنوز به اين نام داريم؛بيلگا ،بيلگا دول .
در ساير لهجه ها چگونه است؟
هنوز استفاده ميشود يا از بين رفته و تفاوتش با ايستل در چيست ؟
[۷/۲۰،‏ ۱۵:۳۸] #عاشوری_شولم_فومن: تالش فومن 
# برکه، استخر : سِل
[۷/۲۰،‏ ۱۵:۴۶] #انوش_نازیابی_فومن: درود از همان سیلاب 
یا استل ریشه دارد 
آب ماندگی مرداب کوچک
[۷/۲۰،‏ ۱۷:۲۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری: در منطقه ماسال، *بیل* و *بیله/ بِله* هنوز به کار می‌رود. و نیز کلمه *سِل* و *سِلچه*  رایج است؛ چیزی که قبلا در همین گروه نیز بارها به آن پرداخته‌اند. *وند* (vənd) و *ونده* (vənda) هم داریم که به‌نوعی در پیوند با این کلمات است.
[۷/۲۰،‏ ۱۷:۲۴] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *بیل* بهترین معادل *برکه* و *سِل* مناسب‌ترین برابر تالشی رایج در منطقه برای *استخر* است.
[۷/۲۰،‏ ۱۷:۲۷] #وحید_علیپور_شفت: چه خوب
سل و سلچه رو ما هم داريم.
وند رو هم معمولا براى آبهاى پرعمق تر استفاده ميكنيم(در حد آب تنى باشد)
مثلا؛ ربارى آوى بوند كردمنه خردنون سيناو كرده را وند بيگيرم .
[۷/۲۰،‏ ۱۷:۴۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری: این بیل، به‌صورت *بل* (bel) هم تلفظ می‌شود؛ چنان‌که *بیله* و *بِله* داریم. 

شاید این مصوت کوتاه e در *بِل* و *بِله* ، قبلا به‌صورت کشیده تلفظ می‌شده: ē
bēl
bēla


[۷/۲۰،‏ ۱۸:۱۶] #علیرضا_پناهی_عنبران: بیلbil:برکه
خٚلxəl:استخر طبیعی
هِستِلhestel:آب بند
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۲۰،‏ ۱۸:۴۴] #انوش_نازیابی_فومن: درود 
ما هم بیل داریم وبا همراه است 
بیلکه ،،نهر پهن بزرگ با آب مانده 
چاله ای برای خانه ساختن گل بر داشت شده واب گیر شده 
بیلکه  
وبزرگ بودن آن میشود سل 
که هر سال بهره برداری میشد 
در گوشه پایین به شیب مزارع 
گنگ  ،،داشت که با چوب گرد گنگ را می بستن 
ویا گنگ را باز میکردن آنهم  استاور داشت که داستانش 
به جای دیگر می‌رسد 
سپاس از لطف شما

#انتشار_برای_نخستین_بار
برگی از کتاب منتشر نشده 
#استاد_علی_ماسالی
در #گروه_واجه_واج

#استاد_علی_ماسالی:
 با درود فراوان بر ادمین محترم واعضای فرهنگ دوست گروه واجه واج
 بنده  از ابتدای تشکیل گروه عضویت داشته ام اما به دلایل جسمی نتوانستم در خدمت شما عزیزان باشم  از این  که جناب دکتر بختیاری عزیز در این گروه حضور دارند مایه خوشحالیست  تصمیم گرفتم هر چند وقت یک مطلب برای شما ارسال نمایم
 اولین مطلب را با ارسال یک پی دی اف در خدمت شما خواهم بود امیدوارم مورد ارزیابی و تفسیر قرار گیرد

👇👇👇👇

بر اساس گزارش دیلی اینفوگرافیک،یکی از یازده واژه ای را که نمی توان بصورت مستقل و در قالب یک واژه مجزا؛ به زبان انگلیسی یا به هر زبان دیگری ترجمه نمود واژه آلمانی
Waleinsmakeit است
که زبان شناسان آن را بطور کلی  به معنای احساس تنهایی کردن در جنگل ویا با مجموعه مفاهیمی مانند ترسیدن،نگران بودن یا خوشحالی معنی شده است
خوشبختانه در زبان تالشی دو واژه وجود دارد که احتمالا می تواند معادل درستی برای مفهوم واژه آلمانی یاد شده باشد وآن واژه های تالشی عبارتند از
 ۱-تاسین:tāsyian و ۲-اویجه:avija
که معنی آنها ذیلا نوشته می شود

۱-تاسین:tāsyian: به معنی حال و هوا و حالتی مشابه دلگیر بودن و غم و اندوه داشتن است که این حالت در محیطی دور افتاده به انسانی که تنها است دست می دهد در این اوضاع و احوال نه تنها از اعضای خانواده وی کسی در نزدیکی اش نیست بلکه فرسنگ ها وجود هیچکس را در دور و اطراف خویش احساس نمیکند
واژه "تاسین" اسم صفتی است  که از دو بخش " تاس" +پسوند منتسب کننده "ین" ساخته شده است 
در واژه نامه برهان قاطع واژه تاس از ریشه تلواسه به معنی غم و اندوه و غمناک و دلگیرشدن است این حالت هنگامی به انسان دست می دهد که هیچکس را در دور و برش نمی بیند بنابراین تاسین به معنای حزن و اندوهی است که انسان به علت تنهایی احساس میکند
پسوند منتسب کننده "ین" در زبان تالشی را می توان در واژه ی کاسپین  که نام دریای شمال کشور است  و این دریا را به قوم کاس یا کاسپی منتسب میکند این پسوند در زبان های هند وایرانی وحتی هندواروپایی نیز به صورت مشترک  استفاده می شود مانند پسوند واژه ی ایتالین =ایتالیایی که پسوند "ین ian"  در واژه فوق فرد یا افرادی را به کشور ایتالیا منتسب میکند.


 ۲-اویجه:avija با پیشوند نفی اَa + ویجvij + فتحهa (که پسوند منتسب کننده واژه ویج به محل است
ویج همیشه با ولvol=حرکت کردن و موج زدن و جنبیدن است اصطلاح تالشی ویجه ویجه به معنی جنبش وحرکت پی در پی است  بنابر این واژه  اویجه  با پیشوند منفی اَa به معنی محل و مکانی است که هیچ جنبنده ای در آنجا نیست  و هیچ حرف و سخنی از انسان  شنیده نمی شود و اصطلاح اویه گیریه به معنی جنگل و یا ییلاقی است که هنوز کسی به آنجا کوچ نکرده و سکونت ندارد
 #علی_ماسالی
از کتاب فرهنگ واژه های تالشی جنوبی در دست تالیف

#عارف_محمدقلی_پور_ماسال: 
درود بر شما
ما در تالشی فعل تاسیه (با گویش آستارا) رو داریم
به معنی احساس خفگی داشتن یا خفه شدن
و فعل آتلسیه در تالشی جنوبی به معنی احساس خفگی داشتن و له له زدن بر اثر گرما (که یکی از معانی فعل تاسیدن در فارسی هم هست)
چه خوب می‌شه که به این‌ دو فعل یا یک فعل با دو صورت هم اشاره‌ای بشه
 تاسین یه جور احساس خفگی داشتن از نبود کسی هستش
همون‌طور که آقای ضیا قبلا گفتن، فعل تاسه در تالشی شمالی به معنی احساس خفگی داشتن یا خفه شدن هستش

و چون تاسه و تلواسه یکی هستن پس می‌شه نتیجه گرفت که تاسه تالشی آستارا و آتلسیه تالشی ماسال از یه ریشه‌ست

[۷/۱۹،‏ ۲۲:۲۲] #بهنام_ن_ماسال:
 تاسیین/تاسیان 
جناب بزرگ زاده درفرهنگ تاتی: تاسیان  را حس فقدان و حس کمبود و خلوت گزنده
و
علی نصرتی: دلگیر آرام
و
دکتر رفیعی: سوت و کور
و
مرحوم مسرور: خلوت، جای خلوت،آرام
معنی کرده اند

علامه دهخدا:
تاسه. [ س َ / س ِ ] ( اِ ) اندوه و ملالت
تاسا. ( فرهنگ جهانگیری ). مانند تالواسه بود.
محمّد معین : 
       تلواسه انتظار آمیخته با بیقراری ست
 گیلکی:
      «تاسیان » اندوه در نتیجه سفر عزیزی
بابا طاهر:
       وی ته تلواسه دیرم بوره بوین
      هزاران تاسه دیرم بوره بوین .

افشردن گلو باشد از ملالت یا سیری. ( فرهنگ خطی کتابخانه لغت نامه دهخدا بنقل از رساله حسین وفایی )

در اصفهان اکنون ، هم خوردن دل و استفراغ و خواهش زیاد به چیزهای زن آبستن را که در شهرهای دیگر «بیار» و «ویار» گویند، تاسه میگویند. ( فرهنگ نظام )

اما  در زبان تالشی ایا این واژه می تواند ارتباطی با  واژه های 
تاسکوه:نام روستایی در ماسال
تسِ: داغ شدن( آتسه)
و یا حتی
تاسنده:سر وصدای زیاد
داشته باشد؟

[۷/۱۹،‏ ۲۲:۲۲] #علیرضا_پناهی_عنبران:
تَسِهtase/خفه شدن
توسٚنِهtusəne/خفه کردن

#عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
 خوب 
برای همین ریشه‌ی واژه تاسین رو می‌تونیم مرتبط کنیم با فعل خفه شدن یا احساس خفگی داشتن در تالشی، همون تاسه که آقای ضیا چند وقت پیش فرمودن
واژه‌ی تاسیدن فارسی معنی دیگری هم داره، همون‌طور که عکسشو فرستادم، اگه مشاهده کرده باشید، پی در پی نفس زدن مردم در اثر شدت گرما
ما وقتی در تالشی ماسال خیلی گرممون می‌شه می‌گیم برامه آتلسیستیمه (استفاده از فعل آتلسیه)
حالا دهخدا می‌گه تاسه همان تلواسه باشد
فعل آتلسیه رو با تلواسه مقایسه کنید، یه جور به نظر میان
و معادل فعل تاسیدن در پارتی (اشکانی) به معنی خفه شدن و احساس خفگی داشتن هستش

از کنار هم چیدن همه‌ی این موارد می‌تونیم نتیجه بگیریم که
آتلسیه (تالشی ماسال) و تاسیه (تالشی آستارا) یه فعلن و  مرتبط به تاسه و تلواسه
و چون واژه‌ی تاسین همون‌طور که استاد ماسالی فرمودن به تاسه و تلواسه مرتبطه
حالا من می‌گم وقتی این واژه‌ها رو در تالشی داریم، چه بهتر که از این‌ واژه‌ها هم استفاده بشه
[۷/۱۹،‏ ۲۲:۳۰] #سارا_روحانی_رضوانشهر:
 درود خدمت شما استاد گرامی
تسیان داریم تو گویش خودمان:
حالت و احساس دلتنگی که بعد رفتن کسی از منزل یا محل باشه... می‌گوییم
مانند : شَنار چمه کَه  وییر تسیانه :
امشب خانه ما خیلی ( تسیان ) دلگیر است

[۷/۱۹،‏ ۲۳:۱۱] #عاشوری_شولم_فومن:
 تَس: داغ
 تسه زمین: زمین داغ
[۷/۱۹،‏ ۲۳:۳۵] #سعید_بشری_ماسال:
 تاسینه جا: جایی که آدم در آن احساس دلتنگی و غربت می‌کنه. 
و اما اگر به یک نفر بگیم :
شیره چمه محلی تاسین آکردره:
یعنی ما از نبود تو احساس دلتنگی میکنیم.
تا همین حد بنده کاربرد واژه تاسین را بلدم.
[۷/۱۹،‏ ۲۳:۳۹] #علیرضا_پناهی_عنبران:
 پَئشی گتم ته رو/دلتنگت شدم
در معنای واقعی پئشی هوس است در حالت استعاره دل تنگ
[۷/۱۹،‏ ۲۳:۵۷] #ضیا_طرقدار:
 زبان تالشی - گویش آستارا 
تاسی یِه ، تَسی یِه tâsiye : خفه شدن ، مانند خفه شدن در آب، و یا احساس خفگی به دلیل حادثه ای یا واقعه ای یا ... 

تُسُنی یِه tosoniye  
تُسنی یِه tosəniye : خفه کردن ، کسی را خفه کردن
[۷/۱۹،‏ ۲۳:۵۹] #بهنام_ن_ماسال: 
درود در تالشی جنوبی
تاسین: حس دلتنگی
تس:داغ

[۷/۱۹،‏ ۲۳:۱۹] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود در رصوانشهر
 تت:tat:داغ
[۷/۱۹،‏ ۲۳:۵۹] #ضیا_طرقدار: 
تالشی آستارا: 
تات tât :  داغ

[۷/۱۹،‏ ۲۲:۰۰] #مریم_محسنی_ماسال:
 آقای ماسالی گرامی
علی رغم کامل بودن اویجه در متن شما
کلماتی که با ویج و ویجه به ذهنم می رسد خدمت شما ارسال میدارم.
ویج vij: وجب
ویجه vija : وجب
ویجه آنوئه vij ānue: وجب کردن، با وجب اندازه گیری کردن
ویج آکرده vij ākarde: وجب کردن، با وجب اندازه گرفتن
ویجه ژنده vija žande: وجب زدن، با وجب اندازه گرفتن

ویجه ویجهvija vija: وجب وجب، وجب به وجب
ویجه ییvijayi : وجبی، یک وجب
ویجه vije : ریختن: مانند خاکش اشتن سری ویجَه
ویج کرده vij karde : موج زدن جمعیت، خیل جمعیت و ازدحام : مانند اورو بازاری کو آدم ویج کری
ای ویجه چار انگوشت : نیم وجبی
[۷/۱۹،‏ ۲۲:۲۷] #کوهزاد:
 گردی پیشگا دوروت
چاکه روزیگار همه گله لی را پیمه 
 بنه کولوس اَلی ماسالی سغ بومونی 
....................
سپاس ویژه از جناب ماسالی که دغدغه فرهنگ غنی و شیرین تالش را دارند 

چندمورد واژگانی که بیان گشت و پیرامونش تفسیر صورت پذیرفت توسط جناب ماسالی  
ارزنده کاریست 
بنده هم نظراتی دارم...

اویجه: که از دوبخش تشکیل شده 
اَوی + جه 

اوی: گم و ناپیدا 

  جه : از ادات اسم مکان 

 اوی جه : جاییکه گم شدن رخ دهد و نامعلوم گشتن . یا به کنایه جایگاهی متروک و غیر آباد

#علیرضا_پناهی_عنبران :
وجب دو نوع است
وژَهvəža:وجب  انگشت شست با انگشت کوچک
اۊلۊگülüg:وجب انگشت شست با انگشت اشاره

[۷/۲۰،‏ ۹:۴۲] #حسین_زاغی_ماسال: 

درود
*اَویجه*
هم به جای مخروبه و غیر قابل سکونت اطلاق می شود.
و هم به جایی که در نگاه اول ،غیر قابل تحمل و اصلاح بنظر آید.

مثلا در جنگل به محلی بر خورد می کنی ،که هیچ راه برون رفتنی پیدا نمی کنی. از همه طرف احاطه شده با *بر و بوراق* اونوقت می گویند، عجب *اویجه جایی استه*

[۷/۲۰،‏ ۹:۵۲] #علیرضا_پناهی_عنبران:
 درود
اَوییَهavia:ریختن و ترک خوردن سقف و دیوار خانه
 
[۷/۲۰،‏ ۱۰:۱۱] #عاشوری_شولم_فومن: 

در تالش فومنات بخش مرکزی اَوی به معنی گُم است.
اگر فرض کنیم جَه پسوند  مکان باشد در این صورت در کاژه اویجه بن نقلی را ایفا می کند .
به این شکل شاید بتوان گفت اویجه به جای دنج و دور افتاده  اطلاق می شود.
 الان ما در تالش فومن به پنجره می گوییم:
بَریَه
و 
در بعضی جاهای دیگر می گویند بَرجَه.
این ها احتمالاً تفاوت گویش باید باشند
 اَوی و بَریَه 
و
اویجه و برجه هردو درستند.
منتهی متعلق به تالش مناطق هستند
[۷/۲۰،‏ ۱۳:۴۳] #مریم_محسنی_ماسال:
 بنظرم
جه در اویجه مکان را نشان می دهد
جه در برجه به معنای کوچک است
بر bar= در
برجه  barja= در کوچک یا پنجره
[۷/۲۰،‏ ۱۴:۱۵] #حسین_زاغی_ماسال:
 درود
کمی سخته در مورد *جه* قضاوت کردن.
*جیجَه*
*کیجه*
*اسپجه*

گویش_تالشی_ماسال 
*کرگه لون*
لانه مرغ 
#حسین_زاغی_ماسال


[۷/۲۰،‏ ۲۳:۲۶] #عاشوری_شولم_فومن:
 کرگه لون
کرگه زیل
کرگه کونه بوته
کرگه خاش
[۷/۲۱،‏ ۱:۴۱] #سعید_بشری_ماسال: 
و به تخم مرغی که جهت تشویق مرغ ها برای تخم گذاری در لانه باقی میماند :
رِنه می گویند.
 و به کسی که همه ذخیره هاشو مصرف کرده میگن:
اِشته رِنه یِم هردره.

[۷/۲۱،‏ ۲۱:۴۲] #حسین_زاغی_ماسال:
 
*رَنه*
تخم مرغی که برای تشویق و تحریک مرغ،به تخم گذاشتن در لانه آن می گذارند. 
ضرب مثل ،برای کسی که درآمدی کسب نکرده و اندوخته ای فراهم نکرده،پس انداز خود را هم خرج کرده.
*کرگی مورغونه که نکرده،اشتن رَنه نی هرده شه*

[۷/۲۱،‏ ۲۱:۴۴] #زلیخا_صبا_ماسال: 
تخم مرغی که
 البته بیشتر اوقات این تخم مرغ پوچ شده یعنی جوجه. داخل آن به عللی خراب شده و به آن پوچه رَنه می گویند. و آنرا زیر مرغ تخم گذار در( خومه) جایگاه تخم گذاری مرغ می گذارند

#علیرضا_پناهی_عنبران:
لۊنَه مو lüna mu:تخم مرغی که برای تشویق تخم مرغ گذاشتن زیر مرغ میزارن
لۊخ لۊخ lüx lüx :صدای مرغ مادر به همراه جوجه هایش
چَک چَک čak čak:صدای مرغ بعد از تخم مرغ گذاشتن
لۊرتlürt:تخم مرغ خراب و فاسد

[۷/۲۱،‏ ۱۷:۱۹] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود
کٚرٚkərə:تخم ماهی
داستَه کۊdāsta kü:تخته خمیر
کَشَه پۊستَهkaša püsta:ساعد بند (چرمی..)
آسپٚه یَلāspe yal:زین اسب
داستَه هۊر(داستور)dāsta hur(dāstur):آسیاب سنگی دستی
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۲۱،‏ ۱۷:۲۳] #علیرضا_پناهی_عنبران: مَژ آنگۊلmažāngül:انگشتانه از جنس روی و شاخ بز وسیله که درو گر به جز انگشت شست در چهار انگشت می انداخت تا خوشه گندم و جو هنگام درو از دست نریزد و همچنین دست ها آسیب نبیند
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۲۱،‏ ۱۷:۲۵] #علیرضا_پناهی_عنبران: توسtus:کاسه
پویلَهpuyla:پیاله(کاسه کوچک)
زبان تالشی_نمین_عنبران
[۷/۲۱،‏ ۱۷:۵۲] #زلیخا_صبا_ماسال: خِردن : بچه 
خِردنن :بچه ها
 بَلَه : فرزند
 بله ئن:فرزندان 
تالش ماسال
[۷/۲۱،‏ ۱۸:۰۱] #علیرضا_پناهی_عنبران: هٚردانhərdān:بچه
بالَهbāla:فرزند
اَغٚلaqəl:فرزند یا بچه در لفظ تالشان لنکران
اغلون جمع اغل 
واژه باله تالشی با جمع بالان در گویش طالقان یالان
ترکی اوشاغ 
🙏😍
[۷/۲۱،‏ ۱۸:۰۳] #زلیخا_صبا_ماسال: تاس : کاسه. مسی
قَدره.  کاسه خورش
 
 رِک و رِنه. :   خِرت وپِرت .  وسایل. وچیزهای کوچک شخصی و یا خانه و جایی
 رِک و روئه :امعا واحشا

 رِک : دلخوری .دل چرکینی 
 رَنه تخم که برای به ذوق آوردن مرغ تخم گذار در زیرش می گذار ند


[۷/۲۱،‏ ۲۲:۱۸] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود تالشان اردبیل/نمین_عنبران
اۊئَه(اۊوَه)üa(üva):تخم مرغ
کرینگان تبریز
اۊواüvā

[۷/۲۱،‏ ۲۲:۴۲] #سارا_روحانی_رضوانشهر:
 درود خانم صبا گرامی
کلکَه  آگلَه _ kəlka ägla  یعنی تخم مرغ خراب ... این نوع تخم مرغ را برای مرغ ها که جای که میخواهند تخم کنند ؛ میگذارنند و در واقع تشویق و امنیت مرغ ها برای تخم گذاشتن
[۷/۲۱،‏ ۲۲:۵۷] #عاشوری_شولم_فومن:
 کلک به مرغ اماده برای جوجه پروری می گویند.
کلک
کلشکن
 کلشکن مرغی که در حال جوجه بار اوری است
[۷/۲۱،‏ ۲۳:۳۲] #زلیخا_صبا_ماسال:
 کلشکِن مرغ جوجه دار 
 کلکه کرگ مرغی که روی تخم مرغ می خوابد تا جوجه شود. سپاس

[۷/۲۲،‏ ۱۴:۰۱] #بهنام_ن_ماسال:
آنطور:اتَه:ata
اینطور:انته:ənte
آنجا:اتِه:ate
آن ور:ا ور : a var
[۷/۲۲،‏ ۱۴:۱۷] #علیرضا_پناهی_عنبران: اَوٚرَه(اَورَه)avəra(avra):آنجا
اٚم وٚرَه(اٚمرَه)əmvəra(əmra):اینجا
هام وٚرَه(هامرَه)hāmvəra(hāmra):آنجا(انجایی که شما هستید)
چَوٚرَه(چَورَه)čavəra(čavra):سمت سوم نه به شما نزدیک است و نه بمن(آنجا،از آنجا)
چٚه وٚرَه(چٚورَه)čəvəra(čəvra):از اینجا
چاوٚرَه(چاورَه)čāvəra(čāvra):از آنجا(مکانی که شما هستید)
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۲۲،‏ ۱۴:۲۱] #عاشوری_شولم_فومن: یعنی به نظرم:
اَ وَر : آن طرف، انجا
اَوَرَه : ان طرف است، آنجاست
[۷/۲۲،‏ ۱۴:۲۵] #علیرضا_پناهی_عنبران: چاتۊنčātün:از آن سو
هاتۊنhātün: در آن سو
باتۊنbātün:به آن سو
اَتۊن,بَتۊنatün,batün:آن سو
اِتۊن,بٚتۊنetün,bıtün:این سو
چَتۊنčatün:از آن طرف تر سمت سوم نه به من نزدیک است و نه به شما
چٚتۊنčətün:از این طرف تر
ژِنتۊنžentün:سمت(قسمت) پایین
پِن تۊنpentün:سمت بالا
تۊنtün:سمت،پیش
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۲۲،‏ ۱۴:۳۲] #علیرضا_پناهی_عنبران: اَغٚنوaqənu:آنجاهاست(جای دور از من و شما)
هاغٚنوhāqənu:آنجاهاست(آنجایی که شما هستید)
اٚغٚنوəqənu:اینجاهاست
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۲۲،‏ ۱۴:۳۳] #علیرضا_پناهی_عنبران: اَیوayu:آنجاست(نقطه سوم دور از من و شماست)
اییوiyu:اینجاست
هایوhāyu:آنجاست
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۲۲،‏ ۱۴:۳۵] #علیرضا_پناهی_عنبران: چَغٚنوčaqənu: از آنجاها(نقطه سوم)
چٚغٚنوčəqənu:از اینجاها
چاغٚنوčāqənu:از آنجاها
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۲۲،‏ ۱۴:۳۶] #علیرضا_پناهی_عنبران: چَیوčayu:از آنجا(نقطه سوم)
چییوčiyu: از اینجا
چایوčāyu:از آنجا مکانی که شما هستید
زبان تالشی/نمین_عنبران

[۷/۲۲،‏ ۱۷:۰۶] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود 
ژَگو:آنجوری،آنوری،آن طوری(نقطه سوم)
ژٚگو:اینطوری....
ژاگو:آنجوری،آنطوری...
این واژه با توجه به جملات به کاربرد می رود و چندین معنی دارد در توضیحات بالاتر ذکر کردم یکی از واژگان پرکاربرد تالشی شمالی است
[۷/۲۲،‏ ۱۷:۰۸] #علیرضا_پناهی_عنبران: ژٚگو گاردَه/از این مسیر تردد کرد
ژٚگو مَشی/اینوری نرو
......
مثل واژهgetانگلیسی است
دهها معانی دارد

[۷/۲۲،‏ ۱۸:۱۱] #وحید_علیپور_شفت:
 سلام
اووَه به نظر اصيلترين شكل زبانى براى تخم مرغ باشد چرا كه واژه uvul در زبان باستانى لاتين و ديگر زبانهاى هندواروپايى هم وجود دارد.
شكل امروزى آن آگله درستتر است.
[۷/۲۲،‏ ۲۱:۱۸] #انوش_نازیابی_فومن:
 درود به بانو صبا
طرف ما گفته میشود 
مورقونه 
پلکیه مورخونه 
به رنه گفته میشود 
به گیلکی چومه
[۷/۲۲،‏ ۲۱:۵۲] #زلیخا_صبا_ماسال:
 پلخیسته مورغونه بله تخم مرغ فاسد شده را  پلخیسته مورغو نه می گویند. صبا

#استاد_علی_ماسالی:

با سلام ودرود مجدد ----- 
خوشحالم از اینکه دوستان پژوهشگر عزیز ما در مورد دو واژه اصیل تالشی به تبادل نظر و به تعبیر و تفسیر پرداخته اند ...با اینحال خوشحالم از اینکه  جناب دکتر بختیاری  که هم استاد زبان فارسیست وهم زبان مادریشان تالشی است در گروه حضور دارندوآخرین نقد وتفسیر در باره مفهوم  دو واژه یاد شده  را می توان از ایشان شنید .
 اما از نظر این جانب ...... 
 کلمه تسیان تلفظی است از زبان تاتی و برخی از گویشوران تالش مجاور تات زبانها ....
اما برخی از دوستان گروه واجه واج ،  واژه تاسیَن را نوعی خفگی معنی کردند . شاید این معنا درست باشد اما این حالت نیز در حالی به انسان دست می دهد که مدتی را  در انزوا وبه تنهائی وبه دور ازکسان و آشنایان نزدیک خویش در یک محیط دور افتاده  ومتروک  به سر  برده باشد که سرانجام موجب  دلتنگی و افسردگی شده واحساس خفگی و بیقراری خواهد کرد . 
اما در مورد واژه اویجه   برخی از دوستان پژوهشگر ما واژه مزبور  را به دو بخش (اوی avi= گم ) + (جَه ja= از ادات مکانی ) تقسیم کرده اند .  در حالی که واژه (اوی ) با ریشه ویر = یاد وحافظه و تحریفی از واژه  (اویر)  به معنی فراموش شده  می باشد . . اما از نظر اینجانب هر واژه ای که دارای ( اسم معنی) باشد  پسوند مکانی  به خود نخواهد گرفت !! . پسوند(جهja)  معمولا در واژه هائی نظیر برجهbarja  = بَر  کوچک یا دَرجهَ darja   درکوچک ) وهمچنین ودر نام واژه ائی مانند کوچه = کوی + چه = کوی کوچک و...  قابل استفاده است – ولی از نظر دیگر  کلمه  اَویجهavija را می توان به سه بخش« (اَ+ویج + َ فتحه)  یا  ( اَ a  پیشوند نفی مانند پیشوند واژه اَنشتا anəštă به معنی گرسنه ) + (ویج  به معنی حرکت وجنبش ) +a) یا فتحه منتسب کننده( » تقسیم کرد - فتحه آخردر این واژه  نقش مصوتی را دارد  که برای نسبت دادن ویا مشابهت دادن به آخر کلمات ویا صفات وحالات افزوده می شود، مانند : ( کوه  کوئه = چیزی که شبیه کوه است  یا به معنی کوه کوچک می باشد ، این واژه در برنجزار هایی که درو شده باشند و خوشه های برنج  را جمع کرده وانباشته اند  بسیار بکار می رود  - در زبان فارسی  به کوئه ( کوپهِ) گفته می شود.همچنین واژه (اشکم) ( اشکمه) = مثل شکم، شبیه شکم - بنا براین واژه اَویجه مکانی گفته می شود که  متروکه وبدن حرکت وتحرک باشد  وهیچگونه  جنبش وحرکت واجتماع انسانی دیده نشود. ارتباط واژه ویج با حرکت وجنبش را خانم محسنی در یکی از کامنت های خود با ذکر یک مثال توضیح داده اند  اینک مثالی دیگر مورد معنی کلمه ویج  : سگی را که شپش به تنش نشسته  وسبب شده تا موهایش ریخته شوند  به این حالت در زبان تالشی جنوب  چنین گفته می شود: ( اسپهَ جانی کو   اٚسپٚج ویج ویج کَرهٚ espa jăniko espəj vij vij karə = در بدن سگ شپش های زیادی در حرکت و جنب وجوش هستند یا  شپش موج میزند. 
امیدوارم  که این توضیحات مورد تائید عزیزان پژوهش گر قرار گرفته باشد
#علی_ماسالی

سوال استاد علی ماسالی
از تالش  پژوهان

در مورد معنی ومفهوم  واژه اصیل تالشی موسوم به (چیچلی مَس čičlimas) چه می دانید ؟


#گروه_واجه_واج

https://chat.whatsapp.com/Hc3FkZnRtcvEWwaY4xWPe4

#استاد_علی_ماسالی :
در مورد معنی ومفهوم  واژه اصیل تالشی موسوم به (چیچلی مَس čičlimas) چه می دانید ؟

[۷/۲۲،‏ ۱۷:۰۴] #زلیخا_صبا_ماسال: 
درود وسپاس استاد بزرگوار استا د ماسالی 

 چیچلی مَس/کسی که به هر سخن بی ربطی توجه می کند یعنی دهن بین است

 چیچلی پَرس/ هم داریم که زیاد سئوال بی ربط را تکرار می کندومی پرسد

و چیچلی عزیز / کسیکه مال خودش را خیلی دوست دارد و حاضر نیست آن را به دیگری بدهد وتازه به دوران رسیده است 
ز صبا

[۷/۲۲،‏ ۱۷:۱۲] #حسین_زاغی_ماسال:
 گویش_تالشی_ماسال 
*مَس* *مَسه*
شنیدن
*اَنه مَس* 
کسی که حرف گوش نمی کند،حرف به گوش نمی گیرد.
*چیچلی مَس* čičlimas
کسی که در شنیدن و گوش سپردن(فهمیدن)  دقیق نیست،به عبارتی حرفها را نصفه و نیمه و یکی در میان گوش می دهد.

[۷/۲۲،‏ ۱۷:۱۷] #علیرضا_پناهی_عنبران:
 چیچ :چه
لی:پسوند مهربانی و در مواقعی کوچک و کوتاه بودن 
مس:شنیدن
چه کوتاه شنیدن
البته از نظر بنده
[۷/۲۲،‏ ۲۰:۲۵] #مریم_محسنی_ماسال:
 عرض سلام و ادب خدمت  معلم گرامیم
۱- چیچیلی čičili : چیزها، خیلی چیزها 
وقتی که نمیخواهیم جواب سوالی را بدهیم، جواب سر بالا می دهیم
در جواب می گوییم چیچیلی
مثلا پرسیده می شود فلانی چی می گفت در جواب می گوییم چیچیلی یعنی خیلی چیزها
که یک جواب کلی است و می رساند که میل به گفتن آنها ندارم.
۲- چیچیلی مچه čičili mačča : نازک نارنجی، زود رنج
تقریبا مانند مچه گینه mačča gine: برخوردن
۳- چیچیلی پرسčičili pars / چیچیلی دپرسčičili dapars/ چیچیلی دفرسčičili dafars: سوال پیچ، سین جیم
۴- چیچیلی مس čičili mas: دهان بین، زودباور، کسی که تحت تاثیر حرف دیگران قرار می گیرد.
۵- چیچیلی عزیز čičili aziz : ندید بدید، خسیس 
کسی که وابستگی زیاد به وسایلش دارد و در دسترس گذاشتن برای دیگران علاقه ای ندارد.
تقریبا مانند مویندهmavinda
از زیاده نویسی عذرخواهی می کنم

#انوش_نازیابی_فومن:
چه چیلی پس  مکه: دنبال نکن

#حجت_دامن_کش_سیاهمزگی:
درود
چیچلی مس نزونوم
ولی چیچیلی پَر دارم
*چیچیلی پَر* : پرپر زدن هنگام ناراحتی شدید و نزدیک به غش کردن ، پَرپَر زدن در حالت تشنج

#کاظم_میرزایی_گسکره
گویش گسکره جاده موسله شهر ماکلان 

برین:
قدیمون شوونه ان  نزونسه  خونه
وقتی مین کو کوچ کرین و یک ماهی اشتن مال و موله(رمه اون) ها چارنین ،

دارون سا نی ارزی واشن  پراین
هی خونه
 پاییز که بی ، دارون برین کرین، 
یعنی پوست درختان را از سطح زمین حدودا نیم متر، دور تا دور با داس قطع می کردن  بهار که از راه می رسید بخاطر نرسیدن آب به بدنه خشک می شد،

#حجت_دامن_کش_سیاهمزگی :
سلام و درود
ما این حالت از خشک کردن درختان رو میگیم  *کتkat/ *کت کردِن*
که با داس یا تبر بخشی از پوست و چوب تنه درخت رو میبریدن تا خشک بشن و سایه نکننه تا علف بیشتری در سطح زمین برای دام ها رشد بکنه

#حسین_زاغی_ماسال: 
*برین* Brin 
 حرارت دیده،کباب شده،داغ شدن
*الهی برین ببی*
الهی کباب (مثل کباب) بشی،داغ بشی،
#حسین_زاغی_ماسال

سوال استاد #فدایی از  تالش پژوهان

در مورد معنی ومفهوم  واژه اصیل تالشی موسوم به (گرمه کترا) چه می دانید؟

#گروه_واجه_واج

https://chat.whatsapp.com/Hc3FkZnRtcvEWwaY4xWPe4

[۷/۲۳،‏ ۸:۳۱] #زلیخا_صبا_ماسال: درود وسلامتی. برای جناب استاد فدایی گرامی
 گرمه کترا :کفگیر را وقتی پلو داغ وروی شعله است و بخار دار د فرو کردن. را گرمه کترا می گویند که در گذشته زیاد از مادران خودمان شنیدیم که می گفتند (پلا گرمه کترا مَکره )
 چون در صورت زیاد گرم بودن پلو به راحتی با کترا از توی قابلمه کنده و برداشته نمی شد 
صبا
[۷/۲۳،‏ ۸:۴۳] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود استاد فدایی گرامی
تو گویش ما..وقتی پلو پخته می‌شود و خیلی داغ است .. معمولاً به ما می‌گفتند 
( گرمه کترا مَژن  بَلَه جان )
چون پلو پخته شده کمی باید بمونه و بعداً کفگیر زد برای خوردن ..تَته کترا هم می‌گویند
[۷/۲۳،‏ ۸:۴۶] #زلیخا_صبا_ماسال: گَرمَه سوقون : خیلی تیزکردن
 وقتی در کور ه داغ داس وتبرخودرا ابتدا داغ و بعد. تیزکنند می گویند گرمه سوقون که تیز وبرنده است چمن دازی گرمه سوقون ژندمه

گرمه کیله کا
 آتشدان و اجاق داغ وگرم 
 خِدایا. هیچ کسی و چمه گرمه کیله کا مَدَکش (کنا یه از زندگی گرم و آباد و شاد)
 یعنی خانه آباد کسی را خراب نکن 
 یا فلانی گرمه کیله کا آو مَه پکه. یعنی آشیانه کسی را بر هم نزن 
 همه اینها کنایه تالشی است وبسیار زیبا 
 صبا
[۷/۲۳،‏ ۱۰:۳۵] #صادق_شیرزاد_ماسال: درود برشما برادر بزرگوار و استاد ارجمند 
به نظربنده علاوه براینکه گرمه کترا کردن مستقیما به همین موضوع فرمایش شده خواهران گرامی مربوط میشود  ،  اما یک معنای جانبی و استعاری نیز در بر دارد که اکثرا در بین مارایج است  و آنهم معنای عجله کردن و بی صبری را دارد... 
بطور مثال گرمه کترا مبن
یعنی زود تصمیم نگیر  و عجله نکن

ارادتمند صادق شیرزاد
[۷/۲۳،‏ ۱۰:۵۴] #حسین_زاغی_ماسال: درود بر همه
*گرمه کترا مبن*
وقتی دیگ برنج هنوز حرارات روی اجاق را تا حدودی از دست نداده باشد.
چون گرمایی بخار داغ نیز به همراه دارد،حرارت آن فراتر  115 درجه است،در چنین موقعی اگر کترا را در قابلمه برنج فرو کنیم، کترا بشدت داغ شد(احتمالا در کترا های مسی) و برنج بهش می چسبد.در چنین حالتی ته دیگ هم براحتی از قابلمه جدا نمی شود.
*تَسه کترا*
کنایه از این است،که اگر عجله کنی و بی موقع ،تصمیمی بگیری ،عواقب اون تصمیم عجولانه به خودت بر می گرده و دامنگیر خودت خواهد شد.
[۷/۲۳،‏ ۱۴:۵۳] #مریم_محسنی_ماسال: گرمه کترا کرده
garma katrā karde
کفگیر زدن و کشیدن پلو از دیگ بلافاصله بعد از برداشتن از روی آتش: بطوریکه پلو به دیواره دیگ و ته دیگ به کف دیگ می چسبد و براحتی جدا نمی شود:  برای رفع این چسبندگی بهتر است دیگ پر از پلو را کمی کج کرده و زیر شیر آب نگهداشت تا دیگ کمی خنک شود و پلو براحتی از دیگ جدا  گردد.
[۷/۲۳،‏ ۱۵:۰۱] #زلیخا_صبا_ماسال: این کنایه از قدیم مانده متاسفانه. قدیم شیر آب نبود تا قابلمه. پلوی 10 نفره را زن کدبانو اطفالمند زیر ش بگیرد و باید یکی. یک چیری آب روی قابلمه می ریخت. در ضمن راهکارش همان تحمل. چند لحظه صبر بود. واز همه مهمتر این کنایه است که در بعضی موارد مشابه بکار می رود
[۷/۲۳،‏ ۱۵:۰۴] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام و درود 
تَتَه کترا همون تَسَه کترا ی ماست ، یعنی همون گرمه کترا 
*تَسَه کترا*
تَسَه : داغ
کترا : کف گیر

[۷/۲۳،‏ ۱۷:۱۰] #اسماعیل_دوستی_رزداری_تالش:
 تَتَ=داغ
کَترا=کف گیر
تَتَه کَترا=کف گیرِ داغ
[۷/۲۳،‏ ۱۸:۰۳] #سارا_روحانی_رضوانشهر:
 تت  : tat  : داغ / گرم
تته پلا  مَه : tata pəlā ma
 پلو داغ نخور

[۷/۲۳،‏ ۱۷:۴۳] #حسین_زاغی_ماسال: درود
*وُرگه دَم* vorga dam
این واژه را کسی شنیده؟
[۷/۲۳،‏ ۱۸:۰۸] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود آقای زاغی
وَرگه دُم  یا ورگه دُومه  ، یک اصطلاحی تو تالشی هست که تو یک خانواده خیلی دعوا و بگو و مگو می‌کنند...در این حالت میگن تو خونه ما ( ورگه دُومه ) آوردند ( منظور دشمنان )که این همه بحث و جدل پیش اومده
[۷/۲۳،‏ ۱۸:۱۵] #حسین_زاغی_ماسال: درود بر شما
این چیزی جدیدی بود،که شنیدم،
ولی 
*ورگه دم*
در گذشته های خیلی دور ،شکارچیان تالش،وقتی گرگ شکار می کردند،دور تا دور دهانش،را یک تکه جدا کرده خشک می کردند،و از اون بعنوان دارو و درمان و گاهی دور کردن ،ارواح خبیثه از خانه استفاده می کردند.
این شنیده‌ های من است،ممکن است دقیق نباشد.
اگر کسی چیزی شنیده لطفا کامل کنه.
سپاس
[۷/۲۳،‏ ۱۹:۱۲] #عاشوری_شولم_فومن:
 گرگ: هَشرات( هَش+رات)
تالش فومن، شولم
[۷/۲۳،‏ ۱۹:۳۴] #سعید_بشری_ماسال:
 داروهای قدیم که از یک پیر زن مرتب می‌شنیدم:
جِندِ جا ورچین،
خوئه کوله زوون،
ورگه پی
[۷/۲۳،‏ ۱۹:۳۴] #علیرضا_پناهی_عنبران: نِچیneči:گرگ
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۲۳،‏ ۱۹:۴۶] #سارا_روحانی_رضوانشهر: وَرگ  : varg  :  گرگ
[۷/۲۳،‏ ۱۹:۴۸] #حسین_زاغی_ماسال: درود 
*ورگه پی*
*ورگه دَم*
شاید دو تا یکی باشد.شاید

[۷/۲۳،‏ ۱۸:۰۵] #علیرضا_پناهی_عنبران: بَوِهbave:بارور،آبستن
وونیvuni:ویار
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۲۳،‏ ۱۸:۱۰] #سارا_روحانی_رضوانشهر:
 درود
وییانی  : viyāni  : ویار
خاملَه  : xāmla :  آبستن/ باردار

#اسماعیل_دوستی:
ما به حامله میگیم گون#لهجه خوشابری

[۷/۲۴،‏ ۱۲:۰۰] #حسین_زاغی_ماسال: گویش_تالشی_ماسال 
*ترم* tərəm
اهرم، برای به حرکت درآوردن یا جابجایی اجسام سنگین استفاده می شود.
ترم ،بسته به جسمی که باید جابجا شود،از هر نوع اهرمی به هر اندازه می تواند باشد.
هر چه دسته ترم از تکیه گاه به بعد بلند تر باشد،نیروی بیشتری اعمال می شود.
[۷/۲۴،‏ ۱۲:۱۴] #عاشوری_شولم_فومن: درود
در تالش جنوب و روستای ما شولم نیز 
ترم همین معنی را می دهد 

ترم : اهرم

‌#معصومه_اپروز
نوکرونوکا / nokronokā تنگ کردن یا بین باز و بسته ماندن چشم 
جلّ/جَلد/jall/jald/  زرنگ چابک 
رَش raš/قهوه‌ای
خندیل/khəndil/xəndill میوه تمشک
چولَه/ čola/مخلوط سفید با یک رنگ تیره دیگر/ سیاه و سفید یا قهوه ای و سفید 
گاچ/găč اتاقک مخصوص گوساله ها
لَش به لَش/lašbalaš/جنازه روی جنازه 
چَل/ čal /خیس و نرم شدن پستان گاو به شکلی که بشود راحت آن را دوشید
جیلَکَه/jilaka از سمت پایین به بالا بر روی چیزی افتادن که در اینجا اصطلاحا شیر خوردن گوساله معنی میدهد
لَس لَسِه/Las lase/ با حالت شل و ول 
پت/pət/کف
تم/təm/هل دادن هل 
ویرها/virha/مراقب مواظب
گوزاوندی/gozăvandi/سنبلکاری 
مَسرَمند/masramand/ مسرفمند به درد بخور 
شته‌لوت/šatəlot/کج و کوله به درد نخور 
کَشکَره‌کتَه/kaškara kəta بچه زاغ جوجه زاغ
پَسو/paső/آخری آخرصفی از همه عقبتر 
دَگرا/dagră/تلو تلو خوردن 
ای غزو ماس چندی روئن داره/ضرب المثل هم معنی/معدل یک من ماست چقدر کره دارد
اَلِخ دَلِخ/ălex Dale/آویزان کسی که به دیگران متکی و آویزان باشد
گور به گور/ Gor da gor/مرده و گم و گور 
سَودا /savdă/خرید کردن
غشا/qašă/وسیله تیمار کردن و خاراندن پشت اسب  
هَوش هَوشhavəš havəši/ پشت سر گویی
مینکو/minkoمیانکو   ییلاقهای نزدیک و با پوشش درخت 
سرپِر/sarper / به سمت بالا
چفته رفتیه هوا / čəftərəftiya hava/هوای دارای رطوبت هوای ابری و بهم خورده
سسولَم/ sasolam/ سر و صدا 
چاشتَه/ čăšta /صبحانه
وَلیشاو/vališăv/آب سبز رنگی که از ترش شدن شیر یا تخمیر شیر به دست میآید 
بندینَه/ bandina/دسته شاخه های کوچک درختان که برای مصرف دامها بسته بندی میکنند
بادیه/dădiyeنوعی ظرف 
ژیه/žiya/قسمتهای برجسته زمین که مقابل دره است 
سلامه/salăma/ نسیم
سَرَمال/saramăl
هم‌سن و سال 
نظر دقیق شما دوستان را در مورد درستی یا نادرستی این ترجمه هم جویا هستم تا اگر اشتباه ترجمه شده تصحیح شود 
با سپاس 
اپروز

[۷/۲۴،‏ ۱۹:۲۰] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: 
سلام
*رَش*
معنی سیاه میده ، ما به مارهای سیاه میگیم رَش ، به گاوهای سیاه با کمی نقطه نقطه ی سفید میگیم رَش
کردها هم به سیاه میگن رَش ، رورَش تو کردی یعنی رو سیاه
[۷/۲۴،‏ ۱۹:۲۶] ‏#منصور_بلوری_گشت:
در منطقه ی فومنات به حیوانات
که رنگی بین قرمز وخرمایی باشد
رَش می گوییم🐴
[۷/۲۴،‏ ۱۹:۲۶] #جانبرا_علیپور: 
درود همه گللی گشته روخون دره نی رش ..‌قهوه ای نه وان


[۷/۲۴،‏ ۲۰:۰۸] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود🌹
رَشraš:قهوه ای روشن
این واژه در زبان لکی هم بدین معنا است
[۷/۲۴،‏ ۲۰:۱۱] #علیرضا_پناهی_عنبران:
 درود
قشو برس چهارپایان
قَشوqaşu
بنظر ریشه واژه ترکی است و در منطقه ما هم کاربرد دارد

#بهنام_ن_ماسال:
ما قشقه میگیم qašqa

#عاشوری_شولم_فومن:
ما که در فومن و تالش جنوب هستیم به برس بدن اسب " قَشو " می گوییم

مرسه لنگری


#جانبرا_علیپور

#زلیخا_صبا_ماسال:
نکاتی از داستان  "گا دوشی"استاد فدایی
در این داستانک علاوه بر واژ ه های رایج در زبان وگویش قدیم تالشها اصطلاحات جالبی. آورده شده که برای همه ما بسیار خاطره انگیز است وهر کسی از نسل ما با خواندن این داستانکها بسیار تحت تاثیر قرار گرفته و خود را در آن حال و هوا حس می کند 
 چمن زوره برا 
چمن شوی چرا 
ته تِه. تَه تِه مکه 
 لپه گوش
 شاله کته
اسه کیه اشته شت وشوتی قِبول بکره
 دِش دِش
 گا گِله 
کره گوش

گوزگاچمون
 ملا بلبل
 برخِس
 منگه پره 
 ناز و سوتال 
 خرسه جان 
درونج آرونج 
  زز 
دییاونده 
آفتاو چیره کردشا 
 درود بر استاد فدایی گرامی

#علیرضا_پناهی_عنبران :
شامبَهšāmba:شنبه
ای شامبَهišāmba:یکشنبه
دٚشامبَهdəšāmba:دوشنبه
سِه شامبَهsešāmba:سه شنبه
چوشامبَهčušāmba:چهارشنبه
پِنج شامبَهpenjšāmba:پنج شنبه
اَینَهayna:آدینه
(جۊمَهjüma):جمعه
زبان تالشی/نمین_عنبران

زبان تالشی۱۴۰۱_۷

واجه واج(واژه نامه تالشی):
ژییه/آژییه:زیستن
#دکتر_فرزاد_بختیاری 
تیرماه۱۴۰۱

*ماضی ساده:* 

آژیستیمَه
آژیستیرَه
آژیستَه

آژیستیمونَه
آژیستیرونَه
آژیستینَه

 *ماضی استمراری:* 

آژیستیمِه
آژیستیرِه
آژیستِه

آژیستیمونِه
آژیستیرونِه
آژیستینِه

 *ماضی نقلی:* 

آژیستَه‌یمَه
آژیستَه‌یرَه
آژیستَه

آژیستَه‌یمونَه
آژیستَه‌یرونَه
آژیستَه‌ینَه

 *ماضی بعید:*

آژیستَه‌یما
آژیستَه‌یرا
آژیستا

آژیستَه‌یمونا
آژیستَه‌یرونا
آژیستَه‌نا

 *ماضی مستمر/ ملموس:* 

کرا آژیستیمِه
کرا آژیستیرِه
کرا آژیستِه

کرا آژیستیمونِه
کرا آژیستیرونِه
کرا آژیستینِه

 *ماضی التزامی:* 

آژیستَه بوبوم
آژیستَه ببی
آژیستَه بوبو

آژیستَه ببم
آژیستَه ببه
آژیستَه بوبون

و ...


 *مضارع (اخباری و التزامی):* 

آژیم
آژیر
آژی

آژییَم
آژییَه
آژین

 *آینده:* 

خوازم آژییِه
خوازی آژییِه
خوازه آژییِه

خوازَم آژییِه
خوازَه آژییِه
خوازن آژییِه

و...


 *امر:* 

آژیر/ بژیر

آژییَه/ بژییه

و ...

[۷/۱۷،‏ ۱:۰۱] #سعید_بشری_ماسال: سوال
آیا در تالشی ما اشتقاق از فعل داریم ؟
چیزی شبیه فارسی؟
مثلا خوراک و خورش که از خوردن آمده اند.
سپاس
[۷/۱۷،‏ ۱:۰۸] #دکتر_فرزاد_بختیاری: 
درود بر نیک‌مرد فاضل
جناب آقای بشری

بله، داریم. مثلا:
هرش (هر: بن مضارع هرده+ ش/ əš)
 ویبرَه 
برشم
خونش
هرده
چرَه (چریدن/ چرا)
اوه‌پر
اوه‌وین
وینایی
 انه‌مس
سوتَه
ویمنده
لکنده
ویرسا (کافی)

و ...

[۷/۱۷،‏ ۱۶:۵۴] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
 درود
این‌ها به ذهن من رسید، اگه بازم چیزی به ذهنم رسید اضافه می‌کنم

مَسیار: حرف‌گوش‌کن
کَردٚمون: کردار
دَمَرس: حرف گوش نکن
لیسک (از مصدر لیسکيه یا لیزگیه): نچسب
اَزی: زاینده
لٚرتٚن(فعلش از بین رفته ولی تو تالشی شمالی هست): له شده
(ویچیکن هم همین ساختار رو داره ولی معنیش رو نمی‌دونم)
گٚلَند: جوشیده
[۷/۱۷،‏ ۱۶:۵۹] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
 👏👏👏👌👌👌👏👏

 *لیسک* بعید است که مشتق باشد. 
 *ویچیکن* یعنی زمین‌گیر.

[۷/۱۷،‏ ۲:۲۸] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود 
حداقل چند زمان و مود رو من می‌شناسم که در تالشی جنوبی بسیار پرکاربردن ولی این زمان‌هایی که شما نوشتین اون‌ها رو شامل نمی‌شن.

با فعل دیدن مثال می‌زنم:

ویندما: دیده بودم (برای مقایسه نوشتم)
ویندم‌ببی: دیده بودم (التزامی)

وینیم: می‌دیدم (برای مقایسه نوشتم)
بوینیم: می‌دیدم (التزامی)

وینده‌ایمِه: دیده‌بودم/می‌دیم (تمنایی)

ویندر یا ویندن (مفرد)/ویندرون(جمع): دقیقا در همون موقعیتی که فعل امر رو استفاده می‌کنیم، از این افعال استفاده می‌کنیم منتها در گذشته


یکی از بهترین افعال برای صرف در گویش جنوبی فعل ژنده (زدن) هستش
چون هم بن ماضی و مضارعش فرق داره و هم هیچ حرفی ازش موقع صرف حذف نمی‌شه
[۷/۱۷،‏ ۹:۴۷] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود بر شما
بذارید یه مثال بزنم:
جمله‌ اول (غیرالتزامی):
-هر روز تو این ساعت اونو می‌دیدم
-هَر روز اٚم ساعَت دٚره اَی وینیم

جمله‌ی دوم (التزامی):
-دیروز باید اونو می‌دیدم
-زیری بی اَی بٚوینیم

همون‌طور که می‌بینید در فارسی فعل برای بعد التزامی و بعد غیرالتزامی یکیه
ولی در تالشی یکی نیست

اگه مثال واضح نبود، مثالای بیشتری بزنم
[۷/۱۷،‏ ۹:۵۲] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: در مورد ویندر/ویندرون هم مثال بزنم
اینا وقتی استفاده می‌شن که داریم با دوم شخص صحبت می‌کنی و اون یه کاری رو انجام نداده و الان داریم با تحکم یا نصیحت بهش می‌گیم: چرا این کار رو انجام ندادی؟ باید انجامش می‌دادی!!

-هَلا اَی ویندِر (یا ویندِن)
-حالا تو می‌دیدیش

-نونی ای‌ پَلَه پَس هَشتِرون، صَبا چٚه بَــرَم؟
-یه تیکه از نون رو باقی می‌ذاشتین! فردا چی‌ بخوریم؟
[۷/۱۷،‏ ۱۰:۲۹] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: سلام
بله این مضارع اخباریه
اَی وینٚم
می‌بینمش

۱. باید اونو ببینم (مضارع التزامی)
بی اَی بٚوینٚم

۲. باید اونو دیده باشم (ماضی التزایم)
بی اَی ویندَم‌بوبو

۳. بی اَی ویندَم‌بٚبی (معادل فارسیشو نمی‌دونم چجوری بیان می‌شه)


....

هستم: اِستیمَه
باشم: بوبوم
بودم: اِستیما
بودم (التزامی، شرطی و ...): بٚبیم


درود بر شما
ویندم ببی و ویندم بوبو دو زمان جداگانه هستن

مثال:
-اگه دیده بودمش که بهت می‌‌گفتم
ای ویندم‌ببی کع ترا وایم

-اگه دیده باشمش که بهت می‌گم
ای ویندم‌بوبو کع ترا وام

#دکتر_فرزاد_بختیاری :

چنان‌که در یکی از ویس‌ها عرض کردم، اولا ما در تالشی رایج در مناطق کوهستانی بخش مرکزی ماسال، *آوینده* (āvinde) به عنوان مصدر نداریم، ثانیا بن مضارع این دو مصدر مد نظر حضرت‌عالی، به ترتیب، *وین* (vin) و *آوین* (āvin) است و این *آوین* ، شکل پیشوندی *وین*.

با این توضیح ما سه مصدر دارین:
وینده (vinde): دیدن
آوینوئه (āvinue): نشان دادن
تلفته (təlafte): پیدا کردن

آوینده (āvinde) مصدری است که مشتقات فعلی آن در تالشی رایج در مناطق شهری و جلگه‌ای ماسال به کار می‌رود و به نظر می‌رسد جز تغییرات زبانی جدید در تالشی رایج در بخش مرکزی ماسال باشد. این تعییر در کنار تغییراتی دیگر، سبب شده‌است که عملا در بخش مرکزی ماسال شاهد دو شکل (گویش/ گونه) از تالشی باشیم. شکل قدیم‌تر و اصیل‌تر تالشی در منطقه، ظاهرا روز به روز بیشتر عقب‌نشینی می‌کند و نوعی تالشی شهری نسبتا مصنوعی جایگزین آن می‌شود.

مبنای بنده در همه این بحث‌ها، شکل قدیم‌تر و علی‌الظاهر اصیل‌تر تالشی است که بیشتر در مناطق کوهستانی   و در بین افراد میان‌سال و کهن‌سال رایج است. 

در این شکل از تالشی رایج در ماسال، ما مصدر آوینده (āvinde) نداریم.

زبان تالشی - گویش آستارا 
#ضیا_طرقدار 

مصدر : ژیی یِه žiye : زیستن ، زندگی کردن ، زنده بودن 

از ماضی ساده تا امر و نهی 


بژیم bəžim : زیستم ، زندگی کردم 

آژیم âžim : می زیستم 

ژیی یِدَه بیم žiyedâ bim : می زیستم، داشتم می زیستم و زندگی می کردم

ژیی یایم žiyâym : زیسته ام ، زندگی کرده ام 

ژیی یَه بیم žiyâ bim : زیسته بودم ، زندگی کرده بودم 

ژیی یَه ببم žiyâ bəbəm : زیسته باشم ، زندگی کرده باشم 
ژیی یَه ببُم žiyâ bəbom : ( اگر ) زیسته باشم ، ( اگر ) زندگی کرده باشم 

ژیی یِدایم žiyedâym : می زیم، زندگی می کنم 

بژیی ییم bəžiyəm : بزیم، زندگی کنم 
بژیی یُم bəžiyom : ( اگر ) بزیم، ( اگر ) زندگی کنم 

باژیم bâžim : خواهم زیست ، زندگی خواهم کرد 

بژی bəži : بزی، زندگی کن 

نژی nəži ، ماژی mâži : نزی، زندگی نکن 

* نکته : این زمانها در فعل زیستن متاسفانه بسیار کم کاربرد شده اند و در حال مرگ هستند . فعل های : زنده باشی ، و ، زنده باشید ، که در گویش شمالی زبان تالشی بیشتر هنور کاربرد دارد از زمان مضارع التزامی همین مصدر می باشد .

#دکتر_فرزاد_بختیاری :


[۷/۱۷،‏ ۱۳:۳۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری: 
پییه/ پیسته: خواستن
سییه/ سیسته: سوختن
دییه/ دیسته: شیر خوردن گوساله و ...
ریسییه/ ریسیسته: فروریختن و ...

[۷/۱۷،‏ ۱۹:۰۹] #علیرضا_پناهی_عنبران: لٚرتیئِهlərtie:له شدن
دَلٚرتیئِهdalərtie:از مرکز له شدن
پِلٚرتیئِهpelərtie:از پایین له شدن
اولٚرتیئِهurərtie:از مرکز به جانبین له شدن
اَلٚرتیئِهalərtie:از بالا له شدن
سَه لٚرتیئِهsalərtie:از سر له شدن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۱۷،‏ ۱۹:۱۷] #علیرضا_پناهی_عنبران: لٚریئِهlərie:وا رفتن
اَلٚریئِهalərie:وا رفتن از سمت بالا
دَلٚریئِهdalərie:وا رفتن از جانبین به سمت داخل
پِلٚریئِهpelərie:وا رفتن از سمت پایین
اولٚریئِهulərie:وا رفتن از مرکز به جانبین
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۱۷،‏ ۱۹:۳۱] #علیرضا_پناهی_عنبران: پَرِهpare:پریدن
پِروونٚهpervune:پراندن
اَپورِهapure:از بالا گرفتن
دَپورِهdapure:از جانبین گرفتن
سَه پورِهsapure:با چهار دست و پا گرفتن
پِپورِهpepure: بالا پریدن
پِپَرِهpepare:پرواز کردن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۱۷،‏ ۲۰:۰۲] #ضیا_طرقدار: 
زبان تالشی - گویش آستارا 

بشم bəšəm :  بِرَوَم 
بشُم bəšom :  اگر بروم 
بژانم bəžânəm :  بِزَنَم 
بژانُم bəžânom : اگر بزنم 
بیندم bindəm : ببینم ( ویندم) 
بیندُم bindom : اگر ببینم ( ویندُم )
[۷/۱۷،‏ ۲۰:۰۸] #ضیا_طرقدار: 
زبان تالشی - گویش آستارا 
ویندَه ببم vindâ bəbəm  :  دیده باشم
ویندَم ببه vindâm bəbə  :  دیده باشم

[۷/۱۷،‏ ۲۰:۱۳] #علیرضا_پناهی_عنبران: واشتِهvāšte:پریدن
اوواشتِهuvāšte:رد کردن،جاماندن
اَواشتِهavāšte:آویزان کردن
پِواشت اَواشتpevāšt avāšt:بالا و پایین پریدن خود واژه اَواشتِه به تنهایی به معنایی آویزان کردن است ودر کنار پواشت مفهوم و معنی تغییر می کند
دَواشتِهdavāšte:تکیه کردن از جانبین
پِواشتِهpevāşte:از پایین به بالت پریدن
سَه واشتِهsavāšte:از سر پریدن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۱۷،‏ ۲۰:۲۵] #علیرضا_پناهی_عنبران:
 می خواهم تو را بزنم
Bəjanəm tı
می خواهم به خانه بروم
Bəşim bə kə
 
شاید هم آینده نزدیک 
🙏🌹

#وحید_علیپور_شفت :
لِرييهِ :راه رفتن اردك مانند،براى افراد چاق بكار ميرود
لر؛lər :چاق يا تپل
شفت،لپندون

[۷/۱۷،‏ ۲۳:۲۲] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام مجدد
مایلی: پیرَه/ پیشه
مایل بودی: پیشا / پیرا
[۷/۱۷،‏ ۲۳:۲۸] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود بر شما

در مورد دوم شخص مفرد تالشی ماسال با اکثر نواحی تالش فرق می‌کنه
تو ماسال تا جایی که بنده مطلعم اصلا شناسه‌ی "ش" واس دوم شخص وجود نداره

مثلا تو تالشی شمالی:
ماردیم: مردم
ماردیش: مردی

تو ماسال:
مردیمَه
مردیرَه

شمالی: 
روکیم: کوچکم
روکیش: کوچکی

ماسال: 
روکیمَه
روکیرَه
[۷/۱۷،‏ ۲۳:۳۳] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: ممنونم
این (ش) دوم شخص تو شفت و فومن هم بیشتر تو سیاهمزگی استفاده میشه
مثل
کجا رفته بودی: کا شَیشا / کا شَیرا
کجایی : کا مندیشَه / کامندیره

[۷/۱۷،‏ ۲۳:۵۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری: نکته دوم:

این که چرا این "ایما" و دیگر شکل‌هایش در افعالی مانند "وینده‌ما، چینده‌ما، هرده‌ما، سوته‌ما، پته‌ما و ..." بدون "ی" به کار می‌رود و در فعل‌های دیگری چون "سیسته‌یما، شه‌یما، اومه‌یما، پرمه‌یما 
و ..." همراه با "ی" می‌آید، نکته‌ای است که نباید به‌سادگی از آن گذشت.
[۷/۱۷،‏ ۲۳:۵۸] #دکتر_فرزاد_بختیاری: نکته سوم:

پیشنهاد می‌کنم تا اطلاع ثانوی، هنگام تالشی نویسی، مصوت کوتاه ə را در پایان کلمات با نویسه " ه " نشان‌دهید. به‌کارگیری نویسه " ع " برای این مصوت کوتاه، وجاهت چندانی ندارد.
[۷/۱۸،‏ ۰:۰۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری: نکته چهارم:

از این‌که با مبحث مدنظر تخصصی برخورد کرده و علت دوشکلی بودن و نبودن افعال تالشی را به ویژگی گذر (لازم و متعدی بودن) مرتبط دانسته‌اید، بسیار سپاس‌گزارم. درست هم همین است؛ با مباحثی از این دست، باید تخصصی برخورد کرد تا حق مطلب به شکلی شایسته ادا شود.
به ویژگی گذر، باید برخورداری زبان تالشی از مشخصه حالت (حالت فاعلی و غیرفاعلی) و به تبع آن، ارگتیو را نیز افزود.
[۷/۱۸،‏ ۰:۱۸] #دکتر_فرزاد_بختیاری: نکته پنجم:

"از ویندمه" شکلی از تالشی جدید ماسالی است که برخلاف قاعده است. شکل درست کاربرد فعل وینده، به شکل زیر است.

من وینده (mən vinda)
ویند'مه (vindəma)

ای وینده (ay vinda)
ویند'شه (vindəša)

و ...
[۷/۱۸،‏ ۰:۴۹] #دکتر_فرزاد_بختیاری: نکته ششم:

وینده‌م ببی/ وینده‌ببیم/ من وینده‌ ببی: دیده بودم، می‌دیدم

وینده‌یمه/ من وینده‌ییِه: دیده بودم، می‌دیدم

وینده‌م بوبو/ وینده‌ بوبوم/ من وینده بوبو: دیده باشم

درخصوص این ساخت‌های فعل، لازم است به چند نکته توجه داشته‌باشیم:

۱. گاهی این افعال، بیشتر از دو شکل دارند (مانند مورد اول و سوم).

۲. همه این نمونه‌های ماضی التزامی هستند؛ اما می‌شود دو نمونه نخست را ماضی التزامی بعید نامید تا تفاوت آن‌ها با مورد سوم نشان داده‌شود. 

۳. انصافا علی‌رغم همه تلاش‌های صورت گرفته، هنوز چند و چون گروه فعلی (فعل) در گویش‌های مختلف تالشی شناخته نیست. و این بحث‌های جافتاده لازم و متعدی بودن، حالت فاعلی و غیرفاعلی و ارگتیو گاه به چالش کشیده می‌شود. ضمن این‌که به خاطر گفتاری بودن تالشی، گویش‌ها و گونه‌های مختلفش مدام در حال تغییرند؛ تغییری که در تالشی ماسالی شاهد نمونه‌های فراوانی از آن هستیم.
[۷/۱۸،‏ ۰:۵۸] #دکتر_فرزاد_بختیاری: نکته هفتم:

پییه/ پیسته، یک مصدر است. چرا شما مشتقات صرف‌شده این مصدر را فعل نمی‌دانید؟!

پیمه: می‌خواهم
پیره: می‌خواهی
پیشه: می‌خواهد

پیمونه: می‌خواهیم
پیرونه: می‌خواهید
پیشونه: می‌خواهند

چرا فعل نیست؟!

اگر پیمه برای شما عبارت است از پی + ایمه/ استیمه، آن وقت تکلیف مثلا چیمه (چیدم) چیست؟
[۷/۱۸،‏ ۱:۰۴] #دکتر_فرزاد_بختیاری: با صرف پییه/ پیسته و مصدرهای مشابه دیگر، چنان که می‌بینید، در دوم شخص مفرد، عنصر " ر " وجود دارد؛ همان که در "آژیر" برای شما سوال‌برانگیز شده‌بود. و این ر/ r با همین شکل و یا با برخی از واج‌های پس و پیش، قطعا یکی از شناسه‌های فعل تالشی است. و البته در جایگاه دوم شخص ضمیر شخصی پیوسته هم ظاهر می‌شود.
مثال:

شیره
ختیره
استیره
هریر
بریر 
وریر
و ...
کیتاور
چمر
دسر 
و ...
[۷/۱۸،‏ ۱:۰۸] #دکتر_فرزاد_بختیاری: نکته نهم:

شکل‌‌های دیگر پیمه، پیره و ...

پیمه/ من پییه/ من پی
پیره/ ته پییه/ ته پی
پیشه / ای پییه/ ای پی

پیمونه/ امه پییه/ امه پی
پیرونه / شمه پییه/ شمه پی
پیشونه / اوون پییه/ اوون پی
[۷/۱۸،‏ ۱:۱۱] #دکتر_فرزاد_بختیاری: نکته دهم:

استیمه
استیره
استه

استیمونه
استیرونه
استینه


استیما
استیرا
استا

استیمونا
استیرونا
استینا
[۷/۱۸،‏ ۱:۱۹] #دکتر_فرزاد_بختیاری: نکته دوازدهم:

مه آوینا
کرا ای آوینام

هر دو درست به کار رفته‌اند. 
ما اگر مصدر *آوینوئه* را شکل گذرا شده *وینده* و آن مصوت بلند u را تکواژ گذراساز به حساب بیاوریم، در این‌که *آوین* شکل پیشوندی *وین* است، نمی‌توان تردید کرد. 

بنابراین، به نظر این برادرتان، بن و اساس هر دو مصدر، همان *وین* است و نمی‌توان این‌ها را دو مصدر کاملا متفاوت دانست.

*نکته هفدهم* 

شکل‌های مختلف مصدر آژییه/ آژیسته در یک زمان:

آژییه‌ما/ آژیسته‌یما
آژییه‌را/ آژیسته‌یرا
آژییا/ آژیستا/ آژیسته‌به

آژییه‌یمونا/ آژیسته‌یمونا
آژییه‌یرونا/ آژیسته‌یرونا
آژییه‌نا/ آژیسته‌‌ینا


آژییمِه/ آژیسته‌یمِه
آژییرِه/ آژیسته‌یرِه
آژییه‌یِه/ آژیسته‌‌یِه

آژییه‌یمونِه/ آژیسته‌یمونِه
آژییه‌یرونِه/ آژیسته‌یرونِه
آژییه‌ینِه/ آژیسته‌ینِه

آژییه‌به‌یمِه/ آژیسته‌به‌یمِه
آژییه‌به‌یرِه/ آژیسته‌به‌یرِه
آژییه‌به‌ییِه/ آژیسته‌به‌ییِه

آژییه‌به‌یمونِه/ آژیسته‌به‌یمونِه
آژییه‌به‌یرونِه/ آژیسته‌به‌یرونِه
آژییه‌به‌ینِه/ آژیسته‌به‌ینِه

آژیمی/ آژیستیمِه
آژیری/ آژیستیرِه
آژی/ آژیسته

و ...

[۷/۱۸،‏ ۱۵:۲۰] #دکتر_فرزاد_بختیاری: پیما
پیرا
پیشا

پیمونا
پیرونا
پیشونا

پییَیمِه/ پیسته‌یمِه
پییَیرِه/ پیسته‌یرِه
پییَیشه/ پیسته‌یشِه

پییَیمونِه/ پیسته‌یمونِه
پییَیرونه/ پیسته‌یرونِه
پییَیشونِه/ پیسته‌یشونه

و ...

در جمله:
من ای پی/ پییَه
ته ای پی/ پییَه
ای ای پی/ پییَه

و ...

ای پیمه
ای پیره
ای پیشه 

و ...

اَیم پی
اَیر پی
اَیش پی 

و ...


نمونه‌های دیگر:

پیمه
پیره
پیشه

پیمونه
پیرونه
پیشونه

و ...

با وجود این که مصدر پییه/ پیسته را می‌شود در برخی از زمان‌ها صرف کرد، اما باید پذیرفت جزء آن دسته از عناصر زبان تالشی در منطقه ماسال است که روز به روز گستره رواج روایی آن تنگ‌تر می‌شود. البته به نظر می‌رسد می‌شود در نوشته‌ها احیایش کرد.
[۷/۱۸،‏ ۱۵:۲۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری: ماضی ساده از مصدر پییه/ پیسته:

پیما
پیرا
پیشا

پیمونا
پیرونا
پیشونا

مضارع ساده/ اخباری:

پیمه
پیره
پیشه

پیمونه
پیرونه
پیشونه

و ...

[۷/۱۹،‏ ۱۷:۴۰] #استاد_علی_ماسالی:
 با درود فراوان بر ادمین محترم واعضای فرهنگ دوست گروه واجه واج
 بنده  از ابتدای تشکیل گروه عصویت داشته ام اما به دلایل جسمی نتوانستم در خدمت شما عزیزان باشم  از این  که جناب دکتر بختیاری عزیز در این گروه حضور دارند مایه خوشحالیست  تصمیم گرفتم هر چند وقت یک مطلب برای شما ارسال نمایم
 اولین مطلب را با ارسال یک پی دی اف در خدمت شما خواهم بود امیدوارم مورد ارزیابی و تفسیر قرار گیرد

[۷/۱۹،‏ ۱۷:۴۴] #مریم_محسنی_ماسال:
 جناب ماسالی عزیز
عرض سلام‌ و ادب خدمت شما
معلم گرامیم دلم برایتان خیلی تنگ شده بود خیلی خوش آمدید
[۷/۱۹،‏ ۱۷:۴۶] #استاد_علی_ماسالی:
 خواهر بسیار عزیزم خانم محسنی شما مهربان ترین خواهرانم در طول تدریسم در دبیرستانهای ماسال بوده وهستید ارزوی سلامتی برای شما و اعضای خانواده محترم تان دارم
[۷/۱۹،‏ ۱۸:۰۳] #مریم_محسنی_ماسال:
 سپاسگزارم استاد ارجمند سلام خدمت خانواده محترمتان دارم
سلامت و برقرار باشید 
قلمتان سبز
[۷/۱۹،‏ ۱۸:۰۵] #استاد_علی_ماسالی: 
جناب آقای صفری عزیز با درود فراوان شما  از پر اسقامت ترین وپی گیر ترین  پژوهندگان فرهنگ وادب  تالش هستند که مایده امید ومباهات  فرهنگ مان هستند
[۷/۱۹،‏ ۱۹:۱۱] #ضیا_طرقدار: 
درود بر استاد ماسالی گرامی 
سلامتی و برکت برای شما 
🌹🌹
[۷/۱۹،‏ ۱۹:۱۳] #حسین_زاغی_ماسال: 
درود بر استاد ماسالی بزرگوار
سلامت و تندرست باشید.
زاغی
[۷/۱۹،‏ ۱۹:۴۳] #بهنام_ن_ماسال:
 سلام  درود خدمت دوستان فرهیخته گروه 
و
درود ویژه خدمت
 جناب استاد علی ماسالی 
که
نویسنده چندین کتاب تالشی
از جمله  کتاب
 دستور زبان تالشی
( که ۱۵ سال پیش توسط نشرایلیا منتشر شده)
هستند و چندین کتاب  نیز در دست  چاپ  ونگارش دارند(از جمله کتاب فرهنگ تالشی و ریشه شناسی کلمات تالشی)
 خیلی خیلی سعادتمندیم که در خدمت ایشون هستیم  و از وجودشون بهره می بریم

خدا پدر بزرگوارشون رو رحمت بفرماید
که جز نیکی از ایشان چیزی در خاطر بزرگان نیست
و
خدا استاد علی آقای ماسالی را برای تالش بزرگ حفظ کند
و آرزوی تندرسی و سلامتی برای ایشان داریم
 و از اینکه قابل دانستند  و علی رغم احوالات ذکر شده جسمی
و مشغله های فراوان  برای  گروه مطلب نوشتند 
بی نهایت خوشحالم و میدانم چنین حضورهایی باعث انگیزه برای  همه بخصوص جوان های گروه خواهد شد تا بیش از پیش برای زبان مادری شان تلاش کنند

هزاران درود 
و هزاران سپاس
[۷/۱۹،‏ ۱۹:۴۶] #بهنام_ن_ماسال: 
دوستان گرامی لطفا
 مطلب ارسالی استاد را مطالعه و اگر نقطه نظری داشتید ارایه بدید تا بصورت یک پست جامع در کانال و وبلاگ منتشر کنیم

[۷/۲۰،‏ ۰:۳۷] #علیرضا_پناهی_عنبران: دِنگَنdengan:وراج
یَنyan:نفس
نٚسٚه نٚسٚهnəsə nəsə:صدای نفس زدن
یَن اوماندِهyan umānde:از نفس افتادن
یَنِه یَنَه ژَنَهyane yane žana:نفس نفس می زنه
زبان تالشی نمین_عنبران
🌹🌹🙏

[۷/۲۰،‏ ۱۶:۰۹] #دکتر_فرزاد_بختیاری: برادر و سرور ارجمندم
جناب آقای بشری
درود بر شما

۱. واقعیت این است که تالشی رایج در منطقه ماسال، بی آن‌که دچار جانب‌داری و تعصب شویم، دو گونه است. دست‌کم با در نظر داشتن یک بازه زمانی تقریبا یک‌صد ساله،  عملا در میان گویشوران منطقه شاهد دو گونه یا خُرده‌گویش هستیم: تالشی کهن‌تر و تالشی جدیدتر  (تالشی مناطق کوهستانی و تالشی مناطق شهری و جلگه‌ای). شاید بتوان این دو گونه را به شکل و شیوه‌ای دیگر هم دسته‌بندی و نام‌گذاری کرد. 

۲. گونه کهن‌تر و کوهستانی تالشی که جهت اطمینان خاطر می‌توان کوه‌نشینان هفتاد هشتاد ساله و بیشتر را گویشوران اصلی آن معرفی کرد، از سطح آواشناسی - واج‌شناسی گرفته تا دیگر سطوح مطالعاتی زبان، دارای ویژگی‌هایی‌ست که به‌واسطه آن‌ها می‌توان تالشی را یک زبان دانست (دست‌کم یک زبان قومی- گفتاری)؛ اما آن گونه دوم، یعنی تالشی جدیدتر یا تالشی شهری - جلگه‌ای بسیاری از داشته‌ها و ویژگی‌های تالشی کهن‌تر را از دست داده و عملا تبدیل شده‌است به یک گویش دورگه یا آمیخته تالشی - فارسی یا فارسی - تالشی. 

در این گویش یا گونه دوم، هم بسیاری از مشخصات آوایی - واجی تالشی از دست رفته و هم شمار فراوانی از خصوصیات صرفی، نحوی، واژگانی و ... . بنابراین، این گونه شهری - جلگه‌ای را نمی‌توان به عنوان نمود و نماینده یک زبان معرفی کرد. 

۳. اگر ما می‌خواهیم تالشی را به عنوان یک زبان معرفی کنیم، ناگزیر از آن هستیم که در پی شکل اصیل آن باشیم تا مطالعات و نیز تلاش‌های نوشتاری ما برای خلق ادبیات مکتوب، متوجه زبان تالشی باشد تا یک گویش دورگه تالشی - فارسی یا فارسی - تالشی.
[۷/۲۰،‏ ۱۶:۱۶] #دکتر_فرزاد_بختیاری: ۴. بله؛ ما اگر بخواهیم صرفا با نگاهی بی‌طرفانه و علمی به تالشی رایج در منطقه نگاه کنیم، باید بگوییم و بنویسیم: از شکل اصیل تالشی در منطقه عملا چیزی باقی نمانده و شکل غالب تالشی همین گونه یا گویش دورگه شهری - جلگه‌ای است که تقریبا تمامی کوه‌پایه‌ها و مناطق کوهستانی ماسال را هم تسخیر کرده و چند دهه دیگر چیزی از مختصات تالشی اصیل را در منطقه برجای نخواهد گذاشت. بنابراین، اگر می‌خواهیم به مطالعه علمی تالشی به عنوان یک زبان یا گویش زنده بپردازیم، باید برویم سراغ اکثریت گویشوران منطقه و آن گویش دورگه شهری - جلگه‌ای؛ چرا که زبان یک پدیده زنده است و مدام پوست عوض می‌کند و زبان‌شناسان قبل از هر چیز در پی مطالعات هم‌زمانی‌اند تا درزمانی و تاریخی.
[۷/۲۰،‏ ۱۶:۲۹] #دکتر_فرزاد_بختیاری: ۵. اما واقعیت این است که ما تالش‌ها در برخورد با زبان مادری‌مان، دو نوع دغدغه داریم: 

الف) دغدغه حفظ زبان مادری و حراست از ویژگی‌ها و مختصاتی از آن که زبان بودن تالشی بازبسته آن‌هاست.

ب) دغدغه مطالعه علمی و شناخت و شناساندن زبان مادری (ترجیحا مطالعه و شناخت و شناساندن شکل اصیلی که بیانگر زبان بودن تالشی است). 

بنده قویا بر این باورم که اگر کوشندگان و فعالان عرصه زبان تالشی روزی به این نتیجه برسند که تالشی همین گویش دورگه یا چندرگه شترگاوپلنگی است که ابدا نمی‌توان آن را به عنوان یک زبان و برجسته‌ترین عنصر هویت یک قوم ایرانی دیرسال معرفی کرد، دست از تلاش‌های شبانه‌روزی خود می‌کشند و برای همیشه از خیر این گویش غیر اصیل می‌گذرند. 

این عشقی که افراد پرشماری را شب و روز بر آن داشته تا از وقت و زندگی خود بزنند و در این گروه‌ها بنویسند و بنویسند و بنویسند، یقینا قبل از هرچیز، ریشه در این باور دارد که تالشی یک زبان اصیل ایرانی است و باید کوشید تا ویژگی‌ها و مختصات زبانی این گنجینه ارزشمند فرهنگ و هویت ایرانی در این گوشه از مام میهن حفظ شود.
[۷/۲۰،‏ ۱۶:۴۳] #دکتر_فرزاد_بختیاری: ۶. ممکن است برخی از ما ابدا در پیوند با تالشی، تجویزی و جانب‌دارانه برخورد نکنیم و رویکرد ما کاملا علمی و توصیفی باشد. در چنین وضعیتی هم بهتر است آن فعال یا پژوهنده محترم، تکلیف خود و مخاطب یا مخاطبانش را روشن سازد که دارد از کدام تالشی حرف می‌زند یا می‌نویسد. دست‌کم روشمندی علمی ایجاب می‌کند که ما چارچوب موضوع مورد بحث و بررسی را برای خود و مخاطب به روشنی مشخص سازیم تا حرف و نوشتارمان به نتیجه روشنی بینجامد. درهم گفتن و نوشتن از یک وضعیت زبانی - گویشی درهم، یقینا به نتیجه مشخص، معین و قانع‌کننده‌ای ختم نمی‌شود. 

با توجه به این توضیحات، به نظر بنده یکی از ضرورت‌های تلاش در چنین گروه‌هایی مشخص کردن زمینه، محدوده و چارچوب بحث و موضوع مد نظر است؛ چیزی که شوربختانه اغلب رعایت نمی‌شود و چون رعایت نمی‌شود، نتایج هم اغلب آشفته، گنگ و ناروشن‌اند.

 *روشمندی علمی ایجاب می‌کند که ما چارچوب‌ها را مشخص کنیم.* 

وقتی از تالشی ماسال یا هر منطقه‌ای از مناطق تالش سخن به میان می‌آوریم، باید روشن سازیم که از کدام تالشی داریم میگوییم و می‌نویسیم.

*کوتاه سخن:* 
اگر دغدغه حفظ شکل اصیل تالشی را نداریم، واقعیت‌نگاری و توصیف علمی به‌علاوه روشمندی علمی می‌طلبد که ما چارچوب و محدوده بحث و بررسی را مشخص سازیم.

زبان تالشی۱۴۰۱_۷

واجه واج(واژه نامه تالشی):
[۷/۶،‏ ۱۸:۲۹] #عاشوری_شولم_فومن: گرو گم : صدای طفل شیر خوار که با خودش حرف میزند .
[۷/۶،‏ ۲۳:۲۱] #عاشوری_شولم_فومن: کیش کیش  کیش کیش( تکرار کلمه کیش) تحریک سگ برا  حمله.

تیییی تی، کوئَه کوئَه کوئَه: آهنگ فراخوان مرغ ها
[۷/۷،‏ ۲۳:۱۱] #سارا_روحانی_رضوانشهر: سَر بنَه سار  (  sar bana sār )
بدون روسری و ‌پوشش سر
پا بنه سار  / پاونه سار
( Pä bana sär /pävna sär )
پابرهنه  / بدون پاپوش و کفش

تالشی رضوانشهر سارا روحانی
[۷/۷،‏ ۲۳:۱۴] #علیرضا_پناهی_عنبران: سَه بَنَه سوsa bana su:سر لخت
پو بَنَه سوpu bana su:پابرهنه
کۊنَه شالوküna šālu:بدون شلوار
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۷،‏ ۲۳:۱۷] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
کونابه شلار  ( kunäba šəlär )
بدون شلوار

[۷/۷،‏ ۲۳:۱۱] #سارا_روحانی_رضوانشهر: سَر بنَه سار  (  sar bana sār )
بدون روسری و ‌پوشش سر
پا بنه سار  / پاونه سار
( Pä bana sär /pävna sär )
پابرهنه  / بدون پاپوش و کفش

تالشی رضوانشهر سارا روحانی
[۷/۷،‏ ۲۳:۱۴] #علیرضا_پناهی_عنبران: سَه بَنَه سوsa bana su:سر لخت
پو بَنَه سوpu bana su:پابرهنه
کۊنَه شالوküna šālu:بدون شلوار
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۷،‏ ۲۳:۱۷] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
کونابه شلار  ( kunäba šəlär )
بدون شلوار

#بهنام_ن_ماسال :
واژه ی 
برنده:bəranda:لخت و بدون پوشش

هم هست

پا برنده
سر برنده


[۷/۸،‏ ۹:۴۱] #سارا_روحانی_رضوانشهر:
 درود آقای نمینی گرامی
لُوت  ( lut  ) لخت و برهنه
یا
سلَندَه  ( səlanda )  لخت،عریان
[۷/۸،‏ ۱۱:۳۳] #سارا_روحانی_رضوانشهر: لوت و برنده.... معمولا با هم میاد
یعنی عریان و لخت
[۷/۸،‏ ۱۱:۳۳] #مجید_نعمتی_سیاهمزگی: درود بر همه دوستان 
در منطقه ما به انسانی که برهنه باشد سیبلاک می گویند 
در مورد بکار گیری کلمه سیلند هم عرض کنم 
فقط برای ماکیان بکار میرود به 
مرغ یا خروسی که گردنش بی پر باشد میگوییم گردن سیلند . 
گردن سیلنده کرک
گردن سیلنده سوکله ،بوقلمون،
[۷/۸،‏ ۱۱:۴۳] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود
لۊتlüt:لخت
لۊچlüč:نیمه برهنه
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۸،‏ ۱۲:۱۷] #مریم_محسنی_ماسال: زبان تالشی گویش ماسال
برنده لخت
لوت لخت
سوت برهنه
سوتال برهنه
سوبلاک برهنه
دارن چنته سوبلاکینه . درخت لخت و بی برگ
ای لوئه خلا نیمه برهنه، بدن کم لباس 
سر آواج سر برهنه
سر برنده سر برهنه
پابره پا پا برهنه
پابرنده پا پا برهنه
پاورنده پا پا برهنه
پاورنده   پا برهنه
جان برنده  برهنه. لخت، بدون لباس
لَ لَ پا  پای لخت بدون‌جوراب
خلا آوته لخت شدن. لباس در آوردن
برنده بِه لخت بودن، برهنه بودن
برنده آبِه لخت شدن، برهنه شدن
برنده آکرده برهنه کردن
گردآورنده مریم محسنی
[۷/۸،‏ ۱۲:۲۰] #سعید_بشری_ماسال: سِلنده معمولا به آدم بی چیز و فقیر میگن.و معنی منفی داره
[۷/۸،‏ ۱۲:۲۴] #مریم_محسنی_ماسال: سلنده هم لخت و هم فقیر و ندار معنی میده تو چک نویسم نوشتم ولی تو نوشتن  از دستم افتاد
دارن سلنده آبینه
سلنده جان کا شی
[۷/۸،‏ ۱۲:۲۴] #بیت_اله_صفری_فومن: درود و عرض ادب خدمت جناب بشری
در گویش تالش جنوبی سمت فومنات و خصوصاً خطه ی قلعه رودخان
هم به آدم بی چیز و ندار و مفلس ، از نوع منفی اطلاق میشه.

و البته برای  ماکیان  هم بکار میبریم

[۷/۸،‏ ۱۰:۵۸] #عاشوری_شولم_فومن: سَردگی: سرما خوردگی
خنازیل : آنفلوآنزا
کوش: بیماری خاص پوستی که در یک  نقطه از بدن به شکل دایره کوچک ایجاد می شد( اسم علمی اش را نمی دانم)
کولییَه چِم : زگیل 
تشک: جوش 
تلس: تاول ابکی
( تالش فومن   روستای شولَم)
 کرچ krč : چغر و سفت بدن
درعین حالکرچ در مورد اجسام به حالت خشک هم اطلاق می شود 

وِنج:نرم موم مانند و چسبنده
 پخوئِه  : چیزی را در در قسمت فوقانی فرو کردن
ویخوئِه: چیزی را در قسمت تحتانی فرو کردن 

معادل جیخوئِه

[۷/۹،‏ ۱:۰۰] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
خنازیل (   xanäzil ) لوزه سوم
که معمولا بزرگه و جراحی می‌کنند و انتهای گلو است و فردی که خنازیل داره...نفس کشیدن واسش مشکله و باید برداشته شود
[۷/۹،‏ ۱:۴۴] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: درود و خدا قوت
*خنازیر*
Khenaazil/ نوعی بیماری – *خناق*
خنازیر (به انگلیسی: Scrofula) *آماس غدد لنفاوی ناحیه گردن* است. التهاب و تورم این غدد می‌تواند بعلت بروز عفونت‌های مختلف باشد ولی در ۹۵ درصد موارد *میکرب سل* عامل بیماری است.
علائم و نشانگان شایع در این بیماری شامل تورم بدون دردی است که به‌طور مزمن رشد می یابد و علائم التهابی عفونت‌های حاد میکروبی را ندارد به این جهت به آن آبسه سرد گفته می‌شود. خنازیرهای سلی ممکنست همراه با تب و ضعف عمومی و کاهش وزن همراه باشند.
_گویش مازندرانی:
خنازیل بزه :مبتلا به بیماری خنازیر شده
[۷/۹،‏ ۶:۴۴] #مریم_محسنی_ماسال: خنازیل xanāzil : لوزه است

[۷/۱۱،‏ ۱۲:۲۳] #عاشوری_شولم_فومن: #مرَه : دانه هایی که گردنبند را تشکیل می دهند مثل مروارید.
#گرنَه: صدای گاو
#لاو : صدای سگ
#کاپیش: اب دزدک
#لَنگَری: بشقاب

#تالش_فومن
#شیرمحمدعاشوری
[۷/۱۱،‏ ۱۲:۳۷] #عاشوری_شولم_فومن: #زوکَه: شاخه تازه روییده بر شاخه درخت
#راکَه : شاخه بزرگتر از زوکه که یک سال از عمرش گذشته باشد
#خالََه: شاخه درخت بزرگتر از راکَه
#تلاش: تکه جدا شده کوچکی از تنه بزرگتر درخت باتبر
#تلاشه پَل: یک تکه تلاش
#پاز: قلم ( فلزی)
#چوئَه پاز: قلم  بزرگ چوبی برای شکافتن تنه درختان بریده شده که در محل ترَک خورده ان گذاشته می شود و با کما بر روی ان ضربه می زنند.
#کما: پتک چوبی


#تالش_فومن
#شیرمحمدعاشوری
[۷/۱۱،‏ ۱۴:۲۴] #حسین_زاغی_ماسال: گویش_تالشی_ماسال
*خدا چه دوئه دکشه*
خدا نابودش کنه،یا خدا خاموشش کنه.
#حسین_زاغی_ماسال
[۷/۱۱،‏ ۱۷:۵۷] #حسین_زاغی_ماسال: گویش_تالشی_ماسال 
*سیا ناله اسب*
اسبی که نعل ندارد.
#حسین_زاغی_ماسال
[۷/۱۱،‏ ۱۸:۰۵] #حسین_زاغی_ماسال: درود
ما به اون هیزم می گوئیم، *پلاشکاته ایزم*
به اون یک تکه جدا شده هیزم
*پلاشکات* می گویند.
[۷/۱۱،‏ ۲۳:۵۴] #عاشوری_شولم_فومن: #اَزگ : شاخه های خرد و بی برگ ( که برگشان خورده شده است )
#اژگر: پوسته های پوشاننده برگهای درختان نزدیک بهار که هنوز جوانه نزده اند 
#شیرمحمدعاشوری
[۷/۱۲،‏ ۰:۱۳] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام و خدا قوت اگه اشتباه نکنم  *تلاش* تیکه های کمی ریزتر  *پلیشکات* و *پَلیشکاته پَله*  و  *پلیشکاته ایزم* هست
[۷/۱۲،‏ ۹:۲۷] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود آقای عاشوری گرامی
تلاش  (  taläš  ) تکه چوب کوچک
اشکاتَه  ایزم  ( aškäta eizəm )
هیزم های که از تنه درختان تقریباً به یک اندازه با تبر بریده می‌شود و در یک جای خاص رو هم انباشته می‌کنند برای ایام زمستان
البته ما به تبر (  بَلتَه ) balta  هم میگوییم
و واژه تالشی ( دوئه ) dua  یعنی هیزم های آماده ( اشکاته ایزم) را تو جای خشک چیده و رو هم انباشته می‌کنند و به بلندی چند متر
مثلاً : زمستونی را امه ایزم دوئه کرده
کار خوبی بود اتفاقا ...پدرم انجام می‌داد...برای فصل زمستان 
ممنون از زحمات شما برادر بزرگوار 🙏🌹
[۷/۱۲،‏ ۹:۳۷] #حسین_زاغی_ماسال: درود
*تلاشه*
تراشه چوپ،قطعات حاصل از برش یا تغییر شکل دادن چوب  با تبر یا داس
[۷/۱۲،‏ ۹:۵۶] #مریم_محسنی_ماسال: هیزم تکه شده با تبر از تنه درخت خشکیده "پلاشکاته ایزم"
و جای چیدن و انبار هیزم را "ایزمه دچین" می گوییم
و برشهای نازک درآمده از اشکوئه را "تلاشه یا تلاش" می گوییم
[۷/۱۲،‏ ۱۰:۳۹] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام شمه روز خش
بالته ب معنی تبر تو یه نقل تالشی قبلا بابام برامون میگفت استفاده میشد و ظاهرا قدیمی های ما هم به تبر بالته میگفتن
*بالتَهBālta* : تبر

#حجت_دامن_کش_سیاهمزگی:
 سلام شمه روز خش
بالته ب معنی تبر تو یه نقل تالشی قبلا بابام برامون میگفت استفاده میشد و ظاهرا قدیمی های ما هم به تبر بالته میگفتن
*بالتَهBālta* : تبر
[۷/۱۲،‏ ۱۰:۴۵] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود بر شما بزرگوار
و همه خوبان گروه #واجه_واج
ضمن قدردانی از تلاش یکایک اعضای فعال گروه، جا دارد به عرض برسانم که در تالشی رایج در مناطق کوهپایه و کوهستانی ماسال، *بلته* (balta) فقط به نوعی خاص از تبر گفته می‌شود. 
شاید این قسم از تبر که طولش کوتاه‌ست و تیغه پهنی دارد، همراه با اره‌موتورچی‌های اشکوری وارد منطقه شده‌باشد.
 مهندس زاغی ارجمند
درود بر شما و سپاس از تلاش‌های پیوسته شما و دوستان همراه🙏🌹

در تالشی کوه‌نشینان ماسال، بیشتر *تلاش* (با صامت ل نرم) به کار می‌رود. *تلاشه* شاید شکل مصغر *تلاش* باشد. a در پایان *تلاشه* را می‌شود پسوند تصغیر گرفت.

 درود بر بانو محسنی بزرگوار
از زحمات بی‌وقفه حضرت‌عالی صمیمانه سپاس‌گزارم🙏🌹
در تالشی ماسالی، *دیینگا* (diyangā) هم داریم : *ایزمه دیینگا* (جایی که هیزهای آماده را به‌طرزی خاص روی هم می‌چینند و ...).
 *نکته:* 
ناگفته نماند که balta در ترکی هم به کار می‌رود.

[۷/۱۲،‏ ۱۳:۴۸] #سارا_روحانی_رضوانشهر:
 درود آقای دکتر بختیاری گرامی
ما هم  balta  می‌گوییم و چون پدرم داشت و دیده بودم تیغه نسبتا بلند و دسته چوبی بلندی داشت... ولی پدرم معتقد بود که تَور tavar  ( تبر ) با بلته کمی فرق داره
تبر دسته کوتاه تر و تیغه اش پهن تره
[۷/۱۲،‏ ۱۴:۰۰] #مریم_محسنی_ماسال:
 پل به معنی پله یا  پله پله ، تکه ای یا تکه تکه ای  از چیزی
  پله کرده  تکه کردن، تکه تکه کردن
اشکوئه شکافتن
پل اشکات یا پلاشکات = شکافتن و تکه تکه کردن
[۷/۱۲،‏ ۱۴:۰۱] #عاشوری_شولم_فومن:
 پَل بیشتر به تکه ای از جسم جامد گفته‌ می شود
[۷/۱۲،‏ ۱۵:۵۸] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
 درود بر شما فرهیخته ارجمند
بانو روحانی بزرگوار

بابت زحمتی که برای ثبت و ضبط واژه‌های تالشی می‌کشید، صمیمانه از شما قدردانی می‌کنم.🙏🌹

چنان‌که بانو محسنی به‌درستی اشاره کرده‌اند، *بلته/ بالته* در تالشی ماسال اغلب به نوعی تبر گفته می‌شود که دسته‌ای کوتاه و تیغه‌ای پهن دارد.
 درود مهندس زاغی
به نظر می‌رسد *پَل* بخشی از هرچیزی می‌تواند باشد؛ ازجمله هیزم. 
مثلا:
ایزمه پل، سیفه پل، پنیره پل و ...

ضمنا هم *پَل* داریم و هم *پَلَه* . و این پله در اغلب موارد می‌تواند به جای پَل به کار برود؛ اما نه همیشه.

به‌علاوه، *پَل* گاهی به‌کنایه به معنای شخص درشت‌اندام است (معمولا درشت‌اندام بی‌مصرف).
[۷/۱۲،‏ ۱۶:۱۶] #سارا_روحانی_رضوانشهر:
 درود آقای دکتر بختیاری گرامی
‌پل پشت   ( pal pəšt )  افراد درشت و تنبل..که اصلأ تن به کار نمی‌دهند ...) ما بکار می‌بریم
[۷/۱۲،‏ ۱۶:۲۲] #مریم_محسنی_ماسال: 
د ور پلdə var pal هم داریم

[۷/۱۲،‏ ۱۶:۳۹] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام
ریکه(روکه) پَل / پَلَتِه : تکه ی کوچک
پیله پَل: تکه ی بزرگ

یه پَل هم داریم که به معنی تخته هست که معمولا با اره موتوری تیکه تیکه شده و کف اسطبل رو تحته کوبی ( پَل ویدِرز)میکنند
[۷/۱۲،‏ ۱۶:۴۱] #کوهزاد: خاسِنو یالن وخترون خش 
 زیرونه روزیگار گردی را پیمه 

هته که ‌ لَپن دونی  برزنگه جون 

اَلیپوری وَیید . 

زحمت کشید و واژه .  پل  pal. را معرفی کرد به جای تب و بالته

بنده ورای نظر دوستان که تا الان تلاش داشتند  
میخاهم عرض کنم که 👇

پل اشکا یا پل اشکات .. 

ترکیبی از پل و اشکا .. میباشد 
باتوجه به اینکه ما فقط یا بیشتر مواقع به هیزمی که با تبر یا پل .. درست شده باشد .. پل اشکا یا پلاشکات میگوییم 

پس نتیجه بگیریم ورای مانکی که واژه . پل .. دارد چون . قسمت . تکه . و ... 
در ترکیب هیزمی  پلشکات یا پل اشکا 
پل . با معرفی جدید دوست من مهندس وحید علیپور لپندانی 
همان تبر یا ته ور . تالشی میتواند باشد 
و زبان گویا و کهن تالشی چه نشانه هایی از ژرفای تاریخ باخود  میکرند 

هه نی سپاس وَیید جان
[۷/۱۲،‏ ۱۶:۵۹] #مریم_محسنی_ماسال: دو  انشعاب شاخه در درخت  داریم 
گله gala و شاقهšāqa
[۷/۱۲،‏ ۱۷:۰۰] #مریم_محسنی_ماسال: خال و بول هم شاخه های ریز و درشت درخت است
[۷/۱۲،‏ ۱۸:۱۷] #دکتر_فرزاد_بختیاری: کوهزاد بزرگوار
درود بر شما و سپاس از توجه و دقت نظر حضرت‌عالی🙏🌹

 *پل‌اشکا/ پل‌اشکات* به لحاظ نوع کلمه از نظر مقوله دستوری، صفت و مشخصا صفت بیانی از نوع صفت مفعولی است. 
بنابراین اگر نظر شما و جناب آقای علیپور را بپذیریم، باید گفت *پل‌اشکا/ پل‌اشکات* یعنی *شکافته‌شده با تبر* . و اگر پل را به معنای تبر نگیریم، آن وقت باید *پل‌اشکا/ پل‌اشکات* را به معنای  *پل‌پل‌شده، تکه‌تکه‌‌شده و ...* دانست. به نظر بنده این مورد دوم می‌تواند درست‌تر باشد. نظر نخست زمانی می‌تواند وجهات داشته‌باشد که ما *پل* را عملا به معنای تبر به کار ببریم؛ که بعید می‌دانم پل چنین کاربردی در تالشی داشته‌باشد. 

اگر شما و جناب علیپور مصادیقی ذکر کنید که در گویشی از تالشی پل به معنای تبر به کار رفته‌باشد، بیش از پیش مدیون شما دو بزرگوار خواهم‌بود.

[۷/۱۲،‏ ۱۸:۳۵] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی:
 خدا قوت
یه نظر دارم ، صحیح و اشتباه بودنش با بزرگان گروه
پلی/ یا پَلو  در تالشی به معنی کنار ، پهلو، کناره
اشکاتِن : شکافتن ، تکه تکه کردن
پلی/ پلو اشکات :
هیزمی که از پهلو یا کناره تنه درخت یا کنده شکافته و تکه تکه شود

معمولا هیزم پل اشکات رو  با تبر از کنار کنده یا درخت خشک شده بصورت تکه تکه جدا میکنن و میرسن به قسمت های میانی

شاید پل اشکات همون پلی/ پلو اشکات بوده و به مرور زمان شده پل اشکات
[۷/۱۲،‏ ۱۹:۲۲] #وحید_علیپور_شفت:
 درود جناب بختيارى 
يادم نيست از چه كسى و در چه منطقه اى شنيدم ،نياز به بررسى دوباره دارم.
اما بطور كلى با توجه به نوع تيغه و دسته تبرها اسامى مختلف دارند؛مثل بالته يا توپور(تبر روسى)
معادل امروزى تالشى تبر همان تَور است كه نوع تالشهَ تور تيغه اى با قوس خاص برا درخت اندازى دارد.
[۷/۱۲،‏ ۲۰:۵۰] #کوهزاد: 
چم ناآرسه دوروت اشته پیشگا بنه کولوس بختییاری فرزاد 

امه تولشی کا د. جوره ایزم دارم 

ایی هه وه . دازه ایزم 
تایی دییر . پلاشکاته  ایزم 

دازه ایزم که اشته را آدیمه

بما پلاشکاته ایزم  ایزمی استه که پیله تیکَه یه  . خاله یو چکرو ریز  نیه 

هته چمه رفغ  برا وَیید ‌فرموشه 
پل . تپر و تبری  رچَیه  
 
چمه ایستدلال انتکیه . وختی وایم پلاشکاته ایزم . یَنی  ایزمی که پل . یا تبرینه  اشکایه 
نه ایزمی که پل پله ..

پلاشکاته ایزم . چمن دیشته کا  پل پله ایزم مانک نداره 

پلاشکاته ایزم ایزمیه که پل یا تبر . چه شکل گیری کو نخش داره 

البته  واژه ایی که آقای علیپور مطرح کردن و گفتند به واکاوی دوباره نیازدارد 
منجر گشت که ماهم  دساجو  بشویم
[۷/۱۲،‏ ۲۱:۱۷] #عاشوری_شولم_فومن:
 پلاشکته ایزم یعنی هیزم حاصل از شکافته شدن از تنه درخت
که به ان تلاش میگویند.
بسان اینکه ما بگوییم تنه درختی را اشکافتیم و بپرسند انچه اشکافته ای را نام چه باشد و ما بگوییم انچه را اشکافتیم و روی هم انباشتیم تلاش گوییم

#شیر_محمد_عاشوری _فومن:
 #زوکَه: شاخه تازه روییده بر شاخه درخت
#راکَه : شاخه بزرگتر از زوکه که یک سال از عمرش گذشته باشد
#خالََه: شاخه درخت بزرگتر از راکَه
#تلاش: تکه جدا شده کوچکی از تنه بزرگتر درخت باتبر
#تلاشه پَل: یک تکه تلاش
#پاز: قلم ( فلزی)
#چوئَه پاز: قلم  بزرگ چوبی برای شکافتن تنه درختان بریده شده که در محل ترَک خورده ان گذاشته می شود و با کما بر روی ان ضربه می زنند.
#کما: پتک چوبی

[۷/۱۲،‏ ۱۶:۵۹] #مریم_محسنی_ماسال: دو  انشعاب شاخه در درخت  داریم 
گله gala و شاقهšāqa
 خال و بول هم شاخه های ریز و درشت درخت است
[۷/۱۲،‏ ۱۸:۳۷] #حسین_زاغی_ماسال: درود
*بول*
بنظر می رسد ،معنا قابل انعطاف را بدهد.
با شاخه های نازک، حلقه های برای بستن و بار کردن هیزم درست می کردند.
شاید بتوان گفت شاخه های نو رس و جوانی که قابلیت فرم دهی داشته باشند.
البته برداشت شخص است.
[۷/۱۲،‏ ۱۸:۵۴] #عاشوری_شولم_فومن: بول به شاخه های قابل انعطاف درخت گفته می شود.
گل بزرگتر از بول است


[۷/۱۳،‏ ۱:۰۷] #بیت_اله_صفری_فومن: درود و عرض ادب و ایترام ختمت استاد نازیابی عزیز و بزرگوار

*بول* در نوشتن با خوانش و تلفظ کمی فرق داره.

شاخه نازک درخت که برای بستن هیزم و اُجار و...
استفاده میشه bool تلفظ میشه
و چرم انباشته شده 
هم به صورت beul 

با سپاس 🙏
[۷/۱۳،‏ ۲:۳۷] #عاشوری_شولم_فومن: همانطور که اقای نازیابی فرمودند بول معنی دیگری هم دارد 
به معنای کود حیوانی یا همان به اصطلاح چرم .
[۷/۱۳،‏ ۷:۳۵] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
بول یک معنی دیگری هم دارد البته تو گویش ما:
قرمز و تورم شدن و خارش بدن با نشستن در جای نمناک
مثلاً کسی تو زمین نمناک و رطوبتی بنشیند بدون زیر انداز ؛ ما میگوییم الان بدنت بول می‌زند.........

#عاشوری_شولم_فومن :
درود بر شما احسن 
بله منطقه ما هم در بعضی جاها این واژه برای همین عارضه که فرمودید کار برد دارد .
بعضی می گویند:
اشته جانی بول پِرا
بعضی می گویند :
اشته جانی دونَه پِرا
،
اشته جانی تشک پرا
،
اشته جانی جوش بَرا

[۷/۱۳،‏ ۲۰:۴۰] #بهنام_ن_ماسال: دوستان واجه واجی عزیز

 برای  جمله 
"دست بردار هم که نیست..."

چه معادلی در تالشی می توان گفت؟
[۷/۱۳،‏ ۲۰:۵۵] #عاشوری_شولم_فومن:
 من یک کلمه یراغ دارم ولی مطمین نیستم معادل مُصر باشد.
ان هم کلمه " کونَه " است
[۷/۱۳،‏ ۲۱:۰۴] #حسین_زاغی_ماسال:
 واژه 
*سِرْتِقْ :(sertegh)*
می تواند معنای ،دست بردار نبودن،لجوج ،پیگیر .... را بدهد.
[۷/۱۳،‏ ۲۱:۱۸] #سارا_روحانی_رضوانشهر:
 درود
دس پگه  (  das pəgə  )  دست بردار/ دست بکش/ ول کن
[۷/۱۳،‏ ۲۱:۲۲] #مریم_محسنی_ماسال:
 وختی دزد که صییبی را عاریض بوبو 
دس پیگر نی مبو das piger ni mabu : دست بردار هم نباشد
بیکاره نش نی مبو bikāra nəš ni mabu : کوتاه هم نیاید
[۷/۱۳،‏ ۲۳:۱۳] #علیرضا_پناهی_عنبران:
 درود
داست کَشَنَنی
داست اَکَشَن نی

 او بر عقیده(اندیشه)خود اصرار دارد 
دوستان به تالشی بنویسند🙏🌹

#بهنام_ن_ماسال:
من فکر میکنم واژه هایی که بعضی از دوستان معرفی کردند 
ترجمه هایی  است از
 اصل فارسی این اصطلاح

مثلا دس بکش نییه 
یا  دست کشن نی 

اینا  همون ترجمه فارسی به تالشی هست که الان   متداول شده در  تالشی

من فکر میکنم واژه ی اصیلی که یک تالش  کهن
استفاده میکرده 
برای مواقعی که کسی اصرار بیش از حد داره و پا فشاری میکنه
همین واژه ی "کونه دکرده" است که جناب عاشوری فرمودند

حالا شاید باز هم اصطلاحات و کلمات بیشتری برای پا فشاری داشته باشیم؟


[۷/۱۴،‏ ۰:۰۸] #سارا_روحانی_رضوانشهر:
 تک دکرده  ( tək dakarde  )
اصرار و گفتن بیش از اندازه
[۷/۱۴،‏ ۰:۴۶] #علیرضا_پناهی_عنبران: 
ول کن نیست/وا دونَه نی
دست بردار نیست/داست پیئَه تینَه نی
اصطلاحات و جملات زیاده

[۷/۱۴،‏ ۱:۱۴] #حسین_زاغی_ماسال: *کونه دکرده*
بست نشستن،تحصن کردن
*تک دکرده*
پیله کردن،
[۷/۱۴،‏ ۱:۱۹] #بهنام_ن_ماسال: بنظر سوال خوبی هست
معنی دقیق واژه های 

تک دکرده 
و 
کونه دکرده 
و
پا دکرده

چییه؟

و تفاوت هاشون چییه

[۷/۱۴،‏ ۱:۲۳] #حسین_زاغی_ماسال:
 *ای پا سری منده*
اصرار کردن،پافشاری کردن
[۷/۱۴،‏ ۱۱:۴۹] #مریم_محسنی_ماسال:
 انگشت روی کسی گذاشتن، بگو بگو کردن
چرا هنته ای تک دکردره
خلکی تک مدکه
خدا مکره ای نفری تک دکره
[۷/۱۴،‏ ۱۴:۲۴] #حسین_زاغی_ماسال: درود
*دس پیگه*
*دس بکش*
ول کن ،بیخیال شو
*واستاکه*
تموم کن،خاتمه بده
#بهنام_ن_ماسال:
من اینطور 
فهمیده ام

تک دکرده:اصرار زبانی و پشت هم موضوعی را بیان کردن و ول نکرن و گیر دادن به کسی با زبان


 پا دکرده:
اصرار بر ماندن در جایی و ایستادن و نگذشتن


کونه دکرده:  اصرار بر نشستن در جایی /بست نشستن


هر سه کلمه  حالتی از اصرار را نشان میدهند

#محمد_رضا_فدایی :

درود دوستان لطفا واژگان تالشی زیر را به فارسی برگردانید 
۱- ووشوور Voušvoor
۲- ووروور vouroor 
۳- وورزا vouzā
۴- وورمه vourma
شاد باشید


کامنت کنید👇👇

# زبان _  تالشی _ گویش  _ تالش جنوبی 

۱ - وور مه ( wurma ) : آماس ، ورم کردگی سر و صورت و دست و پا و آن بیماری نارسایی قلبی است که بر اثر تنگ شدن عروق و رگهای خونی و نیز لخته شدن خون در رگهاست .

۲ - ووروش ( wuruš ) :  ماندگی ، خستگی .

۳ - وازیده ( vāzida ) : وازده ، درمانده .

۴ - وَشتَن ( vaštan ) : رقص ، حرکات موزون .

۵ - وینه زک ( vinazək ) : آب بینی .

 ۶ - ویوز ( vivaz ) :  آبشار ، سرازیری آب از صخره .
 ‏
 ۷ - ویچیر ( vičir ) : سرازیری آب از بلندا و البته نه به بلندی آبشارهای طبیعی بلکه به ارتفاع نیم تا یک متر و البته مصنوعی و آن هنگامی است که خواسته باشند آبی در جلوی درب منازلشون داشته باشند  که در آنصورت تخته پاره ای میان تهی را که یک سرش به منشا آب چشمه در بلندا که با جویی به درب منازل هدایت میشود و سر دیگرش به چوبی دوشاخه و یا پایه ای نصب میشود  .
 ‏
۸ - ووشوور ( wušwur ) : وجد آمدن ، سر به شور و شعف گذاشتن ، وجد .

 ۹ - ووشوم ( wušum ) :  نام پرنده ای است .
 ‏
 ۱۰ - بزمیش ( bazmiš ) : آرایش ، بزم آرا .
 ‏
۱۱ - بزمیشگر / بزمیشکر ( bazmišgar / bazmiškar ) : آرایشگر .

۱۲ - دریج ( dərij ) :  حلزون سیاه خشک شده که آن را با مقداری قند می سابیدند و به کودکان بیمار می خوراندند .

۱۳ - چیکیل آو ( čikil āv ) :  آب زغال سرخ شده و آن هنگامی بود که اگر کودکی و یا فردی بیمار می شد تکه ای زغال سرخ شده را با گیره ی آتش یا انبر بر می‌داشتند و به سه طرفش می دمیدند و داخل آب می‌گذاشتند و بخار حاصل از آن را به صورت کودک و یا فرد بیمار نزدیک میکردند و معتقد بودند بیمار بهبود خواهد یافت .

۱۴ - اله ( ala ) : برَص ، سفیدک . نوعی بیماری مشترک دام و انسان .

۱۵ - اله چوله ( ala čula ) : سیاه و سفید ، ابلق ، زاغچه ای .

۱۶- سورونج ( surunj ) :  زگیل و نوعی غده چربی و چرکی که معمولا آن را با دم اسب می بندند و پس از مدتی از حیوان جدا میشود .

 ۱۷ - کوش ( kuš ) :  نوعی زخم ویا اگزمای پوستی . بیماری مشترک دام و انسان .
 ‏
 ۱۸ - چکبند ( čakbend ) : شکسته بند .
 ‏
 ۱۹ - چک و تا ( čaku tā ) : جمع و جور کردن ، شکستن و آراستن .


#گردآورنده _ محمدرضا _ فدایی ( مولوم )

#زبان_تالشی _گویش _تالش_جنوبی 

۱ - خمیراز ( xamirāz ) : مقدار مختصری خمیر که در لای پارچه ای می پیچند تا  برای ساختن نان نوبت بعدی به عنوان تخمیر آرد از آن استفاده شود .

۲ - ونج (  venj ) : به زمینی که گل چسبناک داشته باشد میگویند .

۳ - پیچاک ( pičāk ) :  بهم پیچیده شده و سخت و غیر قابل باز شدن . 

۴ -  ولیش آو(  vališāv ) : آب مانده از پنیر گیری  که پس از گرفتن پنیر بر روی آتش قرار می‌گیرد و بر اثر گرما لور : lour از آن بدست می آید و ماحصلش آب سبز رنگی است که به آن ولیشاو میگویند .

۵ - سج ( səj )  :  آب سفید رنگی که  پس از گرفتن کره به دست می آید را کاله دو ( kāla do )  می‌نامند  چنانچه آن را برروی آتش بگذارند  دوغ منجمد ( جره دو / جرکرده دو ( jəra do  /  jərkarda do ) به دست می آید ماحصلش آب سبز رنگی است که به آن سج میگویند .

۶ - سوتال ( sutāl ) :  بی بار و برگ /  پر و بال سوخته = لخت و بی چیز .

۷ - رنج (  renj  ) : نوعی بیماری دام همچون شاربن .

۸ - گرگجه ( gərgəja ) :  دامی که به فشار خون دچار شود . به نوعی میتوان گفت که غلظت خون حیوان بالا می رود که در اینصورت چنانچه گوشهایش را با چاقو و یا تیغ ببرند و مقداری خون از آن دفع شود حیوان بهبود می یابد .

۹ - ناخونک ( nāxunak ) : زایده ی کوچک استخوانی بر بالای مجرای تنفسی ( بینی ) اسبها  که مشکل تنفسی ایجاد میکند ( پولیپ بینی ) که با شکافتن و بریدن آن مشکل حیوان بر طرف میشود .

۱۰ - وورزا ( wurzā ) : سر بر آوردن دانه از نشا .

۱۱ - وورور ( wurur ) :   فراوانی .

 ۱۲ - توترومیش ( tutrumiš ) : شیت کردن ، شیت شدن ، سر به هوا . 
 ‏
۱۳ - کوفت( kuft ) :  سیفلیس .

۱۴ - روئه پیچی ( rua piči ) : اسپاسم روده .

۱۵ - خونه میزه ( xuna miza ) :  ادرار خونی .

۱۶ - سلنده ( səlanda ) :  لخت و عور ، ندار ، بی نوا .

۱۷ - الخی ( elxy ) :  گله اسبها . 

۱۸ - شپه ( šappa ) :  اسبی که از ناحیه ی کمر آسیب ببیند و هنگام راه رفتن معمولا یک پایش را بکشد و بلنگد .

۱۹ - پاته ( pāte ) :  به کره ی اسبی که از شیر گرفته شده باشد میگویند .

۲۰ - گاچ ( gāč ) : محل نگهداری گوساله ها .

۲۱ - غلیه روئن ( qalya ruan ) : روغن منجمد . کره را نمک سود کرده و می جوشانند و در پوست گوسفند و یا ظرفی می ریزند و برای زمانی طولانی نگه میدارند .

# گردآورنده _محمدرضا _ فدایی _  ( مولوم )

درود واژه برویم(بریم)در تالشی شمالی  عنبران به چهار شکل کاربرد دارد
شامšām:بریم/مثال؛من و تو دو نفریم و نفر سوم وجود ندارد .برویم خانه ای که من و تو می بینیم و یا آن خانه نزدیک ماست
شامۊنšāmün:بریم مثال؛من و تو دو نفریم می تونه نفر سوم یا بیشتر هم باشه ،خانه دور از دسترس نیست در این حوالی است
بٚشَمۊنbəšamün:بریم/مثال؛باز هم دو نفر ولی منزل دور است
بٚشامۊنbəšāmün:بریم/مثال؛دو یا بیشتر منزل خارج از دسترس و دور است
زبان تالشی/نمین_عنبران


[۷/۱۴،‏ ۲۲:۱۲] #مریم_محسنی_ماسال:
 جالبه دوری مکان مورد نظر در صرف افعال تاثیر دارد؟
 یا فقط در مورد فعل رفتن اینگونه صرف می شود؟
[۷/۱۴،‏ ۲۲:۳۷] #علیرضا_پناهی_عنبران:
 درود 
برویم،اگر برویم در حالت صرف فعل /بٚشَمۊن,بٚشۊمۊن🌹🙏
 در گویش عنبرانی نقاط و مکان سه حالت و چهار حالت است در زبان فارسی فقط دو حالت این و آن است 🌹🙏

[۷/۱۶،‏ ۰:۵۷] #حسین_زاغی_ماسال: درود بر استاد فدایی
*چیکیله آو:*
هنگامی که سگ پای انسانی را گاز(دندان) بگیرید ،بر روی ذغال داغ آب می ریزند،در آن هنگام پای زخمی زیر اون آب قرار داده می شود.با این کار عمل ضد عفونی صورت می گیرد.
*ووشوم:*
به بلدرچین می گویند.
[۷/۱۶،‏ ۱:۳۱] #محمد_رضا_فدایی: برادر عزیزم زاغی بزرگوار 
لکند ləkənd یعنی محل بجا مانده از سایش و ریزش رانش زمین 
له lə یعنی رانش و ریزش 
لکند lakand یعنی کند و کم توان و بیمار و مریض
لکنده lakanda یعنی بیمار
[۷/۱۶،‏ ۸:۴۷] #وحید_علیپور_شفت: درود
تنها پيچاك در معنى متفاوتى به كار ميبريم؛زرنگ و چابك،گربه مانند.
[۷/۱۶،‏ ۱۱:۴۲] #حسین_زاغی_ماسال: درود
*پیچاک*
حالت آدامسی سفت،نه می شکنه،نه خرد میشه.
گاهی برای زمین هم بکار می رود.
هنگام شخم زدن ،به اندازه دهانه بیل کلوخه ای بوجود می اید، براحتی خرد نمی شود،
[۷/۱۶،‏ ۱۱:۴۶] #عاشوری_شولم_فومن: در مورد پیچاک👇

شبیه این واژه ما داریم به نام   پیچانَک : بیسکویت

اما پیچاک شاید منظور چیزی باشد که حالت پیچنده دارد مثل گل نیلوفر پیچنده
[۷/۱۶،‏ ۱۱:۴۷] #عاشوری_شولم_فومن: وِنج: نرم و نشکن

#حجت_دامن_کش_سیاهمزگی :
درود بر همه دوستان 
در منطقه ما پیچاک صفتی است که به افراد ورزیده و کشتی گیران که در هنگام کشتی گرفتن با انعطاف بدنی که دارند با فن گشتی گیر مقابل زمین نمی خورند 
پیچاک میگویم
که بر گرفته از گیاه پیچک هست

# زبان _ تالشی _ گویش _  تالش جنوبی 

پاره ای ازافعال و مصادر ساده و مرکب زبان تالشی

۱ - اومه ( Ume ) : آمدن

۲ - شه : ( Še ) : رفتن 

۳ - هرده ( Harde) : خوردن

۴ - خنته / هنته ( Xənte / Hənte ( : نوشیدن

۵ - مسه( Mase  )  : شنیدن 

۶ - وینده( Vide )  : دیدن 

۷ - تیله ( Tille )  : دویدن

۸ - منده( Mande ) : ماندن

۹ - ژنده ( Žande )  : زدن
 
۱۰ - برده ( Barde ) : بردن

۱۱ - ورده ( Varde ) : آوردن

۱۲ - دوئه ( Due )  : دادن 

۱۳ - گته Gete ) : گرفتن 

۱۴ - کرده Karde ) : کردن

۱۵ - چییه Čiye ) : چیدن

۱۶ - کوئه ( kue ) : کوبیدن

۱۷ - چشه ( Čaše  ) : چشیدن

۱۸ - بوئه ( Bue ) : بوییدن

۱۹ - واته  ( Vāte ) : گفتن

۲۰ - ساته ( Sāte ) : ساختن

۲۱ - شاته ( Šāte )  : توانستن

۲۲ - نیویشته ( Nivište )  : نوشتن

۲۳ - خونده ( Xunde ) : خواندن

۲۴ - پوئه ( pue ) : پاییدن 

۲۵ - نشته ( Nəšte ) : نشستن 

۲۶ - ایشته ( ište ) : ایستادن 

۲۷ - خته ( Xəte ) : خوابیدن 

۲۸ - سوئه ( Sue ) : ساییدن

۲۹ - وشته ( Vašte )  : پریدن 

۳۰ - به ( Be ) : بودن

۳۱ - ماله ( Māle )  : مالیدن

۳۲ - رونده ( Runde )  : راندن

۳۳ - شناخته ( Šənāxte ) : شناختن

۳۴ - سیسته ( Siste ) : سوختن

۳۵ - دشته ( Dešte ) : دوختن

۳۶ - داشته ( Dāšte ) : داشتن

۳۷ - کاره ( Kāre )  : کاشتن

۳۸ - نوئه ( Nue ) : نهادن

۳۹ - جوئه ( Jue ) : جویدن

۴۰ - مرده ( Marde ) : مردن

۴۱ - دوسته/ بسته ( / Baste / Davaste )  : بستن 

۴۲ - رسه ( Rase )  : رسیدن

۴۳  - وته  ( Vate ) : بافتن 

۴۴  - زییه / ژییه (Ziye / žiye )  : زیستن

۴۵ - وشه ( Vaše ) : شعله ور شدن

۴۶ - دشه ( Daše ) : داخل شدن 

۴۷ - پشه ( Peše ) : بالا رفتن

۴۸ - ویرمه ( Virme ) : پایین آمدن

۴۹ - برمه ( Barme ) : بیرون آمدن 

۵۰ - درمه ( Darme ) : داخل آمدن 

۵۱ - پرمه ( perme ) : بالا آمدن 

۵۲ - پرده ( Pè?rde ) : راه رفتن

۵۳ - پشته ( Pəšte ) : پوشاندن

۵۴ - کشته ( Kəšte ) : کشتن 

۵۵ - مته ( Məte ) : راه رفتن

۵۶ - پته ( pate ) : پختن 

۵۷ - ویبه ( Vibe ) : سر ریز شدن 

۵۸ - برده ( Bərde ) : بریدن

۵۹ - ویکرده ( Vikarde ) : ریختن 

۶۰ - شونده ( Šunde ) : پاشاندن

۶۱ - زنده ( Zande ) : زاییدن

۶۲ - کنده ( Kande ) : کندن 

۶۳ - ینده ( Yande )  : فرستادن

۶۴ - سییه / سیسته ( Siye / Suste )  : سوختن 

۶۵ - پییه ( Piye ) : خواستن 

۶۶ - دمیشته ( Damište ) : ریدن 

۶۷ - آمیشته ( Āmište ) : شاشیدن 

۶۸ - آکرده ( Ākarde ) : باز کردن 

۶۹ - دکرده ( Dakarde ) : داخل بردن

۷۰ - جیکرده ( Jikarde ) : پهن کردن

۷۱ - ویشه ( Više ) : پایین رفتن

۷۲ - درونته ( Darunte )  : کشیدن 

۷۳ - پرونته ( pərunte ) : بالا کشیدن 

۷۴ - پسمییه ( Pəsamiye ) : هراس برداشتن 

۷۵ - چرده ( Čarde ) : چریدن 

۷۶ - خریه ( Xərye ) : خریدن

۷۷ - خرته / فروته ( Xərate / Frute : فروختن

۷۸ - آسییه ( Āsiye ) : خسته شدن

۷۹ - ویدوئه ( Vidue ) : باریدن و قرار گرفتن بر روی شیئی 

۸۰ - واره ( Vāre ) : باریدن  

# گردآورنده _  محمدرضا _ فدایی _ ( مولوم )

#دکتر_فرزاد_بختیاری :

در تالشی ماسال کلمه‌ای داریم که *شاید* شکلی از کلمه مورد بحث باشد. و آن واژه *برچک* (berčak) و یا شکلی نزدیک به این است. 

بزرگان ماسالی حاضر در گروه می‌توانند وضعیت این واژه را روشن‌تر کنند.

ناگفته نماند که این واژه معمولا به‌عنوان یک صفت برای کودکان و افراد کم سن و سالی به کار می‌رود که سخن و رفتارشان عاقلانه و فراتر از سن و سال‌ آن‌هاست. مثلا می‌گویند: فلانه کینه‌کته عاقیله برچکه. 

البته ممکن است بنده شکل ملفوظ درست و رایج این کلمه را ثبت نکرده باشم‌.
[۷/۱۶،‏ ۱۵:۰۶] #مریم_محسنی_ماسال:
 زبان‌تالشی گویش ماسال
- کلمه پیچاک pičāk را در معامله بکار می بریم به معنای نقدا، تمام کمال بدون کم و کاست ، یکجا
پیچاک اشته پولی ته آدم
- پیچاک به معنی چست و چالاک هم بکار می بریم
زوئه ته پیچاکه خردنییه
- بیرچکbirčak : سر و زباندار، حاضر جواب
عاقیله بیرچک بیشتر برای دختر بچه هایی که  بیشتر از سن‌خود آگاهی دارند و رفتار بزرگتر از سن خود دارند و سر زباندار و حاضر جواب هستند، برای توصیفشان بکار می رود
عاقیله بیرچک کینه ته وییره زونه لوئه نه ای وازی دوئه نبو

#دکتر_فرزاد_بختیاری:

درود و سپاس بانو محسنی ارجمند

در تالشی ماسال، به کلمه *پیچاک* در معانی‌ای که به کار برده‌اید، برخورد نکرده‌ام. در صورت درستی کاربرد، مدیون اطلاعات شما خواهم‌بود. 

 *بیرچک* را هم، چنان‌که در پیام‌های پیشین اشاره شد، بیشتر به شکل berčak شنیده‌ام. شاید واج e باید به‌صورت کشیده تلفظ و ثبت شود. 

به هر روی، بسیار سپاس‌گزارم فرهیخته بانو🙏🌹

#محمد_رضا_فدایی:
 مهربانو محسنی ختمت عرض بکرم 
که معامله کو منظور "بیجکه" که تالشان بی هوا اشته را وان "پیچاک"
چوون منظور امه یعنی هر چی چه قیمته 
"بیجکی" قدر 
"بیجاک" ته کو خرم که بعضیین وان پیچاک ولی پیچاک چسبنده و زبر زیرنگ هم معنی ده 
شاد ببه

[۷/۱۶،‏ ۱۴:۴۰] #انوش_نازیابی_فومن: درود 
عزیزه برا 
این واژگان متصل در جای خودش شکل میگیرد 
دچیک    بچسب 
پچیک     بالا برو  
اچیک.    همراهش باش
ویچیک.  چایی آرام بگیر بنشین 
به کنایه از بنش یا دنش
با کنایه از ویچیکون یا معلول 
سپاس از یاد آوری واژگان همرا 
سپاس از شما و همراهان


[۷/۱۶،‏ ۱۷:۲۶] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام
*پیچاک* : زبر و زرنگ ، سبک و سریع ، منعطف و حرفه ای ،
*پِچکpeçk*:چسبنده به سمت بالا ، کسی یا حیوانی که با بغل کردن درخت ، ستون یا مانند آن به سمت بالا میرود
 *ویچکviçk*: چسبنده به سمت پایین
*دَچکdaçk*آچکaçk*  هم به معنی چسبنده هست و به جهت های مختلف
پِچکِه ، آچکِه، دَچکِه ، ویچکه همه به معنای نوعی چسبیدن هست ، چه به حالت چسب و چه به حالت بغل کردن
[۷/۱۶،‏ ۱۷:۳۳] #حسین_زاغی_ماسال: درود
ویچکه،دچکه،اچک
با شکستن
*چکه* ارتباطی دارد?
[۷/۱۶،‏ ۱۸:۰۸] #دکتر_فرزاد_بختیاری: مهندس زاغی مهرآیین
درود بر شما

تا جایی که این برادر کوچک‌تان اطلاع دارد، *بن مضارع* مصدر *شکستن* در تالشی *چَک* (čak) و *بن مضارع* مصدر *چسبیدن* ، *چیک* (čik) است. 

 *و مصادر پیشوندی هریک:* 

 *مصدر چَکِه* (čake)

دچکه (dačake)
پچکه (pečake)
ویچکه (vičake)
آچکه (āčake)
و ...

 *مصدر چیکه* (که این شکل ساده‌اش در تالشی جنوبی نباید کاربرد داشته‌باشد.)

دچیکه (dačike)
پچیکه (pečike)
ویچیکه (vičike)
آچیکه (āčike)
جیچیکه (jičike)
و ...

[۷/۱۶،‏ ۱۸:۱۸] #علیرضا_پناهی_عنبران: اَژَنažan:از بالا فرو کن
دَژَنdažan:ببند،قطع کن،پرکن
بٚژَنbəžan:بزن
اوژَنužan:دوباره،بچسبان
پِژَنpežan:از پایین فرو کن
سَه ژَنsažan:اضافه کن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۱۶،‏ ۱۸:۳۲] #علیرضا_پناهی_عنبران: کاردِهkārde:کردن
اَکاردِهakārde:از بالا ریختن
پِکاردِهpekārde:از پایین جا دادن،بیدار کردن
اوکاردِهukārde:به بیرون باز کردن
سَه کاردِهsakārde:از سر ریختن،تیز کردن
بِکاردِهbekārde:بیرون انداختن،در مرکز فرو کردن 
دَکاردِهdakārde:از کنارین ریختن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۱۶،‏ ۱۸:۳۵] #علیرضا_پناهی_عنبران: تووtuv:تحمل کردن
اَتووِatuve:تحمل درد و فشار از بالا
پِتووِpetuve:تحمل درد و فشار از پایین
دَتووِdatuve:تحمل درد و فشار از مرکز
زبان تالشی/نمین_عنبران

زبان تالشی_۱۴۰۱_۷

واجه واج(واژه نامه تالشی):
[۶/۲۶،‏ ۹:۰۱] #کوهزاد: دورود و مهر 

با سپاس از کنشگران گستره فرهنگ رازمند تالش 

زبان زد شدن برخی واژگان یا آمیختگی دو یاچند واژه  گاهی رازی را تا ژرفنای تاریخ به همراه دارد 
یکی از این  زبان زدها  آمیختگی      ( ترا خجه ) میباشد  

ترا خجه  و بکار گیری این ترکیب در زمانهای گوناگون . گزشته و اینک و آینده 
در کاربرد های متفاوت والبته پر مصرف در فرهنگ تالش 
بنده را برآن داشت تا جستجویی زین سبب  پی کنم

تعابیر و مانکهایی برای این  زبان زد یا اصطلاح وجود دارد 
بارزترین آن 
به دست ناآرس بودن این میوه یعنی .  خج .  است 
گویند چون میوه . خج . در نوک یا بالای  درخت  هست و چیدن آن سخت مینماید 

به کارها یا اعمالی که دست یافتن بدان مشکل است  را بدان مینمایانند 
والبته تعابیر دیگری هم وجود دارد 

بنده نظری متفاوت دارم نسبت به این مقوله و تعابیرش 

خجه . خوجه . خواجه . خدایچه و ...

برای نمونه .. خواجه نصیر توسی  یا  انور خوجه ازمقامات علمی و سیاسی  جهانند 

واژه ایی با ریشه ی ایرانی و به معنی 

بزرگ مرتبه 

بالا مقام 

سرور 

و هم سنگ چنین تعابیری 

نتیجه :
وقتی میگوییم ( ترا خجه ) 

یعنی دست یازی یا رسیدن  برای شما سخت و دشوار است 
یا منظور آنست که برای تو انجام این کار حداقل ممکن نیست 

این جایگاه بلندمرتبه  و شما کوچکید

خانندگان و کنشگران گرانسنگ میتوانیم با ابراز نظر گوناگون  والبته جامع  یاریگر هم باشیم 

ارادتمند  کوهزاد
[۶/۲۶،‏ ۱۰:۰۲] #مریم_محسنی_ماسال: ما می گوییم‌ : 
" ترا سوره " " ای را سوره"

ترا سوره ام کاری بکری
ترا سوره دار پشی
ترا سوره ای بژنی
ای را سوره یا با
شمه را سوره د روز تاو بوئره
اوون را سوره بوشون ها
[۶/۲۶،‏ ۱۰:۴۰] #کوهزاد: دوروت

وختی سر پی  دَساجو بوبوم 


دَساجو . تحقیق
[۶/۲۶،‏ ۱۰:۴۹] #مریم_محسنی_ماسال: درسته ما هم‌میگوییم
دساجو بب= دپرس آپرس بکه
دساکول.  ضربه با آرنج
دساگیر.  پیشدستی
دسالات.  کار، کار و کاسبی، شغل، اسباب بازی
دساسوئه / دس آسوئه = دست مالیدن، دست زدن
[۶/۲۶،‏ ۱۲:۵۱] #مجید_نعمتی_سیاهمزگی: درود بر دوستان عزیز  ضمن سپاس از آقا کوهزاد نازنین 
در منطقه ما 
دسبجو - به معنی تلاش کردن و جستجو کردن پرس وجو کردن  بکار می رود  
دسبجو بوم کتاوی ترا پیدا بکرم 
پرس جو می کنم کتاب را برایت پیدا  کنم 
دساکول = هل دادن با دست 
پردی سری کا مندیمه  مه دساکول ژندشه تاوآدوشه اوی دیله 
روی پل بودم با دست منو هل داد انداخت داخل اب 
ایشکوف  = آرنج
ایشکوفه کونه نه چمه تکی ژندشه =
با آرنج به پهلویم زد 
خدا شمه ویرا بوبو‌

[۶/۲۶،‏ ۱۳:۴۷] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: 
درود بر همگی
می‌خواستم بدونم در اصطلاح «وزیره و پی: کنایه از اینکه وضعیتت عالیه یا در موقعیت برتری قرار داری»، معنای وز چیه؟
[۶/۲۶،‏ ۱۵:۱۹] #مریم_محسنی_ماسال:
 این موضوع در باره پرنده  زیزا = سینه سرخ
زیزا تله دلکه وا خاشیمه و پوست
تله کو برمه وا وزیمه و پی
[۶/۲۶،‏ ۱۶:۰۸] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
 احسنت
حالا این وز چی می‌تونه باشه؟
گوشت یا چربی یا عضله؟
[۶/۲۶،‏ ۱۶:۱۰] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: 
خانم محسنی خیلی مثال خوبی گفتن
وقتی در بهترین شرایط قرار داشته باشی و اوضاع و احوال بر وفق مراد باشه
می‌گی: وزیمه و پی


[۶/۲۶،‏ ۲۳:۱۷] #محمد_رضا_فدایی:
 سلام خواهرگرامی ام و درودها بر سروران ارجمند و فعال و همیشه بیدار گروه 
سرکارخانم محسنی بدرستی اشاره فرمودند 
" خاشیمه و پوست 
وزیمه و گوشت " 
یا 
وزیمه و پی / وزم و پی  "
در اینجا وز مخفف وزن هست و مراد از این اصطلاح راهکاری حیله گون برای رهایی است و غلو در از سر گذراندن گرفتاری
[۶/۲۶،‏ ۲۳:۲۰] #بهنام_ن_ماسال:
 درود 
استاد
 بنظر اگر  مصرع اول را
خاشیمه و پوست بدانیم
آنگاه به جهت هم قافیه شدن 
وزیمه و گوشت باید صحیح باشد
که در این حالت 
معنی آن هم صحیح می شود
چربی و گوشت...


[۶/۲۷،‏ ۱۰:۲۹] #کوهزاد: دورود خالی

خاشیمه و پوست
وزیمه و گوشت

وز . پی یا چربی مانک میدهد 

 دوستانیکه .(  وزیمه ) را  وزن معنی کردند و شماهم تایید کردید
 آیا وزن یک واژه تالشی هست ؟!!!
[۶/۲۷،‏ ۱۰:۵۳] #محمد_رضا_فدایی: درود کوهزاد عزیز من 
البته اصطلاح دیگری هم شنیده ام 
" خاشیمه و پوست 
جزیمه و گوشت "
اینکه آیا واژه ی وزن تالشی است ؟
اگر گفته شود :
آری 
چه اتفاقی رخ میدهد ؟
آیا میتوان صد در صد گفت :
وزن تالشی نیست ؟
تالشها به وزن ، وزم Vazm میگویند حال اگر تغییری رخ داده که همچنین است چه میتوان کرد ؟
ما عرض کردیم که وزم مطابقت با وزن دارد و نگفتیم که در تالشی وزن گفته میشود و از طرفی همچنانکه عرض شد جزمJəzəm هم گفته شده که شاید در تالشی این واژه مدتهاست که فراموش شده است 
کوهزاد جان ؟
راستی معنای فومن و شفت و گشت و ....در منطقه ی شما و در منطقه ی ما ، وردوم و سورکوم و لِر و آشست و ... چه معنا دارد ؟
به نظر حقیر اینکه گفته اند کتاب تاریخ فاقد صفحات اولیه است و کتاب تاریخ الزاما از وسط باز میشود راست گفته اند 
تمامی اطلاعات و شنیده های ما در تاریخ معاصر و کمی آنسوتر نشات گرفته و حتی به ماقبل هم ذهن و هوش فعالی نداریم 
بسیاری از داشته های قبل از تاریخ همان است که در برخورد با آن هاج و واج میمانیم 
از دورانهای قبل از تاریخ شاید همان
 " مشته سنگ "
نصیب ما شده است و صد البته ابزار و ادوات و دست ساخته های نیاکانمان و زبان و فرهنگ و گویششان به لایه های زیرین تاریخ تعلق دارد که ما از درک و فهم آنها عاجزیم باید بپذیریم که ورق پاره های نامرتبطی از کتاب تاریخ میراث ما شده است و کوشش و جوشش ما ساختن و پذیرفتن همین ورق پاره هاست 
بکوشیم تا با همگرایی و همدلی قدری از این دل پاره ها بهم بپیوندیم و حد اقل تاریخ عصر خویش را در گوشه ای بنگاریم 
به امید شادمانی هر جه بیشتر 
شاد و زیرون ببی برا جان 👌

#کوهزاد:
دوست عزیز مهرو دورود
[ در مورداین اصطلاحی که میفرمایید]
خاشیمه و پوست 
جزیمه و گوشت 

عرض شود که بنظر ناگویاست چون

جز . یا جزیمه .. به  وز یا وزیمه یی گفته میشود که 
ابتدائن  وز بوده  بعد وختی  آب یا ذوب میشود به  جز  تبدیل میشود 

ما گاهی میگوییم 

چه  وز  چَه که   چه  جز بوبو 

یعنی موردی بی مقدارو کم رویاروی 

پس وز با جز متفاوت است با تعییر 
البته جز و وزه  بو  هم  در جاههایی بکار میبریم 
 واژه وزن هم درتالشی در عصر فعلی  کاربرد دارد 
اما تاجاییکه من یادمه میگفتند . 
برزی بکش . ژه بکش . نمیگفتند وزن کن 
یا به اصطلاح میگفتند 
چده سنگینه 
چده سبکه 
نمیگفتند چده وزن  داره 

شاید هم واژه یی باشد در تالشستان که معادل وزن هست

رسول علیزاده 
                     ماکلوانی

     
      "  خجه "۱

همه ی ملل دنیا و هم تمام اقوام ساکن در ایران ما، هنگام سخن گفتن بایکدیگر
تمثیل ها، کنایه ها، اصطلاح ها و عبارت هایی رابه کار می برند، که شاید از نظر خیلی از ما ساده، سطحی و خالی ازمفهوم باشد، درصورتی که این گونه نیست و این تمثیل ها، کنایه ها  اصطلاح ها و عبارت ها  بی محتوا نبوده، بلکه در بطن خود حکایت های تلخ و شیرین و طول ودرازی دارند ،که در گوشه ای از جهان ما به وقوع پیوسته است.شرح بعضی از حکایت ها مکتوب گردیده است، به این خاطر در یادها مانده و می مانند . برخی دیگر نیز با وجود زیبا بودن به دلیل مهیا نبودن شرایط ، در جایی به ثبت نرسیدند، که به این سبب تا حدودی از یاد رفته اند.یکی از این عبارت ها، عبارت " خجه " در زبان تالشی است که تا جایی که واقفم ، در جنوب سرزمین تالش بزرگ ( شفت ، فومن وماسال) کاربرد دارد و زیاده از حد و به انحای مختلف عنوان می شود.
حال چرا و به چه علتی اینگونه می گویند، بر خیلی ها نامعلوم است که حقیقت آن بر اساس دستاورد میدانی به این شرح می باشد:
در زمانهای گذشته در محلی از جغرافیایِ به گستردگیِ رشته کوهِ البرزِ  تالشِ بزرگ ، با نیتی خیر به وسیله ی فرد یا افرادی طعامی ( غذایی) تهیه و تدارک دیده شده بود. به همین خاطر مهمانانی از اطراف و اکناف برای صرف غذا دعوت شده بودند، که شیخی نیز از جمله ی آنان بود.وقت رسیدن صرف غذا، سفره را گسترانیدند و آن را با پلوهایی معطر و خورشت های خوشمزه آراستند وبه اندازه ی هردو تا سه نفر، مقداری انگور را هم در ظرفی ریخته، بر سر سفره نهادند.۲ 
در کنار شیخ مجلس، کودکی بازیگوش و زیرک نشسته بود،که هنوز کسی دست به سفره نبرده بود ،آن کودک یک خوشه انگور برداشت ، آن را بردهان نهاد و شروع به خوردن کرد. خوشه ی اول را تمام کرد. خوشه ی دوم را برداشت و در حال خوردن شد که شیخ مجلس دریافت که اگر اوضاع به همین منوال پیش برود دیگر انگوری برای او باقی نمی ماند. به این خاطر درصدد جلوگیری از عمل کودک برآمد. پس رو  به آن کودک خردسال کرد و گفت:
بچه جان خوردن انگور به آن شکلی که تو می خوری نیست! به این صورت است که ابتدا باید خوشه ی انگور را در دست بگیری، سپس آن را دانه دانه در دهان بگذاری و آن گاه میل کنی.
 کودک زیرک درحالی که با وَلَع تمام مشغول خوردن انگور بود ،با لحنی شیرین وبه #زبان_تالشی در جواب شیخ گفت:
"حاج آقا اَی ک ت وای اَ خجه " . یعنی حاج آقا آنی که تو می گویی آن گلابی وحشی است.
این گفته ی کودک به مذاق همه خوش نشست و باعث خنده ی حاضرین شد. از آن لحظه به بعد شد که گفته ی آن کودک، دهان به دهان شد و گوش به گوشها گشت ودر هرجا و مکانی که مردم  احساس می کردند و می کنند ، که فردی می خواهد وسیله ای را از راه  خدعه و نیرنگ یا تهدید از دست کسی بیرون بیاورد ، یا کاری را از این طریق به پیش ببرد اما طرف مقابل متوجه ی نیرنگ او شده و تن به این کار نمی دهد  کنایه وار خطاب به او  یکی از عبارت های، 
 "خجه "، "خجه ترا"،  "ترا خجه "، " اَ خجه "،  "یا اَخجه ترا " و....را به کار می برند.

 آری عزیزان این بودحکایت شیخ و کودک زیرک و عبارت خجه. 

بیاییم در زمانی که نزدیک است  یکی از این عبارت ها را  ، در پاسخ به عمل کسان ناکسی که عمری شعورمان را برای ساختن دنیای خود، به بازی گرفته واز احساسات و عواطف ما سواستفاده نمودند،  به کاربسته و خطاب به ایشان بگوییم :
"خجه " تا از شعورمان ثمر آید و بر غرورشان نَفِزاید

                برقرار باشید.


۱= خج : گلابی وحشی
خجه : گلابی وحشی است
۲= تالش ها به سفره آراسته به انواع خوردنیها می گویند "رنگینه سفره"


[۶/۲۷،‏ ۴:۴۶] #محمد_رضا_فدایی: خاسه برورن حسین برا و رسول برام 
درود وام شمه ختمت
بله " اَه خجه ، انگورنی "

" ماله مره همه مالون کو نبو 
شیرنه لوئه همه یارون کو نبو 
شیرنه لوئه چه مونو ؟ شیرنه میوه !
شیرنه میوه همه دارون کو نبو "
شمه شیرنه لوئان را غش

[۶/۲۷،‏ ۰:۱۳] #عاشوری_شولم_فومن: در پاره از نقاط تالش نشین فومنات، برای دور کردن، راندن، تشر دادن و یا ترساندن سگ، او را با کار برد کلمه" کچییَه" مورد خطاب قرار می دهند .
[۶/۲۷،‏ ۰:۱۹] #حسین_زاغی_ماسال: درود 
واژه *چخه* هم داریم.
[۶/۲۷،‏ ۱:۲۱] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: درود
تو منطقه ی ما میگیم *کچَی  kəčay*
 ❤🌻🌹🙏👌

جوانه به تالشی عنبران  شیو.shiv

 #پیمان_خدایی_عنبران
 

[۶/۲۷،‏ ۱۷:۲۷] #سارا_روحانی_رضوانشهر:
 درود
شیفَه  (  Šifa  )  جوانه

رٚشتِهrəšte:رشته کردن،ریسیدن
اَرٚشتِهarəšte:از بالا رشته کردن و ریسیدن
پِرٚشتِهperəšte:از پایین رشته کردن و ریسیدن
دَرٚشتِهdarəšte:به مرکز رشته کردن و ریسیدن
اورٚشتِهurəšte:از تمامی جهات رشته کردن و ریسیدن
زبان تالشی/نمین_عنبران

[۶/۲۸،‏ ۰:۵۳] #ضیا_طرقدار: زبان تالشی - گویش آستارا 

تاسِه tâse ، تاسی یِه tâsiye : خفه شدن ، مانند خفه شدن در آب،  یا نوعی خفه شدن یا خفگی بر اثر ناراحتی زیاد. 

بتاسیم bətâsim :  خفه شدم 

باتاسیم bâtâsim  :  خفه خواهم شد 

تاسِدایم tâsedâym  : خفه می شوم 

تاسِدَه بیم tâsedâ bim : خفه می شدم
[۶/۲۸،‏ ۱:۰۳] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: 
عالی
احتمالا  واژه‌ی تاسین هم از همین فعل ساخته شده
که ما در تالشی جنوبی استفاده می‌کنیم
حس اندوه و یه جور احساس خفگی از نبودن عزیزی در خونه
[۶/۲۸،‏ ۱:۰۸] #حسین_زاغی_ماسال:
 گویش_تالشی_ماسال 
*تاسییته*
*اَ که مَنده نیه،که تاسینه*
او که خونه نیست، خونه خیلی خلوت و دلگیر شده..
یعنی بودنش بر جمعی پر فایده و اثر گذار است.
با نبودنش دچار کمبود یا غم و اندوه می شویم
#حسین_زاغی_ماسال
[۶/۲۸،‏ ۱:۱۷] #علیرضا_پناهی_عنبران:
 تَسِه/خفه شدن
توسٚنِه/خفه کردن
 
[۶/۲۸،‏ ۱:۲۳] #علیرضا_پناهی_عنبران:
 تَسِهtase:خفه شدن
اَتَسِهatase:فرو رفتن و غرق شدن و خفگی بسمت پایین
پِتَسِهpetase:خفگی بسمت بالا
دَتَسِهdatase:لرزیدن از سرما
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۶/۲۸،‏ ۱:۴۲] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: 
تالشی جنوبی (ماسال):
تَس (tas): داغ
تَسِه (tase): داغ شدن
تاسنده (tasənde): سر و صدا ایجاد کردن
آتلسیه (âtlesiye)/آتلسیسته (âtlesiste): از شدت گرما احساس خفگی پیدا کردن (که با توجه به شواهد معادل تَسِه شماست)
[۶/۲۸،‏ ۷:۲۵] #علیرضا_پناهی_عنبران:
 درود🌹
تات /گرم  ،داغ
تاسپه/گرم شدن
توسپنه/گرم کردن
😍🌹

#سارا_روحانی_رضوانشهر:
تت /tat   / گرم ، داغ
تت آبِه  /tat âbe / گرم شدن
تت آکرده / tatäkarde  /یعنی
گرم کردن

 برای ما کامنت بزارید👇👇

[۶/۲۸،‏ ۱۱:۲۴] #وحید_علیپور_شفت: تلفظ دختر در لهجه هاى مختلف تالشى هم جالبه
كيلكا ؛شفت-امامزاده ابراهيم
كيلهَ ؛فومنات
كِللهَ ؛ماسوله
كِلهَ ؛تالشدولاب
كيينهَ ؛ماسال
كينهَ ؛تالشى شمالى
[۶/۲۸،‏ ۱۱:۲۹] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود

کلَه  kəla  تالشدولاب 
( رضوانشهر و پره سر و اردجان )
[۶/۲۸،‏ ۱۹:۳۴] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود تلفظ دختر در گویشهای کرینگان ورزقان،گلین قیه مرند،کلاسور،خوینه رود...نواحی ارسباران و مرند تبریز و تالشان اردبیل و تالشان کشور آذربایجان و برخی روستاهای آستارا ایران کینَه،فقط در کرینگان تبریز به شکل کینا و در زبان زازا کِنَه کاربرد دارد🌹🙏🙏

[۶/۲۸،‏ ۲۰:۰۰] #وحید_علیپور_شفت: دوستان يك سوال 
ببخشيد كه واژه مودبانه اى نيست
يَنگهَ به معنى اصطلاحى مزاحم، در مناطق ديگر هم وجود داره ؟
و آيا تالشى هست ؟
[۶/۲۸،‏ ۲۰:۱۴] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود ینگه واژه ای ترکی است تالشان اردبیل آندَنَه میگن🌹🙏

[۶/۲۹،‏ ۰:۵۹] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود به همگی
فعل آسیاونده (âsiyavənde) به چه معنیه؟
مثلا در عبارت زیر خیلی شنیدم که به کار بره:
چمع خونی آسیاوندره
Čəmə xuni âsyavəndəra
[۶/۲۹،‏ ۲:۰۰] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام ، 
خسته کردن،غلیظ کردن چیزی روی آتش و  چیزی رو جوشوندن تا آبش تبخیر و خشک بشه
و اینکه به ترشی و امثالهم وقتی که میخوان آبشون خشک بشه و غلیظ تر بشه میگن بدا خسته تر ابو

مثال : 
_م آسیاوندیه
 منو خسته کردی
_چم خونی آسیاوندیره
خونم رو خشک کردی
_کتری آو آسیه 
آب کتری خشک شد
_ ترشی آسیه
ترشی غلیظ شد ، از حالت رقیق به غلیظ در اومد
[۶/۲۹،‏ ۷:۵۳] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
آسیستَه  äsiysta   یا
خون آسوج  xunä suj
یعنی خسته کردن و تبخیر شدن
خونم غلیظ شد و خسته ام کردی

[۶/۲۹،‏ ۱۷:۳۰] #حسین_زاغی_ماسال: گویش_تالشی_ماسال 
دَل dal : گیاهان هرز انبوه 
 دول dol : گودی ، فرو رفتگی،دره عمیق
دوله Dola : کوزه گلی برای نگهداری ،غذا مثل ترشی،دوشاب...
داله Dala : کمر بند
#حسین_زاغی_ماسال
[۶/۲۹،‏ ۱۸:۰۲] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
دَل  dal  : گیاهان هرزی که همه جا را فرا گرفته باشه
دول  dul  : گود و عمیق
گولَه  gula  : کوزه گلی
داله  däla  :کمر بند
#سارا_روحانی_رضوانشهر
[۶/۲۹،‏ ۱۸:۰۶] #حسین_زاغی_ماسال: *دولچه*
هم داریم که از دوا کوچکتر است
[۶/۲۹،‏ ۲۲:۵۶] #عاشوری_شولم_فومن:
 دَل: محلی که پر از علفهای هرز و بلند است
 البته می تواند شامل گیاهان انبوه خاص هم باشد.
مثل:
کیشه دَل
شوندَه دل
[۶/۲۹،‏ ۲۳:۰۵] #مریم_محسنی_ماسال:
 دل dal / دل و دول dal u dul/ واش و ووئل vāš u vual :  جای پر از  علف هرز 
مروه دل marva dal
شونده دلšunda dal
گزنه دلgazna dal
کیشه کیلهkiša kila
کوچیه کیله kučiya kila
کوچیه دل kučiya dal
الاله کیله  alāla kila
اناره کیلهanāra kila
فتره کیله fətəra kila
تومه کیله tuma kila
کیله برای فراوان و پر بودن یک‌گیاه بکار می رود
[۶/۲۹،‏ ۲۳:۰۶] #حسین_زاغی_ماسال:
 درود بر همه
*دره دغال*
*کوه و کفشَن*
*دغال* و *کفشَن* این دو واژه معنای خاصی دارند؟
اگر درست نوشته باشم.
[۶/۲۹،‏ ۲۳:۱۲] #علیرضا_پناهی_عنبران:
 درود
کاوشَن،کافشَنkāvšan,kāfšan:صحرا
زبان تالشی/نمین_عنبران

[۶/۲۹،‏ ۲۳:۴۹] #حسین_زاغی_ماسال: *لپ*
به بوته های رونده می گوئیم. 
خیار،کدو، و امثالهم..
 لپ: تیر افقی سقف های چوبی
لپ : گلوله پارچه ای یا نخی که قدیم به جای توپ ،با آن بازی می کردند
لپ: وسیله چوبی که به شانه گاو می بستند،و با طنابی به کاول وصل می کردند،برای شخم زدن.
لپ و کاول
کوره لپ: مار قهوه ای رنگ با پوست براق که در شمال است.
از مارهای معمولی کلفت تر است.

[۷/۱،‏ ۰:۱۷] #علیرضا_پناهی_عنبران: اۊژَه اۊژَهüža üža:نوعی رفلکس کلی بدن است،(تب و لرز  یا سکته نیست)ی لرز لحظه ای است که می تواند از نوعی فشار عصبی باشد یا سرمای لحظه ای یا از نوعی خوراکی،مانند سر کشیدن آبلیمو که بدن لحظه ای عکس العمل نشان میده،یا بیرون آمدن از حمام و وارد شدن در یک محیط سرد 
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۱،‏ ۰:۳۱] #سارا_روحانی_رضوانشهر: لَرز  یا قزمَه  ( qəzma / larz )
حالتی لرزیدن و احساس سرما آنی ، که البته زود برطرف میشه با پوشش گرم

درود
دیم  : dim  : صورت / گونه
جل  : jəl   : قسمت درونی گونه
جلن  : jələn  :  گونه ی درشت
خوت : xud  : درجه / اندازه
مانند: 
چرا خوتی کفا ببَه 
درجه چراغ را بالا ببر

[۷/۱،‏ ۰:۵۳] #علیرضا_پناهی_عنبران: خالک،خَلکxālk,xalk:هم محلی یا همشهری است ولی هیچ گونه نسبت فامیلی سببی و نسبی ندارد،مردم
یادyād:کاملا غریبه است و نسبت فامیلی و هم ولایتی و همشهری با ایشان نداریم
مثال:
_آز چم زنه اَو کیئه ژوبزون گلِی یاد به اومَه شه/من چه بدونم اون کییه فرض کن ی شخص بیگانه بود که آمد و رفت

_ تم نو یاده ورنده/تو را کاملا به جای ی فرد غریبه و بیگانه محسوب کردم

 اٚسَتینَهəsətina:امروزی،مدرن
کُند،کِندkond,kend:موقعیت
هاشتِهhāšte:اجازه دادن،گذاشتن
خوت،خودxut,xud:درجه
 دیمَه کۊکَهdima küka:گونه
جٚلمjəlm:قسمت درونی گونه
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۱،‏ ۱۱:۲۹] #بهنام_ن_ماسال: 
درود
ماسال دره
امه امینه وایم
پلرز:pelarz:لرزش ناگهانی بدن بر اثر چندش از چیزی یا به تاثیر   سرمای ناگهانی و یا حتی شنیدن  خبری قابل تامل

[۷/۱،‏ ۱۷:۴۷] #محمد_رضا_فدایی: 
درود 
آفرین 
پِلرز 
دَلرز
و.......‌
[۷/۱،‏ ۱۱:۴۱] #علیرضا_پناهی_عنبران:
 پلارزِه در گویش ما یعنی از یکدفعه از خواب پریدن پیشوند پِ جهت از پایین به بالا /پلارزم یکدفعه از خواب پریدم
[۷/۱،‏ ۱۱:۵۴] #سارا_روحانی_رضوانشهر:
 درود
پلرزسته  ( pəlar zəste )
یک دفعه تکان خوردن در اثر ترس زیاد
[۷/۱،‏ ۱۲:۳۶] #مریم_محسنی_ماسال:
 تالشی گویش ماسال
- پَرَکِهparake : لرزیدن‌
- پرکییه parakiye/ پرکیسته parakiste : لرزیدن
- لَرزه larze : لرزیدن
- لارزندهlārzənde: لرزاندن
- لرز پیگتهlarz pigete: دچار لرز شدن، لرز برداشتن
- پلرزهpelarze / پِِلرزیستهpelarziste / پِِلرز هرده pelarz harde: لرزخوردن ، دچار لرز شدن
- پِلارزندهpelārzənde/ پلرز دوئه pelarz due: لرز دادن ، دچار لرز کردن، لرز وارد کردن
- جیلرزهjilarze / جیلرزیسته jilarziste/ جیلرز هرده jilarz harde/ لرز خوردن، دجار لرز شدن
- جیلارزنده jilārzənde/ جیلرز دوئهjilarz due: لرز دادن، دچار لرز کردن، لرز وارد کردن
- لرزون larzun : لرزان: کسی که می لرزد
لرزه تَو larza tav : تب و لرز
تَو لرز tavə larz: تب و لرز 
گرد آورنده مریم محسنی


[۷/۱،‏ ۲۲:۵۹] #عاشوری_شولم_فومن: در محل ما به یک دفعه از خواب پریدن جیپَردِه می گویند.
جیپریمه
جیپریشه
جیپَرَه
جیمریمونه
جیپریرونه 
جیپرینَه.
[۷/۱،‏ ۲۳:۰۶] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: جیپَره؟ چون موقع صرف از جیپر به عنوان بن ماضی استفاده کردید

من یه پِرَمِه شنیدم که واس نیمه‌کاره موندن خواب و پریدن حس خواب استفاده می‌شه

پیشوندی از فعل رَمِه: رمیدن و گریختن
[۷/۱،‏ ۲۳:۱۰] #عاشوری_شولم_فومن: پرمه در حالتی رخ می دهد کا عاملی نامحسوس مثل خواب بد یا رویاباعث بیدار شدن فرد بشود.
جیپرده یا جیپره بنا به دلایل بیرونی است مثل رسیدن صدای بلند به گوش.
یا تکان دادن کسی که در خواب است

[۷/۱،‏ ۲۲:۱۵] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود بر همگی

آولاکنده Āvlākənde: عقب انداختن کار، رها کردن و ناتمام گذاشتن کار

آیا به معنی آب خوراندن بیش از حد به چیزی هم هست؟ (به نظر میاد صورت واداری فعل آولکیه (āvlekiye) یا آولکیسته (āvlekiste) باشه)

در کانال گشتم ولی نبود
[۷/۱،‏ ۲۲:۲۱] #حسین_زاغی_ماسال: درود
آولاکنده:
بسرعت انجام دادن و سرهم بندی کردن ،برای اتمام کاری نمیشه؟
آولکیه: خیساندن ،تر کردن ،نرم دار شده
پولکیه: در اثر جذب آب ورم کرده.
دوستان لطفا اعلام نظر بفرمایید 
سپاس

#بهنام_ن_ماسال :
درود 
آولاکنده به معنی خیساندن در آب هست
اما اصطلاحا  و به کنایه برای کسی بکار می رود که کار را با کیفیت کمتر از حد انتظار انجام داده 
البته بیشتر در مورد شستشو کردن بکار می رود
شاید در این کاربردِ کنایه ای 
مترادف کلمه "گربه شور" در فارسی باشد

[۷/۱،‏ ۲۲:۳۳] #حسین_زاغی_ماسال: گویش_تالشی_ماسال 
*آلاونده*
بغل کردن به منظور تسلی دادن،آرام کردن
*آلاو،*
حرارت داد ملایم،یا استفاده از گرمایی یک منبع گرمایی با فاصله

[۷/۱،‏ ۲۳:۰۲] #عاشوری_شولم_فومن: آلاوندِه: گرم کردن و از سرما زدودن
 بغل کردن :کَش آگِته
 آفلاوندِه: حرفی را پخش کردن
[۷/۱،‏ ۲۳:۱۰] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی:
 سلام
آلاونده : آرام کردن   ساکت و آرام  کردن نوزاد وقتی گریه و بهانه گیری میکند
آلاویه : آرام شدن نوزاد وقتیرگریه و بهانه گیری میکند.

آلاو: گرما و حرارت ، حرارت ناشی از تبخیر چیزی،
[۷/۱،‏ ۲۳:۳۶] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی:
 ولا ولا دَیَنده : حرف یا خبری را دهن به دهن چرخاندن ،شایعه کردن ،

[۷/۱،‏ ۲۳:۵۴] #عاشوری_شولم_فومن:
 جل : قسمت برجسته گونه
[۷/۲،‏ ۰:۰۲] #علیرضا_پناهی_عنبران:
 دَخسٚنِهdaxsəne:خیساندن
پِخسٚنِهpexsəne:خشکاندن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۲،‏ ۰:۰۴] #حسین_زاغی_ماسال: 
*فیچ*
به لب و دهان ...و اطراف ان اطلاق میشه.
وقتی میگن ،اشته فیچی ژنم.
یعنی می زنم تو دهنت.
[۷/۲،‏ ۰:۰۵] #علیرضا_پناهی_عنبران:
 درود پوزه صورت منظورتونه
ما به اون قسمت بوکَه میگیم
[۷/۲،‏ ۰:۰۷] #حسین_زاغی_ماسال:
 *بوک*
به مجموعه لبها می گویند.
در حیوانات پوزه گویند.
[۷/۲،‏ ۰:۰۸] #پیمان_خدایی_عنبران:
 Maştə maştə əştedəm
Dast dimi şıştedəm
شعر کودکانه مرحوم ذلفقار احمد زاده
شاعر تالش زبان ج آذربایجان
دیم را در شعر استفاده کرده
به معنی صورت
[۷/۲،‏ ۰:۳۱] #انوش_نازیابی_فومن:
 ببخشید دیگه 
دهن  معنی نمیده 
فیچ همان صورت است 
تمامی صورت 
فیچه کول 
بر آمدگی صورت
[۷/۲،‏ ۱:۱۲] #علیرضا_پناهی_عنبران:
 دیمdim: صورت
دیم بَه دیمdim ba dim:رو در رو
سٚپَه دیمsəpa dim:سگ صفت
اٚم دیمəm dim:این سو این ور
اَدیمadim:آنسو،آنور
دیمَه شَئیdima šai:پلیور
ووووووو
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۲،‏ ۱:۵۶] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی:
 سلام ما همیشه از کلمه دیم به معنی صورت استفاده کردیم
 مثال :
_اشت دیمی بوشور
صورتت را بشور
_چه دیمه کولِن وَشن
 گونه هایش برق میزنند،(شاداب و سر حال است).

[۷/۲،‏ ۲۱:۲۸] #پیمان_خدایی_عنبران:
Avə čəke
 رعد و برق  به عنبرانی
[۷/۲،‏ ۲۱:۵۸] #عاشوری_شولم_فومن:
 گرَه خونَه
برقَه دَم
[۷/۲،‏ ۲۲:۲۲] #حسین_زاغی_ماسال:
 گویش_تالشی_ماسال 
جیکرده:jikarde= 
پهن کردن ،گستراندن
ولا آکرده:vlâ âkarde=
 پخش کردن 
#حسین_زاغی_ماسال
[۷/۲،‏ ۲۳:۲۹] #علیرضا_پناهی_عنبران:
 درود🌹
وٚلوvəlu:پخش شدن
والوvālu:پخش کردن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۲،‏ ۲۳:۳۳] #علیرضا_پناهی_عنبران: آرشیئِهāršie:شکستن
آرٚشتِهārıšte:شکاندن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۳،‏ ۰:۱۴] #سارا_روحانی_رضوانشهر: گرخنه  : gəraxəna  یا وارو  varu  یعنی  رعد و برق
[۷/۳،‏ ۰:۱۷] #سارا_روحانی_رضوانشهر: چکسته / čakəste  / شکستن
چاکنسته  / čäknəste  / شکاندن

[۷/۳،‏ ۰:۳۴] #سارا_روحانی_رضوانشهر:
 ولاغ / vəláq  : پخش کردن / پخش شدن
جیکرده  / jikarde /پهن کردن
جیکر  / jikar  /  تشک
[۷/۳،‏ ۰:۳۹] #علیرضا_پناهی_عنبران:
 درود💐🌷
نولیnuli:تشک
نولچَهnulča:تشکچه
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۳،‏ ۰:۴۶] #سارا_روحانی_رضوانشهر:
 درود
جیکرچه  /  jikarča  / تشکچه
[۷/۳،‏ ۲:۰۴] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی:

 *Gəra xonaگره خونه*:
رعد و برق
*Gər čake گر چَکه*:
برخورد رعد و برق به قسمتی از زمین یا درختان
*Gərgra čaq گر گرَه چاق*:
فرو رفتگی هایی در زمین که به اعتقاد تالشان حاصل از برخود رعد و برق با زمین می باشد
*Barqadam بَرقدَم*:
برق و نور حاصل از رعد و برق
[۷/۳،‏ ۲۱:۴۱] #مریم_محسنی_ماسال: 
زبان تالشی گویش ماسال
۱- آسیسته āsiste: خسته شدن
۲- آسیاونده āsiyāvənde: خسته کردن
۳- واتهvāte: گفتن
۴- آولاوندهāvlāvənde/ آفلاوندهāflāvənde: تکرار کردن
۵- آسرییه āseriye: سرد شدن، خنک شدن
۶- آسراوندهāserāvənde: سرد کردن، خنک کردن
گردآورنده مریم محسنی ۶۸۸
و_ن
🌺کانال واجه واج🌺
@vajenameh_taleshi
[۷/۳،‏ ۲۱:۴۲] #عاشوری_شولم_فومن:
 افلاونده : حرفی را پخش کردن

[۷/۳،‏ ۲۱:۴۱] #مریم_محسنی_ماسال: زبان تالشی گویش ماسال
۱- آسیسته āsiste: خسته شدن
۲- آسیاونده āsiyāvənde: خسته کردن
۳- واتهvāte: گفتن
۴- آولاوندهāvlāvənde/ آفلاوندهāflāvənde: تکرار کردن
۵- آسرییه āseriye: سرد شدن، خنک شدن
۶- آسراوندهāserāvənde: سرد کردن، خنک کردن
گردآورنده مریم محسنی ۶۸۸
و_ن
🌺کانال واجه واج🌺
@vajenameh_taleshi
[۷/۳،‏ ۲۱:۴۲] #عاشوری_شولم_فومن:
 افلاونده : حرفی را پخش کردن
 قزَه: جایی از پیژامه که بند از ان رد می کنند.
[۷/۳،‏ ۲۳:۵۸] #علیرضا_پناهی_عنبران:
 نِتِهnete:اندیشه،عقیده
دمۊت,موتdəmüt,mut:فکر
هَن هۊنhanhün:اراده،تصمیم 
زبان تالشی/نمین _عنبران

[۷/۶،‏ ۱۰:۰۱] #عاشوری_شولم_فومن: جیگرجینه : دعوا و شیطنت کاری دو یا چند نفر با هم
[۷/۶،‏ ۱۰:۳۶] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
جینگرَه  (  jingəra  ) دعواو بحث و سربه سر گذاشتن ..دو یا چند نفر
[۷/۶،‏ ۱۰:۳۸] #عاشوری_شولم_فومن: جینگره:  دعوای سگی
 پریدن به هم
[۷/۶،‏ ۱۰:۴۳] #مجید_نعمتی_سیاهمزگی: 👏👏👏👏
درود بر همه دوستان 
 در منطقه ما به مبارزه بین دو سگ جنگره می گویند 
همچنین اگر دو کس یا کسانی بر سر موضوع بی اهمیت با هم زد و خورد کنند و یا به حرف ناصحان برای پایان دادن به دعوا توجه نکنند برای شماتت آن افراد دعوای آنها را به مبارزه بین سگها تشبیه می کنند و می گویند اون یندی نه جنگره گیته
[۷/۶،‏ ۱۰:۴۷] #عاشوری_شولم_فومن:
 چاف: آب دهن
وینزگی: آب بینی
مف: اب بینی کودک که از سر نادانی آن را می لیسد
 وینزگی غلیظ تر از مف است
[۷/۶،‏ ۱۰:۵۸] #مریم_محسنی_ماسال:
 جیگر جینه قناعت، پس انداز
جینگه‌جینگه دعوا ، یکی بدو
 جغره دعوا سگها
جغر جغر  صدای سگها اول حمله
[۷/۶،‏ ۱۲:۱۰] #سارا_روحانی_رضوانشهر:
 درود
تو  ( tu  )  تف  / آب دهن
وینَلم  ( vinaləm  ) آب بینی
[۷/۶،‏ ۱۲:۲۲] #مریم_محسنی_ماسال:
 چاف čāf/ لوِرləver:  آب دهان
وینی زکvini zək/ وینییَه گوزه viniya guza : فین بینی، آب بینی
وینی زکنvini zəkən :  بچه ای که بینی اش دائم ریزان است
 لورن ləverən : کسی که از دهانش بی اختیار آب می ریزد
[۷/۶،‏ ۱۳:۵۱] #مجید_نعمتی_سیاهمزگی:
 درود بر همه دوستان 
به آب دهان سر ازیز شده ما  لور میگوییم. 
به آب دهان  و تف هم ایزو  میگویم
[۷/۶،‏ ۱۴:۴۴] #حسین_زاغی_ماسال: 
درود بر همه دوستان
بله درسته
*لور*
آب دهان سرازیر شده
*لورن*
افرادی که به دفعات ،گاهی بی اختیار این عمل (لور) ازشون سر می زنه
[۷/۶،‏ ۱۵:۰۳] #مریم_محسنی_ماسال: 
پت لور کرده pətə ləver karde : کف کردن دهان
پت pət: کف
پت = کخ kəx : کف صابون
[۷/۶،‏ ۱۵:۰۸] #عاشوری_شولم_فومن:
 پت در عین حال معنی شته و کرم چوب خور و پارچه خور را هم می دهد.
مثال: پتی  شکَه  ژَندَه
 داری پت آکردَه
[۷/۶،‏ ۱۵:۱۰] #حسین_زاغی_ماسال:
 *پت خلن*
کرمو ،افت زده
[۷/۶،‏ ۱۵:۱۲] #علیرضا_پناهی_عنبران:
 درود
تۊtü:آب دهان ،تف
هَخی تۊhaxitü:خلط دهان
لٚمبləmb:مخاط بینی،ترشحات بینی
کورَهkura:مخاط خشک بینی
لٚمبین جوخləmbin jux:دماغو
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۷/۶،‏ ۱۵:۱۶] #علیرضا_پناهی_عنبران:
 جینگ جینگه،جینگنه/کسی که مدام در حال گریه و زاری و صداش موجب آزاره
[۷/۶،‏ ۱۵:۱۹] #علیرضا_پناهی_عنبران:
 به صدای بز هم جینگ جینگ میگن که کاربرد این در انسان جای تامل داره🙏
[۷/۶،‏ ۱۵:۲۶] #حسین_زاغی_ماسال: 
دو تا بچه در یک خانواده ،یا فامیل با هم سر چیزی به تفاهم نمی رسند،گاهی یکی وسایل یکی دیگر را بر می دارد،به هم چنگ می اندازد، در عین حال گاهی ساکت هستند و بازی می کنند.
به این حالت های دعوا، قهر ،گریه ،تفاهم و بازی کردن ،بطور کلی
*جینگه جینگه*
می گویند
[۷/۶،‏ ۱۵:۳۳] #مریم_محسنی_ماسال: 
به تف کردن
تو کرده tu karde  و 
به خلط اختو  axtu یا اخوتو axutu می گوییم
 ای تو دکردشه = تف به رویش کرد
[۷/۶،‏ ۱۵:۳۴] #معصومه_اپروز: 
سلام و ارادت در این حالت ما میگیم با هم /یندینه سینگه دینگه کرن /یکی به دو میکنند 
و اگر حیوان باشه میگیم یندینه جنگرَه درینه یا جنگره گِتَشونه
[۷/۶،‏ ۱۵:۳۵] #مریم_محسنی_ماسال: 
ما سینگیلی دینگیلی  می گوییم
[۷/۶،‏ ۱۵:۳۸] #معصومه_اپروز: 
روئِه‌روئِه یا گازگازِه هم داریم که به معنی یه جور سربه سر گذاشتن است یا لج کسی رو در آوردن
[۷/۶،‏ ۱۵:۴۰] #مریم_محسنی_ماسال:
 درسته
چونه بس
گله بس
غرصه غرصه
هم میگوییم
[۷/۶،‏ ۱۵:۴۰] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: 
ورزنش Varzənəš هم هست
البته بیشتر واس هووها شنیدم :))
Evəzəne varzənəš
[۷/۶،‏ ۱۵:۴۱] #مریم_محسنی_ماسال:
 ورزنش غرض ورزیدن، رقابت هوویی
[۷/۶،‏ ۱۵:۴۱] #حسین_زاغی_ماسال:
 درود بر شما
ما هم داریم
*سینگله مکره*
شیطونی نکنید.
البته این شیطونی درجه بندی دارده
[۷/۶،‏ ۱۵:۴۳] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
 سینگلی دینگلی رو من بیشتر در مفهوم یکی به دو شنیدم
:

[۷/۶،‏ ۱۵:۴۷] #مریم_محسنی_ماسال: مزرگیری= شیطنت 
شیطونی= شیطنت
[۷/۶،‏ ۱۵:۴۸] #عاشوری_شولم_فومن: مزگیری
( گويش شولم)
[۷/۶،‏ ۱۵:۴۹] #مریم_محسنی_ماسال:
 مزر گیری məzər giri
[۷/۶،‏ ۱۵:۵۳] #معصومه_اپروز: 
دقیقا 
اما کلمه ورزنش به معنی دشمنی و کینه توزی است 
و از مصدر ورزِنِه میاد که اصطلاحا میگویند فلانی با فلانی داره یا به معنی دگر کل کل داشتن
 ما هم مزرگیری داریم
[۷/۶،‏ ۱۵:۵۸] #حسین_زاغی_ماسال

مزرگیری برای حیوانات هم استفاده می کنند.
وقتی گاوی را ول می کنی ،بین علف باغ ،میره درخت میوه می خوره،پرچین باغ سبزیجات را خراب میکنه.
از رو رمش می پره.
*ام گاه خیلی مزره*
[۷/۶،‏ ۱۶:۳۲] #سارا_روحانی_رضوانشهر:
 درود
ما هم لور ( ləvər  ) می‌گوییم
معمولا بچه‌ها ی کوچک از دهنشان لور میریزه که یک دستمال کوچک با سنجاق به سرشانه لباس بچه وصل می‌کنند و لور و وینلم سرازیر شده را پاک نمایند ( البته مال زمان قدیم بود ) الان خیلی کمه...چون از دستمال کاغذی استفاده میشه برای بچه‌های کوچک
[۷/۶،‏ ۱۸:۲۹] #عاشوری_شولم_فومن:
 گرو گم : صدای طفل شیر خوار که با خودش حرف میزند .

زبان تالشی۱۴۰۱_۵_۶

واجه واج(واژه نامه تالشی):
[۶/۱۸،‏ ۲۰:۳۹] #حسین_زاغی_ماسال: معیارهای سنجش یا، اوزان، درحوزه ی جغرافیایی تالش بزرگ - شهرستان ماسال

سنگ وترازو:

به ابزارهایی را که در خرید و فروش ها و معاملات اجناس را با آنها مورد وزن کشی و سنجش قرار می دهند به زبان تالش به آنها، سنگ و ترازو، گویند.

                                   

پارسنگ:

تکه سنگ یا شیئی راکه با گذاشتن ان در کفه نامیزان لنگه ی ترازو که موجب تنظیم آن می گردد به زبان تالشی به آن ،پارسنگ،گویند.


یک من تالش در ماسال و شاندرمن فقط برای برنج برابر با 7 کیلو و200گرم می باشد.

نیم من فقط برای وزن کشی برنج برابر با 3 کیلو 600 گرم می باشد.

یک چهارم یک من را ،چارک،گویند.

دو سوم یک کیلو را پینجا گویند.

یک سوم یک کیلو را ویس پینج گویند.

یک ششم یک کیلو را دونزه می گویند.

دو پنجم یک کیلو را گیرماکَ گویند.

دو گیرماکَ ونیم برابر با یک کیلو می باشد.

یک لیتر نفت برابر است با دو گیرماکَ و نیم .

بیست لیتر نفت را یک پوت گویند یا به عبارتی یک پوت برابر است با بیست لیتر نفت.

یک کیلو مساوی است با دو گیرماکَ و نیم.

100گرم را در مناطق تالش یک چَتوَر گویند.

یک کیلو مساوی است با پینجا ویس پینج.

یک متر را یک زر(زرع) محاسبه می کنند.

من شاهی برابر با 8 کیلو می باشد.

اصل من شاهی مساوی است با 4 کیلو.

اصل من شاهی برابر است با پوت.

غیر از برنج همه وسایل از قبیل: پنیر، پشم، کره،آرد،گوشت و غیره را با من شاهی ( پوت ) که برابر با 8 کیلو می باشد در معاملات و خرید وفروش ها وزن می کنند.

لادونزه:مقدار وسیله ای را که تقریبا به اندازه یک ششم یک کیلو کم باشد به زبان تالشی می گویند لادونزه کم است.و معمولا در حساب و کتابها نیز آن را محاسبه می کنند.                                             

بدین معنی که اگر مثلا از مجموع 100 کیلو گرم برنج یا شلتوک و یا پنیر و پشم و غیره لادونزه کم باشد در وقت محاسبه ،خریداران کالا قیمت آن را پرداخت می کنند.

مقدار باری که بر پشت اسب می بندند به زبان تالشی به آن ، ای خرار بار، یا، ای اسبه خرار بار گویند. و به هریک ازکیسه بارها به زبان تالشی، ای تاچه، یا، ای تاچه بار ،می گویند.

به زبان تالشی به کیسه های بسیار بزرگ و زبر ومحکمی را که از موی بز می بافند، بزه موعه کینجه گویند. و وسایلی را که به ویژه در کوچ ها برای بستن بر پشت اسب ها و چهارپایان ( ورزاها و بزهای نر، یا ، نَچه) در داخل این کیسه ها می  گذارند به زبان تالشی به ان، ای کینجه بار؛ می گویند، که ظرفیت باراین کینجه ها متفاوت  از 20 الی 100 کیلوگرم می باشد.

حکمه و خرجین ، نیز نوع دیگر از کیسه های سنتی تالشهاست که دو لینگه ان بهم وصل می باشند که معمولا از موی بز بافته می شوند که به زبان تالشی و سایلی که درآن گذاشته می شود تا بر پشت اسبان بسته شوند ، حکمه بار ، و ، خرجینه بار، گویند.

هر جیریب معادل یک هکتارو برابر با 10000 متر مربع می باشد.

هر مثقال برابر با یک گرم می باشد.

یک ، لاکَ، برابر با بیست مَن است که معمولا برای جو وبرنج هایی را که در داخل کیسه های 70 کیلویی ریخته و سپس برای حمل بر پشت اسبها می بندند به زبان تالشی آن را، لاکَ، یا ای لاکَ بار، گویند.

یک شهیر برابر با یک چهارم چارک می باشد که در خصوص معاملات زمین مورد محاسبه و استفاده قرار می گیرد.

کل مساحت هر چیزی را شش دانگ گویند، یا به تعبیری دیگر مجموعه ی هر چیزی را شش دانگ می نامند.

شش دانگ در تقسیم بندی ها به اوزان و معیارهای سنجشی پایین تر، همچون چهار دانگ ، سه دانگ ؛ دودانگ ، یک دانگ ، نیم دانگ و نیز با افزودن نیم به آنها مانند: چهار دانگ ونیم ، یک دانگ ونیم و غیره تبدیل می شود که در ریسک کردن معاملات در حین مساحت ومتراژو محاسبه و سنجش مورد استفاده قرار می گیرند ،که معیارهای دیگری نیز همچون متر مربع ، هکتار( جیریب ؛ شهیر، قفیز، دهو و غیره نیز در کم و زیاد کردن ها به انها اضافه و یا کسر می گردد.

هر یک دانگ، چهار چارک وهر یک چهار ک مساوی با یک شهیر می باشد.

هر قفیز برابر است با 1000 متر مربع

هریک دهو برابر است با 100 متر مربع از 1000 متر مربع ( یک دهم ) که در معاملات زمین مورد استفاده قرار می گیرد.

هر پونصه برابر است با 500 عدد که از معیارهای شمارش گردو در معاملات [ خرید و فروش ها می باشد).

هر درگِه برابر با اندازه یک مشت دست انسان می باشد که برای وزن کشی اقلامی چون برنج خانگی در پخت و پزها و قرض دادن به همسایه ها در بین مردمان مناطق تالش و دامداران این دیار و این سامان مورد استفاده قرار می گیرند.

ای دس : این معیار سنجش برای شمارش گردو مورد استفاده قرار می گیرد مانند: ای دس ویز، یا ، ای دس ووز، که برابر است با10 عدد گردو

پینجا: این واحد شمارش نیز برای خرید وفروش گردو مورد استفاده قرار می گیرد. پینجا یا همان عدد پنجاه در واحد شمارش تالش ها کاربرد زیادی دارد مانند: ای پینجا ویز،یا همان پنجاه عدد گردو.

کوهه یا همان درزه کوهه: واحد شمارش شلتوک جمع آوری شده در بسته های سی تایی می باشد که پس از جمع اوری انها را بر روی بازوهای کرت ها، تقریبا استوانه ای شکل و به صورت کپه ای با چینش هایی در ردیف های پنج تایی ، چهارتایی، سپس سه تایی و بعد دوتایی و در نهایت دو دسته یک عددی روی هم قرار می دهند. که به زبان تالشی به هریک از کپه های استوانه ای شکل در بسته های سی تایی، کوهه، یا، درزه کوهه گویند.

به هر ده بسته شلتوک برنج جمع آوری شده، ای پینجاه درز ،یا، یک پنجاه شلتوک برنج گویند.  

ای موچَه پشمه، ( واحد شمارش پشم هر گوسفند را به زبان تالشی ، ای موچه پشمَه، گویند). که وزن آن به طور متوسط بین 700 گرم تا یک کیلو و اندی می باشد.

توضیح اینکه:

 این مقدار وزن برای بره ها وگوسفندان یکساله بین 500 الی 700 گرم می باشد که به زبان تالشی واحد اندازه گیری ( واحد شمارش ) ان را موچَه ، یا ، همان، پشمه موچه، گویند. مانند: پشمه موچه ، یا، ای موچه پشمه

واحد اندازه گیری متراژ را به زبان تالشی ، گزوواد) ( GAZOWAD گویند.

گَ ل:( ، GAL) ، فاصله ی قدمهای پا را در حین راه رفتن؛ گَ ل، گویند.

میزان محاسبه ، گَ ل ، تقریبا یک متر می باشد و در تعیین حدود و ثغور پرچین ها و یا خندق های آب بَر و مواردی از این قبیل مورد استفاده قرار می دهند. مانند: ای گَ ل ، سه گَ ل، دَه گَ ل ،و غیره

متر تالش ها: با تکه چوبی که یک سر آن به نیمه ی صورت انسان نزدیک به لب های سمت چپ و سر دیگر آن تا نوک پنجه های دست چپ کشیده شود، معیار آن که همان یک متر تالش ها می باشد تعیین و همه ی متراژها برای خانه سازی ها و تهیه چوب آلات و مواردی از این قبیل با آن مورد محاسبه قرار می گیرد. توضیح اینکه برای کسانی که چپ دست هستند نیز این کار با همان معیارها به صورت برعکس انجام می گیرد.

اَلِش:

فاصله آرنج تا انگشت میانی دست را( اَلِش )گویند که میزان محاسبه آن حدود 50 سانتی متر می باشد و برای متراژ زمین ها در خانه سازی و تهیه چوب آلات مورد استفاده قرار می گیرد. مانند: ای الش، سه الش، ده الش، و غیره.

قد:

اندازه ی بلندی هر انسان را قد گویند. مانند ای قد، ای قد ونیم ، دْ قد ( دو قد )، و غیره که برای اندازه گیری آب استخرها ( آب بندان ها و حوض ها مورد استفاده قرار می گیرد که متناسب با میزان آب از عمق به سطح به اندازه های یک قد، دو قد ، یک قد و نیم و غیره مورد محاسبه و سنجش قرار می دهند).

ای زونو:

فاصله زانو تا کف پای هر انسان را ، ای زانو ، یا همان یک زانو گویند.

ای کمر:

 فاصله ی بین کمر تا کف پاها را به زبان تالشی، ای کمر ، گویند.

شونه ( ای شونه ):

فاصله ی بین پاشنه های پا، تا شانه ی هر انسان را به زبان تالشی  ، شونه ( ای شونه ) گویند که برای اندازه گیری آبندان ها و نیز حوض ها مورد استفاده قرار می گیرد.

سینه ( ای سینه) :

فاصله ی بین پاشنه های پا، تا سینه ی هر انسان را به زبان تالشی ، سینه ( ای سینه ) گویند. و معیار اندازه گیری ان نیز مانند ،شونه، می باشد.

دالَه ( ای داله ):

فاصله ی بین کف پاها تا محل بستن کمربند را ، ای داله ، گویند.

توضیح اینکه این معیارهای سنجش در بین تالش ها برای اندازه گیری های مقدار آب ،آبندان ها و حوض ها و همچنین مقدار برفی را که بر زمین می نشیند مورد استفاده قرار می گیرد.

پا ( ای پا ):

 اندازه ی یک پای انسان از پاشنه تا نوک پنجه ها  را ، به زبان تالشی ؛ پا ، یا، ای پا ( یک پا ) گویند، که برای اندازه گیری فاصله های کوچک دو یا چند مکان که معمولا ً کمتراز چند متر باشند استفاده می کنند. مانند : ای پا ، سه پا ، ده پا ؛ یونزه پا ( یازده پا ) و غیره که موارد زیر را با آن  مورد محاسبه قرارمی دهند. مانند: فاصله ی دو سمت یک اتاق ، فاصله ی عرض دو خندق آب بر، اندازه یک نمد پشمی و یا قالیچه ی خانگی، مساحت تقریبی یک قطعه زمین کوچک و غیره.

ویجه ( ای ویجه ):

یک وجب، فاصله بین انگشت شصت تا انگشت کوچک هر دست را به زبان تالشی ، ویجه ، یا همان یک وجب گویند.

دوربَه ( ای دوربه ):

 فاصله بین انگشتان شصت و سبابه را ، دوربه ، گویند.

مشته ( ای مشته ):

ای مشته ( یک مشت )، سه مشتَه ( سه مشت ) و غیره.

مقدار ظرفیتی را که از چسابندن انگشتان دو دست از ناحیه انگشتان کوچک و آنگاه برگردان آنها به گونه ای که دو انگشت شست  در ابتدای انگشتان سبابه قرار گیرند را به زبان تالشی مشته گویند.

که معمولاً در کوهستان ها و یا در جاهایی که برای نوشیدن آب به لیوان و به سایر وسایل آبخوری برای نوشیدن آب از چشمه ها و لارها( مخازن چوبی چند خانه ای محل جمع آوری و ذخیره آب در دامنه های کوهستانی و ییلاقات برای استفاده انسان و دام).

دسترسی نداشته باشند از آن برای خوردن آب  نیزاستفاده می کنند.

همچنین برای اندازه گیری مقدار برنجی را که خانم های خانواده ها برای پختن در نظر می گیرند و یا برای سایر مواد خوراکی اینگونه، چه برای انسان و چه برای دام و ماکیان از مشته استفاده می کنند.

ای چموش: فاصله ی کف پا تا لبه های چموشی که به پا می کنند ( می پوشند ) ، را  گویند.

چموش از پاپوش های قدیم این مناطق می باشد که برای اندازه گیری مقدار برفی را که بر زمین می نشیند استفاده می کنند.

ای پا گردن:  فاصله ی مابین کف پاها تا ساق  را ، ای پا گردن گویند ، که معمولاً برای اندازه گیری برف و نیز آب رودخانه های کوچک محلی ونیز اَنهار آب بَر زراعی  و همچنین برای انده گیری باتلاق ها و مانداب ها و ارتفاع مرداب ها ( تالاب ها )  از آن استفاده می کنند.

ای پا اشپیل: فاصله ی مابین کف پاها تا اشپیل را ، ای پا اشپیل گویند. که برای اندازه گیری مقدار برفی که بروی زمین می نشیند و نیز برای اندازه گیری آب رودخانه های محلی و همچنین مقدار ارتفاع آب مرداب ها ( تالاب ها ) و نیز باتلاق ها و مانداب هااز آن استفاده می کنند.

ای گِرِچَه ( تا گرچه ): فاصله ی مابین کف پاها تا کمی بالاتر از زانو را ،( ای گِرِچه) گویند. که برای اندازه گیری مقدار برفی را که بروی زمین می نشیند و همچنین به منظور اندازه گیری آب رودخانه ها و باتلاق ها ( مرداب ها  ) ، و مانداب ها  از ان استفاده می کنند.

ای مْته پِشت: فاصله ی مابین کف پاها تا حدوسط فاصله ی زانو وانتهای ران را به زبان تالشی ، مته پِشت ( ای مته پِشت ) گویند. که برای اندازه گیری مقدار برفی را که بروی زمین می نشیند و همچنین برای اندازه گیری آب رودخانه ها و نیز باتلاق ها و مرداب ها ( تالاب ها ) مورد استفاده قرار می گیرد.

 رون ( ای رون ): فاصله ی مابین پاشنه ( کف ) پاها تا انتهای ران را ( ای رون ) گویند. که برای اندازه گیری مقدار برفی را که بروی زمین می نشیند و نیز اندازه گیری آب رودخانه ها که معمولاً در مواقع بارندگی طغیان می کنند ، مورد استفاده قرار می گیرند و همچنین برای اندازه گیری ارتفاع باتلاق ها و مانداب ها و (  تالاب ها ).

ای نافَه ، یا ، ای اْشکَم : فاصله ی بین کف پاها تا روی نافه ( روی شکم ) را به زبان تالشی ، ای نافه ، یا ، ای اشکم گویند. که برای اندازه گیری مقدار برفی را که برزمین می نشیند و نیز برای اندازه گیری ارتفاع آب رودخانه ها و همچنین مقدار ارتفاع باتلاق ها ، مرداب ها ( تالاب ها ) و مانداب ها از آن استفاده می کنند.

کورور، خروار، هر قوطی فومن 100 کیلو ، هر قوطی ماسال و شاندرمن 4 من می باشد.

دَه رگِه(ای دَه رگِ):

مقدار برنج، گندم ، عدس ، آرد ، کشمش ، نخود و امثال هم را که با یک دست از ظرفی بردارند ، به زبان تالشی به ان، دَه رگ گویند.

پِم ( ای پم ): دست بردن داخل گونی گندم ، برنج و غیره و هرمقدار از آن را برداشتن

بطوریکه فاصله ی بین کف و نوک انگشتان را پرکند بشکلی که که انگشت شست نیز به صورت خوابیده به گونه ای باشد ،که نوک  آن روی وسط انگشت سبابه قرار گیرد ، به زبان تالشی به آن حجم  گندم ، برج و غیره، پِم ، یا ، ای پِم ، گویند.

سونور ( صونور ):

علائمی را که ، میراب ها ( سرآبیارها )، آب سوارها ، و یا ؛ شاگرد میراب های محلی که به زبان تالشی به آنها ، میراب شاگرد ، گویند در ابتدای خروجی آب های زراعی  انهار و خندق های زراعی آب بر، بابت آبیاری زمین های کشاورزی برنجکاری که معمولا با سنگ وگِل و آنگاه با استفاده از برگ درختان و یا بوته های علف های هرز، علامتگذاری می نمایند تا کسی نتواند خودسرانه آن را دستکاری نموده و لَطَمانی به نظم و نظام آبیاری وارد آورند، به زبان تالشی به این کار ، سونور (صونور)گویند. که هیچ کشاورزی خودسرانه حق دست کاری آنرا ندارد.

چنانچه کشاورزی و یا هر فردی بدون اطلاع میراب ها ؛ آب سوارها و یا شاگرد میراب های محلی که جملگی از مسئولین و مقسمین آب های زراعی در فصل آبیاری می باشند ، علائم سونور را برهم زنند، مجرم شناخته شده و باید در قبال مسئولین و قانون پاسخگو باشند.

نوبَه:

مقدار آبی را که بعد از خوشه در آوردن بوته های برنج تا قبل از برداشت در چند نوبت توسط میراب ها ( سرآبیارها ) ، آبسوارها و یا شاگرد میراب های محلی برای آبیاری زمین های کشاورزی برنجکاری در نظر گرفته می گیرند به زبان تالشی ، نوبَه ، گویند.

توضیح اینکه : نوبَه ، در اصل همان جیره بندی ( جیره بندی آب ) و مصرف زراعی آن به نوبت می باشد.

چوفرَه:

کمترین معیار سنجش را که مقدار آن با نوک انگشتان دست تعیین می گردد به زبان تالشی ، چفره ، گویند و آن مقدار دانه هایی است که برای آرام کردن جوجه های کوچک و یا ماکیان خانگی که بی جهت سروصدا به راه می اندازند می ریزند تا با خوردن آن سرگرم شوند و آرام گیرند.

مطلب بر گرفته از سایت تالش شناسی
[۶/۱۸،‏ ۲۰:۳۹] #حسین_زاغی_ماسال:
 این مطلب ممکن است،اشکالاتی داشته باشد.

با نظرات خود اشکالات احتمالی را بیان بفرمایید👇

[۶/۲۰،‏ ۷:۲۲] #کوهزاد: دوروت

البهت فومنی بخشیکو  ..  غوتی . سی و سه کیلو نیم  هستبه 
 سه . سی و سه کیلونیم . بو  سَت کیلو 

چارتا بو  سَتو بیس کیلو .  که  وان ( ایی بار ) یا چار غوتی

خسته ببو اَه روژون که  ایبار یا چارغوتی  برزی سراکو  بَریمون  جیره که
[۶/۲۰،‏ ۷:۳۱] #کوهزاد: البته در بخش وزن و کیلو . غوتی  سی ‌و سه کیلو نیم  استه  

در میتراژ .. هر غوتی  پونست  میتره 
هیزار میتر .  د. غوتی

بیس غوتی . یک جیریبه . یا یک هیکتار

#حسین_زاغی_ماسال 

[۶/۱۸،‏ ۲۲:۳۵] #سارا_روحانی_رضوانشهر:
 درود
گول کشگره  (  Kašgara )  
امه بواتیمون
نمی‌دونم فارسی چه میشه؟
[۶/۱۸،‏ ۲۲:۳۶] #وحید_علیپور_شفت:
 كرف kəraf

#هویه_تحویلداری_رضوانشهر :
سلام جناب زاغی بزرگوار
گل کشگره گویش رضوانشهر
به فارسی شب خواب گفته میشود

#سعید_بشری_ماسال 
سلام 
قدیم ما یه آقایی در گنزر ماسال یه گاو شریک بودیم و یک غروب اون آقا منو تو ماسال دید و پرسید تو پسر فلانی هستی؟ جواب دادم بعله.
بعد گفت: تَرازَ تِیی وردمه شِمه را، بِه تِه آدم.
خلاصه من تعجب کرده بودم که تراز چه به کار ما میاد .
بعد دیدم مقداری سوره،کره و پنیر به داد که بردم خانه و ماجرای تراز را برای مادرم تعریف کردم .
مادرم گفت تالش های بالا دست به افرادی که با آنها گاو و گوسفند شریک هستند، این مواد لبنی را میدن و به آن تَراز میگن.

[۶/۱۹،‏ ۱:۳۹] #حسین_زاغی_ماسال: درود 
سوسن بر
که سه مدل هستند
نعنا
پونه
خولو واش(خوله واش)
 همه از خانواده نعنا هستند.
ولی عطر و طمع شون فرق می کنه

[۶/۱۹،‏ ۲:۳۴] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: ☝🏻
نعنا و پینو چند نوعه
و خنیش و وارینگه بو هم بهشون شبیه هستن ، البته خالی واش هم تو مناطق جلگه ای بیشتره

#کوهزاد:
وارم  بو 

Varəm bo

تالشی : پَینَلیوَه  ( Paynaliva )
فارسی  : پنیرک  ،
خواص دارویی و خوراکی دارد
تالشی رضوانشهر سارا روحانی

🌺🍃

[۶/۱۹،‏ ۱۲:۴۰] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: 
سلام
پَنیره لیوَه/پَنیرک
[۶/۱۹،‏ ۱۳:۰۵] #حسین_زاغی_ماسال:
 آب جوشانده اش بسیار برای سرماخوردگی و خلط سینه مناسب است.
[۶/۱۹،‏ ۱۳:۰۷] #سارا_روحانی_رضوانشهر:
 درود آقای زاغی گرامی
ما برگ پنیرک را تو ترش تره میریزیم و گاهی رو برنج در حال پخت میزاریم
ماشاالله تو باغچه پره سر ما زیاد داریم

[۶/۲۱،‏ ۲۲:۳۹] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود😍💓
لِتlet:حواصیل
پۊتpüt:شاهین
پالِپِهpālepe:گنجشگ آبی
هَشتَرخۊنhaštar xün:بوقلمون
شٚه لٚژ,شٚه لَژşə ləž,şəlaž:توکای باغی
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۶/۲۱،‏ ۲۲:۴۵] #علیرضا_پناهی_عنبران: سیئو کیژَه،سیئو مَکsiu kiža,siumak:توکای سیاه
سَه سینَهsa sina:سهره سینه سرخ
گاندٚمَه کیژَهgandəma kiža:سهره معمولی
دواَکۊduakü:دارکوب
کٚنگَهkənga:شاه بوف ،جغد بزرگ
باغۊش,غواَژَنbāqüš,quažan:جغد
آلَه لوāla lu:کلاغ ابلق
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۶/۲۱،‏ ۲۲:۴۸] #علیرضا_پناهی_عنبران: سیئو لوsiulu:کلاغ سیاه
کَچَلَه،کَجَلَهkačala,kagala:زاغ
بیلیbili:اردک وحشی
بیل بیلیbilbili:اردک اهلی
آلَه باختِهālabāxte:کبوتر فاخته
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۶/۲۱،‏ ۲۳:۰۲] #سارا_روحانی_رضوانشهر: سیتَه  Sita  :  توکا
گندمه هر  gandəma har : سهره معمولی
دار داکو Där däku  : دارکوب
کورغو  kuraqu  : جغد
کلاج Kaläj   : کلاغ 
کشگره  kašgara   : زاغ
کفتر  kaftər    :  کبوتر
زبان تالشی #سارا_روحانی

[۶/۲۲،‏ ۰:۰۸] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود به همگی
معنی دقیق این فعل رو کسی می‌دونه؟
آتلسیه/آتلسیسته 
Atlesiye/Atlesiste

وقتی هوا خیلی گرم باشه می‌گن:
برامه، آتلسیستیمه!
[۶/۲۲،‏ ۰:۱۲] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: و یه سوال دیگه
من در تالشی ماسال این دو فعل رو به صورت امر خیلی شنیدم:
بجمه و بمجه!
Bəjəma
Bəməja

آیا دو فعل متفاوت هستن؟ یا یه فعله که به دو صورت بیان می‌شه؟ از فعل مته (məte) به معنی راه رفتن / طی کردن؟
آیا فعلی مثل «جمه (jəme)» هم داریم؟ به معنی جنبیدن؟
[۶/۲۲،‏ ۰:۱۷] #حسین_زاغی_ماسال: درود بر شما
*جم مه* تکان نخور
*جمبر مکه* صدات در نیاد
[۶/۲۲،‏ ۰:۲۷] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود

آتَسستیمه  / آتسستیم  
ātasəstima

برامه آتسستیمه گرمه هوا کا
ای وای از هوای گرم خفه شدم /پختم / سوختم
[۶/۲۲،‏ ۰:۳۱] #حسین_زاغی_ماسال: درود 
بنظر می آید واژه *آتلسیسته* ارتباطی با *سیسته* یا *سیستیمه* با سوختن ارتباط داشته باشد.
[۶/۲۲،‏ ۰:۳۴] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود
بله ممکنه
ممکنه هم نداشته باشه
مثل واژ‌ه‌ی پسیسته/پسیه: گسستن، پاره شده
[۶/۲۲،‏ ۱:۰۲] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام
مام تو هوای گرم وقتی تشنه مون میشه و تو اوج عطش باشیم میگیم "تِشیری آتلِسِییمه"
معنی سوختن و عطش میده
[۶/۲۲،‏ ۲:۴۳] #محمد_رضا_فدایی: درود دوستان و یاران پر تلاش قبل از هر چیز از پیگیری و کندوکاو همیشگی اتان قدر دانی میکنم توانتان صد چندان باد 
عرض سخن 
آتلاسیسته / آتلازیسته
پتلا سیسته/ پتلا زیسته
جیتلا سیسته / جیتلا زیسته 
دتلاسیسته / دتلازیسته 
ویتلاسیسته / ویتلازیسته 

آزارن 
پزارن
جیزارن
دزارن
ویزارن 
جملکی از پاره پاره شدن / تکه تکه شدن 
اما اینکه 
گرمی کو تشیری آتلازیسیمه / آتلاسیستیمه 
یعنی
 " دادم به هوا رفت "
شاد باشید 🌹
[۶/۲۲،‏ ۲:۴۴] #محمد_رضا_فدایی:
 گرمی کو تشیری آتلا زیستیمه درست است
 تَسییِه = داغ شدن
آتسییه
پتسییه
جیتسییه
دتسییه
ویتسییه 
جملگی نشات گرفته از یک فعل اما هر یک در عین وابستگی مصادری مستقل هستند 
یکی از ویژگیهای زبان تالشی مشاهده ی افعال / مصادری است که حالات مختلف را باز می نمایاند !!

[۶/۲۲،‏ ۱۸:۰۲] #مریم_محسنی_ماسال: سلام 
در نوشتن واژه های تالشی 
نکته ای که برایم جالبه توجه است اینکه گذشتگان برای هر چیز جدید میتوانستند کلمه ای معادل بسازند ولی من یا شاید ما نمی توانیم

تقریبا سالهای دهه اول چهل وقتی یک کمد ویترین دار چوبی برای خونه ما خریدند 
مادرم بلافاصله برایش اسم گذاشت گفت شیشه داره شکاف . البته به کمد شکاف می گفتند ولی شیشه دار را بهش اضافه کرد و یک نامی گذاشت تا هر وقت آدرسی بگوید همه بدانیم.
رادیو را رادیا 
به لامپ برقه چرا 
به پلا په چرا چراغ خوراکپزی 
نفته چرا به چراغ نفتی 
تاقچه رو به تاقچه پوش 
لفه رو به ملافه گفتند
و کلمات دیگری که قبلا نبود و من شاهد پیدایش اینا بودم و دیدم
برایم جای تامل دارد.
[۶/۲۲،‏ ۲۱:۳۰] #محمد_رضا_فدایی: درود دوستان عزیز و فرهیخته 
در باره ی واژه گزینی لطفا با احتیاط عمل شود 
چرا که واژگان بسیاری هنوز یادآوری نشده اند 
واژگانی که انتظار داریم به همت دوستان فرزانه و عاشق مام وطن و نیز عاشق زبان مادری بازگویی و بازخوانی شوند .
دوستان عزیز بسیاری از واژگان تالشی بویژه نامواژه هایی که در اطراف و اکناف اقلیم تالش و حتی فراتر از آن وجود دارند و بگوش میرسند که معنی آنها را نمیدانیم مثل
 " سورکوم " که نام میانکوهی در ماسال است و " لِر " که روستایی در ماسال و
 " آشست " که ییلاقی در ماسال .
همچنین از معنای ووردوم و شاندرمن / شاندرمین و .....بی خبریم چراکه ادبیات دوران قدیم تقریبا روبه فراموشی است 
اولین وظیفه ی ما به کمک پیران و آگاهان بازگویی و بازنمایی واژگان روبه فراموشی و تکیه بر داشته هایمان هست 
تکیه به میراث بجا مانده از نیا کان و به دامن کشاندن واژگان رمیده و در بستر ادبیات زبانهای دیگر خزیده و یا وام داده شده 
پس فعلا نیازی به واژه گزینی نیست و اگر افراد معمولی و عامی بتوانند واژه ای بسازند مثل همان اشارات خواهرگرامیمان سرکار خانم محسنی که فرمودند تاقچه رو 
نفته چرا 
پلا په چرا
[۶/۲۲،‏ ۲۱:۳۴] #محمد_رضا_فدایی: چنین واژگانی که با فکر و خیال افراد عادی ساخته میشوند هم ساده است و هم مرتبط با کاری که انجام میگیرد
[۶/۲۲،‏ ۲۱:۴۸] #محمد_رضا_فدایی: دوستان عزیز !
انسان موجودی جهانی است در نتیجه محتاج جهان و مرتبط با آن است 
نسبت به واژگان جهانی هم نمیتوان بی اعتنا بود و نباید هم تعصب به خرج داد و از گفتن و بکارگیری آن امتناع ورزید 
رادیو حال اگر شده است رادیا و یا رادیه و ماشین شده است ماشون و هلیکوپتر شده است هولی کفتر چه اشکالی دارد ؟ 
اگر قرار باشد واژه ای ساخته شود بهتر آن است که از ناحیه ی زبان شناسان و استادان فن ساخته شود 
زیرا هر واژه ای لازم است به اصل و ریشه ای متصل باشد و از وصل و اتصال آن بتوان واژگان دیگری مرتبط با ان ساخت پس این کار را باید به اندیشمندان فن سپرد تا از بر ساختن و بر ساختگی آنان به نفع ادبیاتمان بهره بر گیریم
[۶/۲۲،‏ ۲۱:۵۶] #مجید_نعمتی_سیاهمزگی: درود و عرض ارادت و ادب دارم به حضور استاد فدایی عزیز و همه دوستان گرامی از توجه و لطف شما بسیار سپاسگزارم .  اگرچه بنا به فرمایش شما که من صد در صد با آن موافقم قوم تالش علیرغم سابقه درخشان فرهنگی و تاریخی بسیار مهجور مانده اما با وجود عزیزانی چون شما بسیار امیدوار به اعتلا و احیای فرهنگ و زبان مادری هستیم . از پیام محبت آمیز تان  که یادی بود از یار مهربان سیما بسیار سپاسگزارم و برای شما و همه عزیزان آرزوی شادکامی و سلامتی دارم. خوشبختانه در دوره اخیر شاهد حضور فعال مهر بانوان تالش در عرصه فعالیت های فرهنگی هستیم که بی شک می تواند آینده فرهنگی قوم تالش را تضمین کند  .🌹🌹🌹🌹🌹
[۶/۲۲،‏ ۲۳:۴۶] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود 
دۊلۊdülü:کمد دیواری

اوشٚمušəm:کره ماه
گٚردَه اوشٚمgərda ušəm:ماه بدر
گٚردَه مانگgərdə māng:ماه کامل
اوشٚمِه زانگَل,اوشٚمِه زانگٚلۊلušəme zāngal,ušəme zāngəlül:نور و روشنایی ماه
زبان تالشی/نمین_عنبران

#زبان_تالشی_گویش_رضوانشهر  #  ۱۳۸ 

۱- دَوریج   ( Davrij  )   پناه  بیاور    
خدا دَوریجَم  یعنی به خدا  پناه  ببریم

۲- وُروش  (  Vuruš  )  خسته کوفته، مانده
خردنی مزا کَردَه وُروش آبه ، یعنی بچه بازی کرد
خسته و کوفته شد

۳-ویسوئه  (  Viysuə  )  مالیدن ،دسی سنگی کا ویسوئه ،یعنی مالیدن دست  روی  سنگ

۴- شپغ ژه  ( Šapax žə )  درخشیدن /نور دادن
هشی شپغ بژی یعنی خورشید می‌درخشد

۵- شت آش  (  Šət āš  )  شیربرنج ، که با شیر
و برنج  درست می‌کنند

۶- فر آدوئه  (  Fər āduhə  )   دور ریختن

۷- مادگنسته  (  Mãdagənəste  ) به دنیا آمدن  

۸- لوَه پگته  (   Lava pəgate )   حامله شدن

۹- اَوختی   (  Avaxte  )   قبلاً   /  زمان قبل

۱۰ - اَوختی آمیشَه چمه کَه^  
(  Avaxti  ãmiša  ĉama  ka ) 
قبلاً  آمدی بودی خانه ما

#گرد_آورنده_سارا_روحانی 

      این پست در کانال تالش واژه  نیز منتشر شده است


[۶/۲۴،‏ ۲:۰۸] #محمد_رضا_فدایی: درود خواهر عزیز خسته نباشی 
آسوئه = لمس کردن / مالیدن از بالا به پایین 
پِسوئه = لمس یا مالش از پایین به بالا
جیسوئه = لمس یا مالیدن از قسمت زیرین هر چیز
دسوئه = لمس یا مالیدن به سمت داخل هر چیز
ویسوئه = لمس یا مالیدن و یا کشیدن به سمت پایین 
 سوئِه = سابیدن
سوئَه = سو یا نور است
سوئَه سوئَه = نور منقطع
ُسوئَه رَه = سابیده ای 
سو = گلپر
سوئَه پشته = سو جار یا سوزار 
سوئَه چاله = چال یا فرورفتگی ای که در آن گلپر بروید و نیز نام ییلاقی در ۳۳ کیلومتری ماسال

ضرب المثل تالشی :
سنگ اشتَن نوئه جاکو سَنگینَه
Seng eshtan noa jako sangina

(سنک در جای خودش سنگین است )
کنایه ضرب المثل تالشی تاکید برارزش همراهی با یار، خانواده ،قوم ،ملت ومیهن خود است وقتی که شخصی به قهر از خودی هایش جدا میشود ودر تنهایی به درد سر می افتد این ضرب المثل رابرزبان می آوریم .

از : رمضان نیک نهاد

[۶/۲۳،‏ ۲۰:۵۹] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود به همگی
اگه بخوایم بگیم یه نوشته خیلی ریزه، باید از چه کلمه‌ای استفاده کنیم
مثلا در این جمله:
«این نوشته خیلی ریزه، نمی‌تونم بخونمش»
[۶/۲۳،‏ ۲۱:۳۱] #حسین_زاغی_ماسال: درود
*روک ruk : کوچک*
[۶/۲۳،‏ ۲۱:۳۳] #سارا_روحانی_رضوانشهر: ام نوشتَه وییر روکلی یَه ، 
نیمَشا  خَندهِ
[۶/۲۳،‏ ۲۱:۳۵] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود 
روکلی یَه  ( Rukliya  )  خیلی کوچک
روک : Ruk  / کوچک
[۶/۲۳،‏ ۲۲:۳۴] #مریم_محسنی_ماسال: تالشی گویش ماسال

روک
روک روک
روکه
روکه روکه
روکته
روکته روکته
کته
کته کته
فیته
فیته فیته = ریز ریز
کته ته
بیجی
بیجی بیجی 
بیجی ته بیجی ته
میجی
میجی میجی 
میجی ته میجی ته
ریزه
ریزه ریزه
[۶/۲۳،‏ ۲۲:۳۶] #انوش_نازیابی_فومن: درود همه اینها درست 
ولی گویش ما  فیته است 
فینلی  کوچکی 
واین فیته گاهی به یواش راه رفتن بکار میرود 
فیته فیته یه    ریز ریز است 
در کنار همه ی نوشته های با ارزش شما 
چون ریز بودن را ما روک تلفظ میکنیم 
هر چیز در جای خودش 
ویا اشاره همراه است
[۶/۲۳،‏ ۲۲:۳۸] #مریم_محسنی_ماسال: خرده
خرده خرده
[۶/۲۴،‏ ۰:۴۰] #بهنام_ن_ماسال: درود به دوستان گرامی
کته کته
روکه کته
روکلی
بیجیته
پزگه ته
پونوشی قدر
و...

[۶/۲۳،‏ ۲۲:۴۸] #مریم_محسنی_ماسال: گَرده 
گرده گرده
 شیشه خرده یا ویرییه
شیشه گرده یا ویرییه
قنده گرده یا ویرییه

[۶/۲۴،‏ ۱۰:۵۶] #مجید_نعمتی_سیاهمزگی: درود و عرض ارادت به حضور همه عزیزان 
در گیلکی علاوه بر پیچه ذره 
برای نشان دادن کوچکی پیسخاله هم می گویند 
همچنین فیته هم را هم با ما تالشان مشترک هستند 
در منطقه ما روک به معنی کوچک و خرد است . و اگر بخواهند به چیزی کوچکتر اشاره کنند از ته هم کمک می گیرند 
روک - کوچک  
چمه روکه برایه 
روکیته - خیلی کم کوچکتر 
روکیته بدا بخسم 


و اگر بخواهند که به چیزی بسیار کوچک اشاره کنند از کلمه منگه( ناخن) کمک می گیرند 
منگه پیشتی قدر عقل نداره
به اندازه پشت ناخن هم عقل نداره
یا منگه پیشتی قدر نون مه آدوشه
به اندازه پشت ناخن به من نان داد
[۶/۲۴،‏ ۱۳:۰۰] #مریم_محسنی_ماسال:
 منگه پشتی قَدَر
 پیسخاله = پیزگه، پیزگه ته
[۶/۲۴،‏ ۱۳:۵۹] #حسین_زاغی_ماسال:
 درود بر همه
همه واژگانی که برای اندازه جسمی کاربرد دارند .
 و دوستان مطرح کردند ،درست بوده ،ولی *ریز* و **کوچک*  یکسان نیستند.
واژگان مطرح شده در مواقع خاص برای اندازه مشخص بیان می شود.
برای دانه شکر و تکه خیار از یک واژه نمی توان استفاده نمود.
این واژگان نیاز به دسته بندی اندازه ای دارند.
با عرض پوزش
[۶/۲۴،‏ ۱۴:۴۷] #مریم_محسنی_ماسال:
 پیزگه برش بسیار کوچک از هر چیز
خیاره پیزه می گوییم
[۶/۲۵،‏ ۱۱:۲۰] #عاشوری_شولم_فومن:
 تالش فومن :
خیارَه پیزَه: خیار تازه سر بر آورده و کوچک
 خیاره کوزَه : یک تکه خیار
 یک قاج یا برش
 ای کوزه خندونه: یک قاچ هندوانه
 پزگَه: به قدر کَم از چیزی
[۶/۲۵،‏ ۱۲:۲۷] #مریم_محسنی_ماسال:
 خج xəj = قاچ
خجه xəja = قاچی، یک خاج
ای خج هیندونه
ای خج خیار
ای خج خربزه
ای خج کویی
خج خج کرده =قاچ قاچ کردن

#زبان_تالشی_گویش_رضوانشهر  #  ۱۳۸ 

۱- دَوریج   ( Davrij  )   پناه  بیاور    
خدا دَوریجَم  یعنی به خدا  پناه  ببریم

۲- وُروش  (  Vuruš  )  خسته کوفته، مانده
خردنی مزا کَردَه وُروش آبه ، یعنی بچه بازی کرد
خسته و کوفته شد

۳-ویسوئه  (  Viysuə  )  مالیدن ،دسی سنگی کا ویسوئه ،یعنی مالیدن دست  روی  سنگ

۴- شپغ ژه  ( Šapax žə )  درخشیدن /نور دادن
هشی شپغ بژی یعنی خورشید می‌درخشد

۵- شت آش  (  Šət āš  )  شیربرنج ، که با شیر
و برنج  درست می‌کنند

۶- فر آدوئه  (  Fər āduhə  )   دور ریختن

۷- مادگنسته  (  Mãdagənəste  ) به دنیا آمدن  

۸- لوَه پگته  (   Lava pəgate )   حامله شدن

۹- اَوختی   (  Avaxte  )   قبلاً   /  زمان قبل

۱۰ - اَوختی آمیشَه چمه کَه^  
(  Avaxti  ãmiša  ĉama  ka ) 
قبلاً  آمدی بودی خانه ما

#گرد_آورنده_سارا_روحانی 

      این پست در کانال تالش واژه  نیز منتشر شده است


[۶/۲۴،‏ ۲:۰۸] #محمد_رضا_فدایی: درود خواهر عزیز خسته نباشی 
آسوئه = لمس کردن / مالیدن از بالا به پایین 
پِسوئه = لمس یا مالش از پایین به بالا
جیسوئه = لمس یا مالیدن از قسمت زیرین هر چیز
دسوئه = لمس یا مالیدن به سمت داخل هر چیز
ویسوئه = لمس یا مالیدن و یا کشیدن به سمت پایین 
 سوئِه = سابیدن
سوئَه = سو یا نور است
سوئَه سوئَه = نور منقطع
ُسوئَه رَه = سابیده ای 
سو = گلپر
سوئَه پشته = سو جار یا سوزار 
سوئَه چاله = چال یا فرورفتگی ای که در آن گلپر بروید و نیز نام ییلاقی در ۳۳ کیلومتری ماسال

زبان تالشی_۱۴۰۱_۴

واجه واج(واژه نامه تالشی):
[۵/۱۳،‏ ۲۱:۵۰] #مریم_محسنی_ماسال: تالشی گویش ماسال
اعداد 
ای ei ، یَک yak : یک
د də: دو
سه se : سه
چارčār : چهار
پین pin، پینج pinj : پنج
شّشšaš، شیشšiš : شش
هفhaf، هفد hafd : هفت
هش haš، هشد hašd : هشت
نّه na، نا nā : نه
ده da : ده
یونزه yunza : یازده
دونزه dunza : دوازده
سینزه sinza : سیزده
چارده čārda : چهارده
پونزه punza پانزده
شونزه šunza : شانزده
هیوده hivda : هفده
هیژده hižda : هیجده
نیزده nizda : نوزده
بیس bis، بیستbist : بیست
مریم محسنی


[۵/۱۳،‏ ۲۲:۰۸] #علیرضا_پناهی_عنبران:
 جٚنَغjənaq:جمجمه
دۊچۊdüčü:اسکلت،استخوان بندی
زبان تالشی/نمین_عنبران

[۵/۱۴،‏ ۲۳:۴۲] #علیرضا_پناهی_عنبران: سٚهٚبِه نٚموژsəhəbə nəmuž:نماز صبح
چوشتَه نٚموژčušta nəmuž:نماز ظهر
سۊئَه نٚموژsüa nəmuž:نماز عصر
شانگَوَه نٚموژšāngava nəmuž:نماز مغرب
شانگو نٚموژšāngu nəmuž:نماز شب
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۵/۱۵،‏ ۱:۰۱] #سعید_بشری_ماسال:
 سلام 
به قسمت داخلی و شیرین هندوانه که دانه هم ندارد به تالشی و حتی گیلکی "شام " می‌گویند

[۵/۱۶،‏ ۲۲:۳۷] #علیرضا_پناهی_عنبران: شَیطۊنٚه آسپšaytünə āsp:آخوندک
آسپَه واشتَنگَنَهāspa vāštangana:شیخک
واشتَنگَنَه،واشتَنکَنَهvāštangana,vāštankana:ملخ
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۵/۱۶،‏ ۲۳:۲۹] #سارا_روحانی_رضوانشهر: #زبان_تالشی_گویش_رضوانشهر  # ۱۲۶

۱- خاوَخنَه    (   Xãvaxəna   )      خروپف

۲- خاشه جان ( Xãša jān   ) لاغر و استخوانی

۳- خشکه لوک (  Xəška luk )تشنه و گرسنه

۴- خاو وینده  ( Xãv vinde )   خواب دیدن

۵- خاو آشه   (  Xāv ãše  ) به خواب رفتن

۶- خاو منده  ( Xāv mande  )  خواب ماندن /
دیر بیدار شدن

۷- خاوی کا وینده  (  Xãvikā vinde  )   تو
خواب دیدن

۸- خاوی کا بسی بوینی ( Xãvikã bəsi bivini )
  تو خواب باید ببینی  ( کنایه از ندیدن ظاهر )

#گرد_آورنده_سارا_روحانی 


          🌺این پست در کانال تالش واژه نیز منتشر شده است 🌺

جٚندٚرjəndər:آنچه که جنسش فرسوده باشد.
شٚندٚرšəndər:جنسش خوبه ولی چند پارگی دارد.
پٚندٚرpəndər:جنسش تازه و خوبه ولی مچاله  و تکه تکه شده است.
شٚندٚر  پٚندٚر:آنچه مچاله شده و تکه تکه شده و پاره پاره شده است
زبان تالشی/نمین_عنبران

گویش_تالشی_ماسال 
*کیله چو*
چوبی که به طول تقریبی یک متر(البته استانداری ندارد،و از هر چوبی می توان استفاده کرد)
بار ، بقچه یا زنبیلی......سنگین ،که حمل با دست آن دشوار بوده را به یک سر کیله چو ،که بر شانه فرد قرار می گرفت ،آویزان می کردند.
حتی هیزم را می توان به این شکل حمل نمود.
 کیله چو بخشی از وزن باری که بر پشت حمل می شده را بر شانه منتقل می کند.
از طرفی در سمت دیگه (شانه دیگه) چوبی حائل به زیر کیله چو می گذاشتند  تا وزن بار علاوه پشت  بین دو شانه فرد تقسیم گردد.                                                                         #حسین_زاغی_ماسال

گویش_تالشی_ماسال 
*ورِک* ‌vərek
پهلو به سمت پشت، کلیه
*تک* tak
پهلو ،پایین تر دنده ها
*ودت* vədet 
ضایعه ای توپی یا گلوله شکل در گوشت حیوانات،که هنگام تمیز کردن گوشت ،برداشته می شود.
*دیلگاه* dilga 
پایین تر از قفسه سینه
*پوته خشر* 
گم‌و‌گور کردن،دفن مخفیانه
#حسین-زاغی-ماسال

هشترا :۱- کفاینه لوجون کْ بومى نه حلبی سر  شون، ۲- پیشبر ( تَجَرَ سر) رایه نور یا هش بومی کو درا، ۳- مِ اوی (محرابی)

[۵/۲۴،‏ ۱۷:۵۷] #علیرضا_پناهی_عنبران: باستِهbāste:بستن
اَباستِهabāste:از بالا بستن
پِباستِه pebāste:از پایین بستن و سد راه کردن
دَباستِهdabāste:به مرکز و داخل بستن
اوباستِهubāste:از مرکز به جانبین بستن
سَه باستِهsabāste:سر بستن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۵/۲۴،‏ ۱۸:۰۱] #علیرضا_پناهی_عنبران: رٚتِهrəte:جارو کردن
اَرٚتِهarəte:از بالا به پایین جارو کردن
پِرٚتِه perəte:از پایین به بالا جارو کردن
دَرٚتِهdarəte: به داخل و نرکز جمع و جارو کردن
اورٚتِهurəte:از مرکز به جانبین جارو کردن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۵/۲۵،‏ ۰:۱۴] #حسین_زاغی_ماسال: گویش_تالشی_ماسال 
*نراخس* narāxs
خوابیدن با هوشیاری جهت رفع خستگی،به پهلو و یک دست عمود به مانند ستونی  زیر سر در حال چرت زدن
*نالاجن* nālājən
بسختی، سر به سر ، تقریبا ،نزدیک به اندازه
*ناعیلاج* nāilāj
بی درمون،از سر ناچاری  
*پا پنوئه جا* pa pənoa ja
رد پا ،رد پایی را دنبال کردن،مثل کسی رفتار کردن
#حسین زاغی_ماسال


[۵/۲۵،‏ ۸:۴۵] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
بَسته _Bastə  _بستن
آبسته  Ābastə  از بالا بستن
پبسته  Pəbastə   از پایین بستن
دبسته  Dabastə   به مرکز و داخل بستن
سر بسته  Sar bastə سر بستن
تالشی رضوانشهر سارا روحانی
[۵/۲۵،‏ ۸:۴۹] #سارا_روحانی_رضوانشهر: دَرته  Darətə  جارو کردن
دَرج  Darəj   جارو کن
دَرتمه   Darətəma  جارو کردم
سارا روحانی

#وحید_علیپور_شفت :
به اين لحظه از(طلوع آفتاب) ميگم؛
آفتاو پَر ب كول به!      
           لهجه شفت،لپندون


[۵/۲۵،‏ ۱۴:۲۳] #حسین_زاغی_ماسال: گویش_تالشی_ماسال 
*آفتاوه کول*
محل تابش آفتاب در بین سایه ها
*آفتاوه کول*
محل تابش آفتاب در بین سایه ها
*آفتاوه شپق(شفق)*
تابش باریکه ای از نور خورشید
[۵/۲۵،‏ ۱۴:۳۵] #وحید_علیپور_شفت:
 درود👌
شپغ در واقع همون أشعه خورشيد هست،يا همون تعبير شما
باريكه اى از نور خورشيد

گویش_تالشی_ماسال 
*تی* ti
خار،معمولا خار درختان و گیاهان را گویند.
*اسکل* əskəl
چوب نوک تیز،چوب کوتاهی که یک طرف آن نوک تیز باشد.
*پَزگه* pazga 
ریزه ترین یا کوچکترین قسمت هر چیزی،چوئه پَزگه،آتشَ پزگه....
#حسین_زاغی_ماسال

وونه با دارو دورگون وسقف لتی

[۵/۳۰،‏ ۱:۵۴] #سعید_بشری_ماسال:
 ویلی ویلی (vili vili):
آهسته تکان خوردن.


[۵/۳۰،‏ ۹:۱۹] #سارا_روحانی_رضوانشهر: #زبان_تالشی_گویش_رضوانشهر  # ۱۴۱ 

۱- سه شَولون   (  Sə šavlun  ) سه روز وسط
تابستان که همان  (  ۱۴و۱۵و۱۶  ) مرداد می‌باشد
ما در زبان تالشی ( تالش دولاب ) سه شولون
می‌گوییم ،  معمولاً در این ایام در زمان قدیم
بزرگان ما ؛ مانع خوردن بعضی از غذاها از جمله
(خیار و پیاز ) می شدند و اعتقاد داشتند که
زیر آفتاب نباید باشیم  چون  ( چگز  ) نوعی از
حشره ما را نیش خواهد زد و صورت یا چانه
ما کج میشه ، و اصرار داشتند که سیر زیاد
مصرف کنیم ، 
البته خیلی از مردم تا سه شولون تو ییلاق
می‌ماندند و بعد از اتمام سوشولون به
گیلان ( خونه اصلی ) باز می‌گشتند
و هوا بعد از سه شولون کم‌کم  به خُنکی
می‌رفت

۲- خرِه بنه آفتاو  (  Xəre bəni āftâv  )
آفتاب  زیر ابر

۳- خوار (  Xəvãr  )   هموار  ، گیریه خوار نی
 یعنی  ییلاق هموار نیست

#گرد_آورنده_سارا_روحانی 

     منتشر شده در کانال تالش واژه

گویش_تالشی_ماسال 
*یزم : Izm*
در حالت عمومی ،کلمه یزم ،همه نوع هیزم ها را در بر می گیرد.
ولی هیزم بر اساس ضخامت چوب  دارای اسم های تالشی مختلف می باشد.
 *پلاشکاته یزم :*
(palāškāta izm)
هیزم با چوبهای تنه درختان،هیزم های درشت،هیزم های که از شکافتن تنه درختان با تبر درست می شود.هیزم از تنه اصلی درخت.

[نوعی دیگری هیزم است که از شاخه های اصلی درختان بدست می اید.
شاخه های به ضخامت چهار و پنج سانت تا حدود ده سانت،(خاله یزم) 
 *شاید دقیق نباشد* در حالت خشک با نیروی دست یا پا نمی توان آن را شکسته و به قطعات کوچکتر تبدیل کرد.]

*چَکَرَه یزم:*
(Chakra izm)
هیزم از سر شاخه های جانبی(فرعی) درختان ،که ضخامتی از یک سانت تا حدود پنج سانت دارند، در حالت خشک به راحتی با دو دست ،یا فشار زانو قابل شکستن هستند.
*اژگره یزم* 
( əžgəra izm)
هیزمی از نازکترین شاخه های درختان،که معمولا از زمین و زیر درختان جمع آوری می شوند.
در صورت نبود مواد آتش زا ،برای بر پا کردن آتش بودن اژگر بسیار لازم است.
#حسین زاغی-ماسال

#ضیا_طرقدار :

زبان تالشی - گویش آستارا 

نُلی noli : تُشَک 

لف lef :  لحاف 

سانگُنَه sângõnâ : متکا 

بُلنج bolənj ؛ بالنج bâlənj : بالش 

پُرچَه porča : پارچه

زبان تالشی - گویش آستارا 

ژی ži : زنده 
بژی bəži : زنده باد 
ژی یِه žiye : زندگی 

ژی یِدایم žiyedâym : زندگی می کنم 
ژی یِدایش žiyedâyš : زندگی می کنی 
ژی یِدا žiyedâ : زندگی می کند 
ژی یِدایمون žiyedâymun : زندگی می کنیم 
ژی یِداین žiyedâyn : زندگی می کنید 
ژی یِداین žiyedâyn : زندگی می کنند 

بژی یُیش bəžiyoyš : زنده باشی 
بژی یُین bəžiyoyn : زنده باشید

#تغییر_نامواژه_های_تالشی

عمدی یا سهوی؟


[۶/۱،‏ ۱۷:۰۵] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
 سلام
متاسفانه
تو سرتاسر تالش همچین مشکلاتی هست
اکثر اسامی روستاها یا به فارسی تغییر کرده یا فارسی‌شده‌ست
مثلا تو ماسال:
موسله‌خونی: ماسوله‌خانی
سه‌لینگه‌وا: سلیم آباد
تبرسا: تبرسرا
لسر: لوحه‌سرا
یه ییلاقی که رسمی بهش می‌گن الله‌برکان، اسم دقیق اینو یادم نیست، اروره‌کون یا اره‌بره‌کون یا همچین چیزی بود
و خیلی اسامی دیگه که ممکنه من بلد نباشم یا حافظه‌م یازی نکنه
همه‌ی خونی‌ها شده‌ خانی
توئه‌نسا شده توت‌نسا
نمی‌دونم دلیلش چیه
شاید کسی که ثبت می‌کرده فک می‌کرده چون تالشیه حتما اسامی غلطه و باید فارسی بشه که درست‌ بشه

نمی‌دونم چجوری باید اسامی درست رو برگردوند به این مناطق
چند روز پیش حتی دیدم در کنار روستای خوروم یه پرده نصب کردن که «قطعه‌زمینی در روستای خرم‌آباد به فروش می‌رسد» 
آخه خوروم و خَرِم کجا و خرم‌آباد کجا (فرق از زمین تا آسمونه)
#مریم_محسنی_ماسال: تبکه سر را نوشتن طبق سر
ویرمه را نوشتن ورمیه
برا جان اشته سر نبرشو چرا خراوه کری
منم بنوبه خودم کلی حرص خوردم
 #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: مردم به اشتباه فک می‌کنن فارسی یعنی درست‌تر از تالشی، یعنی اصیل‌تر از تالشی، فک می‌کنن واژه‌‌های تالشی از فارسی میاد و ما فقط گویشی از فارسی هستیم (از نظر زبان‌شناسی مسخره‌ست این تفکر)
وگرنه چرا باید تاسکو بشه تاسکوه؟ یا سیادول بشه سیاه‌دول؟ خونی بشه خانی؟ بلنگا بشه بلنگاه؟
چون مردم می‌گن که این دو واژه یکیه دیگه، تازه فارسیش درست‌تره و ریشه‌ی زبون ما فارسیه (این حرف صد در صد غیرعلمی‌ایه ولی مردم می‌گن اینو) پس ما وقتی می‌خواین رسمی بنویسیم باید به اون شکلی که در فارسی موجوده بنویسیم
#حسین_زاغی_ماسال: درود بر شما
چنین اتفاق چند تا دلیل دارد:
1- وقتی مسئولین مهاجر و غیر بومی هستند ،دلیلی ندارد ،چنین چیزی برایش مهم باشد.
‌2- اکثر تصمیم گیرندگان از افراد با ویژگی خاص انتخاب می شوند،که آن ویژگی‌ها سواد و دانش را شامل نمی شود. 
3-در جوامع دمکراتیک مسائل اجتماعی و تصمیم گیری ها با رای و نظر مردم صورت می گیرد،ولی در جامعه ما یکی تمام تصمیم ها را می گیرد.
4-دولت های مرکزی ،در کشورهای مثل ایران با قومیت ها مثل مخالف و برانداز برخورد می کنند،اول غیر بومی را مسئول آن منطقه می کنند،سپس سعی در تغییر اسامی و فرهنگ اون منطقه دارند.
تا از این طریق بتوانند ،اون قوم را متلاشی کنند.
شما این برخورد ها را به وفور در ،مناطق کردنشین،عرب نشسن،لرنشین......... و تالش نشین براحتی می بیند.
 #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: 
شوراها می‌تونن درخواست تفییر اسامی بدن
لسر که جز شهره
اعضای شورای روستاهای دیگه
مثل خرمیلی و سه‌لینگه‌وا، تبرسا و ... باید همت کنن و درخواست تغییر اسامی بدن
فک نکنم مانعی داشته باشه این
آخه سلیم‌آباد یعنی چی واقعا؟
#حسین_زاغی_ماسال: پیشنهاد می شود ،در شبکه های اجتماعی یا با اپلیکیشن نظر سنجی،یکی پیشگام شده،توماری با مشخصات تهیه نمود،به مسئولان شهر ارائه و پیگیری نمایند.
#مجید_نعمتی_سیاهمزگی: درود و عرض ادب و ارادت 
متاسفانه همانگونه که فرمودید در سرتاسر منطقه تالش بزرگ اسامی زیبای تالشی را تغییر داده‌اند و بخصوص در مکاتبات اداری و تابلوهای که در جاینام ها نصب می شود اسامی فارسی شده اند . 
جناب آقای شعبانی کتابی را در دست انتشار دارد که موضوع آن فقط در مورد تغییر نام ها در تالش مرکزی هست. بارها برای اصلاح نام ها اقداماتی انجام شده که چون هماهنگ نبوده ابتر مانده است . راه حل موضوع آسان است دهیاری ها و شورای های روستا باید موضوع را از طریق بخشداری و نهایتا استانداری گیلان درخواست و پیگیری کنند .امیدوارم که نشر اینگونه مطالب عاملی باشد برای مطالبه گری . و اصلاح جاینام ها 
#وحید_علیپور_شفت: 
بله
ولى تغيير نامها به اين سادگيها نيست كه اگر بود تاكنون انجام ميشد.
چون در برخى محلها تغيير فقط در ظاهر واژه نبوده و ترجمه صورت گرفته(مثلا ايسپى خونى به سفيدخانى در شفت يا ويزه كيله به آغوز كله در فومن )
و البته هم اراده اى برايش نيست.
#سعید_بشری_ماسال:
 من محل های گیلکی را دیدم که به همان شکل نوشته شده، 
ولد،نوکاشت، نوخاله، بهمبر،
ولی در تالشی دوستان تصمیم گیر لطف کرده و ما را مستفیض نموده و واژه های اصیل تالشی به شکل ناچسب به فارسی ترجمه و بر تابلو کوبیدند.😞
مریم_محسنی_ماسال: محلی در طرفهای تنیان هست که ما آنرا از قدیم رفتکهrəftəke  می شناسیم
تابلو زدند اسمشو گذاشتند رفتگی !!!
 #علی_صالحی:
این کار بسیار انجام شده چه در شهر های گیلک نشین چه در شهر های تالش نشین. نمونه اش هم میتوان به سوماسرا(صومعه سرا)،جوردشت(جواهردشت)،سوته پوشته(صداپوشته)،اته کوه(عطا کوه)،پیله رود(پل رود) و خیلی نمونه های دیگر. واقعا جای تاسف داره که هیچکس در برابر آسمیلاسیون فرهنگی این دو قوم برادر کاری نمیکنه

🌺🍃

خردن  کهٔ بیمَه  فکر  اَکریم 
دَدئن و نَنئن  ساعت شنی شارین

تَموم  کهٔ  آینَب  
بَبی  آگردونستِه 
اولی کا  شُورو   بَبِین  ،

دُومله  زونوستمَه 
ددئن و ننئن
رنگ۸  میدادی  شارین

اشته دونیا  رنگ بَکَردین و
روک   آینَب 
دا اشته زندیگی خاس  آکرون ...!

کاشکهٔ زوتر کسی واقیتش
بَمن   واتَه   بَبهٔ
ددئن و ننئن 
قندی شارین
وختی اشته چای زندیگی شیرَه آینَکرد
اشتن  تَمون   آینَب  ..!

ویشتر  فرشتئون زندیگی قدری بُوزونم

🌺🍃🌺🍃
ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ 
ﭘﺪﺭﻫﺎ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻫﺎ ﻣﺜﻞ ﺳﺎﻋﺖ ﺷﻨﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻪ ﺑﺸﻮﻧﺪ
ﺑﺮﺷﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺍﻧﯽ
ﺍﺯ ﻧﻮ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ،

ﺑﻌﺪﻫﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ
ﭘﺪﺭ ﻫﺎ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻫﺎ
ﻣﺜﻞ ﻣﺪﺍﺩ ﺭﻧﮕﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﺩﻧﯿﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ 
ﺗﺎ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﮐﻨﻨﺪ ...!

ﮐﺎﺵ ﺯﻭﺩﺗﺮ
ﮐﺴﯽ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﭘﺪﺭ ﻫﺎ ﻭﻣﺎﺩﺭﻫﺎ
ﻣﺜﻞ ﻗﻨﺪ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ
ﭼﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺑﮑﻨﻨﺪ
ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ...!

قدر فرشته های زندگیتونو بیشتر بدونید❤️


برگردان  #سارا_روحانی

❤️🍃❤️🍃❤️🍃

[۶/۶،‏ ۲۱:۰۹] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود 💓💐
هٚستِه نیhəste ni : دار و ندار
هِستhest:موجود
هِستیhesti:موجودی
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۶/۶،‏ ۲۱:۱۲] #علیرضا_پناهی_عنبران: خۊم گٚنِهxüm gəne:گرفتگی عضلات
کِعٚkeə:بی حس
کٚندَهkənda:بی حس شدن و خشک شدن همزمان
گٚزگٚزgəz gəz:گزگز
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۶/۶،‏ ۲۱:۱۵] #علیرضا_پناهی_عنبران: کندو غلات
کٚندۊلkəndül
کٚرٚژkərəž
اولی سازه از مصالح سنگ و خاک و غیره(کٚندۊل)
دومی سازه چوبی و معمولا مکعبی شکل(کٚرٚژ)
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۶/۶،‏ ۲۱:۱۶] #علیرضا_پناهی_عنبران: زِوِلzevel:زغال خام
زیلzil:زغال مشتعل
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۶/۶،‏ ۲۱:۱۹] #علیرضا_پناهی_عنبران: دٚدۊل نٚدۊلdədül nədül:شک و تردید
زاکۊنzākün:ذات
پِرَمَدی او بِمperamadi u bem:شوکه شدم
نٚپۊتnəpüt:نابود
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۶/۶،‏ ۲۱:۲۴] #علیرضا_پناهی_عنبران: پوشنِهpušne:ساختن
اَپوشنِهapušne:از بالا یا روی چیزی را پوشاندن و ساختن
دَپوشنِهdapušne:از دور و جهات تدفین کردن
پِپوشنِهpepušne:گیر انداختن و گره زدن
سَه پوشنِهsapušne:سر پوش گذاشتن
زبان تالشی/نمین_عنبران

[۶/۷،‏ ۰:۰۷] #وحید_علیپور_شفت: ويسنده ؛visənde :بيرون ريختن
(مثلا زخمى كه چرك كرده و نهايتا بتركد از اين فعل استفاده ميشه)
از مصدر سنديه
وَشِه:vashe نور دادن يا درخشيدن
لهجه شفت
[۶/۷،‏ ۱۲:۵۱] #بهنام_ن_ماسال: درود 
ویسنده درواقع باید نوعی از عم گسیختگی و پارگی باشد
 این کلمه برای پاره کردن آب بند( pand) رودخانه ها نیز استفاده میشود
سیلاو اومه پندی ویسندشه

هم خانواده ی
   پسنده:pesənde:پاره کردن
[۶/۷،‏ ۲۳:۱۲] #حسین_زاغی_ماسال: درود بر شما 
گویش_تالشی_ماسال 
ویسنده: از هم گسیختگی،یا از هم پاشیدگی بر اثر نیرو و فشار آب.
گاهی محل تقسیم آب در رودخانه های اصلی ،در اثر سیلاب فرو می ریزید،میگویند،
*آوی ای ویسندیه*
گاهی برای پیگیری زیاد کاری ،هم  بکار می رود.
که معنای گود کردن و فرو رفتن می دهد.
مثلا فردی  به کرات ،به خواستگاری می رود ،و هر بار جواب رد می شنود، دست بردار نبوده و اینکار را تکرار می کند.
می‌گویند، طرف اینقدر این جاده  جهت خواستگاری طی کرده،که 
*راه ویسنده شه*
که اینجا معنای کوبیدن، تخت و صاف کردن ،و گاهی معنای گود کردن می دهد.
*ممکن است دقیق نباشد*

[۶/۷،‏ ۲۳:۵۶] #علیرضا_پناهی_عنبران:
 درود
سندنه/گسستن
دارای پیشوند های است
پسندنه،اوسندنه،دسندنه...😍

[۶/۸،‏ ۱۲:۰۸] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی:
 سلام 
خاکنا xākana خاک آلودم بو
مثلا
 وان؛ ک َ تمون خاکنایه
(خانه خاک آلود است)
یا لکلائِن تمون خاکناینه
( رختخواب ها خاک آلود هستند)
[۶/۸،‏ ۱۲:۱۵] 
#حسین_زاغی_ماسال:
 درود 
گویش_تالشی_ماسال 
*خاکنا xākana*
مرغی که در گودالی با پرهاش خاک را برهم می زند.
احتمالا با این عمل حشرات (کک،کنه) را از بدنش دور می کند.
به این عمل خاکنا کردن می گویند.
[۶/۸،‏ ۱۲:۲۱] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی:
 🙏🏻
*سنیه səniye*
ساییدن ، ساییده شدن
*ویسندیه visəndeye* :
جاری شدن  ، 
مثلا چه دماغی آو ویسنده
یا کلاک ویسندشه
[۶/۸،‏ ۱۲:۲۶] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سپاس
درسته ، خاک آلود و خاکبازی مَعنی داره

#زبان_تالشی_گویش_رضوانشهر  #  ۱۲۹

۱- زیلو    (   Zilu  )         روفرشی

۲- زکاو   (  Zəkãv  )       آب زخم

۳- زلزلَه  ( Zəlzəla  )     جیر جیرک

۴- زَربَه    (  Zarba  )            تلخ

۵- زوئه کار  ( Zua kār )  کار  سریع

۶- زنگ ( Zəng ) زانو / زنگه داج، درد زانو

۷- زیر   (  Zir  )  دیروز  /  زیر کلاک وارسته
دیروز  باران  بارید

#گرد_آورنده_سارا_روحانی از کانال تالش واژه

گویش_تالشی_ماسال 
*چَپر chapar*
*چَپره chapara*
در مناطق تالش،برای درب باغ ،یا درب محل نگهداری گله  (گاچه بره) استفاده می شد.
چپر بسته به عرض مورد نیاز ،از چند پایه(پوئه) عمودی  و از ترکه ها و شاخه نازک درختان بصورت افقی بین پایه بافته می شود.
برای چپری که بعنوان درب استفاده می شود،هنگام بافتن ترکه بین پایه ها ،طول ترکه را بگونه ای انتخاب می کنند،بعد از رسیدن به پایه آخری یکبار دیگر پایه را دور زده(در بر بگیرد) ،بعبارتی با هر ترکه بتوان دو رج بافت .
به این شکل پایه های آخری چپ و راست ،با کل چپر یکپارچه شده ،و از چپر جدا نمی شود.
#حسین_زاغی_ماسال

گویش_تالشی_ماسال 
*پاتونه* patona 
پاتونه نوعی جوراب پشمی نواحی تالش می باشد،از نخ پشمی و جدیدا از کاموا نیز  بافته می شود.
این پاپوش بدون ساق بوده ،و معمولا اندازه آن تا مچ پا می باشد.
همینطور که در سایر دست بافت های تالش (انواع فرش ها و روکش ها) از رنگ و طرح‌های سنتی استفاده می شود پاتونه نیز توسط زنان هنرمن تالش در رنگ ها و طرح های زیبایی بافته می شود.
پاتونه بیشتر توسط خانم ها و در فصل سرد سال استفاده می شود.
در حالت با ساق بلند آن همان جوراب پشمی مردانه،تالش می شود،که خود شرح دیگری دارد.
این نوع پاپوش در سایر نقاط روستایی ایران عزیز نیز دیده می شود.
#حسین_زاغی_ماسال

[۶/۱۳،‏ ۰:۴۰] #سارا_روحانی_رضوانشهر:
 درود
گیوَه   ( giva  )  جوراب پشمی یا کاموای بدون ساق  و کوتاه تا مچ پا
[۶/۱۳،‏ ۹:۴۷] #انوش_نازیابی_فومن:
 درود جناب زارع زحمت کش زبان مادری 
در بعضی مناطق اطراف 
پا نما   هم گفته میشود 
سپاس از مطالب خوب شما
 #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی:
 سلام
*پاتونpāton*
 
 فک میکنم گیوه یکم  با پاتون  فرق میکنه
گیوه رو میشه به تنهایی پوشید و به عنوان یه کفش استفاده کرد ولی پاتون حالت جوراب داره

#حجت_دامن_کش_سیاهمزگی 
سلام
 فک میکنم گیوه یکم  با پاتون  فرق میکنه
گیوه رک میشه به تنهایی پوشید و به عنوان یه کفش استفاده کرد ولی پاتون حالت جوراب داره
گیوه نوعی پاپوش تابستانی، سبک، بادوام و مناسب برای راهپیمایی‌های طولانی، دارای قدمت طولانی ویژه مردان روستایی و از جمله صنایع دستی استان‌های چهارمحال و بختیاری، کردستان، کرمانشاه،لرستان، ایلام ، فارس ، همدان، قزوین ،زنجان و در مناطق کردنشین مانند ایلام کرمانشاه،کردستان و آذربایجان غربی با نام کلاش شناخته میشود همه مراحل تولید این پاپوش، دستی است و عموماً از نخ قالی، نخ ابریشم و کف آن از پارچه، چرم یا لاستیک است
جنس گیوه

مواد تشکیل داده گیوه نخ پنبه ای، نخ قالی و نخ ابریشم (در شهرستان آباده استان فارس اصطلاحاً تنه نامیده می‌شود) و ضایعات چرم است. رویه گیوه بدست زنان و توسط انواع سوزن‌ها (به جز سوزن خیاطی) و جوالدوز بافته می‌شود و قسمت کف گیوه (زیره) نام دارد که از جنس پارچه، چرم یا لاستیک می‌باشد. کف گیوه (زیره) از نظر جنس سه نوع می‌باشد

[۶/۱۶،‏ ۱۷:۴۷] #علیرضا_پناهی_عنبران: تَفلیکtaflik:دعوت کردن،خواندن کسی،وظیفه ذاتی و انسانی شخص
فَرفَریfarfari:تکمیل و بدون ایراد
خِئیس دوئِهxeis due:داشته خود را با تمسخر به رخ کشیدن با مخاطب معلوم
آلاش آلاش کاردِهālāş ālāş kārde:به پیسی افتادن(خوردن)
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۶/۱۶،‏ ۱۷:۵۲] #علیرضا_پناهی_عنبران: اَچٚخِهačəxe:بر سر و کله طرف کوبیدن
اوچٚخِهučəxe:از تمام جهات طرف را کوبیدن
دَچٚخِهdačəxe:در حین دعوا دست و پای طرف را به سمت شکم و بدنش کوبیدن
پِچٚخِهpečəxe:به هم پریدن با رعایت قاعده  ( جهت پِ از پایین به بالا می باشد)
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۶/۱۶،‏ ۱۷:۵۳] #علیرضا_پناهی_عنبران: لارزِهlārze:لرزیدن از سرما یا رعشه
پِلارزِهpelārze:یکدفعه بالا پریدن
دَلارزِهdalārze:بیدار شدن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۶/۱۶،‏ ۲۱:۲۹] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود🌹
لٚمبləmb:مخاط بینی
کورَهkura:مخاط خشک بینی
لٚمبین جوخ(لٚمبینجوغ) : ləbingux(ləbinguq)/دماغو
زبان تالشی/نمین_عنبران

#بهنام_ن_ماسال:
سلام و درود خدمت جناب استاد فدایی
مشتاقیم که معنی واژه ی هوزرات را از زبان شما بزرگوار بشنویم؟

#محمد_رضا_فدایی:

سلام بهنام عزیزمن 
و سلام و درود بر گروه واجه واج 
نامواژه ی اکدی زیگورات را که شنیده اید بمعنی ستایشگاه خدایان 
برای ستایشگاه مردمان در زبان تالشی واژه ای متاسفانه نیافتم و بناچار هم وزن زیگورات نامواژه ی هوزرات را ساختم 
هوزرات = مدینه النبی
هوزرات = ناکجا آباد 
هوزرات = مدینه ی فاضله 
هوزرات = آرمانشهر 
ویراستار محترم کتاب جناب آقای دکتر نصرتی و همچنین دکتر بختیاری عزیز و گرانمایه بدرستی پی به مفهوم این نامواژه ی برساخته ام برده اند 
همان آرمانشهر 
هوزرات نام یکی از داستانها و نیز نام کتاب شده است 
شاد باشید

#حسین_زاغی_ماسال 


#انوش_نازیابی_فومن :
درود به شما 
چوعه/چویه بر 
از خاطرات "دویه که" می‌باشد 
 بعضی ایخاله وبعضی د خاله

زبان تالشی_۱۴۰۱_۳

واجه واج(واژه نامه تالشی):
مهره یا مره که همه از سنگهای شفا بخش در انظار عامه مردم  است  که بصورت  گردبند ودسبند وگوشواره   وانگشتر استفاده می شوند تعدادی را در این جا نام می برم 
 1/ زمرد  برای  تنفس و کبد وقلب  وخون راسم زادای می کند  وبسیار موارد دیگر 
 2 /کهربا که خواص بسیار دار د
3/ الماس  
4/نقره  گردش خون را آسان وبه شش ها وگلو سود می رساند 
5/ فیروزه 
6/یاقوت 
7/مروارید 
8/زبر جد
 9/ عقیق سلیمانی 
 10 یشم 
 وبسیاری از سنگها که بصورت مهره ومره استفاد ه می کنییم خواصی شگفت انگیز دارند که امروزه برای کسانی که انرژی درمانی می کنند به اثبات رسید ه 
 زلیخا صبا 
 
2

[۴/۲۴،‏ ۲۳:۲۰] #هویه_تحویلداری_رضوانشهر:
 گل آویشن که رنگ سبزوقرمز درمسیرکوهنوردی 
ارتفاعات رضوانشهر(قله تیرو)

گل گَوَن درارتفاعات رضوانشهرقله تیروسوخم خرداد۱۴۰۰

#هویه_تحویلداری_رضوانشهر

[۴/۲۴،‏ ۲۳:۳۵] #جانبرا_علیپور: واژه فارسی چلاندن : ویپرزنده ..تالشی گویش گشته روخون
[۴/۲۴،‏ ۲۳:۴۴] #طلعت_گلزار_ماسوله: وپرزن گویش تالشی ماسوله
[۴/۲۵،‏ ۰:۲۰] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود 
تالشان منطقه نمین به آویشن
هَلَمدور halamdur میگن
کرینگان تبریز
هَلَمتورhalamtur
[۴/۲۵،‏ ۰:۵۳] #حسین_زاغی_ماسال: 
واژه: 
*کفتک*
انجیر نارس ،تالشیه یا گیلکی در هر دو گویش به یک شکل بیان می شود.

[۴/۲۵،‏ ۳:۳۵] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: درود
امه *کفتَک و زفتک* وایم

[۴/۲۵،‏ ۰:۳۵] #علیرضا_پناهی_عنبران: تٚرشtərš:ترش
زَک اوو(زَککوو):zakuv,zakkuv:خیلی ترش
تٚندtənd:تند
تَوَنtavan:تند و سوزان
سِسses:بی نمک
سۊ:sü:شور
بَلیئَهbaliə:خیلی شور
شینšin:شیرین
سِس لِوِسsesleves:ملس
تِلtel:تلخ
زوغzuq:جوهر نمک
مزه ها
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۴/۲۵،‏ ۰:۴۸] #علیرضا_پناهی_عنبران: نوغnuq:غار
کَهریزkariz:قنات
اوویزuviz:سیل
نوفَری nufari:ناودون
بیلbil:برکه
هِستِلhestel:آب بند
خٚلxəl:استخر طبیعی
سَوۊنsavün:ابتدای کانال آب که کمی هم آب راکد دارد
جویَه:juya:جوی آب
زبان تالشی/نمین_عنبران

هر روز چند  تعبیر تالشی از پژوهشگران تالش

اوری 
۱-اسپه  را واش نره اسبی را خاش 
برای سگ علف می گذارد برای اسب استخوان 
وظایف خود را وارونه انجام می دهد ،کارها را غیر طبیعی انجام می دهد امر مهم را به نالایقان می سپارد 
منبع کتاب قصه ها و مثل های استاد دکتر علی عبدلی 

۲- دپار کندن 
اشتباه کردن 
به هم زدن 
چمه نمازی دپارکندمه 
نمازم را اشتباهی خواندم 
نمازم را قروقاطی خواندم 
نفهمیدم چی خواندم‌
منبع کتاب فرهنگ تالشی دکتر علی نصرتی سیاهمزگی
۳- ئه همیشه چارواداره
او همیشه چهار پا دار است 
یعنی او همیشه بیدار است و باید از وسایل دیگران نگهبانی کند 
منبع کتاب مثل ها و کنایات مهندس مومن منفرد چماچار
۴- اشتن یا منده چه رو شه اه دنیا 
خودش اینجاست روحش رفته اون دنیا 
گاهی دیده می شود که بعضی ها مثل سایه هستند و متوجا اطراف نیستند و متوجه اطرافشان نیستند رفتار و کردارشان تغییر می کند . شخص بعد از مدتی فوت می کند آنوقت می گویند چه روح خیلی وقتا شا  ام دنیا منده نیا 
نگارنده مهربانو ذلیخا صبا 
انتخاب مثل ها گروه تالشه خله مجید نعمتی سیاهمزگی

بیلینگه bilinga :
زنگوله ی کوچک به شکل ناقوس

حجت دامن کش - سیاهمزگی

جَرَز  jaraz : جرَس ، زنگوله متوسط

حجت دامن کش - سیاهمزگی

قر قره qərqəra : زنگوله کوچک  کروی شکل

حجت دامن کش - سیاهمزگی

سه کره قور   se kəra qur : جرس با سه زبانه فلزی یا زبانه ی سه شاخه

حجت دامن کش - سیاهمزگی

قور qur /پیله جَرَز pila  jaraz :جَرَس بزرگ ، زنگوله بزرگ 
بیشتر برای حیوانات بزرگتر مثل گاو استفاده میشود.
 نیز فراری دادن حیوانات وحشی از مزرعه و شالیزار با بستن به انتهای یک طناب که با تکان دادن طناب زنگ به صدا در می آید ،  کاربرد دارد.

جَرَز jaraz : جرَس ، زنگوله ی متوسط

حجت دامن کش - سیاهمزگی

اَسبه قرقره و اَسبه مره

حجت دامن کش - سیاهمزگی

هر روز چند تعبیر تالشی از پژوهشگران تالش 
۱-چی پاتیل سیا گالشی پاتیله.
قابلمه او قابلمه سیاه گالش است .
بیشتر از آن که دارد مصرف می کند و باز دستش خالی نیست .
منبع کتاب قصه ها و مثل های تالشی دکتر علی عبدلی 

دیلی آوله ترکن 

ترکیدن آبله دل 
تسکین یافتن 
هنده به  ترا لوعه  بکرم چمه دیلی آوله بترکه 
باید آنقدر برایت حرف بزنم تا تسکین یابم 
منبع کتاب فرهنگ تالشی دکتر علی نصرتی سیاهمزگی 
ای فله جا کو کوی کاره
او در جای پر از سبوس برنج کدو کاشته است . 
آدم راحت طلبی است 
منبع کتاب مثل ها و کنایات مهندس مومن منفرد چماچار
د ورو دکون 
دو طرف دکان 
کسی که آشفته روزگار است و منزل و ماوای ثابتی ندارد . نگارنده مهربانو ذلیخا صبا
انتخاب واژه ها گروه تالشه خله مجید نعمتی سیاهمزگی

هر روز چند  تعبیر تالشی از پژوهشگران تالش  
اوری 
۱- اسپه روش هسته
روی سگ دارد 
بسیار پررو هست ،صد بار اگر او را برانی باز به سوی تو می آید
 منبع کتاب قصه ها و مثل های تالشی دکتر علی عبدلی 

۲-کرگ کتیل په وزه 
مرغ بالای چهار پایه برود 
اتفاق بی اهمیتی بیفتد 
بهانه ای اندک فراهم شود 
تقی به توقی بخورد 
کرگ کتیل په وزه قر کره 
با اندک بهانه ای قهر می کند 
منبع کتاب فرهنگ تالشی دکتر علی نصرتی سیاهمزگی 
۳- خردنه بازار دلکه (دگنه)
در بازار بچه ها افتاده است .
این مثل زمانی بکار می رود که فرد عاقلی بین افراد جاهل و نادان گیر افتاده باشد و نتواند حرف های منطقی را به آنها بفهماند.
منبع کتاب مثل ها و کنایات مهندس مومن منفرد چماچار
۴-خدا هیچ چار واداری راه دار مکره
خدا هیچ چهار پا داری را راه دار نکند 
مفهوم :خدا نکند هیچوقت زیر دستی همه کاره و رئیس شود  نگارنده مثل مهر بانو  ذلیخا صبا
انتخاب مثل ها گروه تالشه خله مجید نعمتی سیاهمزگی

[۴/۲۸،‏ ۰:۰۰] #علیرضا_پناهی_عنبران: زَرفَتzarfat:شوخی
نیمانجی،نیمانجۊnimānji,nimānjü:باقی مانده غذا یا غذایی دهنی شده
هَویئِه هَویئِهhavie havie:تلو تلو
دایَغdāyaq:کمک حال،کمک موقتی
یَلیگyalig:مواظب بودن،احتیاط کردن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۴/۲۸،‏ ۰:۰۲] #علیرضا_پناهی_عنبران: هَمَلاختَهhamalāxta:هل دادن
وارزَندَه بِئِهvārzanda bee:در تیر رس بودن
پانزیئَه pānziə:بیات
توکٚن tukən:مغازه
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۴/۲۸،‏ ۰:۰۴] #وحید_علیپور_شفت: ورك ويمار ؛vərk vimar
بيحال و بيمار 
شفت
[۴/۲۸،‏ ۰:۰۶] #علیرضا_پناهی_عنبران: پی آرٚش piārəš:مزاحم شدن،گیر دادن،به کسی پیچیدن
مٚزَمَت,تانَهməzamat,tāna:سرزنش ،طعنه
دٚدٚخdədəx:ذوق و شوق
حَکَمhakam:جدی
زبان تالشی_نمین_عنبران
[۴/۲۸،‏ ۰:۰۹] #علیرضا_پناهی_عنبران: گَتِه،دَم غاندِهgate,damqānde:گاز گرفتن گوشتخواران اهلی
غٚچqəč:گاز گرفتن گیاهان خواران اهلی و انسان
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۴/۲۸،‏ ۰:۳۰] #علیرضا_پناهی_عنبران: اووَهuva:مایع آمینوتیک
اَوَهava:جفت جنین
لیزمَهlizma:کیسه آمینوتیک
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۴/۲۸،‏ ۰:۴۷] #وحید_علیپور_شفت: اَوَر:avár
لمپه:lempa
تالشى شفت

[۴/۲۹،‏ ۱:۳۸] #علیرضا_پناهی_عنبران: ژیئمۊنžiemün:زندگی
دٚلینdəlin:دلیر،دلاور
دٚل اَتوکdəlatuk:زهره ترک(زهله ترک)
دَکۊ دَکۊdakü dakü: انگلوک
سٚغَه دٚلsəqa dəl:سنگ دل
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۴/۲۹،‏ ۱:۴۴] #علیرضا_پناهی_عنبران: مَخمَخَهmaxmaxa:مخمصه
لامَلا،لامَلَهlāmalā,lāmala: دست کم(حداقل)
مَمیندَکmamindak: ندید پدید
پِرper: پیروز
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۴/۲۹،‏ ۱:۴۹] #علیرضا_پناهی_عنبران: پَخیلَه چولَهpaxila čula:گودی گردن
کۊنَه چولَهküna čula:گودی کمر
زبان تالشی /نمین_عنبران
[۴/۲۹،‏ ۱:۵۵] #علیرضا_پناهی_عنبران: وٚژَهvəža:وجب کردن با انگشت شست و انگشت کوچک
اۊلۊگülüg:وجب کردن با انگشت شست و اشاره
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۴/۲۹،‏ ۸:۰۳] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
دلاترک Dəlätərak  / زهره ترک
جو کو جوکو  juku juku  /انگلوک
مَویندَه  Mavinda /ندید بدید
ویجَه  Vija  / وجب کردن با انگشت شست و اشاره

تالشی رضوانشهر سارا روحانی
[۴/۲۹،‏ ۱۵:۳۹] #علیرضا_پناهی_عنبران: کِکkek:کک
رٚشکrəšk:تخم شپش
سٚبٚژsəbəž:شپش
مٚژməž:شپش مرغ
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۴/۲۹،‏ ۱۵:۴۲] #علیرضا_پناهی_عنبران: مۊزmüz:مگس
سٚپَه مۊزsəpa müz:مگس سگی
آنگیئَه مۊزāngiə müz:مگس گوزن
هَ مۊزha müz:خر مگس
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۴/۲۹،‏ ۱۸:۴۷] #وحید_علیپور_شفت: كك
رشك
اسبجه :əsbəja
مِش:مگس
.
.
خرَنگز ؛xarangaz

گویش_تالشی_ماسال 
*تاو کار*
Tāv  kar
در گویش تالشی به کلیه کارهایی که تا پایان نشاء کردن برنج انجام می شود را *تاوکار* گویند،که این فرایند شامل مراحل:
# دواره کرده: شخم دوم
#مرزه کری : ترمیم کرت بندی‌ها
#پیشکاول ژنده : بهم زدن گل کف مزرعه به منظور نرم و یکنواخت کردن آن جهت نشاء
#تخته ویسا : صاف و طراز کردن کف مزرعه برای نشاء
#ژه او دکرده : شلتوک را خیساندن
#ژه تومه کله برده : شلتوک جوانه زده را به خزینه بردن
# توم چینده: چیدن جوانه سبز شده شلتوک 
#نشاستن : نشاء کردن توم تو مزرعه
#ویجین کرده : کندن مرحله اول علف های هرز
#دواره کرده : کندن مرحله دوم علف هرز
#حسین-زاغی-ماسال

هر روز یک مطلب در مورد تالشان 

امروز 
زبان تالشی

 قسمت سوم  

زبان تاتی وتالشی پیوستگی دارد .این زبان در داغستان و جمهوری آذربایجان و شمال غربی ایران رواج دارد .

تات ها در شهر گروزنی نیز نشیمن دارند  واژه ی تات را گویا صحرانشینان ترک به مردم زراعت پیشه و ایرانی داده اند .

حدس زده می شود که ایرانی زبانان تاتی در عهد ساسانی به قفقاز آمده اند و از مرزهای شمال غربی شاهنشاهی ساسانی نگهبانی کرده اند .
 برخی  از پژوهشگران تاتی را زبان باستان آذربایجان می دانند  اما برخی دیگر در این مساله به دیده ی تردید  نگریسته اند . 

سخنوران تالشی در جلگه ی پست لنکران  در کرانه غربی دریای خزر و نواحی کوهستانی مجاور آن زندگی می کنند . 
بیشتر مردم از لنگران   زروند  واستارای جمهوری  آذربایجان تالش هستند.
  تالشی از شمال تا روستای بردیگ از غرب تا کوه های تالش در مرز ایران و از جنوب در خاک ایران و در  امتداد جلگه ی پست کرانه ی خزر تا کپورچال انزلی رواج دارد.
 در نواحی کوهستانی ایران نیز در نواحی مجاور اردبیل و کرانه ی غربی  دریای کاسپین  دهکده های تالش زبان وجود دارند .
 قلمرو انتشار تالشی از سده ی دوازده میلادی پس از آمدن قبایل ترک محدود شد .
 از نظر جغرافیای سیاسی تالش زبان های ایران در شهرستانهای تالش  رضوانشهر  ماسال شاندرمن آستارا فومن شفت  صومعه سرا رودبار و اردبیل  و تالش زبان های جمهوری آذربایجان در آستارا یاردیملی  لریک لنکران ماساللی  پیله سوار و جلیل آباد به سر میبرند  تالش های آن سوی مرز با معاده های ترکمان چای و گلستان در دور ه ی قاجار از ایران جدا شد . 

منبع 
کتاب  فرهنگ  تعبیرات و کنایات تالشی 
تالشی نامه 

تالیف اقای دکتر علی نصرتی سیاهمزگی 

انتخاب متن گروه تالشه خله 
مجید نعمتی سیاهمزگی

تالشی_گویش_ماسال 
کاپیش (kāpiš): آبدوزک 
آبدُزدَک (نام علمی: Gryllotalpidae) نام یک تیره از راسته راست‌بالان است. این حشرات همه‌چیزخوار هستند که با جویدن و قطع ریشه و طوقه گیاه باعث مرگ آن می‌شوند و همچنین با حرکت خود در داخل خاک باعث ایجاد کانال‌هایی در زمین می‌شوند. آبدزدک شب‌ها از ریشهٔ گیاهان تغذیه می‌کند و به مزارع، گُل‌کاری‌ها و چمن‌کاری‌ها خسارت زیادی می‌زند. آبدزدک از آفات بسیار مهم گیاهان زراعی، صیفی‌ها، سبزی‌ها و گیاهان زینتی است.
آبدزدک در شالیزارهای برنج ،علاوه بر ضرر به ساقه و ریشه برنج،در کرت (مرز ها) مزرعه سوراخ ایجاد کرد،و ماندگاری آب را در کرت ها بهم می زند.
گاهی دیده می شود ،در زیر کرت ها سوراخ های زیادی ایجاد شده و ابی در کرت نمانده.
از طرفی وقتی ساقه جوان برج از کمبود آب، در بی آبی یا خشکی قرار بگیرد، شرایط بهتری در خارج از آب برای آبدزدک ایجاد می شود تا از ریشه برنج تغدیه کند.
با همه این توضیحات برای مبارزه با این آفات نباید از سم استفاده کرد،بودن این موجود فایده های زیاد دیگری هم برای محیط زیست دارد.
#حسین_زاغی_ماسال

#سارا_روحانی:
درود
اَمنی  کاپیش بواتیمون
Kāpiš
آبدوزک

# زبان _ تالشی_گویش _ رضوانشهر _۱۷

۱- نون آبِه  (Nun Ãbe  )  قایم شدن

۲- ژون  آبِه (Žun Ãbe ) گم شدن

۳- وج آبِه (Vaj  Ãbe ) درست/ خوب شدن

۴ - واتِه (Vãte  ) گفتن 

۵ - ویرتِه  (Virəte )دویدن/فرار کردن

۶ -وینده  (Vinde )  دیدن

۷ - ویکرده  (Vikarde ) به پایین ریختن

۸ - ویختِه  (Vixəte )  خسته شدن

۹ - وشته  (Vašte  ) پریدن

۱۰ - ور آگته  (Var Ãgate )  بغل کردن

۱۱ -  وارسته (Vãrəste )  باریدن

۱۲ - آکرده (Ãkarde  ) باز کردن

۱۳ - آموته (Ãmute  ) یادگرفتن

۱۴ - پرشته (Pərəšte ) بلند شدن

۱۵ -دکرده  (Dakarde  ) پوشیدن

۱۶ -جیکرده (jikarde )  پهن کردن

۱۷ - ویبرده (Vibarde  )  بلعیدن

۱۸  - ویر مـِه (Vir me )   پایین آمدن

۱۹ -آویشته ( Ãvište  ) پاک و تمیز کردن

۲۰ - مندِه  (Mande )  ماندن

#گرد_آورنده_سارا_روحانی


      🌺 کانال تالش واژه🌺

🌺🍃

[۵/۲،‏ ۱۸:۰۲] #علیرضا_پناهی_عنبران: چٚمانçəmān:مال من
اٚشتٚهəštə:مال تو
شٚمَهšəma:مال شما
چَوٚهčavə:مال او
چَمَهčama:مال ما
چامِهčāme:مال آن
چَوۊنčavün:مال آنها(نقطه سوم)
چامۊنčāmün:مال آنها(نزدیک شماست)
چٚمٚهçəmə:مال این
چیکیčiki:مال کی
چٚمۊنčəmün:مال اینها
چَمَئۊنčamaün:مال ماها
علیرضا پناهی/زبان تالشی/نمین_عنبران
[۵/۲،‏ ۱۸:۱۷] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
چمن  Čəmən  مال من
اشته  əštə      مال تو
شمه  Šəma    مال شما
چَئه  Čay       مال او
چَمه  Čama  مال ما
چَئون / چَوؤن  Čaon / Čvon
مال آنها
چیکی   Čiki   مال کی
چیمون  Čimun  مال اینها
چَمَئون  Čamaün  مال ماها
زبان تالشی رضوانشهر سارا روحانی

غنچه گیاه بوته ای خچ که برای شستن داخل نره دو..کاربردخوبی داشت

درود/جشن شب شیش نوزاد در آیین و اعتقادات تالشان
جشن /شاشَه:šāša:طبق اعتقادات و فرهنگ تالشان،نوزاد و مادرش تا شب ششم تولد جانشان در خطر است و شب ششم حتما اجنه و آل در پی آنها خواهد آمد ،بنابراین شب ششم از مادر و نوزاد نگهداری میکنند و طبق باورها اجنه از هر چیزی جنس آهن دوری میکنند ،بنابراین شش سوزن بر لباس نوزاد میزنند و زیر گهواره نوزاد چیزی از جنس آهن میگذارند ،مراسم شب ششم نوزاد که اولین شبی است که نوزاد رو در گهواره میگذارند و نوزاد در این شب باید روی زمین نخوابد ،خواندن اذان در گوش کودک،خواندن آیت الکرسی،دود کردن اسپند،جشن و پایکوبی زنان،گردآمدن زنان و حلقه زدن دور مادر نوزاد و دست به دست کردن نوزاد،کوبیدن میخ بر کنجهای منزل و اتاق مادر و نوزاد،هدیه دادن به قابله،انتخاب اسم نوزاد ،عدم ورود هر خانمی که کمتر از چهل روز زایمان کرده باشد به اتاق مادر و نوزاد و افتادن بند ناف نوزاد ووووو از ویژه برنامه های شب ششم تولد نوزاد است.
مهم ترین دلیل اجرای این مراسمات در شب ششم این است که باور دارند که با تولد هر نوزادی یک همزاد اجنه نیز متولد میشود و اجنه احتمال دارد بخاطر خوشکل بودن بچه ادمیزاد ،بچه را با بچه خود عوض کنند و این خطر شب ششم تولد نوزاد بخاطر خوابیدن در گهواره و دور از مادرش بیشتر است.
نمین_عنبران

گل خچ غنچه بازکرده

گل خچ ازنزدیک که کلاملازیباییش رانشان داده...

[۵/۵،‏ ۱۴:۲۸] #سعید_بشری_ماسال: سنگینه دعا داشته (sangina dua  daštə):
زمانی بکار می‌رود که گوینده فکر می‌کند طرف مقابل زمان کمی برای کاری مصرف میکنه اما زمان صرف شده خیلی طولانی می‌شود. 
عجب سنگینه دعایی داریر ،از فیکر کردمه زود آی!
[۵/۵،‏ ۱۴:۳۳] #مریم_محسنی_ماسال: از نظر دعا نویسا دعا بر دو نوعه
سبکه دوا  səbəka dəvāکه همون کیتاوه سره
که ادامه دار نیست.
سنگینه دوا sangina dəvā یعنی باید چندین بار  بری بیای و دعا بگیری این در شرایطیه که طرف رو پولدار می بینه و میخواد حسابی جیبشو بزنه
اینه که برای بزرگ کردن کار خود به طرف میگن سنگینه دوا داری یعنی باید برات وقت زیادی بزارم

شپل : جای آبگیر توام باگل ولای و آب انتهای مزارع. که خاج می شود 
 شپلی سری منده زیاد شنیده اید

 گیمنی :چندش. رعشه 
از چه خلا نِدَکرم من گیمنی گره.

 لِند ولونده هر: هله هوله خور
 خردنی لند ولوند مده اشکمه سی گِره
 به بچه هله وهوله نده دل درد می گیرد 

 لیواچیک  :  نوعی پرنده کوچک که در کنار برگها دیده می شود
 
 مرده لاون :بی صاحب. مال مرده 
 الهی اشته خلا مرده لاون بوبو 
 الهی لباست بی صاحب شود 

 هرگز چنین نفرینی نکنید 
 زلیخا صبا

[۵/۷،‏ ۸:۲۷] #سارا_روحانی_رضوانشهر:
 ۱ - آب  Ãv    آو 
 بنج   Bənj   بخور  / بنوش
آب بخور   Ãv bənj   /آو بنج

۲- ابر  Xər   خر
آمَه  Āma   آمد
ابر آمد  Xər ãma   خر آمد

۳-ابرو  Bəra    برَه^
خاس   Xãs   خوشگل ( قشنگ )
ابروی او خوشگل است Čay bəra xāsa
چیه  برَه^  خاسه

۴- آبگیر  astal   استل
یال  Yãl   بزرگ
آبگیر بزرگ است  astal yāla
استل یاله

۵- آدامس  VAnjə   وَنجه
مجو  Maju  نجو ( نخور )
آدامس نجو ( نخور )  Vanjə maju ( ma )
 ونجه  مَجو  (  مَه^ )

۶- آتَش   Ãtaš   آتش
دَکش  Dakəš   خاموش کن
آتش را خاموش کن Ātaši dakəš
آتشی دَکش

۷- آجر   Xəšt   خشت
چاک   Čãk     خوب
آجرش  خوب است  Xəštəš  Čāka
 خشتش  چاکه

۸- آرد   Ārda    آردَه ^
چاک  Čãk    خوب
 آردش  خوب است  Ārdaš Čãka
آردَش  چاکَه 

۹- آبی  Kav    کئو 
آسمون   Ãsəmun    آسمان
آسمون آبی است  Ãsəmun kava
آسمون  کَئوَ 

۱۰ -آدامس شینگیل  Adams  šiyngil
می‌خوری  Bardiš
آدامس شینگلیل می‌خوری
Adams  šiyngil  bardiš
اَدَمس  شینگیل  بَردیش ؟
واژه تالش مرکزی ، #گویش_پره_سر_رضوانشهر
#گرد_آورنده_سارا_روحانی  
 این پست در کانال تالش واژه  نیز منتشر شده است

[۵/۷،‏ ۱۲:۳۵] #علیرضا_پناهی_عنبران:
 درود
خر در گویش عنبران هرhər بمعنی مه و ابر آوَه،آوāva,āv
شینگیلَه وَنجی آدامس شینگل/šingela vanji
[۵/۷،‏ ۱۳:۰۶] #عاشوری_شولم_فومن: 
به زبان تالشی فومنات:
آو: آب
بخنج: بنوش
خر: ابر 
اومَ: آمد
خر اومَ: ابر امد
 سِل: آبگیر( استخر طبیعی)
وینجه( ونجَه): سغز ( آدامس بدون کش آمدن)
مجا: نجو ،( نهی از جویدن)
 اب بنوش: آو بخنج
آب بخور: آو بَ( بَهَر)

[۵/۸،‏ ۲۱:۰۲] #علیرضا_پناهی_عنبران:
 آنگیوینāngivin:عسل
پِنجَه کَشpenjakaš:بربری
توواردtuvārd:نان ساجی
زِرِنzeren:نان محلی تالشان
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۵/۸،‏ ۲۲:۱۱] #سارا_روحانی_رضوانشهر:
 درود
اَنگبین   Angabin  / عسل
پنجه کش  Penjakaš /نان محلی نسبتاً بلند تقریباً نصف بربری
زرینه نون Zariyna nun / نان محلی تالشان که بعد از آماده شدن خمیر ( مخلوطی از شکر و روغن و آرد برنج و زردچوبه تفت شده ) می‌ریزند و خمیر آماده را پهن می‌کنند و آماده برای پختن
تالشی رضوانشهر سارا روحانی
[۵/۸،‏ ۲۳:۵۲] #سعید_بشری_ماسال:
 جندرو جیلاخن  (    jəndər o jilaxən):
پاره پوره، زهوار در رفته 
گویش ماسال
[۵/۸،‏ ۲۳:۵۵] #سارا_روحانی_رضوانشهر:
 درود
جن جر کش ( jən jər kaš )
پاره پوره ، لباس کهنه و داغون
گویش رضوانشهر سارا روحانی
[۵/۸،‏ ۲۳:۵۷] #حسین_زاغی_ماسال:
 گویش_تالشی_ماسال 
چندرو چیلاخن: پاره پوره آویزون،ریش ریش یا رخ رخ شده نخ نما و مندرس شده ای که شکل اصلی خود را از دست داده باشد
*جندرو جیلاخن*
 پاره پوره آویزون،ریش ریش یا رخ رخ شده نخ نما و مندرس شده ای که شکل اصلی خود را از دست داده باشد
زاغی
[۵/۹،‏ ۰:۲۷] #حسین_زاغی_ماسال:
 گویش_تالشی_ماسال 
جیبند(جیوند) : jibend
آویزان کردن،
ویبند (ویبسته) : vibend 
بستن حیوانات با طناب با طولی که در محدوده مشخصی قابلیت چرا و حرکت داشته باشد.
جیبند معنی دیگر آن:  وسیله ای توبره مانند که در آن کدو و یا هندوانه را قرار می‌دادند و در جایی آویزان می‌کردند تا در فصول سرد سال استفاده کنند.

[۵/۱۰،‏ ۱۴:۱۹] #علیرضا_پناهی_عنبران: تاسپِهtāspe:گرم شدن
توسپٚنِهtuspəne:گرم کردن
زبان تالشی /نمین_عنبران
[۵/۱۰،‏ ۱۴:۲۱] #علیرضا_پناهی_عنبران: وَشِهvaše:افروخته،روشن شدن..
ووشٚنِهvušıne:افروختن،روشن کردن..
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۵/۱۰،‏ ۱۴:۲۶] #علیرضا_پناهی_عنبران: سٚرِهsəre:خندیدن
سٚروونِهsərvune:خنداندن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۵/۱۰،‏ ۱۵:۳۶] #علیرضا_پناهی_عنبران: تَسِهtase:خفه شدن
توسٚنِهtusəne:خفه کردن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۵/۱۰،‏ ۱۹:۰۰] #سارا_روحانی_رضوانشهر: خُورُسته  Xuruste / خندیدن
خُورُستَه Xurusta/  خندید
بوخور   Buxur  /  بخند
بو خورم Buxuram / بخندیم
سارا روحانی
[۵/۱۰،‏ ۱۹:۰۷] #سارا_روحانی_رضوانشهر: وَش گتَه  Vaš gata / آتش گرفت
وَش ژه  Vaš že  / آتش زدن
وَشه ؟ Vaša  / روشنه؟
چرا  وش آکه  Čərä vaš āka
چراغ را روشن کن
تالشی رضوانشهر سارا روحانی
[۵/۱۰،‏ ۲۱:۲۷] #علیرضا_پناهی_عنبران: تارسِهtārse:ترسیدن
تورسٚنِهtursəne:ترساندن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۵/۱۰،‏ ۲۱:۲۸] #علیرضا_پناهی_عنبران: رَسِهrase:رسیدن
روسٚنِهrusəne:رساندن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۵/۱۰،‏ ۲۱:۳۰] #علیرضا_پناهی_عنبران: لٚوِهləve:جنبیدن
لٚوۊنِهləvüne:جنباندن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۵/۱۰،‏ ۲۱:۳۶] #علیرضا_پناهی_عنبران: غَزنqazan:دیگ
غَزَنچَهqazanča:دیگچه
تیانtiān:قابلمه مسی بزرگ
تیانچَهtiānča:قابلمه مسی کوچک
بۊدیئَهbüdiə:قابلمه سفالی
تۊمچَهtümča:قابلمه کوچک از از هر جنسی
دیزَهdiza:ظرف دیزی،یا نوعی قابمله 
زبان تالشی/نمین_عنبران

[۵/۱۰،‏ ۱۸:۵۳] #حسین_زاغی_ماسال:
 گویش_تالشی_ماسال 
*پینجَک* pinjak 
پنج روز بین بهار و تابستان،یا پنج روز بین خرداد و تیر ماه.
بعضی ها 2.5 روز از خرداد و 2.5 روز از تیر ماه را پینجک گویند،که شروع گرمای هوا بوده،یعنی دیگر از هوای بهاری خبری نیست. هوا داغتر شده .
*قزقن* qəzqən 
آفتاوی قزقنه
تابش آفتاب وسط ظهر تابستان،در حالتی که خورشید در عمود ترین وضعیت تابش قرار دارد.
البته واژه :
*زواله* zəvala
به نوعی اشاره به موقع قزقن دارد.
زواله زمانی از روز که هوا نهایت گرما را دارد.
#حسین-زاغی-ماسال
[۵/۱۰،‏ ۲۱:۲۷] #سارا_روحانی_رضوانشهر:
 درود شمه ختمت آقای زاغی
قَزون  ( qazun  )  قابلمه بزرگ 
( مسی /روی / استیل و غیر ..)

[۵/۱۰،‏ ۲۲:۴۶] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: 
سلام و درود
قَزونqazon  و qazončaقَزونچه : دیگ و دیگچه
[۵/۱۱،‏ ۰:۲۱] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال:
 درود قزون و قزونچه :qazun u  qazuča=دیگ بزرگ وکوچکی که دهانه اش 
از ته دیگ کوچکتر باشد
واز این دیگ بیشتر برای
دم کشیدن برنج آبکش شده استفاده
می کنندوجنس قزون هم
معمولا از مس وروی می باشد 
درضمن دیگها ته ودهانه اش به یک اندازه دایره شکل هستند وباقزون فرق دارند

[۵/۱۱،‏ ۲۲:۰۴] #حسین_زاغی_ماسال: گویش_تالشی_ماسال 
*قزه* qəza
شواره قزه،
در شلوارهای که کمر آن کشی یا بندی (نخی) باشد ،به محل اتصال کش *قزه* گویند.
گاهی کاربرد جیب را هم دارد،با برگردان کردن آن، می توان وسایلی را بطور موقت نگهداری کرد.
*داله* dala 
به کمربندی های پهن شلوار که معمولا از چرم حیوانات تهیه می شود،داله گویند.
#حسین_زاغی_ماسال
[۵/۱۲،‏ ۱:۲۶] #سعید_بشری_ماسال: کرگ : مرغ
روئَن: روغن
مورغونه: تخم مرغ 
شَکر: شِکر
[۵/۱۲،‏ ۸:۳۱] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: درود جناب زاغی
داله:dâla=کمربند
قَیش:qayš=کمربند
[۵/۱۲،‏ ۹:۱۴] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود

آگلَه  ( Āgla  )  تخم مرغ
[۵/۱۳،‏ ۱۶:۴۸] #علیرضا_پناهی_عنبران: دٚژدdəjd:درشت،زبر
وٚژدvəjd:با فاصله و دور از هم بودن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۵/۱۳،‏ ۱۶:۵۶] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: درود
درژد:dərəžd=زبر،چیزی که درشت خرد شده
گلف:gəlaf= فاصله دار،دورازهم قرار گرفتن
زبان- تالشی-گویش-ماسال


[۵/۱۳،‏ ۲۰:۲۰] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
درژد : Dərəžd  / زبر ؛ چیزی که درشت خرد شده باشد
گلیف  : gəlif  /  فاصله بین دو چیز
زبان تالشی سارا روحانی
[۵/۱۳،‏ ۲۰:۲۲] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود
گٚلفgəlf:تونل
زبان تالشی/نمین_عنبران

زبان تالش_۱۴۰۱_۲

واجه واج(واژه نامه تالشی):
گویش_تالشی_ماسال 
*امنه*amna
*خمنه*xamna
ظرفی(گونی مانند) که از پوست  گوسفند درست می کنند. 
بعنوان محل ذخیره ،پنیر،سوره،آرد.....استفاده می شود.
البته شکل دیگری از اون هم هست،که برای کره گیری از ماست استفاده می شود،البته در تالش خیلی کمتر استفاده می شود،ولی در استان های دیگر به جای *نِره تالشی* به  اون *تولوق* می گویند.
#حسین-زاغی-ماسال


[۴/۱۲،‏ ۲۰:۵۷] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: درود سوره موتال وپنیره
موتال وروئنه موتال هم
می گویند.
امنه از پوست هست ولی برای چیزهای خشک مثل 
برنج،گندم،جو،آردوغیرو..‌
استفاده می شود.

#انوش_نازیابی_فومن :
سلام
امونه 
ویا خیک 
یکی از ابزاری ست که تالشها استفاده میکردن 
اگر احشامی از پرتگاه می افتاد ویا کشتاری داشتند و اضافی بود 
همراه نمک اندود میکردن 
وبه موقع استفاده میکرده البته با دنبه ویا روغن حیوانی سرخ میکردن در ان نگه میداشتند 
همانطور که کوهای یزد وکرمانشاه کشک خشک میکردن 
چون گیلان افتاب زیاد نداشته از این وسیله استفاده میکردن 
البته پوست را لوله ای پوست میکردن بدون سوراخ 
ودر اب میکذاشتن تا پشم پوست میرفت 

تالشها همیشه اذوقه خود را همراه داشتند

[۴/۱۲،‏ ۹:۰۰] #مجید_نعمتی_سیاهمزگی: هر روز یک واژه تالشی از کتاب

 فرهنگ تالشی دکتر علی نصرتی سیاهمزگی 

اوری 

دری کره آو دکردن 

ریختن آب در گودی پایین درب  که زبانه لنگه درب در آن قرار می گیرد .

هنگام تند باد کاسه ای آب به دست  کودکی می دهند که در گودی پایین درب بریزد 

باور دارند با این کار تند باد فرو می نشیند
[۴/۱۲،‏ ۹:۰۰] #مجید_نعمتی_سیاهمزگی: هر روز یک واژه یا تعبیر تالشی 
از کتاب قصه ها و مثل های تالشی
استاد دکتر علی عبدلی
اوری
آسا وون بختی آرده امنه خواو بویند
آسیابان می خوابد و انبان آرد را در خواب می بیند .
فکرش همه وقت و همه جا پر است از چیزی که دوست می دارد .
[۴/۱۲،‏ ۱۲:۰۷] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: درود امه ماسالی کو وایم اگه
که پیله خردن بسکی سرا
زمینی کو ویژنه ونییت بکره تنده وا نشه
درماسال باوردارند که اگر درهنگام وزیدن تند باد فرزند اول خانواده به نیت فروکش کردن تند باد
سیخی در حیاط خانه درزمین فروکند تندباد فروکش می کند.

[۴/۱۳،‏ ۷:۱۶] #مجید_نعمتی_سیاهمزگی: هر روز یک واژه یا تعبیر تالشی 
از کتاب قصه ها و مثل های تالشی 
استاد دکتر علی عبدلی 
برزم به بجار نی انگر به دار
برنج در شالیزار ندارم .انگور بر درخت 
هر اتفاقی که بیفتد به حال من تاثیری ندارد .
چون چیزی ندارم که آسیب ببیند .
[۴/۱۳،‏ ۷:۱۶] #مجید_نعمتی_سیاهمزگی: هر روز یک واژه تالشی

 از کتاب فرهنگ تالشی دکتر علی نصرتی سیاهمزگی 

چمه که ور ورگ منده پور 

پیرامون خانه ما گرگ است بسیار 

شب ها گاه درباره جن سخن گویند 
این جمله را به زبان می آوردند تا جن از پیرامون خانه دور شود .

باور دارند جن از گرگ می ترسد چون گرگ پلک نمی زند  تا جن بگریزد .
اما جانوران دیگر تا پلک می زنند جن ناپدید می شود .
[۴/۱۳،‏ ۸:۴۹] #سارا_روحانی_رضوانشهر: # زبان_تالشی_ گویش_ رضوانشهر _۷

۱- مَله  (Mala  ) رفتن به خانه همسایه در اوقات فراغت

۲- گف ژه ( gafže ) حرف زدن

۳-درزَن  (Darzan  )  سوزن

۴- شاله درزَن ( Šāladarzan ) سوزن نسبتاً بزرگی که برای دوخت و دوز لحاف و تشک و لباس پشمی بکار می‌رود

۵-دمَدس (Demades ) نگاه نکن

#گرد آورنده _سارا _روحانی#


🌸 کانال تالش واژه 🌸

.
[۴/۱۳،‏ ۱۰:۵۱] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: درود درگویش ماسال هم چنین مثالی داریم که برای 
آدمهای ندار وبی خیال بکار
می برندن
نه برز به بجاره داره  نه انگر به دار
  ne bərz ba bəjâr dârə ne angər adâr
نه برنج درشالیزار دارد نه انگور بردرخت

ویا مثال دیگری که می گویند چه پلا آوتاو په چه قاتقی ماتاو
če pəla âftâv pe če qâtəai mâtâv
پلویش را آفتاب می پزد و
خورشتش را مهتاب
[۴/۱۳،‏ ۱۵:۰۵] #سعید_زبردست_گشت: درود جناب نعمتی.


دَرزن: سوزن

قایمه درزن هم داریم.

سوزن بزرگ: جوالدز

جوالدز: سوزن بزرگی است که معمولا برای دوخت و دوز  گونی *یه*/ *ژَ*  جو 
پس از مراحل درو هنگام برداشت محصول برنج،یعنی پس از جدا کردن محصول از ساقه‌های شالتوک.

جوالدوز/جوالدز؛ برای دوخت و دوز پالان  هم دیده ام.
[۴/۱۳،‏ ۱۵:۱۷] #مریم_محسنی_ماسال: تالشی گویش ماسال
- درزن darzən : سوزن
- پوئه درزن pua darzən  : سوزن تقریبا بزرگ حد واسط درزن و چوقالدوز ، برای دوختن پارچه کلفت و  دوختن درزهای بافتنی ها
- چوغالدوز čuqālduz: جوالدوز : سوزن خیلی بزرگ برای دوختن گونی ها و...
مریم محسنی

[۴/۱۳،‏ ۱۵:۵۶] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
البته یه سوزن نسبتاً بزرگ
به نام ( گندوج )  gənduj هم داریم که برای دوخت و دوز گونی های جو و گندم و برنج  ... بکار می‌رود
[۴/۱۳،‏ ۱۷:۱۲] #علیرضا_پناهی_عنبران: دارزَنdārzan:سوزن(در حالت کلی)،آمپول
بَردۊژbardüž:سوزن جوالدوز
شۊلدۊژ,شولَه دارزَنšüldüž,šula dārzan:سوزن لحاف دوزی
کِژَه دارزَنkeža dārzan:سوزن لباس دوزی
اولَت دۊتَه ماشینَه دارزَنulat düta māšina dārzan:سوزن چرخ خیاطی
زبان تالشی/نمین_عنبران

تالشی_گویش_ماسال 
دَرزن(darzən)  : سوزن خیاطی برای دوختن پارچه های با ضخامت کم
پوئه درزن (pua darzən): سوزن متوسط بزرگتر از درزن،برای دوختن پارچه های پشمی و ضخیم،با استفاده از نخهای پشمی و کلفت تر از نخ خیاطی
 چوغالدوز (čuqālduz): جوالدوز، سوزن بزرگ،برای دوختن کوک های بزرگ ،مثل دوختن گونی و دوختن پالاز ،
حسین_زاغی_ماسال

گویش_تالشی_ماسال 
تخمه ژه( təxma ža):
جو یا شلتوکی که برای بذراستفاده می شود.معمولا از بهترین شلتوک سال قبل استفاده می کنند و یا از منابع معتبر خریداری می کنند.
تومه کیله: (tuma kila)
یا خزانه برنج به قطعه زمین کوچکی گفته میشود که درداخل زمین اصلی یا خارج از مزرعـه قراردارد. از آنجائیکه بذور برنج در شرایط غرقابی توانایی جوانهزنـی را نخواهنـد داشـت. بنابراین جهت استفاده از حداکثر بـذور و داشـتن مزرعـه ای یـک دسـت ابتـدا بـذور را در فضای کوچکتری تحت شرایط خاص کشت نموده و پس از آماده شدن و رشد نشاها آن را به زمین اصلی منتقل و نشاء میکنند.
انواع خزانه برنج
تهیه خزانه برنج به سه صورت انجام می گیرد
الـف – سـنتی
ب – ایـستگاهی (جـوی پـشته ای یـا ژاپنی)
 ج – جعبه ای (مکانیزه)
#حسین_زاغی_ماسال

#سارا_روحانی_رضوانشهر :
درود
تومه ژه  ( Tuma ža) 
بهترین و مرغوبترین جو برای خزانه
تومه لکه^  ( Tuma Ləkə )
خزانه برنج را به قطعات کوچک
تقسیم می کنند برای بذر جو ( ژه )
گویش رضوانشهر سارا روحانی

تومه کیله:tumakila=خزانه
 سنتی شلتوک 
زبان تالشی گویش ماسال
فرنگیس قلیزاده

[۴/۱۴،‏ ۰:۱۰] #سعید_بشری_ماسال: 
توم کیله دَس پِنوئه(tuma kila das penoé)
یعنی: آماده کردن خزانه برای بذر پاشی
[۴/۱۴،‏ ۷:۴۱] #مجید_نعمتی_سیاهمزگی:
  از کتاب قصه ها و مثل های تالشی 
استاد دکتر علی عبدلی:
به ته گف  ژه  هنتره خرسی را تنبوره بژنی
حرف زدن به تو مانند این است که برای خرس تنبور بزنی 
حاضر به شنیدن پند و نصیحت نیستی ،کودن ولجوجی ،سخن سودمند به کتت نمی رود
[۴/۱۴،‏ ۷:۴۱] #مجید_نعمتی_سیاهمزگی: 
 از کتاب مثل ها و کنایات تالشی سید مومن منفرد چماچار:

از ای نه ماست بیمه نره دشیمه،دو و روئن بیمه برومیمه.
من با او ماست بوده ام و داخل مشک کره کشی رفته ام با او دوغ و روغن کره  بیرون آمده‌ام 
مفهوم :
این مثل نشان می دهد که گوینده اش شناخت کاملی درباره ی طرف مقابل دارد

[۴/۱۴،‏ ۷:۴۱] #مجید_نعمتی_سیاهمزگی:
 از کتاب فرهنگ  تالشی دکتر علی نصرتی سیاهمزگی 

 پییازه ریشه : ریشه پیاز 
زگیل 

باور دارند آب ریختن روی سگ ویا خوردن ریشه پیاز انسان را دچار زگیل می کند .

برای درمان بر زگیل ماست ریزند و سگ را به لیسیدن ان وا می دارند  ویا بر زگیل نمک می پاشند و نمک را در گورستان چال می کنند .
[۴/۱۴،‏ ۸:۱۷] #سارا_روحانی_رضوانشهر:
 درود

به تنه گف ژه هنتره خرسی را تنبوره بژنی
یکی از جملاتی که تو تالش دولاب مدام استفاده شده و میشود 
ما اعتقاد داریم که آب ریختن روی سگ و گربه؛ باعث می‌شود که انسان زگیل بزند
[۴/۱۴،‏ ۱۵:۰۱] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال:
 درود 
از اینه ماستینه نره دشیمه دو نه برمیمه
az ayna mâstina nera dašyma du na barmayma
یعنی شناختن آدمی ازهر نظر چه خوب وچه بد
[۴/۱۴،‏ ۱۵:۱۵] #هویه_تحویلداری_رضوانشهر: درود...ازبینه ماست بیمه نره دشیمه دوآبیمه برمیمه 
یعنی من آن طرف راازهرنظرمی شناسم چه خوب وچه بد
گویش رضوانشهر

[۴/۱۴،‏ ۱۵:۲۳] #سعید_بشری_ماسال: ونجِ وا (vənjə va):
گرفتن و تکان دادن
گویش ماسال
[۴/۱۴،‏ ۱۶:۱۸] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
ونج دوئه (  Vənj dua )
تکان دادن ، اَدا در آوردن هم
گاهی معنی میدهد
گویش رضوانشهر سارا روحانی
[۴/۱۴،‏ ۱۶:۲۰] #علیرضا_پناهی_عنبران: لات،لاتَه:lāt,lāta:قطعه بندی زمین شیب دار
وَهینvahin:بستن جلوی جوی آب در داخل مزرعه
کۊزküz:جوی آب داخل مزرعه
رۊنَهrüna:هر ردیف خیش که زمین شخم زده میشه
هَوَزhavaz:تسطیح زمین کشاورزی بعد از کاشتن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۴/۱۴،‏ ۱۸:۱۶] #علیرضا_پناهی_عنبران: ززدzzd:جای مخوف ،متروک و ترسناک
کولَویئَه kulavia:خانه خرابه و متروکه
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۴/۱۴،‏ ۲۱:۴۷] #علیرضا_پناهی_عنبران: چٚغčəq:تاس
دَخلdaxl:قلک
ووژورvužur:بازار
زبان تالشی/نمین_عنبران

[۴/۱۴،‏ ۰:۴۳] #کوهزاد: خاسن و دوستن دوروت

اَیا  دَسپنویهِ 👇 

شا برای ( افتتاح )

معادل  بوبو ؟
[۴/۱۴،‏ ۲۲:۵۹] #بهنام_ن_ماسال: سلام 
  نظر  من اینه:

همونطور که میدونید 
بعد از  "تومه کیله پاسر ژنده "
تومه کیله دس پنین 
تا سطحی صاف  برای "ژه شونی"
محیا بشه 
 و درواقع انجام حرکات دست روی گل   خزانه است 
و از نظر لغوی نمیتونه مترادف افتتاح باشه
اما از نظر اصطلاحی فکر میکنم در بعضی مناطق بصورت کنایه  استفاده میشه 
مثلا
هلا دس پنوئه نیما ک....
هنوز شروع نکرده بودم دست به کار نشده بودم که یهو...

اونطور که من فهمیدم از نظر ساختار ادبی 
کلمه افتتاح  در واقع  اسم مصدر  هستش
و معادلش در تالشی
میتونه 

آکردمون:ăkardəmun:افتتاح
یا
آکرن:ăkarən:افتتاح
باشه 

🙏🙏
[۴/۱۴،‏ ۲۳:۲۲] #حسین_زاغی_ماسال: گویش_تالشی_ماسال 
*دَس پِنوئه*
واژه دس پنوئه ،یعنی شروع کردن کاری...
گاهی انجام کاری که به کسی سپرده شده،ولی بعد از گذشت زمانی هنوز شروع نکرده باشد.
می گویند.
*تا هنته دس پنوئه نیرَه*؟
یعنی هنوز دست نزدی،هنوز شروع نکردی؟
شاید گاهی معنی افتتاح را تداعی کند،ولی معنای اصلی شروع کردن کاری است.
*دس پنه*
*دس آگه*
واژگانی به معنای شروع کردن کاری است.
#حسین-زاغی-ماسال
[۴/۱۴،‏ ۲۳:۲۳] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود آقای نمینی گرامی
وقتی تومه جار ( خزانه ) آماده شد 
اول مرز بندی و لکه می‌گیرند و گف خزانه را صاف و علفهای هرز را از بین می‌برند ( جیتارستِه ) و سپس با کود حیوانی و آب را مخلوط ( دسپنوئه ) می‌کنند تا خشک شود و دقیقاً وسط لکه تومه جار معمولاً یک شاخه شکوفه گل می‌زنند و بعد از دسپنوئه ؛ وقتی خزانه خشک شد ، دونو Dunu  ( که یه وسیله چوبی برای صاف کردن ) می‌زنند تا کاملا صاف و یکدست شود و سپس خزانه را مملو از آب می‌کنند و سر آخر جو می‌پاشند
[۴/۱۴،‏ ۲۳:۳۴] #مریم_محسنی_ماسال: گویش تالشی ماسال
دس پنوئهdas penue:  
 دست روی کاری گذاشتن و مانع ادامه انجام آن شدن
کرا که سازی ام شه چه کاری سری دس پنوشه نییشتشه
شا اشتن زمینی را سند ویگری ام شه دس پنوشه نیشتشه
شه اشتن بجاری بکاره ام شه دس پنوشه
کار خزانه برنج که گل را با دست آماده می کنند هم دس پنوئه است.
بنظرم 
افتتاح باید کلمات بازگشایی را بکار برد مانند
را درنده rā darande : افتتاح کردن
را درنی rā darani: افتتاح
آکرده ākarde : باز کردن
را آکرده.rā ākarde: به راه انداختن، باز گشودن، بدرقه کردن
همه می تونن نظر دهند
تصمیم با شما
مریم محسنی
[۴/۱۴،‏ ۲۳:۴۱] #حسین_زاغی_ماسال: وقتی می خواهند ،به شلتوکی که در تومه کلیه برده ،روزانه آب بزنند،مستقیم از آب رودخانه به تومه کیله وارد نمی کنند.به دو دلیل:
یکی آب رودخانه سرد است،دومی با شتاب و قدرت است،ممکنه شلتوکی که هنوز ریشه محکمی ندارد،جابجا کند،یا از تومه کیله خارج کند.
معمولا از آب بجاره کیله که گرم تر است،وارد یک جوی کوچکتر کرده و با چرخشی در تومه کله ،به آرامی وارد قسمت های مختلف تومه کیله می کنند.
موضوع مهمتر ،پوشيده بودن و نداشتن هیچگونه منفذی در ،دیواره تومه کیله است،چون باید از ورود قورباغه و یا لاک پشت....به داخل تومه کیله جلوگیری کرد،وگرنه آسیب زیادی وارد می کنند.
#حسین-زاغی-ماسال
[۴/۱۴،‏ ۲۳:۴۷] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
برای تومه جار یک دغن ( جوی آب ) درست می‌کردند که آب در حالت جاری شدن به تومه جار کمی گرم می‌شد
واقعاً یاد اون روزا قدیم افتادم که می رفتم به تومه جار آب میدادم و به تومه جار هرگز آب گل آلود نمی‌دادیم
یادش بخیر
چه روزای بود
چه دورانی بود
ممنون 🙏🙏🌹🌹
[۴/۱۵،‏ ۱۷:۴۹] #بهنام_ن_ماسال:
 درود خانوم محسنی
 بله دست پنوئه دو معنی دارد
یکی از آنها این است که شما نوشتید
اما 
معنی دیگر آن  در ماسال همان است که دوستان هم فرمودند 
دست پنوئه: صاف کردن گل تومه کیله قبل از پاشیدن بذر
و اصطلاحا معنی شروع کردن هم میده

"دکتر فرزاد بختیاری مرکیه"


بَريسونم گردی

بو آکرده. 

هیچ آدمی رییه 

دری نییه. 


شَنار

تِلی بخسَه 
                                                                      اَلاشِن!

                                      
تمامی راه ها را/ بو كشيده ام./ رد پای هيچ انسانی/ وجود ندارد. 
امشب/ اندكی بخوابيد/ راش ها!

[۴/۱۵،‏ ۰:۱۷] #علیرضا_پناهی_عنبران: شوتšut:قواره زمین
بۊم büm:زمین
بۊمَه لارزbüma lārz:زمین لرزه
زبان تالشی/نمین_ عنبران
[۴/۱۵،‏ ۰:۱۹] #علیرضا_پناهی_عنبران: پیچpič:عمامه
چامبَهčāmba: کلاه حجاب
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۴/۱۵،‏ ۰:۲۱] #علیرضا_پناهی_عنبران: پودنیسpudnis:سینی
مَجۊمَهmacüma:سینی بزرگ
وَلوکَهvaluka:سینی چوبی
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۴/۱۵،‏ ۰:۲۳] #علیرضا_پناهی_عنبران: ماشکیmāški:فردا
ماشکَدَهmāškada:فردا صبح
زبان تالشی/نمین _عنبران
[۴/۱۵،‏ ۰:۲۶] #علیرضا_پناهی_عنبران: آمۊāmü:عمو(برادر تنی پدر)
مامۊmāmü:به هر شخصی که برایش جنبه احترام قائل بشن(عمو)
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۴/۱۵،‏ ۰:۲۹] #علیرضا_پناهی_عنبران: پاندَمِهpāndame:ورم( ورم کردن یک نقطه از بدن)
پِزامپیئِهpezāmpie:ورم(ورم کردن کل بدن بعد از یک حادثه طبیعی و یا غیر طبیعی)
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۴/۱۵،‏ ۰:۳۰] #علیرضا_پناهی_عنبران: لوشluš: لاشه حیوانی که مردار شده باشد
لَشlaš:حیوانی وه حلال گوشت و سر بریده باشند
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۴/۱۵،‏ ۰:۳۳] #علیرضا_پناهی_عنبران: دایَکتdāyakt:تسویه حساب،حق و حساب
چوتکَه čutka:چرتکه
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۴/۱۵،‏ ۱۱:۵۲] #علیرضا_پناهی_عنبران: دَوَسیئِهdavasie:نیست و نابود شدن از بیخ و بن
نٚپۊتnıpüt:نابود
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۴/۱۵،‏ ۱۱:۵۶] #علیرضا_پناهی_عنبران: چَش اَچیčaš ači:مشهور،بزرگ شده،با چشم قابل رویت بودن
جالدgāld:جلدی،فوری
سِوِرsever:چابک
رَ،رَوra,rav:زود
اٚسَتینَهəsatina:امروزی،مدرن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۴/۱۵،‏ ۱۲:۱۷] #علیرضا_پناهی_عنبران: روستِهruste:راسته
دۊزهdüze:درسته
زبان تالشی/نمین_عنبران

[۴/۱۵،‏ ۸:۰۶] #مجید_نعمتی_سیاهمزگی:
 هر روز سه  واژه یا تعبیر  تالشی از پژوهشگران تالش  
۱-
بزینه شون وات زمستون کاره آمه 
واتش مندیمه لرزسته را 
به بز گفتن زمستان دارد می آید .گفت مانده ام برای لرزیدن 
وصف کسی که خبر رسیدن شداید را زمانی به او می دهند که توانایی و مقابله و پایداری در برابر آن ندارد 
منبع کتاب قصه ها و مثل های استاد دکتر علی عبدلی

۲-چله پلکی 
چله افتادن 
زن در چهل روز نخست زایمان  نباید با زائوی دیگر هم سخن شود .
اگر ناچار هم سخن شد باید نمک بخورد .
اگر ناگهانی یا عمدی زائويي را ببيند گویند 
بدو چله افتاده است.
منبع کتاب فرهنگ تالشی دکتر علی نصرتی 

۳-اژگر هردشه 
چوب خشک خورده است 
برای افرادی بکار می رود که با کوچکترین حرفی عکس العمل نشان می دهند 
منبع کتاب مثل ها و کنایات تالشی سید مومن منفرد چماچار

مورغونه  دئیری را کری گدگداز ی امه را 
  معنی تخم مرغ رابرای دیگران می کنی 
     سر وصدایش را برای ما
  این را  برای کسانی می گویند  وکار ونفع برای دیگران است 
 ولی اخ وایش وناز ش برای خودی ها 

2_دوز ،دوز آشته شواره پره آتش گته 
 فرار ، فرار کن ،گوشه شلوارت آتش گرفت 
  قدیم ها وقتی رب انار  می پختند و هر چند وقت به چند وقت وقتی کفگیر آهنی را دا غ می کردند ودر ترشی در حال جوش می گذاشتند وعقید داشتند که بیشتر سیاه می شود وبرای اولین دفعه مخصوصا اگر کسی کنارشان بود تند وتند به او می  دوز دوز اشته شواره پره وش گته 
و معتقد بودند که  با هول وتکان خوردن  کسیکه این را به او گفته اند ترشی آنها سیاهتر می شود 

  3 هنی سر آو ه کیله گا ر دوسته 
 یعنی  گاو را برای دوباره کاری در اولین  کرت بجار  برای شخم زدن بسته ای 
  این را برای کسانی که با همه گفتگوها برای خاتمه یافتن مو ضوغی  دوبار همان حرف اول و خواست خودش را می زنند  آورده ومثل زده اند 


چیله گینه 
 چله خورد 
 قدیمها  عقیده داشتند تا چهل روز  زن تاز ه زایمان کرده  نباید با زن زائو دیگر روبرو شود و حتی تازه عروس  را 
هم  نباید ببینند  چون معتقد بودند که  چله به انها می خورد و  بعد نازا می شوند  واگر بر فرض برای بار دوم و یا اصلا باردار نمی شدند  باید پیش کسی که در این کار یعنی چله بری خبر ه بود می رفتند وچله کسی را که چله بهش خورده می بریدند 
 یا معتقد بودند کسی که  طلا انداخته نباید بیاید نوزاد تازه دنیا امده راببیند چون معتقد بودند  نوزاد   زردی می گیرد 
 واگر می امد ومیدید باید طلای خودش را در اورد ه وبه مادر نوزاد میداد تا رفع بلا شود


  زلیخا صبا

[۴/۱۵،‏ ۱۷:۵۶] #مریم_محسنی_ماسال: ویپچردهvipačarde برای شروع حلوا سازی ما بکار می بریم به معنی شروع کردن و بساط حلوا سازی راه انداختن
[۴/۱۵،‏ ۱۸:۴۹] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
دیم ( Dim  ) صورت، چهره
چَم  ( Čam )  چشم
مزگ (  Mazg  ) مغز
مَنگر ( Mangər  ) ناخن
زنگ  ( Zəng )  زانو
لوک  (  Luk  ) جلوی گردن
مل  ( Məl  )   گردن
گویش رضوانشهر سارا روحانی
[۴/۱۵،‏ ۱۸:۵۱] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
بومه لرزه  (  Buma larza )زمین لرزه
[۴/۱۵،‏ ۱۹:۰۲] #انوش_نازیابی_فومن: درود 
فیچ   صورت
فومنات 
سپاس
[۴/۱۵،‏ ۱۹:۴۰] #علیرضا_پناهی_عنبران: نوئِهnue:زمین گذاشتن،نهادن
اونوئِهunue:ردیف چیدن
دَنوئِهdanue:فرو بردن
پِنوئِهpenue:ایستاده گذاشتن
سَه نوئِهsanue:سر گذاشتن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۴/۱۵،‏ ۱۹:۴۵] #علیرضا_پناهی_عنبران: دیمdim:چهره،رو
اودیمudim:سربالایی با شیب کم
اَدیمadim:آن رو،آنسو،آن ور
اٚم دیم(اٚدیم)əmdim(ədim):این ور،این سو،این رو
اٚن دیمəndim:این سو،این ور،این رو
در تالشی منطقه این به دو شکل 
اٚم,اٚن همزمان کاربرد دارد.
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۴/۱۵،‏ ۱۹:۴۸] #علیرضا_پناهی_عنبران: باردِهbārde:بردن
اَباردِهabārde: بلعیدن
سَه باردِهsabārde:به سر بردن،به پایان رساندن
اوباردِهubārde:پناه آوردن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۴/۱۵،‏ ۲۰:۵۷] #علیرضا_پناهی_عنبران: چَسِنَهčasena:سحری
سۊsü:افطار
سۊ اوکاردِهsü ukarde:افطار کردن
رۊژَهrüža:روزه
رۊژَه مانگrüža mang:ماه رمضان
رۊژَه اَگَتrüža agat:روزه دار
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۴/۱۵،‏ ۲۱:۱۰] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
پشه سور  ( Paša sur ) سحری
اِیفتار (eiftär  ) افطار
ایفتار آکرده ( eiftär äkarde )
افطار کردن
سور  ( Sur ) شام
قَلَه نار ( qala när ) صبحانه
گویش رضوانشهر سارا روحانی
[۴/۱۵،‏ ۲۱:۱۲] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود🌹🙏
نَهوnahu:صبحانه
چوشتَهčušta:نهار
شانگونَهšānguna:شام
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۴/۱۵،‏ ۲۳:۴۸] #علیرضا_پناهی_عنبران: اَنَشتوanaštu:ناشتا
بارزَه نَفوbārza nafu:چاشت
زبان تالشی/نمین_عنبران

[۴/۱۶،‏ ۷:۲۳] #مجید_نعمتی_سیاهمزگی: هر روز  سه واژه ، تعبیر یا مثل تالشی از پژوهشگران تالش  
۱- آگله دیری را بکرد گرس گرسی چمه را 
این مرغ تخم مرغ را برای دیگری می کند ،گراس گراس( سر وصدای آزار دهنده پس از تخم گذاری را برای ما 
سود و خیرش از آن دیگریست ،درد پسر و اطوارش از آن ما 
منبع کتاب قصه ها و مثل های تالشی استاد دکتر علی عبدلی 


 ۲- سییه سییه اشته شوار سییه 

سوخت سوخت شلوارت سوخت 

کدبانوان هنگام انداختن قاشق آهنی یا نعل داغ در دیگ سفالی فسنجان  این عبارت را می گویند .
وباور دارند که ترساندن کسی فسنجان را 
سیاه تر میکند
منبع کتاب فرهنگ تالشی دکتر علی نصرتی  سیاهمزگی 

۳- ته سر آوه گیله گا دوستره
تو در اولین کارت مزرعه گاو بسته ای 
این مثل زمانی بکار می رود که فردی دعوای تمام شده ای را دوباره آغاز کند .

منبع کتاب مثل ها و کنایات  مهندس سید مومن منفرد چماچار

انتخاب واژه ها گروه تالشه خله مجید نعمتی سیاهمزگی
[۴/۱۶،‏ ۸:۴۷] #سارا_روحانی_رضوانشهر: با سلام و عرض استاد نعمتی گرامی
صبح شما بخیر برادر بزرگوار
آگلَه دییری را بَکردی  ، گرس گرسی چمه را؟!؟
Ägla  diyari rä bakardi gərs gərsy  čama  rá ?!

یعنی سرو صدا مرغ برای ماست
ولی برای دیگران تخم می‌گذارد؟

این تمثیل برای افرادی به کار می‌رود که درد و ناراحتیشان با ماست، ولی خیرشون به دیگران می‌رسد

عاریفی نه واتشونه:
اَ‌چه کیتاویه که مریفت 
واخلاقی امه آوینا؟
واتشه لازیم نیه کیتاو
آوینام فخت بی  بزونی 
که^خداوند همه چی
 وینه.
ایلایی خداجانی چمی
کو هرگز دور آمَبه.
سق وزیرون بومونه و
خشه روزگارون بوینه۰
سلام گرامییه همزوبونن
 سبر رون بخیرو نماز
وروزه رون قبول حق
ببو.انشاالله۰
فرنگیس قلیزاده

🐓
 مرغ وقتی میخواهد آماده شود برای تخم گذاری 
  دور میزند می گردد تا جایی مناسب پیدا کندپس گِره گِره می کند انگار. اعلام می کند بار دار است حامل است. امتحان دارد در تهیه وتدار ک است پس گره گره در گویش ما و گرس گرس در گویش شما برای این حالت مرغ است واما فرق می کند با گد گداز در گویش ما که نمیدانم در گویش شما چیست. این گد گداز در زمانی است که شاهکار تخم گذاری را انجام داده که گاهی تا چندین دقیقه طول می کشد همه را خبر می کند وآنوقت است که گاهی مرغ هایی را که پنهان از چشم صاحبشان جایی را برای تخم گذاری برای خودشان ساخته ودرست کرده بودند  معلوم می شود. کجاست 
زصبا

به نام  خدا
(لیسند دروونسرا)
تعریف کلمه لیسند: لیسند ازلیسیدن میاد  جا یا مکانی   که  چوپان های  تالش، درآنجا  گوسفندان( رمه)   را نمک  میدادند
هروقت  رمه  خوب چرا  نمیکرد
می گفتند  رمه  "سس" است
یعنی  رمه  باید نمک بخورد  تا اشتها ومیل به  علف  خوردن  داشته  باشد .
ومیگفتند هرگاه  رمه  نمک بخورد  دندان های  آنها تیز می گردد.
چوپان  های   قدیمی  فقط  نمک مخصوص ( کونه نمک)  که از  کونه سنگ ویا کلوخ به  رمه 
می دادند   .
واین  نمک کلوخ را با وسیله ای  آرد می کردند( دیوک ودسته)
دیوک راازچوب للیکی  نیم متری مکعب   شکل  تهیه کرده و وسط  آن را  خالی می کردند .
و نمک کوبیده را با سینی بزرگ (تپ ) تکان می دادن که درشت هایش جدا شود(می ویتیدن) 
نمک  را روز آفتابی وصبح  به رمه  می دادند
 بزها راجدا میکردند چون‌ بزها گوسفندان  را می زدند
و
آنهایی که تازه حامله شدن را  نمک نمی دادند  ومی گفتند  سقط جنين 
 می‌ شود
وهمیشه مکان لیسند را در جایی که  چشمه ،یا رودخانه وجود دارد  باسنگ های  صاف  درست  می کردند
رمه  وقتی  نمک می خورد باید به آب دست رسی .می‌داشت  تا  تشنه  نشود.

فرورودین۱۴۰۱
گفته(امیر رجب ) گشترودخانی
#حسین_زاغی

هر روز سه واژه   تالشی از پژوهشگران تالش 
۱- ای وندی کا هف نفر کارا درمئری همه درد یسین غار غاری 
در یک گرداب هفت نفر داشتند غرق می شدند ،همه نگاه می کردند به لک لک 
 مفهوم : از سر تنبلی در حل مشکلات مهم از ناتوان توقع یاری داشتند 
منبع کتاب قصه ها و مثل های تالشی نوشته است دکتر علی عبدلی

۲- پسنه آگاردنی 
چوب نیم سوخته  برگرداندن 
چوپانان گاه سخن از گرگ وخرس چوب نیم سوخته ای را در آتش بر می گردانند و باور دارند این کار جانوران وحشی  را از گله  دور می کند . 
ونیز مردم  هنگام سخن از مرگ  بیماری و گرفتاری این کار را می کنند تا بلا دور شود .
منبع کتاب فرهنگ تالشی نوشته دکتر علی نصرتی سیاهمزگی 
۳- آدم ای انگوشت عسلی خونه خکی پله نکره
آدم برای یک انگشت عسل خیک را پاره نمی کند 
مفهوم :
این مثل برای افرادی به کار می رود که برای رسیدن به هدف و آرزوی خود ضررو زیان زیادی را به بار می آورند .
منبع کتاب مثل ها و کنایات تالشی نوشته مهندس مومن منفرد چماچار
انتخاب واژه ها گروه تالشه خله مجید نعمتی سیاهمزگی

[۴/۱۷،‏ ۱۰:۰۵] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: 

درود ، روز خش

مشابه پسنه آگاردنی
*سنگی انوَر اَوَر کرده*  
و *هَف کولی اَ دیم * و *خیر کردَه خیر باشد*
وقتی حرف از بلا یا اتفاق خطرناکی میشود میگویند"سنگی انوَر اَور بکه "و اگر تکه سنگی در دسترس باشد را بر میگر انند  تا بلا و اتفاق ناگوار دور شود. و وقتی میخواهند داستان اتفاق ناگواری
که برای شخصی رخ داده را تعریف کنند میگویند "هف کولی اَ دیم" و نیز "خیر کرده خیر باشد"
و گاهی میگوین *دیر بوبو* یعنی دور باشد

*نوم ویلَک*:
گاهی هنگام سخن گفتن از اسم حیوانات وحشی مثل گرگ و پلنگ و مار از واژه ی "نوم ویلَک" استفاده میکنن تا آن حیوان وحشی از  دور خانه و ودامهایشان دور شود.
[۴/۱۷،‏ ۱۰:۴۹] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال:
 درود بله  ماسالی کوامه  نی
وایم پسنه آگاردن.
خیرکرده ،خیر باشد 
ته کودورببو  هف کوادیم
ودرباره کسی که به درد بزرگی دچار شده برای
دیگران صحبت می کنند
می گویند
شمه کو دور ببو
دارو درختون بگینه
کووکمندون بگینه.
برای مارهم اسمش را نمی برند می گویند مردلانه دوم دراز
بله برای گرگ پلنگ هم واژه نوم ویلک بکار می برند

[۴/۱۷،‏ ۱۹:۰۰] #سارا_روحانی_رضوانشهر: #زبان_تالشی_گویش_رضوانشهر  #  ۱۴۳

۱- خورسته دیم ( Xurəstə dim  ) صورت خندان؛ اصطلاحی که برای افراد بشاش بکار می‌برند

۲- لم و لس  ( Lam va ləs  )  شل و ول 

۳- دلدگن  ( Dəldagən  )  حال به هم زن، / 
مانند : دلدگن بیمه غذام نَردَه ؟ حالم به هم خورد غذا را نخوردم

۴- داله   (  Dâla  )  کمربند / مانند خردنی شلاری داله  دَبس ، یعنی کمربند شلوار بچه را ببند

۵- کَند^  ( Kandə  )  کندو  ؛ مانند : شمه را عسلَه مشه کَند^ هِستَه ؟ شما کندوی زنبور عسل دارید؟

۶- کَه لون  ( Ka lun )  جایگاه خونه ؛ مانند : مه را ایله که لون نی! من یک زمین ( یک جا ) برای
خونه ندارم !
[۴/۱۷،‏ ۲۰:۵۵] #علیرضا_پناهی_عنبران: بۊر دوئِهbür due:پیچاندن(مثل پیچاندن دست کسی)
یَن اوماندِهyan umānde:از نفس افتادن
پَئیشی(پَشی)paiši(paşi):هوس
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۴/۱۸،‏ ۱۱:۵۲] #حسین_زاغی_ماسال:
*اوچه خراک*
*لَندو لونده هر*
lando londa har
کسی که توجه ای به کیفیت و بهداشت غذا ندارد،هر چیزی را می خورد،انواع خوراکی‌ها را باهم می خورد.

[۴/۱۸،‏ ۱۱:۵۸] #سارا_روحانی_رضوانشهر:
 درود
یَندوی یَر ( Handəvi yar )
رعایت نکردن غذا در حین مصرف ؛  و همه هیچی با هم می‌خورند

[۴/۱۸،‏ ۱۲:۴۷] #مریم_محسنی_ماسال: 
ما میگوییم یندی هریyandi hari : همه خوراکیها را با هم خوردن و سازگاری و ناسازگاری غذاها را رعایت نکردن
یندی خواری هم شنیده می شود
 مثلا شت و ووز : شیر و گردو
خربزه و عسل: خربزه و عسل
بی و ووز : به و گردو 
هرده نبو
[۴/۱۸،‏ ۱۴:۰۶] #محمد_رضا_فدایی:
 درود 
"اَوچَه هر"   نی وان

[۴/۱۸،‏ ۱۵:۴۰] #مریم_محسنی_ماسال: افچ. اوچ. بی مزه، بیهوده. بی مورد،  بیخود، بیجا
افچه. اوچه لوئه کر  بیهوده گو
افچه . اوچه گفه ژن
افچه. اوچه خنده خنده بیجا
افچه خنده کر  کسی که خنده بیجا می کند
[۴/۱۸،‏ ۱۵:۴۱] #مریم_محسنی_ماسال: افچه آدم  آدم بیمزه
هم از نظر چهره و هم از نظر رفتار
[۴/۱۸،‏ ۱۸:۰۱] #سعید_بشری_ماسال: سقو (saghü):
سینه پهلوی اسب و احشام و برای سرماخوردگی انسان و به شکل مزاح هم بکار می رود. 
بد جوری سقو کردره.
[۴/۱۸،‏ ۱۸:۱۳] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود خدمت شما دوست گرامی اَفج  ( Afj  ) بی خاصیت، بی مزه
سیف هردمَه اَفج بَه 
سیب خوردم ،بی مزه بود
[۴/۱۸،‏ ۱۸:۱۷] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
سنجو  ( Sanju  )  نوعی از درد تو احشام
[۴/۱۸،‏ ۱۸:۲۲] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود شمه ختمت
دَداره گف مژن  / حرف بیهوده نزن
دَدارَه خُورسته مَکه / بیهوده و الکی نخند
دَدار آمیشَه ؟ / الکی و بیخود اومدی
اُفج ( Afj ) بی مزه، بی خاصیت
سیف هردمَه اَفج بَه
سیب خوردم بی مزه بود
گویش رضوانشهر سارا روحانی

[۴/۱۹،‏ ۷:۳۵] #مجید_نعمتی_سیاهمزگی: هر روز چند واژه یا تعبیر  تالشی از پژوهشگران تالش 
آوری 
۱-نئکرده کار جانی بلای
کار ی که انجام داده نشده بلای جان است . 
در مقام شوخی و تمسخر به ناز پرورده ای گفته می شود که تن به کار داده یا  کسی که کار مشخصی  راندارد  و اکنون در انجام آن وامانده است 
منبع کتاب قصه ها و مثل ها اثر استاد دکتر علی  عبدلی 

۲-خدا چ پوستی هیچ کسی پمینه 
خداوند پوستش را روی کسی نیندازد 
درنده خو است 
خداوند نصیب گرگ بیابان نکند 
منبع کتاب فرهنگ تالشی اثر دکتر علی نصرتی سیاهمزگی 
۳- چه خاشی اسپه نا آلیس
استخوان او را سگ نمی لیسد
برای افراد بد خلق بکار می رود که با هیچ کس سازش نمی کند 
منبع کتاب مثل ها و کنایات اثر مهندس مومن منفرد چماچار 
انتخاب واژه ها گروه تالشه خله مجید نعمتی سیاهمزگی
[۴/۱۹،‏ ۱۹:۳۵] #حسین_زاغی_ماسال: *خدا چ پوستی هیچ کسی پمینه*
گویند دو دوست در سفر،کنار رودخانه ای اطراق نموده تا غذای میل نموده و کمی استراحت کنند.
یکی از آن دو پوستی شناور بر روی آب دید.
به دوست خود گفت تا تو غذا را آماده کنی ،من شنا کنان آن پوست گران قیمت را از آب بگیرم.
در شهر فروخته پول آن را بین خود تقسیم می کنیم.
طرف وارد آب شد ،در تلاش برای گرفتن پوست تقلا می کرد.
زمان زیادی گذشت ،دوستش از کنار رودخانه صدا زد ،چرا اینقدر طول کشید،اگر پوست جایی گیره کرده ،ولش کن بیا از آب بیرون.
بیشتر دقت کرد دید،دوستش گاهی میره زیر آب ،دوباره میاد بالا.....
دوباره صدا زد ،ولش کن  نمیخواد پوست را  بیاری ،ول کن بیا......
دوستش داخل آب از ناتوانی و ترس گفت بیا کمک کن ....من هرچی تلاش می کنم ،ولش کنم ،ولی اون منو ول نمی کنه.
دوستش بلند شد ،رفت نزدیکتر ببیند که چی میگه،
دید اون پوستی که فکر می کردند،یک خرس است که دوستش را گرفته و ول نمی کنه...
#حسین-زاغی-ماسال
[۴/۱۹،‏ ۲۱:۰۳] #سعید_بشری_ماسال: Man motala boraxmišam ,motal manən boraxma.
[۴/۱۹،‏ ۲۱:۱۰] #مریم_محسنی_ماسال: ما میگوییم: 
به ترکی : من موتالی بوراخدم موتال منی بوراخمز
من این پوست را ول کردم اون‌منو ول نمی کنه

[۴/۱۹،‏ ۸:۴۶] #سارا_روحانی_رضوانشهر: #تالشی_رضوانشهر_سارا_روحانی

سَر بَه قَیت  (  Sar ba qayt )
بالا آوردن / استفراغ کردن
گوارءش  ( gəvärəš  ) 
آروغ زدن / باد گلو
قَیت  ( qayt  ) استفراغ
خردنی قَیت کردَه
Xərdani  qayt  karda
بچه استفراغ کرد
🌺
[۴/۱۹،‏ ۱۲:۰۵] #وحید_علیپور_شفت: چند فعل خاص و كم كاربرد؛
كرپنده؛kərpənde؛ تكه تكه كردن با دندان
كرنده؛kərənde :حمل كردن
پِلَوهِ؛pelave ؛غذاخوردن با ولع
پِپورسيه peporsie:تركيدن بغض
پِپركيه؛peparkie:در رفتن(فرار)
تالشى_لهجه شفت
[۴/۱۹،‏ ۲۱:۴۵] #علیرضا_پناهی_عنبران: نٚشتِهnəšte:نشستن
پِنٚشتِهpenəšte:سوار شدن
دَمٚشتِهdaməšte:مستراح کردن
دَنٚشتِهdanəšte:دوش گرفتن ،حمام کردن
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۴/۱۹،‏ ۲۱:۴۸] #علیرضا_پناهی_عنبران: بیتووbituv:کامل
دٚرٚستdərəst:کاملا
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۴/۱۹،‏ ۲۱:۵۱] #علیرضا_پناهی_عنبران: هٚشhəš:شیر آغوز انسان
ژٚهžə:شیر آغوز حیوان
وِغلَه veqla:عمل خوردن شیر آغوز طبیعی توسط نوزاد انسان و حیوان
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۴/۱۹،‏ ۲۱:۵۳] #علیرضا_پناهی_عنبران: تیژَکیtižaki:عمودی
کَمَکیkamaki:افقی
زبان تالشی/نمین_عنبران

[۴/۲۰،‏ ۷:۳۵] #مجید_نعمتی_سیاهمزگی: هر روز چند واژه یا  تعبیر تالشی از پژوهشگران تالش
 ۱- خلخالی ماری ته گشته گلونی کورلپون چراش بکشت؟ 
مار خلخال تو را گزیده ،یغتنج های گیلان را برای چی می کشی .
اگر از دست یکی دیگر ناراحتی  با ما چرا  مجادله می کنی 
منبع کتاب قصه ها و مثل ها اثر استاد دکتر علی عبدلی 

۲-  ......قدر درد 
دردی به انداره ی........ 
نفرین است 
کودکی را گویند که پیوسته کسی را صدا می کند و یا چیزی می خواهد  گوینده در پاسخ برای کودک به اندازه ی چیز یا کسی که می خواهد  درد آرزو می کند 
ننه ننه  ننه .... 
مادر مادر  مادر ..... 
ننه قدر درد 
دردی به اندازه ی مادر 
منبع کتاب فرهنگ تالشی اثر دکتر علی نصرتی سیاهمزگی 
۳- چه سوته شبیه( سیسته )
ته دیگش سوخته 
اخر کارش فرا رسیده و چیزی از او نمانده 
منبع کتاب مثل ها و کنایات اثر مهندس مومن منفرد چماچار
انتخاب واژه ها گروه تالشه خله مجید نعمتی سیاهمزگی
[۴/۲۰،‏ ۸:۰۵] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود 🌹😍
لباس محلی بانوان تالشی علاوه بر مشخصات که ذکر کردید دارای👇
تکَه təka:سربند
چامبَهčāmba:کلاه حجاب
کِشتیkešti:شال کمر
تۊنیکَهtünika:شلوارکی که تا بالای زانو میاد
جٚلاختَهgəlāxta:جلیقه(جلیقه ها معمولا با سکه های نقره تزیین شدن)
یَلyal:کت مخصوص بانوان(با سکه)
شَئی شالوšai šālu (لباس محلی بانوان)
انواع روسری
پِلِندٚه(شوله پلنده،کلغه پلنده،اریشته پلنده،لچکه پلنده،لیژینه پلنده،گنجه لاغی)
زبان تالشی_نمین_عنبران

[۴/۲۱،‏ ۷:۵۸] #مجید_نعمتی_سیاهمزگی:
 هر روز  چند تعبیر یا واژه تالشی از پژوهشگران تالش 

 ۱-اردکه وچه آویکا د نیه مرد 
جوجه اردک در آب غرق نمی شود 
ذاتا  آن کاره است ،بلد است گلیم خود را چه جوری از آب بکشد
  منبع کتاب قصه ها و مثل های تالشی نوشته استاد دکتر علی عبدلی

۲- چه دیمه کلون سر ترا ویز بچاکن
روی گونه هایش برای خودت گردو بشکن 
(می توانی گردو بشکنی ) 
جوان و نیرومند است 
منبع کتاب فرهنگ تالشی دکتر علی نصرتی سیاهمزگی 
۳- پسنه را اومیره
برای چوب نیم سوز ( آتش آمده ای ) 
برای افرادی بکار می رود که نیامده می خواهند بروند 
منبع کتاب مثل ها و کنایات نوشته مهندس مومن منفرد چماچار
۴-هم خلخالی حلوا کو دلکه هم گیلونی خرما کو 
هم از حلوای خلخال  وهم از خرمای گیلان محروم شد .
این مثل  را برای کسانی می آورند که همه چیز را برای خود می خواهد و عاقبت به هیچ کدام نمی رسد .
نویسنده مثل مهربانو ذلیخا صبا 
انتخاب واژه ها گروه تالشه خله مجید نعمتی سیاهمزگی
[۴/۲۱،‏ ۱۷:۴۱] #علیرضا_پناهی_عنبران:
 خٚزونxəzun:خانواده
خۊنَه خو,خٚنَه خوxüna xu,xəna xu:دوست خانوادگی
بۊنی,بۊنۊbüni,bünü:بانو
شۊئَهšüna:شوهر
زبان تالشی_نمین_عنبران

پوچو مونو. هرجا ای تاو آدی چار دس و پانه ویرا 
 مثل گربه است هرجا پرتابش کنی سر چهار دست و پا پائین می آید 
 این مثل برای کسانی می آورند ک زبر وزرنگ هستند وهرگز زمین نمی خورند 

   چه گردنی تبر نِدَبره و چه جان سِنگی مونو 
 گردنش را تبر نمی برد و تنش چون سنگ سخت است 
این مثل برای آ دمهای گردن کلفت و جان سخت و قوی می آورند 

 مگه ته آتشی را اومیر ه زؤ اومیر ی زؤ کِرا شی 
 مگر برای آتش آمدی زود آمدی وزود داری می روی. 
 این را برای کسانی که به جایی میروند و برای رفتن عجله دارند گفته می شود 
(قدیم ها چون کبریت نبود مردم وقتی آتشدان یا اجاقشان را می خواستند. هیزم بگذار ند و روشن کنند می رفتند یک هیزم نیم. آتش دار از همسایه نزدیکشان می گرفتند و برای اینکه این هیزم یا پسنه نیم وش یا نیم روشن خاموش نشود. باید با عجله خود را به آتش دان خود می رساندند )
 زلیخا صبا

[۴/۲۲،‏ ۷:۳۸] #مجید_نعمتی_سیاهمزگی: هر روز چند  تعبیر تالشی از پژوهشگران تالش
اوری 
۱-پوچو دومی بگته پئر رشت 
دم گربه را میگیرد برمی خیزد 
تا و نفسی برایش نمانده است 
منبع کتاب قصه ها و مثل های تالشی 
اثر استاد دکتر علی عبدلی

۲- ینکه مامچه 
مردی که رفتار زنانه دارد و هماره با زن ها هم  صحبت می شود 
خاله زنک 
مامچه احتمالا همان ماما چه به معنی قابله است . 
منبع کتاب فرهنگ تالشی دکتر علی نصرتی 
۳- پالیده مونو ،لرته
به فرنی شباهت دارد شل است .
برای افراد شل و ول و بی لیاقت بکار می رود 
منبع کتاب مثل ها و کنایات 
مهندس مومن منفرد چماچار
۴- اخرنه کارده 
کارد آخر 
این مثل را معمولا برای کسانی می آورند که به آخر راه رسیده اند . 
نویسنده مثل مهربانو ذلیخا صبا
انتخاب مثل ها  گروه تالشه خله مجید نعمتی سیاهمزگی
[۴/۲۲،‏ ۸:۱۰] #سارا_روحانی_رضوانشهر: # زبان _ تالشی_ گویش_رضوانشهر _۹

۱ - چَتین  (Čatin )  سخت  ، مشکل

۲  - چرکین ( Čərkin )   کثیف، ناپاک

۳ - چکستَه  ( Čakəsta )  شکسته

۴ - چرکستَه  (Čerkista ) چین و چروکیده

۵ - چیزَه  (Čiza ) شکوفه

 ۶ - چیری  (Čiry ) ظرف مسی که معمولا برای دوشیدن شیر کار برد دارد

۷ - چَم  ( Čam )  چشم

۸ -  چوروک  (Čuruk )  سرخوش،سبک 

۹ - چادرَه  ( Čādra )    چادر

۱۰  - چیرات ( Čirãt) چهره در هم، اخمو

# گرد آورنده_ سارا _ روحانی #


🌸 کانال تالش واژه 🌸


.
[۴/۲۲،‏ ۱۳:۱۱] #علیرضا_پناهی_عنبران: باندbând:کوه
پِشتَهpešta:دامنه کوه
باندٚه رَغٚه سَهbândı raqə sa:قله کوه
باندٚه کئرbândı ker:کوه و کویر
باندٚه کۊbândı kü:رشته کوه
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۴/۲۲،‏ ۱۳:۱۷] #علیرضا_پناهی_عنبران: داندۊن آشماردdândün âšmârd:اگار کوچک
دونَه ژَنduna žan:کفش دوزک
سٚل گٚلۊ اَکَهsəlgılü aka:سوسک سرگین غلتان
پٚسپٚسۊلۊpəspəsülü:سوسک سیاه
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۴/۲۲،‏ ۱۳:۲۴] #علیرضا_پناهی_عنبران: چٚل چانگٚه پوčəlčângəpu:هزار پا
سوسارکsusârk:جیرجیرک
شَیطۊنٚه آسپšaytünə âsp;آخوندک
لولَه پَرlulapar:پروانه
دٚدۊمdədüm:گوش خیزک
زبان تالشی/نمین_عنبران

[۴/۲۲،‏ ۱۳:۵۰] #سعید_بشری_ماسال: واژه های کودکی در گویش ماسالی:
تی تی(ti ti) : مرغ
چا چا (ča ča): اسب
په په (pa pa): پلو، غذا
کوتو (kütö): سگ
نی نی (ni ni): بچه کوچک
[۴/۲۲،‏ ۱۹:۲۱] #مریم_محسنی_ماسال: زبان تالشی گویش ماسال
کلمات به زبان کودک
تاتا tā tā : بچه کوچک، عروسک
کاکا kākā : بچه کوچک
لولو lu lu : سگ
هاب هاب hāb hāb : هاپو، سگ
گه‌گه ga ga : دهان
گه گه ga ga : قند
چه چه čača: دست
پاچیpāči : پا
مه مه ma ma : غذا
لالا lā lā : ‌پشت، کول
لالا آگتهlā lā āgete: بر پشت سوار کردن، کول گرفتن
دَدَ dada : گردش
پیشی piši : گربه
میو میو miyu miyu : گربه
واوا vāvā : تاب
جی جی ji ji : شیر مادر، پستانک
آ آ āā: خوابیدن
بیچه biča : نشستن
تَه تِه tate : راه رفتن
دادا dādā: برادر
هولو هولوhulu hulu: اردک
بووbuv/ بووه buva: خطر ‌و آتش 
بییی bayi: حشره
له له lala : خوراکی
دی دی didi : ماشین 

مریم محسنی
[۴/۲۲،‏ ۲۱:۰۹] #علیرضا_پناهی_عنبران: غٚرت غٚرتqərt qərt:صدای کلاغ
فٚش فٚش,فٚشَّهfəš fəš,fəšša:صدای مار
زٚر زٚرzər zər:صدای خر
دَوَخِهdavaxe:صدای سگ
شیوٚه شیوٚه šivə šivə:صدای اسب
بِللَهbella:صدای گوسفند
بۊر بۊرbür bür:صدای گاو
نٚررَهnərra:صدای شیر،پلنگ
جینگ جینگjing jing:صدای بز
زۊزَهzüza:صدای گرگ،صدای غمگین سگ
بٚرتِه بٚرتِهbərte bərte:صدای خوک،صدای بز نر
غُر غُرqor qor:صدای قورباغه
گۊئَک گۊئَکgüak güak:صدای اردک
پٚت پٚتpət pət:صدای خرس
نٚرنوخnərnux:صدای خرس در وقت خواب
داخ داخdâx dâx:صدای کبک
زۊنگ زۊنگzüng züng:صدای گریه کردن توله سگ یا گرگ/صدای توله سگ با گرگ در مواقع نیاز
وَخ وَخvax vax:صدای توله سگ(واق واق توله سگ)
زبان تالشی/نمین_عنبران
گردآورنده:علیرضاپناهی
[۴/۲۲،‏ ۲۱:۲۱] #مریم_محسنی_ماسال: بَییbayi: حشره

[۴/۲۳،‏ ۶:۳۸] #مجید_نعمتی_سیاهمزگی: هر روز چند تعبیر  تالشی از پژوهشگران تالش  
اوری 
۱- دسره کرچنگ 
خرچنگ دو سر است 
با هر دو طرف زد و بند دارد ،جانب هر دو طرف را دارد .
منبع کتاب قصه ها و مثل های استاد دکتر علی عبدلی
۲- گروا  مره 
مهره ی گلو 
مهره ی بود  مانند صدف 
پیشنیان آن را مقدس  می دانستند 
آن را در روشنایی نمی نهادند 
اگر گلوی کسی درد  می گرفت  مهره را در ظرف آب می انداختند و آب را به او می نوشاندند تا خوب شود .
منبع کتاب فرهنگ تالشی دکتر علی نصرنی سیاهمزگی 
۳-بزون کلشی دیله کا مرنه آویندره
بدان در میان کلش تخم مرغ پیدا کرده ای 
یعنی بدان به راحتی چیز خوب و با ارزشی را به دست آورده ای 
بعنوان مثال کسی که با یک خانواده خوب وصلت کرده باشد 
منبع کتاب مثل ها و کنایات تالشی  مهندس مومن منفرد چماچار
انتخاب مثل ها گروه تالشه خله مجید نعمتی سیاهمزگی
[۴/۲۳،‏ ۸:۵۲] #هویه_تحویلداری_رضوانشهر: بزون کلشی دیله کا مرنه آوینده
مامیگوییم 
هنتره کلشی دله کاآگله بوینی
چیزباارزشی راپیداکردن 
تالش رضوانشهرهویه تحویلداری
[۴/۲۳،‏ ۹:۴۳] #سارا_روحانی_رضوانشهر: سلام و عرض ادب استاد نعمتی گرامی

دسره کرچنگ  :
Dəsara karčang
معمولا به افرادی که باعث تنش می‌شود ، گفته میشه و ظاهراً جانب هر دو طرف را دارد ولی در اصل باعث اختلاف می‌شود
و اما
هنتَه ک  کلشی دیله کا  آگلَه بیوینی
Hənta kə kəlaši dela kä
Ägla  bivini

یعنی چیزی را به راحتی پیدا کردن ، / بخت و اقبال طرف باز شد
گویش رضوانشهر_سارا_روحانی
[۴/۲۳،‏ ۱۱:۱۰] #حسین_زاغی_ماسال: گویش_تالشی_ماسال 

دسره کرچنگ  :
Dəsara karčang
آیا با واژه:
دسر و دمبک:
Dəsar dəmbak
میشه یکی دونست؟
#حسین-زاغی-ماسال
[۴/۲۳،‏ ۱۱:۳۳] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: درود بیکران جناب زاغی
بله درمعنی یکی هستند
یک مثال دیگه هم داریم
می گویم مرا چاک ترا چاک
Mərâ čâk tərâ čâk
این  مثال هم برای آدمهای 
دو رو که باخود شیرنی می خواهند هردوطرف را  راضی نگهدارند.

[۴/۲۳،‏ ۱۳:۴۹] #حسین_زاغی_ماسال: گویش_تالشی_ماسال 

در ماسال برای برطرف کردن ،حالات بعد از ترس ناگهانی.... موارد زیر انجان می شود
1- سرپوشه آو: با درب قابلمه به فرد ترسیده ،آب می دهند.می گویند ترسو لرزش برطرف خواهد شد.
2- نَه پیگته: در خردسالان ،با انگشت اشاره به سقف دهان(نَه) چند بار فشار می آورند.
*چه نَه بیگه*

در این حالت تصور بر این است که لرز ناشی از ترس ناگهانی فروکش خواهد کرد.
ولی از نظر علمی اعمالی مثل ترس یا سکسکه ،ناشی از تداخل عصبی و یا انقباض عصبی است.
که در هر منطقه اعمالی که انجام می شود،هدف برطرف کردن اون حمله عصبی یا انقباض عصبی است.
#حسین-زاغی-ماسال
[۴/۲۳،‏ ۱۴:۰۱] #حسین_زاغی_ماسال: گویش_تالشی_ماسال 
*کلشی دیله کو مورقونه آویندره*
یعنی نشان دادن یا پیدا کردن راه حل مشکلی که مدت ها کسی را اذیت می کرد.
کمکی ناباورانه به فردی مستأصل از مشکلی....
کمکی غیر منتظره،راه حلی در عین نامیدی...
یافتن گنجی در لحظه ای دور از انتظار....
#حسین-زاغی-ماسال
[۴/۲۳،‏ ۱۷:۲۲] #حسین_زاغی_ماسال: گویش_تالشی_ماسال 
*اوه نوبه*
ăva noba
*نوبه ژنده*
در اکثر مناطق تالش ،برای آبیاری شالیزار از آب های روان ، یا همون آب رودخانه ها  ،که بر اثر نزولات آسمانی یا آب شدن یخچال ها در ارتفاعات ،جاری هستند، استفاده می شود.
در فصل تابستان گاهی رودخانه ها با کمبود شدید آب مواجه شده ،و باعث عدم برداشت شالی می شود.(چون سد یا آب انباری در بالا دست وجود ندارد)
اگر این خشکسالی هنگامی شروع شود ،که شالی رشد کرده و زمان زیادی(چند هفته) به دور کردنش باقی نمانده باشد.
تمام آب های رودخانه ها را جمع کرده ،وارد چند رودخانه اصلی نموده ،سپس اب را نوبتی به هر منطقه می رسانند.
بطور مثال یک هفته آب برای مزارع وشمه سرا می شود.
در اون زمان بسته به میزان مزرعه و میزان خشکی هر مزرعه ،آب را بین کشاورزان ،از چند ساعت تا یک روز تقسیم می کنند.
تا شالیزار از مرحله سوختن(خشک شدن) رهایی یابد.
به این شیوه آبرسانی نوبتی *اوه نوبه*  *نوبه ژنده* گویند.
که توسط مسئولین آبیاری، میراب،میراب شاگرد اجراء می شود.
#حسین-زاغی-ماسال

زبان تالشی به گویش کودکانه تالش
 
کوتولو / صدا زدن سگ به گویش مهربانه
 و کودکانه تالش 


تی تی /صدا زدن مرغ

 بوجا / صدازدن گاو وگوساله

 چاچا/ صدازدن اسب 

 پیچا / صدا زدن گربه 

 پوپو /لفظ کودکانه برای لباس نو 

 چچه /دست گویش کودکانه

پاچه./ پا گویش. کودکانه 

 گِده / دندان گویش کودکانه 

 پَپَ / پلو گویش کودکانه.
 
  بولوبولو /  هر حشره گزنده به لفظ کودکانه

 می چان یا جوجو/ پستانک. به زبان
 کودکانه 

 جیجی / شیر به زبان کودکانه

 نؤنؤ/ نان به گویش کودکانه
 باجی / خواهر 

 دادا / برادر 

کوتو یا کته / کوچک 

اِپه /اسپَه

بووه یا بووو/زخم شده به گویش کودکانه

نگارنده زلیخا صبا

هر روز  چند  تعبیر تالشی از کتاب   پژوهشگران تالش
اوری 

۱-ماما هرچن قابیل ببو زوری بسی آزی بزنه
ماما هر چقدر ماهر و قابل باشد زور فا را شدن را باید زائو بزند 
کاردانی و برنامه ریزی هر چقدر مهم باشد سنگینی و سختی مسئولیت اجرای کار با من است 
 منبع کتاب قصه ها و مثل های استاد دکتر علی عبدلی 

۲- چمه  پشتی ویگیتن

 Cemea pesti vigeten 
گرفتن پشت چشم (کسی )
با کسی دشمن بودن  
در اعتراض به دشمنی بی جای کسی گویند  
اشاره به بستن چشم مرده دارد 
در گذشته چشم های باز مرده را با سکه ای می بستند   
مگه شمه چمه پیشتی ویگیتمه 
چرا اینقدر با من دشمن هستید .
منبع کتاب فرهنگ تالشی دکتر علی نصرتی سیاهمزگی
۳- ژنم ته نال کرم 
تو را می زنم شبیه نعل می کنم 
این مثل برای افرادی بکار می رود که با حرکات خود طرف مقابل را عصبانی کرده باشند و برای تهدید بکار می رود 
منبع کتاب مثل ها و کنایات مهندس مومن منفرد چماچار
۴-پوچو مونو هر جا ای تاو آدی چار دس و پانه ویرا 
مثل گربه است هر جا پرتابش کنی سر چها دست و پا پایین می آید 
این مثل را  برای کسانی می آوردند که زبر و زرنگ هستند و هرگز زمین نمی خورند 
نویسنده مثل مهر بانو ذلیخا صبا 
انتخاب واژه ها و مثل ها گروه تالشه خله مجید نعمتی سیاهمزگی

[۴/۲۴،‏ ۱۶:۴۴] #حسین_زاغی_ماسال: 

گروا مره:
یک مهره ،یا گوی است،که برای درمان گلو درد ،از بیرون به گلو می مالند،یا در آب قرار داده ،اون آب را می نوشند.
من از چند نفر پرسیدم،این را شنیده بودند،ولی در ماسال کسی اجرای این فرایند را ندیده.
مثلا می گفتند کسانی که دست شان سبک(علاج می کند) صبح اول وقت ناشتا ،بچه ای که گلو درد داشت.
با دست از دو طرف گلو را از بالا به پایین می مالید یا ماساژ می داد.
بعد سه بار نوک انگشتان خود را به زمین می زد.این کار چند بار تکرار می شد.
این عمل را من دیده ام
[۴/۲۴،‏ ۱۷:۴۰] #مریم_محسنی_ماسال:
 لوکی دس پکرده
میگوییم کسی که در عمرش بچه خوک خفه کرده دستش گلو درد را درمان می کند
صبح اول وقت گلو را با آوای چخ چخ می مالد و سه بار بر زمین می زند گلو درد خوب می شود.
[۴/۲۴،‏ ۱۷:۴۴] #حسین_زاغی_ماسال:
 درود 
دقیقا،
الان یادم اومد...
بیشتر شکارچی ها ،این کار را می کردند.....
پس بخاطر خوک بوده....
اون از آشناهای ما اینکار را می کردند.
سپاس از تکمیل موضوع و توضیحات
[۴/۲۴،‏ ۱۷:۵۷] #حسین_زاغی_ماسال:
 من کلی پرسو جو کردم به این نتایج رسیدم،اگر می تونید تکمیل کنید.
یک مهره (مره) زرد رنگی بوده ،به تعداد اندک و افراد خاصی داشتند.به اسم
*پازهر*
کسانی که زردی (یرقان) می گرفتند،او مهره را در ظرف ابی می سایدند،آب هم به رنگ زرد کم رنگ تغییر می کرد.
اون آب *پازهر* را روزی چند بار به بیمار می دادند.تا بهبود پیدا کند.
شاید این *گروا مره* همون *پازهر* باشد.
مطلب دقیق نیست.از شنیده ها و بیان قدیمی ها استفاده شده
[۴/۲۴،‏ ۱۸:۳۱] #سارا_روحانی_رضوانشهر:
 درود شمه ختمت
مجَه مرَه  Miəja mera  
مهره چشم نظر ، 
ما تو گویش خودمان داریم
با سنجاق به پارچه کوچک ( دسماله) به لباس بچه وصل می‌کردند تا کسی چشم نزنن بچه را
ما مهره سنگین داریم که برای رفتن به امکان ترس مانند امامزاده می‌انداختند
برای یرقان ( زردی ) با آب برنج، طرف زردی گرفته را می‌شستند
( شوشت آو ) Šušt äv 
البته یک اعتقاد بود
مثل قورت دادن ماهی کوچک ،( کولی ) به فرد یرقان گرفته
یا به شکل ناگهانی سیلی زدن به فرد یرقان گرفته
و اینکه
ما آلَه ژنکه مره هم داریم 
بیشتر برای محافظت از زنان جن و پری و آله ژن آویزان می‌کردیم
مخصوصاً زنان باردار باید رعایت می‌کردند

همه اینها را ما داشتیم و چه بسا الان هم بعضی از ما اعتقاد به این گونه مسائل داریم
#نیازمند_اطلاعات_تکمیلی

لطفا اطلاعات خودتون در مورد 
#مهره_درمانی رو با ما درمیان بگذارید
👇👇👇

زبان تالشی_۱۴۰۱_۲

واجه واج(واژه نامه تالشی):
گویش_تالشی_ماسال 
 مرز کرده(marzə karde) ترمیم کردن دوباره کرتهای مزرعه ، با بیل همون خلیک تالشی مرزها را تراشید ، صاف نموده و با گل محل های آسیب دیده را ترمیم و به ارتفاع مناسب رسانده تا بتوان در کرت مقدار مناسب آب ذخیره نمود.
زمان : همزمان با دواره کردن یا چند روز بعد
#حسین_زاغی_ماسال

#سارا_روحانی :
مرز گته یا مرز کرده
  (Marz gatə /kardə )
مزرعه را به شکل ( لکه^  Ləkæ ) تقسیم می‌کنند و بین لکه مرز درست می‌کنند که آب ذخیره و بتوان نشاء و وجین کرد و هر وقت لازم شد آب را از مرز از طریق ( بیگا Biygā  ) خارج و یا وارد کرد
#تالشی_رضوانشهر

[۴/۷،‏ ۸:۴۰] #مجید_نعمتی_سیاهمزگی: 

لیسکا لیسکا: الک دولک
[۴/۷،‏ ۱۵:۲۰] #علیرضا_پناهی_عنبران: مٚردول mərdul: کثیفی(کل جسم یا شی و جسد را شامل میشود)
ویvi:کثیفی(نقطه ای از جسم و شی را پوشانده است)
کٚرت،ریمkərt,rim:کثیفی(بصورت لایه نازک جسم و شی را پوشانده است)
کاوچkāfč:کثیفی(پوشش بصورت پُرز مانند و لایه لایه روی هم)
قارتqārt:کثیفی(بصورت لایه ای، نسبتا با ضخامت و کلفت )
زبان تالشی/نمین_عنبران

[۴/۷،‏ ۲۱:۱۸] #مریم_محسنی: تالشی گویش ماسال 
۱- لاسین lāsin : پلاسیده، کثیفی ناشی از پلاسیدگی چسبیده
۲- لاسه کرده lāsa karde : کثیفی چسبیده به چیزی که سفت شده
۳- کرمه karma : کثیفی پشت دست و داخل گوش
خاکه گوله xāka gulla : خاک آلوده : کثیفی ناشی از خاک
۴- بو آنشbu ānəš: بو گرفته
۵- موشارهmušāra: کپک زدگی
گردآورنده مریم محسنی۶۸۳
و_ن
🌺کانال واجه واج🌺
@vajenameh_taleshi
[۴/۷،‏ ۲۱:۱۸] #مریم_محسنی: تالشی گویش ماسال 
۱- مردالmərdāl : نجس، کثیف
۲- مردال آبهmərdāl ābe: مردن حیوانات بدون ذبح، کثیف شدن، نجس شدن
۳- نجست najəst: نجس، کثیف
۴- نجاستnajāsat کثافت، مدفوع
۵- نجست آبهnajəst ābe: نجس شدن، کثیف شدن
گردآورنده مریم محسنی۶۸۴
و_ن
🌺کانال واجه واج🌺
@vajenameh_taleshi
[۴/۷،‏ ۲۱:۱۸] #مریم_محسنی: تالشی گویش ماسال 
۱- نجست آکرده najəst ākarde: کثیف کردن، نجس کردن، کثافت کاری راه انداختن
۲- نجسته اسبه najəsta əsba : سگ کثیف
۳- نجسته کتهnajəsta kəta: کثافت بچه۴
۴- نجستی najəsti: نجسی، کثیفی، کثافت
۵- چرکčərk : کثیفی
گردآورنده مریم محسنی۶۸۵
و_ن
🌺کانال واجه واج🌺
@vajenameh_taleshi
[۴/۷،‏ ۲۱:۱۸] #مریم_محسنی: تالشی گویش ماسال 
۱- چرکه دمر čərka damer: تیره شدن و از دست دادن تازگی وسایل و لباس در اثر تمیز نشستن
۲- چرکه گوله čərka gulla: خیلی کثیف
۳- چرکین čərkin: کثیف، چرکدار: چیزی که نیاز به شستن دارد
۴- پایزک pāyzak : کپکی که در فصل پاییز بصورت خالهای ریز روی لباسهای رنگ روشن کثیف در صورت نم داشتن لباس ظاهر می شود و لباس را کثیف می کند و از بین نمی رود. 
۵- لک دلکه lak dalake : لکه دار شدن : کثیفی که به هر دلیلی بصورت لکه ظاهر می شود.
گردآورنده مریم محسنی۶۸۶
و_ن
🌺کانال واجه واج🌺
@vajenameh_taleshi

[۴/۷،‏ ۲۱:۵۶] #مریم_محسنی: 
زبان تالشی گویش ماسال
۱- چرکه دار čərka dār : خیلی چرکین
۲- چرکه کیسه čərka kisa : کیسه تن شوی چرک گیر حمام
۳- درژده کیسه dərəžda kisa : کیسه تن شوی چرک‌گیر حمام
۴- صاوینه کیسه savina kisa: لیف
۵- چرک čərk: چرک زخم، عفونت
گردآورنده مریم محسنی۶۸۷
و_ن
🌺کانال واجه واج🌺
@vajenameh_taleshi
[۴/۷،‏ ۲۲:۱۰] #سارا_روحانی:
 درود
چرکه کو ( Čər kaku ) خیلی کثیف و ناپاک
شَویِ چرکه کو آبَه / پیراهن خیلی کثیف شد
چرکه دیم ( Čərka dim ) 
صورت کثیف / صورتی که به خاطر نشستَن پر از چرک شده است
چرک دمر ( Čərk damər )
خوب نشستَن البسه و تغییر رنگ به تیرگی و چرکی 

چرکه موتال Čərka mutāl 
خیلی خیلی کثیف / غرق تو کثافت
[۴/۷،‏ ۲۲:۴۸] #حسین_زاغی_ماسال: 
درود
ماهم
*چرکه می تیل* 
Čərka metil
داریم.

#حجت_دامن_کش_سیاهمزگی :
سلام
خدا قوت بابت زحماتتون
۳ چرکین رو ما  چلکن یا چرکن مییگیم ، 
*Čəlkən چلکن/čərkənچرکن*:
چرکین ، کثیف و چرکدار

۴_ پاییزک رو کگجَک یا ککجَک  میگیم
*Kagjakəکگجَک/kakjakə ککجک* :
لکه های خال خال مانندی که روی پارچه ها و لباس های روشن  بر اثر قرار گرفتن در محیط نم دار بوجود می آید.

[۴/۸،‏ ۰:۰۷] #محمد_رضا_فدایی: 

زبان تالشی گویش تالش جنوبی 

۱ - سر پِژَن ( Sərpežan ) : سرخ وش / سرخ گون .
۲- سَر پِتیل ( Sarpetil ) : سر از پا نشناختن / شتاب / عجله .
۳- سر ایسپی ( Sər eispi ) : سرخ و سفید .
۴- سییا ایسپی ( Siyā eispi ) :  سیاه و سفید .
۵- سَر پِرَن ( Sar peran ) : یاد آوری .

# مولوم .

[۴/۸،‏ ۰:۱۷] #حسین_زاغی_ماسال:
 سَربرَنده: سر بدون پوشش،سر لخت
چه سر بر شو: می دونه،بلده،می فهمه
[۴/۸،‏ ۹:۳۷] #سارا_روحانی: 
درود استاد بزرگوار
سررو  (  Şəraru  ) سرخ گون/سرخ رو
لوت  ( Lut ) لخت ، برهنه
پا بنَه سار ( Pā bəna sār )
پا برهنه
سر بنه سار ( Sar bəna sār )
سر بر برهنه/ بدون روسری و حجاب
کونابه شلار  ( Kunāba šəlār )
بدون شلوار و برهنه
گویش رضوانشهر سارا روحانی


#زلیخا_صبا_ماسال :
رؤت : لخت
پا بِرنده: پا برهنه 
کونه به شِوار :بدون شلوار 
 سِر پژن :  داشتن ته پوست قرمز 
 سیا رؤته : با ته پوست سیاه ولاغر
 صبا ماسال

#تنها_واژه_نامه_آنلاین_زبان_تالشی

[۴/۸،‏ ۰:۴۶] #علیرضا_پناهی_عنبران:
 آنگٚشتَه تیلینگāngəšta tiling:بشکنک
تٚلٚنگَهtələnga:تلنگر
پیسگین،پیسکینpisgin,piskin:نیشگون

 لۊتlüt:لخت،برهنه
لۊچlüč:نیمه برهنه
پو بَه نَسو  pubanasu:پا برهنه
سَه بَه نَسوsabanasu:سر برهنه
کۊنَه شالوküna šālu:بدون شلوار
زبان تالشی/نمین_عنبران

[۴/۸،‏ ۷:۱۴] #مجید_نعمتی_سیاهمزگی:
 هر روز یک واژه از فرهنگ تالشی
 دکتر علی نصرتی سیاهمزگی  

کلا ویدرز : انعام (چشم روشنی )

هدیه صاحبخانه به نوزادی که برای نخستین بار به خانه اش امده است .

[۴/۸،‏ ۹:۵۳] #سارا_روحانی: 
تینگله  ( Tingəla ) تلنگر
چءپءر / چپر ( Čəpər ) نیشگون
گویش رضوانشهری

رؤته :  لاغر
پا بِرنده: پا برهنه 
کونه به شِوار :بدون شلوار 
 سِر پژن :  داشتن ته پوست قرمز 
 سیا رؤته : با ته پوست سیاه ولاغر
واجه واج(واژه نامه تالشی):
سر ویدرز :هدیه به نوزاد تازه به دنیا آمده از طرف بزرگان فامیل واین سر ویدرز ممکن است. حتی بزرگ مثلا مِلک یا طلا و یا گاوو گوسفند باشد

کارمه. :کثیفی در جایی مانده وسفت شده
لوت : لخت 
بو آژر : علفی که لگد شده 
چرک دَ میر :  هر چیز چرکی که خوب شسته نشده باشد.  بقول فارسها چرک مور باشد

 صبا ماسال

[۴/۸،‏ ۲۰:۴۲] #حسین_زاغی_ماسال:
 گویش_تالشی_ماسال 
تینگله (Tingəla): تلنگر
چوملیز(čūmliz): نیشگون
چنگ(čəng): چَنگ زدن،پنجه کشیدن
کَله انگوشت(Kala angušt): انگشت شست
دسی تون(dasi tun): کف دست

[۴/۸،‏ ۲۱:۱۰] #علیرضا_پناهی_عنبران:
 درود 
چانگٚر:čāngər:چنگ زدن
چانگ čāng:چنگ
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۴/۸،‏ ۲۱:۱۵] #سارا_روحانی: 
چنگر  ( Čəngər  ) چنگ زدن
چنگر گته ( Čəngər gate )
چنگ گرفتن
تالشی رضوانشهر

[۴/۸،‏ ۲۱:۱۵] #مریم_محسنی: 
چنگر گته čənger gete: چنگال گرفتن
چنگčəng:  چنگ، پنجه
پیله انگوشتهpilla angušta:  انگشت شست
دسه تون dasa tun: کف دست
چنگارو چنگارو نه čəngāru čəngāru na : با سختی
چنگارو čəngāru: چنگ بر صورت انداختن 
چنگه مالهčənga māla: اثر چنگال
[۴/۸،‏ ۲۱:۲۳] #حسین_زاغی_ماسال:
 چنگارو چنگارو نه : از ضعف و ناتوانی از پای افتادن ،سینه خیز   رفتن با دو دست چنگ انداختن به زمین برای به جلو رفتن...
[۴/۸،‏ ۲۱:۲۴] #مریم_محسنی: 
چنگر چنگره čəngər čəngəre: چنگ بروی همدیگر انداختن، همدیگر را چنگال گرفتن
 چنگ مینهčəngəmina: زیر دست و‌پا
سینه ویسنه. sina visne: سینه خیر
دسه مجه dasa məje: با دستها به جلو رفتن
ویمج آمجی نهviməj āməji na :  پاورچین پاورچین راه رفتن
[۴/۸،‏ ۲۱:۵۰] کاظم دلیری:
 ویمج آمج را ما ویپر آپرهم میگیم
[۴/۸،‏ ۲۱:۵۳] #مریم_محسنی: 
چنگه مجهčəngə meje : با چنگ انداختن به زمین راه رفتن
[۴/۸،‏ ۲۱:۵۴] #حسین_زاغی_ماسال:
 *ویپر* 
آهسته ،پاورچین(بر سر پنچه پا) ممکنه با حالت خمیده هم همراه باشد، 
بیشتر برای دنبال کردن شکار است
[۴/۸،‏ ۲۱:۵۴] #سارا_روحانی: 
میجه میجه  راه شه 
( Mijə mijə rā šə )
پاور چین ؛ پاورچین راه رفتن
[۴/۹،‏ ۲:۱۲] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی:
 *Səsly pəsly سسلی پسلی*  :
_دَس دَس کردن
_کاری را با سرعت کم  انجام دادن
_وقت کشی کردن
 *Čanāl  čhangāle چنگال چنگاله*:
با سختی حرکت کردن ، 

*Kina fāsne کینَه فاسنه*: 
حرکت  به کمک دستها و کشیدن باسن به روی زمین
*Zono zonoye  زونو زونوئه* :
حرکت چهار دست و پا به کمک زانو ها


#مریم_محسنی :
ریزه مجه آرام رفتنم
ریزه گل پیگته آرام قدم رفتن
سسلی پسلی تنبل، دیر جنبیدن
چنگر چنگره چنگال گرفتن همدیگر
کونه ویسنه
چار چک زونو مته چمباتمه راه رفتن
چوملیز / چوملوز
سر برنده/ سرآواج
پاره پیچنه/ پینه ژنده/ پینک ژنده وصله زدن

*Branda/Brana برَندَه/برَنه* :
لخت ، برهنه
*sarbrana/sarbranda سر برَنه/سَر برَنده*:
سر لخت ، بی حجاب ، دیگ یا ظرف غذایی که درش برداشته شده باشد
*Pabranda/pabranaپا برَنده/پا برَنه*:
پا برهنه ، فقیر ، نَدار ، بدون پاپوش ، 
*Kinbrana/kinbrandaکین برَنه/کین برَنده/Kibrana/kibrandaکی برَنه/کی برَنده*:
بدون شلوار و پوشش پایین تَنه

*iəleya peranای لِیَه پِرَن*:
با زیر پوش یا رکابی نازک ،

*Šəndərشندر*:
تکه پارچه ی کهنه ،
اصطلاحا انسان بیچاره  ، ندار و فقیر ،
رخت خواب و لباس کم و مستعمل شخص 
*Šk šndr شک شندر*:
اسباب و اساسیه و البسه ، اسباب و اساسیه  و البسه ی کم ، 
اموال  و  دارایی فرد
*Pinekپینِک*:
کهنه ی بچه ، وصله ی روی لباس 
 وصله دار ؛ پینه دار. جامه ٔ _باوصله پینه . هر چیز درپی دار مانند جامه و کفش و جز آن . (ناظم الاطباء).
*Para pinek پارَه پینِک*:
وصله زدن ، تکه دوزی کردن 
وصله انداختن ؛ وصله کردن . پینه کردن .
- وصله برداشتن ؛ وصله پذیر بودن

[۴/۹،‏ ۱۷:۵۹] #علیرضا_پناهی_عنبران: چینčin:دستگاه علف خرد کن 
شۊنَهšüna:شانه
بَلِت balet:دروازه
پیلَتَهpilata:چراغ خوراک پزی پریموس
اووَینَهuvayna:آینه
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۴/۹،‏ ۱۸:۰۸] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
بَلتَه  ( Baləta ) دروازه چوبی
پلتَه  ( Pəlta  )  فتیله چراغ نفتی
شُونه  ( Šuna  )  شانه و....
شُونَه (  Šuna  )  چوپان
آؤوَینَه  (  Avayna )  آیینه

[۴/۹،‏ ۱۸:۱۳] #علیرضا_پناهی_عنبران:
 درود
پِلتَهpelta:فیتله چراغ نفتی
🌹

[۴/۱۰،‏ ۷:۳۹] #مجید_نعمتی_سیاهمزگی:  
از کتاب قصه ها و مثل های تالشی 
دکتر علی عبدلی 
آگله آرمه
Agla arms
زمان تخم گذاری اش رسیده 
کنایه از بی قرار شدن برای انجام یک کار .
تقاضای پنهانی برای رسیدن به هدف

 از کتاب دکتر علی نصرتی سیاهمزگی 
شاله زوزه 
زوزه شغال 

باور دارند وقتی که شغال سیاه زوزه بکشد کسی می میرد 

اما زوزه گروهی شغالان سرخ نشانه افتابی بودن فرداست

[۴/۱۰،‏ ۸:۴۲] #سارا_روحانی_رضوانشهر:
 درود استاد نعمتی گرامی
صبح شما بخیر برادر بزرگوار

آگله آرمه (  Āgla ārma ) 
زمان تخم گذاری 
واژه ی تالشی که همیشه از قدیم تو منطقه تالش دولاب استفاده شده و الان هم خیلی کار برد دارد
مخصوصاً برای بچه‌های شیطان و بی قرار به کار می‌بریم
خردن آگله آرمه .. یعنی بچه از شیطونت آرام و قرار ندارد,
واقعاً دست مریزاد به شما و استاد عبدلی گرامی 🙏🌸👌
[۴/۱۰،‏ ۹:۳۰] #سارا_روحانی_رضوانشهر:
 درود خدمت شما استاد نعمتی گرامی
شاله زوزه ، علاوه بر معنای فوق که ذکر کردید ، یک باور دیگر هم ما داریم که می‌گوییم : 
شاله زوزه کارا کرده؟ یعنی طرف عمدا گریه و زاری می‌کند و همانند شغال ها زوزه می‌زند،
البته هنوز هم ما این واژگان را بکار می‌بریم
 #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: 
سلام
اگله آرمه و شاله زوزه رو با هر دو تعریفی که شد تو سیاهمزگی بصورت *مُرغونه دَرومه و شاله زیزَه* داریم
[۴/۱۰،‏ ۱۱:۱۵] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: 
درود و خدا قوت استاد نعمتی 
سیاه شال معمولا شَوه سر و شَو خونو و چه خونده آدمی را دیلگیره
سره شال روز خون و موقعیه ک کلاک کره قطع آبو و کم کم آفتاو کره بَرا

[۴/۱۰،‏ ۱۱:۲۵] #سارا_روحانی_رضوانشهر:
 نمیدونم شما روئه شال ( Rua šul ) شنیده اید؟
ما اعتقاد داریم وقتی روئه شال زوزه کنه یعنی خبر مرگ را میدهد،  #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: 
روئه شال نه ولی سیا شال رو براش همین تعریف و اعتقاد رو دارن
به بعضی افراد که بد شگون باشن هم میگن سیا شال
*Siā šāl سیا شال* : 
_روباه سیاه
بدقدم، ، شوم، بدشگون نامبارک،نحس
[۴/۱۰،‏ ۱۳:۱۱] #کوهزاد: 

دورد و مهر  گردی پیشگا  

اگربخاهیم مفهومی که در باورها ی مردم تالش هست ابراز کنیم درمورد .. 
شال وختی زوزه کره .. آدم میمرد
این متن و این فراز ناقص است 

اولن باید تمایز قایل شویم  بین 
شالی زوزه .. و سیاشالی زوزه 
ممکنه شالهای معمولی هم  زوزه کنند  در اطراف ما این دلیل بر آن باور نمیشود

پس . ترکیب شاله زوزه .. آن مفهوم را نمیرساند

به نظرم باید  مینوشت ..
     
      ... سیاشالی زوزه ..
 معادل درباور موجود 

اما سمت ما یک تفاوت بین  شاله زوزه و سیاشالی زوزه هست وآنهم 👇

وقتی شالهای معمولی  زوزه میکنند مشخص است 

اما سیاشال  گلفو سنگین .. دهَ نال 
میزند یا میگویند سیا شال ویناله  آدم مره 

سپاسه وایمه .. کوهزاد

مرغی که بعداز کرک شدن و جوجه در أوردن از تخم مرغ وقتی جوجه از مارموئه در آمدن. مرغ کم کم از جوجه ها دوری میکند ودر این صورت می گویند کرگ (مرغ ) آسؤآبه (آرام شده)  و مرغ آسو. شده  شرو ع می کند به خواندن و گِره گِره کردن و تهیه جایی امن برای تخم گذاری که در این صورت صاحب مرغ برایس در جایی یافته شده یک تخم مرغ پوچ به
. نام رَنه می گذارد که این در حقیقت برای به شوق آوردن وتحریک مرغ برای تخم گذاری است


زوزه سیا. شال. (شغال سیاه )   با زوز ه شغال های دیگر فرق میکند. زوزه سیا شال ممتد وکشیده نیست و مثل فریاد است ودر نزدیک خانه ای که باور دارند ممکن است در آنجا اتفاق ناگواری بیفتد و یا افتاده وکسی مرده این زوزه شنیده می شود که در این صورت کسی بیرون می رود. وبا صدای بلند می گوید کوفت آتش به گَه (یعنی آتش به دهان. وبه این ترتیب با توپ وتشر رفتن باوردارند که  رفع بلا می شود
 واغلب سیاشال در شب تاریک زوزه می کشد

 زلیخا صبا

[۴/۱۰،‏ ۱۵:۰۸] #علیرضا_پناهی_عنبران:
 نِچی زاندِهneçi zande (زاییدن گرگ)(نمین_عنبران)
اَشِن زاندِهašen zande(زاییدن خرس)(گویش کرینگان تبریز)
پدیده ای هواشناسانه است که در آن وقتی خورشید هنوز می تابد باران می بارد.این پدیده معمولا نتیجه وزیدن بادهای مرتبط با باران که در فواصل دورتر است که قطرات باران در هوا را به جای می برد که ابری در آن نیست به این دلیل گاهی این پدیده وقتی رخ میدهد که یک ابر بارانی می گذرد و زاویه خورشید طوری است که ابرها جلوی نور سفید را نمی گیرند
در فرهنگ آذری به این پدیده اصطلاحا زمان زاییدن شغال می گویند.در الجزایر به آن گفته میشود عروس گرگ،در جنوب آمریکا به آن گفته میشود شیطان با دسته ماهی تابه زنش را میزند.تالشان اردبیل به این پدیده اصطلاحا نچی زانده میگویند نچی در گویش منطقه بمعنی گرگ و زانده زاییدن ،نچی زانده(زاییدن گرگ)
در گویش کرینگان به این پدیده اصطلاحا اشن زانده میگویند.اش در گویش کرینگان یعنی خرس
گردآورنده علیرضاپناهی

[۴/۱۰،‏ ۱۵:۱۱] #مریم_محسنی_ماسال: 
ما میگوییم شالی که عروسوئه
خونه شغال عروسی است

[۴/۱۰،‏ ۱۵:۱۶] #حسین_زاغی_ماسال:
 درود
بیشتر در هوای بهاری اتقاق می افتد.
هوا ابری شده ،باران می گیرد،نسیم هم در حال وزیدن است.
سپس *بابا تیرکمان* یا قوس قزح شکل می گیرد.
هوا از طرفی بارانی و یک طرف دیگر آفتابی است.
می گویند.
*شالی عروسیه*
[۴/۱۰،‏ ۱۵:۴۸] #سارا_روحانی_رضوانشهر:
 درود
شالون عروسیَه  : یعنی عروسی شغال‌ها
معمولاً به باران و رگبار بهاری که زود قطع می‌شود  ، می‌گوییم

شاله مرده (  Šäla  mardə )
ُمُردن شغال ها  ؛ کنایه از کسی که خودش را عمدا به خواب و مریضی بزند 

[۴/۱۰،‏ ۱۵:۵۰] #مریم_محسنی_ماسال:
 شالی مَردِمون ژنده 
šāli mardemun žande
خودش را به موش مردگی زدن
[۴/۱۰،‏ ۱۶:۰۸] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: 
خدا قوت
ما میگیم عروسی جنهاست
 یا عروسی شغالهاست
_ جندون عریسیه/ جندون عروسیه
_ شالون عریسیه/ شالون عروسیه
[۴/۱۰،‏ ۱۶:۱۸] #علیرضا_پناهی_عنبران:
 درود
جایی که هرج و مرج باشه میگیم جنون وَیَئه
[۴/۱۰،‏ ۱۶:۲۶] #مریم_محسنی_ماسال:
 جایی که هرج و مرج باشه
- درجون دشاو ویبه
- ایلاتون برز ویبه
- کوسنگلون بروردشونه
- هف کچلونینه

[۴/۱۱،‏ ۷:۴۲] #مجید_نعمتی_سیاهمزگی: 
 از کتاب فرهنگ تالشی
 دکتر علی نصرتی سیاهمزگی 
بخش فرهنگ موضوعی 

آو و آتش کره گوش  آینه رییه ماری گوش 
آب و آتش کر باد   نشان آهن به گوش مار برساد .
مادران هنگام خواباندن کودک برای دورکردن پریان می خوانند . 

نیز مردم هنگام سخن گفتن ،درباره لانه گنجشک می خوانند و باور دارند
  اگر کسی در کنار آب یا آتش   نشانی  لانه گنجشکی را بدهد اب وآتش   نشانی را به مار 
می دهند و مار به سراغ لانه میرود و جوجه گنجشک را می خورد .

از کتاب قصه و مثل های تالشی 
دکتر علی عبدلی:

آله ژنی بمند
Ala zeni bamand
به زن ال می ماند 

کنایه از زن زشت روی ترس انگیز
[۴/۱۱،‏ ۸:۱۲] #سارا_روحانی_رضوانشهر:
 درود استاد نعمتی گرامی
صبح شما بخیر برادر بزرگوار
آله ژن، واژه تالشی که مدام بکار می‌بریم و حتی بیشتر از گذشته
آله ژن ( Ála žən ) زن خیلی زشت
مانند : 
چمه هَمسادَه ژنک ، آله ژنی بَمندی
یعنی: زن همسایه ما شبیه ( آله ژنک ) و خیلی زشت است

[۴/۱۱،‏ ۹:۱۹] #حسین_زاغی_ماسال: 
*آله ژنکی مونو*
Ala zenaki mono
شبیه اجنه است،شبیه جن است.
[۴/۱۱،‏ ۱۰:۵۶] #مریم_محسنی_ماسال:
 زبان تالشی گویش ماسال
ما جن را موجود خیالی و بنابر گفته کسانی باد جن که باد سردیست به آنها خورده است و یا از دور تکه گلی یا سنگ کوچکی بسوی آنها پرت کرده است و یا صدایی از جن را شنیده اند، و بچه های بیقرار و نا آرام و بانوانی که سقط جنین می کنند را ناشی از نزدیک شدن جن به آنها توصیف می کنند و باور دارند که بانوان باردار و بچه کوچک دار باید مواظبت شوند تا در دسترس جن قرار نگیرند. نامهای جن تا آنجایی که یادم هست عبارتند از:
جندjənd: جن
جند پریjənd pari : جن
جند بیسم اللهjənd bismilla : جن
جند پیرونjəndə payrun : جن
آل āl : جن
آله ژنکāla ženak : جن مونث
آله مردکāla merdak : جن‌مذکر
آله پریāla pari : جن
اجندهajənda : جن
پیرون payrun : جن
ننه آل nana āl: جن
دِدِه آل dede āl: جن
آلی دِدِه āli dede: جن
آلی ننه āli nana: جن
و جن زدگی را هم اینطور بیان می کنیم:
بیوختی بهbivaxti be: جن زده شدن، جن زدگی
آلی ژنده āli žande: جن زده شدن، جن زدگی
جندی وا گینه jəndi vā gine : جن زده شدن، جن زدگی
جندی ژنده jəndi žande : جن زده شدن، جن زد
گی
جندی آلیشتهjəndi ālište
 : جن لیس زده، جن زدگی
جندی الش کردهjəndi aləš karde: جن عوض کرده، جن زدگی
برای آدمهای بد چهره ، بد گفتار، بد کردار و کسانیکه بیشتر از سن خودشان آطلاعات و کسانی که فی الفور کار انجام می دهند و آنهایی که از هر جا سر در می آورند می گوییم.
دوستان ماسالی لطفا کامل کنند
مریم محسنی

#حسین_زاغی_ماسال :
گاهی فردی شر و بد و اذیت کننده و بی ادب ....که دائم درد سر درست می کند.
اگر در محلی نباشد،و چند نفر در موردش حرف بزنند،می گویند ..
*جنی مو مَ پِسون*
*موی جن را نسوزن*
یعنی پشت سرش حرف نزنید،ممکنه سر و کله اش پیدا شود.

#فرنگیس_قلیزاده 
درقدیم والان هم
هستند کسانی که معتقدند
جن وجود دارد برای دور کردن جن بسم الله می گویند وآهن را ضد جن
می دانند ومی گویند جن از آهن می ترسدوبیشتر اوقات یک سنجاق قفلی
به لباس بچه های خود می زنندو شبها برای رد شدن از کنار مخروبه ها داس به دست وباتکرار
بسم االله الرحماالرحیم
عبور می کنند.
فرنگیس قلیزاده

در ابتداخدمت دوستان عرض می شود جن با آلو یا آله ژنک فرق دارد 

زن آل (آله ژِنَک) در باور مردم تالش (ما سال) نگارنده زلیخا صبا 
  روایت بود که زنان آل یا آله ژنک. که با جن وپری فرق دارند و زندگی. آنها واموراتشان با خودشان بود. ه و جنگجویان ماهری بودند و مردان  در زندگی این زنان تاُثیرو نقش  چندانی نداشتند. زنان آل زیبا نبودند و لی زیبا ترین مکان ها  را برای زندگی خود بعد از شکستی که خوردند انتخاب  کردند واین زنان بعد از شکست  زندگی مخفی ونامرئی را شروع واز نظر ها ناپدید شدند. .. وبیشتر شبها  بیرون آمده ونظار گر زندگی مردم ودر حال انتقام وضربه زدن بودند و در جاهای دور  وپرت ووهم انگیز  ماوا داشتند   
از نظر وباور تالش ها. جای سکونت این زنان به حدی زیبا وخوش منظره و با ابهت است وصلابت دارد در عین هیبت این مکانهای زندگیشان وهم انگیز بوده!! . در زمان گذشته. این مکانهای زیبا را که چمن زار های سبز ودرختان بلند وسر به فلک  کشیده و گلهای زیباوطبیعی داشت.. بزرگتر ها مابچه ها بخصوص دختر بچه هاراوزنان را از رفتن به. این مکانها منع می کردند . و می گفتند. که این مکانها بی وقتی است ..ووقتی از چند ده متری این مکانها گذری بر حسب تصادف  داشتیم . .بسم الله ؛بسم الله گویان. رد می شدیم. چون باور داشتند این جا ها ومکانها بی وقته جا است.. و این زنان. بیشترین آسیب را به زنان و دختران که به مکان زندگی آنها نزدیک شوند می زدند وپسر بچه های نوزاد را می کشتند. البته این باور قدیمی ها بود واین زمان غیر قابل قبول
 وماهم همواره به مکان زندگی .  این موجودات  نزدیک  نمی شد یم. حالا یا از روی ترس بود یا هر حس و منطقی که در ذهن ما فروکرده بود ند ولی همواره برای من بخصوص در ییلاق این ابهام. بوجود می آمد. که چرا در این مکان ها که این همه زیبایی. دارد؛بدون اینکه کسی رسیدگی کند نه کسی خانه ای می سازد ونه باغبانی دارد. ولی همه چیز سر جایش مرتب ومنظم وزیبا  است ، انگار کسی همواره مراقب این مکانها بود وصاحبانی داشت . بطوریکه بهشت را در نظر مجسم می کرد.  وتا. اینکه گذشت وگذشت ورسید به این زمان.  و بیاد آوردم گذشته را  وبیاد گذشته و حرف بزرگتر ها گذری کردم بر این مکانها. همان. حرف ها در باره این مکانها  نظرم را  بیشتر جلب کرد وبیاد آن همه زیبایی. وسنگین بودن وابهت آن محلها و وترسی همراه با تحسینی  که به حریم آلها. داشتیم.  متاسفانه در آن زمینها ساختمان سازی شده بود وبجای چمن زارها و گلها زیبا زمین خاکی نمایان بود. و آن سکوت وهم انگیز ،هلهله آدم ها و مسافران گوش فلک را کر می کردو بیاد آورد م که می گفتند هر کسی این زنان آل ومکان زندگی وآرامش آنها را بر هم زند. آنها تلافی را سر خانواده وبخصوص زنان خانواده در می آورند 
 نمی خواهم بیشتر از این بنویسم. که برای خودم نیز خیلی تعجب آور بود.. با  مشاهدات. خود وبا این همه اتفاقات باید به نیروهایی که این روزها نسبت به آنها بی اعتقاد شده ایم بیندیشیم واین همه به طبیعت وساکنان مرئی ونامرئی اش بی حرمتی روا نداریم. که بد جوری تاوان پس می دهیم 
اه وختینی واین مشه بی وخته جا
منده آ  کو      آله ژنک  ، د'وال  پا
 دوشتینه   همه شینه    دور ودس 
 ای خدا اشته مخلوقی را برس 
نگارنده زلیخا صبا

#انوش_نازیابی_فومن :
ما میگیم *اشکله* تله به موش میگیم *اشکل*.                                                                      البته به انواع قارچهای وحشی خوراکی خودرو میگیم *موش*

#بهنام_ن_ماسال:
موشه تله: تله موش
[۴/۱۱،‏ ۱۹:۵۹] #سارا_روحانی_رضوانشهر: ماره تله (  Mára tala )
[۴/۱۱،‏ ۲۳:۱۱] #علیرضا_پناهی_عنبران: مورَهmura:موش خانگی
مۊشَه مورَه müşa mura:موش صحرایی
کۊئَه مورَه küə mura:موش کور
واژه لوسَه مورَه lusa mura:هم هست باید بررسی بشه
زبان تالشی/نمین_عنبران

[۴/۱۲،‏ ۰:۰۴] #علیرضا_پناهی_عنبران: شِشۊšešu:وسایل
آینون،اَینونāynun,aynun:خرت و پرت
لٚنگَهlənga:چرخ وسایل نقلیه (ماشین،دوچرخه..)
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۴/۱۲،‏ ۰:۰۶] #علیرضا_پناهی_عنبران: وی اَوۊنviavün:بدبخت
هَرَباختharabaxt:خوشبخت
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۴/۱۲،‏ ۰:۰۸] #علیرضا_پناهی_عنبران: شَه رۊژša rüž:گذشته
اٚمرۊژ ımrüž:حال
اومَه رۊژuma rüž:آینده
زبان تالشی/نمین_عنبران

[۴/۱۲،‏ ۱۹:۰۴] #علیرضا_پناهی_عنبران: تطبیق واژگان زبان تالشی گویش عنبران با گویش کرینگان
تالشی نمین
اَیومayum:الهام
آسپāsp:اسب
پٚس پٚس کاردِهpəs pəs karde :فس فس کردن
داردٚ دٚل dārdı dıl: درد دل
اَینون،آینونaynun,āynun :خرت و پرت
کرینگان
اَیوم،ayum:الهام
آسپāsp:اسب
پٚس پٚس کاردِهpəs pəs karde:فس فس کردن
داردٚ دٚلdārdı dıl:درد دل
اَینونaynun:خرت و پرت
گرد آورنده علیرضا پناهی
[۴/۱۲،‏ ۱۹:۱۰] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود استاد گرامی
فقط واژه اسپ با تالشی ما یکیست
اَسپ  Äsp  اسب
[۴/۱۲،‏ ۱۹:۲۱] #سارا_روحانی_رضوانشهر: یادمه مادر خدا بیامرزم می‌گفت
جل پل بشوره 
Jəl pəl  bušura
یعنی خرت و پرت را بشویید
برای ایام عید نوروز

*پَری*
موجودی وهمی ماورای‌طبیعی در اندیشه و باورهای مردم جامعه‌های کهن سنتی ایران . پری در آغاز و در دورۀ تاریخ اساطیری ایران از ایزد بانوان باوروی و زایش بود که در دین مزدیستا جنبه اهریمنی گرفت و به صورت موجودی فریبکارِ ناخجسته درآمد. از آن پس، رفته رفته در فرهنگ و ادب فارسی دوباره نقش نیک و منش بهی خود را بازیافت.
: - واژۀ پری در اوستا
واژۀ پری در اوستا به صورت پئیریکا، به معنای زن بیگانه و غریبه آمده، و ماده دیوی پلید، پتیاره، جادوگر، فریبکار، دشمن زمین و گیاه و آب و ستوران و تیشتر (فرشته باران ) و... انگاشته شده است.  در اوستا به فریبکاری پری در به دام انداختن پهلوانانی چون گرشاسب و جم اشاره شده، و آمده است که برای چیرگی بر پریان و دورکردن گزندشان به درگاه فروهر و ایزدان و پارسایان نیایش می‌کردند
: پری در ادبیات:
پری از عناصر تصویرساز ذهنی ادب‌پرور فارسی زبان بوده است که در بیان شاعرانه و تشبیهات خود، زیبایی و وجاهت نگار و معشوق را به او مانند کرده‌اند. ترکیباتی چون پری‌پیکر، پریسان، پریسا، پری‌چهره، پری‌ور، پری‌دیدار، پری‌رخ، پری‌رخسار، پری‌زاد، پری‌زاده و..
محققان در بسیاری از بررسی‌ها و تحلیل‌های مردم‌شناختی اخیر دربارۀ داستان‌های پریان به این نتیجه دست‌یافته‌اند که بنیان و اصل آن‌ها به آداب، باورها و معتقدات مردم پیش از تاریخ بازمی‌گردد. قصه‌ها و افسانه‌های پریان از برجسته‌ترین گونه‌های داستانی در ادبیات عامه (ادبیات شفاهی) هستند که با طبیعت و زندگی و الگوهای اجتماعی و اعتقادی ـ آرمانی مردم درآمیخته، و از نسلی به نسل دیگر انتقال یافته‌اند. در داستان‌ها و افسانه‌های عامیانه که غالباً شرح دلدادگی و عشق‌ورزی قهرمانان با پریان است، ویژگی‌های چندی برای پریان برشمرده‌اند: بال و پر دارند؛ از میان دود و ابر آسمان پدیدار می‌شوند؛ جلد دارند و گاهی از جلد خود بیرون می‌آیند؛ به شکل مرغ ، اسب ، گاو ، اژدها ، شیر ، مار، مارمولک ، کبوتر ، گورخر ، آهو و دیگر چهارپا در می‌آیند